طلاق در دوران عقد

مخالفت والدین با ازدواج دختر

سلام
دختری هستم حدودا 23 ساله، اهل یکی از یکی شهرهای شمالی کشور

مدتی است با پسری اهل کرمانشاه آشنا شده ام، که حدودا 10سال باهم اختلاف سنی داریم.
با خصوصیات و روحیات ایشون آشنایی کامل دارم و تقریبا شناخت کاملی دارم.
اما پدر و مادرم به دو دلیل با ازدواج من با ایشون مخالفت میکنن؛ اول اینکه یکبار طلاق گرفته و دوم میگن قدش کوتاهه یا خوشگل نیست(ایشون دو سه سانت از من بلندتره و ظاهرش هم خوبه).
ولی ایشون از نظر اجتماعی جایگاه خیلی خوبی داره.
پدر و مادرم حتی حاضر به تحقیق کردن هم نشدن.
لطفا راهنماییم کنید.

با تشکر

تکلیف من چیست؟ (نفقه دوران عقد)

انجمن: 

با سلام خدمت کارشناسان بزرگوار و کاربران محترم
یکی از دوستان سوالی داشتن که بنده مطرح میکنم
ایشون یک سالی میشه که عقد کردن و الان بنا به دلایلی از جمله اینکه آقا داماد دختر دیگه ای رو صیغه کردن در شرف طلاق هستن
در طی مراحل دادگاه قاضی حکم به پرداخت نفقه از طرف داماد میدن و از خانم میپرسن
آقا داماد در طی زمان قبل از شکایت نفقه ای بهتون پرداخت کردن یا نه؟
که خانم میگه اون موقع به دلیل عصبانیت گفتم نه چیزی ندادن
در حالیکه داماد حدود یک میلیون و سیصد هزار تومن برای ایشون طلا خریده بوده
حالا سوال خانم اینه که :
آیا اون طلاها هدیه بوده یا شرعا حکم نفقه رو داره؟
ثانیا اگه حکم نفقه رو داره اگر بنده آخرین قسط نفقه رو که حدود یک میلیون و هشتصد هزار تومن میشه
نگیرم میشه به پای اون طلاها گذاشت یا من همچنان مدیونم و باید در دادگاه اعلام کنم و طلاهارو برگردونم؟

ضمنا ایشون الان در مراحل آخر طلاق هستن
و مرجعشون هم آیت الله بهجت هستن.

(¯`(♥)´¯) - مطلع کردن خواستگار از شکست در زندگی قبلی - (¯`(♥)´¯)

سلااااااااااااااااااام...

خعلی چاکریم اوستا:Hedye: :Gol:

هییییییییییی زندگی... داغم به دلت بمونه که اینقد اذیتم نکنی/:

من می خواستم بدونم اگه یه دختری از عقد برگشته باشه(در زندگی اولش در دوران عقد طلاق گرفته باشن)

حالا باید به خواستگار جدید با چه کیفیتی این موضوع رو انتقال بده: مثلا همون اول که کسی زنگ می زنه گفته بشه... کی گفته بشه...

مدتی که تو عقد بوده رو چجوری باید بگیم که خواستگار پس نیوفته

علت طلاق رو تا چه حد بازش کنیم...

کلا فرض کنید خدای ناکرده زبونم لال روم به دیفال....زبونم لال فرض کنید که این اتفاق واسه دخترتون افتاده و حالا یه خواستگار میاد... شرایط رو شبیه سازی کنید و با خواستگار فرضی صحبت کنید تا هم متوجه برخورد صحیح بشم و هم ایده بگیرم:Gol:

چون نمی دونستم چه اطلاعاتی لازم هست بدونید و نمی خواستم خیلی مفصل در تاپیک عمومی توضیح بدم ... اگه اطلاعاتی نیاز هست که بدونید، در خدمتم

دستتون برسه به ضریح حضرت اباالفضل:Gol:

بهترین راهکار طلاق

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


سلام
من دختر28ساله ام که9ماهه عقد کردیم به شیوه کاملا سنتی.
همسرم 31ساله است و خیلی اخلاقای خوبی داره اما یه مشکل بزرگ داره اینکه اهل ازدواج نیس. شایدم اهل ازدواج با من!
از من همیشه تعریف میکنه از بساز بودنم از اعتقاداتم از خیلی از اخلاق هام و میگه تو لیاقتت کسی بهتر از من بود اما نمیتونه بهم علاقه مند بشه! همش دغدغه داره چرا ازدواج کرده؟

بااینکه نسبت به دوران نامزدی 9ماهه مون و سنتی بودن خونواده هامون ما هرچندهفته یکبار یک شب پیش هم هستیم و رابطه کامل که نه اما رابطه بدی هم باهم نداریم و واقعاً اون شب انگار یادش میره من همونم که هیچ علاقه ای بهم نداره! میگه خیلی عزیزی و...
اما باز یهو دغدغه هاش میاد سراغش و قیافش برج زهرمار میشه.

دغدغه هاش ایناس:
1-خیلی زود انتخاب کرده با معیارای ساده و الان پشیمونه کسی خوشگلتر قدبلندتر اندام بهتر از من نصیبش نشده. بااینکه خودشم اذعان داره من از نظر ظاهری بهش سر هستم!
2-خیلی وابستگی عاطفی به مادرش داره و نگرانه که چندماه بعد دیگه شب تو خونه مادرش نمیخوابه
3-مجردی خیلی اوضاع آرومی داشته خیلی از تنهایی اش لذت میبرده خیلی پایبند به مرام ها و اعتقاداتش بوده که بعد عقد این ویژگی ها رو از دست داده

و مشاوره هم رفتیم اولش خوب شد گفت صبر کنیم درست بشه اما همش این دغدغه ها باهاش هست. همش بهمش میریزه. دیر به دیر میاد همو ببینیم. و خودش اعتراف کرده دیر اومدن هاش بخاطر این دغدغه ها و دوری راهه.
ما تهران اونا شهریار بی وسیله سخته.

چندمساله علاوه بر این روحیاتش منو اذیت میکنه.
1-خودش اصرار داره مسایلمون بین خودمون بمونه و از هیچکس هیچی بهم نمیگه تا جایگاه خودمو بدونم. ولی همون روزای اول نامزدی رفته درباره بدی ازدواج با داداشش صحبت کرده تا منصرفش کنه! دلم خیلی شکست دیروز که این حرفو با وقاحت و شوخی و خنده بهم گفت! داداشش چه جایگاهی تو زندگی ما داره که اول زندگیمون با این حرفش دیدش به من منفی بشه؟
2-منو زنی میدونه که مطیع نیس چون چندبار باهاش سرمسایلی بحث کردم و نپذیرفتم حرفش رو اما بی انصاف اشتباهات خودش رو نمیخواد اصلاح کنه. بااینکه میدونه همه بحث های من بخاطر دغدغه های اون و حرفاییه که از ماه سوم نامزدیمون بهم زده. خودش بارها گفته بهت حق میدم !
3-ازنظر رابطه جنسی من بسیار گرمم و اون بسیار سرده. میگم هرچندهفته یکبار خوبه اما این رابطه چندهفته یکبار اصلاً منو راضی نمیکنه. و آدمی هم نیست که بخاطر این مساله مطالعه ای کنه مشاوره ای بره. همون مشاوره کلی هم که رفت بعد ماه ها اصرار من و اشک ریختنم بود. بهش گفتم اگه نیاد مشاوره دیگه چاره ای جز طلاق نمی مونه که پذیرفت!
4-اولین بارهایی که بحث طلاق شد بینمون اصلاً واکنشش منفی نبود. فقط نگران ذهنیت بقیه از خودش بود. و میگفت برای تو بد میشه! اما خیلی رک یه بار بهم گفت مثلاً اگه تو طلاق بگیری میگن دختره نخواست اما اگه من اقدام کنم چی بگم به بقیه؟! همینقد بی احساس! انگار تازه باری از دوشش بردارن!
اما الان اصلاً نمیخواد ذهن من سمت طلاق بره.
اما استرس هایی که دارم ذهنیت منو از ادامه زندگی خراب کرده. نگران آینده ام با این آدم هستم که خیلی رک بهم میگه الان علاقه ام بهت 10درصد هم نیس بگو یک درصد هم نیس شاید در آینده زیاد بشه و به همین شاید دلخوشه!!! هرچند همین درصدهم تا بحث جدی طلاق مطرح میشه میزنه زیرش میگه نه من الکی گفتم اصلاً 30% علاقه دارم! درصورتی که همه نشانه های بی علاقگی رو هم داره.


از طرفی فعلاً برادرم که بزرگترین حامی منه طلاق رو درست نمیدونه.

اگه اقدام به طلاق کنم حمایت برادر رو از دست دادم و تازه باید از حقوقمم بگذرم.
اگه ادامه بدم جهنمیه برا من و همسرم.

بهترین راه از نظر حقوقی برای بی تنش تموم شدن ماجرا چیه؟



این دومساله هم هست.
خیلی آدم صبوری هست.
مثلاً اگه چندهفته باهاش قهر کنم یا باهاش رفتار سردی داشته باشم صبر میکنه تا آروم بشم!
این صبر زیادیش باعث شده اصلاً متوجه بحرانی بودن شرایط روحی من نشه. جالبه که همش هم شاکیه میگه تو شرایط سخت منو نمیفهمی!


و نگرانم اگه بخوام با بی میلی خودم اونو به سمت طلاق ببرم تا اون اقدام کنه بخاطر صبور بودنش موفق نشم .


مساله دوم اینه که جدیداً همسرم صحبت که میکنه از ازدواج دائم بدش میاد و از صیغه موقت دفاع میکنه البته خیلی اصرار داره بگه که برا خودش نمیگه و برا جوونای مجرد اینو میگه اما خب ذهنیت من با اون حرفاش و شوخیای بی معنیش اول زندگی از تمایلش به ازدواج مجدد و اون بی علاقگیاش خب ذهنمو میبره بسمتی که اتفاقاً برای خودش هم بدش نمیاد!

یه سوال هم دارم اگه من حاضر بشم ازحقوقم بگذرم بازم برای طلاق دنگ وفنگی هست یا راحت میشه طلاق غیررجعی گرفت؟

پاسخ قسمتای بولد و فونت درشت خیلی مهم هست برام .

ببخشید وقتتون رو گرفتم.

التماس دعا



با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: