دوستی با جنس مخالف

نوجوان و ارتباط با نامحرم در فضای مجازی

سلام خدا قوت من یک دختر 17 ساله هستم برادری  14 ساله دارم و به تازگی متوجه شدم که در فضای مجازی با یک دختر هم سن خودش مخفیانه چت می کنند و باهم دوست شدند خانواده ای مذهبی هستیم برادرم هم مقید است و نماز میخواند، در پایگاه بسیج مسجدمان فعال است و... با آن دختر هم بیشتر درباره مسائل دینی و مذهبی چت می‌کنند  احساس میکنم به دلیل اینکه فکر میکند ما اورا درک نمی کنیم  یا شاید برای پر کردن اوقات فراغتش با او چت میکند  من نگرانش هستم و نمی دانم چطور غیر مستقیم اورا متوجه اشتباهش کنم  و نمی دانم به پدر و مادرم باید بگویم یانه. می ترسم اگر بگویم و بفهمد که همه این مسئله را می دانند زشتی کارش عادی شود لطفا راهنمایی ام کنید  ممنون   

چگونه به دوستم کمک کنم؟

سلام یک مورد کمک میخواستم ازتون یکی از دوستان من به یکی از اقوام فامیلشان که 3 سال از او بزرگتر است علاقه پیداکرده دوستم کلاس نهم است به او میگویم صحبت کردن در این موارد خیلی زود است ولی او از من کمک میخواهد خواستم اگر شما میتوانید مرا راهنمایی کنید تا به او چگونه بگویم که این یک علاقه یک طرفه است و او باید در حال حاضر به درسهایش رسیدگی کند و این افکار را از خود برهاند. در صورت ممکن به من بگویید چگونه دوستمان را از افکارهایی مانند فکر کردن به چیزهای نامناسب دور کنم و انها را به نماز خواندن تشویق کنم ؟ و من چون در فامیل نتایج دوستی با افراد نامحرم را دیدم نمیخواهم انها به راهی بروند که تهش هیچ و پوچ است متاسفم اگر وقت باارزشتان را گرفتم اگز شما سایت مناسبی درباره مشاوره نوجوانان میدانید مرا راهنمایی کنید

ترسناک ترین موجود عالم چیست؟؟

[="Blue"]خداوند رحمتش را بر خانواده ام نازل کند که به من یاد دادند چه چیزی ترسناک است و چه چیزی ترسناک نیست
آن خانواده ای که به من یاد دادند
برای گرفتن حقم از هیچ چیز نترسم
از صحبت کردن جلوی جمع بسیار زیاد نترسم
از موجود کوچک و ناتوانی مثل سوسک! نترسم
از موجود تند و تیز و زبلی چون موش نترسم
از مار و عقرب نترسم
از تاریکی و تنهایی نترسم
از دزد نترسم و درصدد دستگیریش هم باشم!
و .....

آنها به من گفتند مردان دو دسته اند
دسته ای هستند که شرف ، غیرت، مردانگی و انسانیت در آنها موج می زند اگر به زنی تمایل برای ازدواج داشته باشند او را آشکارا خواستگاری می کنند و هرگز با او قرارهای مخفیانه نمی گذارند، میشود به آنها تکیه کرد و به خیرشان امید داشت
اما دسته ای از موجودات هستند که در شلک و شمایل مردند:chakeretim: اما بویی از مردانگی نبرده اند، لبخندهای ملیحی دارند که با آن قلبت را نشانه خواهند گرفت، چشمانی که با نهایت محبت به تو می نگرند اما پشت آن چشم ها چنگال هایی وجود دارد که شرافت، عفت، حیا، آبرو و شخصیت تو را هدف گرفته و میخواهند همه شان را پاره پاره کنند، مبادا به دوست پسر اعتماد کرده و به او دل ببندی[-X
و اکنون که دنیا و حقایق زیادی از دوستی های با جنس مخالف دیگران را دیده ام می بینم چه راست گفتند
پس تو ای خواهرم!
بدان و برحذر باش که دوستی با جنس مخالف همچون طنابی است که بر گردن روحت می افکنی، روح و جسم تو را با هم نابود میکند

چه چیز ترسناک تر از مردی است که حاضر نیست به خواستگاریت بیاید و برایت آنقدر احترام و ارزش قائل نیست که اسمت را در شناسنامه اش قرار دهد؟ و تو را به دروغ گویی و فریب خانواده ات تشویق می کند؟ و آمارها نشان میدهد تعداد بسیار کمی از پسران در دوستی به ازدواج فکر می کنند
پس از دوستی با جنس مخالف بپرهیز و بپرهیز و بپرهیز[/]

بکارت و آبرو

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:


سلام وقتتون بخیر
من دختری 26 ساله ام که با توجه به سنم و اطرافیانم خیلی زرنگ و کاری ام، اگه هم بگم همه هنری ام بلدم دروغ نگفتم، رو این حساب خیلی از آشنایان واسه پسرشون منو انتخاب میکنن و هم اینکه خانواده خودمم اصرار میکنن که ازدواج کنم
حقیقتش خیلی وقت بد افسردگی گرفته بودم و اصلا انگیزه و میلی به ازدواج نداشتم و همه خواستگارامو رد میکردم اما حالا دلم میخواد یه زندگی خوب و آروم داشته باشم
تا الان خدا به واسطه این که باکره نیستم نذاشته کسی از خانوادم بفهمه و آبروم بره، اما ازدواج شوخی نیست، خیلی از مشاوران احکام و فقه بهم گفتند که اظهار به گناه خودش باعث گناهه و نباید به شوهر آیندتون بگید که یه موقعی گناه کردید و این باعث به شک افتادن نسبت به شما میشه
من چند روز دیگه خواستگار برام میاد، یه پسر معمولیه اما خانواده ی خوبی داره
من نه میخوام طرفمو گول بزنم و نه میخوام خودمو کوچیک و تحقیر کنم
نمیدونم واقعا باید چکار کنم؟ بهشون بگم یا نه؟
اگه باید بگم چه موقعی باید بگم؟ چجوری بگم؟
خواهشا کمکم کنید من خیلی از لحاظ فکری نیاز دارم کمکم کنید:Ghamgin:


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

خطای من در جوانی، گریبانگیر زندگی فعلی و ازدواج من شده است

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


سلام

متاسفانه من در دوره جوانی خطایی کردم و از قوانین الهی تخطی کردم و در حال حاضر گریبانگیر من شده و باعث شده زندگی من دچار اشفتگی بشه و مستاصل برای راه حل خلاصی از این بحران.

سالها پیش من با دختر خانمی اشنا شدم و وقتی دیدم با ایشان قرابت شخصیتی و اخلاقی و مذهبی دارم ، با هم قول و قرار ازدواج گذاشتیم،بعد از چند ماه رابطه ما شکل عاطفی و احساسی به خود گرفت، اکثر ارتباط ما بصورت غیرحضوری بود و تقریبا هیچ گناهی بین ما فراتر از بیان جملات عاطفی و احساسی رخ نداد گرچه اصل رابطه از پایه و اساس ایراد شرعی داشت . کل دوران اشنایی ما حدود یکسال بود، من و ایشون به شدت بهمدیگه علاقمند شده بودیم، من وقتی موضوع رو به خانواده مطرح کردم ، مخالفتی نکردند و از من برای به سرانجام رساندن این ازدواج حمایت کردند. اما ایشان وقتی موضوع رو به خانواده مطرح کردند ، خانواده ایشان شدیدا مخالفت کردند. خانواده ایشان تقریبا از سطح متوسط مالی برخوردار بودند اما از خواستگار دخترشان توقعات زیادی داشتند ، من شرایط مالی معمولی و درامد معمولی داشتم ، ولی اگر شرایطی داشتم که توپ تکونم نمیداد ، مخالفت خانواده اونها تا حد زیادی رفع میشد چون خواسته اصلی خانواده ایشون ، شرایط مالی و اجتماعی خوب خواستگار دخترشان بود ، گرچه من تمام شرایطم رو با خود دخترخانم از ابتدا مطرح کرده بودم .

حالا حدود 2-3 سال از اتمام اون رابطه میگذره ولی هنوز عطش علاقه به اون دختر خانم در درونم وجود داره.
در این چند سال بعد از اتمام اون ماجرا ، به خواستگاری دخترهای مختلفی رفتم که در این بین واقعا گزینه های خوب و مناسبی بودند اما حضور اون دخترخانم در ذهن من ، اجازه تصمیم گیری به من نمیداد.

اون دختر خانم مورد اشاره من ، چهره معمولی داشت ، اما به خاطر جذابیت اخلاقی و مهر و محبت زیادی که در اون یکسال نثار من میکرد ، فوق العاده برای من ایجاد جذابیت کرده بود و هنوز اون جذابیت در وجود من خاموش نشده.

وقتی در حال حاضر به خواستگاری دختر خانمی میرم ، اون دختر خانم مورد اشاره جلوی چشمم ظاهر میشه با اون همه ویژگیهای اخلاقی مثبتی که داشت و خوب خیلی بدیهی هست یک دختر خانم که من بصورت سنتی میرم خواستگاریش ، چون فرصت جولان اخلاقی در جلسات رسمی به اندازه اون دختر خانم مورد اشاره من نداره ، پس خصوصیات اخلاقی خوبی که داره ، برای من بروز پیدا نمیکنه و در نتیجه در مسابقه قیاس بین اون فرد و دخترخانم مورد اشاره ، بازنده ماجرا میشه .
محبتها و مهرورزیهای بی ریایی که اون دختر خانم در طول اون یکسال برای من انجام داد ، بقدری در درونم پررنگ هست که دچار خطای ذهنی شدم که هیچ دخترخانم دیگه ای نمیتونه به اون اندازه من رو ارضا کنه و سیراب از مهر و محبت و عاطفه و مهربانی.

من تقریبا سی سال سن دارم و داره سن ازدواجم میگذره و به شدت مستاصل شدم .

همیشه این گزینه ها برای حل این ماجرا در ذهن من میگذره:

حالت اول اینکه یک دو سال دیگه صبر کنم تا اگر خدا خواست و شرایط مالی در حد خواست خانواده دخترخانم برای من ایجاد شد (در حد خانه انچنانی و ماشین انچنانی و تقبل مهریه چند صد سکه ای ) ، دوباره به ایشون رجوع کنم و در این فاصله هیچ اقدامی برای ازدواج با فرد دیگه ای نکنم ، چون با این ذهن مشوش من این خواستگاری رفتنها هیچ نتیجه ای جز ایجاد دردسر برای خانواده خودم و خانواده های مقابلم نداره ، مگر اینکه معجزه ای رخ بده و فردی رو با مشخصات دختر خانم مورد اشاره در جلسات خواستگاری پیدا کنم .

حالت دوم اینکه دوباره بعد سالها، جدیدا با دختر خانم مورد اشاره تماس برقرار کنم (گرچه اصلا خبر ندارم شاید ایشون الان ازدواج کرده باشند ) و بگم یک دو سال دیگه برای من صبر کنند تا شرایطم مطابق میل خانواده ایشون بشه. که این موضوع میتونه فرصت های ازدواج رو علاوه بر من از خود ایشون هم بگیره و در نهایت این اتلاف وقت ثمره ای نداشته باشه و به ازدواج ختم نشه.

حالت سوم اینکه یک دوسال دیگه صبر کنم و اینقدر الکی خواستگاری نرم تا ایشون از ذهنم بطور کامل پاک بشه، گرچه بعد از این همه سال از جدایی از ایشون ، هنوز از علاقه من به ایشون کم نشده.

حالت چهارم اینکه خودم رو بزنم به فراموشی ، و در جریان همین خواستگاریهای یک نفر رو انتخاب کنم و .... گرچه خیلی ترس از این دارم که بعد ازدواج یکسره همسرم رو بصورت ذهنی با اون دخترخانم قیاس کنم چون دو مدل گل قطعا بوهای متفاوتی دارند و حتما همیشه مواردی برای مقایسه کردن بوجود میاد.

دعای این روزهای من اینه که خدایا ، اگر ازدواج با اون دخترخانم به مصلحت من هست ، شرایط من رو طوری فراهم کن ، که خانواده اونها حاضر به این وصلت بشن و اگر هیچ وقت قرار نیست اون وصلت سر بگیره ، هرچه زودتر مهر و یاد اون دخترخانم رو از ذهن و قلب من پاک کن و مهر و علاقه یک دختر دیگه ای رو در دل من بنداز و جایگزین کن تا به راحتی بتونم اون دخترخانم رو فراموش کنم، اما واقعا چطور میشه در یک دو جلسه خواستگاری رسمی ، شیفته اخلاق و رفتار و مهر و محبت دختری بشم که دارم بصورت رسمی و سنتی ازش خواستگاری میکنم. واقعا دچار برزخ بدی هستم.

واقعا در شرایط برزخی هستم و نیازمند راهنمایی مشاوران سایت.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

پیامدهای یک رابطه نافرجام


سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام،
من چند سال پیش با خانمی آشنا شدم، ایشون زیاد سراغ من میومدن و هم صحبت هم میشدیم. گاهی هم من سر صحبت رو با ایشون باز میکردم اما خیلی کم اتفاق میوفتاد که شروع یک صحبت از طرف من باشه چون اصلا علاقه ای به دختر بازی نداشتم هیچ وقت!
ایشون گاهی کمی محبت آمیز با من صحبت میکردن
من رفته رفته بهشون بسیار علاقه مند شدم تا اینکه به قصد ازدواج بهشون موضوع علاقه ی زیادمُ گفتم. این خانم پیشنهاد ازدواج منُ حالا به هر دلیلی قبول نکردن و من ازشون خواستم دیگه با من در تماس نباشن. با رفتنشون ضربه خیلی خیلی سنگینی خوردم
چند ماه بعد برگشتن و گفتن که بین همه منو انتخاب کردنو از این حرفا، خب منم خیلی بهشون علاقه داشتم و قبول کردم.
اما نمیذاشتن برم خواستگاریشون! و میگفتن که باید منُ بیشتر بشناسن با اینکه قبلا مدت طولانی با من صحبت میکردن و میشناختن! منم قبول کردم دو سه ماه با ایشون در تماس باشم یا برم بیرون که شناخت پیدا کنن.
بیشتر تلفنی یا از طریق پیام کوتاه صحبت میکردیم(خیلی زیاد) و فقط دو بار رفتیم بیرون با هم. توی تمام این مدت ایشون کاملا محبت آمیز با من صحبت کرد و میگفت که به من علاقه داره، خب منم همینطور...
من بینهایت علاقه مند و وابسته تر شده بودم تا اینکه خیلی زود رفتارشون با من عوض شد، دیگه بهم محل نمیذاشتن، جواب پیام هامُ نمیدادن و...
من هم به ناچار یک شب بهشون گفتم که دیگه رابطه ای بین ما نیست(که واقعا هم نبود دیگه) با این کارهاشون میخواستن تا من برم! و منم همین کارُ کردم
حتی چند روز بعد در جایی(شبکه های اجتماعی) نوشتن که دیگه زندگیشونُ پیدا کردن و...!(نمیدونید چقدر درد داشت برام خوندن نوشته هاشون)
حتی من موقع خداحافظی ازشون خواستم که توی شبکه های اجتماعی من رو محدود کنن تا نوشته هاشونُ نتونم بخونم چون دست خودم نبود هر روز میرفتم تا ببینم چی نوشتن. اما این کارُ هم نکردن!

چند ماه بعد از این اتفاقات ایشون برگشتن و گفتن که "فکر میکردن ازدواج ما سرانجام خوبی نداره، نمیدونن چرا اینطوری شد" و به این خاطر اون رفتارُ داشتن.
اما من بسیار بسیار بسیار ضربه بدی خوردم حتی الان که یک سال و نیم از این اتفاق میگذره باز هم دارم عذاب میکشم.
به نظر من حتی برای جدایی میتونستن روش های بهتریُ انتخاب کنن، منطقی تر برخورد کنن، با هم صحبت کنیم، از مشاور کمک بگیریم و... نه اینکه بهم بی محلی کنن، جواب پیام هامُ ندن، حس کنم براشون یه آدم بی ارزشم، سرخورده و سرافکنده و افسرده بشم...
دلم بشکنه
یک بار بخشیدمشون اما وقتی دیدم اوضاع جسمی و روحیم هر روز بدتر میشه پشیمون شدم و الان نمیبخشمشون.
البته از قبل اینم میدونستم که ایشون قبل از من رابطه های ناموفق دیگه ای داشتن اما برام مهم نبود چون بهشون علاقه مند شده بودم.

حالا با توجه به این توضیحات سوال بنده این هست:
با در نظر گرفتن حرام بودن اصل رابطه ی دختر و پسر(که البته من قصدم ازدواج بود و اون خانم نمیذاشت به خواستگاریشون برم)
1- آیا ایشون حق الناس به گردن داره؟
2- آیا ایشون در حق من ظلم کرده؟
3- چه اندازه من و چه اندازه ایشون در این ماجرا مقصر هستیم؟
4- من انقدر درد دارم که هر روز لعنت و نفرینشون میکنم، آیا این لعنت و نفرین براشون حقه؟ خدا جواب کارهاشونُ میده؟ و نفرین های من مستجاب میشه؟

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

دوستی قبل از ازدواج و مخفی ماندن شخصيت؟!!

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام
مدت 5 سال با فردي دوست بودم و ازدواج كرديم ولي بعد از مدت كوتاهي مشاجره و اختلافات بين ما شروع شد. سؤالم اين است كه چرا در اين مدت طولاني نتوانسته بودم با شخصيت شوهرم آشنا شوم؟

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

ضررهای دوست پسر داشتن (دختر نوح با بدان بنشست....)

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام. امیدوارم که حالتون خوب باشه.

کسی که در دوران دبیرستان دوست پسرهای زیادی داشته.
و طوری بوده که یکی میرفته و یکی دیگه میومده.
اما هدف دختر از این دوستی ها ازدواج بوده ولی هدف پسرها دوستی بوده.یه جوری توی ذوق دختر زده میشه.
چون دختر توی ذهنش اونو شوهرش تصور کرده.و پسر هر درخواستی از دختر کرده دختر جواب داده. وهمه جور رابطه با پسرها داشته..

آیا الان که دختر وارد دانشگاه شده، با احساسش تصمیم نمیگیره؟
دوستی قبل ازدواج چه اثار سویی داره؟
دودل شدن.سیر بودن از پسر.بی تفاوت بودن.شوق نداشتن برای ازدواج ایا اینا اثرات دوست پسر داشتن قبل ازدواج هست؟
یا اینکه سن بالامیره و عقل جای احساس تصمیم میگیره؟
بعد که جواب سوالام داده شده.راه حل هم بدین برای حذف گذشته.و دودل نبودن.و شوق داشتن به ازدواج.

با تشکر

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

به نظر شما دلیل عدم رعایت موازین اسلامی در دانشگاهها چیست؟

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
در حال حاضر ملاحظه می گردد در دانشگاههای دولتی (کمتر) و در دانشگاههای غیر دولتی (بیشتر) ,رفتار و ظاهر دانشجویان نه تنها منطبق بر دستورات اسلامی نیست بلکه در قیاس با کشورهای غیر اسلامی هم متناسب با رفتار و ظاهر دانشجوئی هم نیست.
البته صرف اینکه در دانشگاههای غربی اکثر دانشجویان خانم مثلا بی حجاب هستند شکی نیست ولی چیزی که مهم است این بی حجابی منطبق بر فرهنگ و عقاید آنهاست و دانشگاه را محل پررنگ کردن ویژگیهای زنانه خود ندانسته ومعمولا یا بدون آرایش یا با یک آرایش خفیف که آنهم جزءی از فرهنگشان است ظاهر می گردند.
البته شاید این بهتر باشه که چنین موضوعی (بیحجابی و فساد اجتماعی و...) به عنوان یک رفتار عمومی در کل جامعه بخصوص کلان شهرها بررسی بشه ولی چون درتاپیک دیگری بر روی این موضوع به عنوان معایب دانشگاه زوم شده است و به قول استارتر محترم آن تاپیک که فرمودند" اینجا (تاپیک مذکور) محل ریشه یابی این معضل نیست و فقط محل بیان معایب دانشگاه است!" لذا می خواستم که در یک تاپیک جداگانه این معضل اجتماعی - فرهنگی مورد نقد قرار بگیرد.
ادرس تاپیک مذکور هم اینه :http://www.askdin.com/thread42959.html
با تشکر

کمکم کنید: یافتن راهی برای پایان دادن دوستی اینترنتی

با نام و یاد دوست

عرض سلام و ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که طرح آن با ایدی و مشخصات خودشون ممکن نبود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
من دختری مجرد هستم که مدت 10 ماه با پسری از طریق اینترنت اشنا شده ام
البته ایشان را خیلی هم دوستش دارم ایشون هم همینطور
اما مشکل اینجاست که نمیتونیم از هم جدا شیم به نظرتون چیکار کنم؟
توروخدا جوابمو بدین

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol: