با سلام و عرض ادب و احترام. از اینکه تونستم جایی پیدا کنم تا سوالم رو از کارشناس محترمتون بپرسم خیلی خوشحالم. امیدوارم هر چه زودتر پاسخم رو دریافت کنم که بی صبرانه منتظرم.
حدود یک ماه پیش خواستگاری داشتم که به لحاظ فرهنگی, اجتماعی,... خانواده هایمان در یک سطح بودند و مراحل خواستگاری به روش سنتی و طبق آداب دینی برگزار گردید. تقریبا این روند دو هفته طول کشید[البته آشنایی اولیه خانواده ها مربوط به 8 ماه قبل از ماجرا بود]
در این مدت دو جلسه در حضور خانواده ها و یک جلسه هم خود این آقا برای صحبت حضوری تشریف آوردند. در این مدت آشنایی پیام های محبت آمیزی از ایشان دریافت و تمامی آنها را در قالب احترام و بسیار رسمی پاسخ می دادم. در جلسه دوم ایشان مطرح کردند که چند ماه گذشته خواستگاری دختری رفتند و قبل از محرمیت به درخواست خانواده ها حدود 4,5 ماه مراحل آشنایی را طی می نمودند. و بعد به دلیل اینکه خانم قبلا ازدواج کرده و چیزی نگفته بوده همه چیز تمام می شود. برای من چیز عجیبی نبود. ولی جالب بود که ایشان شماره خود را به من داده و خواهش کرد این را به عنوان یک راز نگه دارم و هر گونه سوالی راجع به جزییات ماجرا به ذهنم می رسد بپرسم. و از آنجایی که من کمی مشکل شنوایی دارم [20 درصد از شنوایی فرد عادی کمتر] و صحبت های دو جلسه اول را به دلیل صدای خیلی بم و آرام این آقا متوجه نشدم لذا تصمیم گرفتم این مسئله را دقیق تر با جزییات تلفنی بپرسم تا کاملا مطمئن شوم چیزی نبوده خلاصه ایشان تماس گرفت و در پاسخ سوال من که پرسیدم رابطه در چه حد بوده؟ گفتند یک رابطه برای آشنایی ولی به دلیل طولانی شدن کمی عمیق تر اما بدون محرمیت و بعد گفتند اگر رابطه جنسی مورد نظر همچین موردی نبوده!
خلاصه بعد از دریافت نتایج مثبت تمامی تحقیقات که خانواده ام از طریق دوستان و آشنایان , محل کار ایشان و محل زنگی دریافت نمودند به دعوت خانواده آقا, پدر و مادرم به منزل ایشان رفتند. در طول این مدت چیزی که برای من جالب بود تاکید خود این شخص به گذشته اش و این که من هر سوالی که دوست دارم بپرسم و به شناخت برسم و هیچ نقطه مبهمی باقی نماند. درست همان شب پیامی ارسال کردم و گفتم می خواهم راجع به گذشته ای که این اندازه اصرار دارید بیشتر بدونم. و حتی گفتم من هم در دانشگاه ابراز علاقه ها, دوستی ها و بعضی روابط سطحی را دیده ام و اگر این مورد در گذشته شما بوده مربوط می شود به تب تند آن دوران و در صورتی که چیزی فراتر از این نیست صحبت درباره آن را لازم نمی دانم.
تا اینکه بعد مدت طولانی پاسخ داد: تقریبا همان سطح دوستی+ روابط جنسی (مربوط به 7,8 سال پیش). شوک بدی بود. بعد از این همه ابراز علاقه و رفت و آمد حرف سنگینی بود.و پرسیدم رابطه؟ شما که گفته بودید این مورد نبوده و پاسخ داد درباره مورد آخر گفتم. به هر حال با چند پیام به همه چیز خاتمه دادم و از من خواست اگر نمیخواهم پاسخ منفی بدهم و آبرویش را نبرم و به همین راحتی بدون هیچ تلاشی از گذشته اش اظهار پشیمانی و از من معذرت خواهی کرد و گفت شماره ام را هم پاک می کند!
هیچ بهانه ای به ذهنم نمی رسید که برای هر دو خانواده منطقی باشد.فقط گریه کردم و از خدا خواستم راهی پیش پایم بگذارد. صبح پیامی ارسال کردم تا خانواده اش را قانع کند تماس نگیرند.به خانواده ام نیز خبر دادم همه چیز تمام شده به دلیل اینکه این آقا در گذشته خود کسی را دوست داشته و حالا با من می خواهد او را فراموش کند و من قبول نکردم. خانواده ام نیز شوکه شدند. و من رازی در دل داشتم که کسی نمی دانست و دیگران سرکوفت می زدند که چرا موضوع کم شنوایی خود را این گونه مطرح کردم و او نتوانسته تحمل کند و بهانه دیگری برای جدایی آورده است.حالا این راز در دلم سنگینی میکند و از فکرش خلاص نمی شوم.
چند تا سوال اینجا هست:
1- آیا کار درستی کردم؟(احساس گناه می کنم که مبادا من می توانستم کمکش کنم تا دیگر خطایی مرتکب نشود ولی این کار را نکردم!!!)
2- آیا درست بود که تا این اندازه صداقت به خرج داد؟
3- به خواستگاران دیگرم موضوع کم شنوایی خود را بگویم با توجه به حساس شدن خانواده ام؟
4- آیا من که تا به حال با هیچ نامحرمی حتی رابطه کوتاه دوستی برقرار نکرده بودم حقم بود که مثل کسانی که در گذشته این آدم بودند خیلی راحت و صریح دور انداخته شوم؟
5- چگونه این راز, شکسته شدن احساسم و درگیری ذهنم را برطرف کنم؟
باتشکر از حوصله و پاسخ شما