ازدواج اجباری

خانواده ام می خواهند به زور شوهرم بدهند!

انجمن: 
  من دختر چهارم یه خانواده هستم فامیل ما یه رسمی داره اونم اینه که اگر داماد اول خانواده آدم خوبی بود بقیه هم خوب میشن و بالعکس و شوهر خواهر اولم آدمی خوبی نبود و بقیه شوهر خواهرام هم بد شدن کلاس نهم منو میخواستن به یه آدم بدی شوهر بدن منم خودکشی با قرص اما لحظه آخر مامانم نجاتم داد و مادربزرگم گفته اگه هرکسی دیگه اومد خواستگاری من منو شوهر بدن بهش از اون موقع به بعد منم همیشه استرس دارم که قراره با کی ازدواج کنم خواهش میکنم کمکم کنید در صورتی که من درسم خیلی خوبه و تو مدرسه تیزهوشان درس میخونم و نمیخوام ازدواج کنم

از خواستگاری ، ناگهانی به بله برون رسیدیم!

سلام خسته نباشید یکسره میرم سر اصل مطلب من واقعیتش .. یک پسرخالم از بچگی منو دوست داشت خیلی ها ولی من نه اصلا احساس میکردم اگر اون تنها پسر تو کل دنیا هم باشه من نمیتونم باهاش ازدواج کنم و بهش فکر کنم خیلی تلاش کرد از دوران دبیرستان و اینا ولی من قبول نمیکرد واسطه میفرستاد ،پیام میداد حتی چندین بار گفته بودم که بهش حسی ندارم و اینا ولی قبول نکرد وقتی کم کم بزرگ شدیم تو کل خونواده و درو همسایه پیچید وه میگفتن این تهش با پسرخالش هی وقتی از کسی خوشم میومد به مامانم میگفتم و اینا بهم میگفت اگه با فلانی ازدواج کنی روت میشه تو چشم خالت و پسرخالت نیگاه کنی یجور تو دلم انداخته بودن که جرات نداشتم اهل دوستی و اینا نبودم تا اینکه تابستون پسرخالم گفت که میخواد بره سربازی و گفت تکلیفم و روشن کن مونده بودم ولی نگذرم قیافت خوب بود ،خونواده عالی رفتارش عالی تحصیلات دار و وضع مالشونم عالی من موندم چه کنم ..گفتم نه و وقت میخوام هی اصرار کردو مساله کشیده شد به داداشش ،داداشش هم گفت باید تکلیف معلوم شه از طرفی خونوادمون اصرار که مثله این گیرت نمیاد و عاشقی مزخرفه و اینهمه عاشق شدن تو خونواده به کجا رسیدن و تو که وضع مالی خونوادت خوب نیست اینکارو نکن ..این بهترین گزینست گفتم به همشون که دوسش ندارم گفتن برین زیر یه سقف بوجود میاد کارم هرشب شد گریه ..به همه گفتم گریه کردم کهه نمیخوام گفتن تو برو پشیمون نمیشی میدونستم ادم فوق العاده ایه ولی دوسش نداشتم وقتی قالبه قلبم نبود نمیشه بخدا نمیشد هیچکس گوش نداد.. خلاصه قرار شد بریم واسه اشنایی بریم بیرون  سریه دوم مصادف با تولدم بود که خواهش کرد که امثالو کادو رو ازش قبول کنم منم گفتم چیزی قبول نمیکنم با اصرار زنداییم‌قبول کردم خلاصه سنگ تموم گذاشتن بعدش دیدم زنگ زدن برنامه ریزی واسه بله برون ..خیلی شوکه شدم انقدر زود ولی من ازشون وقت خواستم خلاصه نمیدونم چیشد اصلااا نمیدونم که چجور قبول کردم و اومدن و  نشون گذاشتن.. الان چندماه میگذره هرشبم شده گریه ..واقعا پسره خوبیه نمونش نیست به حرفام گوش میکنه ..خونوادش انقدر فوق العادن که نگم ..هرچی که به زبون بیارم میگیره واسم ..خلاصه که خیلی دوستم داره ولی من نه هیچ‌حسی هیچ انگیزه ای ..نمیدونم چطور بگم حتی دوست ندارم بیرون بریم ..نمیدونم چه کنم از یه‌ لحاظ خیلی پسره خوبیه و از همه لحاظ میتونه تضمین ایندم باشه از یه لحاظ‌ اصلا دوستش ندارم ..قیافش اینا خیلی خوبه ها ولی باب دل من نیست نمیدونم چمه..گریه شده شب و روزم .. از طرفیم جرعت ایستادم جلو خونوادمو و بهم زدن و اینارو ندارم .. چطور تو روی خالم و شوهرخالم و کله فامیل نیگا کنم بگم  نمیخوام .. دلیلی برای رد کردنش ندارم هیچ دلیلی ..خستم واقعا همش تظاهر همششش 

خواستگارم به دلم ننشسته ، چیکار کنم؟

دیگر داشتیم از هم جدا می شدیم که گفت: یک خواستگار دارم، همه ی مشخصاتش خوب است و هیچ ایرادی به او وارد نیست، همه می گویند قبول کنم اما ...
به دلم ننشسته
نمی دونم باید چه کنم؟

این جمله ای است که بسیاری از جوانان ما در رابطه با شخص مقابل خود می گویند؟ به نظر شما علت چیست؟ و راهکار چه می باشد؟
.
.
شما نظرات تون را بدید نهایتاً من نیز نظر خود را خواهم گفت. ولی در ابتدا منتظر شنیدن نظرات و راهکارهای شما هستم

مشاوره برای بهتر انتخاب کردن راه ( دوستم نمی خواد ازدواج کنه)

با سلام

روز بخیر :Norani:
امیدوارم روز های خوبی را سپری کرده باشد

..........................................................

یه مشکل برای یکی از خانواده دوستم پیدا شده و مشکل این است ...

پدر مادر این اقا گیر دادن که ایشون باید ازدواج کند ..

اما ایشون زیر بار نمیره .و میگه من خودم رو نشناختم و یا خودم رو نمیتونم اداره کنم یه نفره دیگه رو بیارم چی کار !!!

ایشون 25 سالشه از لحاظ مالی و مسکن مشکلی ندارند .پدر مادر این اقا هم گفته اند که ما از هر لحاظ ساپورتت میکنیم

....... مادر ایشون به بنده گفتتند که ببینم چه کار کند و نمیداند چگونه
پسرش را متقاعد کند که ازدواج کند ..میگوید پسرم سنش داره بالا میره و میخواهم ازدواج کند اما خودش قبول نمیکند که نمیکند !!!!

از شما اساتید و کارشناسان محترم تقاضا دارم اگر راه کاری برای حل این مشکل دارید ارائه دهید

سپاس گذارم

=-=-=-=-=-=-=-
شاد باشید
:tavallod:

توصیه هایی به خانمها برای شناخت خواستگاران کلاهبردار!!!

افراد شیاد با ترفندهایی عجیب درون برخی زنان راه پیدا می‌كنند و به آنها دروغ می‌گویند. نویسنده ای با نام كانداس دلانگ رهنمودهایی برای رهایی از دست كلاهبرداران ارائه كرده است.
افراد شیاد با ترفندهایی عجیب درون برخی زنان راه پیدا می‌كنند و به آنها دروغ می‌گویند. نویسنده ای با نام كانداس دلانگ رهنمودهایی برای رهایی از دست كلاهبرداران ارائه كرده است.


علائمی كه نشان می‌دهند شما گرفتار این افراد شده اید:

* برای ازدواج با خود شما را تحت فشار قرار می‌دهند.

ازدواج در زندگی اشخاص از اهمیت فوق العاده برخوردار است، بنابراین نباید برای آن شتابی صورت بگیرد. در ازدواج یا خواستگاری غیر منتظره جوانب احتیاط را رعایت كنید. اگر مردی شما را وادار به ازدواج می‌كند، و می‌گوید پای مرگ و زندگی در میان است، بدانید كه ریگی به كفش دارد.


* پاسخ های مبهم به گذشته وی
همیشه از فرد مورد نظر خود درباره گذشته و سوابقش سئوالاتی بپرسید. اگر از پاسخ دادن طفره می‌رود، مشكوك شوید. اگر به سئوالات شما پاسخ می‌دهد، اما نمی‌دانید پاسخ های او درست هستند، اطلاعات مورد نیاز خود را از طریق اینترنت یا جستجو بدست آورید.


* ارزش مالی نامعلوم
اگر مردی درباره درآمد یا پول خود لاف می‌زند، حتی موضوع را بررسی نمایید. از او بخواهید فیش های حقوقی و مالیاتی خود را به شما نشان بدهد، قبل از اینكه از لحاظ مالی با یكدیگر شریك شوید. همیشه اگر اطمینان ندارید دلیل و مدرك بخواهید. همچنین، اگر همیشه از شما درخواست پول می‌كند، آگاهانه عمل بنمایید.


* دروغ گفتن راجع به سنش
اگر مردی سن خود را اشتباه می‌گوید، هشیارانه برخورد كنید. ممكن است تاریخ تولد خود را با كمی تغییر به شما بگوید، چرا كه شاید تاریخ واقعی تولدش یك جایی باعث حكم بازداشت او بشود. اگر گفت كه تاریخ تولدش در شناسنامه وی اشتباه شده است یا مواردی از این قبیل، بدانید كه دروغ می‌گوید. از لحاظ قانونی كسی حق تغییر تاریخ تولد خود را ندارد.


* شماره‌های بیمه متعدد
شماره های بیمه بازنشستگی متعدد داشتن، معقول نیست. اگر فردی بیشتر از یك شماره داشته باشد، نیاز به تحقیق بیشتری دارید. اگر ادعا می‌كند كه شناسنامه و كارت های شناسایی او ربوده شده اند، از او مدرك درخواست كنید.

علاقه ای به ازدواج ندارم!

سلام

تا حالا خوستگارای زیادی داشتم، همه رو تلفنی رد کردم،نذاشتم بیان خونمون
به مامانم گفتم هرکی زنگ میزنه رد کنه
هرکی ازم شماره میخواد نمیدم، کیسای خیلی خوبیو رد کردم،حتی از ادمهای معروف ،همه نوع رغم

فکرم درگیر چیزای دیگه ایه،کلی ارزو دارم که تمومی ندارن کلی کار برای انجام دادن دارم،ایندم رو همیشه با پدر و مادرم ترسیم کردم
نمیتونم ازشون دور بشم،تو هر تصمیمی یه تصویر از پدرم در کنارم دارم
نمیتونم از مادرم دور بشم
در زندگیم تا حالا کار خونه نکردم، تصور کار خونه برام محاله، اگه خواستم ازدواج کنم حتما باید کارگر یا آشپز مخصوص استخدام کنم.یعنی یا شوهرم باید خیلی پولدار باشه،یا خودم باید از پول خودم خرج کنم.
اگه با آدم غیرپولدار ازدواج کنم احساس میکنم حیف شدم!
یعنی احساس میکنم زندگیم شادی نداره!

همه میدونن که من اخلاقای خاصی دارم
اخلاقم مثل زنها نیست،مثل مردها دوست دارم از بیرون که میام یه کی بیاد استقبالم! غذام حاضر باشه!
ازم اطاعت کنن تا من به کارای شخصی و اجتماعیم برسم!:khaneh:
در مخیلم نمیگنجه که همسر آیندم قانونای مهمی که برای خودم دارم نقض کنه مثلا نمیتونم درک کنم رفتار تابلویی که بعضی نامزدها انجام میدن انجام بده!
چون خوشم نمیاد دید پدر و مادرم نسبت بهم عوض شه و تصوراتشون از چهره معصوم من عوض بشه!

یکی از فامیلامون رفته پیش دعانویس! اون دعانویسه مشخصات من رو صحیح توصیف کرده،دقیقا گفته خیلی تنداخلاقم! گفته بعدها با شوهر آینده ام اختلاف پیدا میکنم تا حدی که کار به طلاق میکشه!
به خاطر همین امیدومو برای ازدواج از دست دادم.:Ghamgin:فکر میکنم اگه ازدواج کنم حتما به بن بست میرسم.

به هر چیزی که بشه اسم انگیزه ازدواج روش گذاشت،میگم؛ آخرش که چی؟

چیکار باید بکنم؟ انگیزه ای ندارم،چه کار کنم انگیزه پیدا کنم؟
چون الان یه خواستگار با مشخصات خوب خونمون زنگ زدن، اینا به فکرم رسید.مشکل من واقعا چیه؟