دوستی نافرجام

خطای من در جوانی، گریبانگیر زندگی فعلی و ازدواج من شده است

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


سلام

متاسفانه من در دوره جوانی خطایی کردم و از قوانین الهی تخطی کردم و در حال حاضر گریبانگیر من شده و باعث شده زندگی من دچار اشفتگی بشه و مستاصل برای راه حل خلاصی از این بحران.

سالها پیش من با دختر خانمی اشنا شدم و وقتی دیدم با ایشان قرابت شخصیتی و اخلاقی و مذهبی دارم ، با هم قول و قرار ازدواج گذاشتیم،بعد از چند ماه رابطه ما شکل عاطفی و احساسی به خود گرفت، اکثر ارتباط ما بصورت غیرحضوری بود و تقریبا هیچ گناهی بین ما فراتر از بیان جملات عاطفی و احساسی رخ نداد گرچه اصل رابطه از پایه و اساس ایراد شرعی داشت . کل دوران اشنایی ما حدود یکسال بود، من و ایشون به شدت بهمدیگه علاقمند شده بودیم، من وقتی موضوع رو به خانواده مطرح کردم ، مخالفتی نکردند و از من برای به سرانجام رساندن این ازدواج حمایت کردند. اما ایشان وقتی موضوع رو به خانواده مطرح کردند ، خانواده ایشان شدیدا مخالفت کردند. خانواده ایشان تقریبا از سطح متوسط مالی برخوردار بودند اما از خواستگار دخترشان توقعات زیادی داشتند ، من شرایط مالی معمولی و درامد معمولی داشتم ، ولی اگر شرایطی داشتم که توپ تکونم نمیداد ، مخالفت خانواده اونها تا حد زیادی رفع میشد چون خواسته اصلی خانواده ایشون ، شرایط مالی و اجتماعی خوب خواستگار دخترشان بود ، گرچه من تمام شرایطم رو با خود دخترخانم از ابتدا مطرح کرده بودم .

حالا حدود 2-3 سال از اتمام اون رابطه میگذره ولی هنوز عطش علاقه به اون دختر خانم در درونم وجود داره.
در این چند سال بعد از اتمام اون ماجرا ، به خواستگاری دخترهای مختلفی رفتم که در این بین واقعا گزینه های خوب و مناسبی بودند اما حضور اون دخترخانم در ذهن من ، اجازه تصمیم گیری به من نمیداد.

اون دختر خانم مورد اشاره من ، چهره معمولی داشت ، اما به خاطر جذابیت اخلاقی و مهر و محبت زیادی که در اون یکسال نثار من میکرد ، فوق العاده برای من ایجاد جذابیت کرده بود و هنوز اون جذابیت در وجود من خاموش نشده.

وقتی در حال حاضر به خواستگاری دختر خانمی میرم ، اون دختر خانم مورد اشاره جلوی چشمم ظاهر میشه با اون همه ویژگیهای اخلاقی مثبتی که داشت و خوب خیلی بدیهی هست یک دختر خانم که من بصورت سنتی میرم خواستگاریش ، چون فرصت جولان اخلاقی در جلسات رسمی به اندازه اون دختر خانم مورد اشاره من نداره ، پس خصوصیات اخلاقی خوبی که داره ، برای من بروز پیدا نمیکنه و در نتیجه در مسابقه قیاس بین اون فرد و دخترخانم مورد اشاره ، بازنده ماجرا میشه .
محبتها و مهرورزیهای بی ریایی که اون دختر خانم در طول اون یکسال برای من انجام داد ، بقدری در درونم پررنگ هست که دچار خطای ذهنی شدم که هیچ دخترخانم دیگه ای نمیتونه به اون اندازه من رو ارضا کنه و سیراب از مهر و محبت و عاطفه و مهربانی.

من تقریبا سی سال سن دارم و داره سن ازدواجم میگذره و به شدت مستاصل شدم .

همیشه این گزینه ها برای حل این ماجرا در ذهن من میگذره:

حالت اول اینکه یک دو سال دیگه صبر کنم تا اگر خدا خواست و شرایط مالی در حد خواست خانواده دخترخانم برای من ایجاد شد (در حد خانه انچنانی و ماشین انچنانی و تقبل مهریه چند صد سکه ای ) ، دوباره به ایشون رجوع کنم و در این فاصله هیچ اقدامی برای ازدواج با فرد دیگه ای نکنم ، چون با این ذهن مشوش من این خواستگاری رفتنها هیچ نتیجه ای جز ایجاد دردسر برای خانواده خودم و خانواده های مقابلم نداره ، مگر اینکه معجزه ای رخ بده و فردی رو با مشخصات دختر خانم مورد اشاره در جلسات خواستگاری پیدا کنم .

حالت دوم اینکه دوباره بعد سالها، جدیدا با دختر خانم مورد اشاره تماس برقرار کنم (گرچه اصلا خبر ندارم شاید ایشون الان ازدواج کرده باشند ) و بگم یک دو سال دیگه برای من صبر کنند تا شرایطم مطابق میل خانواده ایشون بشه. که این موضوع میتونه فرصت های ازدواج رو علاوه بر من از خود ایشون هم بگیره و در نهایت این اتلاف وقت ثمره ای نداشته باشه و به ازدواج ختم نشه.

حالت سوم اینکه یک دوسال دیگه صبر کنم و اینقدر الکی خواستگاری نرم تا ایشون از ذهنم بطور کامل پاک بشه، گرچه بعد از این همه سال از جدایی از ایشون ، هنوز از علاقه من به ایشون کم نشده.

حالت چهارم اینکه خودم رو بزنم به فراموشی ، و در جریان همین خواستگاریهای یک نفر رو انتخاب کنم و .... گرچه خیلی ترس از این دارم که بعد ازدواج یکسره همسرم رو بصورت ذهنی با اون دخترخانم قیاس کنم چون دو مدل گل قطعا بوهای متفاوتی دارند و حتما همیشه مواردی برای مقایسه کردن بوجود میاد.

دعای این روزهای من اینه که خدایا ، اگر ازدواج با اون دخترخانم به مصلحت من هست ، شرایط من رو طوری فراهم کن ، که خانواده اونها حاضر به این وصلت بشن و اگر هیچ وقت قرار نیست اون وصلت سر بگیره ، هرچه زودتر مهر و یاد اون دخترخانم رو از ذهن و قلب من پاک کن و مهر و علاقه یک دختر دیگه ای رو در دل من بنداز و جایگزین کن تا به راحتی بتونم اون دخترخانم رو فراموش کنم، اما واقعا چطور میشه در یک دو جلسه خواستگاری رسمی ، شیفته اخلاق و رفتار و مهر و محبت دختری بشم که دارم بصورت رسمی و سنتی ازش خواستگاری میکنم. واقعا دچار برزخ بدی هستم.

واقعا در شرایط برزخی هستم و نیازمند راهنمایی مشاوران سایت.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: