بلا

خدمت خدای بزرگ سلام! غرض از مزاحمت این بود که، ایول !!!✫•°* صـــوتــی*°•✫

انجمن: 

خدمت خدای بزرگ: سلام!

غرض از مزاحمت این بود که: ای ول

انصافتو شکر بابا، تو که خیلی مشتی بودی

ما چه گناهی کردیم

بابا خسته شدیم دیگه پس کرمت کجا رفته

این همه نعمت! یه گوشه چشمی هم به ما نگاه کن بابا...

head
ღღღ تولید اختصاصی اسک دین ღღღ


:goleroz: دانلود با کیفیت عالی با حجم 4.76 مگابایت :goleroz:
:parvaneh: دانلود با کیفیت عادی با حجم 626 کیلوبایت :parvaneh:

آيا بلايى كه به مؤمن مى ‏رسد، به خاطر گناه است؟

آيا بلايى كه به مؤمن مى‏رسد، به خاطر گناه است

ابو الصباح» گويد به حضرت صادق- عليه السّلام- عرض كردم: آيا بلايى كه به مؤمن مى‏رسد، به خاطر گناه اوست؟ فرمود:
«نه بلكه به خاطر اين است كه خداوند متعال ناله و شكايت و دعايش را بشنود تا برايش حسنه بنويسد و گناهانش را محو نمايد. همچنان كه برادر مؤمن از برادرش عذر خواهى مى‏كند، خداوند متعال نيز از بنده مؤمنش عذر خواهى كرده مى‏فرمايد: به عزّتم قسم! كه تو را به خاطر حقارت و ذلّتت فقير نكردم، پرده را كنار بزن، در اين هنگام پرده را كنار زده، پاداش الهى را كه مى‏بيند، مى‏گويد: پروردگارا! آنچه را كه از من بازداشتى، بر ضررم تمام نشده است».
«هيچ قومى را خداوند متعال دوست ندارد مگر آنكه آنها را به بلا مبتلا مى‏نمايد».
«همانا پاداش بزرگ، با بلاى بزرگ همراه است».
«خداوند متعال مى‏فرمايد: برخى از بندگان من دينشان پايدار نمى‏ماند مگر آنكه غنى و تندرست باشند، من هم از اين راه، آنان را مى‏آزمايم در مقابل برخى از بندگانم، دينشان پايدار نمى‏ماند مگر آنكه فقير و مسكين و داراى بدنى مريض باشند، اينان را هم از اين راه آزمايش مى‏نمايم، در نتيجه دينشان برايشان برقرار مى‏ماند».
«خداوند سبحان از مؤمن عهد گرفت كه سخنش تصديق نشود و از دشمنش انتقام نگيرد».
«هر گاه خداوند متعال بنده‏اى را دوست بدارد، او را در بلا غوطه‏ور مى‏سازد كه وقتى دعا كرد مى‏گويد: لبيك اى بنده‏ام! من بر درخواست تو قدرت دارم اما آنچه برايت ذخيره ساخته‏ام بهتر است».

غم و بلا نردبان رسيدن به خدا

انجمن: 

درد و غم درونی، آثار و فایده‌هایی دارد که از آن جمله، بیداری است.

شهید چمران، آن بیداردل صحنه‌های نبرد درون و بیرون می‌گوید: درد، دل آدمی را بیدار می‌سازد، روح را صفا می‌دهد، خودخواهی را نابود می‌کند، و فراموشی را از بین می‌برد و انسان را متوجه وجود خویش می‌کند.

انسان گاه خودش را فراموش می‌کند که بدن دارد؛ فراموش می‌کند که چقدر ضعیف است؛ فراموش می‌کند که مسافر الی الله است، که باید کجا برود. درد، انسان را متوجه خویش می‌سازد، اینکه چه بکند و به کجا برود و به هشدار قرآن توجه کند که: «انسان اگر خودش را بی‌نیاز دید، دچار سرکشی و غرور می‌شود.» (علق: 6) یا در جای دیگری از قرآن آمده است: «بعضی از بندگان وقتی به نعمت می‌رسند، فراموش می‌کنند و هرگاه به رنج و گرفتاری دچار می‌شوند، به سوی ما می‌آیند.» بنابراین، حکمت رنج و مصیبت این است که به خود بیایند.
امام باقر علیه‌السلام در روایتی می‌فرماید: هرگاه خدای تبارک و تعالی، بنده‌ای را دوست بدارد، او را در بلا غوطه ور می‌سازد و باران بلا را بر سر او می‌ریزد.

چون به درگاه خدا دعا کند، فرماید لبیک بنده من! اگر خواسته تو را به زودی دهم، توانایم، ولی اگر برایت ذخیره کنم، برای تو بهتر است.در قرآن آمده است: ای انسان! همانا رنج و مشقت تو در راه خداست تا اینکه عاقبت به ملاقات و حضور پروردگارت برسی. (انشقاق: 6)‌ علامه بزرگوار طباطبایی درباره این آیه می‌فرماید: این کدح، خود کاویدن است، کوشش توأم با جوشش است. هر چه انسان جوشش داشته باشد، به کوشش او اضافه می‌شود و هرچه کوشش کند، به جوشش می‌رسد. یک عده هستند که کوشش بی‌جوشش دارند، اینها فایده ندارد. لازمه بیداری، پاکی فطرت از زنگارها و زدودن غبار غفلت و دنیازدگی است. چیزی که درون انسان را پاک و مصفا می‌کند، وجود درد و غم است. بر این اساس، شهید چمران می‌گوید: خدایا، تو را شکر می‌کنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم و به ارزش کیمیایی درد پی ببرم و ناخالصی‌های وجودم را در آتش درد دردمندان بسوزانم و هواهای نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم و هنگام راه رفتن روی زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت وجود خود را احساس کنم و او را به حرکت وادارم. گاهی انسان هر چه می‌کوشد، به حزن درونی و معنوی‌ نمی‌رسد که در این حال، همدردی با دیگران کارساز است. در روایتی از امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام آمده است:
«ما جوهر شیعیان را در بلا تعیین می‌کنیم.» و باز می‌فرماید:

«نردبانی که انسان را به سوی خدا بالا می‌برد، همین نردبان بلاست.»

شهید چمران هم در مضمونی بسیار زیبا، اشاره می‌کند انسانی که سختی ندیده است و بار مشکلات را در زندگی بر دوش‌ نمی‌کشد، طبیعی است که اجر او بسیار کم است و کسانی که درد و رنج بسیاری را تحمل می‌کنند، به همان میزان مزد می‌برند.
http://armandaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=115&pageno=11

برچسب: 

◊▫● صوتی سخنان زیبا: کادوهای خداوند به بندگان مورد لطف ●▫◊

انجمن: 

خیلی زیباست وقتی بنده با دل شکسته میگه: یا الله

بعد ملائکه شو جمع میکند و می گوید:
ملائکه ی من شاهد باشید، حاجتشو میدم، اما ده روز دیگه میدم

ملائکه میگویند:
خدایا اینقدر دوسش داری چرا امشب نمیدی؟

می گوید:
من میترسم امشب بدم، فرداشب نیاد، میخوام فردا هم بیاد، میخوام پسفردا هم بیاد
میخوام بیاد منو صدا بزند
اما من بهش میدم

ღღღ تولید اختصاصی اسک دین ღღღ


حكمت هاي بلا!


بلاها دلایل و حکمت های فراوانی دارد که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. تذکر
علی علیه السلام می فرماید: «وقتی دیدی خداوند سبحان، بلاها را پیوسته بر سر تو فرو می ریزد، در حقیقت، تو را بیدار می سازد.» امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «بر مؤمن چهل شب نمی گذرد، مگر آنکه بلایی بر او عارض می شود یا امر ناراحت کننده ای رخ می دهد که او را متذکر سازد».
2. اراده خیر الهی
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «وقتی خداوند برای گروهی اراده خیر کند، آنان را گرفتار می سازد».
3. زمینه رسیدن به سروری و بزرگی
در کلامی ا ز علی علیه السلام آمده است: «آقایی کامل نمی شود، مگر با تحمل سختی ها و انجام دادن نیکی گسترده».
4. پاکیزگی روح
مولا علی علیه السلام می فرماید: «خداوند شما را در شادی، به نعمت فضل و در سختی، به نعمت تطهیر و پاکی می رساند».
5. پاداش بزرگ
علی علیه السلام می فرماید: «اَلْمَصائِبُ مِفْتاحُ الْأَجر؛ مصیبت ها، کلید پاداش هستند.» همچنین در کلام گهربار دیگری می فرماید: «عَلی قَدْرِ الْبَلاءِ یِکُون الْجَزاءِ؛ به اندازه بلا، جزا داده می شود».
6. درجات عالی
امام صادق علیه السلام فرمود: «در بهشت، درجه و منزلتی است که بنده جز به برکت بلا و گرفتاری به آن نمی رسد».
پیام متن:

بلا، حکمت های بسیاری چون: تذکر، رسیدن به خیر و سروری، پاکیزگی روح، کسب ثواب و مقام های عالی معنوی دارد.

آثار دنیوی گناه

سالهاست من احساس می کنم به محض اینکه مرتکب گناهی می شوم بلافاصله اتفاق بدی برایم می افتد.به حدی که هراتفاقی را ناشی از یک گناه خاص می دانم.این موضوع زندگی عادی را از من سلب کرده واختیار وآزادی را که موهبت خداست برای رشد وامتحان ما انسانها کاملا ازمن سلب کرده.بعلاوه گناه نکردن که نباید به خاطردنیا باشد.دروضع خیلی بدی هستم.من که معصوم نیستم. درنتیجه هرلحظه منتظر تنبیه الهی هستم.نمی دانم چه کنم.دیگرجرءت هیچ کاری ندارم.آیا این فکرها درست است؟اگرنیست چرا عملا هربارگناه می کنم اتفاق بدی برایم می افتد؟

چگونگی رفع بلا از ایوب

با سلام

در قرآن در آیه 42 و 43 سوره صاد می‎خوانیم خداوند به ایوب ـ علیه السلام ـ چنین وحی كرد:

«اُرْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ؛ پای خود را بر زمین بكوب! این چشمه خنك برای شستشو و نوشیدن است، و افراد خانواده‎اش را به او بخشیدیم، و همانند آنان را بر آنها افزودیم، تا رحمتی از سوی ما باشد و تذكّری برای اندیشمندان.»
و در آیه 44 صاد می‎فرماید:
«إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ ما ایوب ـ علیه السلام ـ را صبور و شكیبا یافتیم، او چه بنده خوبی است كه بسیار بازگشت كننده به سوی خداست.»
ایوب ـ علیه السلام ـ بدن خود را با آب آن چشمه زلال شستشو نمود، و از آن نوشید، تمام دردها و رنجها از بدنش برطرف گردید سپس آن چه او از اموال و زراعت و دام و فرزندان را از دست داده بود، همه به اذن خدا بازگشتند و بهتر و افزون‎تر از قبل، به سراغ ایوب آمدند.
او لباس زیبا پوشید و برخاست و در مكان بلندی نشست. پس از آن كه او در كنار چشمه زیر درختهای خوشرنگ با چهره جوان و زیبا نشسته بود غرق در نعمتها و الطاف الهی شده بود.
مطابق روایات، همسرش رُحْمه كه در به در بیابانها بود به یاد شوهر افتاد، گرچه شوهرش ایوب ـ علیه السلام ـ او را طرد كرده بود، ولی او به یاد شوهر دردمندش افتاد و تصمیم گرفت برای دیدار او باز گردد، به سوی مكان استراحت ایوب ـ علیه السلام ـ حركت كرد، وقتی كه نزدیك آن جا رسید، دید همه چیز فرق كرده و نعمت‎های فراوانی جایگزین قحطی و خشكی و بلاها شده است.
رُحْمه هر چه در آن جا به جستجوی شوهر پرداخت او را نیافت و از فراق شوهر گریه كرد، و ایوب از آن مكان بلند او را می‎دید.

ایوب ـ علیه السلام ـ شخصی را نزد رُحْمه فرستاد، آن شخص نزد او آمد او را سرگردان یافت پرسید: «در جستجوی چه هستی؟ ای كنیز خدا؟»
رُحْمه گریه كرد و گفت: «در جستجوی آن مبتلا به بیماری هستم كه در این محل افتاده بود، نمی‎دانم چه بر سرش آمده و آیا از دنیا رفته است؟»
آن شخص او را نزد ایوب ـ علیه السلام ـ برد، او ایوب ـ علیه السلام ـ را نمی‎شناخت، زیرا ایوب ـ علیه السلام ـ جوان و زیبا شده بود.

در این هنگام بین ایوب و او گفتگوی زیر رخ داد.
ایوب: ایوب چه نسبتی با تو داشت؟
رُحْمه در حالی كه گریه می‎كرد گفت: او شوهر من است آیا او را دیده‎ای؟
ایوب: آیا اگر او را بنگری او را می‎شناسی؟،
رُحْمه: آیا كسی هست كه شوهر و سرپرستش را نشناسد؟
در این هنگام رُحْمه به چهره ایوب ـ علیه السلام ـ نگریست، چهره زیبای ایوب او را مجذوب كرد و گفت: «آن هنگام كه شوهرم ایوب در سلامت بود، شبیه‎ترین انسانها به تو بود.»
ادامه دارد...!

چرایی بدبختی انسانهای معتقد؟؟؟!!!!

چرا همه بد بختی ها سر آدم های معتقد می افتد ؟؟؟ آیا امتحانه