مرگ

دغدغه من: به مرگ فکر می کنم اما می ترسم ، دلم میخواهد خدایی شوم

سلام
میرم سر اصل مطلب
من دوست دارم از این دنیا برم اما خیلی از اون بلایی که قراره تو برزخ سرم بیاد میترسم.از قیامت میترسم که پرونده ی اعمالم توی دست چپم هست.چشمام پر از اشک هست که اینا رو می نویسم.من خدا رو دوست دارم اما بنده ی خوبی براش نیستم.دلم میخواد نمازام اول وقت و سر موقع باشه اما نیست.دلم میخواد حق الناس نداشته باشم اما دارم.دلم میخواد غیبت نکنم و نشنوم اما انجام میدم.دلم میخواد ارتباطمو با خدا قوی تر کنم اما نمی کنم.واسه همینه خیلی از مرگ میترسم.شب میخوام بخوابم میگم خداجونم قول میدم بنده ی خوبی باشم امشبه رو جونمو نگیر اما صبح که میشه تعهد دیشبم فراموش میشه.در اصل مرگو دوست دارم به خاطر گناهانم هست که میترسم به خاطر سست ایمانیم هست که میترسم.هر وقت دستم میسوزه میگم خدایا من تحمل این سوختگی جزئی رو نداشتم.چجوری تو جهنم بسوزم؟!!!

بررسی مسئله «ظهور حقایق و بطلان شرایع » در عرفان اسلامی

یکی از تهمت های نارروایی که در چند سده اخیر، به ویژه دوران معاصر به برخی از بزرگان عرفان و تصوف اصیل نسبت داده شده و می شود، این است که آنان به رفع تکلیف شرعی از واصلان به مقام حقیقت و مراتی حق الیقینی معتقدند. این نسبت ناصحیح که به ظاهر منشا آن ابهام و ایهام موجود در برخی از سخنان و اشعار اهل معرفت است، موجب شده تا گروهی از پژوهشگران و علمای مخالف عرفان و تصوف ندانسته روش سیر و سلوک باطنی را که در آیات و روایات معصومان علیهم السلام ریشه دارد، رمی به فساد کرده، مبانی و آموزه های نظری عرفان اسلامی را که مورد تایید متون دینی است، برنتابند. از جمله این سخنان دوپهلو و مبهم، عبارت مشهور «لو ظهرت الحقائق لبطلت الشرایع » است. این عبارت و امثال آن، افزون بر اینکه سبب سوء برداشت گروه یاد شده گردیده، مورد استفاده برخی از جهله صوفیه نیز قرار گرفته، دستاویزی برای اباحه گری و فرار ازتکالیف شرعی شده است.

توصیف جهنم از زبان کسی که جهنم را دیده و به دنیا برگشته و از جهنم سخن می گوید

:hamdel::hamdel::hamdel::hamdel:

توصیف جهنم از زبان کسی که جهنم را دیده و به دنیا برگشته و از جهنم سخن می گوید:

انس بن مالک روایت کرده که: روزی حضرت رسول الله(ص) فرمود: در این ساعت برادرم جبرئیل به من خبر داد که جریر بن عطای جریح از دنیا رفت و جان او را به آسمان بردند؛ بهشت و دوزخ را به او نشان دادند عجایب و غرایب بسیار دید باز او را به دنیا فرستادند او را بطلب و از او بپرس تا از احوال آخرت تو را خبر دهد و اصحاب بدانند که چه در پیش است.
حضرت او را طلب نمود و فرمود: شرح حال خود را بازگوی، جریر عرض کرد: یا رسول الله در دکان نشسته بودم که تنم ناخوش گردید، برخواستم و به خانه رفتم زبانم از کار افتاد و بر بستر بیماری خوابیدم و از خود خبر نداشتم در این حالت قومی را دیدم مثال گرگان در بالین من ایستاده اند، و زمان دیگر جمعی را دیدم که به صورت خوکان آمدند و بر جناب راست من ایستادند و زمانی دیگر گروهی را دیدم به صورت شیران آمده بر جانب چپ من ایستادند من به ایشان نگاه می کردم و زبانم بند شده بود و دیگر نمی توانستم سخن گویم پس سر تا پای مرا بو کردند و گفتند: «لا اله الا الله محمد رسول الله» آن گاه روی به آن قوم کردند که روی های ایشان چون روی خوک و سگ بود گفتند: شما بازگردید که اشتباهی امده اید و این مرد از جمله اهل توحید است پس به آنها که در پهلوی راست من بودند گفتند: بسم الله جانش را بستانید. پس جانم را به همواری برداشتند.

یا رسول الله اگر بخواهم از تلخی جان کندن و دیدار ملک الموت و سکرات مرگ بگویم یکی از هزار وصف نتوانم کرد. پس حریری آوردند و جان مرا در آن حریر پیچیدند و به آن جماعت دادند که به صورت سگان و خوکان بودند و به آسمان بردند و آنها که به صورت گرگان بودند از عقب من می آمدند و مرا از هفت آسمان گذرانیدند پس زبانیه های دوزخ را دیدم که هر یک مثل کوهی تازیانه های آتش در دست گرفته پیش من آمدند که بر من زنند آنهایی که مرا می بردند گفتند: باز گردید که این از جمله اهل توحید است. آنگاه مرا پیش مالک دوزخ بردند من او را به خلقتی دیدم که جز خدا بزرگی او را کسی نداند و کرسی ای دیدم از آتش که او در کرسی نشسته بود و روی او مانند روی اسب و پیری در پیش روی او بود که از آتش چهل پیراهن به او پوشانیده بودند من از بیم بر خود می لرزیدم آنگاه غلهای آتشین آوردند از من پرسید: چه نام داری؟ گفتم: جریر. گفت: پدرت؟ گفتم: عطای جریح. گفت: از کجایی؟ گفتم: از مدینه رسول خدا(ص)؛ پس دفتری آوردند در آن نگاه کرد سری حرکت داد و گفت: معبود تو کیست؟ گفتم: خدای عز و جلّ. گفت: رسول تو کیست؟ گفتم: محمد(ص).
گفت: در زندگی اسرار تو چه بود؟ گفتم: «کلمه طیبۀ لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله» پس به آنهایی که موکل بر من بودند گفت: به حکم الهی هنوز اجل این بنده نرسیده. پس مالک به من گفت: ای مرد باز می گردی یا می مانی تا قدرت الهی و عجایب و غرایب آن را مشاهده کنی و خبر از برای زندگان غافل ببری که خدای تعالی تو را از روی حکمت برای دیدن اهل عذاب به این جا فرستاده؟ چون این مژده را شنیدم، خاطر جمع گردیده گستاخ شدم و گفتم: می مانم. پس گفتم: آیا ملک الموت جان بندگان را اشتباهی هم می گیرد؟ گفت: استغفر الله چنین مگو که هرگز به روی اشتباه نرفته و هر چه جان می گیرد به فرمان خدا می گیرد و هیچ امت را کرامت نبود که یکی از ایشان بمیرد و باز او را زنده کنند تا احوال عقبی را به مردم دنیا باز گوید، این شرف برای امتی است که پیغمبر آنها محمد(ص) می باشد و بر کسی معلوم نشده و نخواهد شد.
آنگاه نامه ای به دست من داد چون نگاه کردم سیصد و شصت حسنه در آن بود و برابر آن بدی دیدم ترسیدم که مستوجب دوزخ شوم. نامه دیگر به دست من دادند چون در آن نگریستم نیکی های بسیار دیدم گفتم: اینها اعمال من نیست این همه نیکی از کجا است؟ گفتند: ای بنده خدا و امت محمد(ص) خدای تعالی اعمال نیک را ده برابر می گرداند همچنان که در کلام خود فرموده: « من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» پس یک نیکی تو با یک بدی برابر باشد و نه تای دیگر را از برای تو ذخیره کرده اند.
آن گاه مالک یکی از خازنان را طلبید و گفت: فرمان چنین است که این بنده را بدون آسیب همراه خود ببری تا اهل عذاب را ببیند و قدرت باری تعالی را مشاهده نماید تا چون بازگردد امتان محمد را خبر دهد که چه در پیش است، پس مرا به دوزخ بردند یا رسول الله چون داخل دوزخ شدم دیدم که گروهی از غیبت کنندگان سنگهای آتشین در دهان داشتند و فرو می بردند و از راه دیگر بیرون می آمد هر باری که آن سنگها را فرو می بردند چنان فریادی می کردند که اگر اهل دنیا می شنیدند هر آن هلاک می شدند.

یا رسول الله چون از آنجا گذشتیم جمعی را دیدم که زبانهای ایشان از کام گسسته می شد و هر ساعت یکبار ملائکه های عذاب، عمودهای آتشین بر سر ایشان می زدند، پرسیدم که این قوم چه کرده اند؟
گفتند: اینها در دنیا به مساجد از روی ریا می رفتند و در آنجا غیبت می کردند.
یا رسول الله چون از آنجا گذشتیم گروهی را دیدم که چرک و خون گندیده از فرج ایشان مانند جوی روان بود و همه مردم دوزخ از بوی گند ایشان فریاد می کردند، پرسیدم: این جماعت چه کرده اند؟ گفتند: اینها زناکارانند که بدون توبه از دنیا رفته اند.
یا رسول الله چون از آنجا گذشتم گروهی را دیدم که بر دارهای آتشین سرنگون آویخته بودند و هر یک را به زنجیر آتشین بسته بعضی را قدح و برخی را سبو و گروهی را خیک ها بر گردن بسته و جمعی را طنبور و دسته ای را بربط و نای آتشین بر بسته هر یکی را دو فرشته عذاب دوزخ موکل بودند و به دست هر یک قدح و پیاله ای از چرک و خون بود که به ایشان می خورانیدند که همه گوشت و پوست روی ایشان در پیاله می ریخت و فریاد و ناله و زاری می کردند. من گفتم: اینها چه کرده اند؟ گفتند: اینها شراب خواران و مطربانند که بدون توبه مرده اند.

یا رسول الله چیزهایی دیدم که ذکر آنها را نتوانم کرد و دیگر طاقت دیدن آنها را نیاوردم. گفتم: مرا بازگردانید. پس مرا پیش مالک دوزخ بردند، دیدم شخصی که مرا به عوض او آورده بودند پیراهنی از آتش بر او پوشانیده و در دوزخ انداختند؛ مالک به من گفت: اگر نه آن بود که رحمت خدا شامل حال تو بود این پیراهن آتش را بر تو می پوشاندند.
آن گاه گفت: ای بنده خدا می خواهی که بهشت و اهل آن را هم مشاهده نمایی؟ گفتم: آری، پس به یکی از فرشتگان دستور داد این شخص را پیش رضوان برید و بگویید که این مرد یکی از امتان محمد(ص) است که شربت مرگ چشیده و اهل دوزخ را دیده و نیکی او زیاده از بدی آمده است او را به بهشت بر تا بهشت را ببیند و خبر از برای اهل دینا ببرد که چه در پیش است. چون مرا پیش رضوان بردند، جوان خوشروی، خوش خوی و خوش لقایی را دیدم که مثل او هرگز کسی را ندیده بودم در روی من چون گل بشکفت و بخندید. پس به فرشتگان نیکو صورت دستور داد تا در بهشت را بگشودند و مرا به بهشت بردند. قصری دیدم به غایت رفیع و عالی که شرح آن به گفتن در نیاید، پرسیدم: این قصر از آن کیست؟ گفتند: از آن خیر البشر است. باز پرسیدم: آیا برای من هم جایی هست؟ گفتند: آری هر که از اهل توحید است برای او در بهشت جا و مقام خواهد بود.
یا رسول الله چندان عجایب و نعمتها دیدم که وصف آنها به زبان در نیاید. باز ما را پیش مالک دوزخ بردند دیدم همه اهل عذاب در دوزخ افتاده اند چنان که گویی مرده اند و هیچکس را عذاب نمی کردند پرسیدم که: ای مالک قضیه چیست که از این دوزخیان آوازی بر نمی آید مگر مرده اند؟ گفت: ای جریر اینجا جای مرگ نیست اما چون روز پنج شنبه و جمعه می شود خدای تعالی عذاب را از دوزخیان بر میدارد پس به من گفت: برو و باقی عمر خود را به عبادت و بندگی خدای تعالی صرف کن. آن گاه مالک به آن جمعی که به صورت گرگ بودند، گفت: این مرد را ببرید و جان او را در کالبدش رسانید. پس موکلان مرا باز آوردند در آن وقت اقوام مرا غسل داده کفن کرده و بر من نماز گزارده بودند که به فرمان خدای تعالی جان مرا باز آوردند بر خواستم و نشستم.
یا رسول الله این همه در یک لحظه بر من گذشت.
پس حضرت فرمود: جبرئیل به فرمان ملک جلیل به من خبر داده آنچه تو بیان کردی، بیان تو واقع است و خلافی ندارد. آن گاه روی مبارک را به اصحاب کرده و فرمود: هرگز این چنین قضیه ای برای کسی روی نداده و برای کسی هم به غیر از جریر تا قیامت روی نخواهد داد.
و سبب این قضیه آن بود که چون حضرت رسول(ص) را به معراج بردند منافقان با هم می گفتند که: این قصه اگر راست می بود پس چرا او را از مکه معظمه به مدینه نبردند که خود می رفت پس این واقعه برای جریر بن عطای جریح واقع شد که از او راستگوتر و فاضلتر و صالحتر در میان قوم نبود، حق تعالی از روی حکمت این واقعه را بر جریر نمودار کرد که بالعیان ببیند و در میان آن قوم خبر دهد. پس هر گاه آن حضرت از معراج و بهشت و دوزخ و ملک رضوان و حور قصور بیان می فرمود و منافقان شک می کردند جریر آن حضرت را تصدیق می نمود و آن طایفه قبول می کردند و به سخن آن حضرت شک و شبهه نمی کردند.
پس ای عزیز این دلیل را برای آن آوردم تا مومنان و موالیان از کارهای ناشایسته باز ایستند و توبه کنند چنانکه حق تعالی در کلام خود خبر داده که از عصیان دور باشید و متابعت شیطان مکنید و دل به دنیای غدار مبندید آنجا که فرمود: « یا ایها الذین امنو لا تتبعوا خطوات الشیطان فانه یامر بالفحشا و المنکر» که تابع و متبوع هر دو در دوزخ خواهند بود پس علاج این، ترک مجالست اهل دنیا است هرگاه چنین کردی به تحقیق که دری از درهای رحمت به روی تو گشاده خواهد شد.

دو سوال پیرامون مرگ

انجمن: 

سلام
دوتا سوال چند مدته ذهنمو مشغول کرده،البته اطلاعاته کاملی ندارم.
1-تا اونجایی که من شنیدم و خوندم انسال پس از مرگ مرحله ای را میگذرونه به نامه شب اول قبر،که طبق شنیده ها انگار همه این مراحل در قبر انجام میشه اما من یه مستند دیدم و جایی مطالعه کردم که یه گروهی که طعم مرگ رو چشیدن و دوباره زنده شدن میگفتن بعد از مرگ روحمون به سمت یه حلقه سبز رنگ میرفت و من تو این مسیر جنازه خودمو میدیدم.سوال اینجاست.این دقیقا مقابله اون چیزیه که من تو کتاب سیاحت غرب یا روایات شنیدم.اگر انسان به سویه اون حلقه بره که عقلانیتر هم هست پس فشار قبر و سر به لحد خوردن و کلا اون داستان چی میشه اگرم که برعکسشه اونا چی دیدن؟
(ببخشید خیلی طولانی شد)
2-این که خیلی از ما مسلمانها دوست داریم در کنار امامزاده ها یا امامان معصوم خاک بشیم شکی نیست و دلیلمونم اینه که به واسطه اون امام یا امام زاده عذاب قبر ازمون برداشته بشه که اتفاقا روایت هایه زیادی هم من شنیدم مثل زنه اون آهنگر که هر روز به امام حسین (ع) سلام میداد و بعد از مرگ به واسطه ایشون عذاب از کل قبرستان برداشته شد و داستان هایه فراوان.
حالا سوال:اگر این داستان ها درست باشه پس عمر کناره پیامبر خاکه یا اینکه یکی به واسطه ظلم هایه فراوون شهره عام و خاصه اما پس از مرگ به واسطه اون امام زاده یا معصوم عذاب برداشته بشه ازش منطقیه؟
متشکرم

طلب مرگ با اختیار یا در انتظار مرگ؟

انجمن: 

سلام
سوالی که من دارم چرا انسان هیچ وقت نمی تواند با استفاده از اختیار خود مرگ را طلب کند
و همیشه باید منتظر رسیدن این روز باشد که بتواند از این دنیا فانی و پوچ خارج شود

کنار آمدن با درگذشت عزیزان

انجمن: 


درود بر شما.
:Gol:
1-چطور میتونیم با فوت عزیزانمون کنار بیاییم؟چطور به خودمون این موضوع را به خودمون تفهیم کنیم؟
2-چرا با اینکه همه ی ما میدونیم همه چیز دست خدا هست و حتما حکمتی توش بوده بازم نمیتونیم خودمونو راضی کنم با این حرفا؟!یعنی ایمانمون خیلی مشکل داره.که به خدا میگیم :چرا اونو بردی!
3-چطور میتونیم کسی را که عزیزی را از دست داده دلداریش بدیم؟چه حرفی بهش بزنیم تا ارومش کنه؟
4-معصومین وقتی عزیزی را از دست میدادن عکس العملشون چی بود؟ایا اونها هم گریه و ناراحتی میکردن؟
5-معصومین هم مراسم سوم و هفته و چهلم و سال داشتن؟


دیدار با خانواده و همسر در برزخ و یا بهشت

انجمن: 

سلام ، وقت بخیر

یه سوال برام پیش اومده ، نمیدونستم کجا بپرسم ، انقد انجمن ها زیاده که باید فقط نیم ساعت بگردی ببینی تو کدوم انجمن باید ارسال کنی :bastan:

امروز یه سوال برام پیش اومد ، میخواستم بیبنم اگه کسی بمیره، در برزخ خانواده ی خودش رو میشناسه ؟ و میتونه با اونها دیدار کنه ؟
و اینکه مثلا اگه به بهشت بره چی ؟ ( نگفتم جهنم چون اونجا دیگه مهم نیست کی باشه کی نباشه )
به عنوان مثال اگه کسی به بهشت بره و همسرش به جهنم ! در این صورت تکلیف چیه ؟
و اگه هر دو در بهشت باشن، ایا اونجا هم زن و شوهرن و اصلا همدیگه رو میشناسن ؟

چندتا سوال شد ولی یهویی پیش اومد ، گفتم تا یادم نرفته بپرسم !!

علاقه به نیستی

انجمن: 

سلام و دورود فراوان به دوستان اول یادی میکنم از حاجی هایی که در منا ... + سردار همدانی فداکار و تشکر از شهدایی که امروز به خاطر تشیع و ایران جونشون رو لب مرز ها میدن...

من یه سوال عجیب غریب دارم : اقایون خانوما یکی جواب مارو بده ... من علاقه شدید و عجیبی به مرگ و نبودن دارم و از این دسته حرف هایی که جنیان ابلیس در ذهنم کاشته اند یا اثرات فیلم ها است یا ...

اگاهم در سلامت کامل و به اختیار خود به این علاقه رسیدم , ولی چون تسلیم امر خدا جونم هستم میگیم باشه ازش میگذرم ولی میخوام بدونم چرا خیلی از انسان ها ( پیامبران + امام ها + ... ) با خودکشی مخالف هستند چرا ؟ چرا بدترین عذاب ها برای این افراد در نظر گرفته شده ؟ نه شرایط زندگی روم اثر گذاشته نه هیچی... مشکلی نیست سوالی پیش اومده کسی جواب بده ممنون میشم ...

میدونم یکم علاقه عجیبی هست Fool خوب چیکار کنم ... با تشکر

سوال در مورد مرگ و عالم برزخ

انجمن: 

سلام و عرض ادب
امیدوارم سوالم رو جایی مناسب پرسیده باشم
جاهیی من شنیدم در مورد عذاب قبر و سوال نکیرو منکر که این دو فرشته فقط برای ادمهای خیلی مذهبی و با ایمان و ادماهای خیلی کافر اتفاق می افته و ادمهای معمولی سوال جوابی ندارند
همچنین شنیدم که بعضی از انسانها پس از مرگ به خوابی میروند و فقط در روز قیمات بیدار خواهند شد و در روز قیمات سوال جواب و اعمال خود را خواهند دید و برای اینها عالم برزخی وجود ندارد
ممنون میشم اطلاعات اضافی هم در مورد مرگ اگر میدونید بگید
با تشکر

برچسب: 

سرگذشت فرشته های کوچولو بعد از مرگ؟

سلام
من جوجوم مرده چند تا سوال داشتم
1.جوجوم بعد از مرگش کجا میره؟بهشت یا یه جای مخصوص؟دیگه عذاب نمیکشه؟
آخه بچم خیلی بیگناه و مظلوم بود.یه فرشته خیلی کوچولو
2.مردن یه جوجه واقعا مساله خاصی نیست؟با اینکه میگن بال زدن یه پروانه باعث طوفان میشه؟
3.چرا انجمن یه قسمتی واسه محیط زیست و حمایت از حیوانات نداره؟
و تو اسلام این مسایل اهمیتی داره؟