رابطه دختر و پسر

دوستی با جنس مخالف با وعده ازدواج

سلام سوال اول - اگر در سن اوایل دانشگاه . به دوست دختر با قول ازدواج برود جلو . و دختر خواستگار های دیگر را با این امید رد کند . و در اخر پسر نتواند به علت کمبود سن و شرایط اقتصادی بد به قول خود عمل کند و دختر اون مورد های خوب را از دست بدهد . چه حکم شرعی بر گردن پسر است ؟   سوال دوم - اگر دختری قبلا با فرد دیگری رابطه داشته و حتی باکره بودن خود را از دست داده باشد ولی بعدا با پسر دیگری دوست شده باشد و با این فرد دوم هم رابطه برقرار کرده باشد، در این صورت حکم پسر دوم چیست برای رهایی از گناه ؟ شرایط ازدواج هم نداشته باشد . چه کار باید بکند .

چیکار کنم مهرم از دلش بره؟ (همسرگزينی اينترنتی و ... )

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام

نمی دونم از کجا شروع کنم خیلی حرف دارم، شاید همشو گفتم شایدم نه

الان 7-8 ماه میشه که از هم جدا شدیم یعنی خانواده من رضایت به ازدواج ندادن، خیلی دوران سختی بود تا دم مرگ رفتم و برگشتم یعنی اگه از خدا نمی ترسیدم و نمی ترسیدم پدر و مادرم یه بلایی سرشون بیاد حتما مرده بودم، نه اینکه خودکشی کنم ها نه، ولی از شدت غم و غصه جدایی اگه ترس از خدا نداشتم حتما مرده بودم، ولی بخاطر ترسم هرجوری بودم خودم رو سروپا نگه داشتم

اون روزای سخت هرجور بود گذشت، خیلی سخت گذشت، معنی پیر شدن تو جوونی رو با گوشت و پوست و استخونم حس کردم

نه من نه اون اهل دوستی نبودیم و از طریقی که حتی فکرشم نمی کردم بهم علاقمند شدیم، خانواده من خیلی مذهبی تر از اونا بودن، البته اونام مذهبی بودن نه به اندازه ما

هیچ کس از خانواده من از رابطه ی چندین ساله ی ما خبر نداشت فقط وقتی مادرش زنگ زد خونمون فهمیدن من دوسش دارم البته بخاطر حال من مسلما شک کردن به رابطه ولی هیچ وقت زیر بار نرفتم، اون روزا خیلی از جانب خانوادمم مستقیم و غیرمستقیم تحقیر می شدم، از طرفیم اون می خواست تمام تلاشش رو بکنه تا بابام رو راضی کنه به همین خاطر از دو طرف خیلی تحت فشار بودم، نه می تونستم حرفایی که خانوادم راجع به خانوادش می زنن رو کامل بهش بگم نه می تونستم به خانواده خودم بگم این با پدربزرگش فرق می کنه

چون اگه می فهمیدن شناختی از قبل بوده دیگه...
همون موقعیم که نمی دونستن و هیچ شناختیم از اون نداشتن فقط بخاطر اینکه من دوسش داشتم، تو حرفاشون دائم بهم می گفتن اینجور پسرا لات و لوتن، اینا دنبال ازدواج نیستن قصدشون چیز دیگه ایه و ... من خیلی می سوختم ولی نمی تونستم چیزی بگم نمی تونستم ازش دفاع کنم، چون دفاع اینجا فقط مساوی بود با نابودی آبرو من و اون

من می دونستم پدرم امکان نداره راضی بشه، برا همین دیگه نمی خواستم همین یه ذره آبرویی که اون و خانوادش پیش بابای من دارن از بین بره

به همین خاطر همه تلاشمو کردم که راضیش کنم دیگه دست برداره 1 ماه و نیم کشید تا راضی که نه ولی بخاطر من قبول کرد که دیگه اصراری نکنه

اگه اصرار می کردم مطمئن بودم آبروریزی میشه، همون موقعم بابای من می خواست بره دانشگاه چون رئیس دانشگاه دوستش بود، می خواست ایشون رو پیدا کنه و آبروشو ببره و کاری کنه نذارن دیگه بیاد دانشگاه (هرچند اون اصلا تو دانشگاه ما نبود و ما از طریق یک سایتی باهم آشنا شده بودیم ولی من مجبور بودم بگم همکلاسیمه)

پدر من بخاطر حالی که من داشتم تا مرز سکته رفت

جرات نداشتم دیگه از خونه برم بیرون، می گفت خودم می برمت خودمم میارمت

وقتی می رسوندم با ماشین پشت سرم میومد تا دم در اون مکان تا مطمئن بشه با کسی قرار ندارم

من خیلی از این رفتارا بهم برمی خورد، من دختری نبودم که کسی بخواد همچین فکری حتی دربارم از ذهنش عبور کنه. همیشه سعی کردم خودم رو حفظ کنم حجابم کامل بود




ادامه دارد ...

آیا آشنا کردن دختر با دین اسلام، توسط پسر کار درستی است؟

با نام و یاد دوست


با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا به درخواست ایشان و با توجه به اهمیت موضوع ، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


سلام

تقریبا دوسالی می شه که این موضوع افتاده تو سرم و ذهنم را به خودش مشغول کرده و هر کاری می کنم و فکرم را به چیزهای دیگه مشغول می کنم نمی تونم این قضیه را از دلم پاک کنم!

بعضی وقت ها فکر می کنم این ممکنه یک مکر شیطانی باشه برای اینکه خودم را به گناه آلوده کنه و بعضی وقت ها هم فکر می کنم من نمی تونم هیچ تاثیری داشته باشم و این افکار هم وقت تلف کردن هست ....

قضیه اینه که من یک پسر جوان هستم که خودم مقید به دین اسلام هستم و این تقید هم بعد از شناخت به دین و نفس خودم ایجاد شده و تو فامیلمون هم یک دختر بدحجاب هست که تا جایی که می دونم اصلا علاقه ای به دین نداره ولی نمی دونم این بی علاقگی از کجا ایجاد شده . و از طرفی بعضی وقت ها با وجود اینکه قلبا هیچ علاقه ای به ایشون در دل ندارم ، دل من تمایل پیدا می کنه ایشون را با دین اسلام آشنا کنم ولی نمی دونم از چه راهی می شه اینکار را کرد ؟

یک مشکل دیگه هم که دارم خودم علاقه ای ندارم اینکار را بکنم (یعنی آشنایی ایشون با دین ) ولی قلبم راضی نمی شه اینکار را ترک کنم ! الان هم دوسال هست که با این احساس قلبی جنگیدم ولی نتونستم نابودش کنم که کلا بی خیال این کار بشه

شما راهنمایی کنید من باید با این احساس بجنگم یا باید به این احساس عمل کنم ؟ آیا من وظیفه ای دارم در قبال ایشون ؟

این احساس باعث سردرگمی من شده و کلا گیج شدم که باید چکار کنم ؟

اگه دوستان تجربه ای به این صورت آشنا شدن یک دختر به دین اسلام توسط پسر در بین فامیل می دونید خوشحال می شم از تجربیات شما یا دوستانتون استفاده کنم

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

میگه به خاطر خودت میرم...؛ اگه به خاطر منه، دلمو نشکون

ما با دلمان هنوزمشکل داریم / صد سنگ بزرگ در مقابل داریم / معشوق خودش می برد و می دوزد / انگار نه انگار که ما دل داریم



آخه چرا اینطوره

مدتی قبل، با آقایی آشنا شدم، ایشون دانشجو هستن و هشت ماه از من کوچیکترن، سربازی نرفتن و کار هم ندارن
درسته که تا اینجا خیلی بده ولی تنها کسیه که خیلی خوب فکر می کنه، خیلی خوب حرف میزنه، بلده خوب زندگی کنه
وقتی با خواستگارای دیگم مقایسه می کنم، با اینکه همشون از من بزرگتر بودن، حتی یکیشون سی ساله هم بود، ولی هیچکدوم به اندازه ایشون نمی فهمیدن، هیچکدوم زندگی رو به زیبایی ایشون درک نکرده بود، و هیچکدوم به اندازه ایشون منو درک نمی کرد
البته هیچوقت حرفی از ازدواج نزد، همینطوری با هم آشنا شدیم ولی کم کم بهم علاقه مند شدیم، اما نمیدونم چی شد..... دیروز اومد و گفت میخواد گوشیشو این یه هفته ای که تا کنکورش مونده خاموش کنه، یه کم که گذشت گفت شاید بعدشم کنکورو بد دادم و باز روشنش نکنم، فهمیدم یه چیزیش شده، وگرنه چطور میتونه.... دوباره چند ساعت بعدش گفت: نمی خوام بهم وابسته بشیم، نمیخوام به خاطر من موقعیت های زندگیتو از دست بدی ، اگه من باشم تو قید بقیه رو میزنی، دیگه نمیخوام به من تکیه کنی
این حرفاش آتیشم زد، حتی نذاشت من جوابشو بدم، اصلا چون ناگهانی رفت نتونستم بفهمم چیزی شده که از من ناراحته و بهونه آورده یا واقعا حرف دلش همین بوده، ولی آدمی نیست که الکی حرف بزنه، تا به حرفی اعتقاد نداشته باشه، به زبون نمیاره
رفت و تلفنشم به خاطر کنکورش تا آخر این هفته خاموشه، حتی شاید دیگه روشن نکنه:Ghamgin:
تنها راه دسترسی من بهش، از طریق ایمیل هست، براش یه نامه هم نوشتم که بگم من دوستش دارم و باید بذاره خودم تصمیم بگیرم اما هنوز نفرستادم،
نمیدونم
باید بهش بگم که دوستش دارم؟
تا حالا اصلا بهش ابراز علاقه نکردم، طوری که حتی یه بار که یه غیر مستقیم بهش گفتم ازش خوشم اومده کلی تعجب کرد و کلی خوشحال شد، باورش نمیشد، یعنی نمیدونست؟؟ !!!! من هم تعجب کردم از تعجبه اون ..... فکر می کردم باید از حرفهام فهمیده باشه، اما نفهمیده بود
اگه مشکلش کار و درس و سربازیه من مشکلی با اینا ندارم، میدونم با عرضه است
البته دوتا برادر بزرگتر از خودش هم داره که مجردن
یعنی اگه ما همو بخوایم شاید باید خیلی صبر کنیم، ولی من حاضرم صبر کنم، چون میدونم دیگه این آدم دومی نداره
چطور اینا رو بهش بفهمونم؟ اصلا اینارو بهش بگم یا بذارم بره؟ اگه بخوام اینارو بگم غرورمو شکوندم و نمیدونم چه جوابی بگیرم ولی اگه نگم هم چطور ازش بگذرم

اصلا مگه من خودم بلد نیستم تصمیم بگیرم که به جای من تصمیم میگیره
:please:

شناخت یا وابستگی مسأله این است

امروزه بسیار از دختران و پسران به محض ورود احساس علاقه مندی نسبت به جنس مخالف با نایده گرفتن شخصیت اصلی، تاریخچه زندگی ، وضعیت خانوادگی و اجتماعی طرف مقابل بدون خودکنترلی و خویشتن داری شروع به سرمایه گذاری روانی و باز کردن جایی برای طرف مقابل در ذهن و فکرشان می کنند. این دختران و پسران به بهانه آشنایی بیشتر از همدیگر شروع به صحبت و انواع و اقسام ارتباطات می کنند در این وضعیت آسیب های زیر محتمل است:
1- توجیه نقاط اختلافی و تفاوت ها به دلیل وابستگی
2- نادیده گرفتن مشکلات و شرایطی مانند رضایت والدین و وضعیت اقتصادی و موقعیت شغلی
3- به وجود آمدن بدبینی و سوء ظن بعد از ازدواج در زن و شوهر مانند این جمله که گفته یکی از مراجعین من بود: من با هزار نفر دیگه برای خانمم در زمان قبل از ازدواج نامحرم بودیم من نمی تونم مطمئن باشم که ایشون قبل از ازدواج با کسی دیگه نبوده
4- در صورت وجود وابستگی معمولا پسرها به دلیل تخلیه موقت احساسات و هیجانات اقدام به ایجاد شرایط لازم برای خواستگاری نمی کنند و حتی به خودشان زحمت نمی دهند که به پدر و مادرشان موضوع رابطه را بگویند و با هدف ازدواج سالیانی سال دختر را به دنبال خودشان می کشانند و با بهانه های مختلف خواستگاری رسمی را به تأخیر می اندازند.
5- در وابستگی ها در صورت وجود مشکل جدی و منصرف شدن از ازدواج دوطرف دچار شوک روانی می شوند البته دخترها آسیب پذیری بیشتر دارند.
6- شناخت و منطق در وابستگی های که بوسیله ارتباط مستقیم به وجود می آید دچار اختلال شده و به جای شناخت، احساسات فعال است و دو طرف مخصوصا پسر به دلیل ترس از از دست دادن دختر مراقبت بالایی از دختر دارد و شخصیت اصلی و انتظاراتش را به هیچ وجه رو نمی کند و دختر هم خودش را با رفتارهای کنونی پسر هماهنگ می کند در حالی که بعد از ازدواج و کاهش طبییعی احساسات ، با آشکار شدن شخصیت اصلی و انتظارات واقعی متعجبانه از خود می پرسد آیا این همان فردی است که بامن دوست بود؟؟

بنابراین با توجه به تجارب کلینیکی و مشاوره ای بنده؛
ارتباط مستقیم با جنس مخالف باعث وابستگی توجیه کننده شرایط می شود نه باعث شناخت

گاهي رابطه دختر با پسر اجباريه!!!!!

سلام
اولا بگم دختر تاجايي كه مي تونم معتقدي هستم چادر سر مي كنم نمازم هم تا جايي كه بتونم سر جاشه روزمو مي گيرم ...خلاصه احكام اوليه روانجام مي دم .هر كاري كه مي كنم هم بر اساس نظر مرجع تقليدم آقاي خامنه ايه .الا يه كارم !
در سايت با يك آقا پسري آشنا شدم و باهاش رابطه دارم منتها فقط در فضاي مجازي و اس ام اس.
قصد بنده از اين رابطه كمك بهش بود.
در يكي از سايت هاي معتبر پاسخگويي به سوالات شرعي موضوع رو مطرح كردم و گفتند رابطه تماما گناه است و وظيفه شما نيست كه به اون پسر كمك كنيد!
من مجاب نشدم به خاطر اينكه به نظر من اگر قرار بود كس ديگري به او كمك كند تا حالا مي كرد .
حالا نظر شما چيه؟

بی انصافی (برای ازدواج با من دوست شد یا برای سرگرمی؟)

با سلام .من دختری 23 ساله که 7 ماه پیش در محل کار با پسری 27 ساله آشنا شدم. ولی بعد از مدتی رابطه را تمام کردند.
ولی من دلیل آن را نفهمیدم. حالا عذاب وجدان دارم که در این مدت من چه بودم آیا وسیله سرگرمی بودم با اینکه رابطه فقط تلفنی بود و مادرم در جریان بود.

حالا من بعد از 2 ماه هنوز این موضوع عذابم می دهد که در حقم بی انصافی شده است. لطفا کمکم کنید.

بهم زدن رابطه بین دختر و پسر

سلام

آیا بهم زدن رابطه بین دختر و پسر که به قصد ازدواجه از طرف خانواده یکی از طرفین گناهه؟

من با دختری دوستم و اون منو به خدا نزدیک میکنه

آیا عشق مجازی مقدمه وزمینه ساز عشق حقیقی است؟