خطاهای شناختی

زودرنجی یا عصبانیت های بی مورد به دلیل خطاهای شناختی

سلام.
ببخشید من خیلی عصبانی میشم ولی هیچوقت به صورت غضبناک شدن بروزش نمیدم و همیشه توی خودم میریزم شاید چون فکر میکنم از نظر دیگران موضوعاتی که منو ناراحت میکنن کاملا بی موردن. مثلا هرکس هر مهربونی ای بهم میکنه به دید ترحم میبینم، مثلا هیچوقت اجازه نمیدم کسی تو کارای خونه بهم کمک کنه یا اگه برام هدیه بخرن یا ابراز علاقه کنن حس خوبی ندارم و همش فکر میکنم ترحم دارن میکنن و بهم میریزم یا وقتی فکر میکنم کسی داره از بالا بهم نگاه میکنه مثلا سر شوخی سرکارم میذاره یا حتی تو کارام نظر میده عصبانی میشم و یا وقتی کسی نصیحتم میکنه یا اشتباهامو بهم میگه یا میخواد تغییرم بده خیلی بهمم میریزه. چیکار باید بکنم؟ دیگه از همه آدما دارم متنفر میشم و چون این عصبانیتای فروخورده همیشه جاهای دیگه سرباز میکنن گاهی بعضی از رفتارام برای دیگران سوال میشه همش

راهکار برای تمایل به ازدواج

به نام خدا
سلام
من دختری هستم که قبلا یه ازدواج نا موفق اگر بشه اسمشو گذاشت ازدواج داشتم که هیچ تاثیری در من نداشت نه احساسی بود نه هیچ وابستگی سنتی بود و خدا رو شکر تموم شد و ما هرگز زن و شوهر نشدیم فقط کمی دید منفی پیدا کردم اما بسیار پخته تر شدم.

الان دو سال میگذره و من در این مدت با یکی رابطه علمی در فضای مجازی داشتم البته حضوری هم آشنایی بود و بعد رابطه صرفا علمی شد اما رفتارهای ایشون شبیه کسی بود که بیشتر میخواست طرفشو برای ازدواج بشناسه تا اینکه کار علمی بکنه و گهگاهی هم آثار تعصب یا دوست داشتن شدید بروز میداد و شاید بگم اواخر کاملا آشکار بود و اینم بگم با هیچ دختری کار علمی نکرده بود و از اولم با تشویق ایشون تصمیم به این کار گرفتم و هیچ هدفی جز عدمی نداشتم با اینکه توی رفتاراشون متوجه شده بودم خبری هست. همیشه سعی داشت روابطش و بیشتر کنه و گاها تا حد مستقیم هم جلو اومد که من بسیار خجالتی فراری بودم و ایشون هیچ وقت مستقیم درخواستی نکرد. این آقا طوری هست که خیلیا آرزوشو دارن حتی شنیدم که یکی میگفت آیا فلان خواستگارم و رد کنم بخاطرش آیا ممکنه با من ازدواج کنه و توجه کنه؟ که من شک کردم شاید شخصیتی دارن که میخوان همه رو وابسته خودشون کنن و احتیاط می کردم.
در این رابطه من سعی میکردم به تله نیافتم اما شناختی که بدست آوردم مجذوبش شدم هرگز و هرگز بروز ندادم اما حقیقتش حس خیلی عمیقی دارم مثل اینکه سال هاست میشناسمش دلیل رفتارهاش و خوب و بدشو و کلا با همه ی انسان ها فرق داره و به شکل بیگانه نمیبینمش تمام معیارهای یه مرد زندگی و داره باهوشه پاکه و مهمتر سعی میکنه به هر نحوی داشته هاش و حفظ کنه و ...
من هم باهوشم و مهربون و نسبتا رفتارهای معقولی دارم و سعی میکنم تو زندگی درک کنم طرف مقابل و خلاصه عقاید پخته ای نسبت به اطرافیانم دارم اما بیش از حد در مهربونی به دیگران افراط میکنم و به قولی زیادی سطح بالا رفتار میکنم و احترام میذارم که گاها اطرافیانم سو استفاده میکنن یا مغرور میشن.

مشکل اصلی من اینه اون آقا حالا به هر دلیلی دیگه رفتاراشونو ادامه ندادن و البته شخصیتی کمی وسواسیم دارن و مدت زیادیه که خبری ندارم. یک ماه و نیم

از ذهنم و فکرم نمیتونم خارجش کنم و به خواستگارهای دیگه فکر بکنم همش حسم میگه من با ایشون ازدواج میکنم اما عملا ایشونی وجود نداره و من هرچقدر تلاش میکنم نمیتونم مگر میشه آدم مادر یا پدر یا خواهر و برادرش و بتونه از ذهنش پاک کنه.
احساس حقارت یا انتقام میکنم که برم و ازدواج کنم اما این فقط چند ساعت یا حداکثر یک روز دوام میاره. تو خودمم ایرادهایی میبینم اما چکار کنم
از خدا خواسته بودم تنها کسی که قسمتم هست سر راهم بذاره اما حالا با این شرایط یه شکست دیگه هم خوردم که از قبلی خیلی سخت تره.
خواهش میکنم کمک و راهنماییم کنین و اگر تجربه ای دارین به من بگین که چقدر طول میکشه فراموش کنم یا چکار کنم ممنونم
الان انتظاراتم در ازدواج هم بالاتر رفته هیچ گزینه ای مثل ایشون پر رنگ نیست و نخواهد بود و من هم سنم بالاتر میره و خانوادم ناراحتن از این بی علاقگی به ازدواج و نمیدونن من با این شخصیتی که وابسته نمیشم و بی احساس میدونن چرا نمیخوام ازدواج کنم فکر میکنن به خاطر ازدواج قبلیمه که بد بین شدم چون اونا خیلی وحشتناک رفتار کرده بودند.

آیا افسردگی قابل درمان است؟

انجمن: 

سلام.
افسردگی اصلا درمان ندارد کسی که فکر می کند درمان شده فقط فراموش کرده که با یک خاطره یا یادی دوباره به حالت قبل برخواهد گشت.
مقالات پزشکی رو هم که خوندم ذکر می کنند که آیا فامیل های درجه ی یک مشکلات روانی داشتند یا خیر پس ژن حرف اول را می زند.
درمان بعد ۴۰ سال ؟ بمیره خیلی بهتره !!
مگر می شود روح ناسالم باشد و اعمال و حرکات فرد سالم؟؟

روانشناسی هم که جز گول زدن بیمار و القای تلقین و شستشوی مغزی راه دیگه ای ندارد.

توضیح: پست های این موضوع از تایپک زیر جدا شده و به کارشناس محترم مشاوره ارجاع داده شده است:

افسردگی و تکلیف

عینک های مزاحم

انجمن: 

تا به حال این تجربه را داشته اید که زمان هایی که عینکتان تمیز و شفاف هست چقدر اشیاء و افراد دورو برتون را تمیز می بینید و به طوری که لک های صورت افراد را بکلی از یاد می برید و روشنایی صفحه کاغذ را بیشتر از چرک و چروک هایی روی آن می بینید. و یا برعکس آیا در یک هوای کاملا شفاف و روشن عینک دودی زده اید و شنیده ای که همه می گویند چه هوای روشنی و چه آفتاب دل انگیزی ولی شما با تعجب و شوک زده همه جا را تیره و تار می بینید. ویا اگر عینک مطالعه شما کثیف باشد صفحه کاغذ را پر از کثیفی می بیند حتی فکر می کنید که احساس شما واقعی است و به کاعذ تان دستی می کشید و می بیندید که این طور نیست و کثیفی از عینکتان است. انسان ها معمولا براساس نوع عینکی که به ذهنشان می زنند فکر می کنند،احساس می کنند، تصمیم می گیرند و رفتار می کنند. در روانشناسی به این عینکهای مزاحم خطاهای شناختی می گوییند پس سفارش اکید من این است که عینکهایی که مشخصات زیر را دارند در ذهنتان ایجاد نکنید و یا اگر این عینکها را دارید با شناخت و هوشیاری و تمرین از چشمتان بردارید:

خطاهای شناختی




1. تفكر همه یا هیچ : همه چیز را سفید و در غیر اینصورت سیاه می بینید . هر چیز كمتر از كامل ، شكست بی چون و چرا ست . یا باید تمام شرایط برای ازدواج فراهم باشد و ملاک ها کامل باشد یا که اصلاً ازدواج نمی کنم.



2. تعمیم مبالغه آمیز : هر حادثه منفی و از جمله شكست در یك ماجرای عشقی یا یك ناكامی شغلی را شكستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می كنید و آنرا با كلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می كنید .من دیگر نمی توانم خوشبخت باشم زیرا فردی که ابراز علاقه می کرد کنار کشید پس نمی توان دیگر به کسی اعتماد کرد و دل سپرد.



3. فیلتر ذهنی : تحت تأثیر یك حادثه منفی همه واقعیت ها را تار می بینید به جزیی از یك حادثه منفی توجه می كنید و بقیه را فراموش می كنید.



4. بی توجهی به امر مثبت : با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت ، اصرار بر مهم نبودن آنها دارید . كارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانید ، می گویید كه هر كسی می تواند این كار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد.



5. نتیجه گیری شتاب زده : بی آنكه زمینه محكمی وجود داشته باشد نتیجه گیری شتابزده می گیرید: ذهن خوانی : بدون بررسی كافی نتیجه گیرید با شما واكنش منفی نشان داده می شود . پیشگویی : پیش بینی می كنید كه اوضاع بر خلاف میلتان در جریان خواهد بود . بدون هرگونه بررسی می گویید آبرویم خواهد رفت . از عهده این كار برنمی آیم . هرگز خوب نخواهم شد.



6. درشت نمایی : ازیك سو درباره ماهیت مسایل و شدت اشتباهات خود مبالغه می كنید و از سوی دیگر ، اهمیت جنبه های مثبت زندگی را كمتر از آنچه هست برآورد می كنید.



7. استدلال احساسی : فرض را بر این می گذارید كه احساسات منفی شما لزوماً منعكس كنند ها واقعیت ها هستند.احساس نا امیدی می كنم پس در واقع هم ناامید هستم. احساس گناه می كنم پس باید آدم بدی باشم.



8. باید ها : انتظار دارید كه اوضاع آنطور كه شما می خواهید و انتظار دارید باشد. خیلی ها می خواهند با باید ها و نباید ها به خود انگیزه بدهند و لی موفق نمی شوند پس باخود باید گفت من سعی می كنم كه .....



9. برچسب زدن : به جای اینكه بگوییداین جا اشتباه كردم یا می توانستم بهتر از این عمل كنم می گویید من بازنده ام من شكست خورده من آدم بی عرضه ای هستم.


10-شخصی سازی و سرزنش : خود را بی جهت مسئول حادثه یا اتفاقی می دانید كه اصلا ً كه امكان كنترلش آن را نداشته اید یا فردی دیگری نیز نقش در ایجاد این حادثه نقش داشته در حالی كه شما خود را 100درصد مقصر و گناه كار می پندارید.