هوس

بسم الله الرحمن الرحیم

همانطور که میدانید یکی از ویژگی هایی که انسان رو از حیوان جدا میکنه اینه که انسان میتونه
روی امیال خودش کنترل داشته باشه و مدیریت کنه و در مواقع لزوم بکار بگیره .

انسان باید افسار نیروی جنسی رو در دست داشته باشه نه اینکه نیروی جنسی افسار انسان رو بدست بگیره که میتونه ویران کننده باشه

این تاپیک داستان هایی زیبا از مدیریت و کنترل نیروی غریزه خواهیم گذاشت .

نقل قول پست ها ممنوع و حذف میکنم .
برای یکنواختی تاپیک

جوانی نزد عالمی آمد واز او پرسید:من جوان کم سن و سالی هستم اما آرزوهای بزرگی دارم و نمی توانم خود رااز نگاه کردن به دختران منع کنم، چاره ام چیست؟

عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را به سلامت به جای معینی ببرد و هیچ چیزاز کوزه نریزد. واز یکی از شاگردانش درخواست کرد او را همراهی کند واگر شیر را ریخت جلوی همه ی مردم او را کتک بزند.

جوان نیز شیر را به سلامت به مقصدرساند. و هیچ چیز از آن نریخت.

وقتی عالم از او پرسید چند دختر را در سر راهت دیدی؟
جوان جواب داد: هیچ، فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا در جلوی مردم کتک بخورم و در نزد مردم خوار و خفیف شوم.

عالم هم گفت: این حکایت انسان مؤمن است که همیشه خداوند را ناظر بر کارهایش میبیند و از روز قیامت و حساب و کتاب بیم دارد.

با سلام و خسته نباشید.
بنده سوالی داشتم
بعضی جاها مجبورم حذف کنم که شناخته نشم.
من از کودکی با دختر فامیلمون که بین یک تا سه سال(نمیتونم دقیق بگم) از من بزرگتره بازی میکردم و یجورایی توی دلم جا پیدا کرده بود از بچگی.

چهره معصوم و زیبایی دارند.
الان سنم بیشتر از 20 هست.
با توجه به نظریات کارشناس ها که معمولا میگن با فردی که سن بیشتر از خودتون داره ازدواج نکنین، من هم همیشه فکرم رو، تا قصد نزدیک شدن به دختر فامیلمون رو داشت خاموش میکردم!
مدام با خودم میگم این فقط یه هوس ه...یعنی هوس هم میتونه کاملا شبیه عشق خودشو جابزنه؟ امکانش هست؟
اما یه جورایی ته دلم همش صدام میزنه! البته الان به دلیل یکسری مشکلات چاق شده و ظاهر اندامش رو به کلی از دست داده اما بازم ته دلم خاطرشو میخوام.

نمیدونم هوس هست یا چی؟ اگه هوس حالا که جذابیات فیزیکی به جز صورت نداره و اندامش کاملا از ریخت افتادن چرا بازم من ته دلم مثل کوه آتشفشان فوران میکنه؟

از طرفی هم نمیتونم این موضوع رو به کسی از خانوادم بگم
چون ماردم که اصلا دوست نداره از لحاظ سنی دختر بزرگتر از من باشه و
و به دیگر اعضا هم خودم نمیتونم بگم.

البته نمیدونم اون همچین حسی به من داره یا نه، احتمالا در جریان نیست، البته گاهی حس میکنم اونم یه حس عجیبی به من داره (بعضی نگاه هاش) البته نمیدونم شاید اشتباه میکنم!

در کل نمیدونستم با کی مشورت یا درد و دل کنم!

ممنون میشم پاسخ بدید، شاید من راه درستی رو پیدا کنم و شاید یکم آروم شم!
تشکر