سلام یک سوالی برای من پیش آمد،اولا قبل از مطرح کردن سوالم درخواستی دارم از کارشناس بزرگوار،لطفا کسانی که با یزید مخالف بوده اند را ذکر کنید و عاقبتشان را بگویید،سوالم این هست که آیا یزید فقط بخاطر بیعت نکردن امام حسین(ع) را شهید کرد؟من فکر میکنم بخاطر این بوده که امام طرفدار میان مردم زیاد داشتند و یزید احساس خطر کرده بود برای همین خواست به خیالش امام حسین را از میدان بردارد...دلیل این پاسخ هم این هست که کسانی بودن که با یزید بیعت نکردند ولی فکر میکنم چون یزید از امام حسین(ع) بیشتر احساس خطر میکرد و برای همین او را شهید کرد.میخواستم نظرتون رو در این باره بدونم
سوال دومم درباره توجیهی است که وهابیون و افراد گمراه معمولا میکنند،آن ها نعوذبالله امام حسین را شورشی میخوانند و میگویند هر حکومتی بود همین کار را میکرد،چه پاسخی باید به آن ها داد؟
سلام با توجه به طرح قیام ابوالسرایا می خواستم بدانم نقش احمد ابن موسی معروف به شاه چراغ در ان قیام چه بوده و ایشان در ان زمان چه می کرده است با توجه به اینکه وی فرزند ارشد امام بوده است و بزرگتر از امام هشتم
در ایام محرم امسال نیز مانند سالهای گذشته جنایاتی اتفاق افتاد و عزاداران سید الشهداء در خون خود غلطیدند
مفتی آل سعود جناب آل الشیخ قاتلین را مذمتی نکردند بلکه مراسم عزاداری در عاشورا را بدعت دانستند و مفتی دیگر , محمد العریفی در پیامی چنین گفت که :
برپایی مجالس عزا در عاشورا مخالف سنت است و کسانی که این کار را انجام می دهند از اصحاب بدعت هستند.
حال سوالاتی از کارشناس محترم دارم اینها هستند که
عزاداری در محرم و روز عاشورا و مفاهیمی که از آن متبادر میشود آیا بدعتی در دین اسلام محسوب شده و باعث انحرافی در آن میگردد و افرادی را که مرتکب آن میشوند را از دین خارج میکند ؟
و دوم اینکه در صحیح بخاری در ابواب مختلف در حرمت خون گوینده لا اله الا الله حتی در هنگام جنگ از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل سخن شده . سوال اینجاست که کسی که این سنتی مانند این را میشکند آیا مبدع و از اصحاب بدعت محسوب نمیشود ؟
از نقاط مبهم نهضت کوفه تنها ماندن مسلم بن عقیل علیه السلام بود. از بزرگان شیعه در آن روزها می توان به رفاعة بن شداد بجلی ، سلیمان بن صُرَد خُزاعی ، مسیب بن نجبه فرازی ، مسلم بن عوسجه ، حبیب بن مظاهر اسدی ، ابوثمامه صائدی و ... نام برد. این عزیزان از محبین اهل بیت بودند و جز نامه نگارها .حال :
1- این افراد در آن لحظات کجا بودند؟
2- از این بزرگان سه شخصیت اول در کربلا حضور نداشتند چرا؟ اما اگر اشتباه نکنم در قیام های بعد از آن حضور داشتند ولی چرا از مسلم حمایت نکردند؟
3- سه عزیزی که نام مبارکشان را با رنگ آبی مشخص کردم در کربلا بودند ولی چرا از مسلم حمایت نکردند ؟ آیا دستور مسلم بود که مخفی شوند چون نهضت را شکست خورده می دانست یا اینکه برای تجهیز سپاه و سلاح در خارج شهر بودند و یا دلیل دیگری داشت؟
این كه، چه عواملی در پیروزی انقلاب اسلامی و واژگونی رژیم 2500 ساله ی شاهنشاهی، نقش اصلی و اساسی داشته اند از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از سال 1341 كه نهضت مقدس امام خمینی قدس سره آغاز شد، تا سال 1357 كه این نهضت به ثمر رسید با ظهور انقلابی بی نظیر كه ثمره ی آن تحقق نظام جمهوری اسلامی بود، همواره تنی چند از عالمان مجاهد، با یاری مردم فقیر و زجر كشیده، خود را به آتش و خون زدند و با تحمل سختی های بسیار مبارزه را تا پیروزی نهایی ادامه دادند. در طی این سال ها، ضمن نبردِ نابرابر ایمان و كفر، منادیان حق و حقیقت دینی، با الگو قرار دادن مبارزات صدر اسلام، و با جدّیت وصف ناپذیر، نهضت مقدس امام خمینی« قدس سره» را استمرار بخشیدند و روحیه ی سلطنت ستیزی را تقویت كردند و در هر مناسبتی با نام رهبر تبعیدی خود حركت انقلابی جمعیت های تظاهر كننده را پرشتاب و با توان ساختند. قیام 15 خرداد نقطه ی عطفی در تاریخ مبارزات ملت قهرمان ایران است، كه رهبری داهیانه ی امام خمینی« قدس سره» و یاری روحانیان انقلابی در تداوم آن، طی یك دوره ی پانزده ساله، نقش اساسی داشته است. و در همه ی آن سال ها سال روز 15 خرداد هیچ گاه در سكوت و خاموشی سپری نشد؛ زیرا كه 15 خرداد برای امت قهرمان و شهید پرور ایران، از اهمیت و اعتبار ویژه ای برخوردار بوده و خواهد بود. 15 خرداد، روز قیام خونین مردم جان بركفی بود كه، به نام اسلام و برای اسلام به میدان آمدند و علیه نظام ستمشاهی شوریدند. 15 خرداد روز آغاز نهضت مقدس اسلامی، روز عصیان علیه طاغوت و طاغوتیان و روزی بود كه ملت ایران زیر بیرق اسلام گرد آمد و برای مقابله با دشمنان اسلام و قرآن وارد صحنه شد و پشت رژیم ستمشاهی را به لرزه انداخت. در سحرگاه 15 خرداد سال 1342، دژخیمان رژیم ستمشاهی به خانه ی امام در قم یورش بردند و امام خمینی« قدس سره» را كه سه روز پیش از آن، به مناسبت عاشورای حسینی در مدرسه ی فیضیه، طی سخنان كوبنده ای پرده از جنایات شاه و اربابان امریكایی و اسراییلی او برداشته بود، دستگیر و دور از چشم مردم به زندانی در تهران منتقل كردند.
با تقدیم سلام
وتسلیت ایام شهادت سرور وسالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین.
آیا قیام امام حسین(غ) مشیت اللهی بوده وامام اختیاری از خود نداشته وحتما باید به کربلا می رفت وشهید می شدند
یا این عمل با اختیار کامل امام انجام شده است وامام می توانستند نروند
لطفا توضیح دهید.
تشکر
سال ۴۱ هجرى قمرى
صلحنامه
معاويه با امام حسن(علیه السلام) پيمان صلح منعقد ميکند.
در متن پيمان صلح موارد زير مقرر گرديد:
1- معاويه طبق دستور قرآن و سيره پيامبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) رفتار كند.
2- بعد از معاويه خلافت به امام حسن(علیه السلام) يا امام حسين(علیه السلام) برسد.
3- اهانت و سب اميرالمؤمنين (علیه السلام) ممنوع شود.
4-بيت المال مسلمين زيرنظر امام حسن(علیه السلام) مصرف شود.
5- معاويه متعهد مي شود كه مردم و شيعيان شام و عراق و حجاز در امان باشند.
معاويه كه هيچگاه قصد اجراي مفاد صلحنامه را نداشته است از همان ابتداء كليه مفاد قرارداد را بجز بند دو نقض ميكند و با برنامه ريزي بلندمدت جهت نقض اين بند نيز اقدام ميكند .
--------------- سا ل ۵۶ هجرى قمرى
ولايتعهدى يزيد
بر خلاف مفاد قرارداد، معاويه فرزند خود يزيد را به ولايتعهدى خويش برگزيد و از مردم با زور و فشار براى وى بيعت گرفت.
در تمام ۱۵ سال گذشته اهانت و سب اميرالمؤمنين (علیه السلام) نيز نه تنها منع نشد بلكه تا دوران عمربن عبدالعزيز(سال 99هـ.ق) ادامه يافت، و همواره كينه و دشمني او با شيعيان ادامه داشت و به قتل عام شيعيان مي پرداخت.
زيادبن سميه كه روزي در صف ياران امام علي(علیه السلام) قرار داشت، در زمان خلافت معاويه حاكم و فرمانرواي كوفه و بصره شد و چون شيعيان را مي شناخت آنها را به دستور معاويه مورد تعقيب قرار داد و به شهادت رساند، به طوري كه احدي از شخصيت هاي معروف شيعه در عراق باقي نماند.
البته خود معاويه به خوبى مى دانست كه عملى شدن اين كار، مشكلات و موانع فراوانى دارد. راز دشوارى هاى اين كار را بايد از يك سو، شخصيت منفى و تبه كار يزيد دانست، چرا كه يزيد جوانى لاابالى، فاسق، هرزه، بى بندوبار، آلوده و در يك كلام، بى دين بود و افكار عمومى، به ويژه صحابه و مسلمانان برجسته اى كه هنوز در قيد حيات بودند و روش و منش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را به ياد داشتند، به سادگى پذيراى چنين شخصى به عنوان خليفه مسلمانان نبودند. از سوى ديگر، بنا بر يكى از بندهاى صلح نامه، خلافت بعد از معاويه از آنِ حسن بن على(عليه السلام) و اگر براى ايشان اتفاقى افتاد، از آنِ حسين بن على(عليه السلام) بود و معاويه حق نداشت كسى را به عنوان جانشين بعد از خود، انتخاب كند،3 از اين رو تا امام مجتبى(عليه السلام) در قيد حيات بود، معاويه با مانع بزرگى در جهت انتخاب جانشين رو به رو بود. گذشته از اينها اصلا تا آن زمان، هيچ يك از خلفاى پيشين، فرزند خود را به عنوان جانشين انتخاب نكرده بود و اصولا خلافت، يك منصب موروثى نبود تا بعد از مرگ پدر، پسر بر جاى وى تكيه زند.
معاويه كه به اين موانع و مشكلات واقف بود و مى دانست طرح چنين مسئله و پيشنهادى در بدو امر و بدون انجام مقدماتى، عدم پذيرش جامعه اسلامى و در نتيجه، تنش ها، چالش ها و پيامدهاى منفى و زيان بارى را براى حكومتش در پى خواهد داشت، در ابتدا از طرح آن به طور آشكار و گسترده، خوددارى كرد و ضمن صبر و انتظار تا زمانى كه شرايط لازم فراهم آيد، تدابيرى انديشيد و هر گونه ترفند و حيله اى كه ممكن و لازم بود به كار بست. انجام سفرها، نوشتن نامه ها، تطميع يا تهديد و ارعاب برخى افراد براى همراه كردن آن ها با خود، از جمله اقدامات اوست. به هر تقدير، شرايط لازم براى انجام چنين كارى در سال هاى آخر عمرمعاويه فراهم شد و او توانست جامعه اسلامى را آماده پذيراى اين امر كند.