مخالفت پدر

مخالفت والدین با ازدواج دختر

سلام
دختری هستم حدودا 23 ساله، اهل یکی از یکی شهرهای شمالی کشور

مدتی است با پسری اهل کرمانشاه آشنا شده ام، که حدودا 10سال باهم اختلاف سنی داریم.
با خصوصیات و روحیات ایشون آشنایی کامل دارم و تقریبا شناخت کاملی دارم.
اما پدر و مادرم به دو دلیل با ازدواج من با ایشون مخالفت میکنن؛ اول اینکه یکبار طلاق گرفته و دوم میگن قدش کوتاهه یا خوشگل نیست(ایشون دو سه سانت از من بلندتره و ظاهرش هم خوبه).
ولی ایشون از نظر اجتماعی جایگاه خیلی خوبی داره.
پدر و مادرم حتی حاضر به تحقیق کردن هم نشدن.
لطفا راهنماییم کنید.

با تشکر

با مخالفت پدرم چه کنم؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


دختری بیست و یک ساله و سال سوم دانشگاه هستن،

حدودا یک سال هست که با پسری از طریق اینترنت آشنا شدن و به گفته ی خودشون پسر خیلی موجه و خوبی هستن که قصدشون هم ازدواجه.
آقا پسر سال آخر ارشد یکی از رشته های مهندسی رو میخونند و سربازی نرفتن و شغلی هم ندارن و 25 سالشون هم هست.
پدر آقا پسر کارمند بازشسته هستن و مادرشون خانه دار.
این ها توی این یک سال متوجه شدن که تفاهم اخلاقی و رفتاری و خانوادگی زیادی با هم دارند و به گفته ی دوستم،روابطشون کاملا در چارچوب شرع و عرف قرار گرفته بوده...
آقا پسر شماره ی منزل دوستم رو گرفتن تا ایشون رو خواستگاری کنن از خانوادشون.

دوستم رشته پزشکی میخونن و پدرشون استاد دانشگاه هستن.مادرشون هم دبیر بازنشسته.
پدر دخترخانوم با این ازدواج موافق نیستن و به خانواده پسر جواب منفی دادن چون اول اینکه میگن مادر پسر مانتویی هستن و به خانواده ما نمیخورن و هم اینکه آقا پسر بیکار هستن.آقا پسر هم گفتن من عاشق چادر هستم و ویژگی های خانوادم رو من تعیین نکردم و نمیتونم ازشون بخوام اونجور که من دوس دارم زندگی کنن.

آقا پسر با پدر دوستم تلفنی صحبت کردن و گفتن به شدت جویای کار هستن.هر کاری هم که باشه انجام میدن.ولی پدر دخترخانوم گفتن که دخترم پزشکی میخونه.باید یا با پزشک ازدواج کنه و یا با کسی که شغل دولتی داره.
پسر هم که تا این سن همش مشغول درس بوده.حتی رتبه ی یک رو توی کنکور ارشد در رشته ی خودشون به دست آوردن و این جور که مادرپسر ازش تعریف میکنه میگه که پسرم واقعا پسر خوب و پاکیه و اگه تا الان بیکار مونده چون همیشه مشغول تحصیل بوده و هر شغلی هم مدرک میخواد و کارت پایان خدمت.
دوستم هم میگه که بابام باید به خاطر خوب بودنه خوده پسر راضی بشه نه به خاطر خواسته ی من.
مادر پسر به مادر دوستم گفتن که پدرش همه جوره حمایتش میکنه ولی پدر دوستم میگن که مثلا یه کارمند بازنشسته چقد میخواد بهش کمک کنه و نمیتونه و از این حرفا.
مشکل دیگه ای که هست اینکه،آقا پسر اهل قزوین هستن و دخترخانوم اهل شیراز و پدر دخترخانوم به شدت به ایشون وابسته هستن و میگن که خارج از استان فارس حق نداری ازدواج کنی و این وابستگی ایشون به دخترشون باعث شده که تا حالا به خیلی از خواستگارهای خوبش که محل زندگیشون دور بوده،جواب منفی بدن.
در صورتی که دوستم میگه من حتی اگه با ایشون ازدواج نکنم،نمیخوام توی شیراز زندگی کنم و میخوام یه شهر دیگه ای مثل تهران یا اصفهان باشم.

مادر پسر تا حالا سه بار تماس گرفته و بار سوم گفته که لطفا الان جواب قطعی ندین و بیشتر فکر کنید.
آقا پسر هم با پدر دختر یک بار تلفنی صحبت کردن.
دوستم دختری نیست که همینجوری کسی رو انتخاب کنه و دختربسیار عاقلی هست.وقتی میگه این پسر خوبه،واقعا حتما یه چیزی هست که میگه خوبه.میگه که از لحاظ ایمان و اخلاق همونیه که میخواستم.
البته کمی هم به ایشون علاقمند شده ولی میگه اگه پدرم هیچ جوره راضی نشن،قید آقا پسر رو میزنم ولی میخوام تلاشمو بکنم تا بعدنا شرمنده ی دلم نشم.
به نظر شما تصمیم درست چیه و این ازدواج چه مشکلاتی رو به دنبال داره و اصلا صلاح هست که ازدواج کنن یا خیر؟

پ.ن: جدیدا آقا پسر که به شدت جویای کار بودن در یکی از شهرهای مرزی،شغلی پیدا کردن ولی پدر دختر کماکان دم از مخالفت میزنن

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: