علم

آداب دوستی

انجمن: 

[="arial"]بسم الله الرحمن الرحیم
[="blue"]آداب دوستی:
[/]عوامل زیادی درسرنوشت انسان تأثیرگذاراست که یکی ازآن عوامل، دوست و همنشین است.
این که اسلام بردقت درانتخاب دوست، فراوان تأکید می کند به خاطر همین تأثیر گذاری همنشین است.
باید توجه داشت که دوست و دوستی باهم تفاوت دارند. دوست یعنی همنشین ، همدم ، همراز و....اما دوستی متعلق به اخلاق ورفتاراست، به همین خاطر است که دررستاخیز از دوستی ها سوال می شود.
دوستی نیز مانند دیگر مفاهیم اخلاقی دارای ضوابط، شرایط و آداب خاصی است. در این برنامه به برخی از آداب دوستی که درکلام مولاعلی(ع)بدان اشاره شده،خواهیم پرداخت.
راستگویی امر مهمی در دوستی با افراد است چرا که سبب ارتقاء روحیه صداقت در فرد می شود. نوشته اند: مردی بسیار به امام مجتبی (علیه السلام) علاقه مند بود. خدمت امام آمد و از او خواست که دوست و همنشین او باشد. امام مجتبی علیه السلام با چهره ای گشاده به او تبسم نمود و پاسخ مثبت داد و فرمود: «من تو را به دوستیِ خود بر می گزینم اماچند شرط دارد که باید در دوستی با من رعایت نمایی». مرد گفت: «هر چه باشد می پذیرم». امام فرمود: «اگر می خواهی با من دوست باشی نباید مرا مدح نمایی زیرا من خود را بهتر از تو می شناسم؛ مبادا به من دروغ بگویی زیرا دروغ را ارزش و اعتباری نیست؛ و مبادا نزد من از کسی غیبت نمایی». مرد اندکی سکوت کرد و چون آن شرایط را درخود نمی دید به امام گفت: «ای فرزند رسول خدا! به من اجازه بده تا باز گردم». امام با لبخندی فرمود: «اگر این گونه می خواهی اشکالی ندارد.»
رعایت احترام، از دیگر آداب و شرایط دوستی است. چرا که افراد، در نتیجه دوستی، نسبت به همدیگر حقوقی پیدا می کنند که باید به این حقوق احترام بگذارند. گذشته از آن، از جمله وظایفی که مسلمان دارد حفظ احترام دیگران است و چه بسا که تغییر رویه ها و اصلاحات رفتاری دیگران به همین طریق اجرا می شود زیرا احترام، سبب هدایت دیگران می شود.
شرط دیگر،تواضع است. رابطه دوستی وقتی مستحکم تر می شود که فرد ببیند دوستش نه تنها به او احترام می گذارد بلکه هرگز خود را از او بالاتر ندیده و قصد فخرفروشی به او را ندارد. همچنان که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این باره می فرمایند: « بین دوستان، آداب ورزی جایگاهی ندارد».یعنی دوستان باید با هم صمیمی باشند و آدابی را که زمینه ساز دوری است کنار گذارند.
ازموارد دیگری که امام علی(ع)دررابطه با دوستی سفارش نموده اند،می توان به همنشینی با فقرااشاره کرد.
امام (ع)نزدیکی به فقرا را به این خاطر توصیه می کنند که دیدن محرومیتهای آنها باعث می شود حس قناعت و شکرگزاری در انسان تقویت شود چنان که فرموده اند : با فقرا همنشینی کن و شکرگزاری خدا را زیاد نما.
همچنین مولا علی(ع) همنشینی با اندیشمندان وصاحبان خرد را موجب کمال عقل دانسته می فرمایند : با حکما همنشینی کن تا عقلت کامل، نفست شریف، و جهلت دور گردد.
اما امام(ع)مردم را از همنشینی با دنیا طلبان به شدت نهی می کندومی فرماید: همنشینی با اهل دنیا سبب زائل شدن دین و ضعیف شدن ایمان می گردد.
" در خصوص آداب دوستی در روایات اسلامی ما می توانیم به دو نکته در این فرصت بسیار کم اشاره کنیم . نکته اول ضرورت دوست یابی است . روایات بسیار زیادی داریم که ما را تشویق می کنند به انتخاب دوستانی با صفات برجسته انسانی . روایتی است از حضرت علی ( ع ) در حکمت 12 نهج البلاغه که می فرمایند : أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ ، یعنی عاجزترین و ناتوان ترین انسان کسی است که عاجز باشد از این که دوستانی برای خودش دست و پا کند و به دست بیاورد و عاجز تر از او کسی است که یک دوستی داشته باشد و با زحمت آن دوست را به دست آورده باشد و بعد آن دوست را از دست بدهد .
نکته دیگر آداب دوستی است . دوست یابی یک نکته است و این که دوستی ما و پیوند دوستی ما برقرار باشد نکته دوم است . فرمولهایی در شریعت مقدس اسلام و در روایات معصومین وارد شده است که به ما راهکار نشان می دهد که این دوستان را همیشه داشته باشیم . به عنوان نمونه حضرت علی ( ع ) در خطبه 141 نهج البلاغه می فرمایند : ای مردم کسی که از برادر ایمانی خودش اطمینان پیدا کرد و دینش را و اخلاقش و طریق زندگی اش را اطمینان پیدا کرد در این صورت وقتی که به چنین اطمینانی رسید گفتار دیگران را ، گفتار کسانی را که مغرضند و می خواهند آن شخص را در نظر ما سیاه نمایی کنند و یا صفات بدی را که او اصلاً ندارد به او بچسبانند به این گفته ها نباید گوش داد چرا که بین حق و باطل 4 انگشت بیشتر فاصله نیست یعنی آن چیزی را که شما دیدید همان چیز را باور و قبول کنید و آن چیزهایی را که شنیدید نباید به این زودی باور کرد و تحت تاثیر آن حرفها پیوند دوستی تان را از بین ببرید .
**********و نکاتی وجود دارد که تمام اینها با پشتوانه روایت است و من بطور خلاصه خدمتتان عرض می کنم که در آداب دوستی و پیوند و برقرارداشتن دوستی ها موثر است . یکی ابراز دوستی و اظهار علاقه کردن است . یعنی وقتی کسی را دوست داشتیم و دینش را قبول داریم و آدم متدین و خوش اخلاقی است این را اظهار کنیم ، همسرمان را دوست داریم اظهار کنیم ، فرزندانمان را دوست داریم ، اظهار کنیم ، پدر و مادرمان را دوست داریم اظهار کنیم ، تمام آن کسانی را که دوست داریم اگر اظهار کنیم در پیوند دوستی موثر خواهد بود و دیگر مهربانی و خوش اخلاقی و نیکو سخن گفتن هم از جمله آداب دوستی است که در پیوند دوستی و در برقرارداشتن دوستی موثر است .
تواضع و فروتنی و راستی و صداقت و وفای به عهد ، هدیه دادن و دید و بازدید و حفظ اسرار هر کدام از اینها باب واسعه ای است که درباره اینها می توان سخنها گفت و مجموعه اینها را می توان فرمولهایی بدانیم که دوستی ها را محکم می کند و باعث دوام دوستی می شود . "
از دیگر وظایف و آداب دوستی، تداوم بخشیدن به آن در گرفتاریها است. آن گونه که سروده اند:
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
یکی از آداب دوستی این است که وقتی کسی بیمار می شود و نیاز به توجه عاطفی بیشتری دارد دوستان به عیادتش بروند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) وقتی شنید دوستش «حارث هَمدانی» بیمار است و در بستر مرگ افتاده تصمیم گرفت به عیادت او برود. امام علیه السلام با او احوال پرسی کرد و برای خشنودی او گفت: «ای حارث! من به تو بشارت می دهم که تو در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط و در کنار حوض کوثر و در موقع «مُقاسمه» مرا می بینی». حارث که دیگر از دنیا بریده بود پرسید: «مقاسمه چیست؟» امام فرمود: «مقاسمه، تقسیم کردن مردم با آتش است. روز قیامت، من با آتشِ جهنم، مردم را تقسیم می کنم. من به آتش می گویم: ای آتش! این دوست من است او را رها کن و این دشمن است او را بسوزان». سپس سه بار به حارث فرمود: «ای حارث! در آن دنیا هر کس با آن کسی که دوست است خواهد بود و او را همراهی خواهد کرد».
شرط دیگر دوستی، بردباری است. بدیهی است که در زندگی انسان، فراز ها و نشیبهایی رخ می دهد واین"ازحالی به حالی شدن ها" درروابطش بادیگران ازجمله بادوست وهمنشینش تاثیر می گذارد. حال اگردرهنگام ابتلاوگرفتاری ، دوستان تحمل همراهی با انسان را نداشته باشد،مطمئناً دوستی پایدار نمی ماند.
یکی از راههای زیاد شدن تحمل و بردباری، همنشینی با افراد حلیم است.
امیرالمؤمنین(علیه السلام)می فرمایند: با بردباران همنشینی کن و حلم و بردباری خود را زیاد نما.
همچنین همنشینی با علما باعث افزایش علم ودانش ، ودانش موجب بصیرت می شود وسرانجام ،خوشبختی را در پی دارد. امام علی(ع) در این رابطه نیز فرموده اند: با علما همنشینی کن؛ خوشبخت می شوی.

___________________________________________
1 معیار دوستی بر اساس تقوا
قال علی علیه السلام: احبب الاخوان علی قدر التقوی. بحار / 78 /3 3
برادران (دینی‌ات) را به اندازه تقوای آنان دوست بدار.
2 اعلام دوستی
قال رسول الله صلّی اللّه علیه و آله: اذا احب احدکم صاحبه او اخاه فلیعلمه فانّه اصلح لذات البین.بحار / 74 / 182
هرگاه یکی از شما برادر و همراه خود را دوست داشت و علاقه‌مند بود، باید او را از محبت و علاقه خودآگاه ساز چرا که این کار موجب بهبودی روابط می‌شود.
قال رسول الله صلّی اللّه علیه و آله: اذا احببت رجلا فاخبره. بحار / 74 / 181
هر گاه کسی را دوست داشتی، مطّلعش کن.
3 عدم شوخی و جدال با دوست
قال الصادق علیه السلام: اذااردت ان یصفولک ودّاخیک فلاتمازحنّه و لا تمارینّه. بحار/78/291
هرگاه خواستی رفاقت و دوستی برادرت با تو پاکیزه (و دور از تیره‌گی و کدورت) باشد، با او شوخی نکن و در صحبتهایت با وی بحث و جدل ننما.
نکته:شوخی کردن و شاداب بودن و شاد کردن دیگران صفتی است بسیار خوب و پسندیده و منظور از پرهیز از شوخی کردن در اینجا منظور شوخی‌هایی است که به دور از ادب بوده و یا کارهایی است که موجب رنجش شخصی و یا تحقیر او می‌شود.
4 انتخاب دوست قدیمی
قال علی علیه السلام:اختر من کل شی ء جدیده و من الاخوان اقدمهم. غرر الحکم / 2461
از هر چیزی، جدیدش را برگزین اما از دوستان، قدیمی‌اش را.
5 دوست حقیقی
قال علی علیه السلام: انّ اخاک حقّا من غفر زلّتک و سدّ خلّتک و قبل عذرک و ستر عورتک و نفی وجلک و حقّق املک. غرر الحکم / 3645
دوست و برادر واقعی تو کسی است که: لغزش و اشتباهت را ببخشد، و عذرت را بپذیرد و عیوبت را بپوشاند.
6 سؤ ال از نام و نشان دوست
قال رسول الله صلّی اللّه علیه و آله: "اذا اخا احدکم رجلا فلیسئله عن اسمه واسم ابیه و قبیلته ومنزله فانّه من واجب الحق و صافی الاخأ".بحار/74/174
هرگاه با کسی دوست شُدید باید از اسمش و نام پدرش و قبیله‌اش و منزلش سوال کنی که این جزو واجبات دوستی بوده و پاکیزه‌ترین دوستی است.
نکته: آیا توجه کردید گاهی انسان در طول یک سفر یا در اتوبوس با کسی چند ساعت با هم است و با هم حرف می‌زنند اما تا آخر سفر حتی اسم همدیگر را نمی‌فهمند. این جز آداب اسلامی نیست بلکه مطابق این روایت بهتر است انسان وقتی با کسی آشنا می‌شود اولین چیزی که از او می‌پرسد اسمش باشد.
7 پرهیز از دوستان مادّی
قال الصادق علیه السلام: احذر ان توأخی من ارادک لطمع او خوف او میل او للاکل و الشرب و اطلب موأخاة الاتقیأ و ان افنیت عمرک فی طلبهم.بحار/ 74/ 272
از دوستی با کسانی که به طمع چیزی به سوی تو آمده‌اند یا از روی ترس یا نیاز و یا به خاطر خورد و خوراک با تو دوستی می‌کنند برحذر باش و بپرهیز ، و دنبال دوستی با انسانهای باتقوا باش هرچند در پی یافتن این گونه افراد عمرت را صرف کنی.
8 تکریم دوست
قال الصادق علیه السلام: من اتاه اخوه المسلم فاکرمه فانما اکرم الله عزّوجلّ.بحار/74/298
هرگاه کسی برادر مسلمانش را که پیش وی آمد، احترام و اکرام کند، خداوند را اکرام کرده.
9 حفظ دوستی و عدم غرور به ریاست
قال الصادق علیه السلام: اذا کان لک صدیق فولّی ولایة فاصبته علی العشر ممّا کان لک علیه قبل ولایته فلیس بصدیق سوء. بحار / 75 / 341
هر وقت دوستی داشتی که به ریاستی رسید و آنگاه با یک دهم آن حقی که قبل از ریاستش بر عهده‌ی او داشتی، با تو برخورد کرد، بدان که دوست خوبی است!
10 بهترین دوست
الف قال رسول الله صلّی اللّه علیه و آله: "خیر اخوانکم من اهدی الیکم عیوبکم ". تنبیه الخواطر/2/ 123
بهترین دوستان تو کسی که عیبهایت را بر تو هدیه کند.
ب قال علی علیه السلام: خیر اخوانک من دلّک علی هدی و اکسبک تقی و صدک عن اتباع الهوی. غرر الحکم / 5029
بهترین دوستان تو کسی است که تو را به سوی راه هدایت راهنمایی کند و باعث شود تقوا بدست آوری و تو را از هواپرستی و پیروی خواهشهای نفس باز دارد.
ج قال علی علیه السلام: خیر الاخوان من لم تکن علی الدنیا مودّته. غرر الحکم / 5016
بهترین دوست کسی است که دوستی و کمک‌کاریش در راه دنیا نباشد.
11 آگاه نکردن دوست بر اسرار
قال الصادق علیه السلام: لا تطلع صدیقک من سرّک الا علی ما لو اطلعت علیه عدوک لم یضرک فانّ الصدیق قد یکون عدوا یوما ما. مشکاة الانوار /3 23
هیچگاه دوستت را به رازهای خود آگاه نکن مگر رازی که اگر دشمنت بداند بواسطه آن ضرری به تو نرسد چرا که دوست، روزی دشمن خواهد شد.
12 ملاک انتخاب دوست
قال الصادق علیه السلام: من غضب علیک من اخوانک ثلاث مرات فلم یقل فیک شرّا فاتخده لنفسک صدیقا. امالی صدوق / 532
هرگاه از آشنایان و برادرانت کسی بود که سه بار بر تو عصبانی شد اما درباره‌ات بدی نگفت او را به دوستی خود انتخاب کن
13 پرهیز از دوستی با نااهل
قال الجواد علیه السلام: ايّاک و مصاحبة الشریر فانّه کالسیف المسلول یحسن منظره و یقبح اثره. بحار / 74 / 198
با انسانهای شرور دوستی و همنشینی نکن چرا که او مانند شمشیر آخته‌ای است که قیافه‌اش زیباست اما اثرش زشت و ناپسند.
14 معیار شناخت دوست
قال لقمان علیه السلام: لا تعرف اخاک الاّ عند حاجتک الیه. بحار / 74 / 178
دوستت را نمی‌شناسی مگر وقتی به او نیاز پیدا می‌کنی.
15 نشانه ی دوستی
قال الصادق علیه السلام: تستبین مودّة الرجل لاخیه فی اکله. سفینة البحار / 1 / 101
دوستی و خیرخواهی شخص نسبت به برادر و رفیقش در خوردنش آشکار می‌شود.
پایان.
[/]

برچسب: 

بیانات مقام معظم رهبری در مورد تاریخ شهادت حضرت زهرا(س)

[="arial"]بسم الله الرحمن الرحیم
[="blue"]بیانات مقام معظم رهبری در مورد تاریخ شهادت حضرت زهرا(س)
[/]حجت الاسلام ادیب یزدی درباره فاطمیه و زمان عزاداری برای حضرت زهرا(س) در یکی از سخنرانی خود به بیان خاطره و نقل قولی از رهبر معظم انقلاب پرداخت و گفت:” یادم می آید یک روز در محضر رهبر عالی قدر انقلاب بودم یکی از آقایان سوال کرد:”درباره شهادت حضرت فاطمه(س) بالاخره ۷۵ روز بعد از رحلت صحیح است یا ۹۵؟” رهبر عالی قدر پاسخ واقعا حکیمانه ای دادند و فرمودند: “برای شما چه فرقی می کند کدامیک صحیح باشد خداوند خواست که مردم بیشتر به یاد مادر ما باشند و بیشتر برای مادر ما عزاداری و بیان فضائل ایشان را بکنند.”

وی افزود: دقیقا همین نکته ای که حضرت آقا فرمودندمدنظر است.ایام فاطمیه نسبتا طولانی است به جهت این که فضائل حضرت زهرا(س) هم بی حد و حصر و بی اندازه است. فاطمه زهرا(س) ریشه، اصل و اساس ولایت و عصمت و حقیقت امامت است. هر قدر فضائل ایشان گفته شود اولا تمام شدنی نیست و ثانیا برکات بسیاری بر بیان فضائل فاطمی آمده است به عنوان نمونه بیان فضائل فاطمه(س) نفاق را از انسان می زداید، ایمان انسان را زیاد می کند، موجب بصیرت عمیق انسان نسبت به حوادث و وقایع تاریخی می شود، انسان را با حقایق و بطن این عالم آشنا می کند، انسان را پیش خدا و حضرات معصومین(ع) خصوصا حضرت بقیة الله(عج) محبوب می نماید و زمینه کسب تقوا و فضیلت را در انسان مضاعف می کند و بسیاری از فضایل دیگر. لذا جامعه شیعی ما به ذکر فضائل فاطمی بسیار نیازمند است و بحمد الله فرصت خوبی هم در ایام فاطمیه فراهم شده که توسط هیئتی ها، متدینین، نمازگزاران و مسجدی ها در مراسم هایی مختلف این فضائل گفته شود.

ادیب یزدی گفت:ایام فاطمیه هم نزد شیعیان و ارادتمندان خاندان حضرت محمد(ص) ایام معین و کاملا علنی است. اما برای شهادت حضرت صدیقه فاطمه(س) ۴ نقل وجود دارد اول اینکه برخی معتقدند خانم(س) ۴۰ روز بعد از رحلت حضرت پیامبر(ص) به شهادت رسیده اند بعضی ها گفته اند ۶۰ روز، بعضی ها ۷۵ و بعضی ها دیگر ۹۵ روز. اما برای این که روز عظیم شهادت بی بی از دستمان نرود فصلی را به عنوان ایام فاطمیه قرار داده ایم که در مشخص ترین ایام ۱۰ روز قبل از شهادت ۷۵ تا ۱۰ روز بعد از شهادت ۹۵ در نظر گرفته شده است.یعنی در طول سال حداقل ۴۰ روز برای بیان فضائل فاطمی قرار گرفته شده است.[/]

برچسب: 

تعریف«علم نافع» چیست؟یادگیری چگونه علمی لازم است؟

[="Tahoma"][="Navy"]بسم الله الرحمن الرحیم

علم نافع دارای صفات و علامات و آدابی می باشد.
امام صادق علیه السلام درباره آیه(إنما یخشی الله من عباده العلماء - از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او می هراسند - فاطر آیه 28)می فرمایند:منظور خداوند از علماء کسانی هستند که رفتار آنها گفتارشان را تایید می کند و هر که رفتار او غیر گفتارش باشد پس عالم نیست.(الکافی/ج1/ص36)
و نیز حضرتش می فرمایند: به طلب علم برآیید و آنرا با حلم و وقار زینت خود سازید و بر آن کس که به او علم می آموزید و از او علم چیزی را فرا می گیرید تواضع به خرج دهید و عالم ستمگر مباشید که باطل شما بر حقتان غلبه خواهد کرد.(الکافی/ج1/ص36)
و امام رضا علیه السلام فرمودند:بردباری و سکوت از علامات دانش است.(الکافی/ج1/ص36)[/][/]

شأن و مقامِ قرآن در روایات

انجمن: 

[="Arial"]
[="Blue"]شأن و مقامِ قرآن در روایات
[/]:Gol:قرآن را بر ديگر سخنان رفعتي است كه در وصف نمي‎گنجد و آنها را قياس با قرآن نتوان نمود همچنان كه نه مخلوق را با خلق مي‎توان سنجيد و نه افعال آنان را با فعل خدا مي‎توان مقايسه كرد:
«فَضْلُ الْقُرآنِ عَلي سائِر الكَلام كَفَضْل اللهِ عَلي خَلْقِهِ».[1]
«اِنَّ كَلامَ الباري سُبحانَهُ لايَشْبَهُ كَلامَ الخَلْقِ كَما لايَشْبَهُ أفعالُهُ أفعالَهُم»[2]
مگر نه اينكه قرآن تجلّيِ خاصِ خداوند سبحان مي‎باشد بي‎آنكه به چشم بصر بتوان مشاهده كرد، و به چشم بصيرت به كُنهِ ذاتش پي برد:
«فَتَجَلّي لَهُم سُبْحانَهُ في كِتابِهِ مِنْ غَيْرِ اِنْ يَكُونُوا رَأوْهُ بِما أراهُم مِنْ قُدْرَتِهِ».[3]
تجلّي اعظمي كه ملموس‎ترين و مشهودترين شهود و حضور را جلوه‎گر است:
«اللّهُمَّ اِنّي أسئلُكَ بِالتَّجلّيِ الأعْظَمِ في هذِهِ اللَّيْلَةِ مِنْ الْشَهْرِ المُعَظَّمِ».[4]
از اين رو، آنكه شوق ديدار معشوق بسر مي‎پروراند و در هوايِ وصالش، شب را به صبح مي‎رساند و از درد هجران و لذتِ حضور به سجده در آمده، مُهر از رازِ دل برگرفته، عقده‎ها را گشوده، در خلوتِ انسِ محبوب به نجوا در آمده است و گريان و نالان درمانِ درد مي‎جويد و سكونت در جوارش را مسئلت مي‎نمايد.[5]
و آنكه در بازار پرغوغاي زندگي، بهشت برين را بر متاع فاني ترجيح داده، چشمِ اميد به نعمت ابدي دوخته است.
و آنكه از خوفِ غضبِ الهي، از لذتِ حرام، دست شسته، به انتظار عفو و مغفرت الهي نشسته است،[6] همه و همه بايد بسوي قرآن شتاب گيرند تا بقدرِ توان از سفرة گسترده الهي بهره‎مند گشته، مطلوبِ خويش را بدست آورند:
«اَلا مَنِ اشْتاقَ اِلي اللهِ فَليَسْتَمِعْ كَلامَ اللهِ».[7] (ص)
(آگاه باشيد هر كه شوقِ ديدار خدا دارد پس به سخن خدا (قرآن) گوش فرا دهد).
«اذا أحَبَّ أحَدُكُم اَنْ يُحدِّثَ رَبَّه فَلْيَقرءِ القُرآنَ».[8] (ص)
(هرگاه يكي از شما عشق و علاقه داشت كه با پروردگارش سخن تازه كند پس قرآن بخواند).
«القرآنُ مَأدُبَةُ اللهِ فَتَعَلَّمُوا مِنْ مَأدُبَتِهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ».[9]
(قرآن سفره گسترده الهي است پس به تعليم از سفره گسترده‎اش بقدر توان برگيريد).
به پيام ملكوتي قرآن ناطق، علي ـ عليه السّلام ـ ، گوش فرا دهيم كه چه زيبا از عظمت قرآن و ضرورت انس و تدبر در آن، سخن مي‎گويد:
«وَ أعلَمُوا أنَّ هذا الْقُرآنَ هُو النّاصِحُ لا يَغشُّ وَ الْهادِي الْذّي لا يُضِّلُ وَ الْمُحدِّثُ الْذي لا يَكْذِبُ وَ ما جالَسَ هذا الْقُرآنَ أحَدَ الّا قامَ عَنْهُ بِزيادَةٍ اَو نُقصانٍ؛ زيادَةٍ في هُديً اَوْ نُقْصانٍ في عَميً».
(آگاه باشيد كه اين قرآن يگانه خيرخواهي است كه تقلب و خيانت نمي‎كند و هدايتگري است كه گمراه نمي‎نمايد و سخنگويي است كه دروغ نمي‎گويد، هيچ كس هم نشين با اين قرآن نگشت مگر اينكه از كنار قرآن با افزايشي و يا كاهشي برخاست، افزايشي در هدايت و يا كاهشي از كوري و ضلالت).
«وَ اعْلَمُوا أنَّه عَلي أحَدٍ بَعْدَ الْقُرآنِ مِنْ فاقَةٍ، وَ لا لأحَدٍ قَبْلَ الْقُرآنِ مِنْ غِنيً، فَاستَشْفُوا مِنْ أدْوائِكُمْ، وَ استَعينُوا بِهِ عَلي لأوائِكُم فَإِنَّ فيه شِفاءً مِنْ أكْبَرِ الداءِ وَ هُوَ الْكُفْرُ وَ الْنِفاقُ وَ الْغَيُّ وَ الْضَلال.
فَاسألُوا اللهَ بِه وَ تَوجَّهُوا إِليه بِحُبِّهِ، وَ لا تَسْألُوا بِهِ، إنَّهُ ما تَوجَّهَ الْعِبادُ إِليَ اللهِ بِمِثْلِهِ».
(و آگاه باشيد كه بركسي از پسِ قرآن فقري نخواهد بود و نه براي كسي قبل از قرآن غنايي حاصل است پس به جهت دردهايتان، از قرآن بهبودي طلب نماييد و بواسطة قرآن بر سختيها ياري جوييد، چرا كه در آن شفايي است از بزرگترين دردها، و آن كفر است و نفاق و تباهي است و ضلالت، پس بواسطة قرآن ازخدا درخواست كنيد و با عشق به قرآن بسويش روي آوريد و با آن از خلقش چيزي نخواهيد چرا كه بندگان (تاكنون) با چيزي همانند قرآن بسوي خدا روي نياورده‎اند).
وَاعْلَمُوا أنَّه شافِعٌ مُشَفَّعٌ، و قائِلٌ مُصَدَّقٌ، وَ أنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرآنُ يَومَ القيامَةِ شُفِّعُ فيه، وَ مَنْ محَلَ بِهِ الْقُرآنُ يَوْمَ الْقِيامَةِ صُدِّقَ عَلَيه، فإنَّه يُنادي مُنادٍ يَوْمَ الْقِيامَةِ: «ألا كُلُّ حارِثٍ مُبْتَليً في حَرْثِهِ وَ عاقِبَةِ عَمَلِه غَيْرَ حَرَثَةِ الْقُرآنِ».
(و آگاه باشيد كه او شفاعتگري است مورد قبول و گوينده‎اي است مورد تصديق، و بي‎شك هر كه را قرآن در روز قيامت شفاعت كند بي‎درنگ پذيرفته خواهد شد و از هر كه قرآن شكايتي نمايد بلافاصله تأييد خواهد گشت چرا كه فريادگري در روز قيامت ندا مي‎كند: «بهوش باشيد هر كِشتكاري در كِشتة خود و عاقبت عملش گرفتار است مگر كشتكاران قرآن»).
«فَكُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أتْباعِهِ وَ استَدِلُّوهُ عَلي رَبِّكُم وَ اسْتَنْصِحُوهُ عَلي أنْفُسِكُمْ وَ اتَّهِمُوا عَلَيْه آرائكُمْ وَ اسْتَغِشُّوا فيهِ أهْواءَكُم».[10]
(پس از كشتكاران و پيروان قرآن باشيد و از آن بسوي پروردگارتان رهنمايي طلب كنيد و از آن بر جانتان خيرخواهي جوييد و در برابر نظراتتان را متّهم نماييد و در حوزة قرآن اميالتان را خيانتكار تلقي كنيد).
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در خطبه‎اي جامع، حقيقت دنيا و جايگاه قرآن و شأن و مقامش را بيان مي‎كند:
«أيُّها الناسُ إنَّكُم في دارِ هُدْنَةٍ وَ أنْتُم عَلي ظَهْر سَفرٍ وَ الْسَّيْرُ بِكُم سَريعٌ وَ قَدْ رَأيْتُم اللَّيْلَ وَ الْنَهارَ و الْشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ يُبْليانِ‌ كُلَّ جَديدٍ و يُقَّرِبانِ كُلَّ بَعيدٍ و يَأتيانِ بِكُلِّ مَوْعُودٍ فَأعِدُّوا الجَهازَ لِبُعْدِ الْمَجاز.
قالَ: فَقامَ مِقْدادُ بْنُ الْأسْوَدَ فَقالَ يا رَسُولَ اللهِ، وَ ما دارُ الْهُدْنَة؟
فَقالَ: دارُ بَلاغٍ وَ انقِطاعٍ، فَإِذَا التَبَسَتَ عَلَيْكُمْ الْفِتَنُ كَقِطَعِ الْلَّيَلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآنِ فَإنَّهُ شافِعٌ مُشَفَّع‏ٌ و ما حِلٌ مُصَدَّقٌ، وَ مَنْ جَعَلَهُ أمامَهُ قادهُ إِلَي الْجَنَّةِ وَ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ إِلَي الْنارِ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ، وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظاهِرُهُ حُكْمٌ وَ باطِنِهُ عِلْمٌ، ظاهِرُهُ اَنيقٌ وَ باطِنهُ عميقٌ، لَه تخُومٌ وَ عَلي تُخُومِهِ تُخُومٌ، لا تُحْصي عَجائِبُهُ وَ لا تُبْلي غَرائِبُهُ، فيهِ مَصابيحُ الْهُدي وَ مَنارُ الْحِكْمَةِ وَ دَليلٌ علي الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الْصِّفَةَ فَلْيُجْلِ جالٍ بَصَرَهُ وَ لْيُبْلِغِ الْصِّفَةَ نَظَرهُ، يَنْجُ مِنْ عَطَبٍ وَ يَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ فَإنَّ الْتّفكُرَ حَياةُ قَلْبِ الْبَصيرِ، كَما يَمْشِي الْمُسْتَنيرُ في الْظُلُماتِ بِالْنُورِ، فَعَلَيْكُم بِحُسْنِ الْتَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ الْتَّرَبُّصِ».[11]
(اي مردم شما در خانة صلح و آرامش بسر مي‎بريد در حاليكه بر پشت مركب سفر قرار گرفته‎ايد و حركت دادن شما با سرعت انجام مي‎پذيرد و بي‎شك شب و روز و خورشيد و ماه را ديده‎ايد كه هر تازه‎اي را كهنه و هر دوري را نزديك و هر موعودي را محقق مي‎گردانند؛ پس وسايل سفر را جهتِ دوري مسير گذر مهيّا سازيد.
پس مقداد بن أسود برخاست و گفت: اي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ خانه صلح و آرامش (دارهدنة) چيست؟
فرمودند: خانة كسب توشه براي رسيدن به مقصد و منقطع شدن از دنياست.
پس هرگاه فتنه‎ها همچون پاره‎هاي شبِ ظلمت افزا شما را فراگرفت و به شبهه انداخت پس بر شما باد مصاحبت با قرآن، چرا كه آن شفاعتگري مورد پذيرش و شكايت كننده‎اي مورد تصديق مي‎باشد؛ و هر كه او را در پيش رويش قرار دهد، او را به سوي بهشت خواهد كشانيد و هر كه او را در پشت خود قرار دهد او را به سوي آتش به پيش خواهد راند.
و قرآن يگانه راهنماست كه بر بهترين راه راهنمايي مي‎كند و او كتابي است كه در آن تفصيل و توضيح و برگرداندن به حاصل كلام موجود است.
و او يگانه سخن قاطع و جدي است كه با شوخي همراه نيست.
و او را ظهر و بطني است، پس ظاهرش حكم و باطنش علم مي‎باشد، ظاهرش بسيار جذّاب و دلربا و باطنش ناپيداست، او را نهايتها و ريشه‎هايي است و برنهايتهايش، نهايتهايي است كه شگفتيهاي آن به شمارش در نمي‎آيد و عجايب نامأنوسش كهنه نمي‎گردد، در آن چراغ‎هاي هدايت و منار حكمت قرار دارد، و (قرآن) راهنمايي بر شناخت حقيقت است براي آنكه صفت قرآن را بشناسد پس بايد هر محققي ديده‎اش را به گردش در آورد و نگاه دقيقش را به نهايت صفت قرآن رساند كه در نتيجه از هلاكت نجات و از گرفتاري‎ رهايي مي‎يابد، چرا كه تفكر در قرآن موجب حياتِ دلِ فرد بيناست همان گونه كه شخص در تاريكي‎ها با استمدادِ از نور گام بر مي‎دارد. پس بر شما باد التزام به زيبا رها شدن و كميِ انتظار كشيدن و معطل شدن).
قرآن را حقيقتي است ماوراء الفاظ آن كه در قيامت، در زيباترين صورت، جلوه‎گر مي‎شود و از نظر زيبايي و عظمت بر همة مسلمين و شهدا و أنبيا و فرشتگان مقرّب، پيشي جسته در صفّ مقدّمِ مقامِ قرب الهي قرار مي‎گيرد و به شفاعت از اهل قرآن مي‎پردازد[12] و هر مؤمني را به اندازه انس و عملِ به قرآن به درجه‎اي از درجات بهشت هدايت مي‎كند.[13] :Gol:
________________________________________________
[1] . بحار، ج 92، ص 19.
[2] . بحار الانوار، ط بيروت، ج 89، ص 107 و ج 90، ص 90.
[3] . نهج البلاغه، خ 147.
[4] . مفاتيح، دعاي شب مبعث.
[5] . ر.ك: بخش الگوها، فصل 4.
[6] . إنَّ قَوماً عَبدُوا اللهَ رَغْبَةً فتِلكَ عِبادَةُ التُّجارِ، و إنَّ قَوماً عَبدُوا اللهَ رَهْبَةً فتِلكَ عِبادَةُ الْعَبيدِ و إنَّ قَوماً عَبدُوا اللهَ شُكراً فتِلكَ عِبادَةُ الأحرارِ (نهج، ك 237)، در روايتي بجاي «شُكراً»، «حُبّاً» آمده است (ميزان الحكمة، ج 6، ص 17).
[7] . كنز العمال، خ 2472.
[8] . كنز العمال، خ 2258.
[9] . (بحار، ج 92، ص 19- بدون مِن ـ) (كنز العمال، خ 2356، ان هذا القرآن...)
[10] . نهج البلاغه، خ 176.
[11] . اصول كافي، ج 2، ص 599، ح 2.
[12] . اصول كافي، ج 2، كتاب فضل قرآن، ح 1، 11، 12، 14؛ باب فضل حامل قرآن، ح 3 و 4.
[13] . اصول كافي، ج 2، كتاب فضل قرآن، ح 1، 11، 12، 14؛ باب فضل حامل قرآن، ح 3 و 4.
[/]

برچسب: 

فضیلت قرآن

انجمن: 

[="Arial"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
[="Blue"]فضیلت قرآن
[/]:Gol:در عالم هستي هيچ كتابي در فضيلت و برتري به پاية قرآن نمي‌رسد؛ زيرا نه تنها قرآن خلاصه و عصارة تعليمات همة انبياء الهي است، بلكه از همة موجودات آفرينش برتر و والاتر است. پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين باره فرمود:
القُرْآنُ اَفْضَلُ كَلِّ شَيءٍ دُونَ الله؛ فضيلت قرآن به جز خدا از همه چيز برتر و بالاتر است.[1]
فضيلت قرآن از همه كتابهاي آسماني بيشتر و بالاتر است؛ زيرا كتاب‌هاي ديگر آسماني براي برهه‌اي از زمان و مردم خاصّي فرود آمده بود. امّا قرآن براي همة زمان‌ها تا روز قيامت و براي همه انسان‌ها در همه مكان‌ها حتي براي غير انسان‌ها مانند جنّ نازل شده و همه موظّف هستند به دستورات آن عمل كنند.
قرآن بهترين كلام و هديه اوست، و نيز تكلم خدا با بشر است. انسان عاقل و فهميده به هيچ عنوان حاضر نيست بين او و قرآن فاصله بيفتد. مگر نه اين است كه گوش و چشم انسان مي‌خواهند لذت ببرند. چرا لذّت را با شنيدن و ديدن آيات و كلام الهي تأمين نكنند تا بخواهند از راه باطل چشم و گوش را به لذّت مادّي سرگرم كنند.
اگر براي انسان، روشن و واضح شد كه قرآن، هم كلام الهي و هم تكلم خداوند با بشر است ، چرا به استقبال آن نمي‌شتابد!
اگر كسي مزاج روحي خود را با گناه مسموم كند از شهد و شيريني قرآن لذّت نمي‌برد. همان طور كه انسان معتادي كه مزاجش را مسموم كرده است، نمي‌تواند از عسل لذّت ببرد و فقط از آن سمّ، لذت مي‌برد لذا كسي هم كه مزاج روحي خود را مسموم كند از تلاوت قرآن لذّت نمي‌برد؛ چرا كه گناهان مانع مي‌شوند وي طعم گواراي كلام الهي را بچشد.
قرآن اثر جود و بخشش الهي است كه بر قلب بهترين افراد بشر نازل شده است، و پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ هم در رساندن اين بخشش الهي كوتاهي نكرده، بلكه همة آن عطايا و مواهب الهي را به انسان‌هاي مستعد و قابل، ابلاغ كرده است.
قرآن به منزلة يك تكليف محض نيست، بلكه عطاي خاص الهي است و چون آن حضرت در رساندن بخشش و بذل خداوند كوتاهي نكرده است، شما هم در پذيرش و فهميدن آن كوتاهي نورزيد.
پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:
قرآن در گمراهي، ماية هدايت و در نابينايي، ماية روشني و موجب بخشش لغزش‌ها است. قرآن انسان را از نابودي حفظ مي‌كند و از انحراف رهايي مي‌بخشد، فتنه‌ها را روشن مي‌سازد، آدمي را از دنيا به آخرت مي‌رساند، و كمال دين در آن نهفته است. هر كس از قرآن فاصله گرفت در آتش افتاده است.[2]
قرآن همان قانون خدايي و ناموس آسماني است كه اصلاح دين و دنياي مردم را به عهده گرفته و سعادت جاوداني آنان را تضمين كرده است.
آيات آن سرچشمة هدايت، راهنمايي و كلماتش معدن ارشاد و رحمت است. كسي كه به سعادت هميشگي علاقمند است، و سعادت و خوشبختي هر دو جهان را مي‌خواهد داشته باشد، بر وي لازم است كه روز و شب با قرآن تجديد عهد كرده و ارتباطش را با آن محكم و استوارتر سازد، و آياتش را به حافظة خود سپرده و با مغز و فكر خويش در آميزد تا در پرتو آن كتاب آسماني، به سوي رستگاري و سعادت جاوداني رهنمون شود.:Gol:
_________________________________
[1] . مستدرك الوسايل، ج 4، ص 236.
[2] . مستدرك حاكم، ج 1، ص 571.[/]

برچسب: 

انفاق در راه خداوند

انجمن: 

[="arial"]
[="royalblue"]انفاق در راه خدا و فايده آن
[/]
:Gol:ومما رزقناهم ينفقون: و از آنچه كه ما روزي آنها كرده‌ايم انفاق مي‌كنند. حالا آيا اين انفاق همان زكاتي است كه در كتابهاي فقهي گفته شده به 9 چيز تعلق مي‌گيرد و در غير آن 9 چيز زكوه نيست؟ نه اين آن نيست. البته ممكن است در مورد زكوة هم ما نظرات فقهي‌ي ديگري را هم سراغ داشته باشيم. و بشناسيم كه دايره زكوه را بسي وسيع‌تر گرفته باشند و از آنچه كه در اين 9 چيز وجود دارد و ممكن است وجود داشته باشد اما به هر حال اين آن انفاق نيست و فراتر از آن است.

انفاق كردن يعني خرج‌كردن از مال، و بديهي است كه مراد از اين خزج‌كردن، آن خرجي نيست كه انسان براي خودش مي‌كند، چون خرج كردن براي خود را هر انساني مي‌كند و بي‌تقواها بيشترش را براي خورد و خوراك و لذت و شهوتراني خودشان خرج مي‌كنند. پس مقصود آن نيست، بلكه مقصود انفاق در راه خداست. يعني در راه هدفهاي والا و در راه آرمانهاي الهي خرج‌كردن بسيار مهم است! و اين انفاق داراي دو فايده است: يك فايده، فايده نقد و تخلف ناپذير و همگاني، و ان عبارت است از فايده‌اي كه به انفاق كننده مي‌رسد. و فايده دوم: فايده متحمل و نه‌چندان همگاني كه به انفاق شنونده مي‌رسد. درست عكس آن چيزي كه در تصور عمومي وجود دارد. همه خيال مي‌كنند ما كه انفاق مي‌كنيم و خرج مي‌كنيم به انفاق شونده، يعني به آن كسي كه پول مي‌دهيم فايده مي‌رسد، در حالي كه اينطور نيست، يعني قبل از آنكه به او فايده برسد اولين فايده به ما كه انفاق مي‌كنيم ‌رسيده است. من يك وقتي در گذشته پيرامون بحث انفاق و زكوة مي‌گفتم: شما كه دست در جيب كردي و اين پول را درآوردي تا رساندي دست گيرنده فايده بردي و واقعيت همين است. چرا؟ چون اصل قضيه دل‌كندن از آن چيزي است كه شما آن را متعلق به خودتان مي‌دانيد و اين كار بزرگ است، كه در آيه‌ي شريفه قرآن مي‌فرمايد: ومن يوق شح نفسه فاولئك هم‌المفلحون ( 9- حشر) كسي كه نگاه داشته شود از شح او رستگار است و مشكل دنياي امروز همين است. مشكل بزرگ دنياي گذشته در تاريخ همين بوده. مشكل بزرگ دنيا از زرمندان است و زرمندان هم بسياري از اوقات از زر، زور خودشان را به دست آورند و بسياري از اوقات بخاطر زر دنبال زور رفتند. امروز كسي كه در دنيا به قدرت مي‌رسد و زمام امور يك كشوري را بدست مي‌آورد، اولين كاري كه مي‌كند، روال زندگي‌اش را روال زندگي يك رئيس جمهور قرار مي‌دهد: زندگي كردن، خوردن، چريدن

با انواع و اقسام چريدنيهائي كه براي انسان مطلوب است و شهوت‌راني‌ها، چون به قدرت رسيده است! به يك رئيس جمهور مگر مي‌شود گفت اين‌جور نچر، اين‌جور نخور، اين‌جور اسراف نكن؟ خواهد گفت پس من براي چه به اينجا رسيدم؟ و حقيقتاً اگر از او سئوال كني اين پاسخ را مي‌دهد! آنجا كه شما يك رئيسي را در يك كشوري ببينيد كه خيلي اهل اسراف نباشد استثنائي است، البته اين را داشتيم، نه اينكه بگويم نداشتيم، اما خيلي استثنايي، حتي آن خوب خوبهاشان. بنده در اين چند سال گذشته به بعضي‌ها برخورد كردم از رؤساي جمهور كه جزو متفكرين و ايده‌دارها بودند، يعني فقط اين نبود كه يك نظامي‌ئي آمده باشد و قدرت را بدست گرفته باشد براي شهوت‌راني، از اين قبيل نبود، برخي‌شان ايده داشتند، لكن همانجا را هم من ديدم آنچنان مواظب خوشگذراني خودشان هستند مثل يك حيوان ( كه در روايت دارد: همها علفها ) بسياري از اينها همتشان همان علفشان بود. اصلاً زندگي كه در آن لذت بودن نباشد براي آنها معني ندارد، كما اينكه شما مي‌بينيد امروز سرمايه‌ها‌ي انباشته در دنيا چه مي‌كند؟ و امروز ثروتمندان بزرگ عالم چه آتش به دنيا زدند؟ چقدر انسان را محروم نگهداشتند؟ و اين بر اثر ( شح نفس ) هرچه بيشتر به چنگ آوردن و هرچه كمتر خرج كردن است!! ولذا اين اقدام بزرگ و تمرين بزرگي است براي انسان، كه انسان آنچه را از جيب خودش به‌چنگ آورده رها كند. پس اولين فايده‌اي كه بر انفاق مترتب است، آن فايده‌اي است كه به انفاق كننده مي‌رسد و فايده‌ي دوم آن فايده‌ي است كه به انفاق شونده مي‌رسد. لكن اين فايده دوم مشكوك است و هميشه چنين فايده‌اي مترتب نمي‌شود. گاهي شما انفاق مي‌كنيد در جاي خودش نيست. انفاق مي‌كنيد اما شرايط ديگر براي خوشبخت شدن آن شخص يا آن جمع وجود ندارد، يعني پول به دست‌شان رسيده، اما نتوانسته‌اند استفاده كنند. شرايط ديگر نبوده پس وقتي شما انفاق مي‌كنيد نمي‌توانيد يقين داشته باشيد كه به آن فايده‌ي دوم كه رسيدن به پر كردن خلاء است حتماً رسيده‌ايد، البته اين شك نبايد موجب شود تا انسان انفاق نكند بلكه بايد انفاق بكند ولو مشكوك باشد كه در طرف مقابل به نتيجه برسد يا نه. اما آنچه كه هرگز تخلف نمي‌شود آن فايده‌اي است كه به انفاق كننده مي‌رسد. پس تقواي مطلوب قرآن يعني آن حداقل لازم براي متقي بودن اين است: وممارزقناهم ينفقون اين انفاق چيز بسيار خوبي است! در هر حدي كه هستيد عادت كنيد، به انفاق كردن، البته انفاق فقط انفاق پول نيست، انفاق علم هم انفاق است، همان وقتي كه بيكار هستيد و مي‌توانيد كمك كنيد به بي‌سوادي و ناداني، دانش‌تان را انفاق كنيد و همين انفاق هم اتفاقاً اول فايده‌اش به خودتان مي‌رسد. يعني پيش از اينكه ديگري از علم شما استفاده كند وقتي آن علم را تكرار مي‌كنيد استفاده‌اش به خود شما مي‌رسد، يا انفاق وجاهت،وجاهت اجتماعي و آبروتان را انفاق كنيد! يك‌جايي ممكن است آبروي

شما به‌درد يك مسلماني بخورد يا به‌درد يك مجموعه‌ي مسلماناني بخورد آنرا انفاق كنيد و انفاقات گوناگون، تا برسيم به بقيه نشانه‌هاي متقين.
موفق باشید!:Gol:

[/]

برچسب: 

انسان های مادی هدف نداند

[="arial"]بسم الله الرحمن الرحیم
[="royalblue"]انسان های مادی هدف ندارند
[/]ممكن است شما بگوئيد بسياري از آدمهاي مادي هستند كه هدف هم دارند. من عوض مي‌كنم: اين هدف را بايد در آن جاهايي محاسبه كرد كه احساسات و عادت و نياز غلبه نكرده باشد، ولذا آن جائي كه احساسات و عادت و نياز نباشد، آنجا تلاش يك انسان مادي متوقف مي‌شود. البته بعضي برطبق نياز مجبورند تلاش كنند، مادي هم اگر هست بايد تلاش كند تا آن نياز خودش را برآورد. بعضي‌ها يك احساساتي دارند، مثلاً: احساسات ناسيوناليستي. اين احساسات ناسيوناليستي او را وادار به يك حركت وتلاش فراوان مي‌كند تا آنجا كه جان خودش را هم از دست مي‌دهد، لكن اين احساسات است، منطق و عقلاني نيست.

اگر از يك آدم مادي كه در راه وطن، خودش را دارد فدا مي‌كند، آن وقتي كه در بحبوحه و تنور احساسات مي‌گدازد يك نفر او را بكشد كنار و بگويد: آقا شما چرا خودت را از دست مي‌دهي تو بميري كه چه شود؟! مي‌خواهي تو بميري كه وطن زنده باشد! وقتي تو نيستي اين وطن باشد يا نباشد چه فايده‌اي دارد؟ چرا و به چه جهت تو بميري تا ديگري زندگي كند؟ البته اين را مادي‌گرا اقرار نمي‌كند، بلكه اگر به مادي‌گرا بگوئيد: در جواب هدفهاي عالي، وجدان و از اين قبيل چيزها را مي‌گويد ليكن اين اعتراف را در گوشه و كنار سخنان هوشمندان‌شان مي‌شود مشاهده كرد. من يك كتابي را از (( روژه مارتين دوگار )) نويسنده فرانسوي كه رماني نوشته بنام (( خانواده‌ي تيوو )) خوانده‌ام. به فارسي هم ترجمه شده و من چون با اين نوشته‌هاي هنري از قديم آشنا بوده‌ام، گاهي اوقات اين چيزها را مي‌بينم و نكات مهمي در اينها پيدا مي‌كنم. اين ظاهراً از اومانيست قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم است. اين انسانيت‌گراها كه معتقد بوند عشق به انسان و انسانيت و علاقه و وجدان انساني مي‌تواند پركننده‌ي خلاء انديشه‌ي مذهبي و ايمان مذهبي و جاذبه‌ي مذهبي باشد، اينها قبل از رواج ماركسيسم خيلي كتاب مي‌نوشتند و اين رژه‌مارتين هم جزو آنهاست كه خيلي خوب در كتابش قضيه را تشريح مي‌كند. البته نه اينكه بخواهد اين را بگويد، بلكه از زبان قهرمان داستانش كه در هنگام يك بيماري لاعلاج با خودش فكر مي‌كند فايده تلاش من چه بود و يادداشتهايش را مي‌نويسد حقايقي را كه تفكر اومانيستي به انسان مي‌دهد و آن احساس ناگزير اين تفكر اومانيستي را كاملاً مشخص مي‌كند و آنجا كاملاً مي‌شود اين را فهميد. او مي‌گويد فايده‌ي زندگي كردن همين است كه تو لذت ببري! واقعاً طبق تفكر جهان‌بيني مادي جز اين هم چيز ديگري است.

براساس جهان‌بيني مادي، شما يك فاصله‌اي را داريد از يك نقطه به نقطه‌اي ديگر: تولد و مرگ، يا بگويم: كودكي و مرگ، چون دوران كودكي چيزي نيست، اما از پايان كودكي تا مرگ يك فاصله‌اي است و اين فاصله مثل برق هم مي‌گذرد، پس هرچه در اين فاصله بيشتر خوش بگذرانيد لذت مي‌بريد و محصول انسان از زندگي جز اين نيست! آيا اين بينش مي‌تواند براي بناي جهان و براي ساختن زندگي انسان و براي هدفهاي والا برنامه‌ريزي كند و آنها را هدف بگيرد و به سمت آنها با مبارزه حركت كند و در اين راه دشوار سختي را تحمل كند و چنين چزيز ممكن است؟! نه. اينكه بنده با عجله و با سرعت خودم را برسانم به آن طرف ديوار كه بن‌بست است پيشاني‌ام مي‌خورد به ديوار، اينجا چرا باعجله بروم؟ چرا تلاش كنم؟ اين فرق مي‌كند با بينش آن كسي كه معتقد است كه وراي اين مرز: (( كه گردونها و گيتي‌هاست ملك آن جهاني را )) اين خيلي تفاوت مي‌كند.
[/]

برچسب: 

قرآن در کلام مقام معظم رهبری

[="arial"]
[="royalblue"]حفظ قرآن
[/]
قدمي جدي و کسب خير کثيراست. نپرداختن به آن نقيصه اي در حوزه هاست .

اقلاً يک ميليون از اين جوانان

بايستي حافظ کلام خدا باشند .

در اوقات فراغت برنامه ريزيوسيعي برايش بکنند .

بچه ها را از دبستان با برنامه ريزي تشويق به ان بکنند .

مسأله را خيلي جدي بگيرند.

متاسفانه حافظ کم داريم .

به درس قرآن به ويژه در نوجواني اهميت دهيد در کودکي حفظ کنيد .

اگر قرآن در سينه ها باشد در دلهانفوذ و در جامعه تحقق پيدا مي کند .

جوانها و نوجوانها در مدرسه حفظ را جدي بگيرند .

[="royalblue"]ترجمه و مفاهيم
[/]
علاوه بر خواندن ترجمه را هم ياد بگيريم .

ترجمه خوب از قرآن کم داريم ، بعضي ترجمه ها قابل اعتماد نيست .

بدون فهم ترجمه قادر به تلاوت خوب نيستند .

بدبختي جوامع اسلامي بعلت دوري از قرآن و حقايق آن است .

تامل در آيات اراده و استقامت ما را بيش از اين مي کند .

کثيري از جوانان قادر به فهم قرآن و عارف به معاني شوند .

انس با قرآن فهم آن را آسان مي کند .

بر قاري شرط کنيد آنچه مي خواند را بفهمد .

قرائت با توجه، در مستمع نفوذ مي کند .

نگراني من از شما آشنايي نداشتن با ترجمه قرآن است .

اصل قرآن تلاوت نيست تدبر در مفاهيم است .

تدبر در آيات به تدريج فضاي فرهنگي مطلوب را مي سازد و تا آن روز راهي طولاني داريم .

[="rgb(65, 105, 225)"]انس با قرآن
[/]
انس باقرآن باعث سيادت و سروري مسلمانان در دنياست .

انس با قرآن باعث نورانيت دل و جان انسان مي شود .

انس با قرآن باعث زدوده شدن بسياري از ظلمات و ابهامات از قلب و روح انسان مي شود .

انس با قرآن مقدمه اي است براي فهم معاني که آنهم مقدمه اي براي عمل به قرآن است .

انس با قرآن گام اول ، براي چشانيدن شربت گوارا و حيات بخش قرآن و ذائقه جوانان و نوجوانان در کشور اسلامي براي همه افراد لازم است .

انس با قرآن براي تحصيل کرده ها لازم تر است .

انس با قرآن براي همه اقشار مردم لازم است .

انس با قرآن باعث عميق تر شدن معرفت اسلامي مي شود .

انس با قرآن براي جوانان و نوجوانان و کودکان سرگرمي پسنديده اي است .

انس با قرآن يعني آشنايي همه مردم با ترجمه قرآن .

انس با قرآن يعني تلاوت فراگير در جامعه .

انس با قرآن به عهده سازمانهاي گوناگون و موسسات ديگري است که به عشق قرآن بوجود آمده است .

[="rgb(65, 105, 225)"]قرائت قرآن
[/]
در جمعيتي بيش از 20 ميليون دوسه ميليون جوان قاري خوب قرآن بايد داشته باشيم .

تعداد کثيري از جوانان بايد به قرائت مختلف و زينت هاي آن آگاه باشند .

قراء هرروز به قرائت بهتر و صحيح تر و جاذبه آفرين تر مجهز شوند .

تلاوت پر جاذبه و صحيح قاريان دل مردم را به قرآن نزديک ميکند .

هدف اصلي ، قرائت صاحب سبک شدن قاري است .

براي جا افتادن قرآن در فضاي جامعه تلاوتگر زياد مي خواهيم .

تاثير گذاري قاري بخاطر تاثير پذيري در هنگام تلاوت قرآن است .

قاريان سعي کنند حافظ قرآن هم بشوند .

خوب خواندن قرآن و احساس تسلط برآن نبايد قانع کننده قاري باشد .

اگر بخواهيد مي توانيد ، دهها مصطفي اسماعيل تربيت کنيد .

شرط اول رعايت آداب معنوي توسط قاري قبل از لفظ است و شرط دوم فهم معناي آيه .

چونکه صوت خوب قرآن رواج يافته تقليد کامل در قرائت خيلي خوب نيست .

به دستگاههاي موسيقي در قرائت کمتر توجه شود اجمالش کافي است .

آشنايي يک ملت شصت ميليوني با قرآن ، زياد خواندن آن است .

[="rgb(65, 105, 225)"]اهميت قرآن
[/]
امروز فرصتي استثنايي داريم که بافهم قرآن توان آن را در هدايت فکر و عمل نشان دهيم .

هدف ما قرآني شدن ملت به تمامي معناست .

قرآني شدن يعني آميخته شدن ملت به تمامي معناست .

بزرگترين تمدنها به برکت قرآن توسط مسلمين ايجاد شده .

ملتي که قرآن را در وجود خوددارد هيچ مشکلي اورا به زانو در نمي آورد .

توصيه ما به پدر و مادر ها آموزش قرآن به بچه هايشان است .

هرچه از پنجاه ميليون نفر کمتر با قرآن آشنا باشند ما عقبيم .

به خاطر نعمت قرآن و گسترش آن ملت بايد شاکر باشد .

در صدا و سيما ، پايين تر از قرآن درجه يک ، نداشته باشيم چون دنيا مي شنود .

راديو قرآن بايد تلاوت هاي عالي و بي عيب داشته باشد .

بشريت به برکت قرآن در علم و اخلاق و عمل پيشرفت کرده است . براي عمل به قرآن قدم اول آشنايي با متن قرآن است .

اگر بخواهيد همه قرآن را ياد بگيرند عده اي بايد در اوج باشند .

انس با قرآن معرفت اسلامي را در ذهن ما قويتر و عميق تر مي کند .
[/]

خواندن قرآن به زبان عربی یا فارسی، کدام یک ؟

انجمن: 

[="times new roman"]آيا کسي که قرآن رو فقط به عربي ميخواند با کسي که فقط قرآن رو فارسي ميخواند، فرق دارد؟

پاسخ...........[/]

برچسب: