بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و ادب
رأی نهایی شهید مطهری راجع به وحدت شخصی وجود چیست؟
متن ذیل فرمایشات ایشان در این خصوص است:
«نظر دیگر در باب وحدت وجود همان نظریه عرفا است. عرفا قایل به وحدت وجود هستند بدون اینکه هیچ کثرتی در حقیقت وجود قایل باشند؛ یعنی می گویند وجود یک واحد محض است بدون اینکه هیچ کثرتی در آن راه یافته باشد که این قهرا مساوی است با ذات حق؛ پس، بتمام معنی لیس فی الدار غیره دیار است. اینستکه خیلی خیلی اگر ارفاق بکنند عالم را بعنوان یک مظهر و یک چیزی که حقیقت حق در او ظهور دارد، می دانند، نه ذاتی که بتواند ظاهر باشد.»
شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 223- 224.
«یک فیلسوف با عقل فلسفی هرگز زیر بار این حرف نمی رود، یعنی نمی تواند کثرات محسوس را بکلی نفی کند و بگوید اساسا چنین کثرتی وجود ندارد و بعد هم قهرا باید بگوید ماده وجود ندارد، حرکت وجود ندارد،...، این کثرتها وجود ندارند و در تمام اینها فقط ظهور ذات حق را بخواهد ببیند. یعنی این نظریه باین معنا و باین شکل قابل توجیه فلسفی نیست.»
همان، ص 244.
با تشکر
باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
بیانی را که ایشان مطرح فرمودند اشاره به مکتب مشایی یا همان تشکیک عامی و تشکیک خاصی دارد که این دو مبنا، وحدت وجود را اثبات نمی کند.
توضیح مطلب:
دیدگاه مکتب مشایی:نظریه کثرات متباین:
می دانیم که مسئله اصیل یا اعتباری بودن وجود ،به عنوان یک مساله متمایز ،تنها در فلسفه صدرایی و فلسفه اشراق سر بر آورده است،ولی در بررسی نظر گاه مکتب مشایی
در مسئله ((وحدت و کثرت وجود))همواره تلاش شده است با بهره مندی از شواهد متنی و توجه به کل ساختار فلسفی آن دوره ،نظریه حکمای مشا درباره اصالت داشتن یا اعتباری بودن وجود و نیز چگونگی ارتباط وحدت و کثرت در موجودات استخراج شود.
کسانی که چنین تلاشی می کنند به خوبی می دانند که دستگاه فلسفی مشا کمال و پختگی لازم در مباحث وجود شناختی را ندارد تا بتوان نظریه ای کاملا منقح از آن انتظار داشت.
اما در عین حال استخراج زمینه ها و چارچوب ها ی کلی وجود شناختی این دستگاه فلسفی ،در حد متن های تاریخی ،ما را یاری می رساند تا بتوانیم سیر تطور نظریه های فلسفی هستی شناختی در عالم اسلامی را عمیق تر درک کنیم .
u