قصد منحرف کردن بحث را ندارم. ولی ممنون می شوم که این ادعایتان را عملی کنید. اگر چیزی فطری باشد، نشان دادن نمی خواهد. سال هاست دانشمندان سر موضوع وجود خدا، بحث دارند، ولی هیچ کس شک ندارد که خودش وجود دارد.
بزرگوار، آن پستم که ازم نقل قول کردید دو پاراگراف بود، پاراگراف دوم در جهت همان پاراگراف اولی بود که شما از آن نقل قول کردید دیگر ... اینکه پیامبران بدون برهان فلسفی چطور وجود خدا را برای دهریمسلکها اثبات میکردند ...
در مورد اینکه هیچ کسی در وجود خودش شک ندارد البته استثنائاتی هست که لابد خودتان آگاهتر هستید، ولی اینکه در وجود خداوند خیلیها شک داشته باشند به هیچ وجه مغایرتی با فطری بودن علم به وجود خدا نیست، میشود علم داشت ولی از این علم خود غافل گشت، مثل صدایی که هست ولی تا قطع نشود متوجه قطع شدن و در نتیجه از پیش وجود داشتن آن نمیشویم ... به همین دلیل هم هست که مثلاً قرآن مثال کشتینشستگان طوفانزده که امیدشان از همه جا قطع شده است را به میان میآورد، آنها هستند کسانی که نور خدا را در درون خودشان مییابند ... برای توجه کردن به فطرت ما همچنان نیازمند دلیل و برهان هستیم، ولی سنخیت این دلیل و برهان با سنخیت دلایل فلسفی متفاوت است، دلایل فلسفی میتوانند گوشهی کوچکی از دلالتهای فطری را تشکیل بدهند ولی یک نقص بزرگ دارند، اینکه پیچیدگی زیاد این براهین و احتمال بالای رخ دادن اشتباه بخصوص برای کسانی که ورزیده نیستند سبب بدگمانی به نتایج آنها میشود، سبب بروز ابهام و تردید در اعتماد کردن به آنها میشود، بخصوص که یک نفر مدام براهین فلسفی را بخواند و قانع شود و بعد نقد آنها را بخواند و باز قانع شود و باز جوابهایی به این نقدها را بخواند و باز هم قانع شود و باز نقد و باز جواب و ... و هر بار هم با هر دو طرف قانع شود و نتیجه بگیرد که قانع شدنش بیش از آنکه متکی بر علمی باشد که کسب کرده است متکی بر جهل فعلی اوست نسبت به علومی که هنوز کسب نکرده است ... براهین فطری معمول این پیچیدگیها را ندارند، مثل برهان نظم ... مثل مواجه شدن با معجزات انبیاء علیهمالسلام ... مثل انذار و تبشیر انبیاء علیهمالسلام ... مثل بیدار کردن وجدانها ... مثل سختیهایی که در قرآن آمده که هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه قبل از آن مردم را گرفتار سختیهایی کردیم تا غفلتشان راحتتر کنار برود ...
مشکل دانشمندانی که بر سر موضوع وجود خداوند بحث دارند این است که میخواهند مسأله را روی کاغذ حل کنند، در ذهن انتزاعی خود حل کنند، مسأله را آنطور که میخواهند (چه در جهت پذیرش وجود خدا و چه در جهت ردّ وجود خدا) برای دیگران توجیه کنند، حال آنکه برای این مسأله در نزد خودشان و در باطن خودشان یک جواب بدیهی دارند که میدانند درست است، هر از گاهی چیزی در زندگی خود میبینند که ناچار از اعتراف باطنی به حقانیت آن میشوند ولی باز اما و اگرها ذهنشان را درگیر میکند ...
اینکه وجود خداوند نیاز به دلیل و برهان نداشته باشد هم نظر من نیست و خیلی از علمای ما پیش از من به آن اذعان داشتهاند، مشکل اینجاست که گاهی ما جواب را نزد خود داریم ولی گمان میکنیم که باید بشود آن را از روشهایی که معمول است اثباتش نماییم تا قابل اعتماد باشد، در اینجا ما اعتراضمان به معرفتشناسی پشت این تصورات است که چرا عدهای فکر میکنند یک جواب فقط وقتی قابل اتکاست که از فلان روش منطقی اثبات شود ... در مباحث فطری مردم عوام همیشه چند قدم از دانشمندان و علما جلوتر هستند، چون این حجابهای اکبر مانع پذیرش جواب وقتی یقین به درست بودنش دارند نمیشوند ... مطقیون میخواهند اینطور جلوه دهند که باورهای ایشان ژرفتر و عمیقتر و علمیتر است و این را وسیلهای برای فخر کردن خود نسبت به مردم عوام قرار میدهند در حالی که ظاهراً مسأله برعکس است و برخلاف ظاهر علمی کارهای ایشان ساختمان باورهایشان در هپروت است نه بر روی زمین سفت و محکم یقین ... یعنی اگر ایشان ادعا کنند که ما میتوانیم با این روش خود به یقین نسبت به حقیقت برسیم این ادعا دروغ بوده و ریشه در جهل دارد، نهایت این روشها نسبیگرایی و تردیدگرایی است و در تاپیکهای دیگر دلایلی برای این مطلب ارائه کردم اگر دیده باشید ... اگر میبینید که مثلاً جناب صدیق میفرمایند هر عاقلی میداند که نباید به فلان احتمالات توجه کند و با این روش عملاً خود را از گرداب تردیدگرایی میرهانند این کار ایشان تنها به شرطی درست است که تکیهی آن شخص عاقل بر فطرتش باشد مگرنه که هر کسی خودش را عاقل شمرده و سعی میکند حرف خودش را به کرسی نشانده و مفهوم عقل و عاقل بودن را مصادرهی به مطلوب خودش بنماید ... مثل این همه مکتب فلسفی که با ادعای بهرهگیری از منطق و عقل هر کدام ساز خودشان را میزنند و نتیجهی خودشان را میگیرند و مخالفان خود را عقلستیز با عقلگریز یا کمتوان در مباحث عقلی نسبت به خودشان میشمرند ...
با این مقدمات طولانی، خلاصهی جوابم به فرمایش شما این است که اختلافات دانشمندان و حتی اتفاق نظر ایشان بر عدم وجود خدا اگر چنین اتفاق نظری داشتند دلیل بر فطری نبودن باور به وجود خدا نمیشد، یا حتی اگر دانشمندان اصولاً چیزی به اسم فطرت نشناسند هم همینطور، برای نشان دادن فطری بودن باور به وجود خدا میتوان از راه انبیاء علیهمالسلام اقدام به دعوت مردم کرد تا هر کسی در درون خودش و فقط در درون خودش درستی این گزاره که فطرت انسانها خداشناس هست را بیازماید، یا باید از روش خود خداوند اقدام کرد و زندگی مخاطبان دعوت خود را به سختیهایی مبتلا کرده تا در آن سختیها گرفتاریها کمکم خدا را پررنگ و پررنگتر در درون خود بیابند ... این مسألهی اخیر البته تصدیق روانشناسانه هم دارد، با این تفاوت که روانشناسان گاهی سعی میکنند این شناخت باطنی از خدا را به من استعلایی انسان ربط داده و ابداع مفهوم خدا را یک عکسالعمل طبیعی روان انسان و ناخودآگاه انسان در برخورد با مشکلات و سختیها معرفی نمایند که انسان میتواند به این مفهوم تکیه کرده و امیدش را از دست ندهد، مثل یک دوست خیالی که در تنهایی او برایش ساخته میشود، مثل فراموشی که یک مکانیزم دفاعی برای تحمل رنجهای روحی است، مثل همان دستمال خیالی قدرت که اگر همراه داشته باشی خیال میکنی کسی جلودارت نیست و همه را حریف هستی ... این یعنی حتی از نظر علوم جدید هم این حقایق پذیرفته شدهاند، دعوا الآن فقط بر سر تشخیص این مطلب هست که این مفهوم خدایی که قابل تکیه است واقعاً خداست یا ابداع ناخودآگاه خودمان هست ... در این رابطه هم قبلاً در همین سایت بحثهایی شده است که چرا این خدا نمیتواند ساختهی ذهن خود انسان باشد ... شاید موافق باشید که برای پاسخ به فرمایش شما همین مقدار هم کفایت میکند ... با این مطالب لااقل جهت فکریام باید مشخص شده باشد ...
موفق باشید
مثل خیلی از نیاز هایی رو نام بردم و برطرف کنندشون درست و حسابی نیست، و یا دم دست نیست، برطرف کنندگی میل جاودانگی هم در حد و اندازه محدود وجود داره و در حد اعلی می تونه دم دست وجود نداشته باشه...کلی گلبول های سفید وجود داره که سعی و تلاششون اینه که بیمار نشیم و عمر بیشتری داشته باشیم....کلی مایه و امکانات و مواهب طبیعی است که اگر استفاده کنیم می تونیم عمرمون رو بیشتر و بیشتر کنیم...سر زندگی و شادابی و امید به زندگی همه تلاش دارن که میل جاودانگی ما را برطرف کنن....پس می بینیم، در حد ناقض برطرف کننده نیاز جاودانگی وجود داره....و علم هم می تونه با پیشرفت و کشف حقایق، دارویی و دم و دستگاهی تولید کنه که انسان عمری جاودان داشته باشه...
سلام
اگه بشر نیاز نداشت با علم هم دنبال بیشتر کردن عمر و جاودانگی نبود
hessam78;930066 نوشت:
که اون زمان تا بیاد من مردم
ان شائ الله 100 رو رد کنی
ولی اگه قبل100 سالگیت این دارو و دمو دستگاه درست نشد (که برای تمامی انسانهای قبل این دارو و دستگاه بی فایده هست ساخته شدنش) اخرته که نیاز جاودانه بودنت رو رفع میکنه
اگه بشر نیاز نداشت با علم هم دنبال بیشتر کردن عمر و جاودانگی نبود
بله بشر نیاز به عمر جاودانه داره. اما نحوه نتیجه گیری ازش جای سوال داره.
ما مشاهده کرده ایم که انسان به چیزهایی نیاز داره که وجود دارند. یعنی اگر آب وجود نداشت، انسانها گرایشی به آب پیدا نمی کردند. یا اگر چیزی به اسم زندگی وجود نداشت، انسانها گرایش به زندگی نداشتند.
حالا اگر فردی گرایش به زندگی داره، دوست داره بیشتر زندگی کنه اما به این معنا نیست که حتماً به یک زندگی بیشتر برسه. رسیدن به زندگی بیشتر (مثل اینکه فرد بخواد ده سال بیشتر زندگی کنه) از نظر عقلی ممکنه و داره کار هم میشه برای اینکه بتونند به این هدف برسند. این هدفشون تا یک حدی هم محقق میشه اما این که در یک دنیای دیگر لزوماً این هدف محقق بشه مسئله دیگری است.
معاد را به این روش نمیشه اثبات کرد و روش دیگری مورد نیازه. (البته موضوع تاپیک در مورد وحیانی بودن اسلامه و بحث در مورد معاد خارج از عنوان تاپیکه).
سلام....بنده اشتباه نکنم شما خیلی به معجزه مثل شق القمر اعتبار می دهید و فکر می کنید اگر شق القمر بر ما اثبات می شد، دیگه به محکمترین دلیل برای اثبات وحیای بودن قرآن می رسیدیم....
من یک مدت زیاد دنبال اعجاز عددی قرآن می گشتم... اما با تحقیق و بررسی می دیدم هیچکدوم اعتبار چندانی ندارن و خود مسلمانان، این اعجاز عددی رو به نقد و چالش کشیده بودن..رو همین خاطر دیگه، دیدم نسبت به ادعاهی اعجاز عددی منفی شده بود...تا اینکه دو سه روز به یک اعجاز عددی برخوردم البته جدید نیست..ولی من اون زمان ها که گفتم اعجاز عددی ها رو بررسی می کردم، به اون بر نخورده بودم یا شایدم خوردم و ...!!!! به نظرم این اعجاز عددی چیزی از شق القمر کم نداره....اونم اعجاز عددی ای هست که نسبتش می دن به کشفی آقایی به نام کورش جم...البته شاید من چیزی رو از قلم انداخته باشم...شما به نظرت این به ادعا اعجاز عددی چیزی از شق القمر کم داره؟
این لینک توضیح داده.... نظرتون چیه...می تونید اون رو انکار کنید؟ آیا من چیزی رو از قلم انداختم؟؟خواهشن از این دست پاسخ های کلی ندید که، رابطه های عددی رو می شه از متن های دیگه هم بدست آورد..من منظورم همین مورد خاصه که لینکش رو دادم..منم منکر نیستم میشه از شعر و کتابی رابطه های عددی پیدا کرد...ولی تا این حد؟ http://imaninasab.blog.ir/1393/01/05/eajaznumber
معاد را به این روش نمیشه اثبات کرد و روش دیگری مورد نیازه. (البته موضوع تاپیک در مورد وحیانی بودن اسلامه و بحث در مورد معاد خارج از عنوان تاپیکه).
این یکی از دلایل اثبات معاده نه همه ی دلیل
کلا تا ابد روش دیگری لازم است!
کلا شما میل میکنید به طرف روش دیگر ولی هیچ وقت به اون روش نمیرسید.(یا نمیخواید برسید)
سعدی شیرازی;933267 نوشت:
بله بشر نیاز به همر جاودانه داره. اما نحوه نتیجه گیری ازش جای سوال داره.
ما مشاهده کرده ایم که انسان به چیزهایی نیاز داره که وجود دارند. یعنی اگر آب وجود نداشت، انسانها گرایشی به آب پیدا نمی کردند. یا اگر چیزی به اسم زندگی وجود نداشت، انسانها گرایش به زندگی نداشتند.
حالا اگر فردی گرایش به زندگی داره، دوست داره بیشتر زندگی کنه اما به این معنا نیست که حتماً به یک زندگی بیشتر برسه. رسیدن به زندگی بیشتر (مثل اینکه فرد بخواد ده سال بیشتر زندگی کنه) از نظر عقلی ممکنه و داره کار هم میشه برای اینکه بتونند به این هدف برسند. این هدفشون تا یک حدی هم محقق میشه اما این که در یک دنیای دیگر لزوماً این هدف محقق بشه مسئله دیگری است.
اتفاقا ادمی که مثلا 200 متر خونه داره دنبال اینکه خونه 210 متری بدست بیاره و ده متر بیشترر بشه
و بعد خرید خونه 210 متری دنبال خونه 250 متری میگرده و تا اخر دنبال بزرگتر کردنه
توی خیلی چیزها انسان اینجوریه رفتارش
توی عمر هم همینه دانشمندان دنبال این هستن که عمر رو بیشتر کنن
دانمشندا از ادمهای معمولی حریص تر هستن و به ده سال راضی نمیشن
و نمیدونید میدونید یا نه همین دانشمندان اتفاقا, دنبال عمر جاودانه هستند نه افزایش 10 سال و یا 100 سال
چون مرگ رو بیماری میدونند و میگن اینم مثل هر بیماری باید براش دارو بسازیم.
چون مرگ رو بیماری میدونند و میگن اینم مثل هر بیماری باید براش دارو بسازیم.
خونه بزرگتر، زندگی طولانی تر و ... منفعتهاییه که خیلی ها دنبالشن. دنبالشن چون براشون منفعت داره. ولی اینکه لزوماً بهش برسند یک مسئله دیگری است.
ما به یک روش دیگر نیاز داریم، چون این روش مغلطه است.
پارسا مهر;933334 نوشت:
این لینک توضیح داده.... نظرتون چیه...می تونید اون رو انکار کنید؟ آیا من چیزی رو از قلم انداختم؟؟خواهشن از این دست پاسخ های کلی ندید که، رابطه های عددی رو می شه از متن های دیگه هم بدست آورد..من منظورم همین مورد خاصه که لینکش رو دادم..منم منکر نیستم میشه از شعر و کتابی رابطه های عددی پیدا کرد...ولی تا این حد؟
بله. خیلی قابل توجهه و محاسباتش هم درسته.
چیزی که این رابطه رو قابل توجه می کنه اینه که رابطه تر و تمیز در اومده. برای اطمینان یک بررسی نیاز داریم تا ببینیم احتمال یافتن یک رابطه تر و تمیز برای یک سری عددی دیگر چقدره. این رو تا یک ماه دیگه براتون انجام میدم و اگر این احتمال خیلی کم باشه، شاید بشه این رو محکمترین اثبات دونست.
از دست اندرکاران سایت خواهشمندم تا یک ماه دیگر اجازه دهند که تاپیک باز بمونه. ممنون
سلام....بنده اشتباه نکنم شما خیلی به معجزه مثل شق القمر اعتبار می دهید و فکر می کنید اگر شق القمر بر ما اثبات می شد، دیگه به محکمترین دلیل برای اثبات وحیای بودن قرآن می رسیدیم....
من یک مدت زیاد دنبال اعجاز عددی قرآن می گشتم... اما با تحقیق و بررسی می دیدم هیچکدوم اعتبار چندانی ندارن و خود مسلمانان، این اعجاز عددی رو به نقد و چالش کشیده بودن..رو همین خاطر دیگه، دیدم نسبت به ادعاهی اعجاز عددی منفی شده بود...تا اینکه دو سه روز به یک اعجاز عددی برخوردم البته جدید نیست..ولی من اون زمان ها که گفتم اعجاز عددی ها رو بررسی می کردم، به اون بر نخورده بودم یا شایدم خوردم و ...!!!! به نظرم این اعجاز عددی چیزی از شق القمر کم نداره....اونم اعجاز عددی ای هست که نسبتش می دن به کشفی آقایی به نام کورش جم...البته شاید من چیزی رو از قلم انداخته باشم...شما به نظرت این به ادعا اعجاز عددی چیزی از شق القمر کم داره؟
این لینک توضیح داده.... نظرتون چیه...می تونید اون رو انکار کنید؟ آیا من چیزی رو از قلم انداختم؟؟خواهشن از این دست پاسخ های کلی ندید که، رابطه های عددی رو می شه از متن های دیگه هم بدست آورد..من منظورم همین مورد خاصه که لینکش رو دادم..منم منکر نیستم میشه از شعر و کتابی رابطه های عددی پیدا کرد...ولی تا این حد؟ http://imaninasab.blog.ir/1393/01/05/eajaznumber
سلام
بنظر من حتی اگه معجرات ععدی قران رو معجزه در نظر نگیریم یا مثلا بگم خب کتابهای دیگه هم میشه این اعداد رو ازش بیرون کشید ولی
ولی میشه گفت قران نیز یکی از چند ویژگیش اعجاز عددیش هست.
سعدی شیرازی;933347 نوشت:
خونه بزرگتر، زندگی طولانی تر و ... منفعتهاییه که خیلی ها دنبالشن. دنبالشن چون براشون منفعت داره. ولی اینکه لزوماً بهش برسند یک مسئله دیگری است.
اگه نیاز نداشت دنبال منفعت نبود.اون منفعتی که بهش نیاز ندارن یا به نیازشون نمی رسوندشون, کدوم ادمی دنبالش میره اصلا.
سعدی شیرازی;933347 نوشت:
ما به یک روش دیگر نیاز داریم، چون این روش مغلطه است.
من یک مدت زیاد دنبال اعجاز عددی قرآن می گشتم... اما با تحقیق و بررسی می دیدم هیچکدوم اعتبار چندانی ندارن و خود مسلمانان، این اعجاز عددی رو به نقد و چالش کشیده بودن..رو همین خاطر دیگه، دیدم نسبت به ادعاهی اعجاز عددی منفی شده بود...تا اینکه دو سه روز به یک اعجاز عددی برخوردم البته جدید نیست..ولی من اون زمان ها که گفتم اعجاز عددی ها رو بررسی می کردم، به اون بر نخورده بودم یا شایدم خوردم و ...!!!! به نظرم این اعجاز عددی چیزی از شق القمر کم نداره....اونم اعجاز عددی ای هست که نسبتش می دن به کشفی آقایی به نام کورش جم...البته شاید من چیزی رو از قلم انداخته باشم...شما به نظرت این به ادعا اعجاز عددی چیزی از شق القمر کم داره؟
این لینک توضیح داده.... نظرتون چیه...می تونید اون رو انکار کنید؟ آیا من چیزی رو از قلم انداختم؟؟خواهشن از این دست پاسخ های کلی ندید که، رابطه های عددی رو می شه از متن های دیگه هم بدست آورد..من منظورم همین مورد خاصه که لینکش رو دادم..منم منکر نیستم میشه از شعر و کتابی رابطه های عددی پیدا کرد...ولی تا این حد؟ http://imaninasab.blog.ir/1393/01/05/eajaznumber
سعدی شیرازی;933347 نوشت:
بله. خیلی قابل توجهه و محاسباتش هم درسته.
چیزی که این رابطه رو قابل توجه می کنه اینه که رابطه تر و تمیز در اومده. برای اطمینان یک بررسی نیاز داریم تا ببینیم احتمال یافتن یک رابطه تر و تمیز برای یک سری عددی دیگر چقدره. این رو تا یک ماه دیگه براتون انجام میدم و اگر این احتمال خیلی کم باشه، شاید بشه این رو محکمترین اثبات دونست.
جسارتاً شمارهی سورهها که استفادهی از آن یکی از ارکان رسیدن به آن نتایج عددی بوده است متعلق به قران نیست و چیدمان سورهها مندرآوردی است، همین الآن هم قرآنهایی هستند که گاهی ترتیب سورهها در آنها متفاوت باشد، مثل اینکه سورهها به ترتیب نزول مرتب شده باشند که البته همان هم دقیق و کامل نیست چنانکه روی همین ترتیب نزول هم گاهی بحث وجود دارد ... بررسی ارتباطهای عددی بر اساس شمارهی سوره مانند این است که به بررسی نظم ریاضی در یکی از ترجمههای قرآن بگردید به جای خود قرآن ... این دلایل خیلی دور هستند از اینکه بتوانند دلیل وحیانی بودن قران محسوب شوند تا چه برسد به بهترین دلیل برای حقانیت اسلام ...
جسارتاً شمارهی سورهها که استفادهی از آن یکی از ارکان رسیدن به آن نتایج عددی بوده است متعلق به قران نیست و چیدمان سورهها مندرآوردی است، همین الآن هم قرآنهایی هستند که گاهی ترتیب سورهها در آنها متفاوت باشد، مثل اینکه سورهها به ترتیب نزول مرتب شده باشند که البته همان هم دقیق و کامل نیست چنانکه روی همین ترتیب نزول هم گاهی بحث وجود دارد ... بررسی ارتباطهای عددی بر اساس شمارهی سوره مانند این است که به بررسی نظم ریاضی در یکی از ترجمههای قرآن بگردید به جای خود قرآن ... این دلایل خیلی دور هستند از اینکه بتوانند دلیل وحیانی بودن قران محسوب شوند تا چه برسد به بهترین دلیل برای حقانیت اسلام ...
سلام.یعی شما می فرمایید که،در این مورد، به قطع ما با معجزه طرف نیستیم، چون، می دانیم چیدمان سوره ها در قرآن های فعلی من در آوردیست؟؟شما که انقدر تیز بینانه به معجزه نگاه می کنید [=Tahoma, Calibri, Verdana, Geneva, sans-serif]و خودتون رو مورد اتهام این قضیه قرار می دهید که وسواس دارید و خیلی بیش از حد شکاکید، چطور به اینجا که می رسد به نظر اینگونه با قاطعیت می گویید که، چیدمان سوره ها من در آوردی است؟؟چطور به این قاطعیت رسیدید که چیدمان سوره ها من در آوردی است
پس به هر حال به نظرم این پاسخ که چیدمان سوره ها من در آوردیست قانع کننده نیست و این احتمال اصلا بعید نیست که ترتیب سوره ها دقیقا به آن شکلی باشد که خدا تصمیم داشته...
شمارهی سورهها که استفادهی از آن یکی از ارکان رسیدن به آن نتایج عددی بوده است متعلق به قران نیست و چیدمان سورهها مندرآوردی است
نقطه گرامی
خیلی از مسلمانان معتقد به وحیانی بودن ترتیب سوره ها هستند. یعنی معتقدند که این ترتیب سوره ها بنابر صلاحدید پیامبر و از از طریق وحی مشخص شده.
روح سبز;933350 نوشت:
مغطلعه اینکه به احتمالات و شایدها تکه کنیم
فکر می کنم شما به کاربرد احتمالات در برخی مطالب تاپیک اعتراض دارید. اون مطلب را مشخص بفرمایید تا در موردش صحبت بشه.
به طور کلی، اگر فرضهای یک استدلال جای تشکیک داشته باشند، اون استدلال باطل میشه (اذا جاء الاحتمال، بطل الاستدلال). با تکیه بر احتمال نمیشه چیزی رو ثابت کرد، اما میشه نادرستی برخی استدلالها را نشان داد.
به طور کلی، اگر فرضهای یک استدلال جای تشکیک داشته باشند، اون استدلال باطل میشه (اذا جاء الاحتمال، بطل الاستدلال). با تکیه بر احتمال نمیشه چیزی رو ثابت کرد، اما میشه نادرستی برخی استدلالها را نشان داد.
منظور کلی گفتم نه اینکه منظورم به شما باشه.(راجب احتمال و شاید)
نه سعدی ببیند یه طرف ساحل رودخونه وایساید یا این طرف یا اون طرف. پستهای قبلی گفتین که نمیشه یه معجزه قران رو کامل رد کرد یا کامل قبول کرد چون هر دو طرف قضیه(طرفدار قران و مخالفش) میتونن دائما توجیه بتراشن برا هم.
درسته نظرتون همین بود دیگه؟یا برداشت من بوده و شما میخوان فقط با شاید قران رو بزنید.
اگه سر نظر قبلیتون هستید یه چیزی بگم ببینم کلا هدف شما از این تاپیک هست یا نیست:
نظر شما اینکه اگه هزارن دلیل برا اثبات حرفای قران باشه هزاران دلیل هم میشه تراشید که مخالفتش میکنه , پس هیچوقت دلیلی که نشه مخالفی مخالفت کنه وجود نداره.
نظر شما اینکه اگه هزارن دلیل برا اثبات حرفای قران باشه هزاران دلیل هم میشه تراشید که مخالفتش میکنه , پس هیچوقت دلیلی که نشه مخالفی مخالفت کنه وجود نداره.
اگر شما یک دلیل محکم برای اثبات یا رد پیدا کنید، اون موقع تکلیف با قاطعیت مشخص میشه.
اما اگر دلیل محکمی پیدا نکردیم، اون موقع باید مجموع دلایل ضعیفی که برای تایید یا رد مطرح شده رو در نظر بگیریم. باید بریم سراغ منطق احتمالاتی، احتمال مقدم رو حساب کنیم و دلایل را روی اون احتمال تاثیر بدیم. مشکل ما اینه که احتمال مقدممون احتمال کوچکی است (به دلایلی که توضیح داده شد) پس باید دلایل مطرح شده برای تایید خیلی قویتر از دلایل مطرح شده برای رد باشند تا این احتمال رو به حد قابل قبولی برسونند.
دلیل آخری که مطرح شد (یعنی اعجاز عددی در تعداد آیات سوره ها) این امید را به وجود میاره که بتونیم یک دلیل قوی برای اثبات داشته باشیم که سعی می کنم زودتر بررسیش کنم.
سلام.یعی شما می فرمایید که،در این مورد، به قطع ما با معجزه طرف نیستیم، چون، می دانیم چیدمان سوره ها در قرآن های فعلی من در آوردیست؟؟شما که انقدر تیز بینانه به معجزه نگاه می کنید و خودتون رو مورد اتهام این قضیه قرار می دهید که وسواس دارید و خیلی بیش از حد شکاکید، چطور به اینجا که می رسد به نظر اینگونه با قاطعیت می گویید که، چیدمان سوره ها من در آوردی است؟؟چطور به این قاطعیت رسیدید که چیدمان سوره ها من در آوردی است
پس به هر حال به نظرم این پاسخ که چیدمان سوره ها من در آوردیست قانع کننده نیست و این احتمال اصلا بعید نیست که ترتیب سوره ها دقیقا به آن شکلی باشد که خدا تصمیم داشته...
سلام برادر،
اینکه این چیدمان مندرآوردی باشد قطعیتی ندارد ولی همینکه شاید چیدمان آن به وحی الهی و دستور معصوم علیهالسلام نبوده باشد کفایت میکند که هر رابطهی ریاضی که بر اساس این چیدمان کشف میشود را نتوان به طور قطعی به خود قرآن ارتباط داد، در نتیجه شما دارید روی ویژگی از ویژگیهای قرآنهای رایج حساب باز میکنید که اصولاً معلوم نیست ویژگی خود قرآن باشد ... طبیعی است که مطلب شما از این طریق اثبات نخواهد شد، تا چه برسد که این اثبات بهترین و کاملترین و دقیقترین اثبات باشد ...
سعدی شیرازی;933379 نوشت:
نقطه گرامی
خیلی از مسلمانان معتقد به وحیانی بودن ترتیب سوره ها هستند. یعنی معتقدند که این ترتیب سوره ها بنابر صلاحدید پیامبر و از از طریق وحی مشخص شده.
بله بزرگوار، برخی اینطور فکر میکردهاند، ولی این چیزی نیست که رویش اتفاق نظری باشد، برای مثال این لینک را مطالعه بفرمایید ... وقتی اتفاقی نظری روی این مسأله نباشد و اتفاقا اکثر علما نظر خلاف این را داشته باشند طبیعی است که اثبات فراهم شده حتی بدون بررسی اینکه چقدر میتوان دلیل محسوب گردد اعتبارش دچار خدشه گردد ...
سلام....بنده اشتباه نکنم شما خیلی به معجزه مثل شق القمر اعتبار می دهید و فکر می کنید اگر شق القمر بر ما اثبات می شد، دیگه به محکمترین دلیل برای اثبات وحیای بودن قرآن می رسیدیم....
من یک مدت زیاد دنبال اعجاز عددی قرآن می گشتم... اما با تحقیق و بررسی می دیدم هیچکدوم اعتبار چندانی ندارن و خود مسلمانان، این اعجاز عددی رو به نقد و چالش کشیده بودن..رو همین خاطر دیگه، دیدم نسبت به ادعاهی اعجاز عددی منفی شده بود...تا اینکه دو سه روز به یک اعجاز عددی برخوردم البته جدید نیست..ولی من اون زمان ها که گفتم اعجاز عددی ها رو بررسی می کردم، به اون بر نخورده بودم یا شایدم خوردم و ...!!!! به نظرم این اعجاز عددی چیزی از شق القمر کم نداره....اونم اعجاز عددی ای هست که نسبتش می دن به کشفی آقایی به نام کورش جم...البته شاید من چیزی رو از قلم انداخته باشم...شما به نظرت این به ادعا اعجاز عددی چیزی از شق القمر کم داره؟
این لینک توضیح داده.... نظرتون چیه...می تونید اون رو انکار کنید؟ آیا من چیزی رو از قلم انداختم؟؟خواهشن از این دست پاسخ های کلی ندید که، رابطه های عددی رو می شه از متن های دیگه هم بدست آورد..من منظورم همین مورد خاصه که لینکش رو دادم..منم منکر نیستم میشه از شعر و کتابی رابطه های عددی پیدا کرد...ولی تا این حد؟ http://imaninasab.blog.ir/1393/01/05/eajaznumber
خوب بود اگر میشد ترتیبهای مختلف شمارۀ سورهها را آزمود و دید با چندتا از این ترتیبها این تساوی رخ میدهد. فکر کنم تنها تعدادی انگشت شمار از آنها. با ترتیبهای نزول که رد ویکیپیدیا هست این تساوی برقرار نمیشود. چیز مشاهبه دیگری هم با تعداد کمتر از سورهها پیدا نکردم.
به هر حال این تساوی عجیب است و نمیشود به راحتی از آن گذشت.
هر چند در اینجا تعداد آیات هر سوره زیاد معجزهوار نیست و میتوان این تعدادها را به شکل گستردهای تغییر داد و نتایج ثابت بمانند.
خوب بود اگر میشد ترتیبهای مختلف شمارۀ سورهها را آزمود و دید با چندتا از این ترتیبها این تساوی رخ میدهد.
دقت کنید که نیاز نیست دقیقاً همین رابطه صدق کنه. بلکه باید "یک رابطه جالب" و البته همینقدر تر و تمیز پیدا بشه. و باید دید چند تا رابطه جالب میشه متصور بود.
نقطه;933418 نوشت:
اینکه این چیدمان مندرآوردی باشد قطعیتی ندارد ولی همینکه شاید چیدمان آن به وحی الهی و دستور معصوم علیهالسلام نبوده باشد کفایت میکند که هر رابطهی ریاضی که بر اساس این چیدمان کشف میشود را نتوان به طور قطعی به خود قرآن ارتباط داد
ممنون از نظرات خوب شما
اما با همین روش میشه نظریه وحیانی بودن این چیدمان رو هم تقویت کرد (البته بعد از بررسی دقیق)
[="System"]تنها تساویای که در این جا ارزش دارد تساوی 6555 است تساوی 6236 چندان ارزشمند نیست. این که دقیقا نصف سوره ها عددشان فرد میشود و مجموع این اعداد برابر با مجموع 1 تا 114 است جالب است.
به همین دلیل هم هست که مثلاً قرآن مثال کشتینشستگان طوفانزده که امیدشان از همه جا قطع شده است را به میان میآورد، آنها هستند کسانی که نور خدا را در درون خودشان مییابند .
سلام بر جناب نقطه
این سخن شما تا اینجا درست است که انسان در ان مواقع به یاد خدا می افتد تا اینجا قبول
اما حالتی را در نظر بگیرید که این چنگ زدن به خدا جواب ندهد یا جواب معکوس بدهد
در ان صورت است که شک انسان بیدار می شود که نکند توهم کرده و خدایی نیست
و ان مشکلی که شما در فلسفه بیان کردید
اینجا هم نمودار می شود یعنی انسان بین شک و یقین پاس داده می شود و ثبات فکری پیدا نمی کند
نقطه;933251 نوشت:
برهان نظم ... مثل مواجه شدن با معجزات انبیاء علیهمالسلام ... مثل انذار و تبشیر انبیاء علیهمالسلام ... مثل بیدار کردن وجدانها ... مثل سختیهایی که در قرآن آمده که هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه قبل از آن مردم را گرفتار سختیهایی کردیم تا غفلتشان راحتتر کنار برود ...
برهان نظم هم می تواند همان اما و اگرهای براهین فلسفی را داشته باشد
مثل اینکه از کجا ما می دانیم جهان منظم است و منظم باقی خواهد ماند ؟
شاید بی نظمیهای ان را ما نمی دانیم یا در اینده بی نظمی اتفاق بیفتد
نقطه;933251 نوشت:
مشکل دانشمندانی که بر سر موضوع وجود خداوند بحث دارند این است که میخواهند مسأله را روی کاغذ حل کنند، در ذهن انتزاعی خود حل کنند، مسأله را آنطور که میخواهند (چه در جهت پذیرش وجود خدا و چه در جهت ردّ وجود خدا) برای دیگران توجیه کنند، حال آنکه برای این مسأله در نزد خودشان و در باطن خودشان یک جواب بدیهی دارند که میدانند درست است، هر از گاهی چیزی در زندگی خود میبینند که ناچار از اعتراف باطنی به حقانیت آن میشوند ولی باز اما و اگرها ذهنشان را درگیر میکند ...
همین طور لحظاتی در زندگی اتفاق می افتد که انسان ممکن است احساس کند خدایی وجود ندارد و حتی یقین کند
و در اخر اگر خیلی خوش بینانه رفتار کنیم شاید با روشهای شما بتوان وجود خدا را پذیرفت ولی نمی توان صفات خدای فلسفه را ثابت کرد
نهایتا می توان پذیرفت خدایی هست
اینکه پیامبران بدون برهان فلسفی چطور وجود خدا را برای دهریمسلکها اثبات میکردند ...
بسیار خوب. متوجه نظرتون شدم. شما درواقع با این استدلال، قصد دارید کسی که معتقد به اسلام هست
رو قانع کنید که چون پیامبران اینطور اثبات می کردند و پیامبران در رسالتشان خطا نمی کنند، پس روش
درست، همین هست.
ولی کسی که قراره با این روش شما قانع بشه، یک شخص بی دین هست. پس باید بتونید برای اون ثابت
کنید که روشتون درست و قابل اعتماده.
فرض کنید شخص بی دین می پرسه:
«این چیزی که شما اسمش رو گذاشتید "بیدار شدن وجدان ها" در واقع چیزی جز "تلقین" نیست و
هیچ اعتباری نداره.»
جواب شما چیه؟
برهان نظم که فرمودین هم، کاملا فلسفیه. اصولا تمامی براهین، جزئی از فلسفه هستند.
این برهان درواقع به این صورته:
1. جهان منظم است
2. هر چیز منظم، پدیدآورنده ی هوشمند دارند
نتیجه. جهان، پدیدآورنده ی هوشمند دارد
که می شه بند دوم رو رد کرد.
_______
اما بحث معجزه فرق می کنه. می شه ازش به نتایجی رسید. ولی مشکل اینجاست که امروز، پیامبری نیست که
معجزه بیاره.
اگر هم درحال حاضر کسی می تونه کار خارق العاده ای انجام بده، بنیاد جیمز رندی منتظرشه.
ازطرفی هم هیچ کدام از معجزات، درحال حاضر از نظر تاریخی سندیت ندارند.
_______
به نظر میاد تمامی دلایل فطری شما زیر سوال هستن و مشکلی رو حل نمی کنن.
اما با همین روش میشه نظریه وحیانی بودن این چیدمان رو هم تقویت کرد (البته بعد از بررسی دقیق)
راستش بعد از این بحثها همچنان این سؤال هست که چه رابطهای با چه میزان از پیچیدگی یا شستهرفتگی اگر باشد دیگر نمیتواند کار بشر محسوب شده و به ناچار باید کار خدا باشد ... هر طور بخواهم با شما راه بیایم هم از تمام این بررسیها حداکثر قانع شدن حاصل میشود، اینکه قانع شویم که شاید پس قرآن واقعاً الهی باشد، به اینکه الا و لابد قرآن حتماً از طرف خداست نمیرسیم ...
این سخن شما تا اینجا درست است که انسان در ان مواقع به یاد خدا می افتد تا اینجا قبول
اما حالتی را در نظر بگیرید که این چنگ زدن به خدا جواب ندهد یا جواب معکوس بدهد
در ان صورت است که شک انسان بیدار می شود که نکند توهم کرده و خدایی نیست
سلام سرکار گلشن،
تا منظورتان از جواب ندادن یا جواب معکوس دادن چه باشد؟
اینکه از طوفان نجات پیدا نکنیم یا بدتر از آن غرق شویم یعنی جواب ندادن؟ اینکه احتمالش زیاد است، اگر نبود که این همه آدم هر سال در دریا غرق نمیشدند ...
اما اگر منظورتان این است که خدا را ببینند و خود را در محضر او ببینند ولی هنوز به وجود خدا شک داشته باشند، این محال است ... هر کسی شک دارد تجربه کند، با سوار کشتی شدن نه لزوماً، با هزار و یک سختیای که بخواهند یا نخواهند در زندگی سر راهشان سبز میشود ... از آن دسته سختیهایی که امیدشان از همه کس و همه چیز قطع شود ... اصلاً از خدا بخواهند که اگر وجود دارد این شرابط را برایشان پیش بیاورد، بدون آنکه مبتلا به چنان سختیهایی شوند در همین عافیت هم این تجربه برایشان پیش بیاید که بتوانند بررسیاش کنند که آیا جایی برای شک و تردید دارد یا نه ...
اینکه فرمودید اگر خدا جواب ندهد باید شک کرد، من میگویم که مطابق خود قرآن باید به جای شک کردن انکار کرد ... خداوند خطاب به بتپرستان فرموده است که چرا خدایانی را میپرستید که اگر ایشان را بخوانید جوابتان را نمیدهند! (إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ) اگر خودش هم جواب ندهد که دیگر هیچ ... حجت تمام است که خدایی نیست ... و البته خدا هست و جواب هم میدهد ... جالب است که در دعاهای ما وارد شده که الهی امرتنی بالدعا و ضمنت لی الاجابة، یعنی خدایا امر کردی که تو را بخوانم و ضمانت کردی که اجابت خواهی کرد:
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ و آنگاه که پرسیدند از تو بندگانم دربارهی من پس چنین است و جز این نیست که من نزدیک هستم، پاسخ میدهم خواندن خواننده را آنگاه که بخواند مرا، پس هرآینه پاسخ بدهند به من و هرآینه ایمان بیاورند به من باشد که راه یافته و رشد یابند
**گلشن**;933472 نوشت:
و ان مشکلی که شما در فلسفه بیان کردید
اینجا هم نمودار می شود یعنی انسان بین شک و یقین پاس داده می شود و ثبات فکری پیدا نمی کند
نه به چیزی کمتر از یقین قطعی اکتفا نکنید ...
**گلشن**;933472 نوشت:
برهان نظم هم می تواند همان اما و اگرهای براهین فلسفی را داشته باشد
مثل اینکه از کجا ما می دانیم جهان منظم است و منظم باقی خواهد ماند ؟
شاید بی نظمیهای ان را ما نمی دانیم یا در اینده بی نظمی اتفاق بیفتد
اینکه از کجا میفهمیم که جهان منظم است و منظم باقی خواهد ماند نیاز به توضیح دارد، اینکه اصولاً بینظمی برای ما نمیتواند مفهومی حقیقی داشته باشد، بلکه هر نظمی اگر از حدی پیچیدهتر شود تعریف میگردد که بگوییم بینظمی است ... مثل اینکه آشوب فرایندی است که تعداد فرکانسهایش به سمت بینهایت میل کند یا همینکه از حدی بالاتر برود که نظم آن به اندازهی کافی پیچیده شود که ما نتوانیم راحت دنبالش کنیم اسمش را میگذاریم بینظمی ... برهان نظم بر اساس نظمهای به اندازهی کافی سادهای است که برای ما قابل کشف است و بر همان اساس متوجه نظم شده و متوجه وجود ناظم میشویم ... این یک برهان فطری است و نه فلسفی ... ما از آن چیز جدیدی یاد نمیگیریم که قبلاً نمیدانستهایم بلکه نقش تذکر را برایمان دارد ...
برهان نظمی که به سبک فلسفی باشد این است که بگوییم نظم وجود دارد پس ناظم مستقل نمیشود بیشتر از یکی باشد ... این استدلال در قرآن هم آمده است ...
**گلشن**;933472 نوشت:
همین طور لحظاتی در زندگی اتفاق می افتد که انسان ممکن است احساس کند خدایی وجود ندارد و حتی یقین کند
بله بدون شک برای بیشتر مردم رخ میدهد که گاهی احساس کنند که شاید اصلاً خدایی وجود ندارد و البته ممکن است در لحظاتی حتی نسبت به این نگاه اقناع هم بشوند، ولی قانع شدن فرق دارد با یقینی که من از آن صحبت میکنم ... شما حتی در خوابتان هم شاید نسبت به موضعی قانع شوید و بعد که بیدار شوید با تعجب از خودتان بپرسید که این دیگر چه دلیلی بود که آوردند و من هم قانع شدم!
اسم این شک کردنها همان غفلت است، ما که مدعی وجود فطرت هستیم منکر بروز غفلت نیستیم ... فرق علمی که در حافظهی کوتاهمدت انسان باشد با علمی که در ناخودآگاه انسان باشد همین است، آنچه در حافظهی کوتاهمدت شماست نیازی به تذکر ندارد، شما هم میتوانید همیشه یک موضوع را با خلاصهی استدلالها و نتیجهی آنها و نقدهای معمول وارد بر آن و جوابهای معمول بر آن دم دستتان در حافظهی میانمدتتان داشته باشید و به محض برخورد با هر تردیدی نیمنگاهی به آن بیاندازید تا دوباره قانع شوید، کاری که فلسفه تلاش دارد تا انجام بدهد، حال آنکه مسألهی فطری اینطور است که باید فرایندی برای سر زدن به آن و داشتن نیمنگاهی به آن داشته باشید و این فرایند اسمش ذکر و یادآوری است، خاطراتی که زیاد از آنها یاد شود دمدستتر قرار میگیرند و خاطراتی که زیاد از آنها یاد نشود دورتر و در زوایای مخفیتر ذهن طبقهبندی میگردند ... یک نفر ممکن است خدا را فطرتاً بشناسد ولی حتی در وقتی ذکر خدا نزد و برده میشود کامل احساس ناآشنایی و غریبی بکند، گرچه خیلیوقتها به تدریج که از این یادآوری بگذرد مسائلی به خاطرش بیاید و چیزهایی در ذهنش تداعی گردند و جرقههایی درذهنش زده شود و ناگهان انگار که پردهها کنار بروند مطلب را چنان آشکار بیابد و ببیند که انگار نه انگار که تا همین چند لحظهی پیش میگفت که اصلاً کدام خدا، خدا چیست، خدا کیست!
قرآن ذکر است، پیامبران مذکِّر بوند، حجتهای خدا مذکِّر بودند، معجزات هم مذکّر هستند ... تذکر دهنده ... به یاد آورنده ... به یادآورندهی عهد الست، همانکه در قیامت دربارهاش سؤال میشود که آیا من از شما عهد نگرفتم که مرا بپرستید و به شیطان کافر گردید؟
ما منکر بروز شک بعد از این اتمام حجتها نیستیم ... نکتهی ظریفی است که باید بیشتر رویش دقت کرد ... هم در فلسفه قانع شدن و بعد شک کردن رخ میدهد و هم در اینگونه اتمام حجتهای فطری رسیدن به یقین و بعد شک کردنهای بسیار روی میدهد، ولی در اولی ظن و گمان است که با شک آلوده میشود و بنیادش بر باد میرود، حال آنکه در درومی یقینی است که با شک و تردید آلوده نمیشود، مگرآنکه شک و تردید آنقدر بر آن سایه بیاندازند که با نسیان و ذکر نکردن آن یقینیات کمکم در نظرمان رنگ باخته و کمرنگ شده و محو گردند و بروند که بایگانی کردند ... در این حالت اگر پردهها حتی برای یک لحظه کنار بروند اینطور نیست که یک ظن آغشته به تردید مقابلمان باشد، بلکه همچنان همان یقین اولیه را خواهیم یافت ...
**گلشن**;933472 نوشت:
و در اخر اگر خیلی خوش بینانه رفتار کنیم شاید با روشهای شما بتوان وجود خدا را پذیرفت ولی نمی توان صفات خدای فلسفه را ثابت کرد
نهایتا می توان پذیرفت خدایی هست
خدایی نه، خود خدا ... شما خدایی که از ابتدا میشناختید و همیشه همراهتان هست و از رگ گردن به شما نزدیکتر است و گاهی به یادش میافتید و گاهی از او غافل هستید را مییابید و او را میشناسید و به او یقین دارید ... این خدای خالق کجا و خدای فلسفه که زائیدهی براهین ذهنی هستند و ملموس نیست و درکی از او نداریم و فقط صفاتی را چشمبسته به او نسبت میدهیم کجا ... اگر کسی خدای فلسفی را به آن خدایی که فطرتاًمیشناسدش منطبق کرد و توانست با او رابطه برقرار کند به ناچار باید شروع بحثش را بر خدای فطری بگذارد .... یعنی به خدای فطری میشود رو کرد و گفت که ای خدای بزرگ در فلسفه برای تو این صفات را اثبات کردیم، ولی نمیشود به خدای روی کاغذ در فلسفه رو کرد و گفت تا بحال کجا بودی که از تو غافل بودم ...
فلسفه بدون فطرت ارزنی ارزش در مباحث بروندینی ندارد ... مگر فلسفههای مضاف مثل فلسفهی علم که به اندازهی کاربرد آن علوم ارزشمند هستند ... فلسفه برای دفع شبهاتی که از طرف دشمنان وارد میشود هم مفید است ... ولی برای دعوت به اسلام نه ... برای معرفی اسلام نه ... برای شناختن اسلام به عنوان دین حق نه مفید نیست و تازه ایجاد بدگمانی هم میکند .... همانطور که این همه برهان وجوب و امکان و برهان صدیقین را گفتند، چند نفر مسلمان شدند؟ ... چند نفر بعد از مواجه شدن با این براهین حاضرند بپذیرند که حقوق بشری که در اسلام هست درست است و این بقیه هستند که نمیفهمند که فکر میکنند اسلام گاهی خلاف حقوق بشر حرف زده است؟ ... اما در مقابل خدایی که در درون خود میشناسیمش چه؟ یک لحظه به او توجه کنیم میببینیم که انگار همیشه به ما توجه داشته و منتظر ما بوده است که ما هم به او توجهی کنیم، متوجه عظمتش و با وجود عظمتش متوجه توجه و محبتش که به خودمان میشویم اشک است که از چشمانمان سرازیر میشود و حالت تواضع نسبت به او پیدا میکنیم ... این خدایی که لذت حضورش بالاترین لذتی است که میتوان چشید اگر بگوید الف میگوییم که تمام عالم فدای یک امر تو ای خدا ...
راه فلسفه کجا و راه فطرت کجا ... قابل قیاس نیستند ... اگر راه فلسفه راه بهتری برای شناخت خدا بود خدا نمیدانست؟ یا اگر میدانست نمیتوانست به جای تعدادی چوپان و کشاورز و صنعتگر علما و متفکرین را به پیامبری مبعوث کند؟ ولکن خدا میداند که رسالتش را در کجا قرار دهد «اللَّـهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» پیامبر خاتم هم که کلاً درسنخوانده بودند و به غمزه مسألهآموز صد معلم شد ... ما خودمان را گم کردهایم که راه خدا و انبیاء و امامان و اولیاء خدا را زمین گذاشتهایم و حرف خودمان را میزنیم ... تا رسیدهایم به آنجا که عدهای بلند شدند و گفتند که بلکه براهین فلسفی ما از براهین قران هم قویتر هستند ... پناه میبرم به خدا ...
جسارتاً فکر کنم درست متوجه منظورم نشدهاید، این را بر اساس جوابی که دادید میگویم، اگرچه احتمالاً نارسایی از کلام منه چون در این سایت تقریباً اکثر قریب به اتفاق مخاطبانم درست متوجه منظورم نمیشوند ... پس به احتمال زیاد عیب از فرستنده است هر چند که خودم هربار فکر میکنم نظرم را شفاف و ساده بیان کردهام ... به هر حال ...
hemmattby;933494 نوشت:
شما درواقع با این استدلال، قصد دارید کسی که معتقد به اسلام هست
رو قانع کنید که چون پیامبران اینطور اثبات می کردند و پیامبران در رسالتشان خطا نمی کنند، پس روش
درست، همین هست.
ولی کسی که قراره با این روش شما قانع بشه، یک شخص بی دین هست. پس باید بتونید برای اون ثابت
کنید که روشتون درست و قابل اعتماده.
نه بزرگوار، مخاطب من فقط دیندارها نیستند همانطور که مخاطب دعوت انبیاء علیهمالسلام فقط دیندارها نبودند
hemmattby;933494 نوشت:
فرض کنید شخص بی دین می پرسه:
«این چیزی که شما اسمش رو گذاشتید "بیدار شدن وجدان ها" در واقع چیزی جز "تلقین" نیست و
هیچ اعتباری نداره.»
جواب شما چیه؟
جوابم این است که در میدان عمل وقتی قرار بر مباحثه و مناظره نیست هر کسی در ناخودآگاهش میداند که این مطلب درست است و اعتبارش هم تمام است ... اگر کسی به آن وقعی ننهاد و با مطرح کردن احتمالاتی سبب ایجاد شک و شبهه در خودآگاهش شد مطلب دیگری است ... مثل فرعون که وقتی دید موسی علیهالسلام مبارزه با ساحران را پیروز شدند این احتمال را مطرح کرد که شاید اصلاً موسی استاد شما و بزرگ شما بوده است ... اگر این احتمال که علیالظاهر وارد هم هست واقعاً به آن یقینی که او در دل دارد افاقه کرده و آن را متزلزل گرداند ایراد به روش اتمام حجت خدا وارد میباشد ولی این اتفاق نمیافتد و در قرآن هم آمده که انسان به نفس خد بصیر است اگرچه عذر و بهانه بتراشد ...
اگر میبینید با مسلمین بحث میکنم برای این است به ایشان بگویم روشی که برای تبلیغ دین در پیش گرفتهاند اشتباه است ...
hemmattby;933494 نوشت:
برهان نظم که فرمودین هم، کاملا فلسفیه. اصولا تمامی براهین، جزئی از فلسفه هستند.
این برهان درواقع به این صورته:
1. جهان منظم است
2. هر چیز منظم، پدیدآورنده ی هوشمند دارند
نتیجه. جهان، پدیدآورنده ی هوشمند دارد
که می شه بند دوم رو رد کرد.
اگر نظم را متناظر با قوانین طبیعت بگیرید خواهید دید که قانون بدون قانونگذار ممکن نبوده و در نتیجه بند دوم را نمیتوان رد کرد یا نادیده انگاشت ...
hemmattby;933494 نوشت:
اما بحث معجزه فرق می کنه. می شه ازش به نتایجی رسید. ولی مشکل اینجاست که امروز، پیامبری نیست که
معجزه بیاره.
اگر هم درحال حاضر کسی می تونه کار خارق العاده ای انجام بده، بنیاد جیمز رندی منتظرشه.
مشکل روشهای بنیاد جیمز رندی و امثال ان این است که میخواهند مطلب را خارج از انسان اثبات نمایند، در عالم خارج اثبات نمایند، حال آنکه معجزه طراحی شده است که هر انسانی را مستقل از دیگران در باطن خودش به یقین برساند ... این روش اثبات که میخواهند مطلب خودشان را در میان جمعی از انسانها و به صورت جمعی (نه فردی) اثبات نمایند حداقل یک مشکل جامعهشناختی دارد و آن اینکه عامل زیادی در پذیرش نتیجه یا ردّ آن دخیل خواهند شد، مثل اینکه فهم اکثریت بر فهم فردی اثر میگذارد و مثلاً کسی که خودش نفهمیده است هم چون فلانی و فلانی مطلب را تأیید کردهاند و احیاناً این جملهی معترضه را هم استفاده کردهاند که این مطلب را هر عاقلی تصدیق مینماید تمایل دارد که او هم مطلب را تصدیق کند با آنکه واقعاً در درون خودش قانع نشده است ... این اثباتهای جمعی منجر به باورهای کاذب زیادی در افراد میشود، مثل باورهای خانوادگی و اجتماعی که آنها را به جبر فرهنگی و جبر تاریخی و جبر جغرافیایی و امثال آن ربط میدهیم ... و پذیرش دین قرار نیست که جبری باشد و اگر باشد هم ارزشی ندارد ... بلکه هر کسی قرار است خودش مطلب را بفهمد و مخیر گردد که تصدیق نماید یا رد کند ...
در زمینهی سحر نمیدانم، ولی در زمینهی معجزه امثال بنیاد رندی جیمز علیالظاهر هرگز توفیق فهم یک معجزه به آن روشی که به دنبالش هستند را نخواهند یافت ...
hemmattby;933494 نوشت:
ازطرفی هم هیچ کدام از معجزات، درحال حاضر از نظر تاریخی سندیت ندارند.
قرآن نیاز به سندیت تاریخی ندارد، خودش را در دست بگیرید و بررسی کنید، ادعا این است که همین قرآن معجزهی دین اسلام باشد ... برای سایر ادیان نتوانید برای اسلام که میتوانید ...
hemmattby;933494 نوشت:
به نظر میاد تمامی دلایل فطری شما زیر سوال هستن و مشکلی رو حل نمی کنن.
بله زیر سؤال هستند ولی برای بقیه، گفتم که توفیق خوبی در انتقال نظراتم نداشتهام، نقد جانانهای ندیدهام و سکوت بالاترین جوابی بوده که دریافت کردهام، خودم هم ابهامی درشان سراغ ندارم، مشکلی هم بحمدالله ندارم ... ولی اگر به کار شما نمیآیند میتوانید همین کاری را بکنید که تا حالا هم سایرین کردهاند، به دنبال همان اثباتهای جمعی بروید، هر طرف را هم که بگیرید به هر حال یک سری موافق دارد و یک سری هم مخالف، ظن و گمان هم که به هر طرف ببرید به هر حال هیچ کدام حقیقتاً یقینآور نیستند و هر دو طرف هم توجیهاتی برای خودشان دارند ... بدون توجه به فطرت اگر بتوانید بر اساس حقطلبی به چیزی بیشتر از تردیدگرایی و یا اصلاً بهتر است بگویم به چیزی بجز تردیدگرایی برسید من باید به همه چیز خودم شک کنم ...
برهان نظم که فرمودین هم، کاملا فلسفیه. اصولا تمامی براهین، جزئی از فلسفه هستند.
این برهان درواقع به این صورته:
1. جهان منظم است
2. هر چیز منظم، پدیدآورنده ی هوشمند دارند
نتیجه. جهان، پدیدآورنده ی هوشمند دارد
که می شه بند دوم رو رد کرد.
برهان نظم خیلی بد تبیین میشود. چیزی که من میتوانم بپذیرم «اصل بقای پیچیدگی» است که پیچیدگی همان چیزی است که نظم خوانده میشود. اصل بقای انرژی میگوید انرژی به وجود نمیآید و از بین نمیرود و فقط از فرمی به فرمی دیگر تبدیل میشود. پیچیدگی هم لااقل خود به خود به وجود نمیآید و تنها انتقال میابد. انسان موجودی پیچیده است. این پیچیدگی، هیچگاه خود به خود به جود نیامده است و حاصل از پیچدگیهای قبلی است. حالا ممکن است تصور کنیم یک خدا شبیه خدای قرآن هست که این پیچیدگی را به انسان بخشیده است یا بگوییم جهان سوار بر یک mediaی پیچیده است (همان چیزی که در فیلم ماتریک ماتریکس نام داشت). پیچیدگی انسان به وسایل دست ساز او هم منتقل شدهاند مانند کامپیوتر و... .
مشکل این است که تعریف پیچیدگی سخت است. اما به طور کلی به یک سری از عواملی که با هم هماهنگ شدهاند پچیدگی میگوییم. مثلا وقتی دو چرخدنده در کنار هم قرار گرفتهاند و چرخش یکی باعث چرخش دیگری میشود نوعی پیچدگی به وجود آمده است.
چیزی که به نظر مسلم میرسد این است که قوانین فیزیک به تنهایی بینظمی به وجود میآورند و اصلا قابل قبول نیست که خود به خود چیزی پیچیده به وجود آورند. در واقع احتمالش بسیار نزدیک به صفر است آن قدر که ما میتوانیم به گوییم یقیناً چنین نمیشود. مثلاً فرض کنید یک ساعت مچی در اثر تصادفات طبیعی به وجود بیاید! اصلا برای ذهن انسان قابل قبول نیست. پس انسانها اصل بقای پیچیدگی را قبول دارد.
اما این که اسم این بقا را برهان نظم برای اثبات وجود خدای قرآن بگذاریم چندان موجه نیست. خدای قرآن خیلی انسانوار است. ما تنها میتوانیم بگوییم این پیچیدگی از جایی گرفته شده است نمیتوانیم بگوییم از خداست. شاید بتوان همین پیچدگی که همیشه بوده را خدا نامید که در این صورت این خدا زیاد ربطی به خدای قرآن ندارد.
نقطه;933513 نوشت:
چه میزان از پیچیدگی یا شستهرفتگی اگر باشد دیگر نمیتواند کار بشر محسوب شده و به ناچار باید کار خدا باشد
به نظرم این نظم در مورد تعداد آیات و سورهها یک جور هماهنگی دارد که نمیتوان اسمش را پیچیدگی نگذاشت. از نظر عملی منشأ این پیچیدگی میتواند انسان بوده باشد. یعنی انسان میتوان چنین پیچدگیای به یک کتاب ببخشد. اما به نظر نمیرسد محمد یا دستیاران احتمالی او تا این حد متوجه اعداد بوده باشند. اگر مثلاً تعداد آیات سورهها یکی در میان زوج و فرد بود آنگاه میشد گفت شاید محمد عمداً این کار را کرده اما وقتی مجموع شمارۀ آیه مد نظر است بعید به نظر میرسد کار محمد بوده باشد و مثلاً او به این فکر کرده باشد و بنشید همه را جمع بزند و مراقب باشد تعدادشان درست در بیاید. اگر این کار را کرده بود حتماً لو میداد. عملکرد او نشان میدهد حتی وضعیت خلیفۀ پس از خود را هم قاطعانه مشخص نکرده است. هیچ رسالۀ عملیهای برای آیندگان بر جا نگذاشته است. احکام مخصوص اعصار مختلف را ارائه نداده است یا راهی کلی برای استخراج احکام (بی شک بسیاری از احکام او مناسب حال امروزیها نیست). ظاهرا تمام توجه او و دستیاران احتمالی او کاملاً معطوف به جامعۀ عرب آن زمان بوده است و نه دیگران و نه آیندۀ این جامعه. پنهان کردن این پچیدگی در شمارۀ آیات زیاد به او نمیخورد.
شاید به این فکر بیفتیم که شاید محمد یک مشاور در مورد اعداد داشته است. اما بعید است که خودش قرآن را بنویسد اما در مورد شمارهها از کسی کمک بگیرد که اینجا چند آیه بگذارم بدون این که بداند چرا. پس نگارنده و طراح اعداد یکی هستند. شاید گفته شود طراح اعداد و نگارنده یک انسان است که با محمد در ارتباط است. اما این هم بعید است چون متن قرآن کاملا عجین با حوادثی است که برای محمد رخ میدهد (حتی در خانه) و طراح اعداد انسانی نمیتواند درگیر آنها شود. پس موجودی هوشمند و غیر انسانی کل قرآن را تدوین کرده است. کسی با شرایطی غیر انسانی.
نقطه;933543 نوشت:
اگر نظم را متناظر با قوانین طبیعت بگیرید خواهید دید که قانون بدون قانونگذار ممکن نبوده
فکر نمیکنم خدای قرآن ادعا کرده باشد که او قوانین فیزیک را به وجود آورده است. تنها ادعای او خلق آسمان و زمین و انسان و.. است. یکی از کارشناسان همین سایت در جایی گفت خدا قوانین منطق را به وجود نیاورده و محدود در منطق است و این یعنی کل ریاضیات اگر خالقی داشته باشد آن خالق خدای قرآن نیست. حالا چرا باید پذیرفت که مدون قوانین فیزیک خدای قرآن است؟
منظور از نظم تنها پیچدگیای است که در چارچوب قوانین به وجود آماده است نه خود قوانین.
اگر جهان را به نظام سیاسی آمریکا تشبیه کنیم شاید خدا فقط رییسجمهور باشد. یک رییس جمهور یگانه و یکتا. اما رییس جمهور نه قانون اساسی را نوشته است نه دستش همه جا باز است.
نگرانی من از این بابته که تاپیک از بحث اصلی خودش منحرف بشه. وگرنه صحبت زیاده.
اگر می شد یک تاپیک دیگه برای موضوع بررسی اثبات های وجود خدا باز کنیم و بحث فطری بودن وجود خدا، و یا همین
برهان نظم، اونجا ادامه پیدا کنه، خیلی بهتر می شد.
ولی چرا گفتم بند دوم برهان نظم، دچار اشکاله.
چون این فرضیه مطرحه که ما میلیون ها جهان دیگه داشته باشیم که با بیگ بنگ های مختلف ایجاد شده باشن.
درنتیجه احتمال اینکه در چندتا از این جهان ها تصادفا شرایط منطقی و منظمی به وجود بیاد که شرایط حیات رو
محیا کنه، دیگه خیلی کم نخواهد بود.
اگر شما یک رباط داشته باشین که پنج تا سکه رو هر بار با شتاب و زاویه ی رندوم پرتاب کنه، احتمال اینکه این
پنج تا سکه شبیه یک شکل هندسی فرود بیان، خیلی کمه. ولی اگر صدها میلیون بار این کار تکرار بشه، دیگه احتمال
کمی نخواهد بود.
نقطه;933543 نوشت:
مشکل روشهای بنیاد جیمز رندی و امثال ان این است که میخواهند مطلب را خارج از انسان اثبات نمایند
با خوندن نظرتون، جسارتا این احتمال رو می دم که شما درباره ی بنیاد دیگه ای صحبت می کنید. اگر اینطور هست،
یه سرچ بزنید درباره ی این اسم، و اگر اینطور نیست، پوزش می خوام.
سلام سرکار گلشن،
تا منظورتان از جواب ندادن یا جواب معکوس دادن چه باشد؟
اینکه از طوفان نجات پیدا نکنیم یا بدتر از آن غرق شویم یعنی جواب ندادن؟
سلام بر شما
منظورم نجات پیدا کردن است
ما در ان حالت نزدیک غرق شدن برای چه خود را در محضر خدا می بینیم ؟
برای اینکه فکر می کنیم تنها کسی که الان می تواند مارا نجات دهد خدا است
حال اگر خدا نجاتمان ندهد یعنی صدای درخواست ما را نشنیده و پس خدایی احتمالا نیست
زیرا کمتر از خدا در ان لحظات حتما اگر بتواند نجات خواهد داد و بی تفاوت نخواهد بود
نقطه;933520 نوشت:
اما اگر منظورتان این است که خدا را ببینند و خود را در محضر او ببینند ولی هنوز به وجود خدا شک داشته باشند، این محال است ... هر کسی شک دارد تجربه کند، با سوار کشتی شدن نه لزوماً، با هزار و یک سختیای که بخواهند یا نخواهند در زندگی سر راهشان سبز میشود ... از آن دسته سختیهایی که امیدشان از همه کس و همه چیز قطع شود ... اصلاً از خدا بخواهند که اگر وجود دارد این شرابط را برایشان پیش بیاورد، بدون آنکه مبتلا به چنان سختیهایی شوند در همین عافیت هم این تجربه برایشان پیش بیاید که بتوانند بررسیاش کنند که آیا جایی برای شک و تردید دارد یا نه ...
اگر خدا فرد را نجات ندهد چگونه خود را نشان داده ؟
من از فردی که کافر بود پرسیدم چطور شد که به وجود خدا شک کردی ؟ گفت یکی از عزیزانم در شرف مرگ بود
هرچه از خدا خواستم او را نجات بدهد فایده نداشت
انگار صدای دعاهای مرا نمی شنید
نقطه;933520 نوشت:
اینکه فرمودید اگر خدا جواب ندهد باید شک کرد، من میگویم که مطابق خود قرآن باید به جای شک کردن انکار کرد ... خداوند خطاب به بتپرستان فرموده است که چرا خدایانی را میپرستید که اگر ایشان را بخوانید جوابتان را نمیدهند! (إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ) اگر خودش هم جواب ندهد که دیگر هیچ ... حجت تمام است که خدایی نیست ... و البته خدا هست و جواب هم میدهد ... جالب است که در دعاهای ما وارد شده که الهی امرتنی بالدعا و ضمنت لی الاجابة، یعنی خدایا امر کردی که تو را بخوانم و ضمانت کردی که اجابت خواهی کرد:
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ
و آنگاه که پرسیدند از تو بندگانم دربارهی من پس چنین است و جز این نیست که من نزدیک هستم، پاسخ میدهم خواندن خواننده را آنگاه که بخواند مرا، پس هرآینه پاسخ بدهند به من و هرآینه ایمان بیاورند به من باشد که راه یافته و رشد یابند
من متعجبم که شما جواب دادن را در چه می بینید ؟
لطفا از به صلاح نبودن و این توجیهاتی که برای براورده نشدن دعا می گویند چیزی نگویید
اگر مفهوم تازه ای می دانید لطفا بیان کنید
نقطه;933520 نوشت:
بله بدون شک برای بیشتر مردم رخ میدهد که گاهی احساس کنند که شاید اصلاً خدایی وجود ندارد و البته ممکن است در لحظاتی حتی نسبت به این نگاه اقناع هم بشوند، ولی قانع شدن فرق دارد با یقینی که من از آن صحبت میکنم ... شما حتی در خوابتان هم شاید نسبت به موضعی قانع شوید و بعد که بیدار شوید با تعجب از خودتان بپرسید که این دیگر چه دلیلی بود که آوردند و من هم قانع شدم!
اسم این شک کردنها همان غفلت است، ما که مدعی وجود فطرت هستیم منکر بروز غفلت نیستیم ... فرق علمی که در حافظهی کوتاهمدت انسان باشد با علمی که در ناخودآگاه انسان باشد همین است، آنچه در حافظهی کوتاهمدت شماست نیازی به تذکر ندارد، شما هم میتوانید همیشه یک موضوع را با خلاصهی استدلالها و نتیجهی آنها و نقدهای معمول وارد بر آن و جوابهای معمول بر آن دم دستتان در حافظهی میانمدتتان داشته باشید و به محض برخورد با هر تردیدی نیمنگاهی به آن بیاندازید تا دوباره قانع شوید، کاری که فلسفه تلاش دارد تا انجام بدهد، حال آنکه مسألهی فطری اینطور است که باید فرایندی برای سر زدن به آن و داشتن نیمنگاهی به آن داشته باشید و این فرایند اسمش ذکر و یادآوری است، خاطراتی که زیاد از آنها یاد شود دمدستتر قرار میگیرند و خاطراتی که زیاد از آنها یاد نشود دورتر و در زوایای مخفیتر ذهن طبقهبندی میگردند ... یک نفر ممکن است خدا را فطرتاً بشناسد ولی حتی در وقتی ذکر خدا نزد و برده میشود کامل احساس ناآشنایی و غریبی بکند، گرچه خیلیوقتها به تدریج که از این یادآوری بگذرد مسائلی به خاطرش بیاید و چیزهایی در ذهنش تداعی گردند و جرقههایی درذهنش زده شود و ناگهان انگار که پردهها کنار بروند مطلب را چنان آشکار بیابد و ببیند که انگار نه انگار که تا همین چند لحظهی پیش میگفت که اصلاً کدام خدا، خدا چیست، خدا کیست!
پس طبق فرایندی که شما بیان می کنید
پس از ذکر و تذکر باید انسان بگوید اها راست می گی
ی چیزایی داره یادم میاد من خدا رو قبلا می شناختم ولی یادم رفته بود !
ایا تا به حال این سخنان را از کسی شنیده اید ؟
چرا بعضی محققین هرچی بهشان یاداوری می کنند چیزی یادشان نمی اید ؟ در حالی که واقعا مشتاق شناخت و یاداوری هستند
نقطه;933520 نوشت:
آیا من از شما عهد نگرفتم که مرا بپرستید و به شیطان کافر گردید؟
چرا هیچ کس از چنین عهدی یادش نمیاد ؟
نقطه;933520 نوشت:
خدایی نه، خود خدا ... شما خدایی که از ابتدا میشناختید و همیشه همراهتان هست و از رگ گردن به شما نزدیکتر است و گاهی به یادش میافتید و گاهی از او غافل هستید را مییابید و او را میشناسید و به او یقین دارید ... این خدای خالق کجا و خدای فلسفه که زائیدهی براهین ذهنی هستند و ملموس نیست و درکی از او نداریم و فقط صفاتی را چشمبسته به او نسبت میدهیم کجا ... اگر کسی خدای فلسفی را به آن خدایی که فطرتاًمیشناسدش منطبق کرد و توانست با او رابطه برقرار کند به ناچار باید شروع بحثش را بر خدای فطری بگذارد .... یعنی به خدای فطری میشود رو کرد و گفت که ای خدای بزرگ در فلسفه برای تو این صفات را اثبات کردیم، ولی نمیشود به خدای روی کاغذ در فلسفه رو کرد و گفت تا بحال کجا بودی که از تو غافل بودم ...
دقیقا بر عکس حرف شما
مگر ما فقط در فلسفه بتوانیم صفاتی مثل مهربانی و عدالت و .... را برای خدا ثابت کنیم
وگرنه باوجود این همه نابرابری و خشونت جز بی تفاوتی برای خدا نمی توان قایل شد
سوالی که تعداد زیادی از کاربران در همین سایت پرسیده اند
که پس این مهربانی و عدالت و حکیم بودن خدا کجاست ؟چرا ما نمی بینیم
و تنها با فلسفه می شود ثابت کرد
نقطه;933520 نوشت:
راه فلسفه کجا و راه فطرت کجا ... قابل قیاس نیستند ... اگر راه فلسفه راه بهتری برای شناخت خدا بود خدا نمیدانست؟ یا اگر میدانست نمیتوانست به جای تعدادی چوپان و کشاورز و صنعتگر علما و متفکرین را به پیامبری مبعوث کند؟ ولکن خدا میداند که رسالتش را در کجا قرار دهد «اللَّـهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» پیامبر خاتم هم که کلاً درسنخوانده بودند و به غمزه مسألهآموز صد معلم شد ... ما خودمان را گم کردهایم که راه خدا و انبیاء و امامان و اولیاء خدا را زمین گذاشتهایم و حرف خودمان را میزنیم ... تا رسیدهایم به آنجا که عدهای بلند شدند و گفتند که بلکه براهین فلسفی ما از براهین قران هم قویتر هستند ... پناه میبرم به خدا ...
ان زمانها اکثر مردم بی سواد بودن و از فلسفه چیزی نمی دانستند و اگر هم پیامبر برایشان می گفت نمی فهمیدند
مجبور بود با زبان خودشان با انها صحبت کند در حد درک انها
بعد یه خدای دیگه , که خدای قران خلقش نکرده اومد برا اسمان و زمین قوانین گذاشت!
**گلشن**;933571 نوشت:
اگر خدا فرد را نجات ندهد چگونه خود را نشان داده ؟
من از فردی که کافر بود پرسیدم چطور شد که به وجود خدا شک کردی ؟ گفت یکی از عزیزانم در شرف مرگ بود
هرچه از خدا خواستم او را نجات بدهد فایده نداشت
انگار صدای دعاهای مرا نمی شنید
دیگه قراره نیست همه دعا ها برا مرگ عزیزامون اجابت بشه و دیگه هیچکس نمیره و به جهانی بهتر منتقل نشه(و هزاران دلیل دیگه برا مرگ)
حرف یه کافر برا شما حجته؟ ولی حرف خیلی از بزرگان کشک هم نی براتون؟
**گلشن**;933571 نوشت:
سوالی که تعداد زیادی از کاربران در همین سایت پرسیده اند
بله زیاد پرسیدن و خیلی هاشونم جواب رو گرفتن .بارها و بارها.ولی بعضی ها نمیخوان قبول کنن مشکل خودشونه
**گلشن**;933571 نوشت:
که پس این مهربانی و عدالت و حکیم بودن خدا کجاست ؟چرا ما نمی بینیم
تنها همین فرستادن کتابی به سمت ما خودش مهربانیه,عدالته,حکمته.تمام اینای که گفتن توی خود قران هست. برای کسی که با عدالت به قران نگاه کنه و تحقیق کنه.
یکی از مخلوقات خدا بارون هست. وقتی از بارون حرف میزنه خدا نمیگه برا مومنین فقط میفرستم.تو خلقت بارون مهربونی نیست؟عدالت نیست؟حکمت نیست؟
اگه میخواید بحث رو ادامه بدبد یا توی صحفه پیامهای بازدید کنندگان یا در تاپیک جدید که بزنید در خدمتم تا نشونتون بدم حکمت مهربونی و عدالتش دیگه در کجاست
==========================
اینم یکی دیگه از دلایل خدا (البته کسی که بخوات بهونه بسازه برا همه چیز توجیه میاره) اما به هر حال من اینو میزارم
جدا از اینها حرفا و دستورات خدا در قران همون ها هم خودشون عظمت دارن. مثل اینکه خدا میگه با نفس(هوسهای دل ) بجنگید (بزرگترین تفاوت ما با حیوون) و بخاطرش در رنج میفتید(که بخواهیم نخواهیم در رنج قرار میگیرم-نمونش مثلا برا داشتن ماشین خوب و لذت بردن باید رنج کار کردن رو بجون بخریم ) و با عبور از رنج لذت میبرید و به مقامات و صفت ها و قدراتهای خدا و لذات بالاتر دست پیدا میکنید.
اینو هم بخونید بد نیست راجب ایه قران :شما رو در رنج افریدیم!
[SPOILER]
بخش کوچیکی از چندین سخنرانی علیرضا پناهیان در موزد رنج-لذت-مبارزه با نفس و رسیدن به قدرت و لذات بالاتر:
اگر فرق «انسان» با «ملائکه» و «حیوانات» فهمیدن نیست، پس چیست؟
ما در بحث «تنها مسیر»، محور را مبارزه با هوای نفس قرار دادیم و اینکه علاقههای سطحی را باید به خاطر علاقههای عمیق و بزرگتر کنار گذاشت.
و اگر انسان خودش اینکار را انجام ندهد، در روند طبیعی زندگی به این کار مجبور میشود.
فرق «انسان» با «ملائکه» و «حیوانات» این نیست که انسان میفهمد و آنها نمیفهمند.
ملائکه فهم و شعور دارند و حیوانات هم شعور دارند، البته کمتر از انسان.
تفاوت انسان با ملائکه و حیوانات این است که آنها فهمشان مطابق علائقشان هست و با علائقشان مبارزه نمیکنند و فقط یک چیز را میخواهند.
منتها ما در «تنها مسیر» این را می خواهیم بگوییم که اگر مبارزه با هوای نفس را فعالانه انجام دهیم، ارزش دارد و باعث پیشرفت میشود، اما اگر این مبارزه منفعلانه باشد انسان را داغون میکند.
مثل اینکه شما رنج دیسک کمر را میکشید، و آن قهرمان وزنهبرداری هم رنج تمرینات سخت را میکشد، اما شما منفعلانه به خاطر ورزش نکردن این رنج را میکشی و
او فعالانه این رنج را میکشد و باعث رشد و افتخارش میشود. [=-apple-system]
اینم یکی دیگه از دلایل خدا (البته کسی که بخوات بهونه بسازه برا همه چیز توجیه میاره) اما به هر حال من اینو میزارم http://www.aparat.com/v/9Cf7e
در قرآن به دو دریا اشاره شده که:
1- یکی شور است و یکی شیرین
2- بین آن دو حریمی استوار است
3- از هر دو مروارید، مرجان و گوشت تازه بدست میآید
برخورد آب شور و شیرین را در برخی نقاط زمین داریم. مثل جایی که یک رود شیرین به دریا میریزه. یا جایی که آب حاصل از ذوب شدن یخها به دریا میریزه و آب شور دریا را پس می زنه. (بحر در قرآن به معنی رود بزرگ هم به کار رفته وگرنه هیچ دریای آزاد شیرینی را نداریم). همچنین چشمه های آب شبرین در اعماق دریا.
در مورد این که قرآن به کدام مورد اشره نموده، بحثهایی بین مفسران وجود داره. در تفسیر نمونه ذیل آیه 53 سوره فرقان آمده:
نقل قول:
گرچه جمعى از مفسران، براى پیدا کردن این دو دریا در روى کره زمین به زحمت افتاده اند که در کجا دریاى آب شیرین در کنار آب شور قرار گرفته و مخلوط نمى شود؟ ولى، این مشکل نیز براى ما حل شده است; زیرا مى دانیم: تمام رودخانه هاى عظیم آب شیرین که به دریاها مى ریزند، در کنار ساحل، دریائى از آب شیرین تشکیل مى دهند، و آبهاى شور را به عقب مى رانند و تا مدت زیادى این وضع ادامه دارد، و به خاطر تفاوت درجه غلظت آنها، از آمیخته شدن با یکدیگر ابا دارند، و هر یک به دیگرى «حجرا محجورا» مى گوید!. جالب این که: بر اثر جزر و مد آب دریاها که در شبانه روز، دو مرتبه بر اثر جاذبه ماه، صورت مى گیرد، سطح آب دریا به مقدار زیادى بالا و پائین مى رود، این آب هاى شیرین که دریائى را تشکیل داده اند، در مصب همان رودخانه ها و نقاط اطراف آن در خشکى پیش مى روند، و انسان ها از زمان هاى قدیم از این موضوع استفاده کرده، نهرهاى زیادى در این گونه مناطق دریا کنده اند، و زمین هاى فراوانى را زیر کشت درختان برده اند، که وسیله آبیارى آنها همین آب شیرین است، که به وسیله جزر و مد، بر مناطق وسیع گسترش مى یابد.
اگر ما طبق تفسیر نمونه این آیه را اشاره به محل برخورد رودخانه شیرین و دریا بدانیم، اشاره به آن معجزه محسوب نمیشه چون همان طور که در تفسیر گفته شده، بشر از قدیم به این موضوع پی برده.
این برای خودم جالب بود ولی تو سایت های مختلف خوندم از جمله همین سایت انقدر پراکنده بود که به نتیجه نرسیدم. این عکس واقعی هست ولی در مورد شرایط آب شور و شیرین نمی دونم چقدر واقعی باشه. یکم خودم سرچ کردم به نظرم درست نبود. اگر میشه توضیح بیشتر بفرمایید ممنون میشم.
این برای خودم جالب بود ولی تو سایت های مختلف خوندم از جمله همین سایت انقدر پراکنده بود که به نتیجه نرسیدم. این عکس واقعی هست ولی در مورد شرایط آب شور و شیرین نمی دونم چقدر واقعی باشه. یکم خودم سرچ کردم به نظرم درست نبود. اگر میشه توضیح بیشتر بفرمایید ممنون میشم.
توضیحات رو در جواب سعدی میدم
سعدی شیرازی;933598 نوشت:
برخورد آب شور و شیرین را در برخی نقاط زمین داریم. مثل جایی که یک رود شیرین به دریا میریزه. یا جایی که آب حاصل از ذوب شدن یخها به دریا میریزه و آب شور دریا را پس می زنه. (بحر در قرآن به معنی رود بزرگ هم به کار رفته وگرنه هیچ دریای آزاد شیرینی را نداریم). همچنین چشمه های آب شبرین در اعماق دریا.
بازم هر چی بگید داریم این دریا رو به چشم میبینیم چرا اشاره این ایه رو به همه چیز میدوزید الا این دریا؟؟؟
و
خوبه دیگه پس هر جا خدا اسم دریا برده مرداش دریا نیست!
سعدی شیرازی;933598 نوشت:
اگر ما طبق تفسیر نمونه این آیه را اشاره به محل برخورد رودخانه شیرین و دریا بدانیم، اشاره به آن معجزه محسوب نمیشه چون همان طور که در تفسیر گفته شده، بشر از قدیم به این موضوع پی برده.
شما نفر اول نیستی که برام این تفسیر رو میگید.
اولا کاملا دارم با چشمم میبینم دوتا دریای بزرگ که , رو در روی هم سالهاست , همینجا هستن .در همین منقطه.
دوما تفاسیر فقط نظرات یه عالم هست و کمکی هست برا درک بهتر و یه محقق واقعی همه تفاسیر و نظرات رو میخونه.
که اگه اینجور نبود شما اینجا توی این سایت نبودید و همون تفاسیر براتون بس بود.
خوندن نظرات مختلف دانشمندان کار عقله. احتمالا این تفسیر قبل از این بوده که تصاویر این دریا در جهان پخش بشه صحبتهای اقای بهجت راجب تفاسیر قران:
خیلی احتیاط کنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین، تجاوز نکنید، بلکه امروز بزرگها هم همین جورند، باید خیلی سعی بکنید که غیر یقین را، داخل یقینیات ما نکنند، آب را توی شیر نریزند! اگر یک نفر، هزار کلمه حقیّ گفت، این هزار کلمه را خوب تأمل بکنیم، و از او بگیریم، بعد[ تأمل کنیم که] هزار و یکم هم درست است؟ [یا] نه آن ظنّ است، یقین نیست. هر کلمه ای از هر کسی شنیدید، دنبال این بروید که «آیا این صحیح است، تام است، مطابق با عقل و دین هست، یا نه؟»
خیلی ها هم هستن هنوز نمیدون همچین دریای در کنار دانمارک وجود داره.
و اما ترجمه ایات 19 و 20 سوره الرحمن :
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ ﴿۱۹﴾ - سوره الرحمن
19 - دو درياى مختلف را در كنار هم قرار داد، در حالى كه با هم تماس دارند. (اسمی از شور و شیرین نمیاره خدا)
20 - اما در ميان آن دو برزخى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى كند!
اونجای که خدا میگه دو دریای شیرین شور اون یه ایه دیگه هست در سوره ی فرقان :
و او كسي است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد يكي گوارا و شيرين و ديگري شور و تلخ و در ميان آنها برزخي قرار داد تا با هم مخلوط نشوند
و اما جواب سوالات خدا به سوره الرحمن
21 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
خدایا هر کدوم رو که دلشون بخوات
ادم بخوات بهونه بیاره از هر جای میاره.
بازم هر چی بگید داریم این دریا رو به چشم میبینیم چرا اشاره این ایه رو به همه چیز میدوزید الا این دریا؟؟؟
ما دریای آزاد شیرین در دنیا نداریم. همه آبهای آزاد شور اند. میزان شوری اونها فرق داره اما هیچ کدوم رو نمیشه گوارا دونست. کدام دریا شیرینه؟ شما هر دریایی که نام ببرید، با یک سرچ ساده می تونید درصد نمکش رو پیدا کنید. پس منظور نمی تونه این دریا باشه. اما بحر لزوماً به معنی دریا نیست. به طور مثال در قرآن به غرق شدن فرعون در بحر اشاره شده که منظور رود نیل است.
می فرمایید اگر ما دریای اشاره شده در سوره فرقان را متفاوت از دریای اشاره شده در سوره های فاطر و فرقان فرض کنیم (برخلاف چیزی که در تفاسیر گفته شده)، اون موقع میشه گفت که شاید منظور محل اتصال دریای بالتیک و دریای شمال در تنگه اسکاژراک باشه (که در کنار دانمارکه).
در اون عکسی که از تنگه اسکاژراک منتشر شده، اختلاف رنگی که دیده میشه به خاطر کم عمق بودن دریا در کناره های ساحل تاثیر رنگ شنهاست که ربطی به این موضوع نداره (عکسها و فیلمهای واضح تر رو می تونید در این لینک ببینید).
کلیپی که معرفی کردید مربوط به خلیج آلاسکاست که در برخی مواقع سال، مشابه همون اتفاقی که در دهانه رودها می افته اینجا هم رخ میده. خب این اتفاق در خیلی جاهای دنیا می افته که طبق تفسیر نمونه، برخی از این موارد از قدیم شناخته شده بوده و مورد استفاده قرار می گرفته. اما برخی اصرار دارند که حتماً جاهایی که برای اعراب ناشناخته بوده (مثل دهانه رود آمازون و خلیج آلاسکا) را مصداق آیات معرفی کنیم. می دونید مثل چیه؟ مثل اینه که بگیم چون در قاره آمریکا رود وجود داره، پس هر کسی که از وجود رودها حرف زده حتماً از وجود قاره آمریکا مطلع بوده.
روح سبز;933656 نوشت:
21 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
به نعمتهای مختلفی در این آیات اشاره شده. گوشت تازه، مروارید، مرجان و ...
به هر حال، همچنان اون نظم ریاضی که دیدیم رو میشه قابل تامل ترین دلیلی دونست که مطرح شده.
در سایت Alaska news گفته شده که این عکس مال خلیج آلاسکاست و به اشتباه به دانمارک ربط داده شده: https://www.adn.com/science/article/mythbusting-place-where-two-oceans-meet-gulf-alaska/2013/02/05/
اون قضیه آبهای کم عمق که گفته شد مربوط به مکزیکه نه خلیج آلاسکا. [/HR]ولی مسئله این نیست. مسئله اینه که از کجا می دونید اشاره قرآن به جایی بوده که عربها نمی شناختند؟ در یک استدلال همه فرضها باید ثابت بشن. پس شما باید ثابت کنید که منظور از دو دریا نمی تونه جایی باشه که برای اعراب شناخته شده بوده. یعنی باید ثابت کنید آنچه در تفسیر نمونه گفته شده نمی تونه درست باشه (تفسیر آیات 19 تا 22 الرحمن را در سایت makarem.ir/quran ببینید).
و منظور از اینکه گفته شده از آن دو مروارید صید می کنید و گوشت تازه می خورید چه بوده؟ آیا مخاطب فقط مردم مکزیک بوده اند؟
(تفسیر آیات 19 تا 22 الرحمن را در سایت makarem.ir/quran ببینید).
اینو قبلا گفتین. همون تفسیر نمونه هست که قبلا دادین.
سعدی شیرازی;933687 نوشت:
ولی مسئله این نیست. مسئله اینه که از کجا می دونید اشاره قرآن به جایی بوده که عربها نمی شناختند؟
اگه یه جای قران بگه فلان چیز هست بعد همه مسلمین بگن به به دیدین خدا از چی حرف زده!. یکی مثل شما میاد میگه هه قران چشم بسته غیب گفت ,خب اینو همه میدونستن این معجزه ی نیست یا محمد تاجر بوده تا امریکا میرفته! و یا وو ووو .....
اما جای که قران خبر از چیزهای میده که بشر در اواسط قرن 20 به بعد میلادی تازه دیدتشون(نه فقط این دریا) و هنوزم که هنوزم خیلی ها از این نوع چیزها خبر ندارن ,یکی مثل شما میگه چرا چیزی گفته که عربها خبر نداشتن. بهتره بحث رو با شما دیگه ادامه ندم.خود خدا هم میگه کسی توی قران دنبال هدایت بیاد پیدا میکنه دنبال بهونه هم بیاد بهش میدم.
شما یا یه دلیل پیدا کردین(شاید همین اعجاز عددی) و میخواید بگید اینی که من پیدا کردم محکمترین دلیله یا اینکه نمیخواید هیچ دلیلی رو قبول کنید.
اگر یک نفر دیگر هم آمد و با آرامش خاطر گفت که نه این واقعاً ماشین اوست و شما دارید به حقوق او تجاوز میکنید چه؟ باز هم شک نمیکنید؟
باسلام
دوست عزیز
دقت کنیم بحث از منظر اول شخص با سوم شخص خلط نشود.
من که خودم را مالک میدانم بسته به میزان یقینم(و اینکه ادم وسواس فکری ای باشم یا نه) به صحبت طرف مقابل اعتنا میکنم.
فرض کنید من با بچه ام به نانوایی رفته ام، وقتی نان را گرفتم دست بچه ام را میگیرم و میخواهم بروم که یک دفعه کسی به من میگوید آقا با بچه من چکار داری.
به نظر شما من اصلا حتی یک درصد هم احتمال میدهم که سخن این شخص صحیح است؟
با اینکه کاملا امکان عقلی و وقوعی دارد که دو بچه درست شبیه هم هستند که یکی بچه من است و دیگری بچه آن فرد. ولی با این حال، در این موقعیت من حتی یک درصد هم حق را به آن شخص نمیدهم.
در مرتبه دیگر فرض کنید که من میخواهم سوار ماشین شوم و ماشینم مثلا ماشینی است که خیلی نادر است. مثلا یک bmw :-o دارم(مثلا. شما ناراحت نشو!!:>)
در این فرض، من تا دستم را به دستگیره در میبرم، یک نفر از کنار میرسد و میگوید آهای با ماشین من چکار داری؟ خب من چکار میکنم؟ معلومه. با عصبانیت میگم به تو ربطی نداره ماشین خودمه.[-(
بار دیگر مثال را عوض کنیم.
من یک پراید دارم و در طبقه اول یک پارکینگ پارک کردم و در آن طبقه فقط همین یک پراید هست. بعد، از سر کار میروم تا سوار ماشین شوم، سوئیچ را در قفل در میکنم تا آنرا باز کنم. یک دفعه یک نفر میگوید آهای چکار با ماشین من داری؟ باز هم با یقین(البته درصد کمتری) میگم ماشین خودم هست.
حالا اگر در اطراف پرایدم، پرایدهای مشابه زیادی باشه یا طبقه را یادم نیاد.
اما به خاطر مشابهت سراغ ماشینی بروم که فکر میکردم ماشین من است. در این وضعیت اگر کسی همان حرف را به ما بگوید، کمی ماشین را وارسی میکنیم و دقت بیشتری میکنیم و بعد نظر میدهیم.
فرضهای دیگری هم در همین مورد میتوان تصور کرد که در تمام آنها حالت باور اول شخص من با بقیه فرق میکند.
اما از منظر سوم شخص کار راحت تر است و فرضهای کمتری وجود دارد.
بنابراین
باید دقت کرد که یقین مورد نظر از منظر اول شخص است یا سوم شخص و ناظر بیرونی.
اگر شما دیشب دیده باشید که کسی کس دیگری را کشت و امروز باید شما اعدامش کنید و حالا که از خواب بیدار شدید نمیدانید که خواب بوده یا بیداری آیا همینطوری راحت میروید و آن شخص را پیدا کرده و اعدامش میکنید؟ ... نمیکنید ...
بله معلومه.
دلیلش هم این هست که موارد مختلف با یکدیگر فرق میکنه.
به همین جهت که احتیاط در جان و آبروی دیگران لازم است.
نقطه;932894 نوشت:
فکر کنم بحث ما دیگر دارد یک بحث از نوع مباحث تیپهای شخصیتی میشود ... برخی هستند که راحت قانع میشوند و برخی هم هستند که دیرتر قانع میشوند ... آنها که راحتتر قانع میشوند آنها که دیرتر قانع میشوند را بیمار و شکاک و وسواسی میشمرند و آنها که دیرتر قانع میشوند هم آنها که راحت قانع میشوند را سادهلوح و بیمبالات میشمرند که برایشان خیلی اهمیتی ندارد که چه بر سر کیفیت زندگی کسانی بیاید که از نظر ایشان کافر و بدکیش و گمراه محسوب میگردند ...
در این مورد هم عرض کردم که بحث را از حالات شخصی افراد و نگاه اول شخص خارج کنید.
بحث ما بر سر سوم شخص و ناظر بیرونی و نوع انسانها است.
از منظر سوم شخص، ما به نوع انسانها نگاه میکنیم نه افراد خاص و تیپ های ویژه.
نقطه;932894 نوشت:
حالا چه کنیم؟ ... چون ظاهراً از نظر شما راهی برای رسیدن به یقین قطعی از آن نوعی که حتی هیچ احتمال خلافی هم در آن وارد نگردد نیست ... از نظر من هست ولی از نظر شما نیست ... حالا به نظر شما چه کنیم؟ ... به دنبال کشف حقیقت باشیم یا به دنبال قانع شدن؟ ... واقعاً به نظر شما ما باید به دنبال قانع شدن باشیم؟ ... روحیهی حقیقتطابی خودتان با چنین رویکردی برای انتخاب مسیر حق قانع میگردد؟
باز هم خلط بین اول شخص و سوم شخص.
اینکه من چکار میکنم ربطی به این بحث ندارد.
اینکه شما چطور قانع میشوید و چه درجه ای ازباور میرسید نیز خللی رد بحث وارد نمیکند.
بحث ما مربوط به یک ناظر بیرونی است که در هر مورد به تبع دلیلی که وجود دارد درجه ای از باور را قابل دست یابی میدانند. حال ممکن است برخی افراد درجه بالاتری از باور را از همان دلیل کسب کنند و کسانی درجه نازلتری.
پس جناب صدیق اگر ما به شما نشان بدهیم که وجود خداوند نیازی به اثبات ندارد و فطری است شما به کل فلسفه را بوسیده و کنار میگذارید؟
این مطلب شما چه ربطی به نکته من که انتخاب کردید داشت؟
بعلاوه، اینکه وجود خدا نیازی به اثبات ندارد و فطری است دلیل نمیشود که ما فلسفه را ببوسیم و کنار بگذاریم.
مگر کار فلسفه تنها اثبات وجود خداوند است؟
کسانی که وجود خدا را برهان ناپذیر میدانند(برهان لمّی) خودشان فیلسوف هستند و با وجود این ادعا، کار فلسفی خودشان را ادامه میدهند.
نقطه;932898 نوشت:
اصلاً من هیچی نمیگویم شما بفرمایید که پیامبران چه میکردند اگر با یک دهری مسلک که بیخداست روبرو میشدند؟
بنده که از متون دینی موردی را ندیدم که در بین مخاطبان پیامبران چنین افرادی بوده باشند.
مخاطبان ایشان، حداکثر مشرک بوده اند نه دهری.
یعنی وجود خدا امری مفروغ عنه بوده است و بحثها در مباحث بعدی بوده است.
اما اگر فرض کنیم که اکنون پیامبری بخواهد مخاطبش را با دین قانع کند، ابتدا باید وجود خدا را اثبات کند.
وگرنه کار خارق العاده بدون اثبات وجود خدا یا فرض وجود او، چیزی را اثبات نمیکند.
فرض کنید من با بچه ام به نانوایی رفته ام، وقتی نان را گرفتم دست بچه ام را میگیرم و میخواهم بروم که یک دفعه کسی به من میگوید آقا با بچه من چکار داری.
به نظر شما من اصلا حتی یک درصد هم احتمال میدهم که سخن این شخص صحیح است؟
هر کسی صد درصد معتقده که اعتقادش درسته و معتقده که اعتقاد دیگران غلطه. تا جایی که به خاطر اعتقاداتشون حتی حکم به قتل یکدیگر هم میدن.
این وسط همه فکر می کنند دارند درست میگن اما اکثر اونها دارند اشتباه می کنند. پس این اطمینان و نبود شک به این معنا نیست که ما حتماً داریم درست میگیم.
برای اینکه این اطمینان قابل قبول باشه، باید یک پشتوانه منطقی داشته باشه. ما به گفتن اینکه "اطمینان داریم" بسنده کنیم، بلکه باید نشون بدیم که دلایل ذکر شده برای تایید خیلی قویتر از دلایل مطرح شده برای رد هست. به نظرم این نظم ریاضی که در پستهای اخیر مطرح شد امیدی رو ایجاد می کنه که بشه از طریق استدلال یک احتمال نزدیک به یقین رو ایجاد کنیم.
می فرمایید اگر ما دریای اشاره شده در سوره فرقان را متفاوت از دریای اشاره شده در سوره های فاطر و فرقان فرض کنیم (برخلاف چیزی که در تفاسیر گفته شده)، اون موقع میشه گفت که شاید منظور محل اتصال دریای بالتیک و دریای شمال در تنگه اسکاژراک باشه (که در کنار دانمارکه). در اون عکسی که از تنگه اسکاژراک منتشر شده، اختلاف رنگی که دیده میشه به خاطر کم عمق بودن دریا در کناره های ساحل تاثیر رنگ شنهاست که ربطی به این موضوع نداره (عکسها و فیلمهای واضح تر رو می تونید در این لینک ببینید).
به هر حال به نظرم تصویر و تفاوت در رنگ اب دو دریا اصلا مهم نیست. ولی در اون لینک از سایتی که قرار داده بودید یکی از دلیل ها رو رنگ در نظر گرفته بود که مهم نیست. مهم رسیدن دو آب به هم هست که تو دانمارک این اتفاق می افته. این دو دریا هستند اختلاف غلظت دارند که اختلافشون هم کم نیست و این که وقتی بهم میرسند بعد از مدتی مخلوط میشند. این ها رو شما در گوگل مپ هم بزنید کاملا مشخصه. نقشه http://www.skagen.com/us/en/journal/danish-food-travel/Insiders-Guide/grenen-two-seas-meet-baltic-north.html where the Skagerrak and Kattegat seas meet in eternally clashing waves.
مگر بگیم این دو تا دریا نیستند یا آب نیستند.
به هر حال دوباره این سوال مطرح میشه که اون قسمت از تفسیر نمونه گذاشید. اینکه آیا در قدیم چنین چیزی آشکار بوده. اگر بوده که به قول شما معجزه نیست و این هم باز ایرادی بر قرآن وارد نمیکنه.
ه نظرم این نظم ریاضی که در پستهای اخیر مطرح شد امیدی رو ایجاد می کنه که بشه از طریق استدلال یک احتمال نزدیک به یقین رو ایجاد کنیم.
یک نقد به آن نظم هست که نمیدانم چه قدر قوی است: فرض کنید یک مجموعه از اعداد داشته باشیم. تعداد زیادی الگوریتم سادۀ ریاضی وجود دارد که میتوان بر آن مجموعه از اعداد اعمال کرد. چون تعداد الگوریتمها زیاد است بعید نیست یکی از آنها نظم معناداری را نشان دهد.
البته این نقد زیاد مرا قانع نمیکند چون آن رابطه به نظر زیادی ساده میرسد. فکر نمیکنم روابط زیادی به همین سادگی موجود باشد. هر چند این تنها یک حدس است.
در این سایت توضیح داده که به خاطر جریاناتی که بین دو تا دریا به وجود میاد، منظره زیبایی از امواج دریا ایجاد میشه. هیچ بحثی از مخلوط نشدن نیست. دو تا دریا هم شور اند.
ما در خیلی جاهای دنیا برخورد آب شور و شیرین رو داریم (از جمله در دهانه رودها). پس چه اصراریه که حتماً در دانمارک دنبالش بگردیم؟
zahra*;933736 نوشت:
اینکه آیا در قدیم چنین چیزی آشکار بوده. اگر بوده که به قول شما معجزه نیست و این هم باز ایرادی بر قرآن وارد نمیکنه.
قرآن نه تنها حرفی از ناشناخته بودن این دریاها نمی زنه، بلکه نعمت ماهیگیری در این دو دریا را به مخاطبان خودش یادآوری می کنه. پس باز هم هیچ ایرادی نیست.
در این سایت توضیح داده که به خاطر جریاناتی که بین دو تا دریا به وجود میاد، منظره زیبایی از امواج دریا ایجاد میشه. هیچ بحثی از مخلوط نشدن نیست. دو تا دریا هم شور اند.
ما در خیلی جاهای دنیا برخورد آب شور و شیرین رو داریم (از جمله در دهانه رودها). پس چه اصراریه که حتماً در دانمارک دنبالش بگردیم؟
اره مخلوط شدن رو برای این گفتم که بالاخره این دو اب که برسند با هم مخلوط می شند (تا جایی که می دونم بعد مدت زمانی این اتفاق می افته). نه اینکه همین طوری بمونند. بله آب دو تا دریا شور هست ولی شوری یکی کمتر هست ولی در نه حد آب شرب. این برای اون آیه ای که حرفی از آب شیرین و شور نمیزنه. یعنی به هر حال بهم می رسند شوری و شیرینی اهمیت نداشته.
[=System]
یک نقد به آن نظم هست که نمیدانم چه قدر قوی است: فرض کنید یک مجموعه از اعداد داشته باشیم. تعداد زیادی الگوریتم سادۀ ریاضی وجود دارد که میتوان بر آن مجموعه از اعداد اعمال کرد. چون تعداد الگوریتمها زیاد است بعید نیست یکی از آنها نظم معناداری را نشان دهد.
البته این نقد زیاد مرا قانع نمیکند چون
آن رابطه به نظر زیادی ساده میرسد. فکر نمیکنم روابط زیادی به همین سادگی موجود باشد. هر چند این تنها یک حدس است.
با سلام و احترام خدمت کارشناس محترم
از بین دلایل مختلفی که برای اثبات وحیانی بودن اسلام مطرح می شود، محکمترین دلیل چیست؟
لطفاً مطرح بفرمایید تا ببینیم آیا دلیلی وجود داره که هیچ ایرادی نشه بهش وارد دونست؟
با تشکر
سلام
محکمترین دلیل وحیانی بودن اسلام قرآن است و محکمترین دلیل وحی بودن قرآن بیان حقایق هستی و تبیین راههای وصول به آن از زبان انسانی امی است که تا پیش از آن نه آموزگاری داشته و نه درسی خوانده بود.
یا علیم[/]
یه روش علمی چند مرحله داره: 1- فرضیه 2- پیش بینی 3- آزمایش 4- نتیجهگیری
فرض کنید ما به شیوه ای به این نتیجه رسیده بودیم که اگر قرآن وحیانی باشد، باید رابطه خاصی بین شماره سوره ها و تعداد آیاتشان وجود داشته باشد. بعد آزمایش می کردیم و می دیدیم که این رابطه برقراره و در نتیجه فرضمون درسته.
اما اگر این شیوه رو پی نگیریم و بعد از مشاهده پیش بینی را مطرح کنیم، دچار این "
مغلطه هفت تیر کش تگزاسی" شده ایم که در لینکی که معرفی فرمودید توضیح داده شده.
مواردی از این گونه نتیجه گیری ها میشه پیدا کرد. مثلا پایتخت ایران در نزدیکی بلندترین قله ایران قرار گرفته. این در حالیه که در زمان قاجار که تهران به عنوان پایتخت انتخاب شده، ابزاری برای سنجش دقیق ارتفاع کوهها و تشخیص مرتفع ترین قله کشور وجود نداشته ... احتمال ایجاد تصادفی این رابطه هم خیلی کمه و اگر منطقه دیگری انتخاب میشد این رابطه مشاهده نمیشد. اما نمیشه نتیجه گرفت که این انتخاب به شیوه فراطبیعی انجام شده.
اما این که آیا این نقد به رابطه مشاهده شده در مورد تعداد آیات هم وارده یا نه ... یه راه بررسیش اینه که ببینیم آیا پیروان مذاهب دیگر هم برای اثبات اعتقادشون از طریق موفق بوده اند یا خیر. اگر اونها هم تونسته باشند رابطه های جالبی پیدا کنند میشه نتیجه گرفت که این تقارنها به طور معمول رخ میدن. اما اگر این موضوع نباشه ... اون موقع این رابطه خیلی جالب توجه میشه.
هر کسی صد درصد معتقده که اعتقادش درسته و معتقده که اعتقاد دیگران غلطه. تا جایی که به خاطر اعتقاداتشون حتی حکم به قتل یکدیگر هم میدن.
این وسط همه فکر می کنند دارند درست میگن اما اکثر اونها دارند اشتباه می کنند. پس این اطمینان و نبود شک به این معنا نیست که ما حتماً داریم درست میگیم.
سلام
بله من هم نخواستم از یقین شخصی استفاده کنم.
بلکه خواستم به این نکته توجه بدهم که باید بین یقین اول شخص و سوم شخص تفکیک قائل شد.
از سوی دیگر، یقین از منظر سوم شخص، قابل سنجش از ناحیه اول شخص نیست.
بلکه باید از قواعد و اسلوبهای تعیین میزان باور ناشی از هر دلیلی پیروی کرد.
اینکه یک دلیل اولی برای من یقین آور نیست، مشکلی در اولی بودن آن نیست بلکه نوع مردم در تعیین میزان باور ناشی از اولیات ملاک و معیار است.
همانطور که در کلیت قضایا وجدانی و میزان باور ناشی از آن، باید سراغ فهم عمومی و متعارف رفت نه کسانی که در دو جانب فهم متعارف قرار دارند(بدبینی و خوش بینی)
[=microsoft sans serif]
سعدی شیرازی;933716 نوشت:
برای اینکه این اطمینان قابل قبول باشه، باید یک پشتوانه منطقی داشته باشه. ما به گفتن اینکه "اطمینان داریم" بسنده کنیم، بلکه باید نشون بدیم که دلایل ذکر شده برای تایید خیلی قویتر از دلایل مطرح شده برای رد هست. به نظرم این نظم ریاضی که در پستهای اخیر مطرح شد امیدی رو ایجاد می کنه که بشه از طریق استدلال یک احتمال نزدیک به یقین رو ایجاد کنیم.
سلام جناب محی الدین
اگر با مثال بفرمایید، بهتر میشه در موردش صحبت کرد.
سلام
تعریف ما از اعجاز وحی قرآن سه رکن اساسی دارد.
1. معرفی حقایق عالم
2. معرفی طرق وصول به آن
3. ارائه این مکتب توسط فردی امی و درس نخوانده
رکن سوم که جای مناقشه ندارد. شکی نیست که محمد ص فردی امی و درس نخوانده و استاد ندیده بود. و شکی در انحطاط فکری و فرهنگی و علمی جامعه ای که او در آن می زیست هم نیست.
و اما مصداق رکن اول :
در قرآن کریم بسیاری از حقایق شگفت عالم بطور صریح بیان شده است.
این حقایق برخی مادی و قابل مشاهده اند مانند سعادتمندی در سایه اخلاق مداری یا نیاز نظام سیاسی سالم الهی به انسان کامل
برخی حقایق هم فرامادی اند مانند یگانگی خالق و پروردگار و وجود عالم غیب و ساکنانش که برای اهل معنا و کشف قابل دسترسی و شناخت است.
مصداق رکن دوم:
معرفی یک نظام اخلاقی منسجم و اعتدال محور برای رسیدن به سعادت در سایه اخلاق مداری که نبی اکرم ص خود از مصادیق عینی خارجی آن بود. معرفی پیشوایان معصوم بعنوان مصادیق انسان کامل برای اداره عادلانه امور جامعه اسلامی که مصداقش را در حکومت چهارساله امیر مومنان ع می بینیم.
معرفی عبادات از قبیل نماز و روزه و حج برای سلوک معنوی که هزاران هزار مومن صادق را به شهود حقایق در این امت نائل کرده است و می کند.
وقتی به چنین کتاب جامع که در شرایط مطلوب، نتایج بابرکتش را نیز نشان داده است نگاه می کنیم و به این امر شگفت هم توجه می کنیم که این کاخ با عظمت را فردی امی از میان مردمی جاهل و بیسواد بنا نهاده است؛ شکی در اعجاز بودن آن نمی کنیم.
آیا شما در تاریخ کسی را می شناسید که بدون هیچ و سواد و درسی کتابی چنین شگفت بیاورد که برای دردهای فرد و جامعه بشری درمانهای موثر ارائه کند؟ آیا ممکن است یک مکتب بزرگ را یک فرد بیسواد ارائه کند؟ آیا اعجاز چیزی غیر از این است ؟
یا علیم[/]
معرفی یک نظام اخلاقی منسجم و اعتدال محور برای رسیدن به سعادت در سایه اخلاق مداری
سلام
بیان اصول و عقایدی که توسط سایر ادیان موجود در آن زمان (مثل دین حنفی و ادیان مسیحیت و یهودیت) نیز بیان شده اند، معجزه مجسوب نمیشه. چون دسترسی به اونها از طریقی غیر از وحی هم ممکنه.
می مونه اصول و عقایدی که مختص اسلام اند. که اگر بتونیم خوب بودن اونها رو به شیوه برون دینی اثبات کنیم، این می تونه یک برهان خوب باشه. یک مثال از این دسته عقاید و نحوه اثباتشون رو می فرمایید؟
بزرگوار، آن پستم که ازم نقل قول کردید دو پاراگراف بود، پاراگراف دوم در جهت همان پاراگراف اولی بود که شما از آن نقل قول کردید دیگر ... اینکه پیامبران بدون برهان فلسفی چطور وجود خدا را برای دهریمسلکها اثبات میکردند ...
در مورد اینکه هیچ کسی در وجود خودش شک ندارد البته استثنائاتی هست که لابد خودتان آگاهتر هستید، ولی اینکه در وجود خداوند خیلیها شک داشته باشند به هیچ وجه مغایرتی با فطری بودن علم به وجود خدا نیست، میشود علم داشت ولی از این علم خود غافل گشت، مثل صدایی که هست ولی تا قطع نشود متوجه قطع شدن و در نتیجه از پیش وجود داشتن آن نمیشویم ... به همین دلیل هم هست که مثلاً قرآن مثال کشتینشستگان طوفانزده که امیدشان از همه جا قطع شده است را به میان میآورد، آنها هستند کسانی که نور خدا را در درون خودشان مییابند ... برای توجه کردن به فطرت ما همچنان نیازمند دلیل و برهان هستیم، ولی سنخیت این دلیل و برهان با سنخیت دلایل فلسفی متفاوت است، دلایل فلسفی میتوانند گوشهی کوچکی از دلالتهای فطری را تشکیل بدهند ولی یک نقص بزرگ دارند، اینکه پیچیدگی زیاد این براهین و احتمال بالای رخ دادن اشتباه بخصوص برای کسانی که ورزیده نیستند سبب بدگمانی به نتایج آنها میشود، سبب بروز ابهام و تردید در اعتماد کردن به آنها میشود، بخصوص که یک نفر مدام براهین فلسفی را بخواند و قانع شود و بعد نقد آنها را بخواند و باز قانع شود و باز جوابهایی به این نقدها را بخواند و باز هم قانع شود و باز نقد و باز جواب و ... و هر بار هم با هر دو طرف قانع شود و نتیجه بگیرد که قانع شدنش بیش از آنکه متکی بر علمی باشد که کسب کرده است متکی بر جهل فعلی اوست نسبت به علومی که هنوز کسب نکرده است ... براهین فطری معمول این پیچیدگیها را ندارند، مثل برهان نظم ... مثل مواجه شدن با معجزات انبیاء علیهمالسلام ... مثل انذار و تبشیر انبیاء علیهمالسلام ... مثل بیدار کردن وجدانها ... مثل سختیهایی که در قرآن آمده که هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه قبل از آن مردم را گرفتار سختیهایی کردیم تا غفلتشان راحتتر کنار برود ...
مشکل دانشمندانی که بر سر موضوع وجود خداوند بحث دارند این است که میخواهند مسأله را روی کاغذ حل کنند، در ذهن انتزاعی خود حل کنند، مسأله را آنطور که میخواهند (چه در جهت پذیرش وجود خدا و چه در جهت ردّ وجود خدا) برای دیگران توجیه کنند، حال آنکه برای این مسأله در نزد خودشان و در باطن خودشان یک جواب بدیهی دارند که میدانند درست است، هر از گاهی چیزی در زندگی خود میبینند که ناچار از اعتراف باطنی به حقانیت آن میشوند ولی باز اما و اگرها ذهنشان را درگیر میکند ...
اینکه وجود خداوند نیاز به دلیل و برهان نداشته باشد هم نظر من نیست و خیلی از علمای ما پیش از من به آن اذعان داشتهاند، مشکل اینجاست که گاهی ما جواب را نزد خود داریم ولی گمان میکنیم که باید بشود آن را از روشهایی که معمول است اثباتش نماییم تا قابل اعتماد باشد، در اینجا ما اعتراضمان به معرفتشناسی پشت این تصورات است که چرا عدهای فکر میکنند یک جواب فقط وقتی قابل اتکاست که از فلان روش منطقی اثبات شود ... در مباحث فطری مردم عوام همیشه چند قدم از دانشمندان و علما جلوتر هستند، چون این حجابهای اکبر مانع پذیرش جواب وقتی یقین به درست بودنش دارند نمیشوند ... مطقیون میخواهند اینطور جلوه دهند که باورهای ایشان ژرفتر و عمیقتر و علمیتر است و این را وسیلهای برای فخر کردن خود نسبت به مردم عوام قرار میدهند در حالی که ظاهراً مسأله برعکس است و برخلاف ظاهر علمی کارهای ایشان ساختمان باورهایشان در هپروت است نه بر روی زمین سفت و محکم یقین ... یعنی اگر ایشان ادعا کنند که ما میتوانیم با این روش خود به یقین نسبت به حقیقت برسیم این ادعا دروغ بوده و ریشه در جهل دارد، نهایت این روشها نسبیگرایی و تردیدگرایی است و در تاپیکهای دیگر دلایلی برای این مطلب ارائه کردم اگر دیده باشید ... اگر میبینید که مثلاً جناب صدیق میفرمایند هر عاقلی میداند که نباید به فلان احتمالات توجه کند و با این روش عملاً خود را از گرداب تردیدگرایی میرهانند این کار ایشان تنها به شرطی درست است که تکیهی آن شخص عاقل بر فطرتش باشد مگرنه که هر کسی خودش را عاقل شمرده و سعی میکند حرف خودش را به کرسی نشانده و مفهوم عقل و عاقل بودن را مصادرهی به مطلوب خودش بنماید ... مثل این همه مکتب فلسفی که با ادعای بهرهگیری از منطق و عقل هر کدام ساز خودشان را میزنند و نتیجهی خودشان را میگیرند و مخالفان خود را عقلستیز با عقلگریز یا کمتوان در مباحث عقلی نسبت به خودشان میشمرند ...
با این مقدمات طولانی، خلاصهی جوابم به فرمایش شما این است که اختلافات دانشمندان و حتی اتفاق نظر ایشان بر عدم وجود خدا اگر چنین اتفاق نظری داشتند دلیل بر فطری نبودن باور به وجود خدا نمیشد، یا حتی اگر دانشمندان اصولاً چیزی به اسم فطرت نشناسند هم همینطور، برای نشان دادن فطری بودن باور به وجود خدا میتوان از راه انبیاء علیهمالسلام اقدام به دعوت مردم کرد تا هر کسی در درون خودش و فقط در درون خودش درستی این گزاره که فطرت انسانها خداشناس هست را بیازماید، یا باید از روش خود خداوند اقدام کرد و زندگی مخاطبان دعوت خود را به سختیهایی مبتلا کرده تا در آن سختیها گرفتاریها کمکم خدا را پررنگ و پررنگتر در درون خود بیابند ... این مسألهی اخیر البته تصدیق روانشناسانه هم دارد، با این تفاوت که روانشناسان گاهی سعی میکنند این شناخت باطنی از خدا را به من استعلایی انسان ربط داده و ابداع مفهوم خدا را یک عکسالعمل طبیعی روان انسان و ناخودآگاه انسان در برخورد با مشکلات و سختیها معرفی نمایند که انسان میتواند به این مفهوم تکیه کرده و امیدش را از دست ندهد، مثل یک دوست خیالی که در تنهایی او برایش ساخته میشود، مثل فراموشی که یک مکانیزم دفاعی برای تحمل رنجهای روحی است، مثل همان دستمال خیالی قدرت که اگر همراه داشته باشی خیال میکنی کسی جلودارت نیست و همه را حریف هستی ... این یعنی حتی از نظر علوم جدید هم این حقایق پذیرفته شدهاند، دعوا الآن فقط بر سر تشخیص این مطلب هست که این مفهوم خدایی که قابل تکیه است واقعاً خداست یا ابداع ناخودآگاه خودمان هست ... در این رابطه هم قبلاً در همین سایت بحثهایی شده است که چرا این خدا نمیتواند ساختهی ذهن خود انسان باشد ... شاید موافق باشید که برای پاسخ به فرمایش شما همین مقدار هم کفایت میکند ... با این مطالب لااقل جهت فکریام باید مشخص شده باشد ...
موفق باشید
سلام
اگه بشر نیاز نداشت با علم هم دنبال بیشتر کردن عمر و جاودانگی نبود
ان شائ الله 100 رو رد کنی
ولی اگه قبل100 سالگیت این دارو و دمو دستگاه درست نشد (که برای تمامی انسانهای قبل این دارو و دستگاه بی فایده هست ساخته شدنش) اخرته که نیاز جاودانه بودنت رو رفع میکنه
بله بشر نیاز به عمر جاودانه داره. اما نحوه نتیجه گیری ازش جای سوال داره.
ما مشاهده کرده ایم که انسان به چیزهایی نیاز داره که وجود دارند. یعنی اگر آب وجود نداشت، انسانها گرایشی به آب پیدا نمی کردند. یا اگر چیزی به اسم زندگی وجود نداشت، انسانها گرایش به زندگی نداشتند.
حالا اگر فردی گرایش به زندگی داره، دوست داره بیشتر زندگی کنه اما به این معنا نیست که حتماً به یک زندگی بیشتر برسه. رسیدن به زندگی بیشتر (مثل اینکه فرد بخواد ده سال بیشتر زندگی کنه) از نظر عقلی ممکنه و داره کار هم میشه برای اینکه بتونند به این هدف برسند. این هدفشون تا یک حدی هم محقق میشه اما این که در یک دنیای دیگر لزوماً این هدف محقق بشه مسئله دیگری است.
معاد را به این روش نمیشه اثبات کرد و روش دیگری مورد نیازه. (البته موضوع تاپیک در مورد وحیانی بودن اسلامه و بحث در مورد معاد خارج از عنوان تاپیکه).
سلام....بنده اشتباه نکنم شما خیلی به معجزه مثل شق القمر اعتبار می دهید و فکر می کنید اگر شق القمر بر ما اثبات می شد، دیگه به محکمترین دلیل برای اثبات وحیای بودن قرآن می رسیدیم....
من یک مدت زیاد دنبال اعجاز عددی قرآن می گشتم... اما با تحقیق و بررسی می دیدم هیچکدوم اعتبار چندانی ندارن و خود مسلمانان، این اعجاز عددی رو به نقد و چالش کشیده بودن..رو همین خاطر دیگه، دیدم نسبت به ادعاهی اعجاز عددی منفی شده بود...تا اینکه دو سه روز به یک اعجاز عددی برخوردم البته جدید نیست..ولی من اون زمان ها که گفتم اعجاز عددی ها رو بررسی می کردم، به اون بر نخورده بودم یا شایدم خوردم و ...!!!! به نظرم این اعجاز عددی چیزی از شق القمر کم نداره....اونم اعجاز عددی ای هست که نسبتش می دن به کشفی آقایی به نام کورش جم...البته شاید من چیزی رو از قلم انداخته باشم...شما به نظرت این به ادعا اعجاز عددی چیزی از شق القمر کم داره؟
این لینک توضیح داده.... نظرتون چیه...می تونید اون رو انکار کنید؟ آیا من چیزی رو از قلم انداختم؟؟خواهشن از این دست پاسخ های کلی ندید که، رابطه های عددی رو می شه از متن های دیگه هم بدست آورد..من منظورم همین مورد خاصه که لینکش رو دادم..منم منکر نیستم میشه از شعر و کتابی رابطه های عددی پیدا کرد...ولی تا این حد؟
http://imaninasab.blog.ir/1393/01/05/eajaznumber
این یکی از دلایل اثبات معاده نه همه ی دلیل
کلا تا ابد روش دیگری لازم است!
کلا شما میل میکنید به طرف روش دیگر ولی هیچ وقت به اون روش نمیرسید.(یا نمیخواید برسید)
اتفاقا ادمی که مثلا 200 متر خونه داره دنبال اینکه خونه 210 متری بدست بیاره و ده متر بیشترر بشه
و بعد خرید خونه 210 متری دنبال خونه 250 متری میگرده و تا اخر دنبال بزرگتر کردنه
توی خیلی چیزها انسان اینجوریه رفتارش
توی عمر هم همینه دانشمندان دنبال این هستن که عمر رو بیشتر کنن
دانمشندا از ادمهای معمولی حریص تر هستن و به ده سال راضی نمیشن
و نمیدونید میدونید یا نه همین دانشمندان اتفاقا, دنبال عمر جاودانه هستند نه افزایش 10 سال و یا 100 سال
چون مرگ رو بیماری میدونند و میگن اینم مثل هر بیماری باید براش دارو بسازیم.
خونه بزرگتر، زندگی طولانی تر و ... منفعتهاییه که خیلی ها دنبالشن. دنبالشن چون براشون منفعت داره. ولی اینکه لزوماً بهش برسند یک مسئله دیگری است.
ما به یک روش دیگر نیاز داریم، چون این روش مغلطه است.
بله. خیلی قابل توجهه و محاسباتش هم درسته.
چیزی که این رابطه رو قابل توجه می کنه اینه که رابطه تر و تمیز در اومده. برای اطمینان یک بررسی نیاز داریم تا ببینیم احتمال یافتن یک رابطه تر و تمیز برای یک سری عددی دیگر چقدره. این رو تا یک ماه دیگه براتون انجام میدم و اگر این احتمال خیلی کم باشه، شاید بشه این رو محکمترین اثبات دونست.
از دست اندرکاران سایت خواهشمندم تا یک ماه دیگر اجازه دهند که تاپیک باز بمونه. ممنون
سلام
بنظر من حتی اگه معجرات ععدی قران رو معجزه در نظر نگیریم یا مثلا بگم خب کتابهای دیگه هم میشه این اعداد رو ازش بیرون کشید ولی
ولی میشه گفت قران نیز یکی از چند ویژگیش اعجاز عددیش هست.
اگه نیاز نداشت دنبال منفعت نبود.اون منفعتی که بهش نیاز ندارن یا به نیازشون نمی رسوندشون, کدوم ادمی دنبالش میره اصلا.
این نظر شماست و اعتباری نداره
مغطلعه اینکه به احتمالات و شایدها تکه کنیم
جسارتاً شمارهی سورهها که استفادهی از آن یکی از ارکان رسیدن به آن نتایج عددی بوده است متعلق به قران نیست و چیدمان سورهها مندرآوردی است، همین الآن هم قرآنهایی هستند که گاهی ترتیب سورهها در آنها متفاوت باشد، مثل اینکه سورهها به ترتیب نزول مرتب شده باشند که البته همان هم دقیق و کامل نیست چنانکه روی همین ترتیب نزول هم گاهی بحث وجود دارد ... بررسی ارتباطهای عددی بر اساس شمارهی سوره مانند این است که به بررسی نظم ریاضی در یکی از ترجمههای قرآن بگردید به جای خود قرآن ... این دلایل خیلی دور هستند از اینکه بتوانند دلیل وحیانی بودن قران محسوب شوند تا چه برسد به بهترین دلیل برای حقانیت اسلام ...
پس به هر حال به نظرم این پاسخ که چیدمان سوره ها من در آوردیست قانع کننده نیست و این احتمال اصلا بعید نیست که ترتیب سوره ها دقیقا به آن شکلی باشد که خدا تصمیم داشته...
نقطه گرامی
خیلی از مسلمانان معتقد به وحیانی بودن ترتیب سوره ها هستند. یعنی معتقدند که این ترتیب سوره ها بنابر صلاحدید پیامبر و از از طریق وحی مشخص شده.
فکر می کنم شما به کاربرد احتمالات در برخی مطالب تاپیک اعتراض دارید. اون مطلب را مشخص بفرمایید تا در موردش صحبت بشه.
به طور کلی، اگر فرضهای یک استدلال جای تشکیک داشته باشند، اون استدلال باطل میشه (اذا جاء الاحتمال، بطل الاستدلال). با تکیه بر احتمال نمیشه چیزی رو ثابت کرد، اما میشه نادرستی برخی استدلالها را نشان داد.
منظور کلی گفتم نه اینکه منظورم به شما باشه.(راجب احتمال و شاید)
نه سعدی ببیند یه طرف ساحل رودخونه وایساید یا این طرف یا اون طرف. پستهای قبلی گفتین که نمیشه یه معجزه قران رو کامل رد کرد یا کامل قبول کرد چون هر دو طرف قضیه(طرفدار قران و مخالفش) میتونن دائما توجیه بتراشن برا هم.
درسته نظرتون همین بود دیگه؟یا برداشت من بوده و شما میخوان فقط با شاید قران رو بزنید.
اگه سر نظر قبلیتون هستید یه چیزی بگم ببینم کلا هدف شما از این تاپیک هست یا نیست:
نظر شما اینکه اگه هزارن دلیل برا اثبات حرفای قران باشه هزاران دلیل هم میشه تراشید که مخالفتش میکنه , پس هیچوقت دلیلی که نشه مخالفی مخالفت کنه وجود نداره.
اگر شما یک دلیل محکم برای اثبات یا رد پیدا کنید، اون موقع تکلیف با قاطعیت مشخص میشه.
اما اگر دلیل محکمی پیدا نکردیم، اون موقع باید مجموع دلایل ضعیفی که برای تایید یا رد مطرح شده رو در نظر بگیریم. باید بریم سراغ منطق احتمالاتی، احتمال مقدم رو حساب کنیم و دلایل را روی اون احتمال تاثیر بدیم. مشکل ما اینه که احتمال مقدممون احتمال کوچکی است (به دلایلی که توضیح داده شد) پس باید دلایل مطرح شده برای تایید خیلی قویتر از دلایل مطرح شده برای رد باشند تا این احتمال رو به حد قابل قبولی برسونند.
دلیل آخری که مطرح شد (یعنی اعجاز عددی در تعداد آیات سوره ها) این امید را به وجود میاره که بتونیم یک دلیل قوی برای اثبات داشته باشیم که سعی می کنم زودتر بررسیش کنم.
سلام برادر،
اینکه این چیدمان مندرآوردی باشد قطعیتی ندارد ولی همینکه شاید چیدمان آن به وحی الهی و دستور معصوم علیهالسلام نبوده باشد کفایت میکند که هر رابطهی ریاضی که بر اساس این چیدمان کشف میشود را نتوان به طور قطعی به خود قرآن ارتباط داد، در نتیجه شما دارید روی ویژگی از ویژگیهای قرآنهای رایج حساب باز میکنید که اصولاً معلوم نیست ویژگی خود قرآن باشد ... طبیعی است که مطلب شما از این طریق اثبات نخواهد شد، تا چه برسد که این اثبات بهترین و کاملترین و دقیقترین اثبات باشد ...
بله بزرگوار، برخی اینطور فکر میکردهاند، ولی این چیزی نیست که رویش اتفاق نظری باشد، برای مثال این لینک را مطالعه بفرمایید ... وقتی اتفاقی نظری روی این مسأله نباشد و اتفاقا اکثر علما نظر خلاف این را داشته باشند طبیعی است که اثبات فراهم شده حتی بدون بررسی اینکه چقدر میتوان دلیل محسوب گردد اعتبارش دچار خدشه گردد ...
این را با ++C تست کردم درست بود:
http://rextester.com/JQPSE82807
خوب بود اگر میشد ترتیبهای مختلف شمارۀ سورهها را آزمود و دید با چندتا از این ترتیبها این تساوی رخ میدهد. فکر کنم تنها تعدادی انگشت شمار از آنها. با ترتیبهای نزول که رد ویکیپیدیا هست این تساوی برقرار نمیشود. چیز مشاهبه دیگری هم با تعداد کمتر از سورهها پیدا نکردم.
به هر حال این تساوی عجیب است و نمیشود به راحتی از آن گذشت.
هر چند در اینجا تعداد آیات هر سوره زیاد معجزهوار نیست و میتوان این تعدادها را به شکل گستردهای تغییر داد و نتایج ثابت بمانند.
دقت کنید که نیاز نیست دقیقاً همین رابطه صدق کنه. بلکه باید "یک رابطه جالب" و البته همینقدر تر و تمیز پیدا بشه. و باید دید چند تا رابطه جالب میشه متصور بود.
ممنون از نظرات خوب شما
اما با همین روش میشه نظریه وحیانی بودن این چیدمان رو هم تقویت کرد (البته بعد از بررسی دقیق)
[="System"]تنها تساویای که در این جا ارزش دارد تساوی 6555 است تساوی 6236 چندان ارزشمند نیست. این که دقیقا نصف سوره ها عددشان فرد میشود و مجموع این اعداد برابر با مجموع 1 تا 114 است جالب است.
سلام بر جناب نقطه
این سخن شما تا اینجا درست است که انسان در ان مواقع به یاد خدا می افتد تا اینجا قبول
اما حالتی را در نظر بگیرید که این چنگ زدن به خدا جواب ندهد یا جواب معکوس بدهد
در ان صورت است که شک انسان بیدار می شود که نکند توهم کرده و خدایی نیست
و ان مشکلی که شما در فلسفه بیان کردید
اینجا هم نمودار می شود یعنی انسان بین شک و یقین پاس داده می شود و ثبات فکری پیدا نمی کند
برهان نظم هم می تواند همان اما و اگرهای براهین فلسفی را داشته باشد
مثل اینکه از کجا ما می دانیم جهان منظم است و منظم باقی خواهد ماند ؟
شاید بی نظمیهای ان را ما نمی دانیم یا در اینده بی نظمی اتفاق بیفتد
همین طور لحظاتی در زندگی اتفاق می افتد که انسان ممکن است احساس کند خدایی وجود ندارد و حتی یقین کند
و در اخر اگر خیلی خوش بینانه رفتار کنیم شاید با روشهای شما بتوان وجود خدا را پذیرفت ولی نمی توان صفات خدای فلسفه را ثابت کرد
نهایتا می توان پذیرفت خدایی هست
بسیار خوب. متوجه نظرتون شدم. شما درواقع با این استدلال، قصد دارید کسی که معتقد به اسلام هست
رو قانع کنید که چون پیامبران اینطور اثبات می کردند و پیامبران در رسالتشان خطا نمی کنند، پس روش
درست، همین هست.
ولی کسی که قراره با این روش شما قانع بشه، یک شخص بی دین هست. پس باید بتونید برای اون ثابت
کنید که روشتون درست و قابل اعتماده.
فرض کنید شخص بی دین می پرسه:
«این چیزی که شما اسمش رو گذاشتید "بیدار شدن وجدان ها" در واقع چیزی جز "تلقین" نیست و
هیچ اعتباری نداره.»
جواب شما چیه؟
برهان نظم که فرمودین هم، کاملا فلسفیه. اصولا تمامی براهین، جزئی از فلسفه هستند.
این برهان درواقع به این صورته:
1. جهان منظم است
2. هر چیز منظم، پدیدآورنده ی هوشمند دارند
نتیجه. جهان، پدیدآورنده ی هوشمند دارد
که می شه بند دوم رو رد کرد.
_______
اما بحث معجزه فرق می کنه. می شه ازش به نتایجی رسید. ولی مشکل اینجاست که امروز، پیامبری نیست که
معجزه بیاره.
اگر هم درحال حاضر کسی می تونه کار خارق العاده ای انجام بده، بنیاد جیمز رندی منتظرشه.
ازطرفی هم هیچ کدام از معجزات، درحال حاضر از نظر تاریخی سندیت ندارند.
_______
به نظر میاد تمامی دلایل فطری شما زیر سوال هستن و مشکلی رو حل نمی کنن.
راستش بعد از این بحثها همچنان این سؤال هست که چه رابطهای با چه میزان از پیچیدگی یا شستهرفتگی اگر باشد دیگر نمیتواند کار بشر محسوب شده و به ناچار باید کار خدا باشد ... هر طور بخواهم با شما راه بیایم هم از تمام این بررسیها حداکثر قانع شدن حاصل میشود، اینکه قانع شویم که شاید پس قرآن واقعاً الهی باشد، به اینکه الا و لابد قرآن حتماً از طرف خداست نمیرسیم ...
سلام سرکار گلشن،
تا منظورتان از جواب ندادن یا جواب معکوس دادن چه باشد؟
اینکه از طوفان نجات پیدا نکنیم یا بدتر از آن غرق شویم یعنی جواب ندادن؟ اینکه احتمالش زیاد است، اگر نبود که این همه آدم هر سال در دریا غرق نمیشدند ...
اما اگر منظورتان این است که خدا را ببینند و خود را در محضر او ببینند ولی هنوز به وجود خدا شک داشته باشند، این محال است ... هر کسی شک دارد تجربه کند، با سوار کشتی شدن نه لزوماً، با هزار و یک سختیای که بخواهند یا نخواهند در زندگی سر راهشان سبز میشود ... از آن دسته سختیهایی که امیدشان از همه کس و همه چیز قطع شود ... اصلاً از خدا بخواهند که اگر وجود دارد این شرابط را برایشان پیش بیاورد، بدون آنکه مبتلا به چنان سختیهایی شوند در همین عافیت هم این تجربه برایشان پیش بیاید که بتوانند بررسیاش کنند که آیا جایی برای شک و تردید دارد یا نه ...
اینکه فرمودید اگر خدا جواب ندهد باید شک کرد، من میگویم که مطابق خود قرآن باید به جای شک کردن انکار کرد ... خداوند خطاب به بتپرستان فرموده است که چرا خدایانی را میپرستید که اگر ایشان را بخوانید جوابتان را نمیدهند! (إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ) اگر خودش هم جواب ندهد که دیگر هیچ ... حجت تمام است که خدایی نیست ... و البته خدا هست و جواب هم میدهد ... جالب است که در دعاهای ما وارد شده که الهی امرتنی بالدعا و ضمنت لی الاجابة، یعنی خدایا امر کردی که تو را بخوانم و ضمانت کردی که اجابت خواهی کرد:
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ
و آنگاه که پرسیدند از تو بندگانم دربارهی من پس چنین است و جز این نیست که من نزدیک هستم، پاسخ میدهم خواندن خواننده را آنگاه که بخواند مرا، پس هرآینه پاسخ بدهند به من و هرآینه ایمان بیاورند به من باشد که راه یافته و رشد یابند
نه به چیزی کمتر از یقین قطعی اکتفا نکنید ...
اینکه از کجا میفهمیم که جهان منظم است و منظم باقی خواهد ماند نیاز به توضیح دارد، اینکه اصولاً بینظمی برای ما نمیتواند مفهومی حقیقی داشته باشد، بلکه هر نظمی اگر از حدی پیچیدهتر شود تعریف میگردد که بگوییم بینظمی است ... مثل اینکه آشوب فرایندی است که تعداد فرکانسهایش به سمت بینهایت میل کند یا همینکه از حدی بالاتر برود که نظم آن به اندازهی کافی پیچیده شود که ما نتوانیم راحت دنبالش کنیم اسمش را میگذاریم بینظمی ... برهان نظم بر اساس نظمهای به اندازهی کافی سادهای است که برای ما قابل کشف است و بر همان اساس متوجه نظم شده و متوجه وجود ناظم میشویم ... این یک برهان فطری است و نه فلسفی ... ما از آن چیز جدیدی یاد نمیگیریم که قبلاً نمیدانستهایم بلکه نقش تذکر را برایمان دارد ...
برهان نظمی که به سبک فلسفی باشد این است که بگوییم نظم وجود دارد پس ناظم مستقل نمیشود بیشتر از یکی باشد ... این استدلال در قرآن هم آمده است ...
بله بدون شک برای بیشتر مردم رخ میدهد که گاهی احساس کنند که شاید اصلاً خدایی وجود ندارد و البته ممکن است در لحظاتی حتی نسبت به این نگاه اقناع هم بشوند، ولی قانع شدن فرق دارد با یقینی که من از آن صحبت میکنم ... شما حتی در خوابتان هم شاید نسبت به موضعی قانع شوید و بعد که بیدار شوید با تعجب از خودتان بپرسید که این دیگر چه دلیلی بود که آوردند و من هم قانع شدم!
اسم این شک کردنها همان غفلت است، ما که مدعی وجود فطرت هستیم منکر بروز غفلت نیستیم ... فرق علمی که در حافظهی کوتاهمدت انسان باشد با علمی که در ناخودآگاه انسان باشد همین است، آنچه در حافظهی کوتاهمدت شماست نیازی به تذکر ندارد، شما هم میتوانید همیشه یک موضوع را با خلاصهی استدلالها و نتیجهی آنها و نقدهای معمول وارد بر آن و جوابهای معمول بر آن دم دستتان در حافظهی میانمدتتان داشته باشید و به محض برخورد با هر تردیدی نیمنگاهی به آن بیاندازید تا دوباره قانع شوید، کاری که فلسفه تلاش دارد تا انجام بدهد، حال آنکه مسألهی فطری اینطور است که باید فرایندی برای سر زدن به آن و داشتن نیمنگاهی به آن داشته باشید و این فرایند اسمش ذکر و یادآوری است، خاطراتی که زیاد از آنها یاد شود دمدستتر قرار میگیرند و خاطراتی که زیاد از آنها یاد نشود دورتر و در زوایای مخفیتر ذهن طبقهبندی میگردند ... یک نفر ممکن است خدا را فطرتاً بشناسد ولی حتی در وقتی ذکر خدا نزد و برده میشود کامل احساس ناآشنایی و غریبی بکند، گرچه خیلیوقتها به تدریج که از این یادآوری بگذرد مسائلی به خاطرش بیاید و چیزهایی در ذهنش تداعی گردند و جرقههایی درذهنش زده شود و ناگهان انگار که پردهها کنار بروند مطلب را چنان آشکار بیابد و ببیند که انگار نه انگار که تا همین چند لحظهی پیش میگفت که اصلاً کدام خدا، خدا چیست، خدا کیست!
قرآن ذکر است، پیامبران مذکِّر بوند، حجتهای خدا مذکِّر بودند، معجزات هم مذکّر هستند ... تذکر دهنده ... به یاد آورنده ... به یادآورندهی عهد الست، همانکه در قیامت دربارهاش سؤال میشود که آیا من از شما عهد نگرفتم که مرا بپرستید و به شیطان کافر گردید؟
ما منکر بروز شک بعد از این اتمام حجتها نیستیم ... نکتهی ظریفی است که باید بیشتر رویش دقت کرد ... هم در فلسفه قانع شدن و بعد شک کردن رخ میدهد و هم در اینگونه اتمام حجتهای فطری رسیدن به یقین و بعد شک کردنهای بسیار روی میدهد، ولی در اولی ظن و گمان است که با شک آلوده میشود و بنیادش بر باد میرود، حال آنکه در درومی یقینی است که با شک و تردید آلوده نمیشود، مگرآنکه شک و تردید آنقدر بر آن سایه بیاندازند که با نسیان و ذکر نکردن آن یقینیات کمکم در نظرمان رنگ باخته و کمرنگ شده و محو گردند و بروند که بایگانی کردند ... در این حالت اگر پردهها حتی برای یک لحظه کنار بروند اینطور نیست که یک ظن آغشته به تردید مقابلمان باشد، بلکه همچنان همان یقین اولیه را خواهیم یافت ...
خدایی نه، خود خدا ... شما خدایی که از ابتدا میشناختید و همیشه همراهتان هست و از رگ گردن به شما نزدیکتر است و گاهی به یادش میافتید و گاهی از او غافل هستید را مییابید و او را میشناسید و به او یقین دارید ... این خدای خالق کجا و خدای فلسفه که زائیدهی براهین ذهنی هستند و ملموس نیست و درکی از او نداریم و فقط صفاتی را چشمبسته به او نسبت میدهیم کجا ... اگر کسی خدای فلسفی را به آن خدایی که فطرتاًمیشناسدش منطبق کرد و توانست با او رابطه برقرار کند به ناچار باید شروع بحثش را بر خدای فطری بگذارد .... یعنی به خدای فطری میشود رو کرد و گفت که ای خدای بزرگ در فلسفه برای تو این صفات را اثبات کردیم، ولی نمیشود به خدای روی کاغذ در فلسفه رو کرد و گفت تا بحال کجا بودی که از تو غافل بودم ...
فلسفه بدون فطرت ارزنی ارزش در مباحث بروندینی ندارد ... مگر فلسفههای مضاف مثل فلسفهی علم که به اندازهی کاربرد آن علوم ارزشمند هستند ... فلسفه برای دفع شبهاتی که از طرف دشمنان وارد میشود هم مفید است ... ولی برای دعوت به اسلام نه ... برای معرفی اسلام نه ... برای شناختن اسلام به عنوان دین حق نه مفید نیست و تازه ایجاد بدگمانی هم میکند .... همانطور که این همه برهان وجوب و امکان و برهان صدیقین را گفتند، چند نفر مسلمان شدند؟ ... چند نفر بعد از مواجه شدن با این براهین حاضرند بپذیرند که حقوق بشری که در اسلام هست درست است و این بقیه هستند که نمیفهمند که فکر میکنند اسلام گاهی خلاف حقوق بشر حرف زده است؟ ... اما در مقابل خدایی که در درون خود میشناسیمش چه؟ یک لحظه به او توجه کنیم میببینیم که انگار همیشه به ما توجه داشته و منتظر ما بوده است که ما هم به او توجهی کنیم، متوجه عظمتش و با وجود عظمتش متوجه توجه و محبتش که به خودمان میشویم اشک است که از چشمانمان سرازیر میشود و حالت تواضع نسبت به او پیدا میکنیم ... این خدایی که لذت حضورش بالاترین لذتی است که میتوان چشید اگر بگوید الف میگوییم که تمام عالم فدای یک امر تو ای خدا ...
راه فلسفه کجا و راه فطرت کجا ... قابل قیاس نیستند ... اگر راه فلسفه راه بهتری برای شناخت خدا بود خدا نمیدانست؟ یا اگر میدانست نمیتوانست به جای تعدادی چوپان و کشاورز و صنعتگر علما و متفکرین را به پیامبری مبعوث کند؟ ولکن خدا میداند که رسالتش را در کجا قرار دهد «اللَّـهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» پیامبر خاتم هم که کلاً درسنخوانده بودند و به غمزه مسألهآموز صد معلم شد ... ما خودمان را گم کردهایم که راه خدا و انبیاء و امامان و اولیاء خدا را زمین گذاشتهایم و حرف خودمان را میزنیم ... تا رسیدهایم به آنجا که عدهای بلند شدند و گفتند که بلکه براهین فلسفی ما از براهین قران هم قویتر هستند ... پناه میبرم به خدا ...
جسارتاً فکر کنم درست متوجه منظورم نشدهاید، این را بر اساس جوابی که دادید میگویم، اگرچه احتمالاً نارسایی از کلام منه چون در این سایت تقریباً اکثر قریب به اتفاق مخاطبانم درست متوجه منظورم نمیشوند ... پس به احتمال زیاد عیب از فرستنده است هر چند که خودم هربار فکر میکنم نظرم را شفاف و ساده بیان کردهام ... به هر حال ...
نه بزرگوار، مخاطب من فقط دیندارها نیستند همانطور که مخاطب دعوت انبیاء علیهمالسلام فقط دیندارها نبودند
جوابم این است که در میدان عمل وقتی قرار بر مباحثه و مناظره نیست هر کسی در ناخودآگاهش میداند که این مطلب درست است و اعتبارش هم تمام است ... اگر کسی به آن وقعی ننهاد و با مطرح کردن احتمالاتی سبب ایجاد شک و شبهه در خودآگاهش شد مطلب دیگری است ... مثل فرعون که وقتی دید موسی علیهالسلام مبارزه با ساحران را پیروز شدند این احتمال را مطرح کرد که شاید اصلاً موسی استاد شما و بزرگ شما بوده است ... اگر این احتمال که علیالظاهر وارد هم هست واقعاً به آن یقینی که او در دل دارد افاقه کرده و آن را متزلزل گرداند ایراد به روش اتمام حجت خدا وارد میباشد ولی این اتفاق نمیافتد و در قرآن هم آمده که انسان به نفس خد بصیر است اگرچه عذر و بهانه بتراشد ...
اگر میبینید با مسلمین بحث میکنم برای این است به ایشان بگویم روشی که برای تبلیغ دین در پیش گرفتهاند اشتباه است ...
اگر نظم را متناظر با قوانین طبیعت بگیرید خواهید دید که قانون بدون قانونگذار ممکن نبوده و در نتیجه بند دوم را نمیتوان رد کرد یا نادیده انگاشت ...
مشکل روشهای بنیاد جیمز رندی و امثال ان این است که میخواهند مطلب را خارج از انسان اثبات نمایند، در عالم خارج اثبات نمایند، حال آنکه معجزه طراحی شده است که هر انسانی را مستقل از دیگران در باطن خودش به یقین برساند ... این روش اثبات که میخواهند مطلب خودشان را در میان جمعی از انسانها و به صورت جمعی (نه فردی) اثبات نمایند حداقل یک مشکل جامعهشناختی دارد و آن اینکه عامل زیادی در پذیرش نتیجه یا ردّ آن دخیل خواهند شد، مثل اینکه فهم اکثریت بر فهم فردی اثر میگذارد و مثلاً کسی که خودش نفهمیده است هم چون فلانی و فلانی مطلب را تأیید کردهاند و احیاناً این جملهی معترضه را هم استفاده کردهاند که این مطلب را هر عاقلی تصدیق مینماید تمایل دارد که او هم مطلب را تصدیق کند با آنکه واقعاً در درون خودش قانع نشده است ... این اثباتهای جمعی منجر به باورهای کاذب زیادی در افراد میشود، مثل باورهای خانوادگی و اجتماعی که آنها را به جبر فرهنگی و جبر تاریخی و جبر جغرافیایی و امثال آن ربط میدهیم ... و پذیرش دین قرار نیست که جبری باشد و اگر باشد هم ارزشی ندارد ... بلکه هر کسی قرار است خودش مطلب را بفهمد و مخیر گردد که تصدیق نماید یا رد کند ...
در زمینهی سحر نمیدانم، ولی در زمینهی معجزه امثال بنیاد رندی جیمز علیالظاهر هرگز توفیق فهم یک معجزه به آن روشی که به دنبالش هستند را نخواهند یافت ...
قرآن نیاز به سندیت تاریخی ندارد، خودش را در دست بگیرید و بررسی کنید، ادعا این است که همین قرآن معجزهی دین اسلام باشد ... برای سایر ادیان نتوانید برای اسلام که میتوانید ...
بله زیر سؤال هستند ولی برای بقیه، گفتم که توفیق خوبی در انتقال نظراتم نداشتهام، نقد جانانهای ندیدهام و سکوت بالاترین جوابی بوده که دریافت کردهام، خودم هم ابهامی درشان سراغ ندارم، مشکلی هم بحمدالله ندارم ... ولی اگر به کار شما نمیآیند میتوانید همین کاری را بکنید که تا حالا هم سایرین کردهاند، به دنبال همان اثباتهای جمعی بروید، هر طرف را هم که بگیرید به هر حال یک سری موافق دارد و یک سری هم مخالف، ظن و گمان هم که به هر طرف ببرید به هر حال هیچ کدام حقیقتاً یقینآور نیستند و هر دو طرف هم توجیهاتی برای خودشان دارند ... بدون توجه به فطرت اگر بتوانید بر اساس حقطلبی به چیزی بیشتر از تردیدگرایی و یا اصلاً بهتر است بگویم به چیزی بجز تردیدگرایی برسید من باید به همه چیز خودم شک کنم ...
برهان نظم خیلی بد تبیین میشود. چیزی که من میتوانم بپذیرم «اصل بقای پیچیدگی» است که پیچیدگی همان چیزی است که نظم خوانده میشود. اصل بقای انرژی میگوید انرژی به وجود نمیآید و از بین نمیرود و فقط از فرمی به فرمی دیگر تبدیل میشود. پیچیدگی هم لااقل خود به خود به وجود نمیآید و تنها انتقال میابد. انسان موجودی پیچیده است. این پیچیدگی، هیچگاه خود به خود به جود نیامده است و حاصل از پیچدگیهای قبلی است. حالا ممکن است تصور کنیم یک خدا شبیه خدای قرآن هست که این پیچیدگی را به انسان بخشیده است یا بگوییم جهان سوار بر یک mediaی پیچیده است (همان چیزی که در فیلم ماتریک ماتریکس نام داشت). پیچیدگی انسان به وسایل دست ساز او هم منتقل شدهاند مانند کامپیوتر و... .
مشکل این است که تعریف پیچیدگی سخت است. اما به طور کلی به یک سری از عواملی که با هم هماهنگ شدهاند پچیدگی میگوییم. مثلا وقتی دو چرخدنده در کنار هم قرار گرفتهاند و چرخش یکی باعث چرخش دیگری میشود نوعی پیچدگی به وجود آمده است.
چیزی که به نظر مسلم میرسد این است که قوانین فیزیک به تنهایی بینظمی به وجود میآورند و اصلا قابل قبول نیست که خود به خود چیزی پیچیده به وجود آورند. در واقع احتمالش بسیار نزدیک به صفر است آن قدر که ما میتوانیم به گوییم یقیناً چنین نمیشود. مثلاً فرض کنید یک ساعت مچی در اثر تصادفات طبیعی به وجود بیاید! اصلا برای ذهن انسان قابل قبول نیست. پس انسانها اصل بقای پیچیدگی را قبول دارد.
اما این که اسم این بقا را برهان نظم برای اثبات وجود خدای قرآن بگذاریم چندان موجه نیست. خدای قرآن خیلی انسانوار است. ما تنها میتوانیم بگوییم این پیچیدگی از جایی گرفته شده است نمیتوانیم بگوییم از خداست. شاید بتوان همین پیچدگی که همیشه بوده را خدا نامید که در این صورت این خدا زیاد ربطی به خدای قرآن ندارد.
به نظرم این نظم در مورد تعداد آیات و سورهها یک جور هماهنگی دارد که نمیتوان اسمش را پیچیدگی نگذاشت. از نظر عملی منشأ این پیچیدگی میتواند انسان بوده باشد. یعنی انسان میتوان چنین پیچدگیای به یک کتاب ببخشد. اما به نظر نمیرسد محمد یا دستیاران احتمالی او تا این حد متوجه اعداد بوده باشند. اگر مثلاً تعداد آیات سورهها یکی در میان زوج و فرد بود آنگاه میشد گفت شاید محمد عمداً این کار را کرده اما وقتی مجموع شمارۀ آیه مد نظر است بعید به نظر میرسد کار محمد بوده باشد و مثلاً او به این فکر کرده باشد و بنشید همه را جمع بزند و مراقب باشد تعدادشان درست در بیاید. اگر این کار را کرده بود حتماً لو میداد. عملکرد او نشان میدهد حتی وضعیت خلیفۀ پس از خود را هم قاطعانه مشخص نکرده است. هیچ رسالۀ عملیهای برای آیندگان بر جا نگذاشته است. احکام مخصوص اعصار مختلف را ارائه نداده است یا راهی کلی برای استخراج احکام (بی شک بسیاری از احکام او مناسب حال امروزیها نیست). ظاهرا تمام توجه او و دستیاران احتمالی او کاملاً معطوف به جامعۀ عرب آن زمان بوده است و نه دیگران و نه آیندۀ این جامعه. پنهان کردن این پچیدگی در شمارۀ آیات زیاد به او نمیخورد.
شاید به این فکر بیفتیم که شاید محمد یک مشاور در مورد اعداد داشته است. اما بعید است که خودش قرآن را بنویسد اما در مورد شمارهها از کسی کمک بگیرد که اینجا چند آیه بگذارم بدون این که بداند چرا. پس نگارنده و طراح اعداد یکی هستند. شاید گفته شود طراح اعداد و نگارنده یک انسان است که با محمد در ارتباط است. اما این هم بعید است چون متن قرآن کاملا عجین با حوادثی است که برای محمد رخ میدهد (حتی در خانه) و طراح اعداد انسانی نمیتواند درگیر آنها شود. پس موجودی هوشمند و غیر انسانی کل قرآن را تدوین کرده است. کسی با شرایطی غیر انسانی.
فکر نمیکنم خدای قرآن ادعا کرده باشد که او قوانین فیزیک را به وجود آورده است. تنها ادعای او خلق آسمان و زمین و انسان و.. است. یکی از کارشناسان همین سایت در جایی گفت خدا قوانین منطق را به وجود نیاورده و محدود در منطق است و این یعنی کل ریاضیات اگر خالقی داشته باشد آن خالق خدای قرآن نیست. حالا چرا باید پذیرفت که مدون قوانین فیزیک خدای قرآن است؟
منظور از نظم تنها پیچدگیای است که در چارچوب قوانین به وجود آماده است نه خود قوانین.
اگر جهان را به نظام سیاسی آمریکا تشبیه کنیم شاید خدا فقط رییسجمهور باشد. یک رییس جمهور یگانه و یکتا. اما رییس جمهور نه قانون اساسی را نوشته است نه دستش همه جا باز است.
نگرانی من از این بابته که تاپیک از بحث اصلی خودش منحرف بشه. وگرنه صحبت زیاده.
اگر می شد یک تاپیک دیگه برای موضوع بررسی اثبات های وجود خدا باز کنیم و بحث فطری بودن وجود خدا، و یا همین
برهان نظم، اونجا ادامه پیدا کنه، خیلی بهتر می شد.
ولی چرا گفتم بند دوم برهان نظم، دچار اشکاله.
چون این فرضیه مطرحه که ما میلیون ها جهان دیگه داشته باشیم که با بیگ بنگ های مختلف ایجاد شده باشن.
درنتیجه احتمال اینکه در چندتا از این جهان ها تصادفا شرایط منطقی و منظمی به وجود بیاد که شرایط حیات رو
محیا کنه، دیگه خیلی کم نخواهد بود.
اگر شما یک رباط داشته باشین که پنج تا سکه رو هر بار با شتاب و زاویه ی رندوم پرتاب کنه، احتمال اینکه این
پنج تا سکه شبیه یک شکل هندسی فرود بیان، خیلی کمه. ولی اگر صدها میلیون بار این کار تکرار بشه، دیگه احتمال
کمی نخواهد بود.
با خوندن نظرتون، جسارتا این احتمال رو می دم که شما درباره ی بنیاد دیگه ای صحبت می کنید. اگر اینطور هست،
یه سرچ بزنید درباره ی این اسم، و اگر اینطور نیست، پوزش می خوام.
سلام بر شما
منظورم نجات پیدا کردن است
ما در ان حالت نزدیک غرق شدن برای چه خود را در محضر خدا می بینیم ؟
برای اینکه فکر می کنیم تنها کسی که الان می تواند مارا نجات دهد خدا است
حال اگر خدا نجاتمان ندهد یعنی صدای درخواست ما را نشنیده و پس خدایی احتمالا نیست
زیرا کمتر از خدا در ان لحظات حتما اگر بتواند نجات خواهد داد و بی تفاوت نخواهد بود
اگر خدا فرد را نجات ندهد چگونه خود را نشان داده ؟
من از فردی که کافر بود پرسیدم چطور شد که به وجود خدا شک کردی ؟ گفت یکی از عزیزانم در شرف مرگ بود
هرچه از خدا خواستم او را نجات بدهد فایده نداشت
انگار صدای دعاهای مرا نمی شنید
من متعجبم که شما جواب دادن را در چه می بینید ؟
لطفا از به صلاح نبودن و این توجیهاتی که برای براورده نشدن دعا می گویند چیزی نگویید
اگر مفهوم تازه ای می دانید لطفا بیان کنید
پس طبق فرایندی که شما بیان می کنید
پس از ذکر و تذکر باید انسان بگوید اها راست می گی
ی چیزایی داره یادم میاد من خدا رو قبلا می شناختم ولی یادم رفته بود !
ایا تا به حال این سخنان را از کسی شنیده اید ؟
چرا بعضی محققین هرچی بهشان یاداوری می کنند چیزی یادشان نمی اید ؟ در حالی که واقعا مشتاق شناخت و یاداوری هستند
چرا هیچ کس از چنین عهدی یادش نمیاد ؟
دقیقا بر عکس حرف شما
مگر ما فقط در فلسفه بتوانیم صفاتی مثل مهربانی و عدالت و .... را برای خدا ثابت کنیم
وگرنه باوجود این همه نابرابری و خشونت جز بی تفاوتی برای خدا نمی توان قایل شد
سوالی که تعداد زیادی از کاربران در همین سایت پرسیده اند
که پس این مهربانی و عدالت و حکیم بودن خدا کجاست ؟چرا ما نمی بینیم
و تنها با فلسفه می شود ثابت کرد
ان زمانها اکثر مردم بی سواد بودن و از فلسفه چیزی نمی دانستند و اگر هم پیامبر برایشان می گفت نمی فهمیدند
مجبور بود با زبان خودشان با انها صحبت کند در حد درک انها
موفق باشید
سلام
بعد یه خدای دیگه , که خدای قران خلقش نکرده اومد برا اسمان و زمین قوانین گذاشت!
دیگه قراره نیست همه دعا ها برا مرگ عزیزامون اجابت بشه و دیگه هیچکس نمیره و به جهانی بهتر منتقل نشه(و هزاران دلیل دیگه برا مرگ) حرف یه کافر برا شما حجته؟ ولی حرف خیلی از بزرگان کشک هم نی براتون؟
بله زیاد پرسیدن و خیلی هاشونم جواب رو گرفتن .بارها و بارها.ولی بعضی ها نمیخوان قبول کنن مشکل خودشونه
تنها همین فرستادن کتابی به سمت ما خودش مهربانیه,عدالته,حکمته.تمام اینای که گفتن توی خود قران هست. برای کسی که با عدالت به قران نگاه کنه و تحقیق کنه.
یکی از مخلوقات خدا بارون هست. وقتی از بارون حرف میزنه خدا نمیگه برا مومنین فقط میفرستم.تو خلقت بارون مهربونی نیست؟عدالت نیست؟حکمت نیست؟
اگه میخواید بحث رو ادامه بدبد یا توی صحفه پیامهای بازدید کنندگان یا در تاپیک جدید که بزنید در خدمتم تا نشونتون بدم حکمت مهربونی و عدالتش دیگه در کجاست
==========================
اینم یکی دیگه از دلایل خدا (البته کسی که بخوات بهونه بسازه برا همه چیز توجیه میاره) اما به هر حال من اینو میزارم
http://www.aparat.com/v/9Cf7e
جدا از اینها حرفا و دستورات خدا در قران همون ها هم خودشون عظمت دارن. مثل اینکه خدا میگه با نفس(هوسهای دل ) بجنگید (بزرگترین تفاوت ما با حیوون) و بخاطرش در رنج میفتید(که بخواهیم نخواهیم در رنج قرار میگیرم-نمونش مثلا برا داشتن ماشین خوب و لذت بردن باید رنج کار کردن رو بجون بخریم ) و با عبور از رنج لذت میبرید و به مقامات و صفت ها و قدراتهای خدا و لذات بالاتر دست پیدا میکنید.
اینو هم بخونید بد نیست راجب ایه قران :شما رو در رنج افریدیم!
[SPOILER]
بخش کوچیکی از چندین سخنرانی علیرضا پناهیان در موزد رنج-لذت-مبارزه با نفس و رسیدن به قدرت و لذات بالاتر:
اگر فرق «انسان» با «ملائکه» و «حیوانات» فهمیدن نیست، پس چیست؟
ما در بحث «تنها مسیر»، محور را مبارزه با هوای نفس قرار دادیم و اینکه علاقههای سطحی را باید به خاطر علاقههای عمیق و بزرگتر کنار گذاشت.
و اگر انسان خودش اینکار را انجام ندهد، در روند طبیعی زندگی به این کار مجبور میشود.
فرق «انسان» با «ملائکه» و «حیوانات» این نیست که انسان میفهمد و آنها نمیفهمند.
ملائکه فهم و شعور دارند و حیوانات هم شعور دارند، البته کمتر از انسان.
تفاوت انسان با ملائکه و حیوانات این است که آنها فهمشان مطابق علائقشان هست و با علائقشان مبارزه نمیکنند و فقط یک چیز را میخواهند.
منتها ما در «تنها مسیر» این را می خواهیم بگوییم که اگر مبارزه با هوای نفس را فعالانه انجام دهیم، ارزش دارد و باعث پیشرفت میشود، اما اگر این مبارزه منفعلانه باشد انسان را داغون میکند.
مثل اینکه شما رنج دیسک کمر را میکشید، و آن قهرمان وزنهبرداری هم رنج تمرینات سخت را میکشد، اما شما منفعلانه به خاطر ورزش نکردن این رنج را میکشی و
او فعالانه این رنج را میکشد و باعث رشد و افتخارش میشود.
[=-apple-system]
[/SPOILER]
قران فقط معجزه عددی و معجزات چشمی نیست
در قرآن به دو دریا اشاره شده که:
1- یکی شور است و یکی شیرین
2- بین آن دو حریمی استوار است
3- از هر دو مروارید، مرجان و گوشت تازه بدست میآید
برخورد آب شور و شیرین را در برخی نقاط زمین داریم. مثل جایی که یک رود شیرین به دریا میریزه. یا جایی که آب حاصل از ذوب شدن یخها به دریا میریزه و آب شور دریا را پس می زنه. (بحر در قرآن به معنی رود بزرگ هم به کار رفته وگرنه هیچ دریای آزاد شیرینی را نداریم). همچنین چشمه های آب شبرین در اعماق دریا.
در مورد این که قرآن به کدام مورد اشره نموده، بحثهایی بین مفسران وجود داره. در تفسیر نمونه ذیل آیه 53 سوره فرقان آمده:
اگر ما طبق تفسیر نمونه این آیه را اشاره به محل برخورد رودخانه شیرین و دریا بدانیم، اشاره به آن معجزه محسوب نمیشه چون همان طور که در تفسیر گفته شده، بشر از قدیم به این موضوع پی برده.
این برای خودم جالب بود ولی تو سایت های مختلف خوندم از جمله همین سایت انقدر پراکنده بود که به نتیجه نرسیدم. این عکس واقعی هست ولی در مورد شرایط آب شور و شیرین نمی دونم چقدر واقعی باشه. یکم خودم سرچ کردم به نظرم درست نبود. اگر میشه توضیح بیشتر بفرمایید ممنون میشم.
سلام
توضیحات رو در جواب سعدی میدم
بازم هر چی بگید داریم این دریا رو به چشم میبینیم چرا اشاره این ایه رو به همه چیز میدوزید الا این دریا؟؟؟
و
خوبه دیگه پس هر جا خدا اسم دریا برده مرداش دریا نیست!
شما نفر اول نیستی که برام این تفسیر رو میگید.
اولا کاملا دارم با چشمم میبینم دوتا دریای بزرگ که , رو در روی هم سالهاست , همینجا هستن .در همین منقطه.
دوما تفاسیر فقط نظرات یه عالم هست و کمکی هست برا درک بهتر و یه محقق واقعی همه تفاسیر و نظرات رو میخونه.
که اگه اینجور نبود شما اینجا توی این سایت نبودید و همون تفاسیر براتون بس بود.
خوندن نظرات مختلف دانشمندان کار عقله. احتمالا این تفسیر قبل از این بوده که تصاویر این دریا در جهان پخش بشه
صحبتهای اقای بهجت راجب تفاسیر قران:
خیلی احتیاط کنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین، تجاوز نکنید، بلکه امروز بزرگها هم همین جورند، باید خیلی سعی بکنید که غیر یقین را، داخل یقینیات ما نکنند، آب را توی شیر نریزند! اگر یک نفر، هزار کلمه حقیّ گفت، این هزار کلمه را خوب تأمل بکنیم، و از او بگیریم، بعد[ تأمل کنیم که] هزار و یکم هم درست است؟ [یا] نه آن ظنّ است، یقین نیست. هر کلمه ای از هر کسی شنیدید، دنبال این بروید که «آیا این صحیح است، تام است، مطابق با عقل و دین هست، یا نه؟»
خیلی ها هم هستن هنوز نمیدون همچین دریای در کنار دانمارک وجود داره.
و اما ترجمه ایات 19 و 20 سوره الرحمن :
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ ﴿۱۹﴾ - سوره الرحمن
19 - دو درياى مختلف را در كنار هم قرار داد، در حالى كه با هم تماس دارند. (اسمی از شور و شیرین نمیاره خدا)
20 - اما در ميان آن دو برزخى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى كند!
اونجای که خدا میگه دو دریای شیرین شور اون یه ایه دیگه هست در سوره ی فرقان :
وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا ﴿۵۳﴾ - سوره فرقان
و او كسي است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد يكي گوارا و شيرين و ديگري شور و تلخ و در ميان آنها برزخي قرار داد تا با هم مخلوط نشوند
و اما جواب سوالات خدا به سوره الرحمن
21 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
خدایا هر کدوم رو که دلشون بخوات
ادم بخوات بهونه بیاره از هر جای میاره.
پست قبلی من یک قسمتش راجب این دو دریا بود.
ما دریای آزاد شیرین در دنیا نداریم. همه آبهای آزاد شور اند. میزان شوری اونها فرق داره اما هیچ کدوم رو نمیشه گوارا دونست. کدام دریا شیرینه؟ شما هر دریایی که نام ببرید، با یک سرچ ساده می تونید درصد نمکش رو پیدا کنید. پس منظور نمی تونه این دریا باشه. اما بحر لزوماً به معنی دریا نیست. به طور مثال در قرآن به غرق شدن فرعون در بحر اشاره شده که منظور رود نیل است.
می فرمایید اگر ما دریای اشاره شده در سوره فرقان را متفاوت از دریای اشاره شده در سوره های فاطر و فرقان فرض کنیم (برخلاف چیزی که در تفاسیر گفته شده)، اون موقع میشه گفت که شاید منظور محل اتصال دریای بالتیک و دریای شمال در تنگه اسکاژراک باشه (که در کنار دانمارکه).
در اون عکسی که از تنگه اسکاژراک منتشر شده، اختلاف رنگی که دیده میشه به خاطر کم عمق بودن دریا در کناره های ساحل تاثیر رنگ شنهاست که ربطی به این موضوع نداره (عکسها و فیلمهای واضح تر رو می تونید در این لینک ببینید).کلیپی که معرفی کردید مربوط به خلیج آلاسکاست که در برخی مواقع سال، مشابه همون اتفاقی که در دهانه رودها می افته اینجا هم رخ میده. خب این اتفاق در خیلی جاهای دنیا می افته که طبق تفسیر نمونه، برخی از این موارد از قدیم شناخته شده بوده و مورد استفاده قرار می گرفته. اما برخی اصرار دارند که حتماً جاهایی که برای اعراب ناشناخته بوده (مثل دهانه رود آمازون و خلیج آلاسکا) را مصداق آیات معرفی کنیم. می دونید مثل چیه؟ مثل اینه که بگیم چون در قاره آمریکا رود وجود داره، پس هر کسی که از وجود رودها حرف زده حتماً از وجود قاره آمریکا مطلع بوده.
به نعمتهای مختلفی در این آیات اشاره شده. گوشت تازه، مروارید، مرجان و ...
به هر حال، همچنان اون نظم ریاضی که دیدیم رو میشه قابل تامل ترین دلیلی دونست که مطرح شده.
اصلا دلیل حساب نمیشه برا رد ایه 19 الرحمن.
کلیپی که دادم مال دانمارکه نه الاسکای امریکا.
مکان اتفاق مهم نیست ولی اتفاق الاسکا ,بیشتر مربوط به ایه 53 سوره فرقان و باقی ایاته
اون وبلاگ رو که منبع قرار دادید و اون دوتا کلیپ اخریش دیدم.(که از ساحله یه دریاست)
کلا ایه 19 سه کلمه هست. شور و شیرین از کجاش در میارن نمیدونم.
لابد خدا یادش رفته توی این ایه هم مثل باقی ایات که از شور شرین و تلخ و اینا حرف زده ,حرف بزنه!:d(:|
کشتی هیچوقت از جاهای کم عمق عبور نمیکنه.
دلیل ابنکه میگن تنگه هرمز رو میبندن بخاطر اینکه کشتیها تنها جای عمیق برای عبورشون همین تنگه هست.
خوبه توی کلیپی که دادم کشتی از روی هردو دریا عبور میکنه
این مثال هم کاملا بی ربط بود
در سایت Alaska news گفته شده که این عکس مال خلیج آلاسکاست و به اشتباه به دانمارک ربط داده شده:
https://www.adn.com/science/article/mythbusting-place-where-two-oceans-meet-gulf-alaska/2013/02/05/
اون قضیه آبهای کم عمق که گفته شد مربوط به مکزیکه نه خلیج آلاسکا.
[/HR]ولی مسئله این نیست. مسئله اینه که از کجا می دونید اشاره قرآن به جایی بوده که عربها نمی شناختند؟ در یک استدلال همه فرضها باید ثابت بشن. پس شما باید ثابت کنید که منظور از دو دریا نمی تونه جایی باشه که برای اعراب شناخته شده بوده. یعنی باید ثابت کنید آنچه در تفسیر نمونه گفته شده نمی تونه درست باشه (تفسیر آیات 19 تا 22 الرحمن را در سایت makarem.ir/quran ببینید).
و منظور از اینکه گفته شده از آن دو مروارید صید می کنید و گوشت تازه می خورید چه بوده؟ آیا مخاطب فقط مردم مکزیک بوده اند؟
سلام
اینو قبلا گفتین. همون تفسیر نمونه هست که قبلا دادین.
اگه یه جای قران بگه فلان چیز هست بعد همه مسلمین بگن به به دیدین خدا از چی حرف زده!. یکی مثل شما میاد میگه هه قران چشم بسته غیب گفت ,خب اینو همه میدونستن این معجزه ی نیست یا محمد تاجر بوده تا امریکا میرفته! و یا وو ووو .....
اما جای که قران خبر از چیزهای میده که بشر در اواسط قرن 20 به بعد میلادی تازه دیدتشون(نه فقط این دریا) و هنوزم که هنوزم خیلی ها از این نوع چیزها خبر ندارن ,یکی مثل شما میگه چرا چیزی گفته که عربها خبر نداشتن.
بهتره بحث رو با شما دیگه ادامه ندم.خود خدا هم میگه کسی توی قران دنبال هدایت بیاد پیدا میکنه دنبال بهونه هم بیاد بهش میدم.
شما یا یه دلیل پیدا کردین(شاید همین اعجاز عددی) و میخواید بگید اینی که من پیدا کردم محکمترین دلیله یا اینکه نمیخواید هیچ دلیلی رو قبول کنید.
در هر حال در کل زندگی موفق باشید
[=microsoft sans serif] نقطه;932894 نوشت:
باسلام
دوست عزیز
دقت کنیم بحث از منظر اول شخص با سوم شخص خلط نشود.
من که خودم را مالک میدانم بسته به میزان یقینم(و اینکه ادم وسواس فکری ای باشم یا نه) به صحبت طرف مقابل اعتنا میکنم.
فرض کنید من با بچه ام به نانوایی رفته ام، وقتی نان را گرفتم دست بچه ام را میگیرم و میخواهم بروم که یک دفعه کسی به من میگوید آقا با بچه من چکار داری.
به نظر شما من اصلا حتی یک درصد هم احتمال میدهم که سخن این شخص صحیح است؟
با اینکه کاملا امکان عقلی و وقوعی دارد که دو بچه درست شبیه هم هستند که یکی بچه من است و دیگری بچه آن فرد. ولی با این حال، در این موقعیت من حتی یک درصد هم حق را به آن شخص نمیدهم.
در مرتبه دیگر فرض کنید که من میخواهم سوار ماشین شوم و ماشینم مثلا ماشینی است که خیلی نادر است. مثلا یک bmw :-o دارم(مثلا. شما ناراحت نشو!!:>)
در این فرض، من تا دستم را به دستگیره در میبرم، یک نفر از کنار میرسد و میگوید آهای با ماشین من چکار داری؟ خب من چکار میکنم؟ معلومه. با عصبانیت میگم به تو ربطی نداره ماشین خودمه.[-(
بار دیگر مثال را عوض کنیم.
من یک پراید دارم و در طبقه اول یک پارکینگ پارک کردم و در آن طبقه فقط همین یک پراید هست. بعد، از سر کار میروم تا سوار ماشین شوم، سوئیچ را در قفل در میکنم تا آنرا باز کنم. یک دفعه یک نفر میگوید آهای چکار با ماشین من داری؟ باز هم با یقین(البته درصد کمتری) میگم ماشین خودم هست.
حالا اگر در اطراف پرایدم، پرایدهای مشابه زیادی باشه یا طبقه را یادم نیاد.
اما به خاطر مشابهت سراغ ماشینی بروم که فکر میکردم ماشین من است. در این وضعیت اگر کسی همان حرف را به ما بگوید، کمی ماشین را وارسی میکنیم و دقت بیشتری میکنیم و بعد نظر میدهیم.
فرضهای دیگری هم در همین مورد میتوان تصور کرد که در تمام آنها حالت باور اول شخص من با بقیه فرق میکند.
اما از منظر سوم شخص کار راحت تر است و فرضهای کمتری وجود دارد.
بنابراین
باید دقت کرد که یقین مورد نظر از منظر اول شخص است یا سوم شخص و ناظر بیرونی.
[=microsoft sans serif] نقطه;932894 نوشت:
بله معلومه.
دلیلش هم این هست که موارد مختلف با یکدیگر فرق میکنه.
به همین جهت که احتیاط در جان و آبروی دیگران لازم است.
در این مورد هم عرض کردم که بحث را از حالات شخصی افراد و نگاه اول شخص خارج کنید.
بحث ما بر سر سوم شخص و ناظر بیرونی و نوع انسانها است.
از منظر سوم شخص، ما به نوع انسانها نگاه میکنیم نه افراد خاص و تیپ های ویژه.
باز هم خلط بین اول شخص و سوم شخص.
اینکه من چکار میکنم ربطی به این بحث ندارد.
اینکه شما چطور قانع میشوید و چه درجه ای ازباور میرسید نیز خللی رد بحث وارد نمیکند.
بحث ما مربوط به یک ناظر بیرونی است که در هر مورد به تبع دلیلی که وجود دارد درجه ای از باور را قابل دست یابی میدانند. حال ممکن است برخی افراد درجه بالاتری از باور را از همان دلیل کسب کنند و کسانی درجه نازلتری.
[=microsoft sans serif] نقطه;932898 نوشت:
این مطلب شما چه ربطی به نکته من که انتخاب کردید داشت؟
بعلاوه، اینکه وجود خدا نیازی به اثبات ندارد و فطری است دلیل نمیشود که ما فلسفه را ببوسیم و کنار بگذاریم.
مگر کار فلسفه تنها اثبات وجود خداوند است؟
کسانی که وجود خدا را برهان ناپذیر میدانند(برهان لمّی) خودشان فیلسوف هستند و با وجود این ادعا، کار فلسفی خودشان را ادامه میدهند.
بنده که از متون دینی موردی را ندیدم که در بین مخاطبان پیامبران چنین افرادی بوده باشند.
مخاطبان ایشان، حداکثر مشرک بوده اند نه دهری.
یعنی وجود خدا امری مفروغ عنه بوده است و بحثها در مباحث بعدی بوده است.
اما اگر فرض کنیم که اکنون پیامبری بخواهد مخاطبش را با دین قانع کند، ابتدا باید وجود خدا را اثبات کند.
وگرنه کار خارق العاده بدون اثبات وجود خدا یا فرض وجود او، چیزی را اثبات نمیکند.
بله درسته قرار نیست این اتفاق بیفته
ولی چرا خدا در قران فرموده بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
لااقل خدا می توانست تبصره بگذارد !
معلومه که حجت نیست
من کجا گفتم حجته
منکر مهربانیهای خدا نیستم
ولی نامهربانیهایی هم گاهی بصورت مستجاب نکردن دعاها دارد
موارد دیگری که مطرح میشه هم جای بررسی دارند
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=47302
هر کسی صد درصد معتقده که اعتقادش درسته و معتقده که اعتقاد دیگران غلطه. تا جایی که به خاطر اعتقاداتشون حتی حکم به قتل یکدیگر هم میدن.
این وسط همه فکر می کنند دارند درست میگن اما اکثر اونها دارند اشتباه می کنند. پس این اطمینان و نبود شک به این معنا نیست که ما حتماً داریم درست میگیم.
برای اینکه این اطمینان قابل قبول باشه، باید یک پشتوانه منطقی داشته باشه. ما به گفتن اینکه "اطمینان داریم" بسنده کنیم، بلکه باید نشون بدیم که دلایل ذکر شده برای تایید خیلی قویتر از دلایل مطرح شده برای رد هست. به نظرم این نظم ریاضی که در پستهای اخیر مطرح شد امیدی رو ایجاد می کنه که بشه از طریق استدلال یک احتمال نزدیک به یقین رو ایجاد کنیم.
به هر حال به نظرم تصویر و تفاوت در رنگ اب دو دریا اصلا مهم نیست. ولی در اون لینک از سایتی که قرار داده بودید یکی از دلیل ها رو رنگ در نظر گرفته بود که مهم نیست. مهم رسیدن دو آب به هم هست که تو دانمارک این اتفاق می افته. این دو دریا هستند اختلاف غلظت دارند که اختلافشون هم کم نیست و این که وقتی بهم میرسند بعد از مدتی مخلوط میشند. این ها رو شما در گوگل مپ هم بزنید کاملا مشخصه.
نقشه
http://www.skagen.com/us/en/journal/danish-food-travel/Insiders-Guide/grenen-two-seas-meet-baltic-north.html
where the Skagerrak and Kattegat seas meet in eternally clashing waves.
مگر بگیم این دو تا دریا نیستند یا آب نیستند.
به هر حال دوباره این سوال مطرح میشه که اون قسمت از تفسیر نمونه گذاشید. اینکه آیا در قدیم چنین چیزی آشکار بوده. اگر بوده که به قول شما معجزه نیست و این هم باز ایرادی بر قرآن وارد نمیکنه.
[=System] سعدی شیرازی;933716 نوشت:
یک نقد به آن نظم هست که نمیدانم چه قدر قوی است: فرض کنید یک مجموعه از اعداد داشته باشیم. تعداد زیادی الگوریتم سادۀ ریاضی وجود دارد که میتوان بر آن مجموعه از اعداد اعمال کرد. چون تعداد الگوریتمها زیاد است بعید نیست یکی از آنها نظم معناداری را نشان دهد.
البته این نقد زیاد مرا قانع نمیکند چون آن رابطه به نظر زیادی ساده میرسد. فکر نمیکنم روابط زیادی به همین سادگی موجود باشد. هر چند این تنها یک حدس است.
در این سایت توضیح داده که به خاطر جریاناتی که بین دو تا دریا به وجود میاد، منظره زیبایی از امواج دریا ایجاد میشه. هیچ بحثی از مخلوط نشدن نیست. دو تا دریا هم شور اند.
ما در خیلی جاهای دنیا برخورد آب شور و شیرین رو داریم (از جمله در دهانه رودها). پس چه اصراریه که حتماً در دانمارک دنبالش بگردیم؟
قرآن نه تنها حرفی از ناشناخته بودن این دریاها نمی زنه، بلکه نعمت ماهیگیری در این دو دریا را به مخاطبان خودش یادآوری می کنه. پس باز هم هیچ ایرادی نیست.
اره مخلوط شدن رو برای این گفتم که بالاخره این دو اب که برسند با هم مخلوط می شند (تا جایی که می دونم بعد مدت زمانی این اتفاق می افته). نه اینکه همین طوری بمونند. بله آب دو تا دریا شور هست ولی شوری یکی کمتر هست ولی در نه حد آب شرب. این برای اون آیه ای که حرفی از آب شیرین و شور نمیزنه. یعنی به هر حال بهم می رسند شوری و شیرینی اهمیت نداشته.
ما چطور می خواهیم از این موضوع، وحیانی بودن را اثبات کنیم؟
نحوه نتیجه گیری را بفرمایید.
نمی تونیم متوجه بشیم مخصوصا با توجه به اون تفسیر نمونه. فقط میشه این شبهه رو رفع کرد که قرآن از این نظر نقص نداره یعنی این شبهه ای که میگن درست نیست.
[=System] irancplusplus;933754 نوشت:
این صفحه نقد مذکور را به طور کلی توضیح میدهد:
https://en.wikipedia.org/wiki/Texas_sharpshooter_fallacy
هر چند هنوز من از وارد بودن این نقد مطمئن نیستم.
[="Tahoma"][="Navy"] سعدی شیرازی;924603 نوشت:
سلام
محکمترین دلیل وحیانی بودن اسلام قرآن است و محکمترین دلیل وحی بودن قرآن بیان حقایق هستی و تبیین راههای وصول به آن از زبان انسانی امی است که تا پیش از آن نه آموزگاری داشته و نه درسی خوانده بود.
یا علیم[/]
سلام جناب محی الدین
اگر با مثال بفرمایید، بهتر میشه در موردش صحبت کرد.
ممنون. به نکته به جایی اشاره فرمودید
یه روش علمی چند مرحله داره: 1- فرضیه 2- پیش بینی 3- آزمایش 4- نتیجهگیری
مغلطه هفت تیر کش تگزاسی" شده ایم که در لینکی که معرفی فرمودید توضیح داده شده.فرض کنید ما به شیوه ای به این نتیجه رسیده بودیم که اگر قرآن وحیانی باشد، باید رابطه خاصی بین شماره سوره ها و تعداد آیاتشان وجود داشته باشد. بعد آزمایش می کردیم و می دیدیم که این رابطه برقراره و در نتیجه فرضمون درسته.
اما اگر این شیوه رو پی نگیریم و بعد از مشاهده پیش بینی را مطرح کنیم، دچار این "
مواردی از این گونه نتیجه گیری ها میشه پیدا کرد. مثلا پایتخت ایران در نزدیکی بلندترین قله ایران قرار گرفته. این در حالیه که در زمان قاجار که تهران به عنوان پایتخت انتخاب شده، ابزاری برای سنجش دقیق ارتفاع کوهها و تشخیص مرتفع ترین قله کشور وجود نداشته ... احتمال ایجاد تصادفی این رابطه هم خیلی کمه و اگر منطقه دیگری انتخاب میشد این رابطه مشاهده نمیشد. اما نمیشه نتیجه گرفت که این انتخاب به شیوه فراطبیعی انجام شده.
اما این که آیا این نقد به رابطه مشاهده شده در مورد تعداد آیات هم وارده یا نه ... یه راه بررسیش اینه که ببینیم آیا پیروان مذاهب دیگر هم برای اثبات اعتقادشون از طریق موفق بوده اند یا خیر. اگر اونها هم تونسته باشند رابطه های جالبی پیدا کنند میشه نتیجه گرفت که این تقارنها به طور معمول رخ میدن. اما اگر این موضوع نباشه ... اون موقع این رابطه خیلی جالب توجه میشه.
[=microsoft sans serif] سعدی شیرازی;933716 نوشت:
سلام
بله من هم نخواستم از یقین شخصی استفاده کنم.
بلکه خواستم به این نکته توجه بدهم که باید بین یقین اول شخص و سوم شخص تفکیک قائل شد.
از سوی دیگر، یقین از منظر سوم شخص، قابل سنجش از ناحیه اول شخص نیست.
بلکه باید از قواعد و اسلوبهای تعیین میزان باور ناشی از هر دلیلی پیروی کرد.
اینکه یک دلیل اولی برای من یقین آور نیست، مشکلی در اولی بودن آن نیست بلکه نوع مردم در تعیین میزان باور ناشی از اولیات ملاک و معیار است.
همانطور که در کلیت قضایا وجدانی و میزان باور ناشی از آن، باید سراغ فهم عمومی و متعارف رفت نه کسانی که در دو جانب فهم متعارف قرار دارند(بدبینی و خوش بینی)
[=microsoft sans serif]
بله درسته
[="Tahoma"][="Navy"] سعدی شیرازی;933840 نوشت:
سلام
تعریف ما از اعجاز وحی قرآن سه رکن اساسی دارد.
1. معرفی حقایق عالم
2. معرفی طرق وصول به آن
3. ارائه این مکتب توسط فردی امی و درس نخوانده
رکن سوم که جای مناقشه ندارد. شکی نیست که محمد ص فردی امی و درس نخوانده و استاد ندیده بود. و شکی در انحطاط فکری و فرهنگی و علمی جامعه ای که او در آن می زیست هم نیست.
و اما مصداق رکن اول :
در قرآن کریم بسیاری از حقایق شگفت عالم بطور صریح بیان شده است.
این حقایق برخی مادی و قابل مشاهده اند مانند سعادتمندی در سایه اخلاق مداری یا نیاز نظام سیاسی سالم الهی به انسان کامل
برخی حقایق هم فرامادی اند مانند یگانگی خالق و پروردگار و وجود عالم غیب و ساکنانش که برای اهل معنا و کشف قابل دسترسی و شناخت است.
مصداق رکن دوم:
معرفی یک نظام اخلاقی منسجم و اعتدال محور برای رسیدن به سعادت در سایه اخلاق مداری که نبی اکرم ص خود از مصادیق عینی خارجی آن بود. معرفی پیشوایان معصوم بعنوان مصادیق انسان کامل برای اداره عادلانه امور جامعه اسلامی که مصداقش را در حکومت چهارساله امیر مومنان ع می بینیم.
معرفی عبادات از قبیل نماز و روزه و حج برای سلوک معنوی که هزاران هزار مومن صادق را به شهود حقایق در این امت نائل کرده است و می کند.
وقتی به چنین کتاب جامع که در شرایط مطلوب، نتایج بابرکتش را نیز نشان داده است نگاه می کنیم و به این امر شگفت هم توجه می کنیم که این کاخ با عظمت را فردی امی از میان مردمی جاهل و بیسواد بنا نهاده است؛ شکی در اعجاز بودن آن نمی کنیم.
آیا شما در تاریخ کسی را می شناسید که بدون هیچ و سواد و درسی کتابی چنین شگفت بیاورد که برای دردهای فرد و جامعه بشری درمانهای موثر ارائه کند؟ آیا ممکن است یک مکتب بزرگ را یک فرد بیسواد ارائه کند؟ آیا اعجاز چیزی غیر از این است ؟
یا علیم[/]
سلام
بیان اصول و عقایدی که توسط سایر ادیان موجود در آن زمان (مثل دین حنفی و ادیان مسیحیت و یهودیت) نیز بیان شده اند، معجزه مجسوب نمیشه. چون دسترسی به اونها از طریقی غیر از وحی هم ممکنه.
می مونه اصول و عقایدی که مختص اسلام اند. که اگر بتونیم خوب بودن اونها رو به شیوه برون دینی اثبات کنیم، این می تونه یک برهان خوب باشه. یک مثال از این دسته عقاید و نحوه اثباتشون رو می فرمایید؟