منافق

من جزو کدوم گروه هستم؟! (پرهیزکاران/کافران/منافقان)

سلام خسته نباشید
داشتم تفسیر سوره بقره رو میخوندم که به یه متنی برخورد کردم
ابتدای این سوره مردم رو در ارتباط با آئین اسلام به سه بخش تقسیم کرده
پرهیزکاران(متقین)/کافران/منافقان
الان میخواستم بدونم من جزو هیچکدوم از این گروها نیستم که!!
پرهیزکار نیستم چون انسان متقی کسیه که تو همه موارد خودنگهدار باشه و گناه نکنه
من روز به روز سعی میکنم بهتر از دیروز باشم و خدا رو شکر بهتر هم میشم کخودمو بیشتر بشناسم اما من متقی نیستم چون هنوزم گناهانی دارم که سعی در ترک اونا دارم
گروه دوم کافران هستند که مسلما کافر هم نیستم چون برنامه و دین اسلام رو کاملا قبول دارم واجباتو انجام میدم و محرمات هم اکثرشو انجام نمیدم و سعی در ترک گناهان دارم مثل دروغ ازروی مصلحت
گروه سوم هم منافقان هستند که جزوشون نیستم
منافقان در ظاهر با مسلمانان هستند ولی ذاتا با مخالف های اسلام
الان قرآن ادما رو سه بخش کرده
خب یعنی آدمایی مثل من چه اسمی روشون گذاشته میشه؟

به نظرتون منافق چه شکلیه؟

سلام

درسته که سناخت منافق سخته اما محال که نیست هست؟
به نظرتون نباید کمی توجه و علممون رو بیشتر کنیم تا جلوی ورود منافقین به بدنه نظام رو بگیریم؟

یادمون باشه امام خمینی ره بارها فرمودند نگذارید این انقلاب به دست نااهلان بیفتد

به فرموده امام علی علیه االسلام منافق حرف هایی زیبا و عملی زشت دارد
پس شناختش غیر ممکن نیست



احادیث: نماز جمعه

سلام: ایا باید به ظاهر احادیث عمل کرد؟
مثلا حدیثی داریم که هرکس سه نماز جمعه حضورپیدا نکنه منافقه.
درحالی که میشه به مصالحی که در نماز جمعه هست .جای دیگه دست پیداگرد.

اسم منافقینی که موفق به توبه شدند !

با سلام

اسامی منافقینی که در صدر اسلام موفق به برگشت و توبه شدند ؟

آیا در امم قبل ودر عهدین به نفاق ومنافق اشاره شده است ؟

تفاوت بین کفر ، شرک و نفاق

انجمن: 

سلام و عرض ادب و احترام

میخواستم بپرسم بین کفر و شرک و نفاق چه تفاوتی هست و به ترتیب کدام بدترند ؟

با تشکر ... :Gol:

پاسخ به مقاله «جنگ جمل» نوشته شده توسط سایت های اهل سنت



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم



السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

==============================================

باسمه تعالی


در نظر داریم بصورت علمی و مستند و با استفاده از محتویات سایت برجسته موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) به نشانی الکترونیکی (www.valiasr-aj.com) و هم

چنین در کنار نظارت اساتید مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی ، سایت مذهبی_ علمی www.askdin.com

نوشته ی مندرج در سایت های برادران اهل سنت تحت عنوان

"نگاهی به جنگ جمل" را نقد علمی کنیم .

متن مقاله مزبور بدین شرح است:

نقل قول:

نقل قول:
جنگ جمل در ماه جمادى الأخرى سال ۳۶ هجری واقع شد. در یک جانب از این جنگ حضرت علی رضی الله عنه، و در جانب دیگر أم المؤمنین حضرت عایشه رضی الله عنه و به همراهی او حضرت طلحه و حضرت زبیر رضی الله عنهما ـ که از عشره‌ی مبشره‌اند ـ قرار گرفته بودند. هر دو فریق از بزرگان صحابه رضی الله عنهم هستند؛ اما این جنگ بنا به حیله‌سازی چند نفر مفسد به صورت اشتباهی رخ داد و در میانِ ایشان نه رنجشی وجود داشت و نه می‌خواستند که با هم جنگ کنند.
مفسدوں کی فتنہ پردازی ہوئی /٭/ باعث خونریزی جنگ جمل
ورنہ شیر حق سے طلحه و زبیر /٭/ چاہتے ہرگز نه تھے جنگ و جدل
ترجمه:
فتنه پردازی چند مفسد شده /٭/ باعث خون‌ریزی جنگ جمل
ورنه با شیر خدا طلحه و زبیر /٭/ کی همی خواستند کنند جنگ و جدل
در حکایت این جنگ نیرنگ‌سازی‌های زیادی به کار رفته و دروغ‌های فراوانی با آن آمیخته شده است؛ اصل واقعه به حواله‌ی تاریخ قرطبی از این قرار است:
حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما وقتی که با اکراه شورشیان بر دست مبارک حضرت علی رضی الله عنه بیعت کردند، فوراً از مدینه حرکت کردند. أم المؤمنین حضرت عایشه‌ی صدیقه رضی الله عنها در آن سال به حج تشریف برده بود و تا آن زمان در مکه سکونت داشت. حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما پیش وی رفته، تمام سرگذشت را به عرض وی رسانیدند که حضرت عثمان رضی الله عنه شهید شد و شورشیان مردم را به زور به بیعت با حضرت علی رضی الله عنه وادار کرده‌اند و این وقت در مدینه فتنه‌ی سختی برپا است؛ شما أم المؤمنین هستید و ما در پناه شما مأمون خواهیم ماند و شما سعی کنید که فتنه به نحوی دفع گردد؛ زیرا حضرت علی رضی الله عنه مصلحت را در این می‌داند که اکنون نسبت به قصاص قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه سکوت اختیار شود، حال آن‌که از این سکوت، نیروی شورشیان بیش‌تر می‌شود. حضرت عایشه رضی الله عنها از شرکت در مشاجرات انکار ورزید؛ حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما از قرآن پاک آیاتی تلاوت کردند که در آن دستور اصلاح بین مسلمانان داده شده، بالأخره حضرت عایشه رضی الله عنها با ایشان هم‌نظر شد و بر این امر اتفاق کردند که تا مادامی که نیروی شورشیان کم نگشته، نباید به مدینه برویم؛ بلکه بیرون از سرزمین عرب، در گوشه‌ای عافیت اختیار می‌کنیم و با تدبیری حضرت علی رضی الله عنه را از گروه مفسدان جدا کرده، با خود همراه می‌کنیم، آن‌گاه مشکل حل خواهد شد؛ قصاص حضرت عثمان رضی الله عنه هم گرفته می‌شود و مفسدان گوش‌مالی داده می‌شوند؛ چنان‌که طبق این مشورت ایشان عازم بصره شدند.
مفسدان این واقعه را با حیله‌گری عجیبی برای حضرت علی رضی الله عنه بیان کردند و به او این طور فهماندند که آن‌ها می‌خواهند تو را از خلافت عزل کنند و نگذاشتند که حضرت علی رضی الله عنه از اصل نیت آن‌ها با خبر شود؛ لذا حضرت علی رضی الله عنه هم به سوی بصره روانه شد.
حضرات حسن و حسین، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم با این لشکرکشی مخالف بودند؛ اما رأی ایشان مورد قبول واقع نشد.
وقتی که لشکر حضرت علی رضی الله عنه به نزدیکی بصره رسید، آن جناب، حضرت قعقاع رضی الله عنه، صحابی پیامبر صلى الله علیه وسلم را به عنوان قاصد نزد حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما فرستاد.
حضرت قعقاع رضی الله عنه اوّلاً با أم المؤمنین رضی الله عنها ملاقات کرد؛ ایشان صراحتاً جواب داد که مقصود من فقط اصلاح است که به یک نحوی این فتنه و فساد مرتفع گردد و امنیت برقرار شود.
باز حضرت قعقاع رضی الله عنه با حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما ملاقات نمود و پرسید: شما چه صورتی را برای اصلاح تجویز کرده‌اید؟
هر دو گفتند: بدون قصاص از قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه راهی دیگر برای امنیت متصور نیست.
حضرت قعقاع رضی الله عنه گفت: حصول این مقصود بدون از اتفاق تمام مسلمانان امکان پذیر نیست؛ لذا باید شما با حضرت علی رضی الله عنه بپیوندید و با هم متفق شده و برای آن تدبیری در نظر بگیرید.
این رأی مورد پسند حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما قرار گرفت. حضرت قعقاع رضی الله عنه بشارت صلح را به محضر حضرت علی رضی الله عنه آورد و ایشان بسیار خوش‌حال شد و تا سه روز بین آن‌ها تبادل نامه و پیام جاری بود. روز سوم به وقت شام چنین برنامه‌ریزی شد که فردا صبح حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما با حضرت علی رضی الله عنه طوری ملاقات نمایند که کسی از شورشیان در جلسه حاضر نباشد.
این امر برای شورشیان سخت ناگوار گذشت؛ زیرا می‌دانستند که هر گاه حضرت علی رضی الله عنه به تنهایی با طلحه و زبیر رضی الله عنهما ملاقات نماید، از توان ما خارج خواهد شد؛ لذا آنان در فکر افتادند تا به یک صورتی صلح را به هم بزنند و نگذارند ملاقات صورت گیرد!
منافق مشهور، عبدالله بن سبا، مؤسس مذهب روافض در رأس مفسدان بود و رأی داد که شما امشب جنگ را آغاز کنید و بعداً به اطلاع حضرت علی رضی الله عنه برسانید که طرف مقابل غدر کرده و به جنگ پرداخته است؛ چنان‌که همین طور واقع شد.
شورشیانِ مفسد در آخر شب خودسرانه جنگ را آغاز کردند و از جانب دیگر به آنان جواب داده شد و در لشکر حضرت علی رضی الله عنه فریاد برآوردند که طلحه و زبیر رضی الله عنهما عهدشکنی کرده‌اند و در آن طرف این صدا در هم پیچید که علی رضی الله عنه عهدشکنی کرده است.
هدف این‌که با این توطئه‌ معرکه‌ی بزرگی به پا شد و از دو طرف سیزده‌هزار مسلمان کشته شد. حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما هم در این جنگ شهید شدند؛ «إِنَّا لِلّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رٰجِعُونَ».
حضرت طلحه رضی الله عنه در میدان جنگ شهید شد، اما حضرت زبیر رضی الله عنه از جنگ کناره گرفت و هنگامِ برگشت ابن جرموز در راه او را شهید کرده و به امید انعام نزد حضرت علی رضی الله عنه آمد و گفت: ای أمیرالمؤمنین! مژده باد که دشمنت را کشتم.
حضرت علی رضی الله عنه پرسید: چه کسی را؟
گفت: زبیر را.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: من تو را به جهنم مژده می‌دهم!
ابن جرموز گفت: انعام عجیبی دادی!
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: من چه‌كار کنم در حالی كه رسول خدا صلى الله علیه وسلم به من فرموده است:
ـ «یَا عَلِیُّ! بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِیَّةَ بِالنَّارِ»؛ ای علی! قاتل پسر صفیه را به دوزخ بشارت بده.
و حضرت زبیر رضی الله عنه پسر صفیه، عمه‌ی پیامبر صلى الله علیه وسلم بود.
ابن جرموز با شنیدن این بشارت خودکشی کرد. حضرت علی رضی الله عنه با دیدن این صحنه با آواز بلند تکبیر گفت و فرمود: ببینید گفته‌ي رسول خدا صلى الله علیه وسلم چگونه راست در آمد![۱]
پس از پایان جنگ، حضرت علی، امام حسن و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم جهت مشاهده‌ی اجساد مقتولین به میدان جنگ تشریف بردند؛ بر یکی که رسیدند، حضرت امام حسن رضی الله عنه آواز داد: یَا أَبَتِ! وَاللهِ فَرْخُ قُرَیْش؛ ای پدر! قسم به خدا نوجوانی از قریش این‌جا افتاده است.
حضرت علی رضی الله عنه پرسید: کیست؟
او گفت: محمّد بن طلحه رضی الله عنهما.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: «وَاللهِ کانَ شَاباً صَالِحاً»؛ به خدا قسم نوجوان نیکوکاری بود.[۲]
باز گذر حضرت علی رضی الله عنه بر جسد حضرت طلحه رضی الله عنه افتاد؛ آن را دیده و نشست و فرمود: ابومحمّد این‌جا به این حال افتاده است! و فرمود: کاش من بیست سال قبل می‌مردم! و دست حضرت طلحه رضی الله عنه را گرفته و بار بار بوسه می‌داد و می‌فرمود: این همان دستی است که از رسول خدا صلى الله عليه وسلم مصایب را دفع کرده است.[۳]
وقتی که آخرین رمق حضرت طلحه رضی الله عنه رسیده بود، کسی [ثور بن مجزاة] از کنار او گذشت، او پرسید: از کدام لشکری؟
گفت: از لشکر امیر المؤمنین رضی الله عنه.
حضرت طلحه رضی الله عنه فرمود: خوب است؛ دست بده تا من بر دست تو برای حضرت علی رضی الله عنه بیعت کنم. و بیعت کرد و پس از آن جان داد.
آن شخص واقعه را به حضرت علی رضی الله عنه عرض کرد؛ حضرت علی رضی الله عنه تکبیر خواند و فرمود: خداوند نخواست که حضرت طلحه رضی الله عنه را بدون بیعت با من به جنّت داخل گرداند.[۴]
از حضرت علی رضی الله عنه راجع به اهل جمل سؤال شد که آیا مشرک بودند؟
فرمود: نه؛ ایشان از شرک می‌رمیدند.
گفته شد: پس آیا منافق بودند؟
فرمود: نه؛ منافق خدا را بسیار کم یاد می‌کند.
باز پرسیده شد: آنان را چه قرار دهیم؟
فرمود: «إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا»؛ آنان برادران ما بودند که بر ما بغاوت کردند [و امیدوارم من و آنان از گروهی باشیم که خداوند درباره‌ی آن‌ها فرموده است: «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِیْنَ»؛ هر گونه غِلّ را از سینه‌ی آن‌ها می‌شوییم در حالی که همه برادراند و بر تخت‌های بهشت روبه‌روی یک‌دیگر قرار می‌گیرند.]
_________________________
[۱] تطهیر الجنان؛ البدایة والنهایة.
[۲] تطهیر الجنان.
[۳] تطهیر الجنان؛ البدایة والنهایة (۷/۴۲۸). در جنگ احد یک بار آن‌حضرت صلى الله عليه وسلم در ازدحام کفار واقع شد؛ در آن وقت به غیر از حضرت طلحه رضي الله عنه کسی دیگر نبود. از هر چهار طرف تیر می‌بارید و حضرت طلحه رضي الله عنه به وسیله‌ی سپر جلوی تیرها را می‌گرفت که ناگهان سپر از دستش افتاد. تصور کرد که اگر من سپر را بردارم تا آن وقت معلوم نیست که چند تیر به پیامبر صلى الله عليه وسلم اصابت کند؛ لذا به وسیله‌ی دست خود جلوی تیرها را می‌گرفت. در نتیجه دستش کاملاً شل شد که تا آخر عمر بی‌کار ماند. حضرت علی رضي الله عنه همین دست را بوسه می‌داد. (مؤلف)
[۴] إزالة الخفاء (۲/۲۸۰).
٭ سيرت خلفاي راشدين/ ترجمه مولانا حسین پور

بعد از تایید این تاپیک و انتخاب کارشناس ناظر ، مطالبی که در نقد مقاله فوق تدوین کرده ایم را در همین محل خواهیم گذاشت.

بحث ما کاملا علمی است تا حقایق تاریخ مشخص شود و در این نوشته به کتب اهل سنت استناد داشته ایم.


حق برای نویسنده و منتشران این مقاله در همین مکان(سایت مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی به نشانی www.askdin.com) محفوظ است تا پاسخ های خویش را مستند و علمی داده و پاسخ آن را بگیرند.




درخواست چند مثال برای آیه 62 سوره احزاب

انجمن: 

در آیه 61 سوره احزاب می خوانیم که منافقین ملعئن هستند و هر کجا یافت شوند باید گرفتارشان کرده به قتلشان برسانند. در ادامه در آیه بعدی می فرماید این سنت الهی است که در اقوام پیشین بوده است. سوال اول اینکه منافقان در ادیان پیشین ( مثل یهود و مسیحیت) چه کسانی بوده اند؟ اصلا ایشان منافق هم داشته اند؟ دوم ا ینکه چند مثال بیاورید تا ببینیم که چگونه با آنها برخورد شده است.

نفاق چیست ؟ علائم نفاق و خصوصیات منافقین کدامست ؟ ( مباحث نفاق شناسی )

خدا در قرآن کافران را از منافقان مجزا کرده است. در تاریخ اسلام منافق حتی از معاند هم خطرناک تر است.
خدا در سوره توبه آیه 101 برای این دسته دو عذاب را وعده داده است.
و برخى از باديه‏نشينانى كه پيرامون شما هستند منافقند و از ساكنان مدينه [نيز عده‏اى] بر نفاق خو گرفته‏اند تو آنان را نمى‏شناسى ما آنان را مى‏شناسيم به زودى آنان را دو بار عذاب مى‏كنيم سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مى‏شوند (۱۰۱)

اما اینکه چرا خدا برای این گروه دو عذاب نازل کرده است شاید به این دلیل باشد که اولا شناخت وی از مسلمان واقعی اشتباه است . اما خدای در قرآن نیت آنان را آشکار خواهد کرد: انچنان که در آیه 64 توبه می فرماید
منافقان بيم دارند از اينكه [مبادا] سوره‏اى در باره آنان نازل شود كه ايشان را از آنچه در دلهايشان هست‏خبر دهد بگو ريشخند كنيد بى‏ترديد خدا آنچه را كه [از آن] مى‏ترسيد برملا خواهد كرد (۶۴)
صدق الله العلی العظیم.

چگونگی نماز پیامبر بر مومن و منافق

[=&quot]
[/]

[=&quot]فيض کاشاني (ره) در تفسير «صافي» گفته است : رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلّم بسيار با حيا و کريم بود همچنانکه خداوند عزوجل گويد: فيستحيي منکم والله لا يستحيي من الحق.[=&quot][1][/] «پس پيغمبر از شما حيا مي کند؛ و خداوند از حق حيا نمي‏کند.» و ناپسند داشت که مردي از أصحاب اوست و اظهار ايمان مي‏کند؛ مفتضح و رسوا شود؛ فلهذا دعا بر عليه منافقين مي‏کرد و به طور توريه نشان مي‏داد که من دعا بر له آنها نموده‏ام. و اين معناي گفتار اوست که به عمر مي‏گويد: تو ما را نديدي که بر جنازه او نمازي بخوانيم؛ و يا بر قبر او وقوفي نمائيم! و همچنين معناي گفتار او در حديثي قمي: مرا مخير کرده‏اند: و من اختيار استغفار را نموده‏ام. و در کتاب «کافي» از حضرت صادق عليه‏السلام روايت مي‏کند که رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلّم بر جماعتي در نماز ميت پنج تکبير مي‏گفتند؛ و بر جماعت ديگري چهار تکبير. چون بر جنازه‏اي چهار تکبير مي‏گفتند آن جنازه متهم بود يعني به نفاق. و نيز در کتاب «کافي» و «تفسير عياشي» از حضرت صادق عليه‏السلام روايت است که: چون رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلّم بر جنازه‏اي نماز مي‏خواندند؛ تکبير مي‏گفتند؛ و پس از آن شهادتين را مي‏گفتند؛ و سپس تکبير مي‏گفتند و بر پيامبران درود و صلوات مي‏فرستادند؛ و پس از آن تکبير مي گفتند و براي مومنين دعا مي‏کردند؛ و سپس تکبير چهارم را مي‏گفتند و دعا براي اين ميت مي‏نمودند؛ و پس از آن تکبير مي‏گفتند و از نماز منصرف مي‏شدند. و چون خداوند او را از دعاي بر منافقين منع کرد؛ وقتي که مي‏خواستند بر منافقي نماز بخوانند، تکبير و تشهد مي‏گفتند؛ و پس از آن تکبير گفته و صلوات بر پيغمبران مي‏فرستادند؛ و سپس تکبير گفته و دعا براي مؤمنين مي‏نمودند؛ و پس از آن تکبير چهارم را گفته، و از نماز منصرف مي‏شدند و دعا براي ميت نمي‏نمودند.[=&quot][2][/][/]


[=&quot][1][/] [=&quot]- آیه 53 سوره احزاب [/]

[=&quot][2][/] [=&quot]- تفسیر صافی ، ص 273[/]