زمان ظهور
آیا واقعا ظهور نزدیک است؟
ارسال شده توسط سیصدوسیزده در سهشنبه, ۱۳۹۸/۱۲/۱۳ - ۱۸:۱۶آیا این مطلب درست است که در آخر الزمان، دو سوم جمعیت بر اثر بیماری ها از بین میرن؟
ارسال شده توسط سیصدوسیزده در چهارشنبه, ۱۳۹۸/۱۱/۰۹ - ۱۴:۵۲ظهور و قیامت
ارسال شده توسط به عشق خدا در شنبه, ۱۳۹۷/۰۷/۲۸ - ۱۲:۳۴با سلام
بنده شبهه ای جدی برام پیش اومده و خیلی به دنبال پاسخ شبهه ام گشتم ولی برام عجیب بود که توی هیچ سایتی شبهه ای حتی نزدیک به سوال من مطرح نشده بود و طبیعتا جوابی هم پیدا نکردم و مجبور شدم خودم شبهه ام رو مطرح کنم
.
ما میدونیم که قیامت امری لحظه ای و بدون هیچ پیش شرطیست و به هیچ زمان و مکان خاصی تعلق نداره و حتی ممکنه همین حالا که بنده در حال نوشتن هستم رخ بده
و مردم در حال انجام امور روزانه و یا در خواب راحت شبانه هستند که ناگهان در سور دمیده میشه و هیچ گونه نشانه ای از قبل نداره
این موضوع یکی از اساس های دین اسلامه
و اما شبهه من مربوط به اعتقاد شیعیان به ظهور امام زمان(عج) هست
اینجا برای من جای سوال داره که چطوره که من الان با قاطعیت میتونم بگم امکان نداره توی این لحظات قیامت رخ بده چون هنوز ظهور انجام نشده و تا قبل از ظهور که ممکن است تا هزاران سال دیگر هم طول بکشه همه مسلمانان میتونن مطمئن باشن که فعلا قیامت نمیشه چون امر ظهور مسلما قبل از قیامت و برچیده شدن بساط زمین خاکیه
خوب این مسئله با لحظه ای بودن قیامت و اینکه روی دادن آن در قید و بند هیچ زمان و مکانی نیست منافات بسیار جدی داره
البته این رو باید عرض کنم که سوال بنده درباره دو اتفاق مهمی هست که هر دو اتفاق رو فقط و فقط خداوند از زمان وقوعش آگاهه و مسلما درک همچین مسئله بزرگی که حتی پیامبر هم از آن بی خبر بوده برای ما سخته ولی با این حال این شبهه بسیار ساده هست و با چیزی که ما از قیامت میدونیم منافات داره
ممنون میشم دلیل منطقی برام بیارین چون لااقل برای خودم این شبهه ای که توی ذهنم هست خیلی خیلی جدی و خطرناکه
سپاس
آیا زمان ظهور مدام در حال تغییر است؟
ارسال شده توسط *EHSAN* در دوشنبه, ۱۳۹۳/۰۹/۰۳ - ۲۱:۰۴با سلام
در روایات و داستان های نقل شده شیعی مدام میخوانیم که عده ای در مورد زمان ظهور ادعاهایی کرده اند...اونهم از جانب افرادی که از دروغ گفتن بری بودند... مثلا در مورد مرحوم سید ابن طاووس میخونیم:
"
سيد بن طاووس مي گويد ورودش را گرامي داشتم و شب شنبه 28 جمادي الثاني با مهمان خود خلوت کرده و به گفتگو نشستم، عبدالمحسن را مردي صالح يافتم و کسي در صدق گفتارش شک نخواهد کرد.
از حالش پرسيدم گفت اصلم از«حصن بشر» است ولي به آبادي دولاب رفته، در آنجا تجارت مي کنم.
زماني از«ديوان سرائر» غله خريدم. هنگامي که براي تحويل جنس رفتم شب نزد قبيله معبديه، در جايگاهي معروف به«مجره» خوابيدم. نيمه شب به قصد عبادت برخاستم ولي استفاده از آب معبديه را نمي دانستم پس به طرف نهري که در سمت شرق بود به راه افتادم. پس از اندکي ناگهان دريافتم که در«تله السلام» در راه کربلا که به سمت باختر واقع شده قرار دارم. آن شب، شب پنج شنبه 19 جمادي الثاني سنه 641 بود...( سيد بن طاووس مي گويد: اين شب همان شبي بود که با برادرم سيد محمد آوي کنار قبرمولايم حضرت امير المومنين(ع) بوديم و تفضلات معنوي و مکاشفات شامل حال ما شد) دراين لحظه ناگهان سواري را نزد خود يافتم، بي آنکه آمدنش را احساس کنم يا صدايي از اسبش بشنوم و ماه طلوع کرده بود ولي مه همه جا را پوشانده بود.
سيد بن طاووس مي گويد از او پرسيدم: هيأت آن سوار و اسب او چگونه بود؟
عبدالمحسن پاسخ داد: اسبش سرخ مايل به سياه بود و خود سوار، جامه اي سفيد داشت، عمامه اي بر سر داشت و شمشير به خويش آويخته بود، او از من پرسيد وقت مردم چگونه است؟
خيال کردم از اين وقت سوال مي کند. پاسخ دادم: دنيا از ابر و غبار پوشانده شده. گفت مرادم اين نبود، سوال کردم حال مردم چگونه است؟
جواب دادم مردم ايمن در وطنهايشان و در کنار مالها و ثروتهايشان زندگي مي کنند. سپس ادامه داد نزد ابن طاووس برو و اين پيغام را اين پيام را به او برسان. سيد بن طاووس مي گويد: او پيام آن حضرت را به من رساند و سپس گفت آن سوار بعد از پايان پيام فرمود:
«يعني به تحقيق زمان موعود نزديک شده ، به تحقيق زمان موعود نزديک شده است»
به او گفتم، از کجا دريافتي که مراد آن حضرت از «ابن طاووس» من هستم؟
عبدالمحسن پاسخ داد: من از فرزندان«طاووس» کسي جز شما را نمي شناسم و هنگامي که موضوع پيام را بيان کرد در خاطرم چيزي جز اينکه او شما را قصد کرده، خطور نکرد.
گفتم: از اين وي که فرمود: به تحقيق زمان موعود نزديک شده است چه فهميدي؟ آيا مرادش آن بود که هنگام مرگم نزديک شده يا اينکه زمان ظهورش فرا رسيده است؟
عبدالمحسن گفت: من چنين فهميدم که زمان ظهورش نزديک شده است.
گفتم: آيا کسي را از اين راز آگاه ساختي؟
گفت: آري، وقتي از معبديه بيرون رفتم عده اي مرا مشاهده کرده و گمان داشتند من راه را گم کرده و هلاک شده ام، علاوه بر اين وقتي باز گشتم تمام طول روز چهارشنبه و پنج شنبه اثر آن بي هوشي در من پديدار بود.
به او گفتم از اين پس سرگذشت آن سحرگاه اسرارآميز را براي هيچ کس بازگو نکن.
سپس چيزهايي به او پيش کش کردم ولي عبدالمحسن نپذيرفت و گفت: من از کمک مردم بي نيازم. آنگاه براي او بستري فرستادم تا استراحت کند و چ.ن ميهمان در بستر جاي گرفت، اتاق را ترک کرده، خود نيز آماده خفتن شدم ولي پيش از آنکه خواب بر وجودم سايه افکند از خدا خواستم تا در آن شب حقايقي را برايم آشکار کند.
«در خواب مولاي ما حضرت امام جعفر صادق(ع) را مشاهده کردم که با هديه اي بس بزرگ به ديدارم شتافته وهديه نزد من است ولي گويا قدرش را نمي دانم و ارزشش را درست نمي شناسم.» در اين لحظه از خواب بيدار شده، سپاس خداوند به جاي آورده و آماده خواندن نماز شب شدم.
فتح(خادم) ابريق را براي تطهير بالا آورد، دست دراز کردم و دسته ابريق را گرفتم تا آب بر کف بريزم، ولي کسي دهانه ابزيق را گرفت و با برگرداندن آن مانع وضو گرفتنم شد. با خودم گفتم، شايد آب نجس است و خداوند مي خواهد مرا از استعمال آب ناپاک در وضو باز دارد، پس کسي را که آب آورده بود راصدا زدم، گفتم ابريق را از کجا پر کردي، پاسخ داد از نهر.
گفتم شايد اين نجس باشد. آن را برگردان، پاک کرده از اب نهر پر کن! پس رفت. آبش را ريخت و در حالي که من صداي ابريق را مي شنيدم، آن را پاک کرده و از نهر پر ساخت و آورد.
من دسته ظرف را گرفتم، تا آب بر کف ريخته و وضو سازم ولي باز گويا کسي مانع وضو گرفتنم شد.
پس دريافتم که اين حادثه براي باز داشتنم از نماز شب رخ داده است. در خاطرم گذشت که شايد پروردگار اراده کرده است، فردا امتحاني و حکمتي براي من جاري سازد و نخواسته براي سلامتي و رهايي از بلا دعا کنم پس نشستم و بي آنکه چيزي جز اين انديشه در خاطرم باشد، مرا خواب فرا گرفت.
در رويا ناگاه مردي را ديدم که مي گويد: عبدالمحسن براي رسالت آمده بود، گويا شايسته بود، در پيش رويش راه بروي. هنگامي که سخن آن مرد را بدين جا رسيد بيدار شدم و به خاطرم گذشت که در احترام و گراميداشت عبدالمحسن کوتاهي کردم، پس استغفار کنان به سوي پروردگار بازگشته و امرزش طلبيدم.
آنگاه به سراغ ابريق رفته، وضو ساختم و چون دو رکعت نمازبه جا مي آوردم فجر پديدار شد و من نافله شب را قضا کردم.
(سيد بن طاووس که دريافته بود حق فرستاده حضرت مهدي(عج) را به جاي نياورده است نزد او مي رود و او را گرامي مي دارد) ميگويد: او را از ملهاي ويژه خويش شش سکه طلا و از مالهاي ديگر که همانند اموال خودم با آنها رفتار مي کردم 15 سکه برداشتم و در حالي که پوزش مي طلبيدم، آنها را دراختيار عبدالمحسن قرار دادم ولي او از قبول آنها امتناع کرد وگفت: من صد سکه طلا به همراه دارم. اينها را به تهي دستان بده. گفتم به کسي که رسول بزرگان است، به خاطر اکرام فرستنده اش چيزي ميدهند، نه به خاطر فقر يا توانگريش. ولي باز از پذيرش خودداري، و بر اين موضع خويش پافشاري کرد.
گفتم مبارک است، البته تو را به پذيرش اين15 سکه مجبور نمي کنم، ولي لين شش سکه از اموال اختصاص من است و بايد اينها را بپذيري.
عبدالمحسن همچنان سر باز ميزد و هرگز زير بار پذيرش سکه هاي اهدايي نمي رفت ولي او را الزام کردم به قبول تا پذيرفت.
هنگام ظهر با او نهار خوردم و پس از آن، چنانکه در خواب مامور شده بودم پيش رويش راه رفتم و او را سفارش کردم به کتمان اين راز. "
در بخشی از مصاحبه حجت الاسلام آقاتهرانی میخوانیم:
"پس ما قبل از ظهور امتحانات سختی را باید پس دهیم . یعنی حتی سخت تر از فتنه سال قبل؟
ببینید با یک خاطره دیگر که خودم از آقای بهجت شنیدم جوابتان را می دهم. تابستان حدود 23 سال قبل بود که یکی از علمای بزرگ از دنیا رفت. ما حدود پانزده نفر بودیم که می رفتیم درس آیت الله بهجت. آیت الله مصباح هم به بنده توصیه کرده بود که پای درس ایشان زودتر بروید و دیرتر بیایید بیرون تا غیر از درس، از آقای بهجت بهره های دیگر هم ببرید. آن روز یادم هست درس که تمام شد، ایشان با یک حالت خاصی فرمودند که نمی دانم آقایان خبر دارند یا نه ولی خوب است که توجه داشته باشید. آیت الله بهجت به ما فرمودند که یکی از دوستان لبنانی من که تشرف خدمت حضرت دارد، آمده بود قم و می گفت در تابستان وقتی در محضر آقا در لبنان بودم، ایشان به من فرمودند که فلانی من می خواهم بروم نجف شما هم می آیید؟ دوست لبنانی هم به حضرت گفته بود بله! به یکباره می بیند که در و دیوار و آدمها همه عوض شدند و متوجه می شود که رسیده اند به نجف! آقا می رسند به در خانه ای یاالله می گویند و وارد می شوند که منزل همان عالمی بوده که تابستان مرحوم شده بود. این دوست لبنانی آیت الله بهجت به ایشان گفته بود که من هم وارد اتاق شدم و پشت در ایستادم و در را بستم. دیدم حضرت با آن عالم بزرگوار صحبت می کنند. من الفاظ را می شنیدم ولی نمی فهمیدم. بعد از حدود نیم یا یک ساعت آقا آمدند بیرون، خداحافظی کردند. بعد آقا به من فرمودند که این آقای بزرگوار یک هفته بیشتر زنده نیست و من هم برای خداحافظی آمده بودم. البته ایشان از ما گلایه کرد، چون من به این بنده خدا قول داده بودم که تا در قید حیات هست، ظهور من اتفاق می افتد، اما چه کنم که باز هم به امر الهی در ظهورم تاخیر افتاد! یعنی ببینید بنا بود حدود بیست و چند سال قبل ظهور اتفاق بیافتد ولی باز هم تاخیر افتاد! این اتفاقات می تواند نشانه هایی از ظهور باشد ولی ممکن است به دلیل کمبود ظرفیت ما این امر الهی باز هم تاخیر بیفتد...
چه حادثه ای درآن دوره اتفاق افتاده که ظهور حضرت به گفته آن دوست آیت الله بهجت تاخیر می افتد؟
همین موضوع آن چیزی است که ما باید به آن فکر کنیم. امام که امام بود، خدا هم که خداست، دشمنان حضرت هم که همان دشمنان بودند! فقط مشکل از ماست، مقصراصلی خودمان هستیم! البته آیت الله بهجت از آن دوست لبنانی شان پرسیده بودند که من این را برای دیگران هم بگویم که ظهور تأخیر افتاد، فرموده بودند بگو که آقای بهجت هم به ما خبر دادند. این خودش یک نکته ای است که مرحوم سید بن طاووس به فرزندشان در کشف المحجة می گویند که بارها قرار بود آقا بیاید و همه چیز تمام شده بود ولی باز تاخیر افتاد."
یه چیزی تو ذهنمه اونم اینه که چرا خدا به امام نزدیک بودن ظهورو الهام میکنه و بعد اونو دوباره تاخیر میندازه.....امام گناه نداره؟ آیا در روایات در این باره مطلبی داریم؟
چرا میگیم کاش این جمعه بیاید؟؟؟
ارسال شده توسط maedeh-r در سهشنبه, ۱۳۹۱/۰۲/۱۲ - ۲۳:۳۷[/]
[="]با سلام
[/]
[/]
[="]میگن بزرگترین نشانه ظهور آقا امام زمان (عج) ندای اسمانیه که در 23 رمضان شنیده میشه.[/]
[="]پس چرا ما همش دعا میکنیم که این جمعه بیاد؟؟یا میگیم این جمعه هم گذشت و نیامد؟؟!![/]
[="]به نظر میاد باید دعا کنیم که امسال ماه رمضان ندای اسمانی رو بشنویم.[/]
[="]درسته؟؟[/]
[/]
[="]ممنون
[/]
[/]
[="]اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم[/]
آیا سلاح جنگیدن در زمان ظهور امام زمان(عج) شمشیر و نیزه است؟
ارسال شده توسط غلام عشقتم یاعلی در پنجشنبه, ۱۳۹۳/۰۲/۰۴ - ۰۶:۳۱عرض سلام و احترام
آیا وقتی حضرت ظهور کنند حالت و فرم جنگیدن مثل زمان خودشونه (شمشیر- نیزه-زره-گرز-سپر-منجنیق-حالات رزمی) یا با جدیدترین تکنولوژی و علم بی حد خودشون به جنگ می پردازن؟
اگر با همون روش قدیمی هست پس این جنگ غیر ممکن و ناعادلانه هست
اگر با همین صلاح های امروزه هست پس باید از الان تمام زندگیمون رو تعطیل کنیم و به ساخت بهترین و پیچیده ترین صلاح ها بپردازیم تا کسی حریف صلاح های ما نباشه
باتشکر