حدیث

حدیث «إِنَّ رَحْمَتِي غَلَبَتْ غَضَبِي» در منابع شیعه

سلام
در منابع اهل سنت امده است:
ابوهریره گفت: از رسول الله شنیدم که فرمود: «لَمَّا قَضَى اللَّهُ الْخَلْقَ كَتَبَ فِي كِتَابِهِ، فَهُوَ عِنْدَهُ فَوْقَ عَرْشِهِ إِنَّ رَحْمَتِي غَلَبَتْ غَضَبِي» «هنگامی که خداوند مخلوقات را آفرید، در کتابش که نزد او بالای عرشش است، نوشت که رحمت من بر غضبم چیره گشته است»

خواستم بدانم این حدیث در منابع شیعه آمده است؟ و چقدر اعتبار دارد؟

بررسی یک حدیث: زندگی در ذلت

با سلام خدمت اساتید گرامی
.
آیا این حدیث از حضرت امیرالمومنین هست؟

اگر هست در کجا ذکر شده

مردمان از ترس ذلیل شدن در ذلت زندگی می کنند

با تشکر@};-

منبع حدیث درباره طبیعت بشر

با سلام
حدیث جالب زیر را از چند سایت پیدا کردم:

امام باقر (ع) : طبیعت بشر با شهوت و میل و حرص و ترس و خشم و لذت آمیخته شده است ، جز آن که در بین مردم کسانی هستند که این پیوند و کشش طبیعی را با نیروی تقوی و حیاء و تنزه مهار کرده اند. موقعی که نفس متجاوزت ، تو را به گناه می خواند، به آسمان با عظمت و کیهان حیرت زا نگاه کن و از خداوند بزرگی که جهان را آفریده و بر آن حکومت می کند، بترس و از گناه خودداری کن ، اگر از خداوند توانا خوف نداری، به زمین نظر افکن شاید از حکومت بشری و افکار عمومی شرم کنی و مرتکب معصیت نشوی ، اگر جرات و جسارتت به جایی رسیده که نه از حکومت الهی می ترسی و نه از مردم زمین شرم داری، خود را از صف انسان ها خارج بدان و درعدد بهائم و حیوانات به حساب آور. (الحدیث جلد 1 صفحه 71)

منبعش را الحدیث جلد 1 صفحه 71" نوشته .
این کتاب را ندیده ام . مولف آن کیست؟
ضمنا اگر منبع دیگری برای این حدیث سراغ دارید - همراه با ترجمه بهتر - لطف بفرمایید.
با تشکر فراوان

چرا از حدیث «اما الحوادث الواقعة» نواب خاص حضرت برداشت نمی شود؟

سلام
یک حدیثی برای اثبات نیابت عامه ی حضرت ولی عصر در زمان غیبت مطرح میشود که با تحقیقی که من انجام دادم، دو شخص از راویان آن در حدیث شناسی مجهولند. که البته توجیهاتی برای رفع ابهام از آنها نوشته شده است. ولی به فرض صحت این حدیث که درواقع یک خط از یک نامه ی نسبتا طولانی میباشد، چطور این نتیجه گرفته شده است که منظور از "اما الحوادث الواقعه" حوادث کل زمانها بوده است و این یک حکم کلی است؟
و همچنین منظور از "رواه حدیثنا" نواب خاص امام زمان در زمان غیبت صغری نیستند (کما اینکه این نامه در هان زمان نوشته شده است).
و ثالثا، چرا لفظ حدیث مفرد آمده و از "احادیث" استفاده نشده است که حالت جامع و کلی داشته باشد؟
و رابعا، وقتی در آخر این جمله از محمدبن عثمان که یکی از نواب خاص است نام میبرد و او را دعای خیر میکند آیا حضرت بطور غیر مستقیم "رواه حدیثنا" را معرفی نمیکند که کیست؟

پس با توجه به سه اشکال فوق، آیا نمیتوان این قسمت از این نامه را این چنین برداشت کرد:
یک واقعه ای در آن زمان برای نویسنده ی نامه پیش آمده بوده، و یا برایش سوال شده بوده است. برای همین نامه ای برای امام زمان میفرستد و از ایشان سوال میپرسد. امام زمان به او میگوید قضیه را از نواب خاص من(4 نفر مشهور) پیگیری بکند که آنها حجیت دارند از طرف من بر شما. همچنین وقتی لفظ حدیث را مفرد می آورد یعنی منظور یک مسئله ی خاص بوده است که آن مسئله را این افراد نائب خاص میدانند. همچنین نام یکی از آنها را به صراحت در انتهای جمله اش می آورد که معرفی اش کرده باشد!
حتی در آخر نامه میگوید درباره چیزهایی که به تو مربوط نمیشود نیز سوال نپرس. و این احتمال را قوی میکند که سوالات نویسنده ی نامه مربوط به مسائل زمانه ی خود بوده و توصیه امام زمان نیز درباره ی آن مطلب خاص رجوع به نواب خاص ایشان در همان زمان بوده است.

اگر تحلیل فوق را نمیپذیرید لطفا بگویید چرا نمیپذرید و کجای آن مشکل دارد؟
همچنین اثبات کنید که این مسئله تنها یک مسئله مربوط به نویسنده ی نامه نبوده است و منظور کل مسائل عصر غیبت بوده است. همچنین منظور از روایان حدیث ما، نواب خاص نبوده اند و بلکه کل فقهای شیعه بوده اند. و اینکه چرا لفظ حدیث مفرد آمده است و احادیث نیامده که مشخص شود منظور فقها بوده اند که همه ی احادیث را میدانند و نه یک حدیث خاص!

اسحاق بن يعقوب مى گويد : از محمد بن عثمان عمرى ( ره ) خواستم كه نامه اى از من به حضرت قائم برساند ، در آن نامه پيرامون مسائلى برايم دشوار آمده بود سئولاتى كرده بودم ، بعد بخط مولايمان صاحب الزمان " ع " در توقيع چنين آمده بود : " اما آنچه را درباره آن سئوال كرده بودى ، خداوند تورا ارشاد فرمايد ودر قضيه منكرين من از اهل بيت ما وعمو زاده ها يمان خداوند شما را ثابت قدم بدارد ، بدان خداوند با كسى خويشاوندى ندارد ، كسى كه مرا انكار كند از من نيست ، وسرنوشت او سرنوشت پسر نوح ( ع ) است . اما سرنوشت عمويم جعفر وفرزندان او ، سرنوشت برادران يوسف ( ع ) است . نوشيدن آبجو ( فقاع ) حرام است اما نوشيدن شلماب ( نوعى شراب ) مانعى ندارد ، واما اموالتان را نمى پذيريم مگر اينكه پاكيزه شوند ، هر كس مى خواهد ارتباط بر قرار سازد و هركس مى خواهد قطع رابطه نمايد ، آنچه را كه خدا به من داده بهتر از آن است كه به شما داده است واما ظهور فرج ، مربوط به خداى متعال است ووقت گذاران دروغ گفتند . واما سخن كسانى كه مدعى شدند حسين ( ع ) كشته نشده ، كفر است ودورغ است وگمراهى . واما در حوادث ورخدادهايى كه پيش مىآيد به راويان احاديث ما ، رجوع كنيد ، زيرا آنان حجت من بر شما ومن حجت بر آنان هستم . واما محمد بن عثمان ( ره ) مورد اعتماد من بوده ونامه او نامه من است واما محمد بن علي بن مهزيار اهوازى ، خداوند دل او را اصلاح مى گرداند وشك وترديد او را بر طرف مى سازد . وآنچه را كه به ما رساندى ، نمى پذيريم مگر آنچه را كه پاك وپاكيزه باشد ، وپول زن نوازنده ، حرام است . واما محمد بن شاذان بن نعيم ، مردى از شيعيان وپيروان ما اهل بيت است . واما ابو الخطاب محمد بن ابى زينب اجدع ، فردى ملعون بوده ويارانش نيز ملعون هستند با پيروان آنها همنشينى نكن . زيرا من از آنها بيزار وپدرانم نيز از آنها بيزارند .
واما كسانى كه به زور اموال ما را مى گيرند ، پس اگر كسى از آن اموال چيزى را حلال شمرد وآنرا بخورد همانا آتش مى خورد . واما خمس ، براى شيعيان ما مباح شده ، و تا زمان ظهور وفرج ، بر آنها حلال است از آن مصرف نمايند ، تا فرزندانى نكو از آنان بوجود آيد ، نه تبهكار . اما پشيمانى كسانى كه در دين خدا شك وترديد كردند راجع به آنچه به ما رسانده بودند هر كس از اين كار پشيمان شد ما هم بر آن اصرارى نداريم وما نيازى به ارتباط با اهل شك وترديد نداريم . واما بوجود آمدن غيبت ، خداوند عزوجل مى فرمايد : " اى كسانى كه ايمان آورده ايد درباره چيزهايى كه اگر آشكار شود به سود شما نيست ، سئوال نكنيد " هيچ يك از پدران من نبودند مگر اينكه بيعت فرمانرواى ظالم زمان خود بر گردنش بود ، ومن آنگاه كه بايد ظهور كنم ظهور مى كنم وبيعتى از هيچيك از سركشان ستمكار را بر گردن ندارم .
اما چگونگى سود بردن بواسطه من در زمان غيبتم ، مانند سود بردن از خورشيد است آنگاه كه در پشت أبر از ديده ها پنهان شود ، براستى من حافظ ونگاهبان زمينيان هستم همانگونه كه ستارگان حافظ اهل آسمانند ، از آنچه كه ارتباطى به شما ندارد سئوال نكنيد وشما مكلف به آنچه مسئول آن نيستيد نخواهيد بود ودر تعجيل فرج دعاى زياد بكنيد زيرا آن فرج شماست ، وسلام ودرود بر تو اى اسحاق بن يعقوب وبر كسانى كه پيروى حق كنند .

متن روايت:
كمال الدين : ج 2 ص 483 ب 45 ح 4 - حدثنا محمد بن محمد بن عصام الكليني رضي الله عنه قال : حدثنا محمد بن يعقوب الكليني ، عن إسحاق بن يعقوب قال : سألت محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه أن يوصل لي كتابا قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علي ، فوردت في التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان عليه السلام : " أما ما سألت عنه أرشدك الله وثبتك من أمر المنكرين لي من أهل بيتنا وبني عمنا ، فأعلم أنه ليس بين الله عز وجل وبين أحد قرابة ، ومن أنكرني فليس مني ، وسبيله سبيل ابن نوح عليه السلام . أما سبيل عمي جعفر وولده فسبيل إخوة يوسف عليه السلام . أما الفقاع فشربه حرام ، ولا بأس بالشلماب ، وأما أموالكم فلا نقبلها إلا لتطهروا ، فمن شاء فليصل ومن شاء فليقطع ، فما آتاني الله خير مما آتاكم . وأما ظهور الفرج فإنه إلى الله تعالى ذكره ، وكذب الوقاتون . وأما قول من زعم أن الحسين عليه السلام لم يقتل فكفر وتكذيب وضلال . وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا ، فإنهم حجتي عليكم وأنا حجة الله عليهم . وأما محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه وعن أبيه من قبل ، فإنه ثقتي وكتابه كتابي . وأما محمد بن علي بن مهزيار الأهوازي فسيصلح الله له قلبه ويزيل عنه شكه . وأما ما وصلتنا به فلا قبول عندنا إلا لما طاب وطهر ، وثمن المغنية حرام . وأما محمد بن شاذان بن نعيم فهو رجل من شيعتنا أهل البيت . وأما أبو الخطاب محمد بن أبي زينب الأجدع فملعون ، وأصحابه ملعونون ، فلا تجالس أهل مقالتهم ، فإني منهم بريء ، وآبائي عليهم السلام منهم براء . وأما المتلبسون بأموالنا ، فمن استحل منها شيئا فأكله فإنما يأكل النيران . وأما الخمس فقد أبيح لشيعتنا وجعلوا منه في حل إلى وقت ظهور أمرنا ، لتطيب ولادتهم ولا تخبث .
وأما ندامة قوم قد شكوا في دين الله عز وجل على ما وصلونا به، فقد أقلنا من استقال ، ولا حاجة ( لنا ) في صلة الشاكين. وأما علة ما وقع من الغيبة فإن الله عز وجل يقول : ( يا أيها الذين آمنوا لا تسألوا عن أشياء إن تبد لكم تسؤكم ) . إنه لم يكن أحد من آبائي عليهم السلام إلا وقد وقعت في عنقه بيعة لطاغية زمانه ، وإني أخرج حين أخرج ولا بيعة لاحد من الطواغيت في عنقي . وأما وجه الانتفاع بي في غيبتي فكالانتفاع بالشمس إذا غيبتها عن الابصار السحاب ، وإني لأمان لأهل الأرض كما أن النجوم أمان لأهل السماء ، فأغلقوا باب السؤال عما لا يعنيكم ، ولا تتكلفوا علم ما قد كفيتم ، وأكثروا الدعاء بتعجيل الفرج ، فإن ذلك فرجكم . والسلام عليك يا إسحاق بن يعقوب وعلى من اتبع الهدى

با تشکر

آیا حدیثِ «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا» ساختگی است؟

[=&amp]سلام.
[/]
[=&amp]اندک دقتی در روایت جعلی «[/][=&amp]أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا»[/][=&amp] ، ما را به همان گفته «شیخ‌الإسلام» در «منهاج [/][=&amp]السنة النبوية[/][=&amp]» می‌اندازد که فرمودند: (([/][=&amp]وَحَدِيثُ: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا» أَضْعَفُ وَأَوْهَى؛ وَلِهَذَا إِنَّمَا يُعَدُّ فِي الْمَوْضُوعَاتِ ... وَالْكَذِبُ يُعْرَفُ مِنْ نَفْسِ مَتْنِهِ فَإِنَّ النَّبِيَّ إِذَا كَانَ مَدِينَةَ الْعِلْمِ، وَلَمْ يَكُنْ لَهَا إِلَّا بَابٌ وَاحِدٌ، وَلَمْ يُبَلِّغْ عَنْهُ الْعِلْمَ إِلَّا وَاحِدٌ، فَسَدَ أَمْرُ الْإِسْلَامِ[/][=&amp] )) منهاج [/][=&amp]السنة النبوية[/][=&amp]، شیخ الإسلام ابن‌تیمیه، ج۷، ص۵۱۵.
[/]
[=&amp]لازم به ذکر است برخی از راویان روایت مذکور، چنان بدنام هستند که «امام ذهبی»، برخی از آن‌ها را «دجال کذاب» دانسته است. (حاشیه‌ی المستدرك على الصحيحين، ابوعبدالله الحاکم النیشابوری، ج۳، ص۱۳۷.) [/] [=&amp]
حدیث مذکور از نظر اهل سنت و حتی شیعه، جعلی یا دست کم ضعیف است: [/]
[=&amp]اما بررسی روایت:[/] [=&amp]همان‌گونه که امام شوکانی در «الفتح الرباني من فتاوى»، ج۲، ص۹۱۹ روایت مذکور را بررسی کرده است، روایت مذکور از طریق ۳ صحابی (علی، ابن‌عباس و جابر) نقل شده است و از طریق «علی»، «۵» طریق دارد، از «ابن‌عباس»، «۱۰» طریق دارد و از طریق «جابر»، «۲» طریق وجود دارد لذا جمعا ۱۷ طریق باید بررسی شود. [/] [=&amp]
طریق اول از علی: در سندش «محمد بن عمر بن الرومي» که لین الحدیث است وجود دارد و روایت از «شریک» نیز ثابت نیست.
[/]
[=&amp]طریق دوم از علی: در سندش «[/][=&amp]عبد الحميد بن بحر» که سارق حدیث و چیزهایی به ثقات می‌بسته که هیچگاه نمی گفتند بوده و ابن حبان در مجروحین او را آورده است. [/] [=&amp]
طریق سوم از علی: در این سند نیز «عبد الحميد بن بحر» وجود دارد که در طریق دوم ذکرش رفت و گفته شده احتجاج به حدیث او جایز نیست.
[/]
[=&amp]طریق چهارم از علی: در سندش «[/][=&amp]محمد بن قيس» وجود دارد که مجهول است و ابن الجوزي در " الموضوعات " (1/ 350) والسيوطى در "اللآلئ " (1/ 329) آن را از جمله جعلیات خوانده است. [/] [=&amp]
طریق پنجم (آخر) از علی: در سندش چند فرد مجهول است چنان که ابن الجوزي در " الموضوعات " (1/ 350) نیز به آن اشاره می کند.
[/]
[=&amp]اما طرق ۱۰ گاه از ابن‌عباس: [/] [=&amp]
طریق اول از ابن عباس: در سندش «[/]
[=&amp]جعفر بن محمد البغدادي» وجود دارد که او نیز سارق بوده: ابن الجوزي در " الموضوعات " (1/ 350) والسيوطى در " اللآلئ " (1/ 329)[/] [=&amp]
طریق دوم از ابن‌عباس: در سندش «جابر بن سلمة» وجود دارد که متهم به سرقت حدیث است چنان که ابن الجوزي (1/ 354) می گوید.
[/]
[=&amp]طریق سوم از ابن عباس: در سندش «عمر بن اسماعیل» وجود دارد که رجالیون او را «کذاب خبیث» نامیده اند و يحي بن معين می گوید لیس بشیء و الدارقطني: متروك.[/] [=&amp]
طریق چهارم از ابن‌عباس: د این سند نیز «عمر بن اسماعیل» وجود دارد که شرحش چنان است که د طریق پیشین رفت. [/]
[=&amp]
طریق پنجم از ابن‌عباس: گرچه حاکم نیشابوری این حدیث را در مستدرک (ج۳، ۱۳۷) خویش آورده است و می گوید: «هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه» اما:[/]
[=&amp]امام ذهبی درباره این حدیث در حاشیه مستدرک می گوید: «بل موضوع»: این روایت جعلی است. درباره ابوالصلت نیز آورده است: «أبو الصلت: لا والله لا ثقة ولا مأمون»[/]
[=&amp]امام شوکانی درباره تصحیح این روایت (طریق پنجم از ابن عباس) توسط حاکم نیشابوری می نویسد: «[/][=&amp]لا يخفى تساهل الحاكم رحمه آله في تصحيح الأحاديث الضعيفة بل الموضوعة ولذلك لا يعتمد على تصحيحه.» و سپس کتاب هایی را درباره نقدهایی که درباره تصحیحات حاکم نوشته شده است معرفی می نماید. [/]
[=&amp]ابن جوزی نیز این روایت را در الموضوعات (۱، ص۳۵۱) آورده است و طبرانی نیز این روایت را به خاطر «[/][=&amp]عبد السلام بن صالح آلهروي» ضعیف می داند. [/] [=&amp]
طریق ششم از ابن‌عباس: در سند روایت «[/]
[=&amp]احمد بن سلمة» است که اباطیل روایت کرده است و السيوطى در " اللآلئ " (1/ 330) و ابن الجوزى در " الموضوعات " (1/ 351 - 352) آن را جعلی دانسته و ابن‌عدی درباره او می گوید: يحدث عن الثقات بالبواطيل، ويسرق الحديث. وليس هو ممن يحتج بروايته. [/] [=&amp]
طریق هفتم از ابن‌عباس: در سندش «[/]
[=&amp]سعيد بن عقبة» مجهول است. و ابن عدی آن را غیر ثقه می داند. [/] [=&amp]
طریق هشتم از ابن‌عباس: در سندش « أبو سعيد العدوى» جاعل و دروغ‌گوی بزرگ وجود دارد. ابن عدى در " الكامل " (2/ 752 - 753) وابن الجوزي در " الموضوعات " (1/ 352) والسيوطي در " اللآلئ " (1/ 330)[/]
[=&amp]
طریق نهم از ابن‌عباس: در سندش «[/]
[=&amp]إسماعيل بن محمد بن يوسف» جود دارد که سند روایات را تغییر می‌داد و حدیث را می‌دزدید. ابن حبان در " المجروحين " (1/ 130)[/] [=&amp]
طریق دهم (آخر) از ابن‌عباس: در سندش «[/]
[=&amp]الحسن بن عثمان» که ضعیف است و ابن عدی درباره اش می گوید: «[/][=&amp]كان يضع الحديث» و ابن الجوزى در "الموضوعات " (1/ 354) آن را آورده است. [/] [=&amp]
اما ۲ طریق از «جابر»:
[/]
[=&amp]طریق اول از جابر: در سندش «أحمد بن عبد الله ابر جعفر» وجود دارد که امام ذهبی او را «دجال کذاب» می نامد. [/] [=&amp]گرچه این روایت را حاکم نیشابوری در مستدرک، تصحیح کرده است اما امام ذهبی به سختی به او حمله کرده و می‌نویسد: «العجب من الحاكم وجرأته في تصحيحه هذا وأمثآله من البواطيل. وأحمد بن عبد الله ابر جعفر المكتب- هذا دجال كذاب.» [/]
[=&amp]ابن عدی نیز در " الكامل " (1/ 195) می‌نویسد: هذا حديث منكر موضوع لا أعلم رواه عن عبد الرزاق إلا أحمد بن عبد الله بن يزيد المردب أبو جعفر المكتب[/]
[=&amp]طریق دوم از جابر: در سندش « أحمد بن طاهر بن حرملة» وجود دارد که شدیدا ضعیف است و ابن عدي در " الكامل " (1/ 199) می گوید: يكذب في حديث رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إذا روى، ويكذب في حديث الناس إذا حدث عنهم.[/] [=&amp]و البانی در ضعیف الجامع این روایت را ضعیف شمرده است. [/] [=&amp]
لذا به طور کلی ۱۳ نفر از علما این حدیث را در همه طرقش، جعلی دانسته اند.
[/]
[=&amp]۱- الإمام يحي بن معين، فإنه قال كما في " سؤالات ابن الجنيد له " ص 285 رقم 51: " هذا حديث كذب ليس له أصل ".[/]
[=&amp] 2 - الإمام البخاري كما في " العلل الكبير" للترمذي (رقم: 699) بعد أن ذكره من حديث على، قال: "سألت محمدا - يعني البخاري - عنه، فلم يعرفه، وأنكر هذا الحديث "[/]
[=&amp] 3 - الإمام أبو زرعة الرازي، فإنه قال كما في " سؤالات البرذعي له " (2/ 519 - 520): " كم من خلق قد افتضحوا فيه ".[/]
[=&amp] 4 - الإمام الترمذي في سننه (5/ 637 رقم 3723) فإنه قال عن الحديث: " هذا حديث غريب منكر ".[/]
[=&amp] 5 - الإمام ابن حبان، فإنه قال في كتابه "المجروحين " (2/ 94): " هذا خبر لا أصل له عن النبي عليه الصلاة والسلام ".
[/]
[=&amp]6 - الإمام ابن عدي، فإنه قال: " هذا الحديث موضوع يعرف بأبي الصلت " كما في " الموضوعات " لابن الجوزي (35411).
[/]
[=&amp]7 - الإمام الدارقطني، فإنه قال في كتابه "العلل " (3/ 248): " الحديث مضطرب غير ثابت ".[/]
[=&amp] 8 - الإمام ابن الجوزي فإنه قال في كتابه: "الموضوعات " (1/ 353): " هذا حديث لا يصح من جميع الوجوه ".[/]
[=&amp] 9 - الإمام ابن دقيق العيد، فإنه قال كما في "المقاصد الحسنة" ص 170: " هذا الحديث لم يثبتوه. وقيل: إنه باطل ".[/]
[=&amp] 10 - الإمام ابن تيمية، فإنه يقول ي كتابه "أحاديث القصاص " ص 62: " هذا ضعيف، بل موضوع عند أهل المعرفة بالحديث. لكن قد رواه الترمذي وغيره، ومع هذا فهو كذب "، وانظر " مجموع الفتاوى " له (4/ 410 - 413) و (18/ 123 - 124).
[/]
[=&amp]۱۱ - الإمام الذهبي، فإنه صرح بوضعه في الميزان (1/ 415) و (3/ 668).
[/]
[=&amp]12 - الشيخ عبد الرحمن المعلمي اليماني- رحمه الله- في تحقيقه لـ " الفوائد المجموعة " (ص349 - 353) حيث ذهب إلي القول بوضعه في تحقيق مطول.[/]
[=&amp] 13 - المحدث محمد ناصر الدين الألباني- رحمه الله- في ضعيف الجامع الصغير وزياداته رقم (1313) حيث يقول: " موضوع ".[/] [=&amp]حال، از شما می خواهم یک سند «معتبر» از این حدیث در کتب شیعه بیاورید؛ زیرا حتی در کتب شیعه نیز با سند معتبر چنین روایتی وجود ندارد. [/]

نظر امام باقر (علیه‌السلام) درباره عمر و ابوبکر

انجمن: 

سلام
لطفا در رابطه با نویسنده این حدیث، منشأ آن و هرآنچه به این نوشته مربوط می‌شود بنده را راهنمایی کنید.

نقل قول:
امام ابوحنیفه فرمود: به مدینه آمدم و به نزد امام محمد باقر رحمه الله رفتم، گفت: ای برادر عراقی! در مجلس ما ننشین.من نشستم و گفتم: خداوند ترا صلاح بخشد، در مورد ابوبکر و عمر رضی الله عنهما چه می‌گویی؟فرمود: خداوند ابوبکر و عمر را مورد رحمت و بخشش خود قرار دهد.گفتم: پیروان شما در عراق می‌گویند که تو از آنان اظهار بیزاری می‌نمایی.فرمود: پناه بر خدا! سوگند به پروردگار کعبه که آنان دروغ گفتند، آیا نمی‌دانی که علی، دخترش ام‌کلثوم بنت فاطمه را به ازدواج عمر بن خطاب درآورد؟! و آیا نمی‌دانی که مادربزرگ ام‌کلثوم خدیجه، سرور زنان بهشت و پدربزرگش رسول الله صلى الله علیه وسلم، خاتم پیامبران، سیدالمرسلین و پیامبر پروردگار جهانیان و مادرش فاطمه سرور زنان جهان و برادرانش حسن و حسین سرور جوانان بهشت و پدرش علی بن ابی‌طالب که در اسلام دارای شرف و فضیلت است، می‌باشد؟ اگر عُمر شایسته‌ی همسری ام‌کلثوم نمی‌بود، علی دخترش را به ازدواج عمر در نمی‌آورد.گفتم: اگر نامه‌ای به آنان بنویسی و این دروغی که بر شما بسته‌اند، را تکذیب کنی، مناسب است!گفت: آنان نامه‌ها را نمی‌پذیرند؛ من به تو آشکارا گفتم که این جا ننشین، قبول نکردی و نشستی، پس چه طور ممکن است که آنان از نامه‌ای اطاعت می‌کنند؟!نویسنده: امام محمد ابوزهره (ابوحنیفه حیاته و عصره، آراؤه و فقهه: ۱۴۴-۱۴۵٫)

حدیث پیامبر (ص) در مورد فرد خوردن خرما

سلام و خسته نباشید
چند روز پیش حدیثی از پیامبر (ص) نقل شده که فرمودند خرما را فرد بخورید یا 3 یا 5 یا 7 اما بهتر است 7 بخوریم.
این شرح حدیث هست
ممنون میشم صحت این حدیث رو برام پیدا کنید
با تشکر از زحمات شما

دروغ و سرافکندگی

سلام
سوالی درباره حدیث پیامبر داشتم:
"پیغمبر اکرم فرمود:از دروغ بپرهیز زیرا که روی دروغگو را سیاه میکند"
سندی برای حدیث نمیخوام منبعشو میدونم
تو این حدیث که گفته شده رو را سیاه میکند مقصود اصطلاح سرافکنده شدنِ فرد دروغگو هستش یا واقعا دروغ چهره آدمی رو تیره و به مرور کبود میکنه؟

برچسب: 

تناقض در مساله کمک و بخشش و مدارا

سلام.


بعضی احادیث به صبر و مدارا و درخواست کردن در دوستی ها توصیه شده و در مقابل بعضی احادیث صبر و مدار و درخواست را جایز نمیداند...
بعضی احادیث به ایجاد پیوند و سخاوتمندی و بخشش توصیه کرده حتی اگر طرف مقابل مشتاق نباشد، در مقابل در بعضی احادیث اینگونه روابط ارزشی قائل نشدند
این تناقضات که در این احادیث پیدا میشه چه توضیحی میتونه داشته باشه و اصل حقیقت چیست؟
باتشکر.

1. حدیث اول کمک مالی و درخواست از دوستان رو جایز دونسته ولی در حدیث های بعد درخواست کردن و به زحمت انداختن دیگران رو نهی کرده. چطور میشه؟
هرگاه يكى از شما تنگ دست و گرفتار شد، [مشكل را] به برادر خود بگويد و خويشتن را آزار ندهد

درخواست كردن، زبان گوينده را كوتاه مى كند و دل شجاع پهلوان را مى شكند و انسان آزاد سرفراز را به مقام برده اى ذليل تنزّل مى دهد و آبرو را مى بَرد و روزى را مى بُرد
بدترين برادر آن است كه مايه رنج و زحمت آدمى باشد

2. حدیث اول توصیه به کناره گیری از مردم داره و حدیث بعدی توصیه به آمیختن با مردم
هر كه از مردم كناره گرفت، از شرّشان سالم ماند

مؤمنى كه با مردم مى آميزد و بر آزار و اذيت آنان صبر مى كند، برتر از مؤمنى است كه با مردم نمى آميزد و آزار و اذيّت آنان را تحمّل نمى كند

3. در حدیث اول رفاقتی که نیازمند مدارا باشد را درست نمیداند و در حدیث دیگر تحمل و مدارا را زیور دوستی و رفاقت میداند
كسى كه نيازمند مدارا كردن با او باشى، برادر تو نيست

تحمّل [لغزشها] زيور همراهى و رفاقت است

4. در حدیث اول به کسی که روی گردانی میکند نباید روی اورد و در حدیث دیگر گفته شده با کسی که دوری میکند پیوند برقرار کن
هيچ گاه به كسى كه از تو روي گردان است، روى نياور و هيچ گاه از كسى كه به تو علاقه مند است، روى برمتاب

از برادرت فرمان ببر هر چند او تو را نافرمانى مى كند، و با او پيوند برقرار كن هر چند او از تو دورى مى گزيند

5. در حدیث اول برای کسی که بهره نمیرساند ارزشی قائل نشده و در حدیث بعد گفته شده اگر برادرت بخل ورزد بازهم بخشش کن
در همنشينى آن كس كه از دين و دنياى او بهره اى نبرى، خيرى براى تو نيست و هر كه براى تو حقّى قائل نبود، تو نيز برايش حقّى قائل نباش كه اين ارزش شمرده نمى شود

چون برادرت از تو بِبُرد خود را به پيوند با او وادار و چون بخل ورزد از بخشش دريغ مدار ··· مبادا اين نيكى را در آن جا كنى كه نبايد، يا درباره آن كس كه نشايد


مفهوم دقیق این حدیث: «اللهم خلقت القلوب علی ارادتک»

به سلام میخواستم بدونم مفهوم دقیق این حدیث چیست ؟ لطفا کامل توضیح دهید .

اميرالمؤمنين علي ع میفرمایند :

اَللّهُمَّ خَلَقْتَ‌‌الْقُلُوبَ عَليٰ اِرادَتِكَ وَ فَطَرْتَ‌‌الْعُقُولَ عَليٰ مَعْرِفَتِكَ.

خدايا! تو قلبها را با ارادت و محبت خود و عقلها را با معرفت خود سرشته‌اي. محمدباقر مجلسي، بحار‌الانوار، ج 95، ص 403

این عقلها را با معرفت خود سرشته ای یا به عبارتی فَطَرْتَ‌‌الْعُقُولَ عَليٰ مَعْرِفَتِكَ معنایش این است که خداوند راه شناخت فطری در انسان قرار داده که مثلا فطرتا بداند خدا چیست یا اینکه نه فطرتا انسان از نظر عقلی به دنبال معرفت خداوند است ؟

ببیند منظورم این است که آیا انسان فطرتا خدا شناس است یا خدا جو ؟ و این حدیث بر کدام جهت معنی میدهد و چرا ؟