ارتباط

ارتباط با امام زمان و توسل به او

با عرض سلام و خسته نباشید چگونه میتوان با امام زمان ارتباط داشت به ایشان توسل کرد و از وجود مبارک ایشان کسب فیض نمود ؟  

حکم فرستادن ویس برای استاد غیرهمجنس

سلام ببخشید من استادم اقا هستن میتونم اگر سوالی داشتم براشون به صورت وویس( صوت) بفرستم؟ مرجع: رهبری

ارتباط با اجنه و حیوانات برای فرزندان حضرت سلیمان

انجمن: 

[=&quot]سلام علیکم[/]
[=&quot] [/]
[=&quot]نمی دانستم سوالم را کجا بپرسم لطفا به مکان مربوطه منتقلش کنید[/]
[=&quot]سوالم در مورد ارتباط با جن است[/]
[=&quot]آیا ارتباط با اجنه برای فرزندان سلیمان نبی ممکن است (منظورم آموزش سحر و ... نیست)[/]
[=&quot]یکی از اقوام که فامیلیشان سلیمانی بوده (و ظاهرا از نسل حضرت سلیمان)مدعی بودند که ورد خاصی می دانند و{ به اصطلاح "دَم" } و اطرافیان نیز این قضیه را تصدیق می کنند [/]
[=&quot]با این ورد مثلا می توانستند به نوعی با اجنه ارتباط داشته باشند و حتی بدین وسیله با حیوانات نظیر مار ارتباط برقرار می کردند و و با خواندن آن دم از نیش مار در امان بودند ، آیا چنین مطلبی پایه و اساسی در کتب و منابع دارند یا خیر (او چوپانی بیسواد بود) [/]
[=&quot]آیا در جایی آمده که از فرزندان حضرت سلیمان چنین قدرتی داشته باشد؟[/]

نمی دونم کار درست چیه؟ (مراجعه هر روزه به خانه پدرم یا زندگی مشترک با همسرم)

انجمن: 

سلام خدمت مشاور محترم
من نزدیک به سه ساله که ازدواج کردم .الحمدالله همه چی خوب و عالیه
دو سال از این مدت شغل شوهرم طوری بود که از صبح زود تا تا ساعت 12،1 شب سر کار بود به خاطر همین منو اکثزا خونه ی مادرم میبرد میگفت دوست ندارم تنها باشی .الان ساعت کارش بهتره و تا بعد از ظهر میاد خونه

اما چون من باردار هستم و سه ماهه اول حالم خوب نبود هر روز منو میاورد خونه مادرم و بعد از ظهر ها میومد دنبالم .الان حالم خوبه و میتونم همه ی کارامو خودم انجام بدم اما یه مشکلی هست

خونواده من از از نظر روحی خیلی به من وابسته ان .الان خواهرم درگیر یه بیماریه و پدر و مادرم خیلی روحیشون بهم ریخته وقتی من اونجام محیط خونه شاده و همشون سرحالن به محظ اینکه میخوام بیام میبینم میرن تو خودشون.
از طرفیم خب من تو خونه خودم وظایفی دارم شوهرم بنده خدا دلش میخواد من راحت باشم به خاطر همین هر چقدر م براش سخت باشه هیچی نمیگه میگه راضیم اون جوری که تو راضی هستی.
الان من دلم نمیاد ازین طرف شوهرم و زندگیم ،خب معلومه اگه هر روز خونه نباشم نمیتونم بهشون برسم ازین طرفم خونوادم !
دیروز بهشون گفتم ازین به بعد روز در میون میام کارای خونه زیاده و ... هیچی نگفتن فقط چند بار پرسیدن واقعا نمیشه کاریش کنی
امروز نرفتم موندم تو خونه اما خواهرم زنگ زده وقتی تو نیستی خیلی خونه سوت و کوره الان واقعا به حضورت نیازه و ....
نمیدونم چکار کنم چطور تعادل برقرار کنم
خواهر برادرای دیگم همشون نزدیکن به خونوادم ولی من چون روحیم شاده همشون دوست دارن هر روز منو ببینن
لطفا راهنماییم کنید چه کاری درسته.

هدف خدا از وعده به بهشت چيست؟

سلام

هدف خداوند از وعده دادن به بهشت و نعمت هاي آن چيست؟
اگر هدف از وعده بهشت از جانب خداوند ايجاد انگيزه نبوده چه بوده؟ ايجاد انگيزه مستلزم اين است كه بين نعمت هاي بهشت و دنيا ارتباطي حقيقي وجود داشته باشد. درسته ؟

اين كه ما در بهشت چقدر خوشحال ميشويم مربوط به خود آنجاست نه اينجا!

اينجا (در دنيا) فقط بحث تصورات و رغبت مطرح است كه آيا خداوند نظر به تصور شدنِ بهشت و رغبت به آن توسط انسان را داشته است يا خير؟
اگر داشته است چگونه اين امر با انديشه صدرايي كه اعتقادي به معاد جسماني (ولذت هاي محسوس) در آن نيست ممكن است؟

آسیب به انسان از سوی جن و راه های مقابله با آن

بسم رب الحیدر

سلام و عرض ادب و احترام
- جن با چه اجازه ای میتونه روی انسان تاثیر بذاره مثلا بدن انسان رو تسخیر کنه و خیلی کارهای دیگه؟
- چیکار کنیم که از انواع آسیب های جنیان در امان باشیم؟
- چجوری میشه و به چه علته که جن میاد سراغ بعضی ها؟
صلاح نمیدونم زیاد این موضوع باز بشه فقط همین رو هم بپرسم
میگن خیلی از بیماری های ما رو جنیان در اون نقش دارن
- چرا؟ و چطور میشه مقابله کرد؟
تشکر

منظور از اتحاد یا ارتباط بین حوزه و دانشگاه چیست؟

انجمن: 

سلام علیکم
آیا منظور از ارتباط یا اتحاد بین حوزه و دانشگاه این است که فقط دانشگاه تابع حوزه ها بشه؟
آیا ممکنه که حوزه های علمیه از دانشگاه تاثیر بگیرند؟
چگونه؟
تشکر

چگونه با مرده هایمان ارتباط برقرار کنیم؟

انجمن: 

با سلام

سوالاتی داشتم:

1- میخواستم بدونم چطوری می تونیم خواب کسی که مرده است رو ببینیم ؟ و در خواب ازش سوال کنیم ؟

2- یکی از آشنایان ما چند وقتی بیشتر نیست که فوت کرده ولی نمی دونم چرا بجای جمعه، یکشنبه ها به یاد من میاد ؟ و اون روزها خیلی گریه ام میگیره !!! علت چیست ؟ آیا روایاتی در مورد یکشنبه ها وجود دارد، که چه وضع و احوالی بر مردگان می گذرد ؟

3- آیا از راه دور ( سر خاک نباشیم) می توان با مرده گان درد و دل کرد ؟ آیا آنها می شنوند ؟ ( مثلا اسم آن شخص را ببریم و با او حرف بزنیم)

4- اگر وقتی بر سرخاک مرده ای برویم ولی حرفی نزنیم، آیا آنها می فهمند در دل ما چی می گذرد ؟

ممنون

درمحیط مجازی چه خبره؟! خدا در کجای این محیطه؟!

درمحیط مجازی چه خبره؟!
خدا در کجای این محیطه؟!
آیا اصلا خدا در محیط مجازی هم هست؟!

کسانی که هیچ ادعائی از نظر مذهبی بودن ندارند و تکلیفشون مشخصه توی این فضا با هم خواهر و برادر میشن به گفته خودشون*مثل
ابجی واقعیمه*و در عمومی به هم عزیزم و جانم و جیگرم میگن،در خصوصی رو الله اعلم وقتی بهشون تذکر داده میشه میگن مثل خواهرمه! اصلا نمیتونند قبول کنند که شاید اشتباه میکنند
کسانی هم که ادعای مذهبی بودن دارند همینها رو از زبانشون میشنویم!
*دراین دنیای مجازی چه خبره؟
آیا خدا هست؟
آیا ایمان به وجودش داریم؟
آیا ناظر بر اعمالمون میدونیم؟
ایا روابطمون خداپسندانه هست؟
چه شده ما را که ارزشهای دینی رو داریم زیر پا میذاریم؟
چرا من نوعی باید دلم برای اقائی که فکر میکنم مثل دادامشه تنگ بشه؟!
آیا قوانین اسلام عوض میشن؟ مدرن تر میشن؟
یا همونهائی هستند که پدران و مادران مومن و معتقد ما و علمای ما از بچگی به ما آموختند و الان ضد اون رو شاهدیم...
در انواع خواهر و برادری که در اسلام به ما گفته اند این نوع وجود نداشته!
آیا به ما دروغ گفته اند؟!
آیا واقعا افرادی با تفکر بنده امل هستیم و عقب افتاده؟
لطفا بنده رو راهنمائی بفرمائید تا اگر در اشتباه هستم، تغییر رفتار بدم
تا بنده به یاد دارم به ما آموختند که در روابط با نامحرم حدودی رو رعایت کنیم
با نامحرم تا حد امکان خلوت نکنیم
سخنانی که بین ما و نامحرم رد و بدل میشه در کمال وقار و متانت بدون احساس و صمیمیت باشه
ودر حد امکان خلاصه
چطور دو نفر احساس خواهر و برادری میکنند؟
وقتی ساعتها در خلوت با همدیگه صحبت کنند همراه با صمیمیت و محبت!
اگر غیر از این هست بفرمائید لطفا...
غربت امام زمان روحی فداه رو با تمام وجود احساس میکنم
و علت تاخیر در ظهورشون..
متاسفانه ایشون مدعی یاری بسیار دارند ولی یاران واقعی شون اندکند:(

*اللهم اهدنا الصراط المستقیم*

کارشناس بحث : بصیر

چه طوري خداحافظي كنم؟

سلام
من يه داستان خيلي خيلي طولاني دارم كه نهايت سعيم را مي كنم تا كامل خلاصه اش كنم.
من سه ساله از دانشگاه فارغ التحصيل شدم. يه پسري بود تو دوران تحصيل كه به خاطر شرايط كلاس و صد البته شخصيت خودم نه تنها با اون بلكه با هيچ كدوم از پسراي كلاس رابطه نزديك يا صميمانه نداشتيم. پارسال اتفاقي اومد و تو چت باهام حال و احوال كرد. من حتي به صورت حضوري سلام هم به اون نكرده بودم. اما اون شب تحويلش گرفتم اين چت ها ادامه پيدا كرد و خيلي بازتر شد تا جايي كه حتي شماره موبايلمون را هم به هم داديم ولي اصلا با موبايل به هم كاري نداشتيم. يه روز ازم خواست برم محل كارش و همديگه را ببينيم. مابين چت هاش هم به شوخي خيلي از خواستگاري از من حرف ميزد خيلي. اولش من هم با شوخي جوابش را ميدادم ولي بار آخر ديگه حسابي رفته بود روي اون دنده و خيلي خيلي داشت در موردش صحبت مي كرد من هم ازش خواستم كه اگه شوخيه ديگه ادامه نده ولي اون اظهار كرد كه حرفاش جديه و چون روش نميشه به شوخي بيان مي كنه. چند هفته گذشت و من ديگه باهاش چت نداشتم (به علت مسافرت) و همين بين يكي از خواستگارهام كه خودم ازش نفرت داشتم ولي مادرم باهاش موافق بود زنگ زد و من شايد به خاطر فرار از شرايط حاكم و يا شايد وابستگي خودم به اين پسر دوباره باهاش چت كردم و گفتم اگه چيزي هست بهتره از راه درستش عمل بشه. و همينجور بحث كرديم و بحث كرديم تا اينكه بالاخره فرداش اون تنها و من با خواهرم رفتيم و همديگه را ديديم و اون آماده نبودنش براي ازدواج را مطرح كرد و اينكه فرزند طلاقه و كاملا تحت تأثير طلاق و خونواده اش اصلا حامي اش نيستن و از لحاظ مالي اصلا شرايط مناسبي نداره وووو و اينكه مطمئنا اگه يه روز تصميم به ازدواج داشته باشه اولين گزينه اش من هستم و... من تا چند روز از اين موضوع ناراحت بودم و كاملا تحت تآثير حرف هاش و شرح اوضاع نابسامانش بودم. و بنا به توصيه يكي از دوستام (شايد هم ميل باطني خودم) به چت هام ادامه دادم. رابطه مون فقط چت بود و خيلي خيلي كم اس ام اس. ولي صحبت عادي مون فقط چت بود. تا سه ماه اين ادامه داشت تا اينكه اون كاملا ترك اينترنت كرد و بعد از دو هفته كه ازش خبر نداشتم شروع كرد باهام تماس بگيره و اس ام اس بده وووو. اين روند هم تا دو ماه ادامه داشت و رابطه مون نزديكتر و صميمي تر شد. ولي هنوز هم من حاضر نبودم ببينمش. تا اينكه يه شب زنگ زد و خواست خداحافظي كنه و اصل حرفش هم اين بود كه اگه يه روزي من ازدواج كردم تكليف اين رابطه دوستانه مون چي ميشه اون نقش چي رو تو زندگيم ايفا مي كنه و بهتره همينجا همه چي تموم بشه. و تمومش كرديم.
تا حدود دو ماه اصلا با هم هيچ گونه تماسي نداشتيم تا دوباره برگشت اول من مقاومت كردم و اصلا جوابش را نمي دادم اما كم كم كوتاه اومدم و اين دفعه واقعا رابطه مون صميمي تر شد چند بار قرار گذاشتيم همديگه را هم ديديم و من كم كم بهش و به خبر داشتن ازش به صورت مداوم و هر روز وابسته شدم. اون هم كه هميشه اظهار مي كرد كه بهم به شدت علاقه داره و حتما بايد هر وقت دلش مي گيره باهام صحبت كنه ولي مدام از اين هم صحبت مي كرد كه عذاب وجدان داره از اين وابستگيش و مي ترسه از روزي كه بايد خداحافظي كنيم و هميشه هميشه مردد بود. من وقتي ديدم كه اين چيزها داره رو من هم اثر ميذاره و تقريبا از زندگي عادي دور شدم و هميشه فكر اون تو ذهنمه و به شدت بهش وابسته شدم مهمتر از همه اينكه هيچ وقت هيچ وقت به حرفاش اعتماد نداشتم و هر دفعه يك چيزهايي ازش ميديدم كه شكم به دروغ بودن همه چي را قوي تر مي كرد ولي هيچ وقت جرأت نداشتم صريحا ازش توضيح بخوام. كاملا مردد و معلق بودم. تا اينكه ازش خواستم كه به مدت يه هفته با هم هيچ تماسي نداشته باشيم از هيچ نوعي اولش موافقت كرد بعد مقاومت كرد و بعد قبول كرد و يه هفته عذاب آور به من گذشت كه حالا بعدش چي؟ چه جوري بايد ازش خداحافظي كنم (هر دومون به اين نتيجه رسيده بوديم كه خداحافظي الان و زود هنگام عاقلانه ترين راهه) تا اينكه اين يه هفته و حتي يه روز اضافه تر گذشت طاقت نياوردم و بهش اس ام اس دادم و حالش را پرسيدم اون هم اولش جواب نداد و بعد از چند دقيقه طي همون اس ام اس ميخواست همه چي را تموم شده بدونه در صورتي كه من اصلا قصدم اين نبود و مي خواستم خيلي بهتر تموم بشه خيلي رسمي تر و خاطره بدي از هم نداشته باشيم ولي كاملا خلافش شد اين حركتش كه طي يه اس ام اس بخواد خداحافظي كنه برام خيلي گرون تموم شد باهاش تلفني صحبت كردم در صورتي كه كاملا عصباني بودم و اون هم اظهار ميكرد كه اين يه هفته تونسته خودش رو پيدا كنه و با خودش مبارزه كنه كه تو وقت دلتنگي هاش فقط با صحبت كردن با من مي تونه آروم بشه و معلوم بود كه اون هم عصبانيه شايد از اينكه خودخواهانه يه هفته را فرجه خواستم ولي اصلا اينجور نمي گفت و مدام مي گفت كه كمك بزرگي بهش كردم كه يه هفته بهش فرصت دادم.
الان اصلا دلم نمي خواد اينجور باشه الان هم من ازش دلخورم و هم اون ما با عصبانيت و دعوا تموم كرديم در صورتي كه رابطه مون اصلا اين چيزها توش نداشت. ما با هم دعوا نداشتيم من هدفم اين بود كه خداحافظي كنم ولي فكر چنين چيزي را اصلا نمي كردم با دعوا تموم كنيم. آخه چرا؟ ما كه هر دومون راضي بوديم به خداحافظي.
الان موندم چه كار كنم. تنها راهي كه به ذهنم مي رسه اينه كه بذارم يه چند روزي بگذره و هر دو يه ذره آروم بشيم و ازش بخوام كه يه روز يه قرار بذاريم كدورت ها را برطرف كنيم و كاملا دوستانه خداحافظي كنيم. كاملا دوستانه... فقط مي ترسم كه نخواد جواب بده و من سنگ رو يخ بشم... اصلا نمي دونم چه كار كنم طرف من آدم كاملا حساسيه...