سلام
20 سالمه. من معمولاً به خاطر نماز خوندن و روزه و ... تو اجتماع یه جورایی تحقیر میشدم. نمیدونم فکر کنم اگر آمریکا بودم اینقدر به خاطر مسلمان بودن تحقیر نمیشدم تا تو ایران اسلامی. چون فرهنگ مردم آمریکا یا بسیاری از اوروپایی ها خیلی بیشتره. حداقل اینکه به کار هم کاری ندارن و بیخودی تمسخر نمیکنند. خلاصه به شدت چند سالی افسرده بودم تا دیگه تصمیم گرفتم این خودزنی و خودکشی اجتماعی رو تموم کنم. دوست ندارم دین رو ترک کنم اما یه کم پیچوندن و یا دروغ وضعیتم رو خیلی بهتر کرد. که چند ماهه دارم اینکار رو میکنم یه چند تا مثال میزنم:
مثلا همین چند روز پیش برای کاری که تازه پیدا کردم با چند تا همکار جدید بودم تو ماشین راننده گفت من نمیتونم دیگه خودداری کنم(گفت دیگه نمیتونم مسلمون باشم یا یه همچین جمله ای) روز شهادت آهنگ گذاشت بعد اون یکی گفت ایشون(یعنی من) مثل اینکه از برادران هستند( دیگه تا جایی که راه داره ریشم رو کوتاه کردم شلوار لی تیپ اسپرت زدم نمیدونم چکار کنم؟؟ قیافه ام بسیجی نباشه. گرچه بدم نمیاد از بسیجی ها اما مردم بدشون میاد از این تیپ.) بعد گفت روزه ای؟ با توجه به تجربیات چند ساله اگر متوجه میشدن اهل روزه و دین و اینها هستم نابود میشدم پس گفتم کی روزه میگیره؟ روزه به چه درد میخوره؟ اون یکی گفت تو که لاغری گفتم آره. روزه مثلاً واس تو که چاقی خوبه نه من. گفت پس روزه هستی یانه گفتم نه. بعدش دیگه صحبت عادی. اما اگر میفهمیدن اهل دینم صحبت عادی نمیشد و به حمله (کلامی)به من منجر میشد.
"نمیدونم چرا هر چقدر دروغگو تر و بدتر باشی بیشتر دوست دارن" آخه چرا؟
چطور دروغ نگم؟
با این روش که افکارم رو واسه خودم نگه میدارم و جلوی مردم اینجوری وانمود میکنم خیلی راحت تر شدم و اجتماعی تر. البته با دوست واقعی خودم هستم. گرچه اگر بگی روزه نیستم یا نماز رو بپیچونی بیشتر قبولت دارن حتی متدین ها چون احساس میکنن آدم زرنگی هستی.
قسمت دوم
مثلاٌ میخواستم کاری رو شروع کنم باید نرخ بازار رو در میاوردم اگر به همین عنوان میرفتم بازار نرخ واقعی رو نمیدادن پس خودمو خریدار جا میزدم و میگفتم فلان شرایط رو دارم و نرخ و دست مزدشون رو میگفتن/
اینجا چطور دروغ نگم؟
دوست ندارم گناه کنم اما چاره ای ندارم.
از همه ی دوستان میخوام تجربیات و مهارت های خودشون رو به اشتراک بگذارند.