مقاله

قحطی بزرگ یا سال وبا ( تاریخ شفاهی )

با سلام

قحطی بزرگ یا سال وبا ( تاریخ شفاهی )

قحطی بزرگ یا به تعبیر برخی هولوکاست ایران تقریبا بین سالهای 1295 تا 1300 رخ داده است.
تاریخی که در هیچ کتاب درسی حتی به اندازه یک سطر هم نیامده است.
رسالت این موضوع، شنیدن شنیده های شما از سینه پدر و مادر و اجداد و فامیل و بزرگان روستا یا شهرتان در این رابطه است.
اینجا قرار است تاریخچه شفاهی این واقعه بیان شود.

این سال در ذهن اجداد ما به نام سال قحطی یا سال وبا شناخته میشود. نامی که من با پرسیدن یا شنیدن خاطرات بزرگان فامیل فهمیدم.

تاریخ این قحطی بر اساس شنیده های من تقریبا بین سالهای 1395 تا 1300 بوده است. سالهایی که وبا تمام روستا را گرفته و بسیاری از مردم تلف شدند.
سالهایی که هیچ چیز پیدا نمیشده و کدخدا از درون برخی منازل آذوقه ها را بیرون میکشیده تا بین همه تقسیم کند.

تاریخ شفاهی نمیتواند بگوید در ایران 5 میلیون تلف شده اند یا 9 میلیون یا ...
اما میتواند استقراء ناقصی در این زمینه باشد. انچه حافظه من یاری میکند و ان طور که از ان حوادث در یک روستا سخن گفته اند نه تنها 9 میلیون چیز عجیبی نیست بلکه کم نیز هست.

پاسخ به مقاله "نگاهی به حدیث غدیر از منظر اهل سنت" منتشر شده توسط سایت های اهل سنت



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم




السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

==============================================

باسمه تعالی


در نظر داریم بصورت علمی و مستند و با استفاده از محتویات سایت برجسته موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) به نشانی الکترونیکی (www.valiasr-aj.com) و هم چنین در کنار نظارت اساتید مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی ، سایت مذهبی_ علمی www.askdin.com نوشته ی مندرج در سایت های برادران اهل سنت تحت عنوان "

نگاهی به حدیث غدیر از منظر اهل سنت
" را نقد علمی کنیم .

متن مقاله مزبور بدین شرح است:

نقل قول:

نقل قول:
اگر علي رضى الله عنه به امر خدا و رسول خليفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود و همه جا از قبول خلافت گريزان بود؟ چرا او وزارت را بر خلافت ترجيح مي داد؟! چنانچه درخطبه 91 نهج البلاغه مي فرمايد: من را رها کنيد وبراي خودتان امير انتخاب کنيد. من براي شما وزير باشم بهتر است ازاينکه امير باشم . مگر نه اين که كسي كه به امر خدا و رسول او خليفه شده حق ندارد از امر خدا و رسول او تخلف نمايد( يعني به وزارت غير خليفه تن در دهد؟!). از اين دلايل روشن مي شود كه قضيه‌ی غديرخم به هيچ وجه ارتباطي با امر خلافت نداشته و مقصود پيامبر(ص) فقط ترغيب دوستي علي بوده كه خشم و سوء ظن

نقل قول:

واقعه‌ي غدير از ديدگاه اهل سنتالحمد لله رب العالمين و الصلواه و السلام علي رسوله محمد و علي آله و أصحابه أجمعينمقدمه :حکومت ايرانيان در يمن:مدت زماني يمن تحت سلطه‌ي ايران بود . زماني که رسول اکرم (ص) به پادشاهان دنيا نامه نوشت هر پادشاه، عکس العملي خاص نشان داد که در اين ميان بدترين عکس العمل از جانب پادشاه ايران بود . پادشاه ايران نامه‌ي رسول خدا (ص) را پاره کرد و طي نامه‌اي به حکومت يمن اين گونه نوشت :"اين مرد عرب را که جرأت کرده اسم خود را قبل از نام من بنويسد دستگير کنيد و به نزد من بفرستيد".وقتي خبر به رسول خدا (ص) رسيد ایشان پادشاه مغرور ايران را نفرین فرمود. پادشاه يمن نيز وقتي دستور پادشاه ايران را دريافت کرد دو نفر را به مکه فرستاد تا پيامبر را جلب نموده و با خود به يمن ببرند. دو مأمور ايراني به مکه آمدند اما متوجه شدند پيامبر(ص) قبلا به مدينه رفته است و لذا آن‌دو نيز رهسپار مدینه شدند. بسياري از ياران پيامبر که تا آن زمان قيافه‌ي ايرانيان غير مسلمان را نديده بودند با شگفتي به آنها نگاه مي‌کردند. آنان سبيلهايي بلند داشتند و ريشهاي خويش را تراشيده بودند . پيامبر اکرم (ص) با مشاهده‌ی آنها به ياران خویش دستور داد که با آنان مخالفت کنند يعني سبيل‌ها را کوتاه و ريش‌ها را بلند بگذارند. وقتي آن دو مأمور دستور را ابلاغ نمودند، پيامبر اکرم (ص) به آنان فرمود: شما خسته هستيد،امشب استراحت کنيد من فردا جواب شما را خواهم داد. فرداي آن روز وقتي آنان به محضر رسول خدا (ص)آمدند آن‌حضرت فرمود: برويد به پادشاه يمن بگوييد که ديشب خداوند متعال جان پادشاه ايران را گرفته است. آن دو مأمور ايراني با تعجب برگشتند و گزارش خود را تقديم داشتند . پادشاه يمن با تعجب گفت : بسيار خوب ! در اين صورت ما اين شخص را محک خواهيم زد. اگر اين خبر واقعا درست باشد و پادشاه ايران از دنيا رفته باشد پس حتما او پيامبري از جانب خدا است و ما نبايد با او بجنگيم و به او ايمان خواهيم آورد اما اگر حقيقت چيزي غير از اين باشد پس وي دروغگويي است که لازم است با او به نبرد برخيزيم . چند روزي نگذشته بود که از طرف پادشاه جديد ايران نامه‌اي رسيد که پادشاه قبلي در فلان روز از دنيا رفته و از اين پس بايستي از من اطاعت کنيد. به اين ترتيب يمن بدون جنگ اسلام را پذيرفت .حجه الوداع(حجي که پيامبر با اصحاب وداع نمود) :پيامبر اکرم (ص) از حضرت علي خواست تا به يمن برود و فرماندهي مسلمانان را در آن جا بر عهده گيرد. حضرت علي عازم یمن شد و در آن‌جا حکم پيامبر را ابلاغ نمود . مسلمانان پذيرفتند اما نحوه‌ي فرماندهي حضرت علي با فرمانده قبلي که مسلمانان با آن خو گرفته بودند خيلي تفاوت داشت . حضرت علي در امور دینی بسیار سخت‌گير بود و به همین خاطر روز به روز بر تعداد ناراضيان از ایشان افزوده مي‌شد تا جاييکه فرمانده قبلي نامه‌اي خدمت پيامبر ارسال نمود و از حضرت علي شکايت کرد . وقتي نامه را نزد پيامبر (ص)آوردند پيامبر به همان نامه‌رسان که سخت بغض علي را در سينه داشت امر نمود نامه را بخواند . او در همان حال که نامه را مي خواند، هريک از اعتراضات مطرح شده در آن را تاييد مي‌کرد. پس از پايان يافتن نامه‌، پيامبر خدا به آن شخص فرمود : فلاني!آيا تو از علي بدت مي‌آيد؟ او گفت: آري ! پيامبر(ص) فرمود : نبايد این‌گونه باشد زيرا من علي را دوست دارم . آن شخص مي‌گويد از آن لحظه به بعد بغض علي از دلم بيرون رفت و دیگر کینه و دشمنی علی را در دل نمی‌پروراندم.پيامبر خدا (ص) تصميم گرفت آن سال به حج برود و لذا به همه‌ي مسلماناني که توانايي حج داشتند دستور داد همراه ايشان به سوي مکه حرکت نمايند و به همه‌ي نمايندگان خويش در شهرهاي مختلف نيز امر فرمود خود را به مراسم حج برسانند.به اين ترتيب حضرت علي نيز همراه با يمني هاي ناراضي عازم مکه شد. حضرت علي تعداد زيادي شتر و مقدار زيادي پارچه با خود مي‌آورد که در مکه تحويل رسول خدا (ص)بدهد تا ايشان آنها را میان مسلمانان مستحق تقسيم نمايد. بين راه همراهان علي از ايشان تقاضا نمودند که اجازه دهد از شترهاي صدقه براي سواري استفاده کنند. حضرت علي فرمود : اين کار جايز نيست و لذا به شما اجازه نخواهم داد . باري ديگر تقاضا کردند اجازه دهد از چادرها و پارچه هايي که همراه داشتند موقتا تا مکه استفاده نمايند.اين بار نيز حضرت علي فرمودند: اين کار جايز نيست. به اين ترتيب خشم و ناراحتي آنان نيز خيلي بيشتر شد . نزديکيهاي مکه، حضرت علي نتوانست طاقت بياورد زيرا مشتاق بود هر چه زودتر حضرت پيامبر را ببيند و به همين خاطرهم به يکي از افرادش گفت تو جانشين من و فرمانده اينها باش. حضرت علي هنگام محرم شدن گفت: خدايا من نمي دانم که پيامبرت چه نيتي براي احرام نموده ولذا من نيز با همان نيت پيامبر احرام مي‌بندم .حضرت علي با سواري تيزرويي خود را به مکه رسانيد و با پيامبر خدا ملاقات نمود. وقتي داستان احرام بستن خودش را گفت پيامبر خدا فرمود من نيت حج"قران"نموده‌ام.در این زمان پيامبر(ص)از علی (رض) پرسيدند: همراهانت کجا هستند؟ حضرت علي جواب داد: همراهانم در راه هستند؛ من چون مشتاق زيارت شما بودم زودتر به خدمت شما آمدم. پيامبر خدا فرمودند: نبايد آنها را تنها مي‌گذاشتي، شايد مسأله‌ای براي آنها پيش بيايد . حضرت علي با شنیدن سخن پيامبر مجددا به نزد همسفران خویش بازگشت. کسي که جانشين حضرت علي شده بود خيلي آسان‌گير بود. مردم گفتند : اجازه هست بر شتران سوار شويم ؟ گفت بله! گقتند: اجازه هست از اين پارچه هاي نو به صورت موقتی استفاده کنيم؟ گفت : آري!همراهان حضرت علي با شور و شوق فراوان هر کدام جامه اي و لباسي مطابق سليقه‌ی خود پيدا کرده و پوشيدند و هر کدام هر شتري را که خود دوست داشتند سوار شدند. داشتند با شور و شوق به سوي مکه مي‌رفتند که حضرت علي از راه رسيد. علی(رض)با مشاهده‌ی آنان بسیار ناراحت شد و دستور داد هر چه سریع‌تر از شترها پياده شوند. سپس دستور داد پارچه‌هاي نو را از تن بيرون کنند و همان پارچه‌ها‌ي کهنه‌ی مخصوص به خود را بپوشند .ديگر عصبانيت و ناراحتي ياران علي(رض) را حد و اندازه‌ای نبود اما با این وجود آنان از حضرت علي فرمان مي بردند زیرا خوب می‌دانستند که به لحاظ شرعی حق تمرد از فرمانده خویش را ندارند. به هر حال وقتي آنان خدمت پيامبر رسيدند شروع به شکایت از حضرت علی کردند و گفتند : ای رسول خدا(ص) ،علي ما را اذيت کرده و....چون تعداد شاکیان زیاد بود آن حضرت(ص) چيزي نگفتند و صبر کردند تا در جايي که همه جمع باشند این موضوع را بررسی کنند. پيامبر روز هشتم ذي الحجه به مسلمانان دستور داد احرام حج ببندند و از مکه به سوي منا خارج شوند.آنان شب را در منا ماندند و روز بعد به عرفات رفتند . در عرفات بزرگترين اجتماع مسلمانان در آن تاريخ برگزار گرديد و بيش از صد و بيست هزار مسلمان گرداگرد پیامبر(ص) جمع شده بودند . پيامبر روي شتر سوار بودند و در آن اجتماع بزرگ خطبه‌ي معروف "حجه الوداع"را ايراد فرمودند . چون آن زمان بلندگو نبود حضرت علي و ياران ديگري که در جهت‌هاي مختلف مستقر شده بودند سخنان پيامبر را براي مردم تکرار مي‌کردند. پيامبر حج را بجا آوردند و از مردم مکه و اطرافش و کساني که مسير آنها به سمت مخالف مدينه بود خداحافظي نمودند و به سوي مدينه رهسپار شدند. بين راه کساني که مسيرشان متفاوت بود ، گروه گروه جدا مي‌شدند تا این‌که رسيدند به جاييکه يمني‌ها مي بايست جدا شوند. اينجا بود که رسول اکرم تصميم گرفت به شکايت مردم يمن پاسخ گويد. پیامبر(ص)همه را جمع فرمود و حب و دوستی با علي(رض) را براي آنان يادآور شد و اعلان فرمود : «من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» .(هر كسي من دوست او هستم علي هم دوست اوست. خداوندا ياور كسي باش كه ياور اوست و دشمن كسي باش كه دشمن اوست». اکنون اين سوال مطرح مي شود که آيا اين سخن پيامبر دال بر آن است که ايشان با اين گفتار حضرت علي را خليفه ي خود انتخاب کرده است يا خير ؟! در ذيل به بررسي اين موضوع مي‌پردازيم . به اعتقاد اهل سنت به هيچ وجه اين حديث دلالت بر خليفه شدن حضرت علي ندارد زيرا :اولاً : مطلبي در اين حديث نيست كه اشاره نمايد،پيامبر (ص) حضرت علي را براي خلافت انتخاب کرده است و لفظ "مولی"هم به معناي امام يا خليفه به كار نمي‌رود. به علاوه آن حضرت (ص) فرمودند: هر كس من مولاي او هستم پس علي رضى الله عنه مولاي اوست، بديهي است اين سخن پيامبرهم زمان حيات و هم بعد از رحلت آن حضرت را شامل مي‌شود . پس اگر اين قول دليل بر ولایت و خلافت حضرت علي باشد، لازمه‌اش اين است كه حضرت علي بايد در زمان پيامبر صلى الله عليه وسلم هم سرپرستي و مسئوليت امور را داشته باشد زیرا او بنا بر اين قول شريك آن حضرت صلى الله عليه وسلم در رهبري و ولايت می‌باشد؛ اما این پذیرفتنی نیست زیرا هیچ کس در این مورد شریک پیامبر نمی‌باشد .وازجهتي حديث "من كنت مولاه. . . "فقط دال بر قدر و منزلت والاي حضرت علي (رض) می‌باشد. اگر غير از اين باشد جا دارد كه بپرسيم چنان‌چه مقصود پيامبر صلى الله عليه وسلم از اين مطلب خلافت و امامت علی (رض) بوده، چه چيزي مانع شده كه در آن اجتماع انبوه و بي‌سابقه در مکه كه به روايتي هشتاد هزار نفر و به روايتي ديگر صدوبيست‌وچهارهزار نفر بوده‌اند خلافت علي رضى الله عنه را با عبارتي واضح و صريح كه غير قابل تغيير باشد اعلان نكند و بگذارد گروه‌های مختلف هر یک جدا شوند و در نهایت تنها در میان اندکی از آن جمع انبوه از جمله اهالی یمن این موضوع را مطرح نماید؟! .دكتر محمد جواد مشكور مي نويسد: مطلبي كه برای ما مجهول است اين است كه؛ چرا در اجتماع سقيفه هيچ يک از مهاجرين و انصار سخني از حديث غدير- که برای همه واضح و روشن بوده- به ميان نياورده است.اگر واقعا معنای این حدیث پیامبر خلیفه شدن علی بود آیا نباید یک نفر در جمع سقیفه به این حدیث استناد می‌کرد ؟مگر عباس و ابوذر کجا بودند؟اگر فرض را بر آن بگیریم که پیامبر طی حکمی در غدیر علی(رض) را خلیفه کرد در آن صورت آیا سایر اصحاب از جمله علی و ابوذر موظف نبودند برای برقراری حکم پیامبر قیام کنند؟ آیا در آن میان حتی یک نفر هم نبود كه بگويد: پيامبر صلى الله عليه وسلم در حجه الوداع چنين فرمودند و معنای آن خلیفه بودن و امام بودن علی(رض)است؟؟.2- "مولی"داراي معاني زيادي از جمله: سيد، آقا، ارباب، بنده، آزاد‌كننده، بنده‌ی آزاد شده، ولي‌نعمت، نعمت دهنده، شريك، پسر، پسر عمو، خواهرزاده، عمو، داماد نزديك، قريب خويشاوند، پيرو، تابع و غيره مي‌باشد اما در اين‌جا "مولی"به معناي دوست می‌باشد، نه خليفه!خداوند متعال مي‌فرمايد: "ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لا مَوْلَى لَهُمْ"(محمد: 11). « اين بدان سبب است كه خدا دوستدار و مولاى كسانى است كه ايمان آوردند، ولى كافران را مولايى نيست.(ترجمه‌ی بهرام‌پور) در آیه‌ای دیگر مي‌فرمايد: "يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَيْئاً وَلا هُمْ يُنْصَرُونَ" (الدخان: 41). « روزى كه هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمى‏كند، و از هيچ سو يارى نمى‏شوند».(ترجمه‌ی آیت الله مکارم شیرازی). به همین ترتیب در چندين آيه‌ی ديگر نیز"مولی "به معناي دوست آمده و مطلقاً به معناي خليفه به كار نرفته است.3- رسول اکرم (ص) پس از واقعه‌ي غديرخم ابوبكر رضى الله عنه را در مدت بيماري خويش به جاي خود به مسجد فرستاد تا بر مردم نماز بگزارد و این با خلیفه بودن علی (رض) پس از پیامبر تناقض دارد.4- اگر علي رضى الله عنه خليفه بود پس تقاضاي عباس عمويش در هنگام بيماري پيامبر(ص) كه از علي رضى الله عنه خواست نزد آن حضرت صلى الله عليه وسلم برود و از ایشان درخواست تعيين خليفه نمايد بي مورد خواهد بود .5- حضرت علي در نهج البلاغه، خطبه‌ی (37) مي‌فرمايد: من به موجب عهد و ميثاقي كه بر ذمه‌ام بود، با خلفا بيعت كردم! آخر كسي كه خودش خليفه است، چگونه براي بيعت با ديگران عهد و ميثاق مي‌بندد؟ اعتراف به عهد و ميثاق براي بيعت با ديگران دليل روشني است بر اين‌كه حضرت علي داراي مقام خلافت نبوده و موضوع غديرخم ارتباطي با امر خلافت نداشته است.6-اگر مقصود پيامبر صلى الله عليه وسلم از تشكيل غديرخم ابلاغ خلافت علي رضى الله عنه بود و خدا به او امر فرموده بود"يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (مائده: 67) (اى پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده‏اى و خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نمى‏كند)( ترجمه‌ی آیت الله مکارم شیرازی)؛ واجب بود صريحاً آن حضرت بفرمايد: علي رضى الله عنه خليفه و جانشين من است و مسلما ايماء و اشاره در این مورد مطلوب نبود. در صورتي كه خدا او را اطمينان داده (و الله يعصمك من الناس) با اين اطمينان واجب بود همان طور كه احكام نماز، روزه، زكات، حج و جهاد را صريحاً ابلاغ فرموده؛ خلافت علي رضى الله عنه را هم صريحاً ابلاغ فرمايد كه مردم دچار شك و ترديد نشوند و گمراه نگردند.7- در سوره‌ی نور آيه‌ی 54 خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾. يعني: «خداوند وعده داده است كساني از شما را كه ايمان آورده‌اند و كارهاي نيكو انجام داده‌اند، به خلافت بر‌گزيند، همان طور كه قبلاً كساني را به خلافت برگزيده است».اين آيه يكي از معجزات قرآن است كه در زمان ضعف و ذلت، و يأس مسلمين، خلافت و زمام داري را به آنها مژده داده، و پيش‌گويي فرموده است. اين آيه را آيه‌ی استخلاف مي‌گويند كه صريحاً دلالت دارد بر اين‌كه خلفا و جانشينان پيامبر صلى الله عليه وسلم متعدد خواهند بود و منحصر به فرد نيست.اگر حضرت علي رضى الله عنه خليفه‌ی بلافصل باشد؛این يعني آن‌که خلافت ابوبكر و عمر و عثمان رضى الله عنهم باطل است زیرا خلافت منحصر به فرد نمي‌شود و موردي براي صيغه‌ی جمع و ضمير جمع باقي نمي‌ماند و اعجاز قرآن مبدل به چند كلمه‌ی نامفهوم تبديل خواهد شد. بنابراين آيه‌ی استخلاف دليل قاطعي است بر صحت خلافت خلفا و بطلان اختصاص آن به فردخاصي .ممكن است گفته شود: كه مصداق جمع از علي رضى الله عنه و ائمه درست مي شود.مي گوييم غير از حضرت حسن آن هم به طور ناقص احدي از ائمه جزحضرت علی(رض) به مقام خلافت نرسيده اند و همه بر اثر ظلم ظالمان وقت در زندان و يا گوشه‌گير بوده‌اند.8-اگر مقصود از كلمه‌ی (مولی) خليفه باشد؛ ترجمه‌ی حديث پيامبر-- 0* اين طور مي شود: "هر كس من خليفه‌ی او هستم ؛علي هم خليفه‌ی اوست. خدايا خليفه كن هر كس كه علي رضى الله عنه را خليفه كند . . "9- اگر علي رضى الله عنه به امر خدا و رسول خليفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود و همه جا از قبول خلافت گريزان بود؟ چرا او وزارت را بر خلافت ترجيح مي داد؟! چنانچه درخطبه 91 نهج البلاغه مي فرمايد: من را رها کنيد وبراي خودتان امير انتخاب کنيد. من براي شما وزير باشم بهتر است ازاينکه امير باشم . مگر نه اين که كسي كه به امر خدا و رسول او خليفه شده حق ندارد از امر خدا و رسول او تخلف نمايد( يعني به وزارت غير خليفه تن در دهد؟!). از اين دلايل روشن مي شود كه قضيه‌ی غديرخم به هيچ وجه ارتباطي با امر خلافت نداشته و مقصود پيامبر(ص) فقط ترغيب ولايت و دوستي علي بوده كه خشم و سوء ظن فاتحين يمن رفع و تبديل به حسن ظن شود. جاي بسي تعجب است كه از آن همه افراد که در غديرخم حضور داشتند در ظرف يك سال همه مردند و منقرض شدند و يك نفر هم باقي نمانده بود كه داستان غدير را به اهل سقيفه بني ساعده تذكر بدهد؟!!!10- اگر سيدنا علي مخالف حكومت خلفا مي‌بود وزير و همكار آنها نمي‌گرديد. در كتاب تاريخ ابن اثير ج 3 ص 55 نقل شده كه حضرت علي بهترين مشاور و خيرخواه سيدنا عمر و قاضي توانا و حكيمي براي مسائل پيچيده بوده است. 11- اگر حضرت علي نسبت به حضرت عمر سوء نيتي مي‌داشت يا قلباً از او ناراضي بود و او را غاصب حق خود می‌ دانست، همواره منتظر فرصتي براي اعاده‌ی حق خود مي شد و عليه غاصب حق خویش از اين فرصت طلايي استفاده مي كرد و آن‌جا كه حضرت عمر از سيدنا علي مشاوره‌اي در مورد رفتن براي جنگ با روميان خواست؛ او را راهنمايي مي‌كرد كه شخصاً به ميدان نبرد برود و در آنجا كشته شود تا به این ترتیب زمينه‌ی خلافت براي وي فراهم گردد . این در حالی است که علی (رض)با دلسوزي و صميميت فوق العاده‌ای در راستاي خيرخواهي عمر و ساير مسلمين مي‌كوشد و او را از رفتن به جنگ با رومیان مانع می‌شود. همانا مشورت او از عمق جان برخاسته و حقا كه چنين پيشنهادي جز از قلب پاك و بي غرض و از مردي بلند همت و آينده نگر صادر نمي‌شود. حقا كه علي چنين بود و اين عمل از آزاده اي چون او شگفت آور نيست.12- رابطه‌ی دوستي و اتحاد بين علی (رض)با خلفا از جمله عمر(رض) به حدي محكم بود كه حضرت علي دخترش ام‌کلثوم که مادرش فاطمه‌ی زهرا بود را به نكاح عمر فاروق در‌آورد و يكي از فرزندان خود را به نام عمر و يكي را به نام ابوبكر و ديگري را به نام عثمان نامگذاري كرد .پر واضح است كه انسان فرزند خود را به نام هاي محبوب و پسنديده و با نامهاي كساني كه آنها را الگو و نمونه مي‌داند نامگذاري مي‌كند.13- به حضرت "حسن مثنی"نوه‌ی جليل القدر سيدنا علي گفته شد آيا در حديث: «من كنت مولاه فعلي مولاه» امامت (خلافت) سيدنا علي تصريح نشده است؟ فرمود: «أما والله لو يعني النبي بذلك الإمارة والسلطان لأفصح لهم به فإن رسول الله كان أفصح الناس للمسلمين ولقال لهم: يا أيها الناس هذا ولي أمري والقائم عليكم بعدي فاسمعوا له وأطيعوا ما كان من هذا الشيء فو الله لئن كان الله ورسوله اختار علياً لهذالأمر ثم ترك علي أمر الله ورسوله لكان علي أعظم الناس خطيئة» . يعني: «هان! قسم به خدا اگر منظور رسول الله از اين جمله يا خطبه امارت يا حكومت مي بود، صاف و واضح بيان مي‌كرد زیرا خير خواه‌تر از رسول الله براي مسلمانان کسي نيست. اگر این‌گونه بود آن حضرت واضح به آنان مي‌فرمود: اي مردم اين شخص بعد از من حاكم و سرپرست شما خواهد بود به حرفش گوش كنيد و از او اطاعت كنيد. اما چنين حرفي زده نشد. قسم به الله اگر حضرت علي برگزيده‌ی الله و رسول براي امامت (یا خلافت بلافصل) مي‌بود و آن‌گاه حضرت علي حكم الله و رسول را ناديده مي‌گرفت خطاكارترين مردم به شمار مي آمد». تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!والسلام علی من اتبع الهدینویسنده: م خلیل الله مرتضائی


بعد از تایید این تاپیک و انتخاب کارشناس ناظر ، مطالبی که در نقد مقاله فوق تدوین کرده ایم را در همین محل خواهیم گذاشت.

بحث ما کاملا علمی است تا حقایق تاریخ مشخص شود و در این نوشته به کتب اهل سنت استناد داشته ایم.


ضمنا این حق برای نویسنده و منتشران مقاله فوق در همین مکان(سایت مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی به نشانی www.askdin.com) محفوظ است تا پاسخ های خویش را مستند و علمی داده و پاسخ آن را بگیرند.

حضرت الیاس (ع)

حضرت الياس و شيوه دعوت او
يکي از پيامبران مرسل، حضرت الياس است که نام مبارکش در قرآن در دو مورد آمده است، در يک جا به عنوان انساني شايسته در رديف زکريا و عيسي و يحيي - عليهم السلام - ذکر شده (انعام - 85) و در جاهاي ديگر به عنوان پيامبر مرسل ياد شده است (صافّات، 123).
گر چه طبق بعضي از اقوال الياس - عليه السلام - همان ادريس، يا خضر يا ايليا است، ولي از ظاهر آيات قرآن استفاده مي‌شود که او به طور مستقل، يکي از پيامبران است.
و در آيه 130 سوره صافات مي‌خوانيم: «سَلامٌ عَلي إِلْ‌ياسِينَ؛ سلام بر اِلْياسين»
سپس در آيه 132 مي‌فرمايد: «إِنَّهُ کانَ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ؛ او از بندگان مؤمن ما است.»(1)
کلمة الياسين همان الياس است که يا و نون بر آن افزوده شده است، و نيز احتمال دارد نظر به اين که پدرش ياسين نام داشت، او را الياسين خواندند.
الياس از پيامبران بني اسرائيل و از نواده‌هاي هارون - عليه السلام -(2) برادر موسي - عليه السلام - است، و از امام صادق - عليه السلام - نقل شده که الياس از پيامبران عابد بني اسرائيل بود.(3)
شيوه دعوت الياس - عليه السلام -
حضرت الياس - عليه السلام - از طرف خدا مأمور هدايت بت پرستان شد، که به قول بعضي، آنها در بَعْلُبک (که اکنون در کشور لبنان قرار گرفته) بودند. الياس - عليه السلام - آنها را به تقوا و پاکسازي دعوت کرد. و از بت پرستي و پرستش بت بَعْلُ (که بت بزرگ آنها بود) برحذر داشت، و قوم بت پرست را به خاطر پرستش بت، سخت نکوهش نمود و به آنها فرمود: خداي يکتا و بي‌همتا پروردگار شما و پدران پيشين شما است، مربي و تربيت کننده شما او است، همه نعمتهايي که داريد از او است، و حل هر مشکلي به دست با کفايت او مي‌باشد، چرا جز او را مي‌پرستيد؟ دست از تقليد کورکورانه برداريد، و روش نياکان خود را دنبال نکنيد، خداي حقيقي را بپرستيد.
ولي قوم خيره سر و خود خواه او، گوش به اندرزهاي او ندادند، و به هدايتهاي منطقي و دلسوزانه او اعتنا نکردند، و به تکذيب او پرداختند، خداوند به آنها هشدار داد که روزي خواهد آمد که آنها در دادگاه عدل الهي قرار خواهند گرفت و در عذاب دوزخ، احضار خواهند شد.(4)
ايمان گروه اندکي به دعوت الياس - عليه السلام -
تبليغات الياس - عليه السلام - باعث شد که عده‌اي از بندگان خالص خدا، به او ايمان آوردند، و برخلاف مسلک جامعه، سنّت شکني نموده، و باطل را رها کرده و به حق پيوستند. با اين که چنين کاري در شرايط سخت آن عصر، بسيار دشوار بود، ولي آنها سنت باطل تقليد کورکورانه و جمله بي‌اساس «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو» را رها کرده، و دعوت به حق الياس - عليه السلام - را باور کردند و جزء ياران او شدند.(5)
مناجات حضرت الياس - عليه السلام - در سجده
مفضل بن عمر مي‌گويد: همراه دوستان براي ملاقات با امام صادق - عليه السلام - رهسپار شديم. به در خانه آن حضرت رسيديم و مي‌خواستيم اجازه ورود بگيريم. پشت در شنيديم که آن حضرت سخني مي‌گويد، ولي آن سخن عربي نبود و خيال کرديم که به لغت سرياني است. سپس آن حضرت گريه کرد، و ما هم از گريه او به گريه افتاديم، آن گاه غلام آن حضرت بيرون آمد و اجازه ورود داد.
ما به محضر امام صادق - عليه السلام - رسيديم. پس از احوالپرسي، من به امام عرض کردم: «ما پشت در، شنيدم که شما سخني که عربي نيست و به خيال ما سرياني است، تکلم مي‌کردي، سپس گريه کردي و ما هم با شنيدن صداي گريه شما به گريه افتاديم».
امام صادق - عليه السلام - فرمود: «آري من به ياد الياس افتادم که از پيامبران عابد بني اسرائيل بود، و دعايي را که او در سجده مي‌خواند، مي‌خواندم»، سپس امام صادق - عليه السلام - آن دعا (و مناجات) را به لغت سرياني، پشت سر هم خواند، که سوگند به خدا هيچ کشيش و اُسقفي را نديده بودم که همانند آن حضرت، آن گونه شيوا و زيبا بخواند، و بعد آن را براي ما به عربي ترجمه کرد و فرمود: الياس در سجودش چنين مناجات مي‌کرد:
«اَتُراک مُعَذِّبِي وَ قَدْ عَفَّرْتُ لَک فِي التُّرابِ وَجْهِي، اَتُراک مُعَذَّبِي وَ قَد اِجْتَنَبْتُ لَک الْمَعاصِي، أتُراک مُعَذَّبِي وَ قَدْ اَسْهَرْتُ لَک لَيلِي؛ خدايا آيا به راستي تو را بنگرم که مرا عذاب کني، با اين که روزهاي داغ به خاطر تو (با روزه گرفتن) تشنگي کشيدم؟!، آيا تو را بنگرم که مرا عذاب کني، در صورتي که براي تو، رخسارم را (در سجده) به خاک ماليدم؟!، آيا تو را بنگرم که مرا عذاب کني با آن که به خاطر تو، از گناهان دوري گزيدم؟!، آيا تو را ببينم که مرا عذاب کني با اين که براي تو، شب را به عبادت به سر بردم؟!»
خداوند به الياس، وحي کرد: «سرت را از خاک بردار که من تو را عذاب نمي‌کنم»
الياس عرض کرد: «اي خداي بزرگ، اگر اين سخن را گفتي (که تو را عذاب نمي‌کنم) ولي بعداً مرا عذاب کردي چه کنم؟! مگر نه اين است که من بنده تو و تو پروردگار من هستي؟»
باز خداوند به او وحي کرد:
«اِرْفَعْ رَأسَک فَاِنِّي غَيرُ مُعَذَّبِک، اِنِّي اِذا وَعَدْتُ وَعْداً وَ فَيتُ بِهِ؛ سرت را از سجده بردار که من تو را عذاب نمي‌کنم و وعده‌اي که دادم به آن وفا خواهم نمود.»(6)
------------------------------
1- اين آيه بيانگر آن است که منظور آل ياسين نيست، بلکه اِلياسين است.
2- به اين ترتيب: «الياس بن ياسين بن فنحاص بن عيزار بن هارون» (مجمع البيان، ج 8، ص 457).
3- اصول کافي، ج 1، ص 227.
4- صافات، 124-127؛ بحار، ج 13، ص 392.
5- صافات، 128.
6- اصول کافي، ج 1، ص 227.

ادامه دارد

حضرت داوود (ع)



مشخصات داوود و ويژگي‌هاي او

يکي از پيامبران بزرگي که علاوه بر قدرت معنوي و نبوّت، داراي حکومت ظاهري وسيع نيز بود، حضرت داود - عليه السلام - است که نام مبارکش شانزده بار در قرآن آمده است.
حضرت داود - عليه السلام - در سرزميني بين مصر و شام ديده به جهان گشود، او از نواده‌هاي حضرت يعقوب است و به نُه واسطه به يکي از فرزندان حضرت يعقوب مي‌رسد، پدرش «ايشا» نام داشت.
او صد سال عمر کرد، که چهل سال از آن را حکومت نمود.(1)
ماجراي شهرت داود - عليه السلام -
- همان طور که پيش از اين شرح داده شد - آن هنگام شروع شد که به عنوان يکي از سربازان طالوت، به جنگ جالوت و لشکرش رفت و با سنگي که در فلاخن خود نهاده بود، جالوت جبّار را کشت (که داستانش در صفحه قبل گذشت).
«ايشا» ده پسر داشت، داود - عليه السلام - کوچکترين آنها بود.
حضرت داود - عليه السلام - بسيار خوش صوت بود، به طوري که وقتي صدايش به مناجات بلند مي‌شد، پرندگان به سوي او مي‌آمدند و حيوانات وحشي گردن مي‌کشيدند تا صداي دلنشين او را بشنوند، او کوتاه قد و کبود چشم و کم مود بود، در ميان بني اسرائيل و در پيشگاه طالوت فرمانده شجاع و با ايمان لشکر بني اسرائيل، داراي موقعيت عظيم بود، پس از آن که طالوت از دنيا رفت، بني اسرائيل حکومت و فرماندهي طالوت را، در اختيار داود - عليه السلام - گذاشتند، و همه ثروتهاي طالوت را به او سپردند، وقتي که به حاکميّت رسيد، خداوند او را به مقام پيامبري نيز رسانيد.(2)

ده خصلت عظيم داود - عليه السلام -

در قرآن، در آيه 15 تا 20 سوره ص، خداوند داوود - عليه السلام - را با ده خصلت ارجمند مي‌ستايد، حتي به پيامبر اسلام - صلّي الله عليه و آله - سفارش کرده که در برابر گزند مخالفان و بدخواهان همانند داوود - عليه السلام - صبر و مقاومت داشته باشد.
در آيه نخست (آيه 17 ص) چنين آمده:
«اِصْبِرْ عَلي ما يَقُولُونَ وَ اذْکرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ اي پيامبر! در برابر آن چه مخالفان مي‌گويند شکيبا باش و به خاطر بياور بنده ما داوود - عليه السلام - را که صاحب قدرت، و بسيار بازگشت کننده به خدا بود.»
خصال ده‌گانه ارجمند داوود - عليه السلام - عبارتند از:
1. صبر و مقاومت.
2. مقام عبوديّت و بندگي.
3. قوّت و قدرت معنوي و جسمي.
4. بازگشت و رجوع مداوم به خدا، و رابطه تنگاتنگ با خدا.
5. کوه‌ها در تسخير او بودند و با او صبح و شام تسبيح خدا مي‌گفتند.
6. پرندگان در تسبيح خدا با او هم آواز مي‌شدند.
7. آنها نه تنها در آغاز کار بلکه در همه احوال، با تسبيح او هماهنگ مي‌شدند.
8. داشتن حکومت استوار و مقتدرانه.
9. علم و دانش سرشار که مايه برکات است.
10. منطقي گويا، و بياني لطيف و شيوا.(3)
خداوند گاهي او را به عنوان «نِعمَ العَبدِ» «نيکوترين بنده» و زماني او را به عنوان خليفه خود(4)، و نيز به داشتن امتياز و فضايل(5) علم و حکمت(6) معرفي کرده، و نزول کتاب اخلاقي و مهم زبور را بر او، بر شمرده(7) او را با عاليترين خصلت‌ها ستوده است.
کتاب زبور مشتمل بر نصايح و مناجات و امور اخلاقي است، مزامير زبور در کتاب عهدين، مشتمل بر 150 فصل است که هر کدام به نام مزمور ناميده شده و آن به شکل اندرز، دعا و مناجات است.
------------------------------
1- کامل ابن اثير، ج 1، ص 76 تا 78؛ بحار، ج 14، ص 14 و 15.
2- بحار، ج 14، ص 14 و 15.
3- تفسير فخر رازي، ج 26، ص 183 (با استفاده از آيات 17 تا 19 صاد).
4- سوره ص، آيه 30 و 26.
5- سبأ، 26.
6- نمل، 15.
7- اسراء، 55؛ نساء، 163. اين کتاب در شب 28 رمضان به آن حضرت نازل شد (بحار، ج 4، ص 33).

ادامه دارد ...

حضرت اسماعیل (ع)


ماجراي ابراهيم (ع) و فرزندانش
نام اسماعيل در قرآن دوازده بار، و نام اسحاق هفده بار آمده است، اين دو پيامبر، از فرزندان ابراهيم از دو مادر بودند، مادر اسماعيل هاجر نام داشت، و مادر اسحاق ساره بود. خداوند اين دو پسر را در سن پيري ابراهيم به ابراهيم عطا فرمود، چنان که در آيه 39 سوره ابراهيم از زبان ابراهيم مي‌خوانيم مي‌گويد:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الْکبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ؛ حمد و سپاس خداوندي را که در پيري اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد، قطعاً پروردگار من شنونده (و اجابت کننده) دعا است.»
از ابن عباس روايت شده، خداوند در سن نود و نه سالگي ابراهيم، اسماعيل را به او داد، و در سن صد و دوازده سالگي اسحاق را به او عطا فرمود، و از سعيد بن جبير نقل شده که ابراهيم تا 117 سالگي فرزندي نداشت، سپس داراي فرزنداني به نام اسماعيل و اسحاق گرديد.(1)
ولادت حضرت اسماعيل
حضرت ابراهيم در آن هنگام که در سرزمين بابِل (عراق کنوني) بود، در 37 سالگي با ساره دختر يکي از پيامبران به نام «لا حج» ازدواج کرد، ساره بانويي مهربان و با کمال بود و (همچون خديجه - عليها السلام -) اموال بسيار داشت، همه آن اموال را در اختيار ابراهيم گذاشت، و ابراهيم آن اموال را در راه خدا مصرف نمود.(2)
ساره در يک خانواده کشاورز و دامدار زندگي مي‌کرد، وقتي که همسر ابراهيم شد، گوسفندهاي بسيار و زمينهاي وسيعي که از ناحيه پدر به او به ارث رسيده بود، در اختيار ابراهيم گذاشت.
هنگامي که ابراهيم همراه ساره از بابل به سوي سرزمين فلسطين هجرت کردند (چنان که قبلاً ذکر شد) در مسير راه وقتي که به مصر رسيدند، حاکم مصر کنيزي را به نام هاجر به ساره بخشيد، ابراهيم همراه ساره و هاجر وارد فلسطين شدند، و در آن جا به زندگي پرداختند و ابراهيم و لوط (برادر يا پسر خاله ساره) در اين سرزمين به هدايت قوم پرداختند، ابراهيم در قسمت بلند فلسطين، و لوط در قسمت پايين فلسطين با فاصله هشت فرسخ، سکونت نمودند، و حضرت لوط در عين آن که پيامبر بود، به نمايندگي از طرف ابراهيم در آن جا به راهنمايي مردم پرداخت.
سالها گذشت ابراهيم با اين که به سن پيري رسيده بود، داراي فرزند نمي‌شد، علتش اين بود که همسرش ساره بچه‌دار نمي‌شد، روزي ابراهيم به ساره چنين پيشنهاد کرد: «اگر مايل هستي کنيزت هاجر را به من بفروش، شايد خداوند از ناحيه او فرزندي به ما عنايت کند، تا پس از ما راه ما را زنده کند.» ساره اين پيشنهاد را پذيرفت، از اين پس هاجر همسر ابراهيم گرديد و پس از مدتي داراي فرزندي شد که نام او را اسماعيل گذاشتند. اين همان فرزند صبور و بردباري بود که ابراهيم از درگاه خدا درخواست نموده بود، و خداوند بشارت او را به ابراهيم داده بود.(3)
با داشتن اين فرزند، کانون زندگي ابراهيم، زيبا و شاد شد، چرا که اسماعيل ثمره يک قرن رنج و مشقت‌هاي ابراهيم بود.
طبيعي است که ساره نيز به خصوص هنگامي که چشمش به چهره اسماعيل مي‌افتاد، آرزو مي‌کرد که داراي فرزند باشد، گاه به ابراهيم مي‌گفت: از خدا بخواه من نيز داراي فرزند شوم.
ابراهيم و ساره گر چه هر دو پير شده بودند، و ديگر اميد فرزند داشتن در ميان نبود، ولي ابراهيم بارها امدادهاي غيبي را ديده بود، از اين رو داراي اميد سرشار بود، و از خدا مي‌خواست که ساره نيز داراي فرزند شود، طولي نکشيد که دعاي ابراهيم مستجاب شده و بشارت فرزندي به نام اسحاق به او داده شد.(4)
چگونگي بشارت چنين بود: حضرت لوط مدتها قوم خود را به سوي خدا و اخلاق نيک دعوت مي‌کرد، ولي آنها حضرت لوط را به استهزاء گرفتند و سرانجام مستحق کيفر سخت الهي گشتند، جبرئيل همراه چند نفر از فرشتگان مقرب مأمور شدند که نخست نزد ابراهيم بيايند و او را به تولد فرزندي به نام اسحاق مژده دهند، و سپس به سوي قوم لوط رفته و عذاب الهي را به آنها برسانند.
روزي ابراهيم با همسرش ساره در خانه بود، ناگهان ديد سه نفر (يا 9 نفر يا 11 نفر) به صورت جواناني نيرومند و زيبا بر ابراهيم وارد شدند و سلام کردند، ابراهيم که مهمان نواز بود بيدرنگ گوساله‌اي کشت و از گوشت آن غذاي مطبوعي براي مهمانان فراهم کرد و جلو آنها گذاشت، اما در حقيقت آنها فرشته بودند که به صورت بشر به آن جا آمده بودند، و فرشته غذا نمي‌خورد، نخوردن غذا در آن زمان يک نوع علامت خطر بود، ابراهيم با آن همه شجاعت ترسيد، از اين رو که فکر مي‌کرد آنها دزدند يا سوء قصد دارند و يا براي عذاب قوم خود آمده‌اند... ولي بي‌درنگ آنها ابراهيم را از ترس بيرون آوردند و به او گفتند نترس، ما براي دو مأموريت آمده‌ايم: 1. قوم ناپاک لوط را به مجازات اعمال ناپاکشان برسانيم 2. به تو مژده دهيم که خداوند به زودي فرزندي به نام اسحاق به تو مي‌دهد که پيامبر خواهد بود، سپس فرزندي به نام يعقوب به اسحاق خواهدداد که او نيز پيامبر است. ترس و وحشت از ابراهيم برطرف شد.
وقتي که اين بشارت به گوش ساره رسيد، از تعجب خنديد و گفت: آيا من که پير و فرتوت هستم و ابراهيم نيز پير است داراي فرزند مي‌شوم، به راستي عجيب است؟!
رسولان به ساره گفتند: آيا از فرمان و عنايت خداوند تعجب مي‌کني؟ او خداي مهربان است، و در مورد شما چنين خواسته است، طولي نکشيد که کانون گرم خانواده ابراهيم به وجود نو گلي به نام اسحاق گرمتر شد.(5)
ابراهيم سپاس الهي را به جا آورد و گفت: «شکر و سپاس خداوندي را که به من در سن پيري اسماعيل و اسحاق را عنايت فرمود.»(6)
------------------------------
1- مجمع البيان، ج 6، ص 319.
2- تاريخ طبري، ج 3، ص 218.
3- مضمون آيه 100 صافات.
4- مجمع البيان، ج 6، ص 319.
5- هود، 69-74.
6- ابراهيم، 38.

عکسی که متعلق به رسول خدا (ص) نیست !!!

با سلام

سالهاست که تصویری به عنوان تصویر نوجوانی رسول خدا (ص) در ایران انتشار می یابد.

بسیاری از مردم در عین نشان دادن علاقه شان به این تصویر، این پرسش را مطرح می کنند که تصویر یاد شده از کجا آمده است؟
شنیده شده است که کسانی در پاسخ می گویند این تصویری است که بحیرای راهب در سفری که حضرت به همراه عمویش ابوطالب به شام داشت، آن را کشیده است.
اما در واقع درستی این پاسخ در معرض تردید قرار دارد.:Sham:

مقاله زیر کوششی است برای بازشناسی منبع اصلی این تصویر.

نویسنده استدلالهای خاص خود را دارد و تلاش کرده تا نشان دهد اصل این تصویر از کجا آمده است. شاید باب بحث در این باره همچنان باز باشد.

عجالتا این مقاله را ترجمه و در اختیار خوانندگان عزیز قرار می دهیم. عنوان اصلی مقاله چنین است:
ترجمه جعفر هادی جعفریان

The Story of Picture

Shiite Depictions of Muhammad
Pierree Centlivre & Micheline Centlivres-Demont

در مجله
ISIM Review 17
Spring 2006
pp. 18-19

* * *
شیعیان ايران سابقه ديرينه­اي در به تصوير کشيدن اعضاي خاندان حضرت محمد(ص) و خود ايشان دارند.

از اواخر دهه نود، پوسترهاي پرفروشي منقش به تصوير حضرت محمد(ص) در ايران چاپ شده است که در آنها حضرت محمد به صورت جواني خوش­چهره تصوير گرديده است.

اين پوسترها امروزه با استفاده از فناوريهاي روز و ابزارها و تکنيکهاي مختلف توليد مي­گردند.

با وجود اين، ساختار تصاوير هنوز سنتي هستند، پس زمينه آنها رنگ ساده ­اي دارد و رنگها به سادگي در کنار يکديگر قرار گرفته­اند.
به علاوه، اين تصاوير همواره خصوصيات و صفاتي دارند که تمايز آنها را از ديگر عکسها آسان مي­سازد، به عنوان مثال شمشير دو لبه حضرت علي(ع).
اما تصويري که در اينجا بدان خواهيم پرداخت، اساسا با تصاوير قبلي متفاوت است: اين تصوير نوجواني خوش­قيافه با چشماني لطيف و چهره­اي دلنشين را نشان مي­دهد که تا حد زيادي يادآور نقاشيهاي اواخر رنسانس است، به خصوص تصاوير نوجواناني که توسط Caravagio کشيده شده، همچون پسري با سبد ميوه (Boy Carrying a Fruit Basket رم، گالري Borghese) و يا پدر جان تمهيد دهنده (Saint John The Baptist موزه Capitole). همان نرمي مخمل­شکل گونه­ها، همان دهان نيمه باز و همان نگاه نوازش­گر.

هرچند نسخ متفاوتي از اين تصوير وجود دارد، اما همه آنها صورتي جوان را نشان مي­دهند که اغلب در زير آنها نوشته شده محمد رسول الله و يا حتي اطلاعات دقيق­تري درباره دوره­اي از زندگي محمد(ص) که اين عکس بدان متعلق است و حتي منبع عکس داده شده است.
يک اکتشاف جالب
در سال 2004، در حين بازديد از يک نمايشگاه عکس مختص به دو عکاس Lehnert و Landrock، تصادفا موفق به کشف ريشه اين پوستر ايراني شديم و آن عکسي بود که Lehnert بين سالهاي 1904 و 1906 در تونس گرفته بود، و سپس در اوايل دهه بيست به صورت کارت پستال چاپ و توزيع شده بود.

Radolf Franz Lehnret (1878 – 1948) که اهل جمهوري چک امروزي بود، در سال 1904 به همراه Ernst Heinrich Landrock ( 1878 – 1966) آلماني به تونس آمد، اولي به عنوان عکاس و دومي به عنوان ناشر و مدير. از آنجايي که Lehnret در سال پيش از آن اقامتي کوتاه در تونس داشت، علاقه زيادي به مناظر طبيعي و ساکنان آنجا پيدا کرده بود.
شرکت اين دو (L&L) به صورت تخصصي به چاپ تصاوير از مناظر زيبا در تونس و مصر مي­پرداخت و هزاران عکس و کارت­پستال از اين مناطق چاپ نمود.
Lehnert که در موسسه هنرهاي گرافيکي وين تحصيل کرده بود، روابطي با اعضاي جنش pictorialist که عکاسي را به عنوان اثر هنري مي­دانستند، داشت. عکسهاي Lehnert نه تنها بيابان، تپه هاي شن روان، بازارها و مناطق محلي تونس را نشان مي­داد، بلکه شامل تصاويري از پسران و دختران نابالغ جوان بود که سني بين کودکي و نوجواني و چهره اي بين زن و مرد داشتند. اين تصاوير معمولا مطابق سليقه مشتريان اروپايي تهيه شده بود که تصويري وسوسه انگيز و وهم­آميز از شرق داشتند.
Lehnret بدون شک در تهيه عکسها از اين مساله استفاده نموده، ولي نبوغ قابل توجهي نيز به خرج داده است. عکسهاي او به صورت چاپ نقره اي، گراورسازي شده و چهاررنگ چاپ شده است. اکثر اين کارت پستالها از سال 1920 در آلمان چاپ شده و در مصر پخش شده است.

جامع ترین کتابها و مقالات درباره چهارده معصوم علیهم السلام

انجمن: 

درمان بد دهنی کودکان

هوالعلیم

[="darkorange"]بددهنی [/]یکی از مشکلات جدی برخی از کودکان است

[="darkorchid"]علائم و نشانه ها[/]

-سعی در دشمنی ورزیدن،
-زود خشم و عصبانی،
-مورد تمسخر و سرزنش قرار دادن دیگران،
-سعی در انتقام گرفتن از دیگران،
-عقده گشایی سریع،
-سعی در تحت سلطه و سیطره قرار دادن دیگران،
-شرارت،
-بلاتکلیفی و بی هدفی در بیشتر مواقع،
-دارای روحی بی قرار و عصبی.

[="royalblue"]عوامل پدید آورنده:[/]

-با مانع مواجه شدن و به هدف نرسیدن کودک،
-به سر بردن کودک در بلاتکلیفی، ناراحتی و تحمل فشار زیاد،
-محرومیت و شکست،
-به سربردن دائمی در ملامت، اذیت و آزار و سرزنش بزرگترها.
-خانواده ی نابسامان و تربیت بد،
-لوس و ننر بودن کودک،
-وجود افراد بد دهن فراوان در محیط،
-به منظور دست یافتن به هدف،
-مورد بی احترامی و بی مهری قرار گرفتن،
-یادگیری از دیگران،
-بی قراری و عصبی بودن کودک،
-ابراز خصومت و دشمنی نسبت به دیگران،
-احساس رنج و اندوه،
-گاهی بددهنی به خاطر انتقام گرفتن،
-ضعف بدنی و روانی،
-خود را محروم و در بن بست احساس کردن،
-خشم و ناراحتی،
-حسادت نسبت به مورد توجه قرار گرفتن دیگران در خانواده،
-مهربانی بی اندازه،
-استفاده زیاد از تنبیه به جای تشویق،
-روش تربیتی نامناسب و غیرقابل قبول درباره کودک،
-دیدن صحنه های نزاع و درگیری و همین طور بددهنی توسط کودک دیگر.

[="sienna"]چگونگی عملکرد:[/]

-آموزش رفتار و مراقبت از گفتار کودک،
-مبذول داشتن مهر و محبت لازم به کودک،
-گاهی قهر، اخطار و تنبیه،
-مورد احترام و پذیرش قرار دادن کودک،
-اعتماد بنفس دادن به کودک و تایید و تشویق کارهای پسندیده ی او،
-بی اعتنایی به کودک هنگام بروز بددهنی از او،
-اعلام عدم خرسندی به کودک،
-تلاش در رفع مشکلات کودک،
-محروم کردن در بعضی شرایط،
-محروم کردن کودک از چیزهای مورد علاقه اش،
-پاک کردن محیط کودک(دوری کردن کودک از افراد بددهن)،
-حفظ خونسردی و متانت در برابر کودک،
-سعی در عدم بروز عصیان در کودک،
-از بین بردن زمینه های دشمنی و کینه ورزی در کودک،
-ارزش قائل شدن برای کودک،
-یاددادن کلمات هم وزن و هم قافیه خوب به کودک.

منبع: نجاتی، حسین، (1388)، روانشناسی کودک، تهران، نشر بیکران، چاپ دهم.

عطوفت بزرگ مرد تاریخ،حضرت علی علیه السلام


به نام خالق بی همتا :Gol:

یکی از ابعاد برجسته ی شخصیت بزذگ امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام عطوفت و بزرگواری ایشان است که تاریخ گواه آن است

آقای محمد دشتی در کتاب امام علی (ع) و اخلاق اسلامی مطالب خوبی را در این باره نوشته اند

آموزش کوتاه>>>سرعت جریان کار فتوشاپ تان را بالا ببرید

سرعت جریان کار فتوشاپ تان را بالا ببرید - بخش اول

سرعت جریان کار فتوشاپ تان را بالا ببرید

جزئیات آموزش
برنامه: فتوشاپ
سطح آموزش: مبتدی
مدت آموزش: یک دقیقه برای یادگیری، یک لحظه برای استاد شدن!

اگر در سال جدید اراده کرده اید سرعت جریان کارتان را بالا ببرید،پس امروز روز شانس شماست. می خواهم به شما نشان دهم چه طور می توانید برای پردازش در فتوشاپ با استفاده از ویژگی هایی که ممکن است هرگز قبلاً به آن ها برخورد نکرده باشید در وقت تان صرفه جویی کنید.

میانبرها
بیایید با ساده ترین صرفه جویی کننده ها در وقت یعنی میانبرها شروع کنیم.اگر قبلاً از میانبرهای فتوشاپ استفاده نکرده اید، پس به شما توصیه می کنم چند تا از آن ها را یاد بگیرید.علاوه بر میانبرهایی مثل copy, paste, undo, و redo میانبرهای زیادی در فتوشاپ وجود دارد.

بیایید با چند تا از مفیدترین آن ها شروع کنیم: (کاربران ویندوز CTRL را جایگزین CMD کنند)

New Layer: CMD + SHIFT + N
Hue and Saturation: CMD + U
Fit on Screen: CMD + 0
Default Colours: D
Duplicate Layer: CMD + J
Free Transform: CMD + T

اگر ابزار مورد علاقه شما میانبری ندارد نگران نباشید، خیلی راحت یک میانبر بسازید. از میانبرهای Edit > Keyboard استفاده کنید. بیش تر ابزارهای وابسته به عکاسی را می توان در زیر منوی کشویی یافت.

کادر بعد از Tool Name را انتخاب کنید و سپس میانبر خودتان را تایپ کنید. میانبری را انتخاب کنید که استفاده از آن راحت باشد و انتخابش سخت نباشد. سخت ترین قسمت پیدا کردن میانبری است که قبلاً وجود نداشته است. برای مثال، من دلم می خواهد لایه تنظیم منحنی هایم CMD + C باشد، اما این میانبر قبلاًبه کپی اختصاص داده شده است، که بنظرم مهم تر است.

می توانید یک PDF با همه میانبرها دانلود کنید.

عملیات ها (actions)
تنظیم عملیات ها برای سرعت بخشیدن به کارهایی که شما بر یک مبنای مشخصی انجام می دهید فوق العاده مفید است. آن ها واقعاً باعث صرفه جویی وقت زیادی در ویرایش می شوند و به شما اجازه می دهند زمان بیش تری را صرف عکس گرفتن کنید.

ایجاد یک عملیات خیلی راحت است. فقط نوار وظیفه actions را با انتخاب Window > Actions باز کنید. سپس می توانید یک action جدید ایجاد کنید و بعد از این هر کاری انجام می دهید ثبت می شود.

پس از اتمام کار می توانید این عملیات را اجرا کنید و مراحلی که ثبت کرده اید را کامل می کند. اگر غالباً یک عملیات را روی تعداد زیادی عکس اجرا می کنید پس تنظیم یک عملیات ممکن است مهم ترین صرفه جویی کننده در وقت باشد.

برای نگاه دقیق تری به عملیات ها سری به پست ما بزنید.

اسکن کردن در تصاویر چندگانه
اگر دو یا سه تصویر را هم زمان و در یک صفحه در کامپیوترتان اسکن می کنید و لازم است آن ها را سریعاً جدا کنید، پس چرا از ابزار crop and straighten استفاده نکنید؟

فایل را از اسکنرتان باز کنید، و File > Automate > Crop and Straighten را انتخاب کنید و تصاویر اسکن شده تان crop می شود، آن ها را straighten کنید و در یک پنجره جداگانه باز کنید تا بعداً به آن ها رسیدگی کنید.

این کار خیلی آسان تر از این است که خودتان این کار را انجام دهید، یا عکس ها را جداگانه اسکن کنید. اگر مجبورید تعداد زیادی عکس را اسکن کنید این کار باعث می شود در آینده در وقت شما خیلی صرفه جویی شود.


crop and straighten عکس های اسکن شده شما را دسته بندی می کند

پردازشگر تصویر
اگر می خواهید اندازه یک سری عکس را طوری تغییر دهید که طول و عرض همه آن ها یکسان باشد می توانید از عملیاتی با یک فرآیند دسته بندی استفاده کنید یا می توانید از پردازشگر تصویر استفاده کنید.

پردازشگر تصویر خیلی شبیه فرمان دسته بندی است اما گزینه های بیشتری دارد. برای شروع به File > Scripts > Image Processor بروید.

می توانید فایل ها را بصورت JPEG, PSD یا TIFF ذخیره کنید، یا اگر دلتان می خواهد می توانید بصورت هر سه ذخیره کنید. همچنین می توانید عملیات هایی بارگذاری کنید (load)، مثلاً در پانل پردازش دسته ای (processing batch).

لایه های تنظیم
استفاده از لایه های تنظیم فتوشاپ بهترین روش برای ویرایش عکس بدون دستکاری عکس اصلی است. این کار به شما اجازه می دهد بدون این که عکس خراب شود آن را ویرایش کنید و به راحتی هر تغییری در آن ایجاد کنید.

لایه های تنظیم فتوشاپ را می توانید در Layer > New Adjustment layer پیدا کنید. استفاده از آن ها خیلی سریع و آسان است، اما در هنگام ذخیره PSD تان به فضای بیش تری در هارد دیسک احتیاج دارید.

اگر لازم باشد در آینده دوباره عکس را ویرایش کنید لایه ها به شما امکان می دهند به جای این که دوباره از stratch شروع کنید فقط یک اسلایدر را جابجا کنید. اگر هر یک از آموزش های قبلی مرا خوانده باشید، می دانید که من همیشه با لایه های تنظیم ویرایش می کنم.

تغییر رابط و تنظیمات
تغییر رابط برای تنظیم اولویت های شخصی تان کار مهمی است. تنظیم فتوشاپ بطور صحیح بدین معناست که بتوانید سریع تر به ابزارها دست یابید و از سبک برنامه تان راضی باشید.

برای ویرایش تنظیمات در Adobe Photoshop برای ویندوز Edit > Preferences > General را انتخاب کنید. کاربران Mac باید Photoshop > Preferences > General را انتخاب کنند.

در پانل تنظیمات، می توانید گزینه های صفحه نمایش رابط، history states, unit measure default, transparency و 3D و همچنین خط کش ها و راهنماها (guides) را تغییر دهید.

از افزایش سرعت لذت ببرید!

از این که این آموزش را خواندید از شما متشکرم، و منتظر آموزش بعدی باشید که نکته های بیش تری به شما ارائه می دهد تا به یک معلم فتوشاپ چابک تبدیل شوید.