فروع دین

نیامدن کلمه حجاب در اصول و فروع دین ما

سلام چرا حجاب وچادر نه در اصول دین و نه درفروع دین ما نیامده خصوصا خودحجاب منظورمه ما معمولا میگیم توقع ندارید همه چی تو قرآن بیاد پس علت اینکه حتی تو اصول وفروع نیومده چیه؟
میگن نماز شخص قبول باشه همه چی قبوله نمازش قبول نباشه همه چی رده
نماز تو فروع دین اومده بعد چرا حجاب حتی تو فرع هم نیومده؟
چرا نماز وحجاب که ظاهر دین ماهستن نماز شده اولین سوال روزقیامت بعد حجاب ننوشته مگه نه اینکه حجاب باید بعداز نماز میومد؟

تعداد اصول و فروع دین

با سلام
این که می گن اصول دین پنج تاست و فروع دین ده تاست، مبنای شرعی و روایی داره یا یک نظریه مشهور هست؟
چون به نظر نمی رسه این طور باشه، نه اصول دین پنج تاست و نه فروع دین ده تا.

دیگراین که معارف دین رو که در سه بخش عقاید، احکام و اخلاق تقسیم کردند، چه مبنایی داره، در حالی که معارف دین، قسمت های دیگری هم داره مثل تاریخ، جامعه شناسی، اقتصاد و ...

چرا در بیان حضرت عبدالعظیم علیه السلام به خمس اشاره ای نشده!؟

بسم الله

سلام علیکم.
در کتاب داستانهای بحارالانوار محمود ناصری که بر گرفته از مجموعه عظیم بحار است این داستان نقل شده.
برای بنده سوال است چرا در کلام ایشان به خمس اشاره ای نشده.
ممنون.

حضرت عبدالعظیم علیه السلام مى گوید:
محضر آقاى خودم امام على النقى الهادى علیه السلام رسیدم . همین كه چشمش به من افتاد فرمود: خوش آمدى اى اباالقاسم ! تو به راستى دوست ما هستى . عرض كردم : فرزند رسول خدا! مى خواهم دین خود را بر شما عرضه كنم . چنانچه این اعتقاد من مورد پسند شماست در آن ثابت قدم باشم تا بمیرم . فرمود: بگو!
عرض كردم : من معتقدم كه خداى تبارك و تعالى یگانه است و مانند او چیزى نیست و از حد ابطال و تشبیه بیرون است (خارج از حد نفى خدا و تشبیه او به موجودات است ). جسم ، صورت ، عرض و جوهر نیست ؛ بلكه او پدید آورنده جسمها و صورتگر صورتها و آفریننده همه عرض و جوهر است و آفریدگار و مالك هر چیز است و معتقدم به این كه محمد صلى الله علیه و آله بنده و پیامبر او و خاتم انبیاء است و بعد از او پیغمبر تا روز قیامت نیست و شریعت او پایان همه شریعتهاست و پس از شریعت او شریعتى نیست و معتقدم كه امام ، جانشین و پیشواى بعد از او امیرالمؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام است و پس از او امام حسن علیه السلام و بعد از او امام حسین علیه السلام و بعد على بن الحسین علیه السلام سپس ‍ محمد بن على علیه السلام پس از آن جعفر بن محمد علیه السلام بعد از آن موسى بن جعفر علیه السلام و بعد على بن موسى علیه السلام سپس محمد بن على علیه السلام و بعد شما اى سرور من امام مى باشید.
آن گاه حضرت فرمود: پس از من فرزندم حسن است . چگونه خواهد بود حال مردم نسبت به جانشینى او؟
عرض كردم : مگر چطور مى شود سرورم ؟!
فرمود: به خاطر اینكه جانشین فرزندم ، دیده نخواهد شد و بردن نام مخصوص او (م ح م د) جایز نیست تا آن گاه كه ظهور كند و زمین را پر از عدل و داد نماید پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد. عرض كردم : به امامت ایشان هم اقرار مى كنم و مى گویم دوست آنها دوست خدا و دشمن آنها دشمن خداست نیز مى گویم معراج حق است . سؤ ال در قبر حق است . بهشت و جهنم حق است . صراط حق است و میزان حق است . روز قیامت خواهد آمد و شكى در آن نیست و خداوند مردگان را زنده مى كند اعتقاد دارم عملهاى واجب بعد از ولایت و دوستى شما، نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و امر بمعروف و نهى از منكر است .
امام هادى علیه السلام فرمود: اى اباالقاسم (كنیه حضرت عبدالعظیم )! به خدا سوگند، این است همان دینى كه خداوند براى بندگانش پسندیده و بر این اعتقاد پابرجا باش ! خداوند تو را بر گفتار استوار و محكم در دنیا و آخرت ثابت قدم بدارد.

بسیار مهم و کلیدی : تولی و تبری

بسمه تعالی

«تولی و تبری» دو اصطلاح قرآنی است که از دیدگاه شیعه از جمله فروع دین و از واجبات اسلام شمرده می شود. این دو واژه، به ترتیب، به معنای دوستی با دوستان خدا و نزدیکی به اهل حق و دشمنی با دشمنان خدا و دوری از اهل باطل است. در اصطلاح «تولی» به معنی اعتقاد به امامت و خلافت أئمه أطهار علیهم السلام و اظهار دوستی و علاقه نسبت به ایشان و تبری به معنی دشمنی و بیزاری از دشمنان آنان و لعن و نفرین بر آن هاست. تولی و تبری دو امر ضروری دین اسلام و از جمله واجبات الهی است و هر مسلمان وظیفه دارد تا با استفاده از دلایل عقلی و نقلی به این دو موضوع همانند سایر واجبات الهی اعتقاد پیدا کند. تولی در 57 سوره از قرآن و 233 بار، و تبری در 20 سوره و 30 بار به کار رفته است. آنچه که در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و سیره عملی آنان در روایات وارد شده و عبارات فراوانی که در کتب ادعیه و زیارات از ایشان نقل شده است خود گواه دیگری بر اهمیت و جایگاه والای تبری و تولی در مکتب تشیع و اسلام راستین است. در روایات اهل بیت علیهم السلام بر این دو اصل تاکید بسیاری شده است، از جمله:

1- رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «استوارترین دستگیره ایمان، دوستی و دشمنی برای خدا، ارتباط با دوستان خدا و گسستن از دشمنان اوست».
2-امام صادق علیه السلام فرمود: «دوستی با دوستان خدا و اطاعت از آنها و نیز بیزاری از کسانی که به آل محمد ظلم و هتک حرمت کرده اند واجب است؛ کسانی که میراث فاطمه و حق علی علیه السلام را غصب کرده اند، سنت پیامبر را تغییر داده اند و نیز ناکثین، قاسطین و مارقین» و در روایتی فرمود: «تبری از انصاب و ازلام و بت ها، پیشوایان گمراه، رهبران ستمگر و نیز دشمنی با قاتلان ائمه علیه السلام واجب شرعی است. از سوی دیگر، دوستی با مؤمنانی مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و ... نیز واجب است».

3- «قال الرضا علیه السلام: کمال الدین و لا یتنا و البرائة من عدونا؛ علی ابن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: «کمال دین ولایت ماست و برائت از دشمنان ما».

4- به امام صادق علیه السلام عرض شد که شخصی شما را دوست دارد اما در برائت از دشمن شما ضعیف است. در ادامه حضرت فرمودند: «هیهات کذب من ادعی محبتنا و لم یتبرء من عدونا؛ هرگز چنین نیست؛ دروغ می گوید هر کس که ادعا می کند دوست ماست ولی از دشمن ما بیزاری نجوید.( بحارالانوار: ج 27، ص 58، ح 19).
5- نبی اکرم صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمودند: ای بنده خدا دوست بدار به خاطر خدا و دشمن بدار به خاطر خدا و دوست بگیر به خاطر خدا و دشمن بگیر به خاطر خدا؛ پس به درستی که به ولایت خدا به کسی نمی رسد مگر از این راه و کسی طعم ایمان را نمی چشد اگر چه نماز و روزه زیاد به جا آورد مگر از راه تولی و تبری و امروز بیشترین دوستی ها و دشمنی های مردم به خاطر دنیاست و این دوستی و دشمنی دنیایی ذره ای پیش خداوند تعالی ارزش ندارد. راوی عرض کرد: چگونه بدانم دوستی و دشمنی من به خاطر خداست؛ دوست خدا کیست تا او را دوست بدارم و دشمن خدا کیست تا او را دشمن بدارم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سوی مولای ما امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام اشاره فرمودند و فرمودند آیا علی را می بینی؟ راوی گفت: بله. پس فرمودند: دوست بدار دوست علی علیه السلام را چون دوست علی علیه السلام ولی الله است و دشمن بدار دشمن علی علیه السلام را چرا که دشمن علی علیه السلام عدوالله است. سپس در ادامه فرمودند: «وال ولی هذا و لو انه قاتل ابیک و ولدک و عاد عدو هذا و لو انه ابوک او ولدک؛ دوست بدار دوست مولا علی را هر چند آنکه قاتل پدر و فرزندان تو باشد و دشمن بدار دشمن مولا علی را هر چند او پدر و فرزندانت باشند (علل الشرایع: ج 1، باب 119).
6- روزی کمیت خدمت امام صادق علیه السلام رسید و شعری خواند. سپس عرض کرد ای آقای! من سوالی دارم، حضرت فرمودند: بگو. عرض کرد سؤالم درباره آن دو خبیث اولی و دومی لعنت الله علیهما است. حضرت فرمودند: ای کمیت تا روز قیامت به اندازه خون حجامت خونی در اسلام ریخته نشود و مالی حرام کسب نشود و عمل شنیع زنا انجام نگیرد مگر این که همه به گردن این دو باشد و.... (رجال کشی: ص 135 ـ بحارالانوار: ج 47، ص 323، حدیث 17).
7- قال الصادق علیه السلام: «من شک فی کفر اعدائنا و الظالمین لنا فهو کافر؛ هر کس در کفر دشمنان ما و کسانی که به ما ظلم کردند شک داشته باشد، خودش کافر است (بحارالانوار: ج 8، ص 336 و ج 27، ص 62).
8- قال الصادق علیه السلام: «من لم یعرف سوء ما اتی علینا من ظلمنا و ذهاب حقنا و ما رکبنا به فهو شریک من اتی الینا فیما ولینا به؛ کسی که نفهمد و نشناسد آن چه را که بر ما وارد شد و از ظلمی که بر ما روا شد و حقی که از دست ما رفت و... پس او شریک با ظالمین است (بحارالانوار: ج 8، ص 336 و ج 27، ص 55، حدیث 11).
9- ابن ادریس از امام صادق علیه السلام نقل می کند که: فردای قیامت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از لب پرتگاه جهنم همراه با امیرالمؤمنین و حسن و حسین علیهماالسلام عبور می نمایند شخصی از داخل جهنم فریاد می زند و سه مرتبه برای نجات خود به نبی اکرم صلی الله علیه و آله استغاثه می کند ولی جواب نمی شوند بار دیگر سه مرتبه به امیرالمؤمنین علیه السلام استغاثه می کند، پس جواب نمی شنود. پس ندا می دهد « یا حسین یا حسین یا حسین اغثنی انا قاتل اعدائک؛ یا حسین!» من را نجات بده، من دشمنان تو را کشتم. در آن هنگام رسول اکرم صلی الله علیه و آله به امام حسین علیه السلام می فرمایند: برای تو دلیل آورد؛ پس امام حسین علیه السلام چون عقاب تیز پرواز او را نجات می دهد. راوی می پرسد: آن شخص کیست؟ حضرت فرمودند: مختار است. سپس راوی با تعجب سؤال می کند: چرا با آتش عذاب می سوزد با این که از قاتلین ابا عبدالله الحسین علیه السلام انتقام گرفت؟ حضرت فرمودند: به دلیل این که در قلب مختار ذره ای از محبت آن دو نفر وجود داشت. به خدا قسم اگر جبرائیل، میکائیل و اسرافیل در قلبشان چیزی از حب این دو باشد با صورت داخل آتش افکنده می شوند. (بحارالانوار: ج 45، ص 339، حدیث 5).

گر نماز ستون دين است پس چرا در فروع دين مطرح شده است؟

ا

نخست بايد دانست كه حيطه اصول دين، «اعتقاد و ايمان» است و حيطه فروع دين «عمل و تكاليف شرعى» است. و از آن جا كه «نماز» از اعمال مهم شرعى است در فروع از آن ياد مى‏شود.
براى توضيح بيشتر توجه شما را به چند نكته جلب مى‏كنيم.

اليه يصعدُ الكَلِمُ الطّيّبُ والعملُ الصّلِحُ يَرفَعُهُ؛ سخنان پاكيزه به سوى او بالا مى‏رود و كار شايسته به آن رفعت مى‏بخشد(فاطره، آيه‏ى 10).
1ـ در فرهنگ اسلام اصالت با اعتقاد و ايمان است و ارزش عمل آن هنگامى است كه از اعتقاد صحيح منشاء گرفته باشد. برخلاف نظريه عمل گرايان (پراگماتيسم) كه اصالت را تنها به اعمال مى‏دهند. از اين‏رو در اسلام از اعتقادات به عنوان اصول دين ياد شده است. 2ـ ميان اعتقاد و عمل رابطه تنگاتنگ و به گونه دور تصاعدى وجود دارد. به گونه‏اى كه هر چه اعتقاد و ايمان عميق‏تر باشد عمل نيك بيشتر و قوى‏تر بروز مى‏كند و هر چه اعمال نيك بيشتر باشد آدمى لذت حقيقت اعتقاد و ايمان را بيشتر مى‏چشد و باور او تقويت مى‏شود. 3ـ از آن جا كه «نماز» مانع بسيارى از گناهان و ناهنجارى‏ها مى‏شود و تداوم نماز موجب تداوم ارتباط با خداوند و حفظ بنيان‏هاى اعتقادى مى‏شود. از نماز به عنوان ستون دين ياد شده است.