اثبات

ماوراء الطبیعه و قرآن

داشتم با یکی از کسانی که از اسلام برگشته بود راجع به روح صحبت میکردم و میگفتم روح یک چیز ماوراالطبیعی هست و با علوم طبیعت قابل اثبات یا رد کردن نیست که او به من جوابی داد که من جوابی براش نداشتم!

او به من گفت همان روحی هم که خدا به انسان دمیده باید از نظر مادی قابل اثبات باشد چرا که برعکس چیزی که تو فکرش رو میکنی ماوراالطبیعه بعدها توسط فلاسفه مسلمان به اسلام چسبانده شد و اگر از نگر محمد بخواهیم به مسئله نگاه کنیم او چیزی از ماوراالطبیعه نمیدانسته و حتی در قرآن وقتی حرف از زنده کردن مردگان میزنه میگه تمامی اجزاء بدن انسان مرده رو خدا میتونه دوباره جمع کنه در صورتی که اگر محمد اطلاعی از ماوراالطبیعه داشت میتوانست به راحتی بگوید روح یک چیز ماوراالطبیعی هست و با مرگ جسم نابود نمیشود تا فلاسفه مسلمان مثل ابن سینا گیر کنند و بگن معاد جسمانی فقط از طریق صدق نبی قابل باور هست وگرنه از نظر منطقی چنین چیزی قابل اثبات نیست! پس روح وجودش باید از نظر مادی اثبات شود.

آیا در قرآن سخنانی آمده است که نشان بدهد روح ماوراالطبیعی هست یا اینکه اصلا از قرآن میتوان فهمید ماوراالطبیعه ای در کار هست؟!

دلیل شما برای اعتقاد به روح

انجمن: 

دلیلی که شما برای اعتقاد به روح دارید چیست؟

هم میخواهم نظرات دوستان را و هم ادله قرآنی و دینی را از کارشناس بشنوم.

اثبات کنید که الآن خواب نیستید...

سلام به همه ی عزیزان و کارشناس بحث...

اصل سوالم همون عنوان هست که " راهی هست که اثبات کنید الآن خواب نیستید ؟(همون حالت خواب شب) "
شاید شما الان خواب باشید و خیلی هم خواب, جدی باشه و شما متوجه نمی شید که خواب هستید, و مثلا یک ساعت دیگه از خواب بیدار میشید.
چطوری میشه تشخیص داد که در خواب شب نیستید.

از احادیث ائمه ع نیز استفاده بفرمایید نیز خوب است و به طور کلی نظرتون راجعبه خواب و بیداری و فرقشون.

با سپاس :Gol:

چگونه از نظر عقلی می توان ثابت کرد نور پیامبر و امامان قبل از خلق عالم افریده شده اند ؟

سلام

احادیثی وجود دارد مبنی بر اینکه پیامبر و امامان دارای نور هستند
و حتی نور انان قبل از خلقت عالم خلق شده است
حالا صرف نظر از اینکه منظور از نور اینجا چیست
چگونه از نظر عقلی می توان ان را ثابت کرد ؟

با تشکر

لطفاً امام زمان (عج) را اثبات کنید!!

بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
میخواهم یک نفر بیاید و امام زمان عج الله که همه مان منتظر هستیم را اثبات کند.

علمای ما هم بر اساس حدیثی اگر ادعا کنند وی را دیده اند کذاب شناخته می شوند.
علمای ما هم که وقتی از دنیا میروند مردم همه میگویند ایشان با امام زمان رابطه داشت..بعضی ها هم حتی داستان های واقعی از وی نقل میکنند!!!

یه سری افراد هم سعی دارند که با قران استناد کنند.اما هرگز نتوانستند!!! چراکه قران دلیل نازل شدنش فراخواندن به سوی خدا بود و هست و خواهد بود.و همه کتاب های الهی از جمله انجیل و تورات و قران یک چیز را بیان میکنند و دلیل آوردن کتاب های متعدد تحریف در ان بود.اما قران دیگر تحریف نشد و پیامبری با رسالت رسول خدا ص خاتمه پیدا کرد.

نمیخواهم امام زمان را رد کنم و نمی خواهم هم به سادگی سادگان قبولش کنم.چون باید بترسید از روزی که از شما سوال میکنند و چیزهایی که به مردم خوراندید.چیز هایی که خداوند انرا بیان نکرده است.
هنوز یهودی ها به انجیل ایمان نمی اورند چون منتظر منجی ای هستند که در تورات امده و فکر میکنند منجیشان هنوز نیامده.در حالی که حضرت عیسی امده همانطور که در کتابشان نقل شده.
و انجیلی ها به قران ایمان نمی اورند و منتظرند که منجیشان بیاید همانطور که در کتابشان احمد امده و خبر از امدنش داده.
پیامبر امد و رفت و انها به وی ایمان نیاوردند.و نمی اورند و منتظرش هستند.آنها منتظر عیسی هستند؟در حالی که محمد ص امد و رفت...
ولی من و شما چه؟
منتظر چه کسی هستیم؟

يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (023 | مؤمنون - 51)اى پيامبران! از غذاهاى پاكيزه بخوريد،و عمل صالح انجام دهيد، كه من به آنچه انجام مى دهيد دانا هستم.

وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ (023 | مؤمنون - 52)و اين است امّت شما كه همگى امّت واحدى هستيد; و من پروردگارشما هستم; پس،از (مخالفت فرمان) من بپرهيزيد!

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (023 | مؤمنون - 53)(گروهى از پيروان ناآگاه پيامبران) كار خود را در ميان خويش به پراكندگى كشاندند، و هر گروهى به راهى رفتند; هر گروه به آنچه نزد خود دارند شادمانند!

فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتّى حِينٍ (023 | مؤمنون - 54)آنها را در جهل و غفلتشان رها كن تا زمانى (كه مرگشان فرا رسد يا گرفتار عذاب الهى شوند).

أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ (023 | مؤمنون - 55)آيا گمان مى كنند اموال و فرزندانى كه به آنان مى بخشيم،

نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ (023 | مؤمنون - 56)براى اين است كه درهاى خيرات را با سرعت به روى آنها بگشاييم؟! (چنين نيست) بلكه آنها نمى فهمند (كه اين وسيله امتحانشان است).

إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (023 | مؤمنون - 57)به يقين كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناكند،

وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ (023 | مؤمنون - 58)و آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان مى آورند،

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ (021 | انبياء - 91)و (به ياد آور) زنى را كه دامان خود را پاك نگه داشت; و ما از روح خود در او دميديم;و او و پسرش [= مسيح ]را نشانه (و معجزه) بزرگى براى جهانيان قرار داديم.
إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ (021 | انبياء - 92)اين است امّت شما كه همگى امّت واحدى بودند (و پيرو يك هدف); و من پروردگار شما هستم; پس مرا پرستش كنيد.
وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ (021 | انبياء - 93)و (گروهى از پيروان ناآگاه آنها) كار خود را به تفرقه در ميان خود كشاندند; (سرانجام) همگى به سوى ما باز مى گردند (و جزاى كار خويش را مى بينند).
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ (006 | انعام - 159)كسانى كه در آيين خود تفرقه ايجاد كردند،و به دسته هاى گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسيم شدند، تو هيچ گونه رابطه اى با آنها ندارى. سر و كار آنها تنها با خداست; سپس خدا آنها را از آنچه انجام مى دادند، با خبر مى كند.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لايَعْلَمُونَ (030 | روم - 30)پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين سرشت الهى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده; دگرگونى در آفرينش الهى نيست; اين است آيين استوار; ولى اكثر مردم نمى دانند.

مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لاتَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (030 | روم - 31)(رو به سوى فطرت الهى آوريد) در حالى كه (توبه كنان) به سوى او باز مى گرديد و از (مخالفت فرمان) او بپرهيزيد، نماز را برپا داريد و از مشركان نباشيد،

مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (030 | روم - 32)از كسانى كه در دين خود تفرقه ايجاد كردند و به دسته ها و گروهها تقسيم شدند; و (عجب اين كه) هر گروهى به آنچه نزد آنهاست دل خوشند!

وَ إِذا مَسَّ النّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ (030 | روم - 33)هنگامى كه رنج و زيانى به مردم برسد، پروردگار خود را مى خوانند در حالى كه (توبه كنان) به سوى او باز مى گردند; امّا همين كه خداوند رحمتى از جانب خويش به آنان بچشاند (و ناراحتى آنان برطرف شود)، در آن هنگام گروهى از آنان براى پروردگارشان همتا قائل مى شوند.

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (030 | روم - 34)(بگذار) تا نعمتهايى را كه ما به آنها داده ايم كفران كنند! و (به آنها بگو: هر چه مى توانيد) بهره گيريد; امّا بزودى (نتيجه اعمالتان را) خواهيد دانست.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لاتَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ (042 | شوري - 13)آيينى را براى شما مقرر نمود كه به نوح توصيه كرده بود; و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم اين بود كه: همان دين (خالص) را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد. و آنچه مشركان را به آن دعوت مى كنيد [= توحيد ]بر آنها گران است. خداوند هر كس را بخواهد برمى گزيند، و كسى را كه توبه كند به سوى هدايت مى نمايد.

یا علی.

درک زیبایی آفرینش و اثبات خدا

[HL]:Esteghfar:(کسانی که عقایدشان ابتدایی و سست است ممنون میشوم اگر این بحث را نخوانند اگر خواستند جمع بندی بعد از بسته شدن را بخوانند)
در صورت انحراف مسئولیتش به عهده خودتونه. من جواب خدا رو نمیدم. نگید من منحرفتون کردم!:khandeh!:
پس تا اطلاع ثانوی نیایید:ok:
:Esteghfar:[/HL]

سلام خدمت مسولین و اساتید
نمیدونم دقیقا چطور بیان کنم!کلا به من بگویید این زیبایی چیست؟
با توجه به فطرت زیباطلبی انسان، آیا به خاطر ارضای خودمان به هرچیزی میگوییم زیبا؟آیا زیبا دانستن این دنیا به خاطر این است که ما به آن عادت کرده ایم و زیبایی را برای اینگونه ما تعریف کرده اند؟یا اینکه ما به هر چیز جدید و متنوعی میگوییم زیبا زیرا ما علم به آن نداریم؟شاید اگر در اطرافمان اجنه هم بودند به آنها میگفتیم زیبا!!

مشکلی مهم در ایمان

انجمن: 

با سلام
سنده یک مشکلی پیدا کرده ام اخیرا
از کسی شنیدم که دین ابزاری است برای حکومت ها تا خود ان ها به راحتی بر ما تسلط یابند...
خودم دوست ندارم قبول کنم این قضیه رو و به خودم هم همش میگویم که غلط است ولی به هر حال شکی در من به وجود اورده که نکند همه این دین و پیامبر ساختگی است و برنامه ریزی شده؟
چه کنم؟

یک برهان

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام خدمت تمامی دوستان.از شما درخواست می کنم در صورت امکان برهان زیر رو به دقت مطالعه کنین و نظرات خودتون رو راجع به اون بگین.بیان اول در واقع تقریری از برهان صدیقین صدراییه که خیلی به تقریر علامه طباطبایی (ره) نزدیکه.بیان دوم هم برهان علیته.

بیان اول:

مقدمه1:واقعیتی هست.پس هستی،هست.زیرا اگر هستی وجود نداشته باشد به دو تناقض بر می خوریم:

1-فرض می کنیم هستی نیست.پس هستی،عدم است.یعنی هستی،نیستی است.این اجتماع نقیضین است که خلاف فرض است.

2-فرض می کنیم هستی نیست.وقتی نمود های هستی (مثل انسان،حیوان،درخت،سنگ و ...) می توانند وجود داشته باشند که بودنی در کار باشد و هستی باشد.در واقع وجود هستی تقدم دارد بر وجود این موارد.زیرا اگر وجود،وجود نداشته باشد نمی توانیم دیگر چیزی را متصف به وجود کنیم.زیرا وجودی در کار نیست.پس از فرض نبودن هستی نتیجه می گیریم که واقعیتی نیست.ما با پذیرش فلسفه،پذیرفتیم که ما هستیم و واقعیتی هست.این دو مورد نقیض هم هستند.

مقدمه2:وجود هستی ذاتاً واجب است.یعنی واجب الوجود بالذات است.زیرا هستی یا واجب بالذات است یا واجب بالغیر.گزاره آخر توتولوژی است و حالت دیگری نداریم.فرض می کنیم بالغیر واجب الوجود باشد.بنابراین برای وجود هستی،باید چیز دیگری باشد که هستی به واسطه آن واجب الوجود شود.چون هستی وجود دارد،پس چنین چیزی هم وجود دارد.بنابراین به این رسیدیم که این چیز،خود وجود دارد.زمانی می توانیم گزاره آخر را بپذیریم که پذیرفته باشیم وجود داشتنی در کار است و وجود،خود وجود دارد.بنابراین این دور بوده و خلاف فرض است.لذا وجود هستی ذاتاً واجب است.پس هستی واجب الوجود بالذات است.

مقدمه3:هستی نمی تواند مشروط به شرطی شود.اگر فرض کنیم شرط p درباره هستی وجود دارد،پس پذیرفتیم که شرطی موجود است.از موجودیت این شرط به این می رسیم که خود موجودیت و وجود،وجود دارد و این دور است.پس فرض خلف باطل است.

مثلاً نمی توانیم بگوییم اگر جهان نباشد،هستی نیست.چون چنین شرطی باطل است و این مطلب ثابت شد.حتی اگر بپذیریم این شرط برقرار است،پس وقتی جهان نباشد این شرط وجود دارد.پس چیزی وجود دارد.لذا هستی خود وجود دارد.حتی خود این گزاره تناقض است که بگوییم هستی پیش از وجود جهان،نبوده است و یا بعداً نخواهد بود.چون تناقض محدود به زمان نیست.

مقدمه4:هستی ازلی و ابدی است.زیرا اگر ازلی و ابدی نباشد،پس نبوده و سپس از نیستی هستی شده است یا بوده و بعداً نخواهد بود.بنابراین هستی،نیستی بوده است یا هستی،نیستی خواهد بود که این تناقض است.زیرا هستی،هستی است تحت هر شرایطی.این گزاره نیز توتولوژی است.حتی از فرض وجود نداشتن آن در گذشته یا آینده،به این می رسیم که زمانی به نام گذشته یا آینده وجود دارد که هستی در آن نیستی است.صرف نظر از تناقض موجود،در وقتی می گوییم چنین زمانی وجود دارد،پس وجود داشتنی در کار است و واقعیتی هست.بنابراین باز هم نتیجه می گیریم که هستی،هست.حتی اگر بگوییم وقتی زمان و ماده نیستند،هستی هم نیست،از این مورد نتیجه می گیریم که با عدم وجود زمان و ماده،شرطی برقرار است.از برقراری این شرط نتیجه می گیریم که واقعیتی هست.پس باز هم هستی هست.

مقدمه5:هستی یکی است.زیرا اگر دو هستی وجود داشته داشته باشد،دیگری هم هست که این خود نیازمند پذیرش وجود هستی است.پس این فرض منجر به دور می شود.لذا باطل است.

مقدمه6:هستی علتی ندارد.زیرا اگر علتی داشته باشد،از آنجا که پذیرفتیم هستی هست،پس آن علت هم هست.یعنی آن علت وجود دارد.پیش از وجود داشتن آن علت،هستی باید خود وجود داشته باشد.پس این دور است.لذا هستی علتی ندارد.

مقدمه7:در هستی هر کمالی هست.زیرا واضح است که عدم وجود کمال،امری عدمی است و اجتماع نقیضین است که هستی و عدم مجتمع شوند.یعنی تناقض است که بپذیریم در هستی کمبود و فقدان فلان کمال هست.زیرا فقدان یعنی عدم وجود.در حالی که هستی نقیض عدم است و ذره ای از عدم در آن راه ندارد.اگر ذره ای عدم در آن باشد اجتماع نقیضین روی می دهد که امری محال است.پس هر خیر و کمالی را کامل داراست.

نتیجه:هستی (مطلق وجود) در ذات خود مساوی است با ذات خداوند (وجود مطلق) و چون می دانیم هستی هست،پس خداوند نیز هست.

بیان دوم:

هر معلولی که وجود دارد یا علتی دارد یا ندارد.شکی در این نیست و حالت سومی نداریم.حال فرض می کنیم آن معلول که وجود دارد،علت ندارد.طبق فرض ما این معلول وجود دارد.لازمه وجود داشتن این معلول،وجود، وجود است (همانطور که در بیان اول نشان داده شد).بنابراین وجود،علت وجود این معلول است.پس فرض ما باطل بود.زیرا منجر به تناقض شد.

بنابراین هر معلولی که وجود دارد،علت دارد.حال یا تسلسل محال است یا محال نیست.اگر محال نباشد پس سلسله علی به جای خاصی ختم نمی شود و سلسله ای از علت ها و معلول ها داریم که پایان نمی پذیرند.اما همگی وجود دارند.لازمه وجود داشتن این سلسله بی نهایت آن است که بپذیریم وجود،وجود دارد و موجود است.بنابراین تمامی علل به وجود منتهی می شوند.این خلاف فرض است.زیرا فرض کردیم سلسله علل به جایی منتهی نمی شود.
از بیان فوق نتیجه می گیریم که سلسله علی در هر صورت نقطه آغازینی دارد.جهان نیز نمی تواند اولین نقطه و حلقه این سلسله باشد.زیرا خود باید وجود داشته باشد.پس وجودِ وجود علت آن است.

نتیجه:علت العلل وجود دارد.پس خداوند موجود است.

پاسخ به برخی سوالات احتمالی:

انسان عین هستی نیست.

ممکنه بگن انسان هست.پس هستیه.پس آیا انسان همون خداست؟
علاوه بر این انسان ممکنه از بین بره.در حالی که هستی از بین نمیره،به عدم تبدیل نمیشه و این مطلب ثابت شد.اما چون انسان عین هستیه و زوال پذیره،پس باید بشه که هستی به عدم تبدیل بشه.این یه تناقضه.یا انسان عین هستی نیست،یا هستی زوال پذیره.

پاسخ این سوال خیلی واضحه.انسان،انسان است.نه این که انسان،هستی است.اگر انسان عین هستی بود،لازم نبود اصلاً بگیم انسان هست.کافی بود بگیم انسان انسان.علاوه بر این اگر بگیم انسان عین هستیه،واضحه که گاو هم هست.پس گاو هم عینه هستیه.از این دو مورد نتیجه می گیریم که گاو عینه انسانه.این خلاف واقعیته.
پس انسان عین هستی نیست.

تسلسلی درباره وجود

وجود،وجود داره.پس وجودِ وجود هم وجود داره.بنابراین وجودِ وجودِ وجود هم وجود داره و الی آخر.پس تسلسلی هست اینجا که تسلسل باطله.بنابراین این هم باطله.
حکما پاسخ دادن که وجود بالذات وجود داره.شما فرض رو در اینجا براین گرفتین که وجود،زمانی وجود داره که وجود وجود هم وجود داشته باشه.اولاً این مسئله دوره.ثانیاً شرطی گذاشتیم برای وجودِ وجود و گفتیم وقتی وجود داره که وجودِ وجودِش هم وجود داشته باشه که ثابت شد چنین شرطی برقرار نیست.ثالثاً هر تسلسلی محال نیست.تسلسلی علی محاله که این هم نیازمنده اثباته.اما نمی تونیم علتی برای وجود داشتن وجود در نظر بگیریم.چون این علت باید خودش وجود داشته باشه که این هم دوره.

مزایای بیان اول:

1-تنها فرض ما پذیرش فلسفه است و این که واقعیتی در خارج موجود است.پس می توان آن را به عنوان اولین قضیه فلسفی مطرح کرد.

2-این برهان ثابت می کند که خداوند وجود دارد.اما به صورتی خاص اثبات می کند.در واقع یکی بودن مصادیق مطلق وجود و وجود مطلق (تساوق این دو را) را ثابت می کند و چون وجود وجود امری بدیهی است و برقرار است،پس وجود خدا هم امری بدیهی بوده و برقرار است.بنابراین وجود خداوند امری بدیهی است و هر انسانی پیش از پذیرش هر چیزی باید این اصل را بپذیرد.پس این برهان صرفاً جنبه روشن سازی دارد.

3- چون تنها فرض برهان وجود واقعیتی در خارج است،بنابراین به کمک این برهان می توانیم ثابت کنیم هر برهانی که قصد داشته باشد عدم وجود خدا را ثابت کند،باطل است.زیرا هر برهانی که عدم وجود او را ثابت کند،وجود او را نیز ثابت می کند.برای مثال در برهان شر داریم:

شر هست (بدیهی)=>خدا نیست.
شر هست (بدیهی)=>واقعیتی هست.=>هستی هست.=>خدا هست.
دلیل این مطلب هم آن است که هر برهانی در فلسفه بر مبنای وجود واقعیتی شکل می گیرد.

4-چه بپذیریم عالم قدیم است چه حادث،برهان در هر صورت برقرار است.زیرا پذیرش هر یک از این دو تغییری در برهان به وجود نمی آورد.حتی اگر جهان نباشد هم هستی هست.بنابراین مباحث فیزیکی مربوط به عالم،ماده،زمان و ... نمی توانند برهان را باطل کنند.

5-نیازی به این نیست که ثابت کنیم چیستی (ماهیت) حق تعالی عین وجودش است.زیرا برهان ثابت می کند که هستی محض یا همون خود هستی یا همان مطلق وجود در ذات خود برابر با خداوند است.

مزایای بیان دوم:

1-نیازی به پذیرش این نیست که ممکن نیست معلولی بی علت داشته باشیم.زیرا برهان این امر را ثابت می کند.

2-نیازی به پذیرش این نیست که تسلسل محال است.زیرا برهان این امر را ثابت می کند.

3-برهان نشان می دهد که جهان،ماده و ... خود علتی دارند و علت العلل نیستند.

منتظر نظرات دوستان عزیزم هستیم.

با تشکر :Gol:

کارشناس بحث : محراب