✿♪♪✿♪♪تصاویر لایه باز مذهبی✿♪♪✿♪♪تولید اختصاصی اسک دین***
ارسال شده توسط مهدی در جمعه, ۱۳۸۹/۱۱/۲۹ - ۱۳:۰۳psd
هفته نامه تخصصی حیات طیبه که تحت نظر بنیاد شهید و امور ایثارگران اداره می شود هر هفته پس از پایان نماز جمعه تهران میان نماز گزاران توزیع می شود و مبلغ آن نیز سه صلوات نثار ارواح مطهر امام شهیدان رحمت الله علیه و شهدا است
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، شهید احمد بذر افشان ابرقویی ، نامی است که بر مزار یکی از شهدای مدفون در قطعه 24 بهشت زهرای تهران حک شده است. اما این بسیجی شهید در زادگاه خود نیز دارای مزاری دیگر است.
مطابق با سنگ نوشته ی مزار این بسیجیِ شهید که در زمان شهادت ، تنها 16 سال داشته است ، وی به تاریخ دوم فروردین 1361 ، در جریان عملیات فتح المبین ، بر اثر گلوله باران دشمن ، قطعه قطعه شده و بخش هایی از بدن او در تهران و بخش هایی دیگر در زادگاهش ، «ابرقو» می شود.
بیش از این چیزی از حکایت این بسیجی 16 ساله نمی دانیم.
چند جمله از وصیت نامه ی شهید نیز روی سنگ مزارش حک شده به این مضمون:
ای پدر و مادر و دیگران ! از نماز کوتاهی نکنید و سخنان امام امت را که همانند سخنان حضرت محمد در صدر اسلام است ، همه اجرا کنید.
همه ما با این عکس خیلی خوب آشنائیم. هر جا نامی از شهید و شهادت باشد ، حتما این عکس زیبایی که تمام و کمال از مظلومیت خون شهدا و مفهوم عمیق شهادت سخن آشکار می گوید ، را دیده ایم و دلمان عجیب برای غربت شهدا می گیرد.
شهید امیر حاج امینی…
بیسیم چی لشگر ۲۷ محمد رسول الله… .
از مظلومیتش همین که هیچ مطلبی را در مورد زندگی نامه اش و یا وصیت نامه اش نمی یابی… .
ولی تاریخ شهادتش ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و محل شهادتش کربلای شلمچه بوده است.
معرفی شهید
خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد…
اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام ….
داداشش می گه: یه بار نشسته بودم کنار مزارش؛ دیدم یه جوون اومد سر مزار و بهم گفت: شما با شهید نسبتی دارین؟ با اصرارش گفتم برادرشم. همینکه اینو شنید، گفت: ما اول مسلمون نبودیم، اما با اجبار مسلمون شدیم ولی از ته دلمون راضی نبودیم و شک داشتیم. تا یه بار اتفاقی عکس این شهید رو دیدم. واقعاً حس می کردم داره باهام حرف می زنه؛ طوری تاثیر روم گذاشت که از ته قلبم به اسلام ایمان آوردم و از اون به بعد همش سر مزارش میام….
بعد شهادتش یه نامه به دستمون رسید که چند روز قبل از شهادتش نوشته بود، اولش اینطور شروع می شد: “از اینکه به این فیض عظیم الهی نایل شدم، خدا را بسیار شکر گذارم…..”
دفعه آخری موقعی بود که بچه ها یک به یک جلو می رفتن و بر می گشتن. یه بار دیدیم امیر بلند شد که بره تو خط. یکی بهش گفت: حاجی! الان نوبت منه… ولی امیر گفت: نه! حرف نباشه، این دفعه من می رم…..
همین دفعه بود که با خوردن یه خمپاره شهید شد.
جام کشکول؛ مهر نوشت: روزهای جنگ تحمیلی در لرستان پر از روزهایی است که مادران لرستانی در مقابل موشک باران دشمن چه عاشقانه کودکانشان را در آغوش گرفتند و علی اکبر و علی اصغر دادند و هر لحظه منتظر ترکش های آژیر قرمز در جای جای شهر های این استان بودند.
کوچه ای با 6 خانه و 9 شهید + عکس
شهر «کومله» در استان گيلان كوچه بنبستی کمنظیر دارد كه طول آن کمتر از 30 متر است اما در همين مساحت كم شش منزل با 9 شهید وجود دارد.
در ابتدای این بن بست خانه شهید «محمد نیکنام» قرار دارد. در خانه دوم زادگاه شهید «ایرج صیقلی» را ميبينيم. خانه سوم متعلق به دو برادر شهيد و فرهنگی به نامهای «ناصر و محمود نیکنام» است که هر دوي آنها در «عملیات کربلای2» به شهادت رسیدهاند.
خانه چهارم مربوط به شهید «حسینعلی نیکنام» است که در سال 1365 و زمانی که به عنوان مربی تاکتیکی در پادگان منجیل مشغول خدمت بود براي نجات ديگران، خود را بر روي «نارنجک» در حال انفجار انداخت.
خانه پنجم محل تولد و پرورش یکی از کم سن و سالترین شهدای شهرمان است. شهید «قاسم اصغری» در حالی که 15 سال بیشتر نداشت در «عملیات کربلای 5 » در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسيد به گفته یکی از همرزمان شهيد، قاسم در اين عمليات «آر.پی. جی» زن بود و با این سن کم خودش بیش از 30 بار (بیش از حد استاندارد) با آر.پی. جی شلیک کرد که موجب حیرت و تعجب سایر همرزمانش شد.
و سرانجام در خانه ششم، سه شهید برادر به نامهای «محمد، غلامرضا و فریدون صیقلی» پرورش یافتند که با توجه به بیشترین تعداد شهید، این بن بست آسمانی به نام شهید صیقلیها نام گرفته است.