جمع بندی دلیل شما برای اعتقاد به روح

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دلیل شما برای اعتقاد به روح

دلیلی که شما برای اعتقاد به روح دارید چیست؟

هم میخواهم نظرات دوستان را و هم ادله قرآنی و دینی را از کارشناس بشنوم.

با نام الله


کارشناس بحث: استاد طاها

با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان مخصوصا دوست پرسشگر

بررسی دیدگاههای دانشمندان در هر سه عرصه علوم عقلی و علوم تجربی و نیز متون دینی ما را با این مطلب روبرو میکند که انسان از یک نظر، موجودی با دو ُبعد از هستی است: بعدی مادی با ویژگیهایی همچون تحول و تغییر، که از آن به جسم و بدن تعبیر میشود و بعدی دیگر که فارغ از ماده و ویژگیهای آن است و از آن به روح تعبیر میشود. این بعد وجودی انسان ویژگیهای ماده و جسم را دارا نیست از این رو مجرد از ماده است.

آنچه بیان شد توضیحی مختصر پیرامون حقیقتی به نام روح بود اما در اثبات وجود چنین بعد وجودی ای در انسان شواهدی هم از عقل (اعم از عقل فلسفی و عقل تجربی) و هم متون دینی ارائه شده است که به اختصار بیان میشود:

مهمترین ادله عقلی
1. ثبات شخصیت و منیت انسان با وجود تغییر و تحول در بدن و جسم او: انسان بعدی وجودی در خود احساس میکند که از آن به من تعبیر میکند و آنرا منشأ افعال و رفتارهای خارجی خویش میشمرد. این بعد وجودی از سن کودکی تا به مرگ دچار تغییر نمیشود و هیچگاه از کسی پذیرفته نمیشود که بگوید منیت من در کودکی غیر از منیت من در بزرگی است (البته ممکن است برخی از اوصاف و حالات این من عوض شود اما خود این من همان من کودکی است نه یک من دوم غیر از من کودکی و شاهدش اینست که میگوید منیت من در بزرگی و منیت من در کودکی پس در واقع از یک من سخن میگوید) در حالی که جسم و بدن او بارها و بارها دچار تغییر و تبدل شده است.

2. آگاهی انسان از منیت خویش با اینکه از بدن و جسم خود غافل است: در برخی از مواقع انسان از جسم خود به کلی غافل است و به آن توجهی ندارد در حالی که از خود (یا روشنتر بگوییم از منیت خود) غافل نیست.

3. راهیابی تقسیم به جسم و جسد در حالیکه منیت انسان تقسیم بردار نیست: هیچگاه نمیتوان منیت خود را به دو قسمت مجزا از هم تفکیک کرد در حالی که چنین تقسیمی در جسم و بدن راه می یابد.

ادله دیگری نیز وجود دارد.

ادله دینی
1.گروهی ازآیات مانند آیه 42 سوره زمر: خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏كند، و ارواحى را كه نمرده‏اند نيز به هنگام خواب مى‏گيرد سپس ارواح كسانى كه فرمان مرگشان را صادر كرده نگه مى‏دارد و ارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) بازمى‏گرداند تا سرآمدى معيّن در اين امر نشانه‏هاى روشنى است براى كسانى كه انديشه مى‏كنند!

طبق این دسته آیات یکی از ابعاد وجودی انسان بعدی است که هنگام مرگ از بدن قبض میشود. این آيات از توفى انسان بهنگام موت سخن مى گويند. از اين آيات فهميده مى شود كه انسان داراى روحى است كه هرگز از بين نمى رود بهمين جهت آن روح هنگام مرگ توسط ماموران الهى گرفته و حفظ مى شود و تنها جسد در معرض متلاشى شدن قرار مى گيرد. این همان روح است.

2. آیات 12 تا 14 سوره مومنون: و ما انسان را از عصاره‏اى از گِل آفريديم. سپس او را نطفه‏اى در قرارگاه مطمئن [رحم‏] قرار داديم. سپس نطفه را بصورت علقه [خون بسته‏]، و علقه را بصورت مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده‏]، و مضغه را بصورت استخوانهايى درآورديم و بر استخوانها گوشت پوشانديم سپس آن را آفرينش تازه‏اى داديم پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است!

طبق این آیه ابتدا مراحل مادی بدن انسان آماده میشود و آنگاه خلقتی جدید و تازه رخ میدهد که به حقیقتی غیر از این بدن اشاره دارد. «خلقا اخر» بيانگر اين است كه اين مرحله از خلقت انسان با مراحل قبلى كه ناظر بر جسمانى و مادى بودن وى بود كاملا متفاوت است. در اين مرحله سخن از انشاء (ايجاد) جديدى است كه این همان روح است.

آیات فراوان دیگری نیز وجود دارد.

همچنین روایات فراوانی وجود دارد که حاکی از حقیقتی به نام روح در انسان است مانند این روایت از امیرالمومنین که فرمود: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَيْ عَامٍ «یعنی خداوند روحها را دو هزار سال زودتر از بدنها خلق کرد»(الكافي ج : 1 ص : 438)

و نیز در روایتی از امام صادق که در توصیف مرگ بیان شده است میخوانیم: أَنَّهُ يُفَرَّقُ بَيْنَ الْأَرْوَاحِ وَ الْجَسَدِ فَرُدَّتِ الرُّوحُ وَ النُّورُ إِلَى الْقُدْرَةِ [الْقُدُسِ‏] الْأُولَى وَ تُرِكَ الْجَسَدُ لِأَنَّهُ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا «یعنی خداوند هنگام مرگ بین روح و بدن جدایی می افکند و روح که موجودی از نور است به سوی مرتبه قدرت قدسی خدا باز میگردد و جسم در همین دنیا گذاشته میشود زیرا جسم شأنی از همین دنیاست (بر خلاف روح که شأنی از قدرت قدسی الهی است.»(بحارالأنوار ج : 6 ص : 117)

در پناه حق

دلیل شما برای اعتقاد به روح چیست؟

[="Tahoma"][="Navy"]

mir@;475144 نوشت:
دلیل شما برای اعتقاد به روح چیست؟

سلام
منظورتان از روح چیست ؟ تعریفی از آن ارائه بفرمایید
یا علیم[/]

محی الدین;475150 نوشت:
[="Tahoma"][="Navy"]
سلام
منظورتان از روح چیست ؟ تعریفی از آن ارائه بفرمایید
یا علیم
[/]

همان تعریف دینی آن یعنی بعد ماوراالطبیعی انسان که بعد از نابودی بدن پایدار میماند.

[="Tahoma"][="Navy"]

mir@;475168 نوشت:
همان تعریف دینی آن یعنی بعد ماوراالطبیعی انسان که بعد از نابودی بدن پایدار میماند.

سلام
آیاتی از قرآن کریم بر وجود روح دلالت دارند آیات مربوط به نفخ روح به کالبد جسمانی آیات فوت و قبض روح آیات مربوط به برزخ و امثال آن
و اما ادله عقلی را فلاسفه به اشکال مختلفت مطرح کرده اند جمع این اقوال را در کتاب گنجینه گوهر روان تالیف استاد حسن زاده آملی می توانید ببینید
و اما به لحاظ تجربی هم تحقیقات خوبی برخی دانشمندان آمریکایی انجام داده اند که بیشتر حول محور عنوان مرگ تقریبی بوده است
یا علیم[/]

[="DarkSlateBlue"]باسلام..
دلیل برای وجود روح به اندازه کافی موجود است اما اینکه این روح یا معنا و مفهوم این واژه چه باشد مهم خواهد بود ..

مثلا برای تعدادی این روح یک موجود غیرمادی و از نزد خداست که احتمالا حرف و اعتقادی قدیمی و غیر واقعی خواهدبود یا با قبول آن نباید هیچ مجرمی را محاکمه نمود چرا که روح انسان صاحب اختیاز جسم است و هر انسانی که هرکاری انجام میدهد درواقع تسلیم روح خود آن کار را انجام داده و چون روح از طرف خالق یا خداست پسش نباید روح یا خدا را محاکمه نمود ..؟؟

روح وجود دارد همچنانکه خداوند درقرآن بدان اشاره نموده اما مهم این است که منظور خداوند ازاین واژه یا اصطلاح چه بوده ..؟؟

اگر روح از وجود خود خداوند در کالبد انسان دمیده میشود پس علت اینهمه نجسی یا گناهکارشدن این انسان یا روح چه خواهدبود ..؟؟
آیا روح یا امانتی از جانب خدا نجس و گناهکار بوده ..؟؟
آیا بعد از خلقت دنیوی و جسمی این روح گناهکار شده یا به گناه آلوده میگردد ..؟؟

در هر صورت روح نمیتواند منشائی غیر مادی داشته باشد و از توضیحات جناب کارشناس و آیات قرآن هم چنین برداشتی را نمیشود استخراج نمود و اگر این موجود تا این اندازه مهم بود حداقل خود خداوند بیش از اینها در موردش توضیح میداد و شفاف هم توضیح میداد نه چنان سرپوشیده که بعد از گذشت هزاران سال از عمر انسان و 1400 سال از تولد قرآن هنوز یک رای متحد در مورد آن بوجود نیامده و شکل نگرفته و هنوز بسیاراند که درمورد این واژه یا موجود اختلاف نظر دارند بنابراین شاید روح نیست آنچه که تاکنون ما میپنداشتیم و یا همچنان میپنداریم بهتر است کمی تا حدودی بیشتر تحقیق شود تا اسرارش هویدا و آشکار گردد و البته دلایل بسیارزیادتری در رد این برداشتها وجود دارد که فقط گوشه هایی کوچک از دلایل بزرگ و مهم بیان گردید .. البته بازهم محققین مجرب و کارکشته علوم دینی و تجربی که دراین زمینه فعالیت و هزینه بسیار میکنند {که البته بنظرم هنوز تا حصول یک رای و نظر و اثبات آن وجود خارجی هم ندارند} صاحب نظر تراند ..

{باسپاس}[/]

طاها;474714 نوشت:
. ثبات شخصیت و منیت انسان با وجود تغییر و تحول در بدن و جسم او: انسان بعدی وجودی در خود احساس میکند که از آن به من تعبیر میکند و آنرا منشأ افعال و رفتارهای خارجی خویش میشمرد. این بعد وجودی از سن کودکی تا به مرگ دچار تغییر نمیشود و هیچگاه از کسی پذیرفته نمیشود که بگوید منیت من در کودکی غیر از منیت من در بزرگی است (البته ممکن است برخی از اوصاف و حالات این من عوض شود اما خود این من همان من کودکی است نه یک من دوم غیر از من کودکی و شاهدش اینست که میگوید منیت من در بزرگی و منیت من در کودکی پس در واقع از یک من سخن میگوید) در حالی که جسم و بدن او بارها و بارها دچار تغییر و تبدل شده است.

با سلام.
اگر

فرمایش شما دلیلی بر وجود روح باشد آنگاه افرادی که دارای احتلال "چند شخصیتی" هستند دارای چندین روح هستند. زیرا "من" های متفاوتی دارند.

اما multiple personality disorder (MPD) چیست؟

اختلال تجزیه هویت یا هُویت‌پَریشی، که اختلال چند شخصیتی یا شخصیت چند گانه هم نامیده می‌شود که یکی از اشکال اختلالات تجزیه ای و گسستگی می باشد
[=Times New Roman]عبارت است از وجود دو یا چند هویت یا شخصیت متمایز که به تناوب رفتار را کنترل می‌کنند. معمولاً این شخصیت‌ها نام و سن و مجموعه‌ای از خاطرات و رفتارهای ویژه خود را دارند. در اغلب موارد یک هویت اصلی با نام واقعی شخص وجود دارد که منفعل، وابسته و افسرده‌است.
هویتهای جانشین نوعا دارای ویژگی‌هایی هستند که با هویت اصلی تعارض دارند؛ مثلا خصمانه، کنترل کننده، و خود ویرانگرند. در بعضی موارد این شخصیتها ممکن است حتی در ویژگی‌هایی مثل دست خط، استعدادهای هنری و ورزشی و آشنایی به زبانهای خارجی با هم تفاوت داشته باشند. هویت اصلی معمولاً از تجربه‌های هویت‌های دیگر اطلاعی ندارد. دوره‌هایی از یاد زدودگی بدون علت، از قبیل زوال حافظه برای چند ساعت یا چند روز در هفته، می‌تواند نشانه‌هایی از وجود این اختلال در فرد باشد.

=============
تمام ویژگی هایی که شما به روح ارتباط میدهید ، زاده ی مغز است.

B-neshan;475611 نوشت:
فرمایش شما دلیلی بر وجود روح باشد آنگاه افرادی که دارای احتلال "چند شخصیتی" هستند دارای چندین روح هستند. زیرا "من" های متفاوتی دارند.

چالش خوبی بود! اما ریشه اینکه افراد سالم "من" مشخصی دارند حتی اگر سکته مغزی کنند چیست؟

آینده;475567 نوشت:
در هر صورت روح نمیتواند منشائی غیر مادی داشته باشد

اگر منشا مادی داشت تاکنون دلیلی علمی بر وجود آن کشف میشد.

mir@;475631 نوشت:
چالش خوبی بود! اما ریشه اینکه افراد سالم "من" مشخصی دارند حتی اگر سکته مغزی کنند چیست؟

عرض کردم:

نقل قول:
تمام ویژگی هایی که شما به روح ارتباط میدهید ، زاده ی مغز است.

....................

باسلام مجدد..

mir@;475641 نوشت:
اگر منشا مادی داشت تاکنون دلیلی علمی بر وجود آن کشف میشد.

متاسفانه این گفته و دلیل شما قابل پذیرش نخواهدبود چرا که عدم کشف بسیاری از اسرار علمی یا علوم پیشرفته هم دلیلی بر عدم یا نبود آنها نخواهد شد یا نخواهدبود ..
یک مثال چندمنظوره که فقط 2 نتیجه و 1 مورد جانبی از آن برای بحث ما مهم و استفاده خواهدشد :
خانمی در رحم خود فرزندی را دارد حمل مینماید ..
نتیجه یا نتایج :
1 آیا این حمل یا حاملگی دلیلی غیرقابل رد بر پسر یا مثلا دختربودن این بار یا فرزند خواهدشد یا خواهدبود ..؟؟
2 آیا این حمل یا حاملگی دلیلی بر تنها یک فرزند خواهدبود که مثلا قرار است در آینده هویت او و سرنوشت او مشخص و آشکار شود ..؟؟
3 و 4 و ..؟؟
{و مورد جانبی : وظیفه والدین یا صاحبان یا سرپرستهای این بار چه خواهدبود ..؟؟ {رساندن غذاهای مغذی و مقوی به جسم و روح {یاذهن} این حامل {یا خانم} }
و دلایل و نتایج بیشتر که همانطور که عرض شد فعلا همینها مهم و مربوط به بحث ما بوده و خواهندبود..
بنابراین علوم را نیز بهمین شکل ببینیم که همه علوم در پهنه گسترده زمان همانند یک رحم از یک مادر پخش و پراکنده شده یا میباشند و تنها گذر زمان خواهدبود که وجود آنها را و چگونگی استفاده از آنها را اثبات خواهدنمود اما ..؟؟
اما قابل ذکر است که دراین میان و همانند نقش آن والدین،ملل و کشورهایی به موفقیت خواهندرسید که برای کشف و دانستن بهتر آنها بیش از سایرین تلاش نمایند که این تلاش شامل وقت و هزینه و علاقه و پشتکار و همچنین ، آزادی و رفاه جسم و ذهن خواهدبود ..

در مورد روح هم بهمین صورت است که باید گفت :
1 عدم علم و دانش ما در مورد مادی بودن این موجود دلیلی بر مادی نبودن آن نخواهدبود و ..
2 و دلیل آوردن نام آن در قرآن نیز دلیلی بر فهم و درک بهتر ما مسلمانان نسبت به سایر ادیان از این موجود یا واژه نخواهدشد .. بنابراین تلاشها برای شناخت و کشف بهتر این موجود یا هر علم و پدیده شناخته شده و ناشناخته دیگر باید از طرف ما مسلمانان و خاصه ما ایرانیان که مدعی هستیم علم اگر در ثریا هم باشد بالاخره روزی بدست توانای ما ایرانیان کشف و شناسایی خواهدشد باید و باید ادامه یابد و هیچوقت پیش خود نگوییم که دیگر تمام شد ..!!؟؟

{{البته خود حقیر مدعی هستم که فقط خود خدا و خالق میداند که احتمالا چه موقع باید انسانها پی به اسرار و وجود هر علم و خاصه این موجود {روح} ببرند چرا ..؟؟

چرا که این موجود و همانگونه که درتاپیک دیگری مربوط به روح نگاشتم و اشاره شد ، احتمالا دارای مخازن ارزشمندی از قدرت و همه علوم پروردگار خود در مورد اسرار انسان و سایر موجودات خواهدبود که سرعت حرکت او علت عدم کشف و شناسایی او شده نه غیر مادی بودنش و اگر روزی و روزگاری و همانند اتم کشف و شناسایی شود ، بعید نخواهدبود که کاشفان و محققین و آن ملت و دولت و کشور و مردم را صاحب چنان قدرتی نماید که هزاران بمب اتم و هیدروژنی و پروژه هایی مانند {..؟؟} نیز نتوانند جلوی او و قدرت و علم او عرض اندام نمایند ..}}

و البته در همین رابطه {رد استدلال شما بزرگوار} نیز میتوان گفت روزگاری نه چندان دور هم سلول و مولکول و اتم و پروتون و اکسیژن و نیروی جاذبه و میلیاردها سیاره و ستاره و کهکشان و ..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و میلیونها علم و دانش و آگاهی کوچک و بزرگ دیگر نیز برای این بشر ناشناخته بودند یا حتی وجود خارجی هم نداشتند و حتی انسانها و دانشمندان هر عصر هم نمیدانستند اینها چی هستند و حتی به گوششان هم نخورده بود اما ..؟؟
اما امروز و امروزه چی ..؟؟

بنابراین با اجازه شما بازهم تایید و تاکیدی مجدد و مکرر برای آنانکه واقعا در پی علم و دانش و آگاهی و حقایق اند که اضافه بر آن ، هیچگاه بدون جا گذاشتن یک احتمال و شاید سخن نگوییم :

عدم آگاهی ما {انسانها} از هرچیز ، دلیلی بر عدم یا نبود آن چیز یا هرچیز دیگر نخواهدبود یا نخواهد شد ..

{باسپاس}

آینده;476035 نوشت:
عدم آگاهی ما {انسانها} از هرچیز ، دلیلی بر عدم یا نبود آن چیز یا هرچیز دیگر نخواهدبود یا نخواهد شد ..

بله دلیلی بر عدم وجود آن چیز نیست اما دلیلی بر بودن آن هم نیست! تا زمانی که نشانه ای بدست نیامده نظر منطقی بر نبود آن چیز هست.

[="DarkSlateBlue"]باسلام..

mir@;476142 نوشت:
بله دلیلی بر عدم وجود آن چیز نیست اما دلیلی بر بودن آن هم نیست!

بدون شک همینگونه است که شما فرمودید اما این مطلب و این متن درمقابل آن بیان و فرمایش شما بیان گردید که اگر آن بیان و دیدگاه شما نبود احتمالا بدینصورت بیان میگردید که :

عدم آگاهی ما انسانها از هر چیز و همانطور که دلیلی بر بودن آنها نمیباشد ، دلیلی نیز بر نبود آنها نخواهدبود ..

البته در مورد روح و مادی بودن احتمالیه این موجود،دلایل دیگری نیز وجود دارند یا دردست دارم که فعلا از بیان یا انعکاس آنها دراین بحث و لحظه خودداری نمودم {البته بدلیل ذیق وقت یا کمبود وقت} اما شاید بمحض ایجاد فرصت مناسب،درهمین تاپیک {یا تاپیکی مستقل اما متناسب با بحث یا نام آن} این دلایل یا دیدگاهها که تقریبا تحقیقاتی میدانی و یا تجربی و عینی نیزخواهندبود ، بیان یا منعکس خواهندشد..

{باتشکر..}[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

mir@;475168 نوشت:
همان تعریف دینی آن یعنی بعد ماوراالطبیعی انسان که بعد از نابودی بدن پایدار میماند.

اگه شما ثابت کنید که چیزی به نام بعد ماوراءالطبیعی برای انسان هست
خودبه خود ثابت میشه که:
این بعد ماوراءالطبیعی با یک فعالیت طبیعی مثل مرگ یا تغییر موجود مادی از بین نمی ره(کلاً تغییر نمیکنه)
چون این بعد، به چیزی ماوراء این عالم طبیعت ربط دارد

لازم این اثبات هم این است که ابتدا: طبیعت، فعالیتهای طبیعی و سپس ماوراءالطبیعی رو تعریف کنید.

موفق باشید

mir@;475144 نوشت:
دلیل شما برای اعتقاد به روح چیست؟

با عرض سلام و ادب بر شما دوست عزیز

پیش از آنکه در مباحث نظری دینی و مخصوصا عرصه تخصصی کلام و فلسفه وارد شوم مثل خیلی از مردم چالش جدی ای در زمینه روح برایم شکل نگرفته بود. بعدها از آنجا که دامنه مطالعات تخصصی ام کلام و فلسفه شد و ذهنی پرسشگر در من شکل گرفت به مسئله روح(که در مباحث فلسفی با نام نفس از ان یاد میشود) علاقمند شدم و در اینکه واقعا آیا روح وجود دارد یا نه کنجکاویهایی کردم. حاصل این کنجکاویها در یک جمله خلاصه میشود: روح وجود دارد چون هم باورهای دینی من از وجود آن خبر داده است و هم برهان های علمی و عقلی را اطمینان بخش دانسته ام.

در پناه حق

آینده;475567 نوشت:
احتمالا حرف و اعتقادی قدیمی و غیر واقعی خواهدبود یا با قبول آن نباید هیچ مجرمی را محاکمه نمود

با عرض سلام خدمت شما دوست گرامی

همانطور که یکی از دوستان گفته اند منظور از روح همان بعد غیرجسمانی انسان است (البته از این بگذریم که در فلسفه و عرفان روح معنای شایعی دارد که شامل انسان و برخی یا همه موجودات دیگر نیز میشود اما فعلا آنچه مد نظر ما در این بحث است روح انسانی است).

البته اینکه میگوییم بعد غیرجسمانی انسان، این به معنای پذیرفتن حقیقتی به نام روح نیست بلکه اثبات آن نیازمند دلیل است زیرا تصور یک مفهوم لزوما به معنای تصدیق هستی آن نیست. ضمنا تذکر این نکته مهم است آنچه تا بحال از روح در علوم مختلف بیان شده است آثار روح است نه حقیقت آن.

اینکه روح از ناحیه خدا و موجودی غیرمادی باشد از قدیم الایام تا روزگار ما طرفداران بنامی داشته و در ادیان مختلف هم مد نظر بوده است و در عصر اسلام دانشمندان مسلمان با الگوگیری از قرآن و روایات وجود روح به عنوان حقیقتی غیرمادی را پذیرفته اند.

غیرمادی بودن روح به معنای قطع و سلب ارتباط آن با بدن مادی نیست بلکه انسان تا در این دنیاست روحش با جسمش عجین است (شبیه «واژه و معنای آن واژه» نوعی وحدت و یگانگی است، نه مانند «میخ و دیوار» که صرفا یک پیوستگی دارند) و جسم و روح به صورت مشترک عمل را انجام میدهند پس ثواب و عقاب هم برای هر دو است. ضمنا گرچه روح حقیقتی از عالم امر الهی و از سنخ مجردات است اما روح، خدا نیست (به عبارت دیگر فرق است میان «روح از امر خداست» و «روح، روح خداست») بلکه روح انسان است (یعنی مخلوقی با درجه خاصی از تجرد) که کالبدی جسمانی یافته. بنابراین این سخن کم لطفی است که گفته شود قایل شدن به تجرد روح مستلزم این است که مجرمی محاکمه نشود و همچنین آلودگی و گناه روح انسانی هم معنا می یابد.

درست است که درباره حقیقت روح نظرهای مختلفی ارائه شده است اما مهم برای ما به عنوان یک مسلمان اندیشمند توجه به دو نکته است: 1. مجموعه آیات و روایات به وجود حقیقتی غیر از بدن مادی با نام روح تصریح کرده اند پس نفی چنین حقیقتی لااقل برای یک متدین به دین اسلام کار منطقی و شایسته ای نیست. 2. با کسب آگاهی های مقدماتی در زمینه علومی که در این عرصه اظهار نظر کرده اند ادله هر طرف را هوشمندانه بررسی کنیم. از آنجا که نوعا کسب همه مقدمات همه این علوم سالها طول میکشد و شاید بتوان گفت عملا ناممکن مینماید پس لازم است از نزدیکترین ادله شروع کنیم. ادله عقلی در کنار تاملات درونی خودمان، شاید نزدیکترین مسیر برای پی بردن به وجود روح است که به برخی از آنها اشاره شد. پس به عنوان یک مسلمان اندیشمند منطقی تر اینست که به جای اینکه نگاهمان به گفتار همه اندیشمندان در همه مکاتب فکری باشد و گام اول را تشکیکی نامحدود قرار دهیم (که نوعا سرانجامی هم ندارد) ، گام نخست را قبول وجود این حقیقت بر اساس گفتار دینمان قرار دهیم و آنگاه به تحلیل عقلانی ارائه شده توسط دانشمندان اسلامی مراجعه کنیم و اگر علاقه بیشتری به دنبال کردن موضوع داریم نظریه های دیگر را نیز (البته با حفظ قانون گام به گام) در کنار نظریه های اندیشمندان اسلامی ببینیم تا نتیجتا به نظر نهایی دست یابیم.

در پناه حق

B-neshan;475611 نوشت:
فرمایش شما دلیلی بر وجود روح باشد آنگاه افرادی که دارای احتلال "چند شخصیتی" هستند دارای چندین روح هستند. زیرا "من" های متفاوتی دارند.

با عرض سلام خدمت شما دوست گرامی

درباره افراد نامبرده دو مطلب قابل توجه است:

1. اگر منظور شما اینست که این استدلال برای شخص دچار به هویت پریشی، قابل قبول نخواهد بود میگوییم زمانی که پای استدلال در میان است باید شرایط استدلال پذیری هم وجود داشته باشد. همانطور که گفته اید این افراد دچار اختلال در هویت یا هویت پریشی هستند پس این را نوعی بیماری و ناهنجاری در او میدانید. از نظر منطقی، شخص بیمار زمینه لازم برای استدلال پذیری را ندارد.

2. اگر منظور شما اینست که با دیدن این افراد دیگر آن استدلال برای ما قابل قبول نیست باید عرض کنیم آنها خود شاید به منیت یگانه خویشتن پی نبرند اما ما با دیدن ایشان به منیت یگانه آنها پی برده ایم و اگر چنین نبود، نامشان را بیمار نمیگذاشتیم. همین امر حاکی از اینست که هویت به معنای منیت (به معنایی که در استدلال مزبور لحاظ شده) نیست پس چند هویتی آنها از دیدگاه ما انسانهای نرمال به چند منیتی و چند روحی معنا نمیشود.

در پناه حق

جمع بندی تاپیک (دلیل شما برای اعتقاد به روح)

چه دلیلی بر اعتقاد به روح دارید؟

به اعتقاد بسیاری از دانشمندان، انسان به جز حقیقت مادی و جسمانی خود دارای حقیقت دیگری است که قوانین ماده و جسمانیت (همچون زمان و مکان داری و قابل قسمت کردن به اجزای مختلف) بر او حاکم نیست. این حقیقت همان چیزی است که انسانها با واژه «من» به او اشاره میکنند [1] و در زبان دین با نام روح و نفس معرفی شده است:

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏كند.[2]

إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَيْ عَامٍ؛ خداوند روح ها را دو هزار سال زودتر از بدنها خلق کرد.[3]

از نگاه عقلی، موجودات جهان هستی به دو گروه: مادی و مجرد (اعم از تجرد عقلی و تجرد مثالی) قابل تقسیم هستند و با خارج دانستن روح از دایره ماده، طبعا در قسم مجردات قرار میگیرد. از اینروست که بسیاری از دلیلهای ارائه شده در اثبات وجود روح با عنوان «اثبات تجرد روح» بیان شده است.

دانشمندان اسلامی به نوبه خود دلایل عقلی متعددی در رابطه با تجرد و طبعا اثبات روح بیان کرده اند[4] تا جایی که گاه تا بیش از بیست دلیل عقلی رسیده است.[5]

برخی از دلایل ارائه شده نیازمند اطلاعات عمیق فلسفی است اما در این میان میتوان به ادله ساده تری نیز تمسک نمود که از جمله آنها سه برهان ذیل است:

1- ثبات شخصیت و منیت انسان با وجود تغییر و تحول در بدن و جسم او:

انسان بُعدی وجودی در خود احساس میکند که از آن به من تعبیر میکند و آنرا منشأ افعال و رفتارهای خارجی خویش میشمرد. این بعد وجودی از سن کودکی تا به مرگ دچار تغییر نمیشود و هیچگاه از کسی پذیرفته نمیشود که بگوید منیت من در کودکی غیر از منیت من در بزرگی است (البته ممکن است برخی از اوصاف و حالات این من عوض شود اما خود این من همان من کودکی است نه یک من دوم غیر از من کودکی و شاهدش اینست که میگوید منیت من در بزرگی و منیت من در کودکی پس در واقع از یک من سخن میگوید) در حالی که علوم تجربی اثبات کرده اند جسم و بدن بارها و بارها دچار تغییر و تبدل میشود.

2- آگاهی انسان از منیت خویش با اینکه از بدن و جسم خود غافل است:
در برخی از مواقع انسان از جسم خود به کلی غافل است و به آن توجهی ندارد در حالی که از خود (یا روشنتر بگوییم از منیت خود) غافل نیست. اگر منیت انسان حقیقتی جز بدن نداشته نباشد لازمه عدم توجه بدن و اعضای آن، عدم توجه به منیت خویش نیز است در حالیکه تجربه ثابت کرده است هیچگاه کسی از منیت خود غافل نیست.

3- راهیابی تقسیم به جسم و جسد در حالیکه منیت انسان تقسیم بردار نیست:
بر اساس دستاورد علوم تجربی و دانش فلسفه، تقسیم شدن به اجزاء از خصوصیات و ویژگیهای ماده و امور مادی است. چنانچه منیت انسان جزو وجود جسمانی و مادی انسان باشد به ناچار از قاعده فوق مستثنا نخواهد بود و همانطور که جسم انسان قابل تقسیم به اجزای گوناگون است منیت انسان نیز باید به اجزای مختلف قابل تقسیم باشد در حالیکه هیچگاه نمیتوان منیت خود را به دو قسمت مجزا از هم تفکیک نمود.[6]

در کنار دلایل عقلی صریح بر اثبات وجود روح میتوان از دلایل قرآنی و روایی نیز در این رابطه بهره گرفت. باید توجه داشت برای کسی که حجیت قرآن و سنت را از راه عقل میپذیرد تن دادن به آموزه های قرآنی و روایی صرف تقلید و تعبدی بی اساس نیست بلکه تمسکی با واسطه به عقل است. بنابراین ادله قرآنی و حدیثی در اثبات وجود روح، از نظر ارزش معرفتی، همرتبه با دلایل عقلی اثبات روح است.

درباره ادله قرآنی میتوان به دو گروه از آیات اشاره نمود:

1- گروهی از آیات مانند آیه 42 سوره زمر:
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏كند، و ارواحى را كه نمرده‏اند نيز به هنگام خواب مى‏گيرد سپس ارواح كسانى كه فرمان مرگشان را صادر كرده نگه مى‏دارد و ارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) بازمى‏گرداند... .
طبق این دسته آیات، یکی از ابعاد وجودی انسان حقیقتی است که هنگام مرگ از بدن قبض میشود. بنابراین انسان در بدن و ماده خلاصه نمیشود بلکه داراى روحى است كه هرگز از بين نمى رود و بهمين جهت آن روح هنگام مرگ توسط ماموران الهى گرفته و حفظ مى شود و تنها جسد در معرض متلاشى شدن قرار مى گيرد.

2- گروهی دیگر از قبیل آیات 12 تا 14 سوره مومنون:
و ما انسان را از عصاره‏اى از گِل آفريديم. سپس او را نطفه‏اى در قرارگاه مطمئن [رحم‏] قرار داديم. سپس نطفه را بصورت علقه [خون بسته‏]، و علقه را بصورت مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده‏]، و مضغه را بصورت استخوانهايى درآورديم و بر استخوانها گوشت پوشانديم سپس آن را آفرينش تازه‏اى داديم پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است!
طبق این آیه ابتدا مراحل مادی بدن انسان طی میشود و آنگاه خلقتی جدید و تازه رخ میدهد که به حقیقتی غیر از بعد جسمی و مادی بدن اشاره دارد. «خلقا اخر» بيانگر اين است كه اين مرحله از خلقت انسان با مراحل قبلى كه ناظر بر جسمانى و مادى بودن وى بود كاملا متفاوت است. در اين مرحله سخن از انشاء (ايجاد) جديدى است كه به فرموده روایات همان روح است.[7]

همچنین روایات فراوانی وجود دارد که حاکی از حقیقتی به نام روح در انسان است که میتوان به دو مورد اشاره نمود:

امیرالمومنین فرمود: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَيْ عَامٍ؛خداوند روحها را دو هزار سال زودتر از بدنها خلق کرد».[8]

امام صادق در توصیف مرگ فرمود: انَّهُ يُفَرَّقُ بَيْنَ الْأَرْوَاحِ وَ الْجَسَدِ فَرُدَّتِ الرُّوحُ وَ النُّورُ إِلَى الْقُدْرَةِ [الْقُدُسِ‏] الْأُولَى وَ تُرِكَ الْجَسَدُ لِأَنَّهُ مِنْ شَأْنِ الدُّنْيَا؛ خداوند هنگام مرگ بین روح و بدن جدایی می افکند و روح که موجودی از نور است به سوی مرتبه قدرت قدسی خدا باز میگردد و جسم در همین دنیا گذاشته میشود زیرا جسم شأنی از همین دنیاست (بر خلاف روح که شأنی از قدرت قدسی الهی است».[9]

با توجه به استدلالهایی که ارائه شد دو مطلب روشن میشود:

1- دانشمندان علوم تجربی نمیتوانند ادعا کنند حقیقتی به نام روح وجود ندارد زیرا قلمرو تاخت و تاز آن علوم ماده و جسم است در حالیکه روح حقیقتی غیرجسمانی است.
بله میتوانند بگویند بدن در آثاری که به روح نسبت داده میشود دخالت دارد اما نمیتوانند ادعا کنند آن آثار صرفا برای بدن (مثلا مغز یا سلسله اعصاب) است و لا غیر؛ زیرا معتقدین به وجود و تجرد روح، به هیچ وجه ادعا نمیکنند روح رابطه ای با بدن مادی ندارد و آثارش را بیواسطه ادراک میکند بلکه معتقدند اولا طبق ادله عقلی و نقلی، انسان دارای بعدی غیر مادی است به نام روح و ثانیا مادام که این بعد غیر مادی در ارتباط با بدن است بدن ابزار کار اوست.
بر این اساس دانشمند علوم تجربی درباره منشأ آثار انسان تنها نیمی از راه را پیموده است اما به نیمه دیگر توجهی ندارد زیرا از قلمرو کار او خارج بوده. پس نباید بطور قاطع نقش عاملی فراتر از ماده را به کلی نادیده بگیرد مگر اینکه بتواند استدلالهای عقلی اثبات روح را پاسخ گوید که تا بحال این اتفاق رخ نداده است.[10]

2- افرادی که دچار اختلال چند شخصیتی هستند نیز منیتی یگانه و در نتیجه دارای روح هستند. آنها شاید خود به دلیل ناهنجاری روانی به منیت یگانه خویش اعتراف نکنند اما همه دانشمندان و مردم به منیت یگانه آنها اذعان دارند و اگر چنین نبود، نام آن افراد را بیمار نمیگذاشتند.

منابع:
[1] سید محمدحسین طباطبایی، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش، چاپ پنجم، قم، ج‏1، ص: 549.
[2] سوره زمر/ آیه 42.
[3] ثقة الاسلام كلينى، الكافي (8 جلدی)، دار الكتب الإسلامية، 1365 ش، تهران، ج : 1 ص : 438.
[4] محمدحسین واثقی، دلایل تجرد روح، نشریه نامه مفید، ارديبهشت 1384، شماره 47، صفحه 95 تا 117.
[5] حسن حسن زاده آملی، گنجینه گوهر روان، نشر طوبی، 1386 ش، تهران.
[6] جعفر سبحانی، الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل‏، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، 1412 ق‏، چاپ سوم‏، قم، ج‏4، ص: 195 و ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 549
[7] على بن ابراهيم قمى، تفسير قمى، تحقيق: سيد طيب موسوى جزايرى، دار الكتاب، 1367 ش، چاپ چهارم، قم، ج2، ص91.
[8] ثقة الاسلام كلينى، الكافي (8 جلدی)، دار الكتب الإسلامية، 1365 ش، تهران، ج : 1 ص : 438.
[9] علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، بيروت – لبنان، ج : 6 ص : 117.
[10] ناصر مكارم شيرازى، تفسیر نمونه، دار الكتب الإسلامية، 1374 ش، چاپ اول، تهران، ج‏12، ص: 258 و ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 551.

موضوع قفل شده است