بخشش

گلایه بهتر است یا درون ریزی؟

سلام در روایات داریم گلایه مایه حیات دوستی است عنه عليه السلام :العِتابُ حَياةُ المَوَدّةِ .[غرر الحكم : 315.] امام على عليه السلام :گلايه كردن مايه حيات دوستى است. حالا یک دوستی از نزدیکان به من بدی و ظلمی کرده که باعث شد من 2-3 سال بیمار بشم و درد بکشم اما من بخشیدم و فراموش کردم اما همش مرا سرزنش میکرد و میگفت تو چرا پکری یا چرا اینقدر خرج دکتر میکنی و ... منم عصبانی شدم و مجبور شدم چیزی که رو دلم نگه داشته بودم را بگم گلایه کردم و گفتم که چه کار کرده با من که من دوساله بیمار شدم   *** آیا اینکار سرزنش کردن حساب میشه؟؟؟ *** آیا سکوت و بخشش بهتر بود یا اینکه گلایه کردم و سرزنشش کردم؟؟؟

چه کار کنیم هم غیبت نکنیم هم آسیب نبینیم؟

سلام اگر کسی حقی را از انسان ضایع کند اعم از هر عملی و رفتاری مثلا کسی پشت سر ما غیبت کرده یا کسی با ما بد رفتاری کرده و یا ظلمی کرده و ... ، حال سوالم این است اگر ما او را ببخشیم منفعت بیشتری خواهیم برد یا اینکه نبخشیم و صبر کنیم روز قیامت از اعمال خوبش برداریم؟ یا کلا در آخرت چون بیشتر نیاز داریم آنجا آن حق را بخواهیم؟ و اینکه اگرکسی به ما ظلم کرده باشه مثلا پدر شوهرمون و ما مرتب وقتی دلمون می گیره به شوهرمون بگیم و ایشونم بدونن ایا غیبته ؟ اگه غیبت نیست ایا گناه داره؟؟ من خیلی دلم پره ازشون خب حرف نزنم می ترکم لطفا بفرمایید چکار کنیم هم غیبت نکنیم هم اسیب نبینیم؟  

زجر کشیدن در دنیا

انجمن: 

سلام.
اصلا فلسفه ی در رنج بودن انسان چیست برای چه باید زجر کشید، خداوند خودش رنج را حس می کند یا فقط به وجود می آورد چرا باید جبرا در رنج باشیم حتما برای رشد کردن باید زجر کشید راه دیگه ای واقعا وجود نداشت ؟

در مقابل چنین افرادی چگونه باید رفتار کنیم؟ (اگر ببخشی می گویند چقدر ساده بود!)

سلام
نمی دونم سوالمو جای خودش مطرح کردم یا نه اما برام خیلی مجهوله
ببخشید من حدیث های بسیاری در مورد بخشش خوانده ام که بر دیگران عیب جویی نکنیم و ان ها را ببخشیم
اما یک سوال ؟ حتما بعضی از ادما رو دیدید که وقتی کار خطایی رو انجام می دن یا زیانی به ما وارد می کنند نمی خواهند بپذیرند که این زیان از ناحیه ان ها بر ما وارد شده است و جالب اینجاست که وقتی ان ها را می بخشیم یک حساب دیگری روی ما باز می کنند یا به زبان ساده تر می گویند طرف چه قدر ساده بود یا از این حرفا
می خواستم بدونم در مقابل چنین افرادی چگونه باید رفتار کنیم ؟؟؟؟ ایا باز هم بخشش ان ها لازم است ؟؟؟؟ یا مثل خودشان با خودشان رفتار کنیم ؟

♥♥♥←←← خوبی های دیگران را تعریف کنید →→→♥♥♥

[="Times New Roman"][="Black"]سلام و عرض احترام خدمت همه ی دوستان

احتمالا جملاتی مثل جملات زیر رو زیاد شنیدید:

همه دزد شدن

همه نامرد شدن

همه خلاف کار شدن

همه بد شدن

این تعمیم های افراطی جدای از آسیب هایی که به زندگی شخص وارد میکنه. آسیب های زیادی رو هم به جامعه وارد میکنه

و باعث بوجود اومدن احساس یاس و نا امیدی و بدبینی و تکثیر بدی ها و احساسات منفی میشه.

متاسفانه ما عادت داریم مدام درباره بدی هایی که بهمون میشه حرف بزنیم. ولی در مورد خوبی هایی که می بینیم صحبت نمی کنیم.

در حالی که حقیقت اینه که آدم های خوب خیلی زیادی در جامعه هستند و خوبها خیلی از بدها بیشترند.

مثلا اگر یه مامور نیروی انتظامی به ناحق مارو جریمه کنه واسه کل فامیل تعریف میکنیم.

ولی اگر یه ماشین نیروی انتظامی توی پنچرگیری ماشین بهمون کمک کنه جایی تعریف نمی کنیم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: گفتگو از بلا باعث ایجاد بلا می شود.

همانطور که گفتگو از بلا باعث ایجاد بلا می شود. عکسش هم صادق هست و گفتگو از خوبی ها باعث ایجاد خیر و برکت به زندگی می شود.

پس بهتر هست سبک زندگیمون رو عوض کنیم و در مورد بلاها و زشتی های جامعه کمتر صحبت کنیم.

و در عوض خوبی ها و نکات مثبت خودمون و دیگران رو ببینیم و جاهای مختلف خوبی های دیگران رو تعریف کنیم

تا بتونیم خوبی ها رو تکثیر کنیم.

سوال: یعنی ما خودمون رو گول بزنیم و به به و چه چه بکنیم ؟

پاسخ: قرار نیست ما خودمون رو گول بزنیم و واقعیت ها رو نبینیم. همونطور که بدی های جامعه جزوی از واقعیت هستند. خوبی ها هم جزوی از واقعیت هستند.

و دیدن بدی ها صرفا در حدی که نقاط ضعف رو بشناسیم و برطرفشون کنیم کاربرد مثبت داره. بیش از اون ما رو از مسیر صحیح منحرف میکنه.

و برعکس دیدن خوبی ها و تمرکز و صحبت کردن روی اونها باعث بوجود اومدن روحیه خوب و مثبت و نشاط در جامعه میشه.

در این تاپیک می خوایم خوبی هایی که دیگران در حقمون کردند یا شاهد خوبی کسی در حق کسی دیگر بودیم رو تعریف کنیم

قرار نیست خیلی کار درجه یکی باشه. بزرگی و کوچکی اصلا مهم نیست. مثبت بودنش مهمه.

امیدوارم تاپیک خوبی بشه تا قدمی در جهت تغییرات مثبت خودمون و دیگران برداشته باشیم.[/][/]

چرا محبت های من انسان ها را وحشی می کند؟

انجمن: 

[="Times New Roman"][="Black"]سلام و عرض احترام خدمت کارشناس محترم

من از کودکی چند خصوصیت اخلاقی داشتم که خیلی از آنها آسیب دیدم.

یکیش این بود که بدون هیچ چشم داشتی دیگران را در دارایی ها و شادی هایم شریک می کردم.

یکی دیگه اینکه در کمک به دیگران خودم پیش دستی می کردم و منتظر تقاضای کمک آنها نمی موندم.

مثلا در دوران دانشجویی که شهرستان بودم اگر مادرم غذایی واسم می فرستاد که می دانستم یکی از پسرهای فامیل اون غذا رو دوست داره

زنگ میزدم بهش و میگفتم مادرم این غذا رو فرستاده بیا اینجا باهم بخوریم و او هم خوشحال می آمد غذا را میل میکرد و میرفت.

یا مثلا اگر پولی داشتم به یکی از اقوام که توان مالی خوبی نداشت میگفتم بیا بریم بیرون شام بخوریم

این سبک زندگی من باعث شده بود خیلی از اخلاق من سوء استفاده بشه

و من هم نمی دونستم مشکلم چیه و قدرت درک و فهم اینکه بیفتم دنبال ریشه ی این مسئله و درمانش کنم رو هم نداشتم.

ولی خوب به مرور زمان که بزرگتر شدم و متوجه خیلی مسائل شدم شروع به امتحان کردن آنها کردم

و وقتی دیدم حتی یک کار ساده که در توانشون هست را هم از من دریغ میکنند واقعا ازشون بدم اومد

من متوجه شدم بسیاری از اقوام من به یک بیماری خاص روحی مبتلا هستند که نمی دونم اسمش چی هست.

و اون بیماری این هست که

اگر به آنها محبت کنی وحشی می شوند و به صورتت چنگ می زنند

ولی اگر به صورتشان چنگ بزنی عاشقانه به تو محبت خواهند کرد.

و من این را بارها و بارها امتحان کرده ام.

هروقت سوال کامپیوتری، مشورتی، درد و دلی داشتند همیشه سراغ من می آمدند.

ولی خودشان خیلی خیلی به ندرت شادی هایشان را با من تقسیم می کردند

به عنوان مثال یک بار همه ی پسرهای فامیل جمع شده بودیم و می خواستیم بریم سالن فوتسال.

یکی از اقوام که همه با او مشکل داشتند رو بایکوت کرده بودند و من خیلی دلم برای او می سوخت که در خانه تنها بود.

و من می دانستم که خیلی خیلی دوست دارد که الان در جمع ما باشد.

برای همین به او زنگ زدم و گفتم حتما باید بیایی و تو نیایی اصلا خوش نمیگذره و این حرفها تا دلش را شاد کنم.

ولی در کمال تعجب دیدم که با بیحالی و بی میلی گفت: کجا ؟ کدوم سالن ؟ ها ؟ چی ؟ حس سالن ندارم ولی حالا دیگه زنگ زدی سر راه بیاید دنبالم.

منم گفتم: داریم میریم فلان سالن دوست داشتی بیا دوست نداشتی هم نیا.

و بعد گفت: باشه باشه حتما میام.

خیلی از این لحنش بدم آمد مخصوصا اینکه هیچکس بلانسبت محل سگ هم به او نمی گذاشت و فقط من دلم برای او سوخته بود و بعد برای من قیافه میگرفت.

ولی وقتی دید برای من هم اهمیتی نداره خودش بلند شد اومد.

مسئله دیگر این است که آنها در ظاهر خیلی به من احترام میگذارند. ولی در باطن به شدت به دنبال فرصتی برای بایکوت و تحقیر و خوار کردن من هستند.

شاید به این دلیل که من زبانم تند هست و کمتر پیش میاد حرف کسی رو بی جواب بگذارم

و آنها به دنبال کسانی هستند که تحقیرش کنند و او هم از آنها حساب ببرد و سکوت کند.

قسم می خورم 99 درصد مواقع آنها شروع کننده ی جدل هستند.

مثلا در دوران دانشجویی دو تا از پسرهای فامیل برای شام اومدن پیش من و من برنج قرمز با ماست درست کرده بودم.

ولی خوب خیلی خوب در نیومد. خب من که آشپز نیستم توانم در همین حد هست.

بعد سر سفره یکیشون شروع کرد به مسخره کردن:

ما این غذا رو جلوی مرغهامون میزاریم.

البته این غذا رو اگر جلوی مرغهامون بزاریم فرار میکنن

احساس میکنم نصف معده ام از بین رفته.

آخ آخ دندونام شکست این برنجه یا سنگ

و می خندیدند و من با ایما و اشاره به او گفتم که بس کن.

ولی ول کن نبود. من هم علی رغم میل باطنیم چنان توپیدم بهش و نقاط ضعفش را به رخش کشیدم که مات و مبهوت مونده بود.

و بعد می دونید چی گفت ؟

سرش رو انداخت پایین و گفت : آقا مسعود من قصد ناراحت کردنت رو نداشتم. عذرخواهی میکنم اگر باعث ناراحتیت شدم.

یعنی تا وقتی که مودبانه و با احترام با او حرف میزدم گوش هایش کر بود و مثل وحشی ها چنگ مینداخت توی صورتم.

ولی به محض اینکه من هم به او چنگ انداختم از خواب بیدار شد و رام شد. دقیقا هم قصدش ناراحت کردن و آزار دادن من بود.

یکی از همینها یک بار مثلا می خواست من رو راهنمایی کنه بهم گفت:

مسعود همیشه بزار دیگران بیان ازت خواهش کنن بعد کمکشون کن.
اینکه ببینی یه نفر داره ازت خواهش میکنه و تو مثل جنتلمن ها کمکش میکنی خیلی حسه خوبی به آدم میده.
ولی اگر خودت بری کمک کنی بی منتت میکنن.

اگر بخوام به طور خلاصه مشکلم رو با این افراد بگم باید بگم که

اینها آدم هایی هستن که برای تنها نماندن هر خفتی رو تحمل میکنند و به راحتی از مواضعشان کوتاه میان تا آشتی کنن و به جمع برگردن

ولی من دقیقا برعکس اینها هستم. صد سال هم تنها بمونم و باهام قهر کنن از مواضعم ( مواضع به حق ) کوتاه نمیام.

اینها از اینکه می بینند من عزتم رو حفظ میکنم ناراحت میشن.

برای همین هرجایی که فرصتی پیدا کنن سعی میکنن من رو زیر فشار بزارن تا من هم کم بیارم و مثل اونها بشم

وقتی محبتی به اینها میکنی آنچه در ذهن اینها میگذرد این است:

اینکه مسعود خودش به من زنگ زده و گفته اگر فلان وسیله را خواستی بخری من آشنا دارم.
اینکه مسعود خودش به من زنگ زده و گفته اگر مشکلی داری من در حد توانم در خدمتت هستم.
نشان دهنده ی این هست که من خیلی از مسعود بهترم. پس باید با بی میلی با او حرف بزنم و مغرور باشم.

واقعا بود و نبود اینها برای من سر سوزنی اهمیت نداره و صد سال هم نبینمشون عین خیالم نیست

و هرچه میکشم از این دلم هست که با ناراحتی دیگران به درد می آید.

و دوست دارم در حد توانم کمکی بهشون بکنم.

من توقع جبران کردن ندارم و قصد چرتکه انداختن برای هیچکس رو ندارم. همینقدر که آدم باشن و آزار نرسونن کافیه.

ولی اینها تکلیفشون روشن نیست. نه قهر میکنن که برن. نه مثل آدم در صلح می مونن.

خدا شاهد هست که من اگر بخواهم آنها را مسخره کنم می توانم جوری آنها را مسخره کنم که از شرم عیبهایشان سر به بیابان بگذارند.

ولی خوب مگر ما مریض هستیم که به جان هم بیفتیم. چرا نباید مثل انسان کنار هم زندگی کنیم.

یک بار در کمال صلح چنگ میندازن توی صورتت. یک بار در کمال جنگ صورتت رو می بوسن و آشتی میکنن.

و آدم نمی دونه که باید چه موضعی در قبال اینجور آدم ها داشته باشه.

به نظرتون چکار کنم ؟[/][/]

احساس می کنم دوستم مرا نبخشیده است!

سلام من الان به یکی از دوستانم یک معذرت خواهی بدهکارم من دنبالش گشتم تا پیداش کنم و بالخره پیداش کردم و بهش سلام کردم و اون به یه لحنی که خوشش نمیاد بامن صحبت کنه بهم گفت سلام من بهش گفتم اگه هرچی بهت بدی کردم و کاره بدی از من دیدی منو ببخش و اون با همون لحن گفت باش و من حسی که درباره اون داشتم این بود که اون هنوز منو نبخشیده حالا من میخوام بدونم چکار کنم که اون منو ببخشه درحالی که حتی نمیخواد با من صحبت کنه لطفا بگید چیکار کنم من نمیخوام گناهی گردنم باشه

تقویت اراده و توبه واقعی

سلام خسته نباشید
نمیدونم چرا هر موقع توبه میکنم حدود یک هفته بعد متاسفانه میشکونمش , امسالم سال خیلی مهمیه برا من چون کنکور دارم
و وقتی گناه میکنم عذاب وجدان میگیرم و نمیتونم بعدش درس بخونم
میخواستم بپرسم برای تقویت ارادم تو توبه چیکار باید بکنم تا توبم حقیقی باشه ؟
پیشاپیش مرسی از پاسخ جامعتون@};-
گل

خـَـشـــم را فـــرو مـــی بـَــریـــم ، یــــا ذخـــیـــــره مــی کــنــیـــم؟

سلام و عرض احترام خدمت کارشناس محترم.

1- بین انسان های مومن و متدین گاهی افرادی رو می بینم که از بدی های دیگران به ظاهر گذشت می کنند.

ولی به محض اینکه همون شخص یک بد رفتاری دیگه باهاشون میکنه فقط راجع به اون رفتار حرف نمی زنن و تمام گذشته رو میریزن توی دایره که تو فلان کردی و ...

در حالی که این آدم رفتارش نشون می داد که گذشت کرده.

2- متاسفانه برخی با پنبه سر می برن و تکلیفشون رو روشن نمی کنند ، ژست خنده و خوشرویی و دوستی می گیرن و انگار که همه چیز رو فراموش کردند

ولی به محض اینکه فرصتی پیدا کنند تلافی همه چیز رو در میارند.

3- طرف وسط جر و بحث یه دفعه میاد خشمشو فرو ببره ، با اخم دستاشو میزنه به کمرش و سرشو به دو طرف تکون میده و میگه "لا اله الا الله"

در حالت عادی همه فکر میکنند با این ذکر آروم میشه و به دنبال غلبه بر خشم هست ،

ولی اتفاقی که میفته اینه که بعد از گفتن این ذکر یه دفعه شیر فلکه رو باز میکنه و هرچی توی دلشه میریزه بیرون.

1- فرو خوردن خشم یعنی چی؟

2- چگونه خشممون رو فرو ببریم؟

3- گذشت کردن یعنی چی؟

4- چگونه گذشت کنیم؟

5- با هر کدام از سه گروهی که توضیح دادم چگونه رفتار کنیم؟