alsedigh

پاسخ به مقاله "نگاهی به حدیث غدیر از منظر اهل سنت" منتشر شده توسط سایت های اهل سنت



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم




السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

==============================================

باسمه تعالی


در نظر داریم بصورت علمی و مستند و با استفاده از محتویات سایت برجسته موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) به نشانی الکترونیکی (www.valiasr-aj.com) و هم چنین در کنار نظارت اساتید مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی ، سایت مذهبی_ علمی www.askdin.com نوشته ی مندرج در سایت های برادران اهل سنت تحت عنوان "

نگاهی به حدیث غدیر از منظر اهل سنت
" را نقد علمی کنیم .

متن مقاله مزبور بدین شرح است:

نقل قول:

نقل قول:
اگر علي رضى الله عنه به امر خدا و رسول خليفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود و همه جا از قبول خلافت گريزان بود؟ چرا او وزارت را بر خلافت ترجيح مي داد؟! چنانچه درخطبه 91 نهج البلاغه مي فرمايد: من را رها کنيد وبراي خودتان امير انتخاب کنيد. من براي شما وزير باشم بهتر است ازاينکه امير باشم . مگر نه اين که كسي كه به امر خدا و رسول او خليفه شده حق ندارد از امر خدا و رسول او تخلف نمايد( يعني به وزارت غير خليفه تن در دهد؟!). از اين دلايل روشن مي شود كه قضيه‌ی غديرخم به هيچ وجه ارتباطي با امر خلافت نداشته و مقصود پيامبر(ص) فقط ترغيب دوستي علي بوده كه خشم و سوء ظن

نقل قول:

واقعه‌ي غدير از ديدگاه اهل سنتالحمد لله رب العالمين و الصلواه و السلام علي رسوله محمد و علي آله و أصحابه أجمعينمقدمه :حکومت ايرانيان در يمن:مدت زماني يمن تحت سلطه‌ي ايران بود . زماني که رسول اکرم (ص) به پادشاهان دنيا نامه نوشت هر پادشاه، عکس العملي خاص نشان داد که در اين ميان بدترين عکس العمل از جانب پادشاه ايران بود . پادشاه ايران نامه‌ي رسول خدا (ص) را پاره کرد و طي نامه‌اي به حکومت يمن اين گونه نوشت :"اين مرد عرب را که جرأت کرده اسم خود را قبل از نام من بنويسد دستگير کنيد و به نزد من بفرستيد".وقتي خبر به رسول خدا (ص) رسيد ایشان پادشاه مغرور ايران را نفرین فرمود. پادشاه يمن نيز وقتي دستور پادشاه ايران را دريافت کرد دو نفر را به مکه فرستاد تا پيامبر را جلب نموده و با خود به يمن ببرند. دو مأمور ايراني به مکه آمدند اما متوجه شدند پيامبر(ص) قبلا به مدينه رفته است و لذا آن‌دو نيز رهسپار مدینه شدند. بسياري از ياران پيامبر که تا آن زمان قيافه‌ي ايرانيان غير مسلمان را نديده بودند با شگفتي به آنها نگاه مي‌کردند. آنان سبيلهايي بلند داشتند و ريشهاي خويش را تراشيده بودند . پيامبر اکرم (ص) با مشاهده‌ی آنها به ياران خویش دستور داد که با آنان مخالفت کنند يعني سبيل‌ها را کوتاه و ريش‌ها را بلند بگذارند. وقتي آن دو مأمور دستور را ابلاغ نمودند، پيامبر اکرم (ص) به آنان فرمود: شما خسته هستيد،امشب استراحت کنيد من فردا جواب شما را خواهم داد. فرداي آن روز وقتي آنان به محضر رسول خدا (ص)آمدند آن‌حضرت فرمود: برويد به پادشاه يمن بگوييد که ديشب خداوند متعال جان پادشاه ايران را گرفته است. آن دو مأمور ايراني با تعجب برگشتند و گزارش خود را تقديم داشتند . پادشاه يمن با تعجب گفت : بسيار خوب ! در اين صورت ما اين شخص را محک خواهيم زد. اگر اين خبر واقعا درست باشد و پادشاه ايران از دنيا رفته باشد پس حتما او پيامبري از جانب خدا است و ما نبايد با او بجنگيم و به او ايمان خواهيم آورد اما اگر حقيقت چيزي غير از اين باشد پس وي دروغگويي است که لازم است با او به نبرد برخيزيم . چند روزي نگذشته بود که از طرف پادشاه جديد ايران نامه‌اي رسيد که پادشاه قبلي در فلان روز از دنيا رفته و از اين پس بايستي از من اطاعت کنيد. به اين ترتيب يمن بدون جنگ اسلام را پذيرفت .حجه الوداع(حجي که پيامبر با اصحاب وداع نمود) :پيامبر اکرم (ص) از حضرت علي خواست تا به يمن برود و فرماندهي مسلمانان را در آن جا بر عهده گيرد. حضرت علي عازم یمن شد و در آن‌جا حکم پيامبر را ابلاغ نمود . مسلمانان پذيرفتند اما نحوه‌ي فرماندهي حضرت علي با فرمانده قبلي که مسلمانان با آن خو گرفته بودند خيلي تفاوت داشت . حضرت علي در امور دینی بسیار سخت‌گير بود و به همین خاطر روز به روز بر تعداد ناراضيان از ایشان افزوده مي‌شد تا جاييکه فرمانده قبلي نامه‌اي خدمت پيامبر ارسال نمود و از حضرت علي شکايت کرد . وقتي نامه را نزد پيامبر (ص)آوردند پيامبر به همان نامه‌رسان که سخت بغض علي را در سينه داشت امر نمود نامه را بخواند . او در همان حال که نامه را مي خواند، هريک از اعتراضات مطرح شده در آن را تاييد مي‌کرد. پس از پايان يافتن نامه‌، پيامبر خدا به آن شخص فرمود : فلاني!آيا تو از علي بدت مي‌آيد؟ او گفت: آري ! پيامبر(ص) فرمود : نبايد این‌گونه باشد زيرا من علي را دوست دارم . آن شخص مي‌گويد از آن لحظه به بعد بغض علي از دلم بيرون رفت و دیگر کینه و دشمنی علی را در دل نمی‌پروراندم.پيامبر خدا (ص) تصميم گرفت آن سال به حج برود و لذا به همه‌ي مسلماناني که توانايي حج داشتند دستور داد همراه ايشان به سوي مکه حرکت نمايند و به همه‌ي نمايندگان خويش در شهرهاي مختلف نيز امر فرمود خود را به مراسم حج برسانند.به اين ترتيب حضرت علي نيز همراه با يمني هاي ناراضي عازم مکه شد. حضرت علي تعداد زيادي شتر و مقدار زيادي پارچه با خود مي‌آورد که در مکه تحويل رسول خدا (ص)بدهد تا ايشان آنها را میان مسلمانان مستحق تقسيم نمايد. بين راه همراهان علي از ايشان تقاضا نمودند که اجازه دهد از شترهاي صدقه براي سواري استفاده کنند. حضرت علي فرمود : اين کار جايز نيست و لذا به شما اجازه نخواهم داد . باري ديگر تقاضا کردند اجازه دهد از چادرها و پارچه هايي که همراه داشتند موقتا تا مکه استفاده نمايند.اين بار نيز حضرت علي فرمودند: اين کار جايز نيست. به اين ترتيب خشم و ناراحتي آنان نيز خيلي بيشتر شد . نزديکيهاي مکه، حضرت علي نتوانست طاقت بياورد زيرا مشتاق بود هر چه زودتر حضرت پيامبر را ببيند و به همين خاطرهم به يکي از افرادش گفت تو جانشين من و فرمانده اينها باش. حضرت علي هنگام محرم شدن گفت: خدايا من نمي دانم که پيامبرت چه نيتي براي احرام نموده ولذا من نيز با همان نيت پيامبر احرام مي‌بندم .حضرت علي با سواري تيزرويي خود را به مکه رسانيد و با پيامبر خدا ملاقات نمود. وقتي داستان احرام بستن خودش را گفت پيامبر خدا فرمود من نيت حج"قران"نموده‌ام.در این زمان پيامبر(ص)از علی (رض) پرسيدند: همراهانت کجا هستند؟ حضرت علي جواب داد: همراهانم در راه هستند؛ من چون مشتاق زيارت شما بودم زودتر به خدمت شما آمدم. پيامبر خدا فرمودند: نبايد آنها را تنها مي‌گذاشتي، شايد مسأله‌ای براي آنها پيش بيايد . حضرت علي با شنیدن سخن پيامبر مجددا به نزد همسفران خویش بازگشت. کسي که جانشين حضرت علي شده بود خيلي آسان‌گير بود. مردم گفتند : اجازه هست بر شتران سوار شويم ؟ گفت بله! گقتند: اجازه هست از اين پارچه هاي نو به صورت موقتی استفاده کنيم؟ گفت : آري!همراهان حضرت علي با شور و شوق فراوان هر کدام جامه اي و لباسي مطابق سليقه‌ی خود پيدا کرده و پوشيدند و هر کدام هر شتري را که خود دوست داشتند سوار شدند. داشتند با شور و شوق به سوي مکه مي‌رفتند که حضرت علي از راه رسيد. علی(رض)با مشاهده‌ی آنان بسیار ناراحت شد و دستور داد هر چه سریع‌تر از شترها پياده شوند. سپس دستور داد پارچه‌هاي نو را از تن بيرون کنند و همان پارچه‌ها‌ي کهنه‌ی مخصوص به خود را بپوشند .ديگر عصبانيت و ناراحتي ياران علي(رض) را حد و اندازه‌ای نبود اما با این وجود آنان از حضرت علي فرمان مي بردند زیرا خوب می‌دانستند که به لحاظ شرعی حق تمرد از فرمانده خویش را ندارند. به هر حال وقتي آنان خدمت پيامبر رسيدند شروع به شکایت از حضرت علی کردند و گفتند : ای رسول خدا(ص) ،علي ما را اذيت کرده و....چون تعداد شاکیان زیاد بود آن حضرت(ص) چيزي نگفتند و صبر کردند تا در جايي که همه جمع باشند این موضوع را بررسی کنند. پيامبر روز هشتم ذي الحجه به مسلمانان دستور داد احرام حج ببندند و از مکه به سوي منا خارج شوند.آنان شب را در منا ماندند و روز بعد به عرفات رفتند . در عرفات بزرگترين اجتماع مسلمانان در آن تاريخ برگزار گرديد و بيش از صد و بيست هزار مسلمان گرداگرد پیامبر(ص) جمع شده بودند . پيامبر روي شتر سوار بودند و در آن اجتماع بزرگ خطبه‌ي معروف "حجه الوداع"را ايراد فرمودند . چون آن زمان بلندگو نبود حضرت علي و ياران ديگري که در جهت‌هاي مختلف مستقر شده بودند سخنان پيامبر را براي مردم تکرار مي‌کردند. پيامبر حج را بجا آوردند و از مردم مکه و اطرافش و کساني که مسير آنها به سمت مخالف مدينه بود خداحافظي نمودند و به سوي مدينه رهسپار شدند. بين راه کساني که مسيرشان متفاوت بود ، گروه گروه جدا مي‌شدند تا این‌که رسيدند به جاييکه يمني‌ها مي بايست جدا شوند. اينجا بود که رسول اکرم تصميم گرفت به شکايت مردم يمن پاسخ گويد. پیامبر(ص)همه را جمع فرمود و حب و دوستی با علي(رض) را براي آنان يادآور شد و اعلان فرمود : «من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» .(هر كسي من دوست او هستم علي هم دوست اوست. خداوندا ياور كسي باش كه ياور اوست و دشمن كسي باش كه دشمن اوست». اکنون اين سوال مطرح مي شود که آيا اين سخن پيامبر دال بر آن است که ايشان با اين گفتار حضرت علي را خليفه ي خود انتخاب کرده است يا خير ؟! در ذيل به بررسي اين موضوع مي‌پردازيم . به اعتقاد اهل سنت به هيچ وجه اين حديث دلالت بر خليفه شدن حضرت علي ندارد زيرا :اولاً : مطلبي در اين حديث نيست كه اشاره نمايد،پيامبر (ص) حضرت علي را براي خلافت انتخاب کرده است و لفظ "مولی"هم به معناي امام يا خليفه به كار نمي‌رود. به علاوه آن حضرت (ص) فرمودند: هر كس من مولاي او هستم پس علي رضى الله عنه مولاي اوست، بديهي است اين سخن پيامبرهم زمان حيات و هم بعد از رحلت آن حضرت را شامل مي‌شود . پس اگر اين قول دليل بر ولایت و خلافت حضرت علي باشد، لازمه‌اش اين است كه حضرت علي بايد در زمان پيامبر صلى الله عليه وسلم هم سرپرستي و مسئوليت امور را داشته باشد زیرا او بنا بر اين قول شريك آن حضرت صلى الله عليه وسلم در رهبري و ولايت می‌باشد؛ اما این پذیرفتنی نیست زیرا هیچ کس در این مورد شریک پیامبر نمی‌باشد .وازجهتي حديث "من كنت مولاه. . . "فقط دال بر قدر و منزلت والاي حضرت علي (رض) می‌باشد. اگر غير از اين باشد جا دارد كه بپرسيم چنان‌چه مقصود پيامبر صلى الله عليه وسلم از اين مطلب خلافت و امامت علی (رض) بوده، چه چيزي مانع شده كه در آن اجتماع انبوه و بي‌سابقه در مکه كه به روايتي هشتاد هزار نفر و به روايتي ديگر صدوبيست‌وچهارهزار نفر بوده‌اند خلافت علي رضى الله عنه را با عبارتي واضح و صريح كه غير قابل تغيير باشد اعلان نكند و بگذارد گروه‌های مختلف هر یک جدا شوند و در نهایت تنها در میان اندکی از آن جمع انبوه از جمله اهالی یمن این موضوع را مطرح نماید؟! .دكتر محمد جواد مشكور مي نويسد: مطلبي كه برای ما مجهول است اين است كه؛ چرا در اجتماع سقيفه هيچ يک از مهاجرين و انصار سخني از حديث غدير- که برای همه واضح و روشن بوده- به ميان نياورده است.اگر واقعا معنای این حدیث پیامبر خلیفه شدن علی بود آیا نباید یک نفر در جمع سقیفه به این حدیث استناد می‌کرد ؟مگر عباس و ابوذر کجا بودند؟اگر فرض را بر آن بگیریم که پیامبر طی حکمی در غدیر علی(رض) را خلیفه کرد در آن صورت آیا سایر اصحاب از جمله علی و ابوذر موظف نبودند برای برقراری حکم پیامبر قیام کنند؟ آیا در آن میان حتی یک نفر هم نبود كه بگويد: پيامبر صلى الله عليه وسلم در حجه الوداع چنين فرمودند و معنای آن خلیفه بودن و امام بودن علی(رض)است؟؟.2- "مولی"داراي معاني زيادي از جمله: سيد، آقا، ارباب، بنده، آزاد‌كننده، بنده‌ی آزاد شده، ولي‌نعمت، نعمت دهنده، شريك، پسر، پسر عمو، خواهرزاده، عمو، داماد نزديك، قريب خويشاوند، پيرو، تابع و غيره مي‌باشد اما در اين‌جا "مولی"به معناي دوست می‌باشد، نه خليفه!خداوند متعال مي‌فرمايد: "ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لا مَوْلَى لَهُمْ"(محمد: 11). « اين بدان سبب است كه خدا دوستدار و مولاى كسانى است كه ايمان آوردند، ولى كافران را مولايى نيست.(ترجمه‌ی بهرام‌پور) در آیه‌ای دیگر مي‌فرمايد: "يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَيْئاً وَلا هُمْ يُنْصَرُونَ" (الدخان: 41). « روزى كه هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمى‏كند، و از هيچ سو يارى نمى‏شوند».(ترجمه‌ی آیت الله مکارم شیرازی). به همین ترتیب در چندين آيه‌ی ديگر نیز"مولی "به معناي دوست آمده و مطلقاً به معناي خليفه به كار نرفته است.3- رسول اکرم (ص) پس از واقعه‌ي غديرخم ابوبكر رضى الله عنه را در مدت بيماري خويش به جاي خود به مسجد فرستاد تا بر مردم نماز بگزارد و این با خلیفه بودن علی (رض) پس از پیامبر تناقض دارد.4- اگر علي رضى الله عنه خليفه بود پس تقاضاي عباس عمويش در هنگام بيماري پيامبر(ص) كه از علي رضى الله عنه خواست نزد آن حضرت صلى الله عليه وسلم برود و از ایشان درخواست تعيين خليفه نمايد بي مورد خواهد بود .5- حضرت علي در نهج البلاغه، خطبه‌ی (37) مي‌فرمايد: من به موجب عهد و ميثاقي كه بر ذمه‌ام بود، با خلفا بيعت كردم! آخر كسي كه خودش خليفه است، چگونه براي بيعت با ديگران عهد و ميثاق مي‌بندد؟ اعتراف به عهد و ميثاق براي بيعت با ديگران دليل روشني است بر اين‌كه حضرت علي داراي مقام خلافت نبوده و موضوع غديرخم ارتباطي با امر خلافت نداشته است.6-اگر مقصود پيامبر صلى الله عليه وسلم از تشكيل غديرخم ابلاغ خلافت علي رضى الله عنه بود و خدا به او امر فرموده بود"يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (مائده: 67) (اى پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده‏اى و خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نمى‏كند)( ترجمه‌ی آیت الله مکارم شیرازی)؛ واجب بود صريحاً آن حضرت بفرمايد: علي رضى الله عنه خليفه و جانشين من است و مسلما ايماء و اشاره در این مورد مطلوب نبود. در صورتي كه خدا او را اطمينان داده (و الله يعصمك من الناس) با اين اطمينان واجب بود همان طور كه احكام نماز، روزه، زكات، حج و جهاد را صريحاً ابلاغ فرموده؛ خلافت علي رضى الله عنه را هم صريحاً ابلاغ فرمايد كه مردم دچار شك و ترديد نشوند و گمراه نگردند.7- در سوره‌ی نور آيه‌ی 54 خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾. يعني: «خداوند وعده داده است كساني از شما را كه ايمان آورده‌اند و كارهاي نيكو انجام داده‌اند، به خلافت بر‌گزيند، همان طور كه قبلاً كساني را به خلافت برگزيده است».اين آيه يكي از معجزات قرآن است كه در زمان ضعف و ذلت، و يأس مسلمين، خلافت و زمام داري را به آنها مژده داده، و پيش‌گويي فرموده است. اين آيه را آيه‌ی استخلاف مي‌گويند كه صريحاً دلالت دارد بر اين‌كه خلفا و جانشينان پيامبر صلى الله عليه وسلم متعدد خواهند بود و منحصر به فرد نيست.اگر حضرت علي رضى الله عنه خليفه‌ی بلافصل باشد؛این يعني آن‌که خلافت ابوبكر و عمر و عثمان رضى الله عنهم باطل است زیرا خلافت منحصر به فرد نمي‌شود و موردي براي صيغه‌ی جمع و ضمير جمع باقي نمي‌ماند و اعجاز قرآن مبدل به چند كلمه‌ی نامفهوم تبديل خواهد شد. بنابراين آيه‌ی استخلاف دليل قاطعي است بر صحت خلافت خلفا و بطلان اختصاص آن به فردخاصي .ممكن است گفته شود: كه مصداق جمع از علي رضى الله عنه و ائمه درست مي شود.مي گوييم غير از حضرت حسن آن هم به طور ناقص احدي از ائمه جزحضرت علی(رض) به مقام خلافت نرسيده اند و همه بر اثر ظلم ظالمان وقت در زندان و يا گوشه‌گير بوده‌اند.8-اگر مقصود از كلمه‌ی (مولی) خليفه باشد؛ ترجمه‌ی حديث پيامبر-- 0* اين طور مي شود: "هر كس من خليفه‌ی او هستم ؛علي هم خليفه‌ی اوست. خدايا خليفه كن هر كس كه علي رضى الله عنه را خليفه كند . . "9- اگر علي رضى الله عنه به امر خدا و رسول خليفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود و همه جا از قبول خلافت گريزان بود؟ چرا او وزارت را بر خلافت ترجيح مي داد؟! چنانچه درخطبه 91 نهج البلاغه مي فرمايد: من را رها کنيد وبراي خودتان امير انتخاب کنيد. من براي شما وزير باشم بهتر است ازاينکه امير باشم . مگر نه اين که كسي كه به امر خدا و رسول او خليفه شده حق ندارد از امر خدا و رسول او تخلف نمايد( يعني به وزارت غير خليفه تن در دهد؟!). از اين دلايل روشن مي شود كه قضيه‌ی غديرخم به هيچ وجه ارتباطي با امر خلافت نداشته و مقصود پيامبر(ص) فقط ترغيب ولايت و دوستي علي بوده كه خشم و سوء ظن فاتحين يمن رفع و تبديل به حسن ظن شود. جاي بسي تعجب است كه از آن همه افراد که در غديرخم حضور داشتند در ظرف يك سال همه مردند و منقرض شدند و يك نفر هم باقي نمانده بود كه داستان غدير را به اهل سقيفه بني ساعده تذكر بدهد؟!!!10- اگر سيدنا علي مخالف حكومت خلفا مي‌بود وزير و همكار آنها نمي‌گرديد. در كتاب تاريخ ابن اثير ج 3 ص 55 نقل شده كه حضرت علي بهترين مشاور و خيرخواه سيدنا عمر و قاضي توانا و حكيمي براي مسائل پيچيده بوده است. 11- اگر حضرت علي نسبت به حضرت عمر سوء نيتي مي‌داشت يا قلباً از او ناراضي بود و او را غاصب حق خود می‌ دانست، همواره منتظر فرصتي براي اعاده‌ی حق خود مي شد و عليه غاصب حق خویش از اين فرصت طلايي استفاده مي كرد و آن‌جا كه حضرت عمر از سيدنا علي مشاوره‌اي در مورد رفتن براي جنگ با روميان خواست؛ او را راهنمايي مي‌كرد كه شخصاً به ميدان نبرد برود و در آنجا كشته شود تا به این ترتیب زمينه‌ی خلافت براي وي فراهم گردد . این در حالی است که علی (رض)با دلسوزي و صميميت فوق العاده‌ای در راستاي خيرخواهي عمر و ساير مسلمين مي‌كوشد و او را از رفتن به جنگ با رومیان مانع می‌شود. همانا مشورت او از عمق جان برخاسته و حقا كه چنين پيشنهادي جز از قلب پاك و بي غرض و از مردي بلند همت و آينده نگر صادر نمي‌شود. حقا كه علي چنين بود و اين عمل از آزاده اي چون او شگفت آور نيست.12- رابطه‌ی دوستي و اتحاد بين علی (رض)با خلفا از جمله عمر(رض) به حدي محكم بود كه حضرت علي دخترش ام‌کلثوم که مادرش فاطمه‌ی زهرا بود را به نكاح عمر فاروق در‌آورد و يكي از فرزندان خود را به نام عمر و يكي را به نام ابوبكر و ديگري را به نام عثمان نامگذاري كرد .پر واضح است كه انسان فرزند خود را به نام هاي محبوب و پسنديده و با نامهاي كساني كه آنها را الگو و نمونه مي‌داند نامگذاري مي‌كند.13- به حضرت "حسن مثنی"نوه‌ی جليل القدر سيدنا علي گفته شد آيا در حديث: «من كنت مولاه فعلي مولاه» امامت (خلافت) سيدنا علي تصريح نشده است؟ فرمود: «أما والله لو يعني النبي بذلك الإمارة والسلطان لأفصح لهم به فإن رسول الله كان أفصح الناس للمسلمين ولقال لهم: يا أيها الناس هذا ولي أمري والقائم عليكم بعدي فاسمعوا له وأطيعوا ما كان من هذا الشيء فو الله لئن كان الله ورسوله اختار علياً لهذالأمر ثم ترك علي أمر الله ورسوله لكان علي أعظم الناس خطيئة» . يعني: «هان! قسم به خدا اگر منظور رسول الله از اين جمله يا خطبه امارت يا حكومت مي بود، صاف و واضح بيان مي‌كرد زیرا خير خواه‌تر از رسول الله براي مسلمانان کسي نيست. اگر این‌گونه بود آن حضرت واضح به آنان مي‌فرمود: اي مردم اين شخص بعد از من حاكم و سرپرست شما خواهد بود به حرفش گوش كنيد و از او اطاعت كنيد. اما چنين حرفي زده نشد. قسم به الله اگر حضرت علي برگزيده‌ی الله و رسول براي امامت (یا خلافت بلافصل) مي‌بود و آن‌گاه حضرت علي حكم الله و رسول را ناديده مي‌گرفت خطاكارترين مردم به شمار مي آمد». تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!والسلام علی من اتبع الهدینویسنده: م خلیل الله مرتضائی


بعد از تایید این تاپیک و انتخاب کارشناس ناظر ، مطالبی که در نقد مقاله فوق تدوین کرده ایم را در همین محل خواهیم گذاشت.

بحث ما کاملا علمی است تا حقایق تاریخ مشخص شود و در این نوشته به کتب اهل سنت استناد داشته ایم.


ضمنا این حق برای نویسنده و منتشران مقاله فوق در همین مکان(سایت مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی به نشانی www.askdin.com) محفوظ است تا پاسخ های خویش را مستند و علمی داده و پاسخ آن را بگیرند.

پاسخ به مقاله «جنگ جمل» نوشته شده توسط سایت های اهل سنت



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم



السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

==============================================

باسمه تعالی


در نظر داریم بصورت علمی و مستند و با استفاده از محتویات سایت برجسته موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) به نشانی الکترونیکی (www.valiasr-aj.com) و هم

چنین در کنار نظارت اساتید مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی ، سایت مذهبی_ علمی www.askdin.com

نوشته ی مندرج در سایت های برادران اهل سنت تحت عنوان

"نگاهی به جنگ جمل" را نقد علمی کنیم .

متن مقاله مزبور بدین شرح است:

نقل قول:

نقل قول:
جنگ جمل در ماه جمادى الأخرى سال ۳۶ هجری واقع شد. در یک جانب از این جنگ حضرت علی رضی الله عنه، و در جانب دیگر أم المؤمنین حضرت عایشه رضی الله عنه و به همراهی او حضرت طلحه و حضرت زبیر رضی الله عنهما ـ که از عشره‌ی مبشره‌اند ـ قرار گرفته بودند. هر دو فریق از بزرگان صحابه رضی الله عنهم هستند؛ اما این جنگ بنا به حیله‌سازی چند نفر مفسد به صورت اشتباهی رخ داد و در میانِ ایشان نه رنجشی وجود داشت و نه می‌خواستند که با هم جنگ کنند.
مفسدوں کی فتنہ پردازی ہوئی /٭/ باعث خونریزی جنگ جمل
ورنہ شیر حق سے طلحه و زبیر /٭/ چاہتے ہرگز نه تھے جنگ و جدل
ترجمه:
فتنه پردازی چند مفسد شده /٭/ باعث خون‌ریزی جنگ جمل
ورنه با شیر خدا طلحه و زبیر /٭/ کی همی خواستند کنند جنگ و جدل
در حکایت این جنگ نیرنگ‌سازی‌های زیادی به کار رفته و دروغ‌های فراوانی با آن آمیخته شده است؛ اصل واقعه به حواله‌ی تاریخ قرطبی از این قرار است:
حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما وقتی که با اکراه شورشیان بر دست مبارک حضرت علی رضی الله عنه بیعت کردند، فوراً از مدینه حرکت کردند. أم المؤمنین حضرت عایشه‌ی صدیقه رضی الله عنها در آن سال به حج تشریف برده بود و تا آن زمان در مکه سکونت داشت. حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما پیش وی رفته، تمام سرگذشت را به عرض وی رسانیدند که حضرت عثمان رضی الله عنه شهید شد و شورشیان مردم را به زور به بیعت با حضرت علی رضی الله عنه وادار کرده‌اند و این وقت در مدینه فتنه‌ی سختی برپا است؛ شما أم المؤمنین هستید و ما در پناه شما مأمون خواهیم ماند و شما سعی کنید که فتنه به نحوی دفع گردد؛ زیرا حضرت علی رضی الله عنه مصلحت را در این می‌داند که اکنون نسبت به قصاص قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه سکوت اختیار شود، حال آن‌که از این سکوت، نیروی شورشیان بیش‌تر می‌شود. حضرت عایشه رضی الله عنها از شرکت در مشاجرات انکار ورزید؛ حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما از قرآن پاک آیاتی تلاوت کردند که در آن دستور اصلاح بین مسلمانان داده شده، بالأخره حضرت عایشه رضی الله عنها با ایشان هم‌نظر شد و بر این امر اتفاق کردند که تا مادامی که نیروی شورشیان کم نگشته، نباید به مدینه برویم؛ بلکه بیرون از سرزمین عرب، در گوشه‌ای عافیت اختیار می‌کنیم و با تدبیری حضرت علی رضی الله عنه را از گروه مفسدان جدا کرده، با خود همراه می‌کنیم، آن‌گاه مشکل حل خواهد شد؛ قصاص حضرت عثمان رضی الله عنه هم گرفته می‌شود و مفسدان گوش‌مالی داده می‌شوند؛ چنان‌که طبق این مشورت ایشان عازم بصره شدند.
مفسدان این واقعه را با حیله‌گری عجیبی برای حضرت علی رضی الله عنه بیان کردند و به او این طور فهماندند که آن‌ها می‌خواهند تو را از خلافت عزل کنند و نگذاشتند که حضرت علی رضی الله عنه از اصل نیت آن‌ها با خبر شود؛ لذا حضرت علی رضی الله عنه هم به سوی بصره روانه شد.
حضرات حسن و حسین، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم با این لشکرکشی مخالف بودند؛ اما رأی ایشان مورد قبول واقع نشد.
وقتی که لشکر حضرت علی رضی الله عنه به نزدیکی بصره رسید، آن جناب، حضرت قعقاع رضی الله عنه، صحابی پیامبر صلى الله علیه وسلم را به عنوان قاصد نزد حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما فرستاد.
حضرت قعقاع رضی الله عنه اوّلاً با أم المؤمنین رضی الله عنها ملاقات کرد؛ ایشان صراحتاً جواب داد که مقصود من فقط اصلاح است که به یک نحوی این فتنه و فساد مرتفع گردد و امنیت برقرار شود.
باز حضرت قعقاع رضی الله عنه با حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما ملاقات نمود و پرسید: شما چه صورتی را برای اصلاح تجویز کرده‌اید؟
هر دو گفتند: بدون قصاص از قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه راهی دیگر برای امنیت متصور نیست.
حضرت قعقاع رضی الله عنه گفت: حصول این مقصود بدون از اتفاق تمام مسلمانان امکان پذیر نیست؛ لذا باید شما با حضرت علی رضی الله عنه بپیوندید و با هم متفق شده و برای آن تدبیری در نظر بگیرید.
این رأی مورد پسند حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما قرار گرفت. حضرت قعقاع رضی الله عنه بشارت صلح را به محضر حضرت علی رضی الله عنه آورد و ایشان بسیار خوش‌حال شد و تا سه روز بین آن‌ها تبادل نامه و پیام جاری بود. روز سوم به وقت شام چنین برنامه‌ریزی شد که فردا صبح حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما با حضرت علی رضی الله عنه طوری ملاقات نمایند که کسی از شورشیان در جلسه حاضر نباشد.
این امر برای شورشیان سخت ناگوار گذشت؛ زیرا می‌دانستند که هر گاه حضرت علی رضی الله عنه به تنهایی با طلحه و زبیر رضی الله عنهما ملاقات نماید، از توان ما خارج خواهد شد؛ لذا آنان در فکر افتادند تا به یک صورتی صلح را به هم بزنند و نگذارند ملاقات صورت گیرد!
منافق مشهور، عبدالله بن سبا، مؤسس مذهب روافض در رأس مفسدان بود و رأی داد که شما امشب جنگ را آغاز کنید و بعداً به اطلاع حضرت علی رضی الله عنه برسانید که طرف مقابل غدر کرده و به جنگ پرداخته است؛ چنان‌که همین طور واقع شد.
شورشیانِ مفسد در آخر شب خودسرانه جنگ را آغاز کردند و از جانب دیگر به آنان جواب داده شد و در لشکر حضرت علی رضی الله عنه فریاد برآوردند که طلحه و زبیر رضی الله عنهما عهدشکنی کرده‌اند و در آن طرف این صدا در هم پیچید که علی رضی الله عنه عهدشکنی کرده است.
هدف این‌که با این توطئه‌ معرکه‌ی بزرگی به پا شد و از دو طرف سیزده‌هزار مسلمان کشته شد. حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما هم در این جنگ شهید شدند؛ «إِنَّا لِلّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رٰجِعُونَ».
حضرت طلحه رضی الله عنه در میدان جنگ شهید شد، اما حضرت زبیر رضی الله عنه از جنگ کناره گرفت و هنگامِ برگشت ابن جرموز در راه او را شهید کرده و به امید انعام نزد حضرت علی رضی الله عنه آمد و گفت: ای أمیرالمؤمنین! مژده باد که دشمنت را کشتم.
حضرت علی رضی الله عنه پرسید: چه کسی را؟
گفت: زبیر را.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: من تو را به جهنم مژده می‌دهم!
ابن جرموز گفت: انعام عجیبی دادی!
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: من چه‌كار کنم در حالی كه رسول خدا صلى الله علیه وسلم به من فرموده است:
ـ «یَا عَلِیُّ! بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِیَّةَ بِالنَّارِ»؛ ای علی! قاتل پسر صفیه را به دوزخ بشارت بده.
و حضرت زبیر رضی الله عنه پسر صفیه، عمه‌ی پیامبر صلى الله علیه وسلم بود.
ابن جرموز با شنیدن این بشارت خودکشی کرد. حضرت علی رضی الله عنه با دیدن این صحنه با آواز بلند تکبیر گفت و فرمود: ببینید گفته‌ي رسول خدا صلى الله علیه وسلم چگونه راست در آمد![۱]
پس از پایان جنگ، حضرت علی، امام حسن و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم جهت مشاهده‌ی اجساد مقتولین به میدان جنگ تشریف بردند؛ بر یکی که رسیدند، حضرت امام حسن رضی الله عنه آواز داد: یَا أَبَتِ! وَاللهِ فَرْخُ قُرَیْش؛ ای پدر! قسم به خدا نوجوانی از قریش این‌جا افتاده است.
حضرت علی رضی الله عنه پرسید: کیست؟
او گفت: محمّد بن طلحه رضی الله عنهما.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: «وَاللهِ کانَ شَاباً صَالِحاً»؛ به خدا قسم نوجوان نیکوکاری بود.[۲]
باز گذر حضرت علی رضی الله عنه بر جسد حضرت طلحه رضی الله عنه افتاد؛ آن را دیده و نشست و فرمود: ابومحمّد این‌جا به این حال افتاده است! و فرمود: کاش من بیست سال قبل می‌مردم! و دست حضرت طلحه رضی الله عنه را گرفته و بار بار بوسه می‌داد و می‌فرمود: این همان دستی است که از رسول خدا صلى الله عليه وسلم مصایب را دفع کرده است.[۳]
وقتی که آخرین رمق حضرت طلحه رضی الله عنه رسیده بود، کسی [ثور بن مجزاة] از کنار او گذشت، او پرسید: از کدام لشکری؟
گفت: از لشکر امیر المؤمنین رضی الله عنه.
حضرت طلحه رضی الله عنه فرمود: خوب است؛ دست بده تا من بر دست تو برای حضرت علی رضی الله عنه بیعت کنم. و بیعت کرد و پس از آن جان داد.
آن شخص واقعه را به حضرت علی رضی الله عنه عرض کرد؛ حضرت علی رضی الله عنه تکبیر خواند و فرمود: خداوند نخواست که حضرت طلحه رضی الله عنه را بدون بیعت با من به جنّت داخل گرداند.[۴]
از حضرت علی رضی الله عنه راجع به اهل جمل سؤال شد که آیا مشرک بودند؟
فرمود: نه؛ ایشان از شرک می‌رمیدند.
گفته شد: پس آیا منافق بودند؟
فرمود: نه؛ منافق خدا را بسیار کم یاد می‌کند.
باز پرسیده شد: آنان را چه قرار دهیم؟
فرمود: «إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا»؛ آنان برادران ما بودند که بر ما بغاوت کردند [و امیدوارم من و آنان از گروهی باشیم که خداوند درباره‌ی آن‌ها فرموده است: «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِیْنَ»؛ هر گونه غِلّ را از سینه‌ی آن‌ها می‌شوییم در حالی که همه برادراند و بر تخت‌های بهشت روبه‌روی یک‌دیگر قرار می‌گیرند.]
_________________________
[۱] تطهیر الجنان؛ البدایة والنهایة.
[۲] تطهیر الجنان.
[۳] تطهیر الجنان؛ البدایة والنهایة (۷/۴۲۸). در جنگ احد یک بار آن‌حضرت صلى الله عليه وسلم در ازدحام کفار واقع شد؛ در آن وقت به غیر از حضرت طلحه رضي الله عنه کسی دیگر نبود. از هر چهار طرف تیر می‌بارید و حضرت طلحه رضي الله عنه به وسیله‌ی سپر جلوی تیرها را می‌گرفت که ناگهان سپر از دستش افتاد. تصور کرد که اگر من سپر را بردارم تا آن وقت معلوم نیست که چند تیر به پیامبر صلى الله عليه وسلم اصابت کند؛ لذا به وسیله‌ی دست خود جلوی تیرها را می‌گرفت. در نتیجه دستش کاملاً شل شد که تا آخر عمر بی‌کار ماند. حضرت علی رضي الله عنه همین دست را بوسه می‌داد. (مؤلف)
[۴] إزالة الخفاء (۲/۲۸۰).
٭ سيرت خلفاي راشدين/ ترجمه مولانا حسین پور

بعد از تایید این تاپیک و انتخاب کارشناس ناظر ، مطالبی که در نقد مقاله فوق تدوین کرده ایم را در همین محل خواهیم گذاشت.

بحث ما کاملا علمی است تا حقایق تاریخ مشخص شود و در این نوشته به کتب اهل سنت استناد داشته ایم.


حق برای نویسنده و منتشران این مقاله در همین مکان(سایت مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی به نشانی www.askdin.com) محفوظ است تا پاسخ های خویش را مستند و علمی داده و پاسخ آن را بگیرند.