صداقت

بر هم زدن رابطه

باسلام
مدتی هست که کاملا دو دل شده ام . چند مدت پیش رابطه چند ماه ام را با یک خانم ( رابطه ای سالم و فقط با موضوع ازدواج و با اطلاع خانواده) بر هم زدم . دلیلش هم این بود که در معرفی خودش و اینکه اهل کجاست یا به قول معروف کجایی هستش و متعلق به چه قومیتی هست صداقت کافی به خرج نداد و اونوقت که من کلی بهش عادت کرده بودم خودش رو بهتر معرفی کرد و وقتی که تحقیق کردم از اطرافیانش متوجه شدم اهل فلان قومیت هستش . وقتی هم بهش گفتم که تحقیق کردم و اینطور گفته اند . به من گفت که ما بدلیل اینکه سالیان زیادی است با این قومیت زندگی میکنیم با اینها هم زبان شدیم و مثل اینها لباس میپوشیم اما همیشه میگفت من در واقع اهل این قومیت نیستم بدلیل اینکه سه نسل قبل از من از این قومیت نبوده اند . من هم که فهمیدم این مدت ظاهرا سرکار بودم و ایشون از همون ابتدا توضیحات دقیق به من نداده اند( چون من قبلا به ایشون گفته بودن من با این قومیتی که شما رسم و رسوماتشون رو دارید و به اون زبان صحبت میکنید ,مخالفم ) اما ایشون همواره میگفتند که ما اهل این قومیت نیستیم و خودشون رو منتسب به همون سه نسل قبلی میدونستن و میگفتن ما فلان قومیتی هستیم. خلاصه من بدلیل عدم صداقت به ایشون جواب نه دادم ولی الان ناراحتم و به خودم میگم ایکاش مساله قومیت که برای خانواده من خیلی مهم هست رو نادیده میگرفتم . نمیدونم دوباره رجوع کنم یا نه ؟
البته ایشون در مسائل اعتقادی مثل نماز و روزه و صدقه و .... انسان خوبی هستند اما در مسائل احکام خیلی اعتقاد به مراجع و گفته هایشان ندارند و باید در مسائل مختلف مثل دادن خمس و .... باهاشون کلنجار رفت و بیم عدم همکاری در آینده میرود لطفا راهنمایی ام کنید .آیا کار خوبی کردم که او رو رها کردم ؟ رجوع کنم یا نه ؟
ممنون اگه جوابمو بدین

حقانیت محمّد(ص)

انجمن: 

شبی برنشست از فلک برگذشت/به تمکین و جاه از ملک درگذشت
چنان گرم در تیه قربت براند/که بر سدره جبریل از او باز ماند

[INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT]
(بوستان سعدی)

[/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT]

در این شرایط کنونی، که دشمنان اسلام با تمام نیرو قصد در تخریب چهره نبی مکرّم اسلام(صلّی الله علیه و آله) دارند، لازم دانستیم که مطلبی با عنوان "حقّانیت محمّد(ص)" طی دو پست بگذاریم تا حقیقت برایمان روشن شود...

لزوم نبوّت

خداوند موجودات را حکیمانه آفرید، یعنی آن ها را از روی هدفی آفرید. نه به این معنی که خود احتیاج برای رسیدن به هدفی داشت و به وسیله آفرینش موجودات، خواست که این نیاز خود را رفع کند که این از نقص برمی خیزد (نیاز از نقص نشأت می گیرد و ایجاد وسیله برای رفع نقص است) که می دانیم او در اوج کمال است و از صفات سلبیه مبرّاست. از جهتی دیگر هم نشان دهنده نقص است و آن اینکه او حتماً به وسیله ای احتیاج دارد تا به هدف خود برسد و مستقیم نمی تواند.
پس این هدف، برای خدا مطرح نیست. رسیدن به هدف برای کسی است که وجودی ناقص و محدود دارد و چنین چیزی شایسته مخلوقات است. پس خلقت حکیمانه خداوند یعنی اینکه خداوند چون واجب من جمیع الجهات است به هر موجودی برای رسیدن به کمال فیض می رساند و این است اصل هدایت عام.
و بدیهی است که خداوند تمام موجودات را به یک شکل هدایت نمی کند و این به خاطر ساختمان و وجودی است که هر جاندار دارد. زنبور به یک شکل مشمول هدایت می شود و انسان به شکل دیگر. زنبور با الهام و غرایز و انسان با ابزار های اندیشه و قوّه اختیار:
وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا۱
خداى تعالى جمله:" فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا" را با فاء تفريع متفرع بر امر به خوردن نموده، و اين تفريع مؤيد اين است كه مراد از خوردن، برداشتن و به منزل بردن است، تا عسلى را كه از ثمرات گرفته به خانه‏ها برده ذخيره نمايند، و اضافه" سبل" به كلمه" رب" در جمله" ربك" براى اين است كه دلالت كند بر اينكه تمامى كارها و رفت و آمدهاى زنبور عسل با الهام انجام مى‏گيرد.۲ مؤیّد این مطلب این است که زنبور در اجرای این افعال، نوآوری به خرج نمی دهد؛ چرا که اگر از قوّه عقل و به تبع آن اختیار برخوردار بود، نوآوری می کرد و راه آسانتری بر می گزید.
وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا ۳
در آیه فوق، حواس بیرونی و قوای درونی ابزار یافتن راه حقیقت معرّفی شده و مسئولیت در برابر استفاده از این ابزار ها، حاکی از قوّه اختیار است چرا که بنابر حکم عقل، مسئولیت وقتی مطرح است که اعمال مختارانه باشد نه از روی جبر.
حال از اینجا پیداست که انسان به خاطر داشتن ویژگی های فوق، از نوعی هدایت برخوردار است که با غریزه صرف(که در زنبور عسل است) فرق دارد. از طرفی هم اینگونه نیست که خالی از وحی و الهامات باشد چرا که انسان بالأخره دچار نقصان علم و محدودیت ابزار های تفکّر و قوّه اختیار است. فلذا خداوند انبیا را فرستاده تا نقصان علم بشر از راه حقیقت را به وسیله وحی جبران کنند و از طرفی انسان ها در پیام انبیا تفکّر کرده و راه حقیقت را برگزینند. این است هدایت تشریعی:
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ۴
از دو عبارت "فی الأُمّیّین" و "وإن کانوا من قبل لفی ضلال مبین" فهمیده می شود که انسان بدون هدایت تشریعی در گمراهی است و صرف برخورداری از عقل، باعث هدایت نمی شود. چراکه تفکّر و اختیار را هر انسان سالم دارد.
جمعبندی مطالب فوق در یک روایت از امام صادق(ع) از کتاب شریف کافی:
/**/قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عُمَرَ الْفُقَيْمِيِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِيقِ۵ الَّذِي سَأَلَهُ مِنْ أَيْنَ أَثْبَتَّ الْأَنْبِيَاءَ وَ الرُّسُلَ قَالَ إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِياً عَنَّا وَ عَنْ جَمِيعِ مَا خَلَقَ وَ كَانَ ذَلِكَ الصَّانِعُ حَكِيماً مُتَعَالِياً لَمْ يَجُزْ أَنْ يُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا يُلَامِسُوهُ فَيُبَاشِرَهُمْ وَ يُبَاشِرُوهُ وَ يُحَاجَّهُمْ وَ يُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِي خَلْقِهِ يُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ يَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِي تَرْكِهِ فَنَاؤُهُمْ- فَثَبَتَ الْآمِرُونَ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْحَكِيمِ الْعَلِيمِ فِي خَلْقِهِ وَ الْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ الْأَنْبِيَاءُ ع وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُكَمَاءَ مُؤَدَّبِينَ بِالْحِكْمَةِ مَبْعُوثِينَ بِهَا غَيْرَ مُشَارِكِينَ لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَكَتِهِمْ لَهُمْ فِي الْخَلْقِ وَ التَّرْكِيبِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَيَّدِينَ‏ مِنْ عِنْدِ الْحَكِيمِ الْعَلِيمِ بِالْحِكْمَةِ ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِكَ فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ مِنَ الدَّلَائِلِ وَ الْبَرَاهِينِ لِكَيْلَا تَخْلُوَ أَرْضُ اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ يَكُونُ مَعَهُ عِلْمٌ يَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ.۶ /**/
ترجمه: امام صادق (ع) بزنديقى كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راه ثابت ميكنى؟ فرمود: چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعى داريم كه از ما و تمام مخلوق برتر و با حكمت و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را به بينند و لمس كنند و بى‏واسطه با يك ديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براى او سفيرانى در ميان خلقش باشند كه خواست او را براى مخلوق و بندگانش بيان كنند و ايشان را بمصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنايشان رهبرى نمايند، پس وجود امر و نهى‏كنندگان و تقرير نمايندگان از طرف خداى حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيده‏هاى خلق او باشند، حكيمانى هستند كه بحكمت تربيت شده و بحكمت مبعوث گشته‏اند، با آنكه در خلقت و اندام با مردم شريكند در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند. از جانب خداى حكيم دانا بحكمت مؤيد باشند، سپس آمدن پيغمبران در هر عصر و زمانى بسبب دلائل و براهينى كه آوردند ثابت شود، تا زمين خدا از حجتى كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه‏اى داشته باشد، خالى نماند.

بخش دوم این مطلب را در بخش تاریخی خواهید دید....

صداقت داشته باش

سلام من چند ماه پیش خدمت یکی از علمای شهرمون رفتم وازشون خواستم نصیحتم کنن وایشون به من گفتند صداقت داشته باشم و به قول خودم مراقبه کردم اما چند روز پیش که دوباره خدمتشون رفتم باز هم به من گفتند صداقت داشته باش. یکه خوردم. مونده بودم.
من تو حرفام سعی میکنم صادق باشم.اما مطمعنم که ایشون هیچ حرفی رو بدون علت نمیزنن
از شما میخوام کمکم کنید
یعنی چی که صداقت داشته باشم؟

برچسب: 

صداقت خواستگار!

با سلام و عرض ادب و احترام. از اینکه تونستم جایی پیدا کنم تا سوالم رو از کارشناس محترمتون بپرسم خیلی خوشحالم. امیدوارم هر چه زودتر پاسخم رو دریافت کنم که بی صبرانه منتظرم.

حدود یک ماه پیش خواستگاری داشتم که به لحاظ فرهنگی, اجتماعی,... خانواده هایمان در یک سطح بودند و مراحل خواستگاری به روش سنتی و طبق آداب دینی برگزار گردید. تقریبا این روند دو هفته طول کشید[البته آشنایی اولیه خانواده ها مربوط به 8 ماه قبل از ماجرا بود]

در این مدت دو جلسه در حضور خانواده ها و یک جلسه هم خود این آقا برای صحبت حضوری تشریف آوردند. در این مدت آشنایی پیام های محبت آمیزی از ایشان دریافت و تمامی آنها را در قالب احترام و بسیار رسمی پاسخ می دادم. در جلسه دوم ایشان مطرح کردند که چند ماه گذشته خواستگاری دختری رفتند و قبل از محرمیت به درخواست خانواده ها حدود 4,5 ماه مراحل آشنایی را طی می نمودند. و بعد به دلیل اینکه خانم قبلا ازدواج کرده و چیزی نگفته بوده همه چیز تمام می شود. برای من چیز عجیبی نبود. ولی جالب بود که ایشان شماره خود را به من داده و خواهش کرد این را به عنوان یک راز نگه دارم و هر گونه سوالی راجع به جزییات ماجرا به ذهنم می رسد بپرسم. و از آنجایی که من کمی مشکل شنوایی دارم [20 درصد از شنوایی فرد عادی کمتر] و صحبت های دو جلسه اول را به دلیل صدای خیلی بم و آرام این آقا متوجه نشدم لذا تصمیم گرفتم این مسئله را دقیق تر با جزییات تلفنی بپرسم تا کاملا مطمئن شوم چیزی نبوده خلاصه ایشان تماس گرفت و در پاسخ سوال من که پرسیدم رابطه در چه حد بوده؟ گفتند یک رابطه برای آشنایی ولی به دلیل طولانی شدن کمی عمیق تر اما بدون محرمیت و بعد گفتند اگر رابطه جنسی مورد نظر همچین موردی نبوده!

خلاصه بعد از دریافت نتایج مثبت تمامی تحقیقات که خانواده ام از طریق دوستان و آشنایان , محل کار ایشان و محل زنگی دریافت نمودند به دعوت خانواده آقا, پدر و مادرم به منزل ایشان رفتند. در طول این مدت چیزی که برای من جالب بود تاکید خود این شخص به گذشته اش و این که من هر سوالی که دوست دارم بپرسم و به شناخت برسم و هیچ نقطه مبهمی باقی نماند. درست همان شب پیامی ارسال کردم و گفتم می خواهم راجع به گذشته ای که این اندازه اصرار دارید بیشتر بدونم. و حتی گفتم من هم در دانشگاه ابراز علاقه ها, دوستی ها و بعضی روابط سطحی را دیده ام و اگر این مورد در گذشته شما بوده مربوط می شود به تب تند آن دوران و در صورتی که چیزی فراتر از این نیست صحبت درباره آن را لازم نمی دانم.

تا اینکه بعد مدت طولانی پاسخ داد: تقریبا همان سطح دوستی+ روابط جنسی (مربوط به 7,8 سال پیش). شوک بدی بود. بعد از این همه ابراز علاقه و رفت و آمد حرف سنگینی بود.و پرسیدم رابطه؟ شما که گفته بودید این مورد نبوده و پاسخ داد درباره مورد آخر گفتم. به هر حال با چند پیام به همه چیز خاتمه دادم و از من خواست اگر نمیخواهم پاسخ منفی بدهم و آبرویش را نبرم و به همین راحتی بدون هیچ تلاشی از گذشته اش اظهار پشیمانی و از من معذرت خواهی کرد و گفت شماره ام را هم پاک می کند!

هیچ بهانه ای به ذهنم نمی رسید که برای هر دو خانواده منطقی باشد.فقط گریه کردم و از خدا خواستم راهی پیش پایم بگذارد. صبح پیامی ارسال کردم تا خانواده اش را قانع کند تماس نگیرند.به خانواده ام نیز خبر دادم همه چیز تمام شده به دلیل اینکه این آقا در گذشته خود کسی را دوست داشته و حالا با من می خواهد او را فراموش کند و من قبول نکردم. خانواده ام نیز شوکه شدند. و من رازی در دل داشتم که کسی نمی دانست و دیگران سرکوفت می زدند که چرا موضوع کم شنوایی خود را این گونه مطرح کردم و او نتوانسته تحمل کند و بهانه دیگری برای جدایی آورده است.حالا این راز در دلم سنگینی میکند و از فکرش خلاص نمی شوم.

چند تا سوال اینجا هست:

1- آیا کار درستی کردم؟(احساس گناه می کنم که مبادا من می توانستم کمکش کنم تا دیگر خطایی مرتکب نشود ولی این کار را نکردم!!!)

2- آیا درست بود که تا این اندازه صداقت به خرج داد؟

3- به خواستگاران دیگرم موضوع کم شنوایی خود را بگویم با توجه به حساس شدن خانواده ام؟

4- آیا من که تا به حال با هیچ نامحرمی حتی رابطه کوتاه دوستی برقرار نکرده بودم حقم بود که مثل کسانی که در گذشته این آدم بودند خیلی راحت و صریح دور انداخته شوم؟

5- چگونه این راز, شکسته شدن احساسم و درگیری ذهنم را برطرف کنم؟

باتشکر از حوصله و پاسخ شما

آیا صداقت امری نسبی است؟

سلام، خسته نباشید
راستش هر چی گشتم نه تنها جوابمو پیدا نکردم که حتی سوالمم نبود.
یه جایی خواندم صداقت امری نسبی است و با توجه به هدفی که دنبال میشود میتوان تعیین کرد که در مورد فلان کار صداقت بجا بوده یا نه، در توضیح آن هم آمده بود : سربازان هیتلر با صداقت در کنار هیتلر جنگیدند اما با چه هدفی و چه قیمتی؟ طبق این دیدگاه هر کس هر هدفی که دارد را دنبال کرده برایش یک توجیه هم ردیف میکند به همین راحتی. در ضم شکل ظاهری اهداف هم که بیانگر نیت خیر فاعل نیستند.

<><> با صادقان باشید<><>

با صادقان باشید
خداوند به مومنان امر می کند که با صادقان همراه باشید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقین»: اى كسانى كه ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید (توبه ـ 119). در این آیه خداوند جمیع مؤمنان را مخاطب قرار داده و دستور مى دهد تقواى الهى را پیشه كنند و همواره با صادقان باشند. با توجه به این كه این گونه خطاب ها، تمام مؤمنان را در هر زمانى و در هر مكانى شامل مى شود، روشن مى گردد كه بودن در كنار صادقان وظیفه اى است براى همگان در هر زمان و در هر مكان و دلیل بر این است كه براى این كه بتوانند راه پرپیچ و خم تقوا را بدون انحراف و اشتباه طى كنند، باید همراه صادقان گام بردارند. مراجعه به سایر آیات قرآن، این آیه را تفسیر کرده و مصداق صادقین (راستگویان) را بیان می کند. در آیه 15 حجرات مى خوانیم: «انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبیل الله اولئك هم الصادقون; مؤمنان كسانى هستند كه به خدا و پیامبرش ایمان آورده سپس شك و تردیدى به خود راه نداده اند، و با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد كرده اند، این ها صادقانند». در این آیه صادقان با اوصاف والائى مانند ایمان خالى از هرگونه شك و تردید و جهاد با جان و مال در راه خدا، توصیف شده اند. و در آیه 8 سوره حشر یكى از مصادیق بارز صادقان را مهاجرانى ذكر مى كند كه اموال و خانه هاى خود را رها كرده و براى جلب رضاى خدا هجرت كرده اند، و پیوسته به یارى دین خدا و فرستاده او، پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) شتافتند (للفقراء المهاجرین الذین أخرجوا من دیارهم و أموالهم یبتغون فضلا من الله و رضوانا و ینصرون الله و رسوله أولئك هم الصادقون: این اموال براى فقیران مهاجرانى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند در حالى كه فضل الهى و رضاى او را مى طلبند و خدا و رسولش را یارى مى كنند و آنها راستگویانند! (الحشر: Dirol و در آیه 117 سوره بقره آنها را به اوصاف مهم دیگرى از قبیل ایمان به خدا و روز قیامت و فرشتگان و كتب آسمانى و پیامبران و همچنین انفاق بهترین اموال خود در راه خدا و اقامه نماز و اداء زكات و وفاى به عهد و شكیبایى در مشكلات و در هنگام جهاد، توصیف مى كند.

از مجموع این اوصاف به خوبى مى توان نتیجه گرفت كه صادقان فقط در سخن و كلام راستگو نیستند، بلكه صدق در ایمان و عمل و در طریق ایثار و جان فشانى و اطاعت پروردگار نیز در برنامه آنها است، گرچه این مفهوم، مفهوم وسیعى است، ولى نمونه كامل آنها معصومانند. در روایاتى كه از طرق اهل بیت و اهل سنت نقل شده مى خوانیم كه این آیه تفسیر به على بن ابى طالب و یارانش، یا تفسیر به على بن ابى طالب و اهل بیتش شده است. ثعلبى در تفسیر خود از ابن عباس نقل مى كند كه گفت «مع الصادقین یعنى مع على بن ابى طالب و اصحابه». گروه دیگرى از علماى اهل سنت مانند گنجى در كفایة الطالب، و سبط بن جوزى در تذكره، نیز همین معنى را نقل كرده اند. با این تفاوت كه به جاى اصحاب، اهل بیت آمده، و در ذیل آن مى خوانیم: «قال بن عباس: على سید الصادقین; ابن عباس گفت: على(علیه السلام) سید و سرور صادقان است». در روایاتى نیز از جابر بن عبدالله انصارى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم كه در تفسیر این آیه فرمود: «اى آل محمد: منظور آل محمد(صلى الله علیه وآله) است». بسیارى از مفسران از مطلق بودن آیه چنین استفاده كرده اند كه این دستور شامل همه مسلمان ها در هر زمان و مكان مى شود، و از آن جا كه صادق مطلق امام معصوم(علیه السلام) است، دلالت مى كند كه در هر زمان باید پیشواى معصوم(علیه السلام) وجود داشته باشد. (و تعبیر به صیغه جمع ـ صادقین ـ به خاطر مجموع مخاطبان در تمام زمان ها است). نتیجه این كه همه ما موظفیم كه همیشه با صادقان باشیم، صادقانى كه اوصافشان در آیات بالا آمد، و نمونه کامل آن پیشوایان معصوم (علیهم السلام) می باشند.

منبع