تجرد

آیا چند همسری قابل نسخ نیست؟!

سلام  در قدیم شرایط جنگی تعداد مردان کمتر بود، از طرفی مردان فقیر داریم، ولی میگن نباید از ترس فقر ازدواج کرد، اگر چندهمسری رواج پیدا کند، اینجا یک مرد دو یا چند همسر دارد و مرد و مردان دیگر بی همسر می مانند با توجه به اینکه تعداد مردان و زنان تقریبا برابر است. سوال اصلی بنده این هست با توجه به این مشکلات، آیا چندهمسری در زمان کنونی که جنگ مستقیم نیست، آیا شرایطی دارد؟ در گذشته بزرگان ما چندتا همسر می گرفتند بصورت دائمی و بصورت موقت، بصورت موقت بعد از یک مدت جدا میشوند و دیگری شانس داره با اون خانم صیغه یا عقد دائم کنه   

شرایط خاص من و تکلیف شرعی من درباره ازدواج

با سلام خدمت کارشناسان سایت Askdin.com شاید سوال کمی کلیشه ای و پرتکرار باشه اما اینطور نیست و در حد امکان سعی می کنم به طور خلاصه شرایط خودم رو توضیح بدم.  من پسری 21 ساله هستم. با شغل و درآمد خوب که از نظر مالی هیچ مشکلی برای ازدواج ندارم. مشکلی با خود ازدواج هم ندارم و اگه شرایط طور دیگه ای بود و این مشکل رو نداشتم هر چه سریعتر برای ازدواج اقدام می کردم.  این مشکلی که من از اون حرف می زنم، یه بیماری نادره که از هر 1میلیون نفر تنها یک نفر این بیماری رو می گیره و غیرقابل درمانه (حداقل تا الان). این بیماری استخوان بندی من رو در حد یک بچه ی دوازده (12) ساله کوچک نگه می داره. قد من مشکلی نداره اما فیزیک ضعیفی دارم. لاغری بدنم + استخوان بندی بسیار نازک و بچه گانه باعث شده که ظاهر فیزیکی بدنم حتی با انجام دادن ورزش بدنسازی هم در حد همون بچه ی نابالغ بمونه. وقتی می گم استخوان بندی یچه گانه دقیقا منظورم بچه گانه ست. استخوان بندی من از 12 سالگی هیچ رشدی نکرده و عضلاتم ضعیف مونده. این مشکل در کنار بیماری قلبی + کم خونی فیزیک من رو چه از نظر ظاهری و چه داخلی ضعیف نگه داشته. به طوری که بعد 10 متر دویدن به نفس نفس می افتم. کم خونی قابل کنترل هست اما بیماری اول نادر و بیماری دوم (قلبی) قابل درمان نیست.  در کنار همه ی این ها پرکاری تیرویید هم دارم که اون خفیفه اما باعث شهوت زیاد می شه و شرایط رو برای من سخت تر می کنه. کنترل شهوت سخته اما شدنیه و چیز نادری نیست.  به هر حال این چیزهایی که گفتم برای ناشکری نبود. فقط توضیح شرایطم بود. خیلی چیزها در من وجود داره که بقیه اون رو ندارن. فقط ظاهرو در نظر بگیریم، قد بلند و چهره ی خوب و زیبایی دارم. صدای بم مردانه ی بسیار خوبی خدا بهم اعطا کرده. از نظر اجتماعی اصلا اعتماد نفس پایینی ندارم و جنس موافق و مخالف به راحتی و بدون خجالت معاشرت و همنشینی می کنم. هوش مالی و اجتماعی خوبی دارم در خیلی چیزها بهم کمک کرده. و به غیر این ها، پدر و مادر مومنی منو بزرگ کردن که باعث شدن منم جذب اسلام و خدا بشم و تا جایی که امکان داره نماز و روزه ام رو به جا بیارم. چون اسمم ناشناسه میتونم بگم که از درآمدم زیاد می بخشم و هدیه می دم و البته، خمس هم پرداخت می کنم. صد البته خالی از گناه نیستم و زیاد گناهکارم اما لازم نیست اون هارو بازگو کنم چون از مبحث اصلی دور می شیم. این رو هم اضافه کنم که خوشبختانه سمت زنا نه رفتم و نه خواستم که برم. اینده رو نمی شه پیش بینی کرد ام فکر نمی کنم که هیچ وقت سمت زنل برم، حتی اگه بخوام.    از اینهمه مقدمه چینی معذرت می خوام اما نوشتن این ها لازم بود. این دنیا می گذره و چندان مهم نیست اما سوال اصلی با این شرایط اینه که: می تونم حرف مردم و فامیل رو تحمل کنم، سعی می کنم شهوتم رو کنترل کنم، تلاشم رو می کنم از نظر روحی ثبات داشته باشم و در نهایت، می تونم تا اخر عمر مجرد بمونم. با این حرف ها، با ازدواج نکردن من بازهم نصف دین من کامل نمی مونه؟ آیا بازهم با این شرایطی که خدمت شما عرض کردم ازدواج برای من واجبه؟ حج تا موقعی که شرایطش وجود نداشته باشه واجب نیست اما ازدواج هم به این شکله؟ اغلب مانع ازدواج رو مالی معرفی می کنن اما من این مانع رو ندارم. خیلی مشتاقم نظر بیش از یک نفر رو بدونم چرا که راهنمایی تک تک شما کارشناس های عزیز با ارزشه.  پیشاپیش ممنون و متشکرم از پاسخگویی تک تک شما بزرگوارها.

من چکار کنم؟ حالم بده

سلام
28 سالمه....بچه وسط هستم و دختر بزرگ. ارشد دارم. مذهبی هستم.
حالم بده
چرا؟ بشمار!!
خواهرم تهران داره درس میخونه و کار میکنه
برادرم تو حال خودشه
با فامیل ارتباطی نداریم به دلایلی چون مادرم نمیخواد داشته باشیم
دوستام متاهل هستن و نمیشه هی مزاحمشون بشم
اهل تفریح خاصی نیستن مامان بابام
اساسا حوصله همم ندارن و پایه منم نیستن
منم به عنوان دختر مجرد نمیتونم تفریح داشته باشم چون جامعه پر گرگه! فارغ از اینکه 7 سال دور از خانواده بودم و مستقل زندگی گردم. اما الان نمیتونم سوار هواپیما بشم برم مشهد پیش دوستم...چون میبینه زنده ام ...کاری هم که ندارم مجبور باشم برم....پس لازم نیست برم
خواستگار دارم زیاد هم دارم اما نمیشه نمیدونم قضیه چیه که در حد زنگ و ادرس گرفتن تموم میشه و دیگه اقدامی نمیکنن. قبلا هم به خاطر اینکه ازشون دور نباشم( چون برام زحمت کشیدن منم نباید تو پیری تنهاشون بذارم!!!) خواستگارهامو که شهر دیگه بودن رد میکردم....اما الان میگم کاش اینکارو نمیکردم
همش از اول بچگی قاضی بودم تو خونه و غصه خور همه. برادرخواهرم تو حال خودشونن. تو هوای مامان بابا نبودن ...همش دلم نمیخواد دوست ندارم..خوشم نمیاد در عوض من همش چشم چشم بهشون کارم بود و من همیشه همراهشون بودم. از خودم زدم برا اینا
دو سال دنبال استخدام تو قوه قضاییه بودم به دلیل محدودیت پذیرش خانوم ها بعد دو سال بهم گفتن فاقد الویت
مربض شدم. دو تا بیماری دارم دو ساله...یکیش مهم نیست برام اما یکیش چرا...
کارم شده تو خونه کار کردن و پخت و پز...و نگرانی و استرس و بیماری

حالم بده...
استقلال ندارم. پدرم منو و نیازهام رو که بارها بهش گفتم طبق صلاحدید خودش در نظر نمیگیره.و کل زندگیمون داره به منطق بابا میگذره و لازم نمیدونه هیچ تنوعی ایجاد کنه چون مستلزم خرج کردنه! اساسا ثروت های معنوی توجیهی نداره براش!چند بار بگم اوضام اینه و کمک میخوام.. و اهمیتی نده .....

28 سالمه....دخترانگی نکردم...جوونی نکردم...هی اجازه اجازه....بزرگ شدم دیگه...دوست ندارم برم بیرون کار کنم کار چ عرض کنم بیگاری!
من اگه ازدواج نکنم و تو این خونه بمونم روانی میشم...
حسرت یه خونه خوب...یه اتاق ....یکم راحت بودن....بالاخره من دخترم...شاید بخوام کمی ازادتر لباس بپوشم...بخوام راحتتر بخوابم...اما بابا توجهی نمیکنه ...نمیفهمه....از نظر بابا همین ک مستاجر نیستیم بسه!

بگید چکار کنم؟ توسلات کردم برای ازدواج نشده...اصلا این مریضیم اگه خدایی نکرده چیزی باشه ک احتمالش هست همون بهتر ک ازدواج نکنم....اونوقت بقیه عمرم رو باید مثل همین 28 سال ک جوونی نکردم تو این خونه بگذرونم....دووم نمیارم....اخه چقدر به روی خودم نیارم...#-o

کل راه حل بابام این بود: مجبور نیستی تو خونه کار کنی!!
منم دیگه نمیکنم...اما ناراحتم چون دکتر به مامانم گفته نباید زیاد بایسته.....
تصمیم گرفتم پنهان کاری کنم...با سینما مخالفه من میرم بهش نمیگم...لذت میبرم از زندگیم...مگه من جند بار جوونم...چند بار 28 سالمه؟ جوونی بچپم تو خونه بعدم ک پیر شدم نه حوصه اش هست نه وقتش...

کمکم کنید

فضيلت مجرد ماندن در آخر الزمان

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

با سلام
حديثي شنيدم از كه تشويق كرده است در آخر زمان مجرد باشيد چون گرفتاري هايي مانند خيانت ها و تشريفات و وابستگي هاي زياد و مشاجرات مانع دينداري است:
«عليكم بالعزوبت في اخر الزمان»
آيا اين حديث درست است؟ تفسير و تأويلش چيست؟

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

تکامل در برزخ، نقض مبانی فلسفی در مورد حرکت

سلام
آیا تکامل در برزخ و آخرت این مبنای فلسفی را که حرکت و تغییر مختص ماده است را نقض نمیکند؟ و همچنین وجود عالم مجرد را..؟

شيوه كاربردی و پيشنهادی «شما» برای مديريت شهوت


سلام

شيوه يا توصيه كاربردي و پيشنهادي «شما» براي مديريت شهوت چيست؟
لطف كنيد
فقط و
فقط
نظر خودتان را بنويسيد
و از نقد كردن نظر ديگران خود داري فرماييد.

برچسب: 

علت مجرد ماندن جوانان مذهبی با وجود توصیه شدید دین به ازدواج چیست؟

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


سلام

می خواهم برای طرحی که یک از نهاد ها در حال کار کردن روی آن است از شما بزرگواران کمک بگیرم

طرح در مورد آسیب شناسی موانع ازدواج جوانان مذهبی است،

قرار است آسیب شناسی انجام شود و ان شاءالله در حد وسعشان به حل معضل بپردازند

-------------------------

موضوع: علت مجرد ماندن جوانان مذهبی با وجود توصیه شدید دین به ازدواج

با وجود توصیه شدید دین به ازدواج چرا شاهد تجرد جوانان مذهبی در سنین بالا هستیم؟

اگر ممکن است در این نظر سنجی شرکت کنید باشد که با کمک خودتان بتوان از این معضل کاست

1-در صورت امکان اطلاعاتی نظیر: جنسیت، سن، تحصیلات، درجه تقید به مسائل مذهبی، را قید نمایید

2-آقایانی که به خاطر مشکل مالی ازدواج نکرده اند حداقل پول مورد نیازشان برای ازدواج چه مقدار است؟ و آیا طرحی برای درآمد زایی دارند؟

3-علت یا علت های تجردتان را قید نمایید

با سپاس بی کران از همه شرکت کنندگان

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

اثبات تجرد ملائکه

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب خدمت کارشناسان گرامی

از آنجاییکه در یک تاپیک مطالب مرتبط با موضوع بحث پاسخ داده نمیشود بعضی از سوالات بی پاسخ میماند، سوالات زیر را، با امر استاد گرامی عمار مجددا مطرح میکنم:

.امین.;459477 نوشت:
با توجه به اینکه جن و انس هم میتوانند به مقام ملائکه یا حتی بالاتر برسند آیا جای مطرح کردن این مساله نیست که امکان دارد عصمت ملائکه هم ذاتی نبوده باشد و در اثر عبادت زیاد بدست آمده باشد؟

و با توجه به آیه شریفه:

لا يعصون اللّه ما امرهم و یفعلون مایومرون

و من يقل منهم انى اله من دونه فذلك نجزيه جهنم كذلك نجزى الظالمين

امکان سرزدن معصیت از ملائکه هم وجود دارد منتها به مانند انبیاء الهی عصمتی دارند که مانع سرپیچی ایشان از اوامر الهی میشود.

پس عصمت ملائکه دلیل بر مجرد بودن ایشان نیست بلکه برعکس تجردشان را زیر سوال هم میبرد

.امین.;459477 نوشت:
نکته دیگر اینکه در یکی از این تاپیکها به نظر مشهور علما درباره تجرد ملائکه اشاره شده در صورتیکه در یک تاپیک دیگر چنین حدیثی را از امام صادق را نقل میکند :

نقل قول نوشته اصلی توسط طاها نمایش پست ها
در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) نقل شده: یكى از یاران خاصش مى گوید: «از امام(ع) درباره ابلیس سؤال كردم كه آیا از فرشتگان بود؟

فرمود: نه از جن بود، اما همراه فرشتگان بود، آنچنان كه آنها فكر مى كردند از جنس آنان است (به خاطر عبادت و قربش نسبت بهپروردگار) ولى خدا مى دانست از آنها نیست، هنگامى كه فرمان سجود، صادر شد،آنچه مى دانیم تحقق یافت» (پرده ها كنار رفت و ماهیت ابلیس آشكارگردید).(4)
4.تفسیر نمونه، جلد 12، صفحه 506.

چرا ملائکه باید فکر کنند که شیطان از جنس آنهاست؟ مگر ملائکه مجرد نیستند؟

http://www.askdin.com/thread35196.html

لطفا بفرمایید بر چه اساسی علماء میگویند که ملائکه الله مجردند؟

اگر مساله ی زادولد ایشان هست که حضرت آدم هم بدون پدر و مادر آفریده شده اند. ایا برای خداوند اشکالی ایجاد میکند که تک تک فرشتگان را بطور جداگانه بیافریند با خلقتی شبیه خلقت انسان اما لطیفتر و از جنس نور نه خاک یا آتش.

چرا نمیتوان گفت که ملائکه از نور مادی آفریده شده اند و آنها هم مثل ما روح دارند و لاجرم باید بر این عقیده باشیم که نوری از جنس خداوند و مجردند؟ منشاء عقیده به تجرد ملائکه از کجاست؟

آیات یا روایات؟ وآیا معصومین (ع)صراحتا حرفی از تجرد روح یا ملائکه زده اند یا خیر؟

و سوال آخر : آیا امکان این وجود ندارد که ملائکه قبل از اینکه به مقامات والای معنوی دست یابند مثل انسانها یا جنیان پا به این دنیای خاکی گذاشته باشند و مورد آزمایش قرار گرفته باشند؟ از این جهت که دارای درجات و مراتب مختلفی هستند.

با تشکر

تجرد و کمال گرایی خانواده

انجمن: 


با نام و یاد دوست

عرض سلام و ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام

نمی دونم از کجا شروع کنم و چی جوری مشکلم رو مطرح کنم.
فقط از خدا می خوام به در بسته نخورم...

من همین امسال کارشناسی ام تموم شده. فراغتم زیاد نیست. با اینکه دیگه دانشگاه نمیرم ولی کلی کار دارم که مشغولم کنه.
من هنوز ازدواج نکردم. نه مشکل مالی دارم نه هیچ کدوم از موانعی که معمولا مطرح میشه. حضورم توی اجتماع زیاد نیست ولی کم هم نیست. اصلا همه چی سر جای خودشه.
خواستگار هم تا دلتون بخواد...ولی چی بگم آخه! خونواده ام کمال گران و به هیچ طریقی هم نمیشه نظرشون رو متعادل کرد. از واسطه هم نمی تونم استفاده کنم چون راضی نمیشن حرف دلم رو به کسی بگم.
ببینین من هرطوری شده غرایز وجودم رو کنترل می کنم. نمی گم راحته چون دروغه. خیلی هم سخته ولی خوب کلی زور می زنم تا مشکلی پیش نیاد. بعضی وقتا حسابی عصبی میشم ولی مشکلم اصلا این نیست که...

من تنها دختر مجرد فامیلم. همه ی دخترای فامیل حتی اونایی که از من کوچیک ترن ازدواج کردن. ازدواج شون خیلی ایده آل نیست ولی بد هم نیست.
همه ی فامیل می دونن من خواستگارای زیادی داشتم و هنوز هم دارم اگرچه روز به روز دارن کمتر میشن. می دونن پدر و مادرم کمالگرا هستن. می دونن اگه می خواستم ازدواجی مثل بقیه دخترای فامیل داشته باشم حتما بیست بار تا الان این اتفاق افتاده بود. خیلی هم دوستم دارن. اینو میگم که یعنی من مشکل عاطفی ندارم. مشکل کنترل خود هم برام خیلی عذاب آور نیست ولی از اینکه وقتی تو مهمونی ها میرم تنها فرد مجرد منم خیلی خیلی اذیت میشم.

من در حال حاضر هیچ کدوم از نیازهای ازدواج برام مساله ساز نیست فقط از جمع متاهلین هم سن و سال خودم معذبم. اصلا رفتار بدی از اطرافیان ندیدم خیلی خیلی محترمانه رفتار می کنن و مشکلی از این بابت ندارم. فقط من با خودم و افکار زجرآور درونم مشکل دارم. هیچ جوره نمی تونم خودم رو آروم کنم.

تو جمع خانوم ها که میرم، درگوشی بهم چیزایی میگن که منم خیلی خوب متوجه میشم.
معمولا مورد توجه ام. ولی تا یکی میخواد بیاد آمار دقیق بگیره تا اقدامی بکنه، زودی اطرافیان میگن سبک نکنین خودتونو، اینا به هر کسی دختر نمیدن.

دوستام وقتی ازم می پرسن چرا دست نگه داشتی واقعا چیزی برای گفتن ندارم. آخه چی بگم؟

اگه کسی بتونه کمکم کنه تا دلم رو آروم کنم خیلی خوشحال میشم و ممنونش.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

برچسب: 

قسمت ما دختران مجرد از زندگی و ازدواج چیه؟


با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از کاربران که امکان طرح ان با مشخصات و آیدی خودشون نبود

با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود:

نقل قول:

سلام وقتتون بخیر
می خواستم منو راهنمایی کنید اما قبلش باید یه مقدار از خودم بگم :

دختری هستم 32 ساله مومن ومقید به دستورات خدا ومحجبه ،در خانواده ای بزرگ شدم که مذهبی نیستند وخواهرام به حجابششون اهمیت نمی دهند،همه خواهرام مجرد هستیم ، من خودم تابه حال برای ازدواج معتقد بودم که خدا وقتش بشه وقسمتم باشه برام درست می کنه وبه هیچ مردی به جز بحث کاری نگاه نکرده ام .وحتی خواهررامو که به ازدواج خیلی اهمیت می دند راهنمایی می کردم که دیر نشده وقتی شرایط ازدواج جور نشده باید صبر کرد وهمه چیز به ازدواج ختم نمی شه و... اینم بگم چون باخواهرام تقریبا همسن هستیم خواستگار هم می آید ودر ازدواج هم سخت نمی گیریم وحتی چند مورد صحبتهای اولیه تا قرار عقد هم رسید ولی بعد به دلیل دروغ گویی از طرف خواستگار بهم خورد ،
من خودم تابه حالا شخصا خواستگاری نداشته ام من از این بابت ناراحت نبودم اما الان چندوقته تقریبا حدود دو سه هفته است که به آقایی که تمام ملاکهای من برای ازدواج را داره علاقه مندشده ام آقایی که حتی نمی دونم مجرده یانه ؟اوهم علاقه ای دارد به من یا نه ؟واین علاقه بد جور فکر و ذهن منو به خودش مشغول کرده وخیلی هم از خدا می خواهم که منو راهنمایی کنه و مهر منو هم به دل طرف بندازه وبیاد با من ازدواج کنه ...
این احساس خیلی اذیتم میکنه اینکه گناهه اینکه به طرف دارم ظلم می کنم با این علاقه یک طرفه و پنهانی ام
واز این بابت هم نگران هستم که من خودم به شخصه وخواهرام تا کی باید تنها بمانیم وقسمت ما از زندگی و ازدواج چیه ؟چرا هیچ کدوم از ما تاحالا نشده ازدواج کنیم بگم که رد شدن خواستگارا هیچ کدومش از طرف خواهرام نبوده حتی خواهرم راضی شده با یک پسر ی که به گفته خانواده اش بیماری افسردگی داشته وخجالتی هم بوده ازدواج کنه ولی باز سر نگرفته
لطفا راهنمایی ام کنید چطور می تونم با این مسیله کنار بیام این احساسی که خودم پیدا کردم واینکه چرا تابه حال به قولی گفتنی بخت هیچ کدوم از ما خواهرا باز نشده اینم بگم درسته خواهرام به حجابشون اهمیت نمی دند اما پاک وبانجابت هستند .
منتظر راهنمایی شما هستم.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: