تبری

تبیین دقیق مفهوم تبری چیست؟

انجمن: 
  با سلام و خدا قوت از کارشناس محترم درخواست دارم این مطلب را مطالعه و توضیح و تبیین دقیقی از مفهوم تبری در قاموس شیعه بیان بفرمایند: دلایل و مستندات بسیاری در مبحث «لزوم احترام به اصحاب پیامبر» بیان شده که برای اهل انصاف کافی است، ولی متأسفانه تعصّب و احساسات مذهبی در بیشتر اهل تشیّع به اندازه‌ای است که جایی برای انصاف در آنان باقی نگذاشته، در حالی که خداوند فرموده است:  «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» «ای کسانی که ایمان آوردید! بر پا دارندگان برای خداوند گواهان به عدالت باشید و دشمن داشتن گروهی شما را وا ندارد به اینکه عدالت نورزید، عدالت ورزید، آن به تقوا نزدیک‌تر است، هرآینه خداوند به کاری که می‌کنید آگاه است». با این حال، نکاتی چند برای آنان می‌افزاییم، باشد که به سوی عدالت بازگردند: ۱ . تبرّی از دشمنان خداوند و پیامبرش به معنای بیزاری و دوری‌گزینی از آنان، از مهم‌ترین فرائض اسلام است، بلکه از شروط ایمان دانسته می‌شود؛ چنانکه خداوند فرموده است:  «لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ»؛  «گروهی که به خداوند و روز واپسین ایمان دارند را نمی‌یابی که دشمنان خداوند و پیامبرش را دوست بدارند اگرچه پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا خویشاوندانشان باشند، آنان هستند که ایمان را در دل‌هاشان نوشته و آنان را با روحی از آن تأیید کرده است». بنابراین، در وجوب تبرّی از «دشمنان خداوند و پیامبرش» بحثی نیست، لکن بحث در این است که «دشمنان خداوند و پیامبرش» چه کسانی هستند؟! آیا اصحاب پیامبرش و نخستین گروندگان به او در روزهای سخت مکّه و حفظ کنندگان او در برابر آزار مشرکان و هجرت کنندگان با او از شهر و دیار خود و جهاد کنندگان به همراهش با دشمنان اسلام در روزهایی مانند بدر و احزاب، از «دشمنان خداوند و پیامبرش» هستند؟! کسانی که خداوند درباره‌ی‌شان فرموده است:  «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا ۚ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ»؛  «و کسانی که ایمان آوردند و در راه خداوند هجرت کردند و جهاد نمودند و کسانی که پناه دادند و یاری رساندند، آنان مؤمنان حقیقی هستند، برایشان مغفرت و رزقی نیکوست»  و فرموده است:  «الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ»؛  «کسانی که ایمان آوردند و در راه خداوند هجرت کردند و با مال‌ها و جان‌های خود جهاد نمودند، درجه‌ی بزرگ‌تری نزد خداوند دارند و آنان همانا رستگارانند»  و فرموده است: «لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»؛  «خداوند پیامبر و مهاجران و انصار را آمرزید که از او در ساعت سختی پیروی کردند، پس از اینکه نزدیک بود دل‌های گروهی از آنان به کژی گراید، سپس آنان را آمرزید، هرآینه او به آنان رؤوف و مهربان است». آری، تردیدی نیست که بیشتر آنان پس از پیامبر لغزیدند و خطای بزرگی مرتکب شدند؛ هنگامی که عهد آن حضرت درباره‌ی اهل بیتش را از یاد بردند و به جای علیّ بن ابی طالب با کسی دیگر از میان خود بیعت کردند، ولی آنان -با توجّه به سوابق خوبشان و آیات نازل شده در مدحشان- این کار را از روی دشمنی با خداوند و پیامبرش انجام ندادند؛ چراکه به خداوند و پیامبرش و روز قیامت باور داشتند و نماز می‌گزاردند و زکات می‌دادند و روزه می‌گرفتند و حج می‌کردند و با کافران جهاد می‌نمودند، بلکه شیطان این کار را در نظرشان آراست و آنان را از راه راست باز داشت و با این وصف، نمی‌توان آنان را «دشمنان خداوند و پیامبرش» دانست، بلکه می‌توان آنان را مسلمانانی گم‌کرده‌راه و خطاکار دانست و روشن است که استغفار در اصل برای چنین مسلمانانی تشریع شده است، نه برای مسلمانان رهیافته و بی‌گناه! ۲ . استغفار در اسلام تنها برای کافران جایز نیست پس از اینکه از قبول اسلام سر باز زدند؛ چراکه خداوند فرموده است:  «مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ ۝ وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ ۚ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ»؛  «پیامبر و کسانی که ایمان آوردند را نمی‌رسد که برای مشرکان استغفار کنند، هر چند نزدیکانشان باشند، پس از اینکه برایشان آشکار شد که آنان اهل آتشند و استغفار ابراهیم برای پدرش جز به خاطر وعده‌ای که به او داد نبود، پس چون برایش آشکار شد که او دشمن خداوند است از او بیزاری جست، هرآینه ابراهیم بسیار مهربان و بردبار بود» و روشن است که کافران، منکران خداوند یا پیامبرش یا روز قیامت یا یکی از ضروریّات اسلام هستند که صریحاً در قرآن تبیین شده، نه منکران خلافت بلا فصل علیّ بن ابی طالب از جانب خداوند و پیامبرش که صریحاً در قرآن تبیین نشده، بلکه در سنّت تبیین شده و از این رو، استغفار برای منکران آن که اکثر مسلمانان هستند، جایز است؛ خصوصاً هرگاه مانند صحابه، سوابق خوبی داشته و خدمات بسیاری به اسلام کرده باشند. ۳ . بعید نیست که شماری از صحابه، با علم و التفات به وصیّت پیامبر درباره‌ی علیّ بن ابی طالب، از بیعت با او سر باز زده باشند، ولی واقع آن است که چنین کاری -حتّی اگر ثابت باشد- کفر محسوب نمی‌شود، بل معصیتی عمدی از روی هوای نفس و حبّ دنیا محسوب می‌شود که بسیاری از مسلمانان -در عین مسلمانی- به آن آلوده‌اند و با این وصف، مانع از استغفار برای آنان نمی‌شود؛ چنانکه خداوند به نقل از ابراهیم علیه السلام فرموده است: «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي ۖ وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»؛  «پس هر کس من را پیروی کند، او از من است و هر کس من را نافرمانی کند، هرآینه تو آمرزنده‌ای مهربانی». ۴ . ممکن است که شماری از صحابه منافق بوده باشند و به سبب نفاق‌شان، از بیعت با علیّ بن ابی طالب سر باز زده باشند؛ چراکه خداوند فرموده است:  «وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ۖ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ ۖ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ۚ»؛  «و از اهل مدینه کسانی بر نفاق استوارند، تو آنان را نمی‌شناسی، ما آنان را می‌شناسیم»، ولی شناخت منافقانی که پیامبر نیز آنان را نمی‌شناخت، آسان نیست؛ خصوصاً در میان کسانی که او از آنان زن گرفت و به آنان زن داد؛ با توجّه به اینکه زن گرفتن از کافران و زن دادن به آنان حرام است! با این حال، اگر منافقانی در میان آنان شناخته شوند نیز جواز استغفار برایشان بعید نیست؛ چراکه آنان متظاهر به اسلام بودند و مستفاد از سخن خداوند، تخییر در استغفار برای آنان است؛ چنانکه فرموده است:  «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ۚ»؛  «برایشان استغفار کن یا برایشان استغفار نکن، اگر برایشان هفتاد بار استغفار کنی خداوند آنان را نمی‌آمرزد»  و فرموده است: «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ۚ»؛  «برایشان یکسان است، خواه برایشان استغفار کنی و خواه برایشان استغفار نکنی خداوند آنان را نمی‌آمرزد»  و از این رو، روایت شده است که پیامبر برای عبد الله بن اُبی -رئیس منافقان- استغفار کرد و وقتی با اعتراض عمر بن خطاب مواجه شد، فرمود: «أَخِّر عَنِّي یا عُمَرُ! إِنِّي خُیِّرْتُ فَاخْتَرْتُ»؛ «از من دست بردار ای عمر؛ چراکه من مختار شدم، پس اختیار کردم» و سپس آیه را تلاوت فرمود (بنگرید به: مسند أحمد، ج۱، ص۱۶؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۰۰؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۱۶؛ سنن البیهقی، ج۳، ص۴۰۲)، هر چند برخی در صحّت و دلالت این روایت اشکال کرده‌اند (بنگرید به: ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۲۵۵؛ نجمی، أضواء علی الصحیحین، ص۳۱۹). قدر مسلّم این است که انکار خلافت بلا فصل علیّ بن ابی طالب از جانب خداوند و پیامبرش، دلیلی قطعی بر نفاق محسوب نمی‌شود؛ چراکه نفاق، انکار خداوند یا پیامبرش یا روز قیامت یا یکی از ضروریّات مصرّح در قرآن به رغم ادّعای مسلمانی است ، در حالی که انکار خلافت بلا فصل علیّ بن ابی طالب از جانب خداوند و پیامبرش توسّط مدّعیان مسلمانی، می‌تواند ناشی از جهل یا نسیان یا تأویل یا حبّ ریاست در آنان باشد، نه انکار خداوند یا پیامبرش یا روز قیامت یا یکی از ضروریّات مصرّح در قرآن؛ خصوصاً با توجّه به حرمت سوء ظن درباره‌ی مسلمانان در سخن خداوند که فرموده است:  «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ»؛  «ای کسانی که ایمان آوردید! از بسیاری گمان‌ها بپرهیزید؛ چراکه برخی گمان‌ها گناهند»  و وجوب حسن ظنّ درباره‌ی آنان در سخن خداوند که فرموده است: «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَٰذَا إِفْكٌ مُبِينٌ»؛  «چرا هنگامی که آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن به یکدیگر نیکی را گمان نبردند و نگفتند: این بهتانی آشکار است؟!». ۵ . بنا بر اخبار متواتر و شواهد تاریخی، تردیدی نیست که علیّ بن ابی طالب پس از مدّتی با ابو بکر و سپس عمر و عثمان بیعت کرد و به آنان اجازه داد که حکومت کنند و از خیرخواهی برای آنان و هدایت‌شان به سوی اجرای بهتر و بیشتر احکام اسلام خودداری نکرد و این چیزی است که نمی‌توان آن را بی‌تأثیر و بی‌اهمّیت دانست، بلکه چه بسا می‌توان آن را با مقداری تسامح به منزله‌ی نصب سه والی از جانب او برای حکومت بر مسلمانان دانست؛ سه والی که تنها با لحاظ اصرار مسلمانان و رعایت برخی مصالح، آنان را پذیرفت، ولی به هر حال آنان را پذیرفت و پذیرش او با عدم پذیرش او یکسان دانسته نمی‌شود؛ چنانکه فرزندان و شیعیان او پس از پذیرش او با آنان بیعت کردند، در حالی که او مثلاً معاویه را نپذیرفت و به او اجازه‌ی حکومت نداد و از این رو، نمی‌توان حکومت معاویه را با حکومت ابو بکر، عمر و عثمان برابر دانست. این نکته‌ی بسیار مهمّی است که اهل تشیّع از آن تغافل می‌کنند و علّت جواز استغفار برای ابو بکر، عمر و عثمان بر خلاف معاویه است؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: «قُلْتُ لِلْمَنْصُورِ: هَلْ أَنْتَ تَسْتَغْفِرُ لِأَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمانَ؟ قالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: وَ لِمُعاوِیَةَ؟ قالَ: لا، قُلْتُ: لِماذا؟ قالَ: لِأَنَّ عَلِیّاً بایَعَ أَبا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمانَ وَ حارَبَ مُعاوِیَةَ وَ لَیْسَ مَنْ بایَعَهُ كَمَنْ حارَبَهُ، ثُمَّ قالَ: مَنْ سَلَّ سَیْفَهُ عَلیٰ خَلِیفَةِ اللّهِ وَ رَسُولِهِ فَهُوَ مُشْرِكٌ، قُلْتُ: فَما تَقُولُ فِي أَصْحابِ الْجَمَلِ؟ قالَ: أَمّا عائِشَةُ فَقَدْ تابَتْ إِنْ شاءَ اللّهُ وَ أَمّا الزُّبَیْرُ فَقَدْ هَرَبَ وَ لَمْ یُحارِبْ وَ أَمّا طَلْحَةُ فَوَاللّهِ لا أَدْرِي ما أَقُولُ فِیهِ؟!»؛  «به منصور گفتم: آیا تو برای ابو بکر و عمر و عثمان استغفار می‌کنی؟ فرمود: آری، گفتم: و برای معاویه؟ فرمود: نه، گفتم: برای چه؟ فرمود: برای اینکه علی با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرد و با معاویه جنگید و کسی که با او بیعت کرد مانند کسی نیست که با او جنگید، سپس فرمود: هر کس شمشیرش را به روی خلیفه‌ی خداوند و پیامبرش بکشد، مشرک است، گفتم: پس درباره‌ی اصحاب جمل چه می‌گویی؟ فرمود: امّا عایشه توبه کرد ان شاء الله و امّا زبیر گریخت و نجنگید و امّا طلحه به خدا سوگند نمی‌دانم درباره‌اش چه بگویم؟!». از اینجا دانسته می‌شود که استغفار برای ابو بکر، عمر، عثمان و صحابه‌ای که با آن سه بیعت کردند -به استثنای کسانی که با علیّ بن ابی طالب جنگیدند و سپس توبه نکردند- اشکالی ندارد؛ زیرا آنان با وجود همه‌ی اشتباهات و انحرافاتی که داشتند، مسلمان بودند و کفر هیچ کدامشان از روی یقین ثابت نیست و استغفار برای مسلمانان بنا بر قرآن و سنّت جایز است، بلکه هرگاه برای نزدیک کردن دل‌های مسلمانان به یکدیگر و کاستن از کینه و دشمنی میان آنان سودمند باشد، شایسته محسوب می‌شود؛ خصوصاً با توجّه به سخن خداوند که فرموده است:  «وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»؛  «و کسانی که پس از آنان آمدند می‌گویند: پروردگارا! ما و برادرانمان که بر ما در ایمان پیشی گرفتند را بیامرز و در دل‌هامان کینه‌ای از کسانی که ایمان آوردند قرار نده، پروردگارا! تو رؤوف و مهربانی». بر این اساس، توصیه‌ی ما به برادران و خواهران اهل تشیّع آن است که اگر خود را پیرو علیّ بن ابی طالب می‌دانند، از او پیشی نگیرند، بلکه پیروی کنند؛ چراکه سبّ و لعن ابو بکر و عمر و عثمان از او ثابت نیست، بلکه احترام به آنان در عین گلایه و انتقاد از آنان ثابت است و این کاری است که  هر کس آن را نمی‌پسندد، در واقع کار علیّ بن ابی طالب را نمی‌پسندد و چنین کسی شیعه‌ی او نیست، بلکه شیعه‌ی نفس خویشتن است! اکنون نه ابو بکر و عمر و عثمان در دنیا هستند و نه علیّ بن ابی طالب، بلکه حاکمان دیگری در دنیا هستند که به جای مردی مانند علیّ بن ابی طالب با نام مهدی حکم می‌رانند و همه‌ی تعجّب از سفیهانی است که ابو بکر و عمر و عثمان را برای حکومت به جای علیّ بن ابی طالب سبّ و لعن می‌کنند، ولی دلداده و سرسپرده‌ی حاکمان دیگری هستند که به جای مهدی حکم می‌رانند! آری، ای کاش گذشتگان ما با کسی بیعت می‌کردند که پیامبر او را گماشت، ولی آنان این کار را نکردند و این خطایی بود که مرتکب شدند. اکنون بهترین کار برای ما آن است که برای آنان به سبب این خطایشان استغفار کنیم و خود از آن عبرت بگیریم؛ چراکه دیدیم نتیجه‌ی آن چه شد و به چه فجایعی انجامید  و بدترین کار برای ما آن است که بر آنان به سبب این خطایشان لعنت فرستیم و خود آن را تکرار کنیم؛ چراکه این نتیجه‌ی مشابهی خواهد داشت و به فجایع مشابهی خواهد انجامید و چه بسا آیندگان نیز بر ما لعنت خواهند فرستاد و تکرار آن این است که به جای گماشته‌ی پیامبر در زمان خود، با کس دیگری بیعت کنیم! این همان رویکرد اصیل و مبارکی است که می‌تواند مسلمانان را با هم متّحد کند و برای یاری مهدی آماده سازد و هر رویکردی جز این، تنها دمیدن در آتشی است که همه‌ی آنان را با هم خواهد سوزاند! «گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم»!   از کارشناس محترمی که پاسخگویی می کنند سپاسگزارم

تولی مهم تر است یا تبری ؟

انجمن: 

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما دوستان عزیز ...

در اهمیت تولی و تبری هیچ شکی نیست و اینکه اصلا تولی و تبری اصل دین هستند ( با توجه به حدیث هل الدین الا الحب و البغض ) که هر دو مکمل یکدیگرند و یکی بدون دیگری هیچ فایده ای ندارد ...

ولی سوال بنده این است که در منظر آیات و روایات شریفه از قرآن کریم و معصومین گرامی علیهم السلام ، کدام یک از این دو ( تولی و تبری ) با اهمیت تر از دیگری است ؟

با تشکر از شما ...:Rose:

بسیار مهم و کلیدی : تولی و تبری

بسمه تعالی

«تولی و تبری» دو اصطلاح قرآنی است که از دیدگاه شیعه از جمله فروع دین و از واجبات اسلام شمرده می شود. این دو واژه، به ترتیب، به معنای دوستی با دوستان خدا و نزدیکی به اهل حق و دشمنی با دشمنان خدا و دوری از اهل باطل است. در اصطلاح «تولی» به معنی اعتقاد به امامت و خلافت أئمه أطهار علیهم السلام و اظهار دوستی و علاقه نسبت به ایشان و تبری به معنی دشمنی و بیزاری از دشمنان آنان و لعن و نفرین بر آن هاست. تولی و تبری دو امر ضروری دین اسلام و از جمله واجبات الهی است و هر مسلمان وظیفه دارد تا با استفاده از دلایل عقلی و نقلی به این دو موضوع همانند سایر واجبات الهی اعتقاد پیدا کند. تولی در 57 سوره از قرآن و 233 بار، و تبری در 20 سوره و 30 بار به کار رفته است. آنچه که در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و سیره عملی آنان در روایات وارد شده و عبارات فراوانی که در کتب ادعیه و زیارات از ایشان نقل شده است خود گواه دیگری بر اهمیت و جایگاه والای تبری و تولی در مکتب تشیع و اسلام راستین است. در روایات اهل بیت علیهم السلام بر این دو اصل تاکید بسیاری شده است، از جمله:

1- رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «استوارترین دستگیره ایمان، دوستی و دشمنی برای خدا، ارتباط با دوستان خدا و گسستن از دشمنان اوست».
2-امام صادق علیه السلام فرمود: «دوستی با دوستان خدا و اطاعت از آنها و نیز بیزاری از کسانی که به آل محمد ظلم و هتک حرمت کرده اند واجب است؛ کسانی که میراث فاطمه و حق علی علیه السلام را غصب کرده اند، سنت پیامبر را تغییر داده اند و نیز ناکثین، قاسطین و مارقین» و در روایتی فرمود: «تبری از انصاب و ازلام و بت ها، پیشوایان گمراه، رهبران ستمگر و نیز دشمنی با قاتلان ائمه علیه السلام واجب شرعی است. از سوی دیگر، دوستی با مؤمنانی مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و ... نیز واجب است».

3- «قال الرضا علیه السلام: کمال الدین و لا یتنا و البرائة من عدونا؛ علی ابن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: «کمال دین ولایت ماست و برائت از دشمنان ما».

4- به امام صادق علیه السلام عرض شد که شخصی شما را دوست دارد اما در برائت از دشمن شما ضعیف است. در ادامه حضرت فرمودند: «هیهات کذب من ادعی محبتنا و لم یتبرء من عدونا؛ هرگز چنین نیست؛ دروغ می گوید هر کس که ادعا می کند دوست ماست ولی از دشمن ما بیزاری نجوید.( بحارالانوار: ج 27، ص 58، ح 19).
5- نبی اکرم صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمودند: ای بنده خدا دوست بدار به خاطر خدا و دشمن بدار به خاطر خدا و دوست بگیر به خاطر خدا و دشمن بگیر به خاطر خدا؛ پس به درستی که به ولایت خدا به کسی نمی رسد مگر از این راه و کسی طعم ایمان را نمی چشد اگر چه نماز و روزه زیاد به جا آورد مگر از راه تولی و تبری و امروز بیشترین دوستی ها و دشمنی های مردم به خاطر دنیاست و این دوستی و دشمنی دنیایی ذره ای پیش خداوند تعالی ارزش ندارد. راوی عرض کرد: چگونه بدانم دوستی و دشمنی من به خاطر خداست؛ دوست خدا کیست تا او را دوست بدارم و دشمن خدا کیست تا او را دشمن بدارم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سوی مولای ما امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام اشاره فرمودند و فرمودند آیا علی را می بینی؟ راوی گفت: بله. پس فرمودند: دوست بدار دوست علی علیه السلام را چون دوست علی علیه السلام ولی الله است و دشمن بدار دشمن علی علیه السلام را چرا که دشمن علی علیه السلام عدوالله است. سپس در ادامه فرمودند: «وال ولی هذا و لو انه قاتل ابیک و ولدک و عاد عدو هذا و لو انه ابوک او ولدک؛ دوست بدار دوست مولا علی را هر چند آنکه قاتل پدر و فرزندان تو باشد و دشمن بدار دشمن مولا علی را هر چند او پدر و فرزندانت باشند (علل الشرایع: ج 1، باب 119).
6- روزی کمیت خدمت امام صادق علیه السلام رسید و شعری خواند. سپس عرض کرد ای آقای! من سوالی دارم، حضرت فرمودند: بگو. عرض کرد سؤالم درباره آن دو خبیث اولی و دومی لعنت الله علیهما است. حضرت فرمودند: ای کمیت تا روز قیامت به اندازه خون حجامت خونی در اسلام ریخته نشود و مالی حرام کسب نشود و عمل شنیع زنا انجام نگیرد مگر این که همه به گردن این دو باشد و.... (رجال کشی: ص 135 ـ بحارالانوار: ج 47، ص 323، حدیث 17).
7- قال الصادق علیه السلام: «من شک فی کفر اعدائنا و الظالمین لنا فهو کافر؛ هر کس در کفر دشمنان ما و کسانی که به ما ظلم کردند شک داشته باشد، خودش کافر است (بحارالانوار: ج 8، ص 336 و ج 27، ص 62).
8- قال الصادق علیه السلام: «من لم یعرف سوء ما اتی علینا من ظلمنا و ذهاب حقنا و ما رکبنا به فهو شریک من اتی الینا فیما ولینا به؛ کسی که نفهمد و نشناسد آن چه را که بر ما وارد شد و از ظلمی که بر ما روا شد و حقی که از دست ما رفت و... پس او شریک با ظالمین است (بحارالانوار: ج 8، ص 336 و ج 27، ص 55، حدیث 11).
9- ابن ادریس از امام صادق علیه السلام نقل می کند که: فردای قیامت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از لب پرتگاه جهنم همراه با امیرالمؤمنین و حسن و حسین علیهماالسلام عبور می نمایند شخصی از داخل جهنم فریاد می زند و سه مرتبه برای نجات خود به نبی اکرم صلی الله علیه و آله استغاثه می کند ولی جواب نمی شوند بار دیگر سه مرتبه به امیرالمؤمنین علیه السلام استغاثه می کند، پس جواب نمی شنود. پس ندا می دهد « یا حسین یا حسین یا حسین اغثنی انا قاتل اعدائک؛ یا حسین!» من را نجات بده، من دشمنان تو را کشتم. در آن هنگام رسول اکرم صلی الله علیه و آله به امام حسین علیه السلام می فرمایند: برای تو دلیل آورد؛ پس امام حسین علیه السلام چون عقاب تیز پرواز او را نجات می دهد. راوی می پرسد: آن شخص کیست؟ حضرت فرمودند: مختار است. سپس راوی با تعجب سؤال می کند: چرا با آتش عذاب می سوزد با این که از قاتلین ابا عبدالله الحسین علیه السلام انتقام گرفت؟ حضرت فرمودند: به دلیل این که در قلب مختار ذره ای از محبت آن دو نفر وجود داشت. به خدا قسم اگر جبرائیل، میکائیل و اسرافیل در قلبشان چیزی از حب این دو باشد با صورت داخل آتش افکنده می شوند. (بحارالانوار: ج 45، ص 339، حدیث 5).

لا اله الا الله و ولایت-مخصوص دهه فجر

بسم الله الرحمن الرحیم

این تاپیک مخصوص دهه فجر است

موضوع تاپیک اینه که این ولایت که تو اسلام انقدر بهش تاکید شده دقیقا چیه؟

در روایت داریم از پیامبر اعظم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) :

قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا

كلمه «تفلحوا» از واژه «فلاحت» به معناى رستن است و به كشاورز فلاّح گويند زيرا وسيله رستن دانه را فراهم مى ‏كند.
براى رستن دانه از زير خاك، سه مرحله لازم است:
1- ريشه خود را در عمق خاك فرو كند.
2- مواد غذايى لازم را جذب كند.
3- مانع بالاى سر خود را كنار بزند تا به فضاى باز برسد.

انسان نيز اگر بخواهد به فضاى باز توحيد برسد بايد عقايد خود را به استدلال و منطق عميق بند كند، از تمام امكانات موجود براى رشد خود بهره گرفته و جذب كند، موانع رشد را نيز از خود دفع كند. پس رستگارى در گرو عمق بخشيدن و تلاش و حركت در مسير الهى است

روایت فوق در پاسخ به اعرابی است که در مورد رستگاری از پیامبر سوال کرده بود

خب در آن روزگار که شرایط بسیار ساده تر از اکنون بود همین عبارت لا اله الا الله خیلی کامل بود و هنوز هم هست

بت و طاغوت آن زمان چه کسانی بودند؟

یک سری بت ساخته شده توسط سران بت پرست بود برای سرکیسه کردن مردم و انحراف مردم از توحید

در واقع عبارت لا اله الا الله در ابتدا تمام طاغوت ها و هرچه که در این مسیر بنده را منحرف میکند را پس می زند

حال می خواهد بت باشد یا سران بت پرست

حالا بیاییم یکم جلوتر

این تاپیک رو بخوانید

تلنگر امام رضا(علیه السلام) به ما مدعیان تشیع

حديث سلسلة الذهب یکی از معتبرترین احادیث شیعس

حضرت امام رضا علیه السلام در این حدیث می فرمایند:

کلمة لا اله الا الله حصنى فمن قالها دخل حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى

بشروطها و انا من شروطها

خیلی بحثش جالبه خوب دقت کنید

از لحاظ کالبد جسمانی که امام رضا زمان پیامبر نبودند

امام رضا هم که جز حق نمی گویند

پس پیامبر به آن اعرابی در واقع ولایت رو هم گفته بودند

در واقع همش ولایته

ولایت باب رسیدن به خداست

حالا هر چه زمان جلوتر رفت شیعه شُعبه شُعبه شد.

از زمان پیامبر سقیفه اومد ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام رو از مردم دزدید

و بزرگترین انحراف بوجود اومد

حالا از اون به بعد به ازای هرکدام از ائمه یک سری انحراف درست شد

افرادی از این فتنه ایمان سالم بدر بردند که ولایتشون آپدیت بود (بهترین کلمه ای بود که میتونسم بگم)

این افراد بغضشون به طاغوت آپدیت بود

و حُبشون هم آپدیت بود

مثلا کسی که امام رضا رو قبول نداشت به امامت لزوما کسی نبود که امیرالمومنین رو قبول نداشت و بغضشمر و یزید رو بدل نداشته

ولی خب این فرد گمراهه

در زمان غیبت این سر در گمی خیلی بیشتر شد

هرچی از زمان پیامبر فاصله گرفتیم از شهود به سمت غیب پیش رفتیم

یعنی چی؟

پیامبر دست امیرالمومنین رو جلو اون همه آدم (البته در مورد خیلیاشون بلانسبت آدم) بالا بردند

ولی چی شد؟

براحتی با یه کودتا و تضعیف ولی زمان و البته بی تفاوتی مردم اون اتفاق افتاد

همین طور که جلو اومدیم این امام زمان آن دوره و عصر شناخت غیبی تری پیدا کردند

بطوری که در مورد آخرین امام همین وجودشون برای مردم مورد امتحان قرار گرفت

البته از این به بعد وارد فازی جدید شدیم

اعتماد!!!

مردم باید به خواص اعتماد میکردند

خواص افرادی مورد اعتماد بودند که ظرفیت دیدن وجود حضرت صاحب رو داشتند

یعنی حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها و حضرت حکیمه خاتون سلام الله علیها و تعداد انگشت شماری از افراد مورد وثوق شیعه

در مدت کمتر از 100 سال مردم برای غیبت کبری آماده شدند

یعنی توسط نائبی که اسماً توسط حضرت تایید شده بود

حالا نوبت این بود که مردم بدون اسم بردن در مورد شخص خاصی از وی تبعیت بکنند

زعیم

حالا چی شد که در بعضی دوره ها زعیم موفق تر بود بحثی جداست

ولی یکی از مهم ترین قضایا بحث وحدت حول این زعیم بود

دشمن اومد همین وحدت رو زد و زعیم رو از چشم مردم انداخت

از بعد غیبت کبری مورد زیاد داشتیم که کسی همه چیزو هم قبول داشت حتی نائبان خاص

ولی با زعیم مشکل داشت

این همان بحث آپدیت بودنه

البته تو زیارت عاشورا هم این عبارت رو داریم

انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی يوم القيامه

توقف در طاغوت 1000 سال گذشته عملا انحرافه

الان طاغوتی داریم که همان کار فلان طاغوت رو میکنه و کسی هم بهش فکر نمیکنه

و زعیمی هم داریم که همان دشمنی ها باهاش میشه و همان جهاد و تلاش رو داره و باز هم آن طور که باید کسی توجه نمی کنه(البته به نسبت فرد عادی و معصوم)

دوستان شاید تو دلشون بگن چرا انقدر میگی حجتیه!!!!

چون اینها فتنه گران آینده هستند

خیلی خیلی زیاد دیدم که میگن ما 12 امامی هستیم نه بیشتر!!!

حرف حقیست که به منظور باطل به زبانشون جاری میشه

الغرض!!!!!

ولایتمون رو آپدیت کنیم و همین طور تبریمون رو در مورد دشمنان روز اسلام که یک موقع در امتحان قبل از ظهور مردود نشیم.




توجه کنید به روز بودن به معنی ادامه این راه است نه فراموش گذشته



دشمن گذشته + دشمن حال را لعن کن


اگر دیدید کسی این مشکل رو داره یا جاهله* یا منحرف

پیشاپیش فرا رسیدن سالگرد طلوع فجر انقلاب اسلامی که فجر ابتدایی ظهور بود رو به همتون تبریک میگم

*جاهل یعنی کسی که نمیداند ، توهین نکردم