وسوسه

جنگی بی پایان با شیطان و هوای نفس؛ راهکار پیروزی چیست؟

سلام.
نمیدونم مطرح کنم یا نه؟؟
این داستان خیالی ولی از جنس واقعیته....

داستان....
جوان به ساعت نگاه کرد دم غروب بود هوا کمی به سردی میزد و نسیم سرد سیلی زنان میگذشت.دودل بود پایش میرفت و قلبش نمی رفت. دلش میخواست و وجدانش نمیخواست.با خودش گفت میرم یه بار برای همیشه این بار میبینم دیگه پیش نمیگیرم.
تازه فیلتر شکن از دوستش گرفته بود نمیخواست بگیره اما انگار دست خودش نبود وقتی جلوی کافی نت رسید میخواست بره داخل ناگهان صدا اذان بلند شد آهی کشید همونجا خوشکش زد با صدای تو قلبش همراه شد ذکر صلوات رو زمزم کرد به زور خودش از کناره کافینت دور کرد و به مسجد رسوند وضو گرفت و نماز جماعتش خوند بعدش قرآن گرفت و شروع کرد به خوندن سوره واقعه"افرادی که نامه عملشون تو دست راست و گروهی دست چپ و گروهی از مقربانند" اشک پهنای صورتش پرکرده بود... هق هق گریش توجه دیگران و به خودش جلب میکرد و او بی توجه گریه میکرد در حالی که به یاد وسوسه های این چند روزش می افتاد و استغفار میکرد

این حال جوانان ماست در این دنیای پر از هوس که اگه همین حالا یک کلمه غیر اخلاقی رو سرچ کنید ببین چند هزار سایت باز میشه حالا خدا نکرده فیلتر شکنم داشته باشیم.

فرمولش چی؟
چجوری خدا به حضرت یوسف کمک کرد به گناه نیوفته؟
راه فرار از نفس و گریز از بازار گناه و وسوسه و هوس چی؟
لطفا راهنمایی کنید...

آیا شیطان فقط وسوسه می کند

سلام...از آیاتی از قرآن اینطور بر می آد که کار شیطان تنها وسوسه کردنه یا زیاد می شنوم که حضرات سخنران، اینجا و اونجا، روی منبر میگن، کار شیطان فقط وسوسه کردنه و هیچ کار دیگری نمی تونه بکنه...می خوام بدونم دقیق منظور و تعریف از وسوسه کردن چیست و من یک مثال می زنم که، مثلا، داستانه که اگر اشتباه نکنم، شیطان، میره یزید رو از خواب بیدار می کنه و می گه پاشو نماز شبتو بخون!!!یزید می گه، تو شیطانی، ولی حالا می آیی به من می گی، نماز شب بخونم!:-o!شیطان می گه، اگر تو نماز شب بخونی، خیلی ها از این طریق گمراه می شن;;).. حالا من دقیق شاید داستان رو طرح نکردم و اصلا مهم نیست این داستان راسته یا دروغه، به هر حال، من بعید می دونم داستانای از این جنس رو منکر بشید در دنیای دینی و اسلامی که پی ریزی شده، اتفاق می افتن...خوب، حالا با این مقدمه، وقتی شیطان می آد، یزید رو به نماز شب خوندن ترغیب می کنه، داره با این کارش، به طریقی مایه گمراه کردن من رو فراهم می کنه...آیا اینجا می شه منکر شد که شیطان در گمراه شدن من نقش داشته و اگر نقش داشته آیا این نقش صرفا یک وسوسه بوده، یعنی شیطان می تونه اینجا بگه، تو که گمراه شدی، من فقط یک کوچولو تو وسوسه کردم، فقط همین، کار دیگه ای نکردم که!:>

لا اله الا الله، علاج وسوسه

امام رضا عليه السلام از پدرانش از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از جبرئيل نقل مي کند که خداوند مي فرمايد: «کلمه ي لا اله الا الله » دژ محکم من است. کسي که آن را بگويد، داخل قلعه ي من مي شود و کسي که داخل قلعه ي من شد، از عذاب من ايمن خواهد بود.»(1) آن حضرت شرط اساسي آن را قبول ولايت ائمه عليهم السلام دانسته است.
لا اله الا الله کلام بسيار شريفي است که به واسطه ي آن، در مرحله ي اول، تمام معبودهاي ساختگي و دروغين نفي مي شود (لا اله) و در مرحله ي دوم، مقام و منزلت معبود حقيقي را در خداوند منحصر مي کند (الا الله).
حروف اين کلمه ي توحيدي به گونه اي چينش شده است که در گفتن آن به حرکت لب ها نيازي نيست و اين از امتيازات مهم اين ذکر است و عنايتي است از طرف خداوند به بندگانش، به سبب تحقق اخلاص در اين ذکر توحيدي. امام صادق عليه السلام مرتبه ي بالاتر اخلاص در اين کلمه را چنين بيان مي کند: «کسي که" لا اله الا الله" بگويد، داخل بهشت مي شود و اخلاص در آن، اين است که" لا اله الا الله" مانع او از ارتکاب محرمات الهي شود.»(2) در روايات، آثار و فضيلت زيادي براي آن نقل شده است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «کسي که صد مرتبه" لا اله الا الله" بگويد، در آن روز [که اين ذکر را مي گويد] از نظر عمل، افضل از همه ي مردم است، مگر از کسي که زيادتر گفته باشد.»(3)
خواندن هزار مرتبه "لا اله الا الله" سبب نجات از گرفتاري ها و رهايي از قيد و بندها است(4) و مداومت بر آن، علاج وسوسه است. مرحوم آيت الله کشميري براي نفي خواطر و درمان حديث نفس ذکر" لا اله الا الله" را سفارش مي کرد.(5)

پي نوشتها :
1- بحار الانوار، ج 49، ص 126.
2- بحار الانوار، ج 8، ص 359.
3- وسائل الشيعه ي، ج 7، ص 183.
4- هزار و يک ختم، ص 33.
5- صداقت، روح و ريحان، ص 89؛ صداقت، صحبت جانان، ص 121.

علت وسوسه ودرمان آن

انجمن: 

علت وسوسه

عامل عمده وسواس، خود شخص وسواسی است. حب ذات و غافل شدن ازذکر و یاد پروردگار مهربان و انجام کارهای باطل و حرام و فعالیت ذهنی برایامور بی‌مورد از علل عمدۀ وسواس است. با مطالعاتی که روان شناسان روی بیماران مبتلا به انواع وسواس انجام داده‌اند، در یافته‌اند که قسمت جلو مغز که مرکز تصمیم‌گیری است، در بیماران مبتلا به وسواس دائما در حال فعالیت است، مثلا در افراد طبیعی وقتی تصمیم به شستن دست گرفته می‌شود و آن کار انجام می‌شود، مرکز تصمصم‌گیری دیگر خاموش می‌گردد. اما در آدمهای وسواسی این عمل دوباره تکرار می‌گردد؛ یعنی باز این تصمیم علی رغم میل باطنی خود فرد گرفته می‌شود که باید دوباره دست را شست و آب کشی کرد،به عبارت دیگر ذهن چنین بیماران از صاحب آن تبعیت نمی‌کند.
گاهی برخی از مردم در امور زندگی خویش به جای دقت، وسواس به خرج می‌دهند. بطور نمونه در انتخاب همسر چنان وسواس به خرج می‌دهند که فرصت جوانی تمام می‌شود و همسر مورد نظر خود را نمی‌یابند،

انواع وسوسه:

الف: یکی از وسوسه‌های بسیار شایع بین کسانی که مبتلا به وسوسه هستند مرض وسوسه در وضوست. این افراد چنان وضو می‌گیرند که اگر فرد غیر مسلمانی آنان را در حالت وضو گرفتن تماشا کند می‌پندارد ایشان مشغول به نوعی درمان پوست هستند. این مبتلایان این کار را آن قدر تکرار می‌کنند که وقت فضیلت عبادت می‌گذرد و آن قدر آب می‌ریزند که به جای ثواب غسل و وضو مرتکب گناه بزرگ اسراف می‌شوند.

ب: وسوسه بی وضو بودن. کار شیطان همواره وسوسه‌های آزار دهنده و شکنجه کننده است، از قبیل این که مومن بعد از فراغ از وضو بیهوده احساس می‌کند که بی وضو ‌شده است. حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم برای درمان چنین وسوسه‌ای می‌فرمایند: هرگاه شیطان شخصی را مبتلا به وسوسه نمود که بی‌ضو شده است در مقابل به وسوسه شیطان باید بگوید: تو دروغ می‌گویی، مگر اینکه به نقض وضوی خود مطمئن باشد و بویی را با بینی و یا صدایی را با گوش بشنود. [سنن ابی داود: 1/147].

ج: وسوسه در نماز. از بهترین شکارگاههای شیطان نماز است، هنگامی که بنده نماز می‌خواند شیطان سوسه‌اش می‌کند یا این که گمراهش می‌نماید به طوری که نمی‌داند چند رکعت خوانده است.

د: برخی از وساوس شیطان گاهی به مراحل خطرناکتری می‌رسد و تا مرحله اعتقادات مؤمن پیش می‌رود، یعنی در دلهای مؤمنان در باره ذات الله و برپایی روز رستاخیز، بهشت، جهنم و... وسوسه‌هایی را القاء می‌کند در چنین وساوسی تا زمانی که عقیده شخص درست باشد و با زبان و عمل خود بر اسلام استوار باشد آسیبی به ایمان شخص وارد نخواهد شد و مؤمن از دایره ایمان خارج نمی‌شود.

هـ: وسوسه در باره ارتکاب برخی از گناهان. مثلا در دل این تصور ایجاد می‌شود که فلان گناه را انجام می‌دهم و احیانا گاهی به سمت برخی از گناهان کشش پیدا نموده و به ارتکاب آن مایل می‌گردد بر اثر این گونه تخیلات نیز تا زمانی که آن را عملی نکند مواخذه‌ای نخواهد بود اما هر گاه به آن تصور جامه عمل پوشید مورد بازخواست الهی قرار می‌گیرد، از حضرت ابو هریره رضی‌الله‌عنه روایت است که رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «الله تعالي خیالات و وسوسه‌های قلبی امت مرا معاف کرده است و بر آنها مواخذه نخواهد بود تا زمانی که بر آن عمل نکرده و یا با زبان تکلم نکرده باشد». [رواه الشیخان].

گاهی در قلب آدمی خیالات و وسوسه‌های نامطلوب و غیر قابل تحملی خطور می‌کند و گاهی پرسشها واعتراضات ملحدانه‌ای قلب و مغز آدمی را مضطرب می‌سازد. در این حدیث اطمینان خاطر داده شده است که بر این خیالات و وسوسه‌ها از سوی الله جل جلاله مواخذه‌ای نخواهد بود تا زمانی که جنبه عملی و یا قولی نداشته باشد.

آری! هنگامی که از مرز وسوسه و خیال عبور کرده و در عمل و یا قول شخص قرار گیرند بر آنها مواخذه خواهد شد. پس بنده باید شکر و سپاس پروردگار را به جای آورد که با فضل و کرم او قلبش از پذیرش و تسلم در مقابل این خیالات و وسوسه‌ها، مصون مانده و منجر به اقدام علمی نشده است.

--------------------------------------------------------------------- درمان وسوسه

الله تعالي انسان را با سلاحی کار آمد مجهز کرده است و آن سلاح استعاذه است، در پناه رحمت و حمایت حضرت حق خزیدن، برترین سلاح در برابر وسوسه های شیطان است پس هر جا که دستورات و اوامر الهی در کار باشد و آدمی میل به انجام آنها نداشته باشد و یا اینکه نواهی و ممنوعیت هایی باشند و آدمی بخواهد مرتکب آن شود همچنین تفکرات منفی همه و همه ناشی از تزریقات وساوس شیطانی است.
الله تعالي دراین باره ارشاد می‌فرماید: «و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم» [اعراف: 200]. اگر از شیطان وسوسه‌ای به تو رسد، به الله پناه ببر، زیرا که او شنوای دانا است.
در جایی دیگر از قرآن می‌خوانیم: «و قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین و اعوذ بک رب ان یحضرون» و بگو ای پروردگار من از وسوسه‌های شیاطین به تو پناه می‌برم و به تو پناه می‌جویم پروردگارم از اینکه نزد من حاضر شوند.
حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز در این موردمی‌فرمایند: «یاتی الشیطان احدکم فیقول: من خلق کذا؟ من خلق کذا؟ حتی یقول من خلق ربک؟ فاذا بلغه فاستعذ بالله و لینته» متفق عليه
«شیطان نزد یکی از شما آمده و می‌گوید: فلان چیز را چه کسی آفریده است؟ فلان چیز را چه کسی آفریده است؟ (تا اینکه سوالی نسبت به الله در قلب او پیدا می‌شود هنگامی که آفریننده هر چیز خدا است) پس آفریننده خدا چه کسی است؟ چون سلسله سوال به اینجا رسید لازم است که آدمی به خدا پناه ببرد و از این سوال باز آید».
البته استعاذه هم مراتبی دارد یکی از مراتب آن استعاذه زبانی است یعنی اینکه آدمی هنگام مراجعه با وسوسه های شیطانی بگوید: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
مرتبه دیگر استعاذه استعاذه قلبی است یعنی اینکه آدمی با تمام جان و دل خویش به سمت حضرت حق رو کند و از او استمداد بجوید و به قدرت، عدالت و جبروت او تعالي بیندیشد، این استعاذه مؤمن را از ارتکاب معصیت و ایجاد وسوسه مصون می‌دارد.
در قرآن کریم ماجرای حضرت یوسف علیه السلام مطرح شده که ایشان مورد ابتلا و آزمایش الهی قرار گرفتند، اندکی وسوسه در دل ایشان ایجاد شد، زیرا او نیز انسان بود ولی بلافاصله به خدا متوسل شد و دعا کردند: «و الا تصرف عنی کیدهن أصب الیهن و أکن من الجاهلین» [یوسف: 33]. «و اگر شر نیرنگ ایشان را از من باز نداری، بدانان می‌گرایم و دامن عصمت به معصیت می‌آلایم و خویشتن را بدبخت می‌نمایم و آن وقت از زمره نادانان می‌گردم».
یکی دیگر از راههای معالجه وسوسه بی‌اعتنایی به شکهای بسیار و پی در پی است مثلا اگر در نماز مشغول هستیم و دچار وسوسه شدیم بدون توجه به آن نماز مان را ادامه دهیم.
راه دیگر برای درمان وسوسه مشغول کردن خود به کار دیگر، زیرا تمرکز نمودن بر وسوسه نه تنها آن را برطرف نمی‌سازد بلکه باعث گسترش آن می‌گردد و پس برای پیشگیری از وسوسه باید سمت و سو افکار را تغییر داد و به کار و اندیشه ای دیگر پرداخت، بدین منظور آن حضرت پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وسلم دعایی را تعلیم دادند كه هنگام وسوسه شیطان به الله پناه جسته و به طرف چپ سه بار تف نماید، راه اخیر برای رهایی از بند وسواس، تقریب به درگاه الله از طریق دوری جستن از گناهان و انجام کارهای نیک و خیر خصوصا واجبات است. الله تعالي این معنا را مکررا بیان فرموده است از جمله می‌فرماید: «انه لیس له سلطان علی الذین امنوا و علی ربهم یتوکلون انما سلطانه علی الذین یتوله» [النحل 99].
«همانا شیطان بر کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل می‌نمایند تسلطی ندارد. بی شک سلطه او بر کسانی است که او را دوست دارند».
این آیه بر آن دلالت دارد که الله جل جلاله از پرهیزکاران محافظت می‌کند وشیاطین فقط بر دوستداران شان چیره‌اند.

وسوسه های شیطان و انسان هوشیار:
حاتم اصم رحمه الله گفت: هر روز بامداد ابلیس مرا وسوسه می‌کند که امروز چه می‌خوری؟ می‌گویم: مرگ
گوید: چه می‌پوشی؟ ميگویم: کفن
ميگوید کجا هستی و منزلت کجاست؟ ميگویم: در قبر
وقتی چنین پاسخ دندان شکنی را می‌شنود، می‌فهمد که هرگز در کمند وسوسه او گرفتار نخواهم شد، آنگاه می‌گوید: تو برای من مرد ناخوشی هستي، زیر از تو خیر، نصیب و سهمی به ما نمی‌رسد. بعد از این سخن با حزن و اندوه از ما دور می‌شود [تذکرة الاولیاء: 1/27].
----------------------------------------------------------------------------------

وسوسه و راه حل آن

واژه وسواس به گفته «راغب» در «مفردات» در اصل صدای آهسته‌ای است که بعد از به هم خوردن زینت‌آلات برمی‌خیزد. سپس به هر صدای آهسته‌ای گفته شده، و بعد از آن به خطورات و افکار بد و نامطلوبی که در دل و جان انسان پدیدمی‌آید. اساس و ریشه وسواس از نظر پیشوایان دینی عبارت از شیطان و نیروی نامرئی است که به درون آدمی راه می‌یابد و او را به اندیشه های نابخردانه سوق می‌دهد چرا که قلب آدمی می‌تواند خانه‌ای برای فرشتگان و یا لانه‌ای برای شیاطین باشد، آیینه دل، صورت اعمال آدمی را باز می‌نمایاند و جلوه‌های رحمانی یا شیطانی را منعکس می‌سازد، شیطان نیز با دامها و تورها بر سر راه حقیقت ایستاده است تا رهروان این راه را بفریباند و آنان را از صراط مستقیم منحرف نماید. شیطان طرق انحراف و گمراهی انسان را تزیین و چراغانی می‌کند و راه گناه و جرم را در نظر او خوش و زیبا جلوه می‌دهد اصولا برنامه های شیطان با مخفی کاری آمیخته است و گاه چنان در گوش جان بشر می‌دمد که انسان می‌پندارد این افکار و تخیلات وارداتی، فکر و اندیشه خود اوست و از درون جانش نشات می‌گیرد وهمین باعث اغوا و گمراهی او می‌شود. کار شیطان تزیین است و مخفی کردن باطل در لعابی از حق، و دروغ در پوسته‌ای از صداقت و گناه در لباس عبادت وگمراهی در پوشش هدایت، خلاصه هم خودشان مخفی هستند و هم برنامه هایشان پنهان است ولی آنگاه که آدمی از الله یاد می‌کند و نیروی الهی را به استمداد می‌طلبد و آن را به قلب خود راه می‌دهد شیطان و نیروی نامرئی بدخواه و بداندیش از دل او متواری و رانده می‌شود.

منشأ وسوسه:وسوسه از چند راه بروز می‌کند:

الف: وسوسه‌ای که از جانب شیطان و یاران اوست و شیطان در مورد آن سوگند خورده است. قرآن مکرراً این مطلب را بیان کرده است: «قال فبما اغویتنی لاقعدن لهم صراطک المستقیم ثم لاتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم و لا تجد اکثرهم شاکرین» [اعراف: 15].

« شیطان گفت: بدان سبب که مرا گمراه داشتی، من بر سر راه مستقیم تو در کمین آنان می‌نشینم، سپس از پیش‌رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ- و از هر جهت که بتوانم- به سراغ ایشان می‌روم و از راه حق منحرفشان می‌نمایم تا بدانجا که بیتشر آنان را سپاسگذار نخواهی یافت».

ب: وسوسه نفس اماره و هوای نفسانی که از شیطان هم سخت‌تر و کینه‌توز تر است و حضرت یوسف علیه السلام آن را «امارة بالسوء» خوانده است؛ آنجا که می‌فرماید: «و ما ابری نفسی ان النفس لامارة بالسوء» [یوسف 53].

«من نفس خود را تبرئه نمی‌کنم چرا که نفس سرکش طبیعتا به شهوات می‌گراید و زشتیها را تزیین می‌نماید ومردمان را به بدیها و نابکاریها می‌خواند».

ج: وسوسه‌ای که از جانب دوستان بد و شیطان انسي است، الله متعال ارشاد می‌فرماید: «و یعض الظالم علی یدیه یقول یالیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا لقد اضلنی عن الذکر بعد اذ جاءنی و کان الشیطان للانسان خذولا» [فرقان 29-27].

«و در آن روز ستمکار هر دو دست خویش را از شدت حسرت و ندامت به دندان می‌گیرد و می‌گوید: کاش با رسول الله راه بهشت را بر می‌گزیدم ای کاش من فلانی را دوست نمی‌گرفتم بعد از آن که قرآن به دستم رسیده بود مرا گمراه کرد و از حق منحرف و منصرف کرد آری شیطان انسان را خوار می‌دارد».

گاهی این سه عامل به طور مستقیم و بی‌پرده آدمی را وسوسه می‌کنند؛ مثلا وقتی کسی به زنی نامحرم چشم بدوزد آن زن نیز به او اظهار تمایل کند، تحریکات نفس و شهوت، وسوسه و ترغیب شیطان و تمایلات آن زن نامحرم و وسوسه او آشکار و مستقیم و بی‌پرده است، چنین وسوسه‌ای خطرناک و پیامد های مهلک و زیان باری در پی خواهد داشت.

نشانه های وسوسه

1- اجتناب وسواسی از همگان به بهانه ناپاکی و آلودگی روحی آنان.

2- شک در عبادات، نیت و تعداد رکوع و سجده و این که چه نمازی بوده است؟

3- ترسهای بیهوده در باره لباس و آلودگی آب و اتفاق حوادث و ...

4- تردید، مثل شک در بستن درب اتاق و شیراب و...

5- اجبار، این که فرد خود را در هر کاری مجبور تصور کند گرچه نیازی هم به آن نباشد از قبیل ادای احترام و تعارفات و سوگند خوردن دراموری که احتیاج به قسم ندارد.

6- در حل و رفع مسائل و مشکلات حتی عادی و روز مره خود را در بن بست ببیند و در نتیجه مرتکب تکرار کارهای بیهوده می‌شود.

7- لجاجت و عناد، وسواسی در تمام کارهایش با پشتکاری که هیچ فایده ای ندارد لجاجت نشان می‌دهد.

8- فکرهای بیهوده کردن مانند اینکه نکند فرزند یا پدر یا مادر و همسرم بمیرند، آتش سوزی رخ دهد، زلزله نیاید و...

9- پرداختن به اعمالی که انجام آن از عهده بیشتر انسانها عادی بیرون است، مثل شستن مکرر چیزی، بیشتر در بانوان تجلی می‌کند، اگر چه مردان مبتلا به این اثر هم کم نیستند. اینان به اندازه‌ای به شستن بیهوده گرفتارند که امکان دارد در زمستان به بیماری های خطرناکی هم مبتلا شوند.

10- سخت‌گیری برای موضوعاتی جزیی و اشکال‌تراشی و عیب جویی از همسر و فرزندان و اطرافیان که این صفت مایه مرگ تدریجی پیوند زن و شوهر است.