جمع بندی چگونه از نظر عقلی می توان ثابت کرد نور پیامبر و امامان قبل از خلق عالم افریده شده اند ؟

تب‌های اولیه

68 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چگونه از نظر عقلی می توان ثابت کرد نور پیامبر و امامان قبل از خلق عالم افریده شده اند ؟

سلام

احادیثی وجود دارد مبنی بر اینکه پیامبر و امامان دارای نور هستند
و حتی نور انان قبل از خلقت عالم خلق شده است
حالا صرف نظر از اینکه منظور از نور اینجا چیست
چگونه از نظر عقلی می توان ان را ثابت کرد ؟

با تشکر

با نام الله



کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

بی نظیر;422865 نوشت:
احادیثی وجود دارد مبنی بر اینکه پیامبر و امامان دارای نور هستند
و حتی نور انان قبل از خلقت عالم خلق شده است
حالا صرف نظر از اینکه منظور از نور اینجا چیست
چگونه از نظر عقلی می توان ان را ثابت کرد ؟

باسلام
به نظر میرسد این دیدگاه و اعتقاد را نمیتوان به صورت مستقیم با دلیل عقلی اثبات کرد. همانطور که بیشتر جزیئات عقائد، چنین وضعیتی دارد و به صورت مستقیم نمیتوان انها را با برهان عقلی اثبات کرد و باید به صورت غیر مستقیم به اثبات آن پراخت.

یعنی به این صورت که:
م1. این مطلب، قول معصوم است
م2. قول معصوم حجت است.
نتیجه: این مطلب حجت است.

روش غیر مستقیم به اعتقاد غالب متفکران اسلامی، روشی غیر عقلی است و نمیتوان آنرا در قیاس برهان به کار برد تا نتیجه ان عقلی باشد. به اعتقاد ایشان، گرچه مقدمه دوم این قیاس، عقلی است ولی چون مقدمه اول ان،( که مفاد قول معصوم است همانند همین اعتقاد که نور پیامبر و ائمه نخستین مخلوق است) غیر عقلی است و نتیجه از نظر عقلی و غیر عقلی بودن، تابع ضعیف ترین مقدمات است، بنابراین، نتیجه این قیاس غیر عقلی است.

اما بنابر دیدگاه ایت الله جوادی آملی، مباحث را که مفاد قول معتبر معصوم است، در صورتی که سند ان قطعی باشد و متواتر، دلالت ان واضح باشد و جهت صدور ان نیز روشن باشد که از روی تقیه گفته نشده باشد، میتواند به عنوان حد وسط قیاس برهانی قرار بگیرد و به کمک یک مقدمه کلی عقلی دیگر، اعتبارش از جهت عقلی اثبات شود و در نهایت خودش عقلا اثبات شود.(1)

بنابراین، اگر این مسئله مفاد قطعی قول معصوم باشد و به عبارت دیگر به صورت متواتر نقل شده باشد یا خبر واحدی باشد که قرائن زیادی بر درستی اش در دست داشتیم، میتوانستیم انرا در یک قیاس برهانی به کار ببریم و نتیجه ای که میگیرفتیم در نهایت، نتیجه ای عقلی بود و در نتیجه، این مسئله به صورت عقلی اثبات میشد.

اما مشکل در اینجاست که اول باید اثبات شود که این روایت و روایات مشابه ان در حد تواتر یا حداقل در حد خبرهای واحدی که انسان مطمئن شود از معصوم صادر شده باشد، نیست. بعد از اینکه اثبات شد که این روایت قطعا از معصوم صادر شده است و جهت صدور ان نیز از روی تقیه نبوده و دلالتش واضح شد، به نظر ایشان میتواند در قیاسی برهانی قرار بگیرد و نتیجه ای عقلی داشته باشد. در ان صورت قیاسی که تشکیل میشود به این صورت است:
صغری: این مطلب( نور پیامبر و ائمه، اولین مخلوق خداوند است)، قول معصوم است.
کبری: قول معصوم (که از نظر سندی، جهت صدور و دلالت قطعی باشد) حجت است عقلا(به واسطه اثبات عقلی عصمت)
نتیجه: این مطلب عقلا حجت است.
در این قیاس، قول معصوم، حد وسط شده است و اعتبار خود این حد وسط قبلا به واسطه دلیل عقلی دال بر اعتبارش اثبات شده، پس این قیاس عقلا حجت میشود.

خلاصه اینکه:
اولا: بنابر دیدگاه مشهور، چنین قیاسهایی که مشتمل بر حداقل یک مقدمه غیر عقلی است، خودش عقلی نیست.
ثانیا: بنابر دیدگاه ایت الله جوادی املی، در صورتی چنین قیاسهایی یقینی میشود که سند، جهت صدور و دلالت آن روایت و نقل، قطعی باشد.
ثالثا: برای قطعی بودن سند چنین روایاتی، باید اثبات شود که یا متواتر است یا خبر واحدی است که محفوف به قرائن( مشتمل بر قرائن دال بر صدق و صدور) است.

ــــــــــــــــــــــ
1. رحیق مختوم، ج2-4، ص 452

صدیق;423834 نوشت:
باسلام
به نظر میرسد این دیدگاه و اعتقاد را نمیتوان به صورت مستقیم با دلیل عقلی اثبات کرد. همانطور که بیشتر جزیئات عقائد، چنین وضعیتی دارد و به صورت مستقیم نمیتوان انها را با برهان عقلی اثبات کرد و باید به صورت غیر مستقیم به اثبات آن پراخت.

یعنی به این صورت که:
م1. این مطلب، قول معصوم است
م2. قول معصوم حجت است.
نتیجه: این مطلب حجت است.

روش غیر مستقیم به اعتقاد غالب متفکران اسلامی، روشی غیر عقلی است و نمیتوان آنرا در قیاس برهان به کار برد تا نتیجه ان عقلی باشد. به اعتقاد ایشان، گرچه مقدمه دوم این قیاس، عقلی است ولی چون مقدمه اول ان،( که مفاد قول معصوم است همانند همین اعتقاد که نور پیامبر و ائمه نخستین مخلوق است) غیر عقلی است و نتیجه از نظر عقلی و غیر عقلی بودن، تابع ضعیف ترین مقدمات است، بنابراین، نتیجه این قیاس غیر عقلی است.

اما بنابر دیدگاه ایت الله جوادی آملی، مباحث را که مفاد قول معتبر معصوم است، در صورتی که سند ان قطعی باشد و متواتر، دلالت ان واضح باشد و جهت صدور ان نیز روشن باشد که از روی تقیه گفته نشده باشد، میتواند به عنوان حد وسط قیاس برهانی قرار بگیرد و به کمک یک مقدمه کلی عقلی دیگر، اعتبارش از جهت عقلی اثبات شود و در نهایت خودش عقلا اثبات شود.(1)

بنابراین، اگر این مسئله مفاد قطعی قول معصوم باشد و به عبارت دیگر به صورت متواتر نقل شده باشد یا خبر واحدی باشد که قرائن زیادی بر درستی اش در دست داشتیم، میتوانستیم انرا در یک قیاس برهانی به کار ببریم و نتیجه ای که میگیرفتیم در نهایت، نتیجه ای عقلی بود و در نتیجه، این مسئله به صورت عقلی اثبات میشد.

اما مشکل در اینجاست که اول باید اثبات شود که این روایت و روایات مشابه ان در حد تواتر یا حداقل در حد خبرهای واحدی که انسان مطمئن شود از معصوم صادر شده باشد، نیست. بعد از اینکه اثبات شد که این روایت قطعا از معصوم صادر شده است و جهت صدور ان نیز از روی تقیه نبوده و دلالتش واضح شد، به نظر ایشان میتواند در قیاسی برهانی قرار بگیرد و نتیجه ای عقلی داشته باشد. در ان صورت قیاسی که تشکیل میشود به این صورت است:
صغری: این مطلب( نور پیامبر و ائمه، اولین مخلوق خداوند است)، قول معصوم است.
کبری: قول معصوم (که از نظر سندی، جهت صدور و دلالت قطعی باشد) حجت است عقلا(به واسطه اثبات عقلی عصمت)
نتیجه: این مطلب عقلا حجت است.
در این قیاس، قول معصوم، حد وسط شده است و اعتبار خود این حد وسط قبلا به واسطه دلیل عقلی دال بر اعتبارش اثبات شده، پس این قیاس عقلا حجت میشود.

خلاصه اینکه:
اولا: بنابر دیدگاه مشهور، چنین قیاسهایی که مشتمل بر حداقل یک مقدمه غیر عقلی است، خودش عقلی نیست.
ثانیا: بنابر دیدگاه ایت الله جوادی املی، در صورتی چنین قیاسهایی یقینی میشود که سند، جهت صدور و دلالت آن روایت و نقل، قطعی باشد.
ثالثا: برای قطعی بودن سند چنین روایاتی، باید اثبات شود که یا متواتر است یا خبر واحدی است که محفوف به قرائن( مشتمل بر قرائن دال بر صدق و صدور) است.

پس بنا به فرموده شما راه عقلی برای اثبات ان وجود ندارد مگر اینکه
ثابت کنیم حدیث متواتر است

ایا این حدیث متواتر است ؟

بی نظیر;422865 نوشت:
سلام

احادیثی وجود دارد مبنی بر اینکه پیامبر و امامان دارای نور هستند
و حتی نور انان قبل از خلقت عالم خلق شده است
حالا صرف نظر از اینکه منظور از نور اینجا چیست
چگونه از نظر عقلی می توان ان را ثابت کرد ؟

با تشکر


سلام
دو بحث وجود دارد
اول آنکه قبل از خلقت آسمان ها و زمین موجود یا موجوداتی بوده اند
دوم این موجودات همان 14 معصوم هستند

می توان قسمت اول را از طریق عقل اثبات کرد اما اینکه این ها الزاما امامان ما بوده اند با نص و روایات قابل استناد است و فکر نکنم بتوان از برهان عقلی صرف برای اثبات آن مدد جست.

[="Tahoma"]

بی نظیر;422865 نوشت:
سلام

احادیثی وجود دارد مبنی بر اینکه پیامبر و امامان دارای نور هستند
و حتی نور انان قبل از خلقت عالم خلق شده است
حالا صرف نظر از اینکه منظور از نور اینجا چیست
چگونه از نظر عقلی می توان ان را ثابت کرد ؟

با تشکر


سلام
اول باید دید منظور از نور ائمه ع چیست ؟
بعد به بررسی ادله آن پرداخت
از امثال این روایات : اول ما خلق الله العقل و اول ما خلق الله نوری
دانسته میشود منظور از نور ائمه ع همان نور عقل اول است که حضرات معصومین ع در سیر صعودی خود به آن نائل شده اند و اتحاد معنوی با آن یافته اند
پس معلوم شد که باید تقدم خلقت عقل اول بر سایر موجودات اثبات شود و به نظرم
عهده دار این امر برهان الواحد است که در یکی از تاپیکها بحث حول آن در حال جریان است
والله الموفق

حامد;424259 نوشت:
از امثال این روایات : اول ما خلق الله العقل و اول ما خلق الله نوری
دانسته میشود منظور از نور ائمه ع همان نور عقل اول است

سلام

اسادلال شما عقلی نیست بلکه به استناد روایات است
و همانطور که کارشناس صدیق فرموده اند
با این شیوه استدلال باید اول ثابت شود روایات متواتر و صحیح است

حال ایا این روایات متواتر و صحت دارد ؟

حامد;424259 نوشت:
حضرات معصومین ع در سیر صعودی خود به آن نائل شده اند و اتحاد معنوی با آن یافته اند

همچنین این مورد باید اثبات شود ؟
استدلال شما چیست ؟

حامد;424259 نوشت:
پس معلوم شد که باید تقدم خلقت عقل اول بر سایر موجودات اثبات شود و به نظرم عهده دار این امر برهان الواحد است که در یکی از تاپیکها بحث حول آن در حال جریان است

شما اول موارد بالا را اثبات بفرمایید تا به این مرحله برسیم

موفق باشید

ملاصدرا;424248 نوشت:
اما اینکه این ها الزاما امامان ما بوده اند با نص و روایات قابل استناد است و فکر نکنم بتوان از برهان عقلی صرف برای اثبات آن مدد جست.

سلام

نظر کارشناس صدیق هم براین بود که اثبات عقلی وجود ندارد

موفق باشید

[="Tahoma"]

بی نظیر;424273 نوشت:
سلام

اسادلال شما عقلی نیست بلکه به استناد روایات است
و همانطور که کارشناس صدیق فرموده اند
با این شیوه استدلال باید اول ثابت شود روایات متواتر و صحیح است

حال ایا این روایات متواتر و صحت دارد ؟


سلام
ما از روایات برای تببین موضوع برهان استفاده کرده ایم

بی نظیر;424273 نوشت:
همچنین این مورد باید اثبات شود ؟
استدلال شما چیست ؟

این مساله هم در ضمن تبیین موضوع برهان عقلی مشخص میشود
در روایت مورد استفاده معلوم میشود نور نبی اکرم همان نور عقل اول است

والله الموفق

حامد;424281 نوشت:
سلام
ما از روایات برای تببین موضوع برهان استفاده کرده ایم

حامد;424281 نوشت:
این مساله هم در ضمن تبیین موضوع برهان عقلی مشخص میشود
در روایت مورد استفاده معلوم میشود نور نبی اکرم همان نور عقل اول است

سلام

استدلال شما در صورت درستی نیاز به اثبات درستی روایات دارد
حال سوال این است ایا این روایات متواتر است ؟ صحت این روایات بر چه مبنایی است ؟

لطفا جواب کارشناس صدیق را مطالعه بفرمایید
صحبت من بر مبنای سخنان ایشون است

[="Tahoma"]

بی نظیر;424290 نوشت:
سلام

استدلال شما در صورت درستی نیاز به اثبات درستی روایات دارد
حال سوال این است ایا این روایات متواتر است ؟ صحت این روایات بر چه مبنایی است ؟

لطفا جواب کارشناس صدیق را مطالعه بفرمایید
صحبت من بر مبنای سخنان ایشون است


سلام
اساسا تبیین موضوع بر عهده شماست
روایات مطروحه از روایات مشهور و مورد استناد است
میزان صحت آنرا از کارشناس حدیث بپرسید
والله الموفق

حامد;424297 نوشت:
سلام
اساسا تبیین موضوع بر عهده شماست
روایات مطروحه از روایات مشهور و مورد استناد است
میزان صحت آنرا از کارشناس حدیث بپرسید
والله الموفق

سلام و تشکر از پاسخگویی

اولا مشهور بودن دلیل بر صحت روایت نیست
مثل روایت تثلیث که با وجود شهرت صحت ندارد

پس شما هم از میزان صحت حدیث اطلاعی ندارید
و اثبات همیشگی خود را بر مبنای حدیثی قرار داده
اید که ممکن است صحت نداشته باشد

با تشکر

بی نظیر;424308 نوشت:
سلام و تشکر از پاسخگویی

اولا مشهور بودن دلیل بر صحت روایت نیست
مثل روایت تثلیث که با وجود شهرت صحت ندارد

پس شما هم از میزان صحت حدیث اطلاعی ندارید
و اثبات همیشگی خود را بر مبنای حدیثی قرار داده
اید که ممکن است صحت نداشته باشد

با تشکر


سلام
اساسا تعیین میزان صحت یک روایت کاری اجتهادی است
و معنایش این است که ممکن است یک حدیث شناس آنرا صحیح و یکی ضعیف بداند
از نظر بنده این روایات قوی هستند چون معنای مد نظر به انحاء مختلف در روایات و نقلهای زیادی آمده است
والله الموفق

حامد;424324 نوشت:
و معنایش این است که ممکن است یک حدیث شناس آنرا صحیح و یکی ضعیف بداند

سلام

پس معترفید که در صحت و سقم احادیث حتی حدیث شناسان توافق نظر ندارند
حال به نظر شما در این گونه موارد نباید به قران مراجعه کرد و حدیث را بر قران عرضه کرد ؟
همانگونه که خود پیامبر فرموده اگر روایتی از ما نقل شد و خلاف ایات قران بود ان را به دیوار بکوبید

پس چرا ان را به قران عرضه نمی کنید ؟ بلکه باز هم به روایان رجوع می کنید

حامد;424324 نوشت:
از نظر بنده این روایات قوی هستند چون معنای مد نظر به انحاء مختلف در روایات و نقلهای زیادی آمده است

برای درستی یک روایت باز هم به روایات رجوع می کنید نه به قران ؟:Gig:

موفق باشید

در جواب این مساله جواب آقای جوادی حفظه الله مطلب را دور و دردی را دواء نمی کند .

این روایات از فریقین در حد تواتر نقل شده است . فرضا هم در حد تواتر نباشد مستفیض که هستند اولا

ثانیا : مجتهدان صاحب نظر و محل رجوع در فن رجال و حدیث – مثل آقایان سیستانی , شبیری , حسینی , مددی , - که مرجع و حجت هستند در رجال و درایه این احادیث شریف را تصحیح کرده اند .

ثالثا : همین که فرقه حقه اثنی عشریه اطباق کرده بر صحت این روایات ( خصوصا محدثین صاحب نام مثل کلینی در کافی شریف و همچنین شیخ صدوق و دیگران نقل کرده اند با تمام سخت گیری که مشی آنها بوده است. ) همین کافی است در حکم قطعی به صحت این روایات شریفه.

عقل هیچ گونه راهی برای فهم این امور ندارد .

[="Tahoma"]

بی نظیر;424475 نوشت:
سلام

پس معترفید که در صحت و سقم احادیث حتی حدیث شناسان توافق نظر ندارند
حال به نظر شما در این گونه موارد نباید به قران مراجعه کرد و حدیث را بر قران عرضه کرد ؟
همانگونه که خود پیامبر فرموده اگر روایتی از ما نقل شد و خلاف ایات قران بود ان را به دیوار بکوبید

پس چرا ان را به قران عرضه نمی کنید ؟ بلکه باز هم به روایان رجوع می کنید


سلام
اول اینکه روایات مد نظر خلاف قرآن نیست
ثانیا برای ارائه نظر اسلام در مورد یک موضوع باید همه منابع را مد نظر قرار داد

بی نظیر;424475 نوشت:
برای درستی یک روایت باز هم به روایات رجوع می کنید نه به قران ؟

موفق باشید


قرآن کریم بیانگر اصول معارف است و مطلب مد نظر ما خلاف هیچیک از اصول قرآن نمی باشد
اگر شما آنرا خلاف قرآن می دانید بفرمایید با کجای قرآن منافات دارد ؟
والله الموفق

بی نظیر;424246 نوشت:
حدیث متواتر است ؟

باسلام
پاسخ این سوال را باید از اساتید حدیث شناس پرسید. اما با مراجعه اجمالی به کتابهای اصیل حدیثی، به نظر می اید این حدیث و احادیثی از این دست، در حد تواتر نباشد. نهایتا در حد استفاضه باشد که اطمینان بیشتری از حد یک خبر واحد به انسان میدهد.

یونس بن عبد الرحمن;424609 نوشت:
این روایات از فریقین در حد تواتر نقل شده است

صدیق;424656 نوشت:
باسلام
پاسخ این سوال را باید از اساتید حدیث شناس پرسید. اما با مراجعه اجمالی به کتابهای اصیل حدیثی، به نظر می اید این حدیث و احادیثی از این دست، در حد تواتر نباشد

یونس بن عبد الرحمن;424609 نوشت:
فرضا هم در حد تواتر نباشد

فرضا نه و مثل اینکه قطعا در حد تواتر نیست

حامد;424625 نوشت:
قرآن کریم بیانگر اصول معارف است و مطلب مد نظر ما خلاف هیچیک از اصول قرآن نمی باشد
اگر شما آنرا خلاف قرآن می دانید بفرمایید با کجای قرآن منافات دارد ؟
والله الموفق

حدیث می گوید :نور پیامبر اولین مخلوق است

قران :
«قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلـهُکُم اِلـهٌ واحِدٌ...؛ بگو من فقط بشری هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحی می شود که تنها معبودتان معبود یگانه (خدا) است.»

اینجا با صراحت قران می گوید پیامبر از حیث بشری مثل دیگران است
لطفا به کلمه بشر دقت فرمایید

بشر یعنی ساختار مادی و وجودی انسان
پس پیامبر در ساختار وجودی و بدن مادی مثل دیگران است

نه فرموده تو هم بشری هستی مثل دیگران الا اینکه نور تو از اول خلق شده بود

پس حدیث فوق در تناقض اشکار با قران است

موفق باشید

[="Tahoma"]

بی نظیر;424749 نوشت:
حدیث می گوید :نور پیامبر اولین مخلوق است

قران :
«قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلـهُکُم اِلـهٌ واحِدٌ...؛ بگو من فقط بشری هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحی می شود که تنها معبودتان معبود یگانه (خدا) است.»

اینجا با صراحت قران می گوید پیامبر از حیث بشری مثل دیگران است
لطفا به کلمه بشر دقت فرمایید

بشر یعنی ساختار مادی و وجودی انسان
پس پیامبر در ساختار وجودی و بدن مادی مثل دیگران است

نه فرموده تو هم بشری هستی مثل دیگران الا اینکه نور تو از اول خلق شده بود

پس حدیث فوق در تناقض اشکار با قران است

موفق باشید


سلام
موضوع آیه و حدیث یکی نیست
آیه پیامبر را از بعد بشری جسمانی مثل ما معرفی می کند
در حالیکه روایت ناظر به بعد روحی و معنوی حضرت است
پس تنافی نیست
اگر آیه ای هست که پیامبر را از جهت مقامات معنوی با ما برابر می داند بیاورید
والله الموفق

حامد;424756 نوشت:
سلام
موضوع آیه و حدیث یکی نیست
آیه پیامبر را از بعد بشری جسمانی مثل ما معرفی می کند
در حالیکه روایت ناظر به بعد روحی و معنوی حضرت است
پس تنافی نیست
اگر آیه ای هست که پیامبر را از جهت مقامات معنوی با ما برابر می داند بیاورید
والله الموفق

اتفاقا بسیار واضح و روشن است که روایت ناظر به بعد جسمانی هست چون می گوید خلقت پیامبر با بقیه فرق دارد
پیامبر ابتدا نورش در ابتدای خلقت خلق شده
در حالی که بقیه انسانها یک چنین خلقتی نوری در ابتدای افرینش ندارند

شما چگونه ان را ناظر به بعد روحی گرفتید ؟

[=Times New Roman]

بی نظیر;424475 نوشت:
همانگونه که خود پیامبر فرموده اگر روایتی از ما نقل شد و خلاف ایات قران بود ان را به دیوار بکوبید

پس چرا ان را به قران عرضه نمی کنید ؟ بلکه باز هم به روایان رجوع می کنید


سلام
برخی از دوستان عزیز که ارادات ویژه‌ای به احادیث دارند، معتقدند که معنای قرآن را هم باید از احادیث درآورد؛ قرآن به تنهایی فهم نمی‌شود یا می‌تواند معانی متفاوتی بدهد. اگر هم ندهد معانی متفاوت به زور از آن استخراج می‌شود یا معنایش در ذیل حدیث تغییر می‌کند؛ لذا در این مرام و مسلک ارزیابی احادیث با قرآن منتفی است؛ برعکس قرآن را باید با احادیث ارزیابی کرد. (موارد متعددی از این شیوهٔ تغییر معنای ظاهری کلام قرآن برای هماهنگ کردن با حدیث را در این انجمن محترم می‌توانید ملاحظه بفرمایید.)
گویا از کل قرآن ــ در این مسلک ــ فقط آن چند آیه‌ای که گفته به تبیین پیامبر مراجعه کنید معنای روشن و غیرقابل خدشه‌ای دارد.

فرهنگ;424762 نوشت:
سلام
برخی از دوستان عزیز که ارادات ویژه‌ای به احادیث دارند، معتقدند که معنای قرآن را هم باید از احادیث درآورد؛ قرآن به تنهایی فهم نمی‌شود یا می‌تواند معانی متفاوتی بدهد. اگر هم ندهد معانی متفاوت به زور از آن استخراج می‌شود یا معنایش در ذیل حدیث تغییر می‌کند؛ لذا در این مرام و مسلک ارزیابی احادیث با قرآن منتفی است؛ برعکس قرآن را باید با احادیث ارزیابی کرد. (موارد متعددی از این شیوهٔ تغییر معنای ظاهری کلام قرآن برای هماهنگ کردن با حدیث را در این انجمن محترم می‌توانید ملاحظه بفرمایید.)
گویا از کل قرآن ــ در این مسلک ــ فقط آن چند آیه‌ای که گفته به تبیین پیامبر مراجعه کنید معنای روشن و غیرقابل خدشه‌ای دارد.

سلام
در تکمیل فرمایش شما

بزرگوارانی که به احادیث اعتقادی در حد قران دارند
به این حدیث پیامبر معتقد هستند که هرگاه حدیثی مغایر با قران دیدید ان را به دیوار بکوبید

این یعنی عرضه حدیث به قران

اما از طرفی معتقد هستند قران را باید با حدیث فهمید

این یعنی عرضه قران به حدیث

خودشان دچار دور و تناقض هستند و متوجه این تناقض گویا نیستند یا نمی خواهند باشند

با تشکر

[="Tahoma"]

بی نظیر;424760 نوشت:
اتفاقا بسیار واضح و روشن است که روایت ناظر به بعد جسمانی هست چون می گوید خلقت پیامبر با بقیه فرق دارد
پیامبر ابتدا نورش در ابتدای خلقت خلق شده
در حالی که بقیه انسانها یک چنین خلقتی نوری در ابتدای افرینش ندارند

شما چگونه ان را ناظر به بعد روحی گرفتید ؟


سلام
مگر بر کسی مخفی است که پیامبر اکرم حدود 1400 پیش از مادری به نام امنه متولد شده است
یعنی بعد مادی و جسمانی حضرت مربوط به 1400 سال پیش است نه ابتدای خلقت
تعبیر نور پیامبر ص یا نور ائمه ع بیانگر بعد معنوی و روحانی ایشان است
و البته جهت ارتباط آنرا با صادر اول هم قبلا گفتیم
والله الموفق

بی نظیر;424785 نوشت:
زرگوارانی که به احادیث اعتقادی در حد قران دارند
به این حدیث پیامبر معتقد هستند که هرگاه حدیثی مغایر با قران دیدید ان را به دیوار بکوبید

این یعنی عرضه حدیث به قران

اما از طرفی معتقد هستند قران را باید با حدیث فهمید

این یعنی عرضه قران به حدیث

خودشان دچار دور و تناقض هستند و متوجه این تناقض گویا نیستند یا نمی خواهند باشند


سلام
عرضه احادیث به قرآن یعنی خلاف صریح قرآن نبودن آن مثلا قرآن صریحا بیان کند که انما المومنون اخوه (مومنان با هم برادرند) در حدیثی فرضا باشد که مومنان برادر نیستند این حدیث چون خلاف قرآن است رد می شود.
اما تفسیر قرآن با حدیث یعنی اینکه در قرآن آمده باشد انما المومنون اخوه و مثلا در روایات بیان کند که منظور از مومنون دوستداران اهل بیت هستند که این روایت اولا خودش خلاف قرآن نیست ثانیا مفسر قرآن است

حامد;424788 نوشت:
تعبیر نور پیامبر ص یا نور ائمه ع بیانگر بعد معنوی و روحانی ایشان است

اگر منظورتان روح حضرات است که بنا به اعتقاد خودتان روح پس از خلق جسم در مراحل اولیه جنینی
صورت می گیرد
پس روح حضرات هم باید از این قاعده پیروی کند پس خلق در ابتدا دیگر بی معنا می شود

حامد;424788 نوشت:
و البته جهت ارتباط آنرا با صادر اول هم قبلا گفتیم

و اگر معتقدید که روح حضرات در جهت سیر صعودی بعدها به صادر اول رسیده و با او متحد می شود
این اتحاد با خلق در ابتدا زمین تا اسمون فرق داره

پس در هر صورت خلق نور حضرات در ابتدای خلقت منتفیست


موفق باشید

[="Tahoma"]

بی نظیر;424811 نوشت:
اگر منظورتان روح حضرات است که بنا به اعتقاد خودتان روح پس از خلق جسم در مراحل اولیه جنینی
صورت می گیرد
پس روح حضرات هم باید از این قاعده پیروی کند پس خلق در ابتدا دیگر بی معنا می شود

بی نظیر;424811 نوشت:
و اگر معتقدید که روح حضرات در جهت سیر صعودی بعدها به صادر اول رسیده و با او متحد می شود
این اتحاد با خلق در ابتدا زمین تا اسمون فرق داره

پس در هر صورت خلق نور حضرات در ابتدای خلقت منتفیست


سلام
متاسفم
شما اصلا به چیزهایی که گفته میشود گوش نمی دهید و دقت نمی کنید
این بحث از نظر بنده تمام است
والله الهادی

حامد;424824 نوشت:
سلام
متاسفم
شما اصلا به چیزهایی که گفته میشود گوش نمی دهید و دقت نمی کنید
این بحث از نظر بنده تمام است
والله الهادی

سلام

یاد بازی شطرنج به روش برره ای افتادم
کسانیکه یادشون هست دقیقا می فهمند مطلبو :Gig:

خواهشا از کسانی که بحث را دنبال می کنند قضاوت کنند که من به حرفهای ایشون گوش نمی دهم
یا ایشون در دلایلشون نقض وجود داره

من با دلیل کاملا منطقی و بر طبق اعتقاد خود ایشون درباره روح و خلقت ان نشان دادم
که این روایت در تضاد با ایات قران است

می دانم پذیرفتن ان توسط کسانیکه یک عمر این روایات را مثل قران قبول داشته و استدلالهای خود را
بر مبنای این روایات قرار می دهند بسیار سنگین و دشوار است

با تشکر

بی نظیر;424867 نوشت:
من با دلیل کاملا منطقی و بر طبق اعتقاد خود ایشون درباره روح و خلقت ان نشان دادم
که این روایت در تضاد با ایات قران است

:Moteajeb!:
سلام
شما که نتوانستید ثابت کنید خلاف قرآن است
قرآن می گوید قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ
بشر در لغت به معني پوست، جلد، هيأت و ظاهر اشياء است و لذا در مواردي به كار برده مي شود كه معنا و محتواي شيء مورد نظر نباشد.

یعنی پیامبر از لحاظ بعد بشری جسمانی مانند سایرین است و لفظ بشر بودن بیش از این را دلالت نمی کند. حالا چطور ثابت کردید اگر نور حضرات قبل از خلقت باشد خلاف آیه است؟!!! اصلا این آیه به روح و حقیقت پیامبر اشاره دارد که شما می خواهید ثابت کنید روایات خلاف قرآن است؟!!!!:Gig:

بی نظیر;424867 نوشت:
می دانم پذیرفتن ان توسط کسانیکه یک عمر این روایات را مثل قران قبول داشته و استدلالهای خود را
بر مبنای این روایات قرار می دهند بسیار سنگین و دشوار است

:khandeh!:>
بی نظیر;424867 نوشت:
خواهشا از کسانی که بحث را دنبال می کنند قضاوت کنند که من به حرفهای ایشون گوش نمی دهم
یا ایشون در دلایلشون نقض وجود داره

شما تمام مباحث را با هم قاطی کردید و اصلا به توضیحات ایشان توجه نمی کند و واضح است که اصلا دنبال پاسخ نیامده اید بلکه فقط می خواهید با بحث مخالفت کنید و دلیل اینکه به سخنان جناب حامد هم توجه نمی کنید همین است.
و الله الهادی

ملاصدرا;424790 نوشت:
اما تفسیر قرآن با حدیث یعنی اینکه در قرآن آمده باشد انما المومنون اخوه و مثلا در روایات بیان کند که منظور از مومنون دوستداران اهل بیت هستند که این روایت اولا خودش خلاف قرآن نیست ثانیا مفسر قرآن است

سلام

این گونه تفسیر به دلایل زیادی توجیه عقلی ندارد

زیرا مگر خدا نمی توانسته خودش منظورش را برساند
مگر نعوذ باالله خدا با کسی رور بایسی داره
یا مگر خدا از کسی می ترسه که خودش منظورش را نگوید
و ان را واگذار کند به دیگران

بزرگوار خدا بی نیاز مطلق است
او نه با کسی رور بایستی داره نه از کسی می ترسه و نه کارش از روی بی حکمتیه
خدا اگر چنین منظوری داشته باشه حتما از گفتن ان ابا نخواهد کرد
و با صریح ترین کلمات منظور خودش را خواهد رساند

موفق باشید

[="Navy"]

بی نظیر;424999 نوشت:
زیرا مگر خدا نمی توانسته خودش منظورش را برساند
مگر نعوذ باالله خدا با کسی رور بایسی داره
یا مگر خدا از کسی می ترسه که خودش منظورش را نگوید
و ان را واگذار کند به دیگران

بزرگوار خدا بی نیاز مطلق است
او نه با کسی رور بایستی داره نه از کسی می ترسه و نه کارش از روی بی حکمتیه
خدا اگر چنین منظوری داشته باشه حتما از گفتن ان ابا نخواهد کرد
و با صریح ترین کلمات منظور خودش را خواهد رساند


سلام
اولا صریح خود قرآن می گوید برخی موارد تببن آن را به عهده پیامبر می گذارم وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ
پس خود این مطلب که بیان کردم از قرآن است
ثانیا تخصيص كتاب به سنت امری پذیرفته شده بین مسلمین است مبنى بر اين كه در موارد بسيارى سنت شارح و بيانگر كتاب است , لذا چه بسا سنت , عمومى از كتاب خدا را تخصيص زند و يا اطلاقى از آن را مقيد سازد . زيرا ترديد نيست كه تقييد و تخصيص نوعى بيان و شرح است و مقيد و مخصص هميشه قرينه كاشفه اى است از بيان مراد گوينده نخستين .[/]

[="Microsoft Sans Serif"]درود بر بانو بی‌نظیر :Gol:

بی نظیر;422865 نوشت:
سلام
احادیثی وجود دارد مبنی بر اینکه پیامبر و امامان دارای نور هستند
و حتی نور انان قبل از خلقت عالم خلق شده است
حالا صرف نظر از اینکه منظور از نور اینجا چیست
چگونه از نظر عقلی می توان ان را ثابت کرد ؟

با تشکر

هر آفریده‌ای نور دارد زیرا «الله نور السماوات و الارض» و نمی‌توان گفت: آفریده‌ها، جدای از خدا هستند.
روح آدم، از روح خدا گرفته شده است: «از روح خود در آدم دمیدم»؛ خداوند از کسی زاده نشده و مرگی هم ندارد؛ به همین‌روی، روح تولد یا مرگ ندارد زیرا روح ما، خدایی است و از همان ابتدا و پیش از آفرینش ما، بوده است؛ بدین‌مایه که نه تنها پیامبران، بلکه همه‌ی مردم، از همان ابتدا بوده‌اند.

(یس / 60): «ای فرزندان آدم، مگر با شما پیمان نبستم که اهریمن را پیروی نکنید؟»

ما کی خداوند را دیده‌ایم و او کی از ما پیمان گرفت؟
پیش از آفرینشمان هم او را دیده‌ایم و هم او از ما پیمان گرفته است ولی ما در آنزمان در عالَمی دگر بوده‌ایم و اکنون در عالَمی دگر و آن رخداد را به یاد نمی‌آوریم. همانند خواب‌هایمان؛ هیچ آدمی نیست که هرشب خواب نبیند ولی چون در خواب دیدن، گاهی به عالَم ملکوت می‌رویم، در هنگام بیداری، چیزی به یاد نمی‌آوریم، چون از عالم ملکوت به ناسوت می‌آییم.


چه عجب گر روح، موطن‌های خویش /// که بُدستش مَسکن و میلاد، پیش

می‌نیآرد یاد کین دنیا چو خواب /// می فرو پوشد، چو اختر را سحاب

ملاصدرا;424977 نوشت:
بشر در لغت به معني پوست، جلد، هيأت و ظاهر اشياء است و لذا در مواردي به كار برده مي شود كه معنا و محتواي شيء مورد نظر نباشد.

ملاصدرا;424977 نوشت:
یعنی پیامبر از لحاظ بعد بشری جسمانی مانند سایرین است و لفظ بشر بودن بیش از این را دلالت نمی کند

انسان و بشر، از نگاه قرآن و مفسران با توجه به تفسیر آیاتی که در آنها لفظ انسان و بشر بکار رفته، چنین استخراج و استنباط می‌شود که تفاوت معنایی چندانی بین این دو لفظ وجود ندارد. حتی در قرآن کریم نسبت به موضوع واحد که عبارت از خلقت و آفرینش بشر بوده، گاهی از لفظ بشر و گاهی از لفظ انسان، استفاده شده است. همچنین برخی از مفسران در تعدادی از آیات، لفظ «بشر» را به «انسان»، معنا و تفسیر نموده‌اند که تمام این امور، دلیل بر مترادف[3]بودن این دو لفظ، در کلام عرب و استعمالات قرآنی است.
در این‌جا به چند آیه به عنوان نمونه اشاره می‌شود: 1. پروردگار بزرگ در مورد آفرینش انسان، می‌فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ».[4] در این‌جا از لفظ انسان استفاده نموده است.
2. ولی در آیه: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون»،[5] لفظ بشر را بکار برده‌اند.
3. «وَ مِنْ ءَایَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُون.»[6]برخی از مفسران، بشر را انسان معنا کرده‌اند.[7] 4. «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ء»،[8] در این‌جا نیز، بشر به انسان تفسیر شده است.[9] 5. «قالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لی‏ وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی‏ بَشَرٌ»،[10]در این آیه نیز لفظ بشر را به معنای انسان گرفته‌اند.[1

با دقت در ایات بالا مخصوصا قسمت ابی رنگ مشاهده می شود در قران لفظ بشر و انسان تفاوت
معنایی ندارند
و این تفاوتی که شما گفتید ملاحضه نمی شود

ملاصدرا;424977 نوشت:
شما تمام مباحث را با هم قاطی کردید و اصلا به توضیحات ایشان توجه نمی کند و واضح است که اصلا دنبال پاسخ نیامده اید بلکه فقط می خواهید با بحث مخالفت کنید و دلیل اینکه به سخنان جناب حامد هم توجه نمی کنید همین است.
و الله الهادی

بزرگوار من حقیقتا انقدر سرم شلوغه و کار دارم که هرگز و هیچوقت برای مخالفت به هیچ تایکی نمی روم
و فقط و فقط برای رسیدن به حقیقت است که این وقت و صرف مباحثه می کنم

شما مبنای استدلالتون بر مبنای تفاوت بین دو کلمه بشر و انسان است
و اگر نتوانید این تفاوت را نشان دهید اثباتتان به این شیوه باطل خواهد بود و طبق ایه قران
محمد ص هم بشری مثل دیگران است و نورش در ابتدای عالم خلق نشده است

حال لطفا تفاوت بین دو کلمه بشر و انسان را نشان دهید با دلایل متقن و محکم ؟

موفق باشید

آبـرنـگـ;425049 نوشت:
بدین‌مایه که نه تنها پیامبران، بلکه همه‌ی مردم، از همان ابتدا بوده‌اند.

سلام و درو د بر شما

استدلال و اثبات شما هم رد حدیث فوق می باشد زیرا بنا به گفته شما
همه انسانها از ابتدا نورشان بوده است
نه اینکه نور محمد ص اول از همه خلق شده باشد

موفق باشید

با سلام

قبلا تحقیقی در این موضوع داشتم اولا این حدیث با اسناد صحیح از عامه روایت شده و نزد خاصه تواتر معنوی دارد و نتیجتا مشکلی از جهت اعتبار اسنادی ندارد .

دوم اینکه مخالفتی با آیات قرآن ندارد بلکه شواهدی هم دارد مانند اتحاد نفسانی و روحانی محمد وعلی علیهما السلام در آیه مباهله وآیه ذر ....

سوم اینکه در عالم ذر ، موضوعاتی مانند زمان و مکان مفهوم خود را از دست میدهند بعبارت دیگر مبدا ومعاد وظاهر وباطن همگی یک چیز و واحد نزد خالق متعال هستند .

1130 - حدثنا الحسن قثنا أحمد بن المقدام العجلي قثنا الفضيل بن عياض قثنا ثور بن يزيد عن خالد بن معدان عن زاذان عن سلمان قال سمعت حبيبي رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول : كنت انا وعلي نورا بين يدي الله عز و جل قبل ان يخلق آدم بأربعة عشر ألف عام فلما خلق الله آدم قسم ذلك النور جزءين فجزء أنا وجزء علي عليه السلام

[ فضائل الصحابة - أحمد بن حنبل ]
الكتاب : فضائل الصحابة
المؤلف : أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني
الناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت

بی نظیر;425072 نوشت:
حال لطفا تفاوت بین دو کلمه بشر و انسان را نشان دهید با دلایل متقن و محکم ؟

سلام
بشر در لغت به معنای پوست است و حتی در قرآن این معنا آمده:
وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ
و تو نمی‌دانی «سقر» چیست! (آتشی است که) نه چیزی را باقی می‌گذارد و نه چیزی را رها می‌سازد! پوست تن را بکلّی دگرگون می‌کند!

در قاموس قرآن آمده:
بشر: در اينجا در باره‏ى‏ بِشَارَت‏ و مشتقّات آن و همچنين در باره‏ى بشر بمعنى انسان توضيح داده خواهد شد.

1- شك نيست كه بشر بمعنى انسان است ولى همانطور كه در انسان گذشت، آدمى را نسبت بفضائل و كمالات و استعدادهايش انسان و نسبت بجسد و ظاهر بدن و شكل ظاهرش بشر ميگويند.

در مفردات گويد: بشره ظاهر پوست بدن و ادمه باطن آنست و بانسان از آنجهت بشر گفته‏اند كه پوستش از ميان مو آشكار و نمودار است بر خلاف حيواناتى كه پشم و مو و كرك، پوست بدنشان را مستور كرده است قرآن در هر كجا كه از انسان جسد و شكل ظاهر مراد بوده لفظ بشر آورده است نحو «وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» فرقان: 54، «إِنِّي خالِقٌ‏ بَشَراً مِنْ طِينٍ» ص 71 ... بنا بر اين فرموده‏ «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» فصّلت 6 يعنى مردم از حيث بشريّت برابراند و فرقشان در كمالات و اعمال است.
در قاموس بشر را انسان و ظاهر پوست بدن معنى كرده در اقرب الموارد گويد: بشره ظاهر پوست، جمع آن بشر است.

ناگفته نماند كلمه‏ى بشر، 35 بار و كلمه‏ى «بشرين» يكبار در قرآن مجيد بكار رفته و با مراجعه به المعجم المفهرس خواهيم ديد كه شكل ظاهر و بدن حاضر از آن مراد است قطع نظر از فضائل و كمالات. يكبار هم بمعنى بشره‏ها و ظاهر پوست بدن آمده نحو «لا تُبْقِي وَ لا تَذَرُ لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ» مدثّر: 29، نه باقى ميگذارد و نه ترك ميكند متغيّر كننده بشره‏هاست «بشر» در آيه‏ى شريفه چنانكه از اقرب الموارد نقل شده، جمع بشره است.

طبرسى در مجمع البيان گويد:

بشر جمع بشره و آن ظاهر پوست است، انسان را از آن سبب بشر گويند كه پوستش ظاهر و مانند حيوانات از پشم و مو و كرك پوشيده نيست.

در آيه‏ى‏ «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ» يوسف: 31، مراد زنان آن بود كه اين شكل و قيافه نميتواند بشر باشد بلكه فرشته است.

2- «وَ لا تُبَاشِرُوهُنَ‏ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ» بقره: 187، بزنان نزديكى نكنيد آنگاه كه در مساجد معتكف هستيد مباشرت بنا بر آنچه گفته شد، رسيدن دو بشره (دو پوست بدن) بهم ديگر است و آن در آيه‏ى شريفه كنايه از مقاربت با زنان است چنانكه راغب گفته است ابن اثير در نهايه بعد از نقل حديثى گويد مراد از مباشرت لمس بدن مرد با بدن زن است ... و گاهى از آن مقاربت اراده كنند. مباشرت بكار نيز از اين معنى است.

3- بِشارت و بشرى بمعنى خبر مسرّت بخش است طبرسى و راغب در وجه آن ميگويند: چون كسى خبر مسرّت بخش را بشنود اثر آن در پوست صورتش آشكار ميگردد.
«بَشِّرِ الْمُنافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً» نساء: 138.

طبرسى در ذيل آيه‏ى اخير فرموده: اصل بشارت خبر مسرّت بخشى است كه بوسيله‏ى آن، شادى در پوست صورت احساس ميگردد، و در خبر اندوه بخش نيز بكار ميرود عرب گويد: پاداش و تحيّت تو، كتك است. راغب آنرا يكنوع استعاره ميداند. از كلام طبرسى نيز بدست ميايد كه اين يكنوع تحكّم است يعنى مژده و پاداش ندارى مگر عذاب.

اما انس
در قاموس قرآن آمده:
إِنس‏: (بكسر اوّل) بشر خلاف جنّ در قرآن مجيد پيوسته در مقابل جنّ بكار رفته‏ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ‏ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» ذاريات 56، واحد آن انسىّ است مثل‏ «فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ‏ إِنْسِيًّا»: مريم: 26، جمع آن اناس و اناسىّ است مثل‏ «قَدْ عَلِمَ كُلُ‏ أُناسٍ‏ مَشْرَبَهُمْ» بقره:

60 «وَ أَناسِيَ‏ كَثِيراً» فرقان: 49.

انس 18 بار و اناس 5 بار و انسىّ و اناسى يك بار در قرآن آمده است: از مجموع 18 محلّ در هفت محل، انس قبل از جنّ و در يازده محلّ، جنّ قبل از انس آمده است، على هذا نميشود گفت: چون جنّ پيش از انس بوجود آمده لذا پيش از آن ذكر ميشود، زيرا در اين صورت ميبايست در همه جا، پيش از انس بيايد، قبل و بعد ذكر شدن آنها روى تقريبهاى بخصوصى است كه با تدبّر در آيات روشن ميشود.

إِنسَان‏: اين كلمه 65 بار در قرآن مجيد بكار رفته است، با مراجعه بموارد آن خواهيم ديد كه از آن جسد ظاهرى و صورت ظاهرى مراد نيست چنانكه در بشر مراد است، بلكه باطن و نهاد و استعداد و انسانيت و عواطف او در نظر است، مثل‏ «إِنَ‏ الْإِنْسانَ‏ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» ابراهيم:

34- «وَ كانَ‏ الْإِنْسانُ‏ عَجُولًا» اسراء:

11- «وَ كانَ‏ الْإِنْسانُ‏ أَكْثَرَ شَيْ‏ءٍ جَدَلًا» كهف: 54- «لَيْسَ‏ لِلْإِنْسانِ‏ إِلَّا ما سَعى‏» نجم: 39- «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ‏ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً» احقاف:

15، در آياتيكه راجع باوّل خلقت و عنوان آنها انسان است مثل‏ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ‏ مِنْ صَلْصالٍ» حجر: 26 «خَلَقَ‏ الْإِنْسانَ‏ مِنْ نُطْفَةٍ» نحل: 4، اگر در ما قبل و ما بعد آيات دقت شود خواهيم ديد كه صورت ظاهر از آنها مراد نيست.

بعضى از آنچه قرآن در باره‏ى انسان آورده بقرار ذيل است:

1- انسان از گل خشك شده از لجن سياه و بد بو و كهنه آفريده شده‏

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ‏ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» حجر: 26 تفصيل اين سخن در «آدم» ديده شود.

2- انسان نسبت بذاتش و جنبه‏ى حيوانيّتش، ضعيف آفريده شده و ستمگر، نا سپاس، عجول، تنگ چشم، مجادله كن، نادان، خود پسند، كم صبر، پر طمع و طاغى است، ولى نسبت بجوهره انسانيّت و ايمان و درك و تربيت و عقلش، يك موجود بسيار عالى و پر ارزش است، او و جنّ دو موجود پر ارزش روى زمين و حامل امانت و تكليف خداوندى‏اند و قرآن از. آندو ثقلان (دو چيز پر قيمت و وزين) تعبير ميكند «سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ» رحمن: 31.

آرى انسان در مرحله‏ى اوّل مشمول‏ «إِنَ‏ الْإِنْسانَ‏ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ- ... وَ كانَ‏ الْإِنْسانُ‏ عَجُولًا- ... وَ كانَ‏ الْإِنْسانُ‏ أَكْثَرَ شَيْ‏ءٍ جَدَلًا ...- إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا- ... إِنَ‏ الْإِنْسانَ‏ خُلِقَ هَلُوعاً- ... خُلِقَ‏ الْإِنْسانُ‏ ضَعِيفاً- ... وَ كانَ‏ الْإِنْسانُ‏ كَفُوراً» است و در مرحله‏ى دوّم از اهل‏ «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ‏- ... إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ- ... إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ‏- ... لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ‏- ... يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً- ... وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ» ميباشد.

بی نظیر;425072 نوشت:
انسان و بشر، از نگاه قرآن و مفسران با توجه به تفسیر آیاتی که در آنها لفظ انسان و بشر بکار رفته، چنین استخراج و استنباط می‌شود که تفاوت معنایی چندانی بین این دو لفظ وجود ندارد.

این قول که از سایت islamquest کپی شده نشان دهنده عدم دقت نویسنده در لغات و عدم مطالعه کافی و عدم رجوع به لغت نامه ها مختلف و معتبر است و ما انزل الله بها من سلطان!
چون این شخص نتوانسته دلیلی پیدا کند فکر کرده قرآن همینطوری الفاظ را به جای هم استفاده می کند بدون اینکه دلیل و مقصودی از تغییر الفاظ داشته باشد که ساحت قرآن از اینکه الفاظ را به جای هم استفاده کند بودن آنکه دلیلی داشته باشد منزه است.
بی نظیر;425072 نوشت:
محمد ص هم بشری مثل دیگران است و نورش در ابتدای عالم خلق نشده است

همانطور که بیان شد بشر به معنای پوست است و بر بدن و جسمانیت دلالت می کند که حضرت محمد از نظر جسمانی مانند سایر است و اصلا آیه و لغت بشر دلالتی بر روح و نور ندارد.فتامل جیدا!

ملاصدرا;425163 نوشت:
إِنسَان‏: اين كلمه 65 بار در قرآن مجيد بكار رفته است، با مراجعه بموارد آن خواهيم ديد كه از آن جسد ظاهرى و صورت ظاهرى مراد نيست چنانكه در بشر مراد است، بلكه باطن و نهاد و استعداد و انسانيت و عواطف او در نظر است، مثل‏ «إِنَ‏ الْإِنْسانَ‏ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» ابراهيم:

سلام

بسیار خوب می پذیریم که بشر با انسان متفاوت است
پس شما معتقید خلقت روح پیامبر با خلقت روح مردم متفاوت است و روح پیامبر در ابتدای خلقت خلق شده
که جواب من همانیست که به جناب حامد دادم

ایشان معتقد است که روح پس از خلق جنین درمراحل اولیه خلق شده و در جسم دمیده می شود
یعنی ایشان خلق روح را پس از خلق جسد می دانند
طبق نظر ایشون ابتدا باید جسد و بدن مادئی پیامبر خلق شده و سپس روح خلق و به ان اضافه شود
و این مغایر با خلق نور یا روح پیامبر در اول خلقت است

البته ایشان می گوید روح پیامبر در طی مراحل صعودی به صادر اول متحد شده و با ان یکی می شود

و من مثال پیوستن رود به دریا را زدم که رود به دریا می پیوندد و با ان یکی می شود ولی رود دیگر رود نیست
بلکه انچه هست دریا هست و رود در دریا فانی می شود
و بالفرض اگر هم روح پیامبر با صادر اول متحد بشود در ان فنا می شود دیگر روح پیامبر نیست

حال شما بفرمایید به کجای این استدلال ایراد وارد است ؟

با تشکر

[="Navy"]

بی نظیر;425369 نوشت:
بسیار خوب می پذیریم که بشر با انسان متفاوت است
پس شما معتقید خلقت روح پیامبر با خلقت روح مردم متفاوت است و روح پیامبر در ابتدای خلقت خلق شده
که جواب من همانیست که به جناب حامد دادم

[HL]ایشان معتقد است که روح پس از خلق جنین درمراحل اولیه خلق شده و در جسم دمیده می شود
یعنی ایشان خلق روح را پس از خلق جسد می دانند [/HL]
طبق نظر ایشون ابتدا باید جسد و بدن مادئی پیامبر خلق شده و سپس روح خلق و به ان اضافه شود
و این مغایر با خلق نور یا روح پیامبر در اول خلقت است

البته ایشان می گوید روح پیامبر در طی مراحل صعودی به صادر اول متحد شده و با ان یکی می شود

و من مثال پیوستن رود به دریا را زدم که رود به دریا می پیوندد و با ان یکی می شود ولی رود دیگر رود نیست
بلکه انچه هست دریا هست و رود در دریا فانی می شود
و بالفرض اگر هم روح پیامبر با صادر اول متحد بشود در ان فنا می شود دیگر روح پیامبر نیست

حال شما بفرمایید به کجای این استدلال ایراد وارد است ؟


سلام
انسان های عادی روحشان در هنگام خلقت جسم در روحشان دمیده می شود(البته اختلافی در این مورد وجود دارد که بعضی به این معتقد نیستند اما من دارم طبق سخن شما بحث می کنم) اما روح پیامبر قبلا خلق شده و پس از اینکه جسمشان به وجود آمد آن روح از پیش خلق شده در آن دمیده شده.حال اشکال کجاست؟![/]

خیر البریه;425120 نوشت:
دوم اینکه مخالفتی با آیات قرآن ندارد بلکه شواهدی هم دارد مانند اتحاد نفسانی و روحانی محمد وعلی علیهما السلام در آیه مباهله وآیه ذر ....

سلام و تشکر

مخالفت با اصل توحید چی ؟
به نظرم با اصل توحید در تضاده

موفق باشید

ملاصدرا;425395 نوشت:
سلام
انسان های عادی روحشان در هنگام خلقت جسم در روحشان دمیده می شود(البته اختلافی در این مورد وجود دارد که بعضی به این معتقد نیستند اما من دارم طبق سخن شما بحث می کنم) اما روح پیامبر قبلا خلق شده و پس از اینکه جسمشان به وجود آمد آن روح از پیش خلق شده در آن دمیده شده.حال اشکال کجاست؟!

سلام

همانطور که به جناب خیرالربریه گفتم در صورت پذیرش این مطلب با اصل
توحید در تضاد است
توحید که یگانگی خدا و قوانین حاکم بر افرینش را بیان می کند
چگونه است که درباره خلقت انسان دوگانه عمل کرده
و روح کسانی را قبل از جهان می افریند ؟

موفق باشید

سلام و عرض ادب.

ضمن عرض پوزش از عزیزان جهت دخالت در بحث.

خواهرم، سرکار بی نظیر.
لازمه یک نکته‌ای خدمتتان عرض کنم در رابطه با فرمایش جناب حامد و بحثی که حقیر با ایشان در تاپیکی دیگر حول محور حدوث روح داریم.

خلاصه نظریه شخصی حقیر اینگونه است:
استفاده از کلمه نور در قرآن و احادیث، باعث شده ما در مقابل انرژی مادی، معتقد به وجود انرژی غیر مادی نیز باشیم.
یکی از صورتهای انرژی، موج الکترومغناطیس است که نور نیز از همان سنخ است. و می‌دانید امواج الکترومغناطیس حامل اطلاعات هستند.
اینکه پیامبر بشری مثل ماست، از نظر حقیر بدان معناست که «ثم انشاناه خلقا آخر» (در آیه 14 سوره مؤمنون) در مورد ایشان نیز صدق میکند.
و این مفهومش اینست که روح ایشان قبل از خلقت عالم و یا خلقت موجودات، ایجاد نشده.

بلکه روح ایشان در تعامل با جسم، مراتب وجودی خود را طی کرده و به مرحله‌ای میرسد که قابلیت اتصال و تعامل با انرژی غیر مادی را پیدا میکند.
این انرژی غیر مادی، همان موج الکترومغناطیس غیر مادی هست که در یک سطح تراز انرژی مشخص از ابتدا خلق شده که از آن به عقل اول تعبیر کرده‌اند.
و معنای اتحاد روح پیامبر با نور عقل اول، تعامل انرژی روح ایشان، با انرژی عقل اول و در نتیجه تبادل اطلاعات است.

اطلاعاتی که به وجود ایشان افاضه میگردد، باعث میشود روح ایشان به مراتب وجودی بالاتری ارتقاء پیدا کند و با آن انرژی عقل اول به حالت تعادل و یکپارچگی از نظر آگاهی برسد.

بنابراین:
1) خلقت عقل اول، خلقت روح پیامبر نبوده. بلکه ایجاد یک سطحی مشخص از تراز انرژی غیر مادیست.
2) روح پیامبر مانند همه انسانها، و مطابق آیه 14 سوره مومنون، در زمان تحولات جنین خلق شده.
3) روح پیامبر در سیر صعودی مراتب وجودش، تا بدانجا ترقی می‌یابد که قابلیت اتصال و تعامل با انرژی عقل اول را پیدا میکند.
4) اطلاعات از انرژی عقل اول به انرژی روح پیامبر جاری میشود. و پس از رسیدن به حالت تعادل انرژیک، ایشان از نظر آگاهی با آن عقل اول متحد و یکی میشود.


[/HR]پ.ن:

مجدداً یادآوری میکنم که مطالب فوق، صرفاً نظریه ذهنی حقیر است.

بی نظیر;425480 نوشت:
همانطور که به جناب خیرالربریه گفتم در صورت پذیرش این مطلب با اصل
توحید در تضاد است
توحید که یگانگی خدا و قوانین حاکم بر افرینش را بیان می کند
چگونه است که درباره خلقت انسان دوگانه عمل کرده
و روح کسانی را قبل از جهان می افریند ؟

با سلام

توحید یعنی چه ؟

بنظر من این موضوع دال بر توحید است !

یکی بودن نور و اصل .

خیر البریه;425487 نوشت:
با سلام

توحید یعنی چه ؟

بنظر من این موضوع دال بر توحید است !

یکی بودن نور و اصل .

سلام بزرگوار

توحید یعنی یک خدا بر جهان حاکم است
یک خدا یعنی یک قانون بر نظام افرینش و اداره ان حاکم است

یعنی خلقت انسان از یک قانون و تنها یک قانون حاکم بر جهان پیروی می کنه

پس خلق نور یا روح تعدادی از انسانها ابتدای خلقت یعنی دوگانگی در خلقت انسان

مثلا شما اگر به سیر خلقت در جهان دقت کنید قانونی بسیار دقیق و یکنواخت بر ان حاکم است
استثنا در ان
وجود ندارد

حال چگونه می شود در خلقت انسان و نوع بشر دوگانگی ظاهر شود ؟
و افرادی قبل از خلقت کل جهان خلق شوند روحشان

این به چه معناست ؟ چه نیازی بر ان است ؟ ایا خدا چرا باید نظم موجد بر جهان خلقت و بهم بزنه و استثنا قائل بشه ؟
در صورت قائل شدن به این معنا دیگه پیامبر و امامان تافته جدا بافته از بقیه مردم هستند و
نور چشمی خدا
این معانی با ذات خدا جور نمی اید ؟ و خدا اساسا نیازی به نور چشمی و نزدیکان و این چیزا نداره

از طرفی قائل شدن به این معنا عظمت و بزرگی این عزیزان رو کاهش می ده
تقوی و عصمت ارادی انها رو زیر سوال می بره

موفق باشید

استوار;425486 نوشت:
سلام و عرض ادب.

ضمن عرض پوزش از عزیزان جهت دخالت در بحث.

خواهرم، سرکار بی نظیر.
لازمه یک نکته‌ای خدمتتان عرض کنم در رابطه با فرمایش جناب حامد و بحثی که حقیر با ایشان در تاپیکی دیگر حول محور حدوث روح داریم.

خلاصه نظریه شخصی حقیر اینگونه است:
استفاده از کلمه نور در قرآن و احادیث، باعث شده ما در مقابل انرژی مادی، معتقد به وجود انرژی غیر مادی نیز باشیم.
یکی از صورتهای انرژی، موج الکترومغناطیس است که نور نیز از همان سنخ است. و می‌دانید امواج الکترومغناطیس حامل اطلاعات هستند.
اینکه پیامبر بشری مثل ماست، از نظر حقیر بدان معناست که «ثم انشاناه خلقا آخر» (در آیه 14 سوره مؤمنون) در مورد ایشان نیز صدق میکند.
و این مفهومش اینست که روح ایشان قبل از خلقت عالم و یا خلقت موجودات، ایجاد نشده.

بلکه روح ایشان در تعامل با جسم، مراتب وجودی خود را طی کرده و به مرحله‌ای میرسد که قابلیت اتصال و تعامل با انرژی غیر مادی را پیدا میکند.
این انرژی غیر مادی، همان موج الکترومغناطیس غیر مادی هست که در یک سطح تراز انرژی مشخص از ابتدا خلق شده که از آن به عقل اول تعبیر کرده‌اند.
و معنای اتحاد روح پیامبر با نور عقل اول، تعامل انرژی روح ایشان، با انرژی عقل اول و در نتیجه تبادل اطلاعات است.

اطلاعاتی که به وجود ایشان افاضه میگردد، باعث میشود روح ایشان به مراتب وجودی بالاتری ارتقاء پیدا کند و با آن انرژی عقل اول به حالت تعادل و یکپارچگی از نظر آگاهی برسد.

بنابراین:
1) خلقت عقل اول، خلقت روح پیامبر نبوده. بلکه ایجاد یک سطحی مشخص از تراز انرژی غیر مادیست.
2) روح پیامبر مانند همه انسانها، و مطابق آیه 14 سوره مومنون، در زمان تحولات جنین خلق شده.
3) روح پیامبر در سیر صعودی مراتب وجودش، تا بدانجا ترقی می‌یابد که قابلیت اتصال و تعامل با انرژی عقل اول را پیدا میکند.
4) اطلاعات از انرژی عقل اول به انرژی روح پیامبر جاری میشود. و پس از رسیدن به حالت تعادل انرژیک، ایشان از نظر آگاهی با آن عقل اول متحد و یکی میشود.

سلام و عرض ادب

و تشکر از مطالب مفیدتان

مطالب شما بزرگوار بیانگر مطلبی هست که من در معنای توحید گفتم
که خلقت از یک قانون خاص و دقیق پیروی می کنه که شما بصورت علمی و جالب این روند
رو بیان کردین
البته اینجا صحت و سقم این مطالب مطرح نیست ولی همینکه این روند رو بصورت علمی
و قانون مند بیان کردین بیانگر روح حاکم بر خلقت می تونه باشه که یک قانون و نظام باید حکم فرما باشه
نه چندین قانون و استثنا و تبصره هم داشته باشیم

موفق باشید در پناه حق

استوار;425486 نوشت:
استفاده از کلمه نور در قرآن و احادیث، باعث شده ما در مقابل انرژی مادی، معتقد به وجود انرژی غیر مادی نیز باشیم.

سلام
معلوم نیست منظور قرآن از نور همین نور که شما می گویید یعنی انرژی باشد بلکه چون آیات دیگر که متشابه است معنای طاهری خود را نمی دهد
استوار;425486 نوشت:
اینکه پیامبر بشری مثل ماست، از نظر حقیر بدان معناست که «ثم انشاناه خلقا آخر» (در آیه 14 سوره مؤمنون) در مورد ایشان نیز صدق میکند.

گفته شد که لفظ بشر در آن آیه فقط بر انسان از نظر مادی دلالت دارد یعنی پیامبر هم مثل ما در این مراحل آفرینش مادی مانند ماست ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا
اما از لحاظ ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ مانند ما نیست چون دلیلی نه تنها بر آن نیست بلکه دلیل بر تفاوت پیامبر در این مرحله هم هست.
استوار;425486 نوشت:
بلکه روح ایشان در تعامل با جسم، مراتب وجودی خود را طی کرده و به مرحله‌ای میرسد که قابلیت اتصال و تعامل با انرژی غیر مادی را پیدا میکند.
این انرژی غیر مادی، همان موج الکترومغناطیس غیر مادی هست که در یک سطح تراز انرژی مشخص از ابتدا خلق شده که از آن به عقل اول تعبیر کرده‌اند.

اولا انرژی غیر مادی چیست و دلیل شما بر اینکه این انرژی صادر اول یا اولین مخلوق است چیست؟؟
ثانیا تا آناجا که ما می دانیم موج الکترومغناطیس در واقع شامل مجموعه ای از ذرات مادی بدون جرم و دارای حجم می باشد که با توجه به حجم آنها توانایی و انرژی آنها مشخص میشود. عامل تمامی خواص این ذرات حجم کوانتمی آنها و برهمکنش این حجم با فضای کوانتمی محیط می باشد. ذراتی که دارای حجم کمی می باشند در واقع انرژی کمتری را از محیط دریافت می نمایند و ذراتی که حجم بزرگتری دارند انرژی بیشتری را از فضای کوانتمی اطراف خود دریافت می نمایند.

بی نظیر;425480 نوشت:
توحید که یگانگی خدا و قوانین حاکم بر افرینش را بیان می کند

سلام
لطفا ثابت کنید توحید خدا به معنای یکی بودن قوانین حاکم بر آفرینش است!!! طبق کدام دلیل عقلی و نقلی؟؟
با تشکر

سلام و عرض ادب.

فکر میکنم موضوعی که مطرح نمودم، بحث تاپیک را از مسیر اصلی خود خارج کند.
بحثی میان جناب حامد و سرکار بی نظیر در مورد خلقت روح پیش آمد که چون مرتبط به بحث ما در جائی دیگر بود، آنرا به سرکار بی نظیر که استارتر آن تاپیک بودند، یادآوری نمودم.

ملاصدرا;425530 نوشت:
معلوم نیست منظور قرآن از نور همین نور که شما می گویید یعنی انرژی باشد بلکه چون آیات دیگر که متشابه است معنای طاهری خود را نمی دهد

معلوم نیست ولی محال هم نیست.
و دقت بفرمائید منظور ما انرژی غیر مادیست در مقابل انرژی مادی.

ملاصدرا;425530 نوشت:
گفته شد که لفظ بشر در آن آیه فقط بر انسان از نظر مادی دلالت دارد یعنی پیامبر هم مثل ما در این مراحل آفرینش مادی مانند ماست ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا
اما از لحاظ ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ مانند ما نیست چون دلیلی نه تنها بر آن نیست بلکه دلیل بر تفاوت پیامبر در این مرحله هم هست.

در آیه 14 سوره مومنون هیچ قیدی برای خلقا آخر که تفکیک کننده پیامبر از سایرین باشد، وجود ندارد.

از سوئی دیگر میفرماید: بگو من هم مثل شما بشرى هستم ولى به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد.
منظور از جمله قرمز رنگ وحی در مقام رسالت است، که از سن 40 سالگی ایشان آغاز شد.
پس مطابق نص صریح آیه، به جز وحی، پیامبر مانند بقیه است. حتی در زمان خلقت روح.

ملاصدرا;425530 نوشت:
اولا انرژی غیر مادی چیست و دلیل شما بر اینکه این انرژی صادر اول یا اولین مخلوق است چیست؟؟
ثانیا تا آناجا که ما می دانیم موج الکترومغناطیس در واقع شامل مجموعه ای از ذرات مادی بدون جرم و دارای حجم می باشد که با توجه به حجم آنها توانایی و انرژی آنها مشخص میشود. عامل تمامی خواص این ذرات حجم کوانتمی آنها و برهمکنش این حجم با فضای کوانتمی محیط می باشد. ذراتی که دارای حجم کمی می باشند در واقع انرژی کمتری را از محیط دریافت می نمایند و ذراتی که حجم بزرگتری دارند انرژی بیشتری را از فضای کوانتمی اطراف خود دریافت می نمایند.

قسمت قرمز رنگ از نظر علمی اشتباه است.
امواج الکترومغناطیس مادی داری جرم هستند.
انرژی غیر مادی، امواج الکترومغناطیس فاقد جرم میباشد.
موج الکترومغناطیس چند وجه جالب دارد که میتواند بر آن موضوع منطبق گردد. از جمله:
اول اینکه نور از سنخ این انرژیست.
دوم آنکه این موج حامل اطلاعات است.
سوم آنکه سرعت انتشار این موج حداکثر برابر سرعت نور است، که مرز میان معنا و ماده می‌باشد.

با این دیدگاه، رد و بدل شدن اطلاعات میان عالم ماده و معنا قابل توجیه بهتر و درک آسانتر است.
چون حقیر معتقدم ارواح از قبل خلق نشده‌اند، بلکه لحظه ایجادشان در مراحل رشد جنین میباشد، به همین علت، خلق انوار معصومین (ع) را خلقت روح ایشان نمیدانم.
بلکه خلقت آن انوار را خلقت انرژی غیر مادی میدانم که آن بزرگواران پس از طی مراحل صعودی مرتبه وجودیشان، قابلیت اتصال به این منبع انرژی را پیدا میکنند و با آن در زمینه آگاهی متحد میشوند.

استوار;425573 نوشت:
معلوم نیست ولی محال هم نیست.
و دقت بفرمائید منظور ما انرژی غیر مادیست در مقابل انرژی مادی.

سلام
محال نیست اما برای اینکه انرژی باشد نیاز به دلیل دارد و باید دلیل ارایه دهید و وجود احتمال وجود را ثابت نمی کند.
استوار;425573 نوشت:
در آیه 14 سوره مومنون هیچ قیدی برای خلقا آخر که تفکیک کننده پیامبر از سایرین باشد، وجود ندارد.

أن‏ القرآن‏ يفسّر بعضه بعضا
حتی سنت هم مفسر قرآن است (وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ )
پس قیدش در سایر جا ها وجود دارد و بحث سر این بود که آیا این قید زدن سنت خلاف قرآن است که ثابت شد خلاف قرآن نیست.
استوار;425573 نوشت:
از سوئی دیگر میفرماید: بگو من هم مثل شما بشرى هستم [HL]ولى[/HL] به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد.

ولی از کجای آیه برداشت شده؟؟کدام واژه آیه دلالت بر ولی می کند؟؟
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
استوار;425573 نوشت:
قسمت قرمز رنگ از نظر علمی اشتباه است.

این مطلب از این سایت است و احتمال هم دارد اشتباه باشد http://mind-physic.blogsky.com/1389/01/23/post-73/
اگر ممکن است منبع علمی این سخنتان را قرار دهید
استوار;425573 نوشت:
چون حقیر معتقدم ارواح از قبل خلق نشده‌اند، بلکه لحظه ایجادشان در مراحل رشد جنین میباشد، به همین علت، خلق انوار معصومین (ع) را خلقت روح ایشان نمیدانم.

اگر دلیلی گفته شود آنهم طبق گفته شما بر احتمال باشد(چون دلیلی بر اینکه انوار معصومین انرژی است و اولین چیزی که آفریده شده انرژی است ارائه نکردید) و خلاف روایات باشد که گفته شده روح ائمه قبل از خلقت آفریده شده (پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند: «همانا اول چيزي كه خداوند عزوجل آفريد ارواح ما بوده است پس ما را به توحيد و ستايش او گويا كرد. سپس ملائكه را آفريد.» بحار ج54، ص58) معلوم است که صحیح نمی تواند باشد.

سلام و عرض ادب.

ملاصدرا;425704 نوشت:
محال نیست اما برای اینکه انرژی باشد نیاز به دلیل دارد و باید دلیل ارایه دهید و وجود احتمال وجود را ثابت نمی کند.

ماهیت مخلوقات و موجودات عالم امر برکسی هویدا نیست.
بنابراین احتمال مطرح شده نه قابل اثبات است و نه قابل انکار.
نظریه حقیر از شواهدی نشأت میگیرد که در پست قبل به آنها اشاره شد:
اول اینکه نور از سنخ امواج الکترومغناطیس است.
دوم آنکه این موج حامل اطلاعات است.
سوم آنکه سرعت انتشار این موج حداکثر برابر سرعت نور است، که مرز میان معنا و ماده می‌باشد.
اینها دلیل قطعی نیست، ولی نشان میدهد که آن احتمال، چیزی دور از ذهن نیست.

ملاصدرا;425704 نوشت:
قیدش در سایر جا ها وجود دارد

یا باید قیدش در قرآن باشد (که فکر میکنم نباشد) یا باید در قرآن اشاره‌ای و یا قرینه‌ای دال بر وجود قید در خارج از قرآن، بیان شده باشد.
ثابت کنید آیه 14 سوره مومنون شامل خلقت روح پیامبر نمیشود.

ملاصدرا;425704 نوشت:
ولی از کجای آیه برداشت شده؟؟کدام واژه آیه دلالت بر ولی می کند؟؟
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا

برداشت «ولی» از آیه بسیار واضح است. شما حذفش کنید. فرقی نمیکند.
آیه بیانگر آنست که تفاوت پیامبر با سایر مردم، وحی در مقام رسالت است.

ملاصدرا;425704 نوشت:
اگر ممکن است منبع علمی این سخنتان را قرار دهید

کتابهای فیزیک امواج الکترومغناطیس.
کتابهای فیزیک کوانتوم.
کتابهای مکانیک کوانتوم.
موج-ذره شامل ذرات کوانتومی هست که همزمان دو رفتار موجی و ذره‌ای از خود بروز میدهند.
یک موج الکترومغناطیس را با خواصی مانند جرم ذره، بار الکتریکی، اسپین، و فرکانس آن میشناسیم.
انرژی یک موج، به تک تک خواص فوق ارتباط دارد.
در مورد موج-ذره، هیچگاه راجع به حجم ذرات بحثی به عمل نمی‌آید.

ملاصدرا;425704 نوشت:
اگر دلیلی گفته شود آنهم طبق گفته شما بر احتمال باشد(چون دلیلی بر اینکه انوار معصومین انرژی است و اولین چیزی که آفریده شده انرژی است ارائه نکردید) و خلاف روایات باشد که گفته شده روح ائمه قبل از خلقت آفریده شده (پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند: «همانا اول چيزي كه خداوند عزوجل آفريد ارواح ما بوده است پس ما را به توحيد و ستايش او گويا كرد. سپس ملائكه را آفريد.» بحار ج54، ص58) معلوم است که صحیح نمی تواند باشد.

در مورد دلیل، در بالا توضیح داده شد.
اگر منظورتان نور معصومین (ع) باشد، حرفتان را قبول دارم.
روایتی که بگوید ارواح معصومین (ع) اولین مخلوق خداست، از نظر حقیر قابل قبول نیست. چون خلاف قرآن بخصوص آیه 14 مؤمنون است.
مگر اینکه ثابت کنید قرآن زمان خلقت روح ایشان را مستثنی نموده است.

ملاصدرا;425531 نوشت:
سلام
لطفا ثابت کنید توحید خدا به معنای یکی بودن قوانین حاکم بر آفرینش است!!! طبق کدام دلیل عقلی و نقلی؟؟
با تشکر

سلام

استدلال اول :
توحید یعنی یک خدا و یک افریننده در جهان حاکم است
اما خدایی که عادل است
عادل در حد کمال
پس این خدای عادل در افرینش انسانها با توجه به عا د ل بودنش یک قانون وضع می کند
و اگر دوگانگی در قانون افرینش داشته باشد
طبیعیست عدالت را رعایت نکرده است
پس دوگانگی در خلق انسانها یا نتیجه بی عدالتی خدا یا دو خدا بودن است
پس باتوجه به اصل توحید و عادل بودن خدا دوگانگی در خلقت انسان
وجود ندارد

استدلال دوم :

برطبق بیان قران اولین انسانها حضرت ادم و حوا بودند که افریده شدند و خداوند از روح خودش
در انها دمید
و بقیه انسانهافرزندان انها هستند یعنی همه انسانها
از نظر خلقت و هرچیز دیگری مثل نزاد و اصل و نسب باهم برابرند و از یک خانواده هستند
اینجا خداوند به زیبایی عدالت در افرینش را بیان می کند

استدلال دیگر :
خدا حکیم است و کار بی حکمت نمی کند
چه نیازی به خلقت روح انان در اغاز است ؟ ایا نمی تواند روح انها را به سان سایر انسانها به موقع
بیافریند ؟
اگر خدا پسر ندارد و دختر ندارد و بی نیاز از این مسائل است
نور چشمی هم ندارد
خداوند نیاز به نورچشمی ندارد همانطور که به فرزند نیاز ندارد

استدلال دیگر :
خلقت انان به طور جداگانه و هدف دارد از قبل
عصمت ارادی انان را زیر سوال می برد و بی معنا می کند

موفق باشید

موضوع قفل شده است