مصائب

وادار کردن خدا به اجابت دعای بنده اش

انجمن: 

سلام.
وقتی تاریخچه زندگیم رو ورق می زنم جز نابودی و تلاش بیهوده چیزی نبوده.تقدیر اینجور بوده که شر و بلا دور و برم باشه.اما حالا که همه ی زمان ها تلاشم ثمره ای نداشته و دنبال مقصر بگردم و عمرم رو تلف کنم و ببینم جبر اجتماعی و علل پیشین و ... باعث این وضعیته
مرگ یک بار و شیون یکبار این کار بکنم :
[SPOILER]

ابولبابه انصاری در زمان پیامبر خودش رو برای پذیرش توبه به ستون مسجد النبی می بندد و ۷-۸ روز در اعتصاب کامل غذا می ماند در حال مرگ آیه برای درخواستش نازل می شود و ..

[/SPOILER]

بنده هم اینچنین در امتناع از خوردن بمانم یا معجزه می شود بالاخره خداوند مدیون می شود کاری می کند یا از گرسنگی می میرم و از زندگی کوفتی راحت می شم.
نظر شما چیست ؟؟

آیا سختی ها و مصائب و مشکلات زندگی، راهی برای جعل حقیقت هستند؟

سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید ...

اجازه بدید کلامم را با سخنی از نیچه آغاز کنم :
دریغا، آن‌چه تا چندی پیش درین چمن، سبز و رنگین ایستاده بود، اکنون پژمرده و خاکسترین افتاده است! و چه بسیار شهدِ امید که من از این‌جا به کندوهایِ خویش برده بودم!
آن دل‌های جوان اکنون همه پیر گشته‌اند. و نه تنها پیر، که خسته و بی بها و تن آسا. آنان این را
چنین می‌نامندما دیگربار دیندار گشته‌ایم
چندی پیش بود که ایشان را می‌دیدم که بامدادان با پاهایِ بی‌باک بیرون می‌دوند: اما پایِ دانایی‌شان خسته شد و اکنون از بی‌باکیِ بامدادی خویش نیز به بدی یاد می‌کنند.
به راستی، روزگاری، بساکس از ایشان پاهایِ خویش را بسانِ رقّاصان بَرمی‌کشید و نوشخند فرزانگی‌ام برای‌اش دست می‌کوفت. آن‌گاه از کار بازایستاد و هم‌اکنون دیدم‌اش که خمیده پشت به سوی صلیب می‌خزد.
. هرچه پیرتر، سردتر: و اکنون تاریک اندیشان‌اند و وِردخوانان و گوشه نشینان.دریغا، همیشه چه کم‌اند آنانی که دل‌هاشان بی‌باکی و بازیگوشیِ دیرپای دارد و جان‌شان نیز شکیبا می‌ماند. جز اینان دگر همه بیم‌داران‌اند.

و سخنی از خودم :
همانا سختی ها ؛ مشگلات ؛ و آسیب های روحی مسیری برای جعل حقیقت و معنای زندگی هستند .

و سوالی :
هر کدام از ما در درون زندگیمون بوده ....

1. یا اینکه عزیزی رو داشتیم که مریض شده بر رویه تخت بیمارستان افتاده و مسیری گاها چند ساله رو طی کرده ؛ ما هم دست به دعایی چند ساله برداشتیم : تا اینکه در نهایت اون شخص خوب شده ؛ یا اینکه فوت شده .
2. یا اینکه میخواستیم با کسی باشیم و ماهها و روزها دعا کردیم و در نهایت به خواستمون رسیدیم ؛ یا اینکه نرسدیم .

و در نهایت بعد از گذشت این دوران برمیگردیم و نگاهی به آنچه گذشت میکنیم ...

1. اینقدر التماس کردیم که دیگر نائی برای التماس کردنمون نبوده
2. آنقدر اشک ریختم که دیگر سوئی براش اشک ریختنمون نبوده
3. آنقدر خدا خدا کردیم که دیگر صدایی در هنجره باقی نمانده

به شخصیتمون نگاه میکنیم ....
1. چقدر صدام کودکانه شده ؛ چقدر اخلاقم مثله بچه ها شده ؛
2. چقدر زود گریه ام در میاد ؛
3. چقدر الکی مهربان شده ام .
و ...

به راستی آیا اگر مریضی مهلکی گرفته باشیم ... زنده موندنمون ... یا زنده موندن یک عزیز یا بدست آوردن یک عشق اینقدر ارزش داره که ....

1. اینقدر دعا کنیم و اینقدر التماس کنیم که صدا و آوامون کودکانه بشه .
2. اخلاقمون مانند بچه ها بشه .
3. زود گریه مون در بیاد .
4. الکی مهربان شده باشیم .

و از شیر بودن و انسان بودنمون فاصله گرفته باشیم ... آیا مرگ لذت بخش تر نیست ...

آیا این خواسته ها اونقدر ارزشمند هستند که کل ماهیت خودمون رو از دست داده باشیم ... و با خودمون بگیم " ما دگر بار دیندار گشته ایم "

چندی پیش گربه ای رو در نزدیکی منزلمون میدیدم ... رنجور و نحیف و افسرده ... هر بار که از اون قسمت از کوچه عبور میکردم ... اون گربه رو میدم که به سمته آسمان ( پنجره یکی از آپارتمان ها ) خیره نگاه میکرد که آیا پنجره باز شود ؛ که آیا تکه گوشتی برایش انداخته شود ؛ و روز به روز این گربه رو میدیدم که نگاه هایش معصومانه تر ؛ و بدنش نحیف تر میشد ... شیر گربه هایی قوی جثه رو میدیدم که هیچ نگاهی به آسمان نداشتند و بدنهایی سالم و ذهنهایی سالم داشتند .

و با خود چنین اندیشیدم که
آیا سختی ها و مشگلات و مصائب زندگی راهی برای جعل حقیقت و معنای زندگی هستند ...

به نظره شما سختی ها و مشگلات و مصائب زندگی ... ( دعا کردن ) ... ( از دعا نتیجه گرفتن یا نگرفتن ) راهی برای جعل حقیقت و معنای زندگی هستند یا خیر ...

متشکرم .

اصول کلی اشکال شرور از نظر عدل الهی

خلاصه و اصول کلی شرور از نظر عدل الهی عبارتند از:
صفت حکمت، یعنی حکیم بودن، درباره خداوند و درباره انسان به دو گونه صادق است. حکیم بودن انسان به معنی این است که در هر کاری غایتی معقول دارد و در کارهای خود عالی ترین و فاضل ترین هدفها را و بهترین وسیله ها را برای رسیدن به آن هدفها انتخاب می کند. اما خداوند، غنی علی الاطلاق است، غایتی را جستجو نمی کند، کمالی فرض نمی شود که او فاقد باشد تا بخواهد آن را جستجو کند، حکیم بودن او به معنی این است که موجودات را به کمالات لایقشان تا هر حدی که برای آنها ممکن باشد می رساند، کار او ایجاد است که به کمال وجود رساندن است و یا تدبیر و تکمیل و سوق دادن اشیاء به سوی کمالات ثانویه آنهاست که نوعی دیگر از رساندن اشیاء به کمالات آنهاست. بعضی از پرسشها و ایرادها و اشکالها از قیاس گرفتن غلط حکیم بودن خداوند به حکیم بودن انسان پیدا می شود.

فیض الهی، یعنی فیض هستی که سراسر جهان را در بر گرفته نظام خاص دارد، یعنی تقدم و تأخر، و سببیت و مسببیت، و علیت و معلولیت میان آنها حکمفرماست و این نظام، غیر قابل تخلف است، یعنی برای هیچ موجودی امکان تخلف و تجافی از مرتبه خود و اشغال مرتبه دیگر وجود ندارد. سیر تکامل موجودات، بالخصوص سیر تکاملی انسان، به معنی سرپیچی از مرتبه خود و اشغال مرتبه دیگر نیست، بلکه به معنی " سعه وجودی " انسان است. لازمه درجات و مراتب داشتن هستی این است که نوعی اختلاف و تفاوت از نظر نقص و کمال و شدت و ضعف در میان آنها حکمفرما باشد و اینگونه اختلافها تبعیض نیست.

صنع خدا کلی است نه جزئی، ضروری است نه اتفاقی. ریشه دیگر اشتباهات در این زمینه، مقایسه صنع خدا با صنع انسان از این نظر است که پنداشته می شود. ممکن است صنع الهی مانند صنع انسان، جزئی و اتفاقی باشد. علاوه بر اینکه باید غایات را، غایت فعل باری گرفت نه غایت ذات باری، باید بدانیم که غایات افعال باری، غایات کلیه است نه غایات جزئیه و غایات ضروری است نه اتفاقی.

برای وجود یافتن یک چیز، تام الفاعلیه بودن خداوند، کافی نیست، قابلیت قابل هم شرط است. عدم قابلیت قابلها منشأ بی نصیب ماندن برخی موجودات از برخی مواهب است. شروری که از نوع نیستیهاست یعنی عجزها، ضعفها، جهلها، از آن جهت که به ذات اقدس الهی مربوط است، یعنی از نظر کلیت نظام ( نه از آن جهت که به بشر مربوط است، یعنی جنبه های جزئی و اتفاقی نظام ) ناشی از نقصان قابلیتهاست.

خداوند متعال همانطور که واجب الوجود بالذات است، واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است، از این رو واجب الافاضه و واجب الوجود است. محال است که موجودی امکان وجود یا امکان کمال وجود پیدا کند و از طرف خداوند افاضه فیض و اعطاء وجود نشود. آنچه به نظر می رسد که در مواردی یک موجود قابلیت یک کمالی را دارد و از آن بی نصیب است، امکان به حسب علل جزئی و اتفاقی است نه امکان به حسب علل کلی و ضروری.

شرور، یا اعدامند و یا وجوداتی که منشأ عدم در اشیاء دیگرند و از آن جهت شرند که منشأ عدمند. شریت شرور نوع دوم، در وجود اضافی و نسبی آنهاست نه در وجود فی نفسه شان. آنچه واقعا وجود دارد و جعل و خلق و علیت به آن تعلق می گیرد، وجود حقیقی است نه وجود اضافی. شرور، مطلقا مجعول و مخلوق بالتبع و بالعرضند نه مجعول بالذات. جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است، حذف بعضی از اجزاء جهان و ابقاء بعضی، توهم محض و بازیگری خیال است. شرور و خیرات، دو صف و دو رده جدا نیستند، به هم آمیخته اند، عدمها از وجودها، و وجودهای اضافی از وجودهای حقیقی تفکیک ناپذیرند. نه تنها عدمها از وجودها، و وجودهای اضافی از وجودهای حقیقی تفکیک ناپذیرند، وجودهای حقیقی نیز به حکم اصل تجزیه ناپذیری جهان، پیوسته و جدا ناشدنی هستند. موجودات به اعتبار انفراد و استقلال، حکمی دارند و به اعتبار جزء بودن و عضویت در یک اندام، حکمی دیگر. آنجا که اصل پیوستگی و انداموارگی حکمفرماست، وجود انفرادی و مستقل، اعتباری و انتزاعی است. اگر شر و زشتی نبود، خیر و زیبایی معنی نداشت. شرور و زشتیها نمایانگر خیرات و زیبائیهاست. شرور، منبع خیرات، و مصائب، مادر خوشبختیهاست.

هدایت الهی از طریق مصائب و سختیها



بسم الله الرحمن الرحیم

خداوند که انسان را آفرید از سر لطف او را نیز هدایت میکند .خداوند طبق هدایت عمومی و تکوینی خود همه مخلوقات را به سوی کمال مطلوب آنها راهنمایی میکند.
قال ربنا الذی اعطی کل شیی خلقه ثم هدی،طه،50
گفت پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی را که در خور اوست داده سپس آن را هدایت فرموده است.

افزون بر هدایت عمومی ،خداوند از طرق خاصی آدمی را هدایت کرده است.بخشی به وسیله قوای ادراکی که در وجود انسان به ودیعت نهاده شده است.
و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدةلعلکم تشکرون؛ نحل،78.
و برای شما چشم و گوش و چشمها و دلها را قرار داد که سپاسگذاری کنید.

بخش دیگری از هدایت از طریق ارسال رسل و انزال کتب صورت میگیرد.
در این میان سنت دیگری در جهت هدایت وجود دارد که شرایط محیطی را برای خضوع مردم در برابر حق و پذیرش دعوت انبیا آماده میکند. سنت خدا بر این است که پس از بعثت پیامبران پاره ای مصائب و گرفتاری های اجتماعی همچون خشکسالی ،بیماری و زلزله و ... پدید آید تا مگر انسانهای خفته از خواب غفلت بیدار شوند و ذلت و ناتوانی خویش را دریابند و به خدا نزدیک شوند.

بدین ترتیب هدایت انسانی در 2 بعد انجام میگیرد:

1- بعد شناختی و معرفتی ؛ توسط پیامبران درونی(عقول) و پیامبران بیرونی.
2-بعد عاطفی؛ فراهم آمدن شرایط بیرونی به گونه ای که دل و جان آدمی از هدایت الهی متأثر گردد.

هنگامی که این 2 بعد با یکدیگر همراه شوند زمینه مناسبی برای هدایت و انتخاب راه راست فراهم میشود.

ر.ک.راه و راهنما شناسی، محمد تقی مصباح یزدی.