شهید

شهید علی اوسطی

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:

شهید علی اوسطی :Gol:

در اولين روز سال ۱۳۱۰ش، شهيد علي اوسطي همراه شكوفه‌هاي بهاري، گام‏هاي كوچك اما استوارش را به اين جهان گذارد. خانواده روحاني و اهل علمش او را روز به روز بيش‏تر به معارف الهي علاقمند مي‌ساخت. هنوز كودك بود كه از نعمت استفاده از محضر پدر بزرگوارش محروم گشت و جهت گذراندن زندگي و كسب تجربه به‏ همراه برادرانش، كار در معادن سنگ را آغاز نمود. ۱۹ ساله بود كه پاي به عرصه تكامل و تشكيل خانواده نهاد و پس از آن، تحصيلاتش را در دروس حوزوي ادامه داد. در سال ۱۳۴۲ش هم‏زمان با شروع نهضت انقلاب اسلامي، از تهران به شهر خون و قيام قم مهاجرت كرده و رسماً به جمع روحانيون پيوست و مبارزات خود را كه با تحريك كارگران عليه برگزاري رفراندوم در تهران آغاز نموده بود، با استفاده از رهنمودهاي حضرت امام خميني:doa(2): پي گرفت. شيخ‏علي اوسطي كه بعد از سلاح ايمان و توكل، با تأسي به حضرت داوود پيامبر:doa(6):، از اسلحه‌اي به‏نام « فلاخن» يا «سنگ قلاب» براي مقابله با طاغوتيان استفاده مي‌كرد، تمام گاردي‌ها و كماندوهاي رژيم را به ستوه آورده، به «شيخ فلاخن‏انداز» معروف شده بود. او همواره دعا مي‌كرد كه خداوند از عمرش بكاهد و به عمر عزيز رهبر نهضت بيفزايد و عشق به شهادت چنان در قلبش مي‌درخشيد كه سينه‌اش را شقايق‏زار توحيد ساخته بود؛ عاقبت نيز پاداش عمري تلاش در راه حق را از دست ساغر عشق ستاند و شربت شهادت نوشيد.

منبع: موسسه فرهنگی هنری نور راسخون

17 شهریور و شهید قاسم دهقان

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:شهید قاسم دهقان :Gol:

روزی در کسوت فرمانده گردان در لشگر 27 محمد رسول الله:doa(1): حضور داشت و روزگاری مقابل دوربین حاضر شد تا دینش را به شهدا ادا کند و عاقبت «قطعه‌ای از بهشت» او را بهشتی کرد. یار وفادار سید مرتضی آوینی مشابه خود او اما سه سال بعد، در 17 شهریور 1374 روی مین رفته و به شهادت رسید.



منبع عکس: خبرگزاری تسنیم


شهید «قاسم دهقان سنگستانیان» سال 1336 در همدان به‌دنیا آمد. اواخر سال 1355 به سربازی رفت و در روزهای پر تب‌وتاب انقلاب‌اسلامی که سرباز ارتش شاهنشاهی بود، هر چه بیشتر در درون‌خود نسبت به رژیم کینه یافت. در روز 17 شهریور سال 1357 (جمعه‌ سیاه) هنگامی که می‌خواستند «قاسم دهقان» و هم قطارهایش را از لویزان برای سرکوب مردم به شهر بفرستند، به هر سرباز دو خشاب دادند، ولی به او چهار خشاب دادند... وقتی اوضاع میدان ژاله را می‌بیند، به جای به رگبار بستن مردم، همراه دو نفر دیگر از دوستانش با اسلحه فرار می کنند. بعد هم ساواک خانه شان را محاصره کرد و درگیر شدند.
سرانجام در حمله‌ ساواک به محل اختفای آنان، «محمد محمدی خلَّص» در دم به‌ شهادت می‌رسد، «علی غفوری‌سبزواری» از ناحیه‌ مغز و سر مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد - که اکنون به‌عنوان جانبازی بزرگوار زنده است - و «قاسم دهقان» نیز از ناحیه‌ هر دو پا تیر خورده و دستگیر می‌‌شود. ماه‌ها داشتند شکنجه‌شان می‌کردند. حکم اعدام‌شان هم صادر شده بود، منتهی به لطف خدا و با پیروزی انقلاب، نجات پیدا کردند.حمل شکنجه‌های فراوان او را از پای درنیاورد و درحالی که ایام را در زندان سپری می‌کرد، با پیروزی انقلاب‌اسلامی آزادی خود را باز یافت. بعد از انقلاب، اول وارد کمیته شد، بعد هم سپاه. بعد از تشکیل تیپ 27 توسط حاج احمد، او هم آمد و گردان ابوذر را راه‌اندازی کرد. در تمام لحظه‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس حاضر بود. بعد هم همراه حاج احمد به لبنان رفت.



منبع عکس: خبرگزاری تسنیم

بعد از مراجعت به ایران، به تیپ 27، که حالا شده بود لشکر 27، «حاج همت» فرماندهی بچه‌های گردان مالک اشتر را به او داد. حماسه‌ای که حاج قاسم و بچه‌های گردان او در «والفجر یک» توی ارتفاع 112 خلق کردند، در عقل هیچ بنی‌بشری نمی‌گنجد. فقط این را می‌توانم بگویم که مظلوم بود. چه وقتی که زنده بود، چه وقتی که شهید شد. هفده شهریور 57 به یاران خمینی:doa(2): ملحق شد، هفده شهریور 74 هم به دیدار حق شتافت.
او در ایام جنگ، مسئولیت چند گردان رزمی را برعهده داشت و حماسه‌هایی در خور ستایش آفرید. در دوران جنگ چندین نوبت به‌سختی مجروح شد ولی از پای ننشست. وی پس از پایان جنگ همراه با سید شهیدان اهل قلم «سیدمرتضی آوینی» برای تفحص و کشف شهدا، راهی منطقه‌ فکه شد. حضور قاسم دهقان در فکه، به‌واسطه‌ آشنایی‌اش به منطقه‌ عملیاتی، همراه بود با کشف محل صدها شهید مفقودالاثر توسط او. قاسم دهقان که دستی در هنر داشت و علاقه‌ خاصی در ارائه‌‌ اهداف و اثرات انقلاب و جنگ از طریق سینما، سرانجام در روز 17 شهریور سال 1374 به هنگام بازسازی صحنه‌ای از حماسه‌ رزمندگان اسلام در فیلم «قطعه‌ای از بهشت» به عنوان طراح صحنه، مشاور نظامى و بازیگر این فیلم، بر اثر انفجار مین، به‌شهادت رسید.
سردار سعید قاسمی در روایتی از این شهید می‌گوید: فقط این را می‌توانم بگویم که مظلوم بود.


فرآوری : سامیه امینی

منبع: بخش پایداری تبیان

20 شهریور ماه سالروز شهادت عالم مجاهد آیت الله "سید اسدالله مدنی" دومین شهید محراب

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:عالم مجاهد

شهید آیت الله سید اسدالله مدنی (دومین شهید محراب) :Gol:

آيت‏ اللَّه سيداسداللَّه مدني در سال 1292 ش (1323ق) در روستايي در آذرشهر آذربايجان شرقي چشم به جهان گشود و در سنين جواني براي تحصيل علوم ديني به قم عزيمت نمود. وي پس از گذراندن دروس مقدماتي و سطح، در حدود چهار سال به تحصيل دروس فقه و اصول در محضر حضرت امام خميني:doa(2): مشغول شد. سپس راهي نجف اشرف گرديد و در جلسات درس حضرات آيات: سيدابوالحسن اصفهاني، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد محسن حكيم و سيد ابوالقاسم خويي شركت نمود. آيت‏اللَّه مدني، سال‏ها پيش از ورود به عرصه مبارزات سياسي، در مقابل افكار ضدديني كسروي مقابله كرده بود و با شهيد نواب صفوي همكاري داشت. با آغاز قيام مردمي ايران به رهبري حضرت امام خميني:doa(2): و تبعيد آن حضرت به نجف اشرف، آيت‏اللَّه مدني در كنار استاد و رهبر خود قرار گرفت و در ايام سفر به ايران، ضمن نام بردن از حضرت امام، رسالت و وظايف مردم مسلمان را در برابر رژيم پهلوي بيان مي‏كرد. آيت اللَّه مدني در سال 1350 به فرمان امام جهت تدريس علوم ديني به خرم آباد رفت و در آنجا حوزه علميه تأسيس نمود. چندي بعد بر اثر فعاليت‏هايي كه عليه رژيم ستم‏شاهي داشت به مدت بيش از سه سال به شهرهاي مختلف تبعيد شد و با اوج‏گيري انقلاب اسلامي، از تبعيد به قم بازگشت. اين روحاني مبارز، پس از پيروزي انقلاب به دعوت مردم همدان، راهي اين شهر گرديد و از طرف مردم اين استان به مجلس خبرگان قانون اساسي راه يافت. آيت اللَّه مدني پس از شهادت آيت‏اللَّه قاضي طباطبايي، نخستين امام جمعه تبريز، از سوي امام خميني:doa(2): به عنوان نماينده ولي فقيه و امام جمعه تبريز انتخاب شد و در اين سنگر به پاسداري و حراست از آرمان‏هاي انقلاب اسلامي همت گماشت. اين مجاهد نستوه سرانجام در بيستم شهريور 1360 ش برابر دوازدهم ذي‏قعده 1401 ق در 68 سالگي در همين سنگر پس از اقامه نماز در محراب نماز جمعه تبريز توسط منافقين به شهادت رسيد. و پس از تشييعي با شكوه در تبريز و قم، در حرم مطهر حضرت معصومه:doa(8): به خاك سپرده شد.


منبع: راسخون


شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشته است +سند


شهید محمودرضا ساعتیان فرزند محمّدحسین و معروف به «الهی» 23 دي 1340 در یزد بدنيا آمد. پس از گذراندن دوره تحصيلي ابتدایی در دبستان «صدّیق»، در مدرسه راهنمایی «معراج» به تحصیل پرداخت. سپس به تهران رفت و در 1359دیپلم ریاضی و فیزیک را از دبیرستان موسوی گرفت. او پس از فراگیری مقدمات علوم دینی، سطح متوسط را به پایان رساند و مدرک معادل کاردانی را از «مدرسه شهیدین»حوزه علميه قم دریافت كرد.



وي درمبارزات منجر به پيروزي انقلاب اسلامي شرکت داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی کمیته انقلاب برای مبارزه با منافقان به شمال کشور اعزام شد. در 10مهر 1359 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و تا 29 شهریور1360فعاليت کرد. مدتی مسئول روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد بود.

آنگاه برای فراگیری علوم دینی به قم رفت وهمزمان با تحصیل بارها در جبهه حضور یافت و درعمليات‌های مختلفی مانند: مجنون، فاو، والفجر 2و 8، حاج عمران و بیت المقدس 2 شرکت کرد. او در 23 فروردین 1365 بر اثر اصابت ترکش به پا، دست و پهلو مجروح شد. ساعتیان را «الهی» لقب داده بودند؛ چون معنویت و روحانیت فوق‌العاده‌ای داشت.

محمودرضا در سال 1364 ازدواج كرد و دو فرزند به نام‌های سلمان و ابوذر از خود به یادگار گذاشت. وي سه نامه برای فرزندش ابوذر نوشته و از او خواسته است که دردورانهای کودکی، نوجوانی و جوانی آنها را بخواند و زودتر از آن بازشان نکند. این شهید بزرگوار همچنین در نگارش نامه هایش حتی خط لازم را مد نظر قرار داده و برای سنین کودکی از خط بسیار ساده و روان استفاده کرده است.

سردار سرتیپ خلبان شهید اکبربیگدلی

انجمن: 


شهید اکبربیگدلی در سال 1339در خانواده ای مذهبی در شهر زنجان دیده به جهان گشود و در کنار 2برادر و3 خواهرش به فراگیری علوم دینی و تحصیل پرداخت.
وی از سال 57باعلاقه و اشتیاقی که به رشته خلبانی داشت به تحصیل در رشته خلبانی پرداخت و تا اخذ مدرک "دکترای هوا و فضا"در کنار انجام خدمت به نظام جمهوری اسلامی به ادامه تحصیل پرداخت.

وی در طول خدمتش درمسئولیتهای مختلف انجام وظیفه نمود که برخی از آنها عبارتنداز:

1-مسئول ستاد سپاه ناحیه زنجان
2-معاونت سیاسی و امنیتی استانداری زنجان
3-مسئول پایگاه قدر نیروی هوایی فرودگاه مهرآباد
4-معاونت نیروی هوایی سپاه
5-معاونت اطلاعات و امنیت نیروی هوایی سپاه
6-مدیریت صنایع هوایی فجر سپاه – هواپیمای فجر و انواع (R.P.V )
7-معاونت یگان موشکی صنایع هوایی سپاه
8-معاونت هوا و فضای سپاه
9-الف) پرواز برای رساندن مایحتاج برای افغانها

ب ) تخلیه مردم حلبچه با هلی کوپتر از بمباران شیمیایی حلبچه در دوران دفاع مقدس

ج ) اوایل انقلاب با گروهکهای کوموله – دمکرات – منافقین ، و بعد از انقلاب در دوران دفاع مقدس حضور همیشگی و فعالیت گسترده در صنایع هوایی و دفاعی .


سرتیپ پاسدار حسین علایی که از دوستان نزدیک این شهید بزرگواربود در اینباره می گوید:

سانحه دلخراش هوایی در ارتفاعات اطراف فرودگاه کرمان ، حادثه غم انگیزی بود که در آن جمع کثیری از پاسداران باصفا جان عزیز خود را از دست دادند .در میان سرنشینان والای هواپیمای ساقط شده شماری از برجستگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز حضور داشتند که یکی از آنان سردار سرتیپ پاسدار خلبان جناب آقای اکبر بیگدلی از کارآمدترین خلبان های نیروی هوایی سپاه بود که با بیش از هفت هزار ساعت پروازی با انواع هواپیماهای نظامی و غیرنظامی از خلبانان با تجربه کشور محسوب می شد .
او هم با هواپیماهای غربی از جمله هواپیماهای بوئینگ 727 در شرکت هواپیمائی جمهوری اسلامی ایران (هما) پرواز می نمود و هم با هواپیماهای شرقی از جمله هواپیماهای ایلوشین پرواز می کرد و معلم خلبان INSTRUCTOR PILOT این هواپیما بود و بسیاری از پروازهای بین المللی را نیز انجام می داد .
او با هواپیماهای مختلف به اروپا ، آسیا ، آفریقا و سایر نقاط دنیا پرواز کرده بود و تنها بیش از دو هزار ساعت سابقه پرواز با هواپیمای ایلوشین داشت . گاهی اوقات می شد که او روزهای متوالی را در پرواز بسر می برد و یکبار به مدت 17 روز درقاره های مختلف جهان پرواز کرد .

سردار بیگدلی که یک استاد خلبان بود با کسب مدرک ATPL (مدرک خلبانی پروازهای حمل و نقل بین المللی) از سازمان هواپیمائی کشوری به عنوان معلم خلبان Flight designator هواپیما محسوب می گردید و مجاز بود بر اعمال پروازی سایر خلبانها و صلاحیت آنان نظارت و توانایی و صلاحیت پروازی آنها را مورد ارزیابی قرار دهد .

ایشان از جمله چهره هایی بود که می توان گفت جزء شکل دهندگان نیروی هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شمار می آمد و پایگاه قدر سپاه را در فرودگاه مهرآباد فعال نمود و برای چند سال معاون عملیات نیروی هوایی سپاه بود . در حدود 20 سال پیش که آتش سوزی در فرودگاه مهرآباد موجب توقف پروازها به آن شد او اولین کسی بود که با هواپیمای سپاه ، پرواز دوباره از این فرودگاه را آغاز نمود و عملاً بازگشایی فرودگاه را در حالیکه با برج مراقب سیار هدایت می شد ، اعلام نمود . حاج اکبر بیگدلی خلبان معتمد سازمان هواپیمایی کشوری بود و مدارک پروازی بسیاری از هواپیماهای سسنا ، توربو کماندور ، فالکن ، بوئینگ 737 ، ایلوشن 76 ، آنتونف و توپولف 154 را اخذ نمود و شاگرد اول هواپیمای تایپ 737 بود . او بسیار باهوش و مورد قبول بسیاری از هوانوردان بود . وی بیش از هزار ساعت به عنوان خلبان "هما" پرواز نموده بود و در شرکت آسمان هم پرواز می کرد . از هیچ صحنه خطری رویگردان نبود . در شرایط سخت ، کمکهای انسانی جمهوری اسلامی ایران را به مردم مظلوم افغانستان می رسانید .

علاوه بر اینها او تنها یک خلبان نبود شم فنی بالایی داشت و به سیستم هواپیما نیز وارد بود و به کار صنعت هوایی هم بسیار علاقه مند بود . سردار خلبان بیگدلی علاوه بر کار پرواز ، از بنیانگذاران برخی طرح های صنعتی هوایی در سپاه بود . او در صنایع فجر ، هواپیمایی دونفره به نام هواپیمای فجر ساخت و خود با آن پرواز نمود . او شروع کننده صنایع RPV و کامپوزیت در صنایع هوایی بود و ساخت هواپیمای "سپاه -68" را در صنایع سپاه آغاز نمود . – این هواپیما هم اکنون به عنوان یک هواپیمای آموزشی مورد بهره برداری نیروهای مسلح می باشد او در واقع هم صنعت گر بود و هم خلبان ، صنعت شناس قابلی بود که درک خوبی از مفاهیم صنعت هوایی داشت و اخیراً همکاری خود را با سازمان صنایع هوایی نیروهای مسلح آغاز کرده بود . وی دارای نظرات کارشناسی سودمندی در این حوزه بود بطوریکه وقتی در جلسات مربوط به هواپیماهای بدون سرنشین دیدگاههای خود را ابراز می نمود به عنوان نظریات یک کارشناس برجسته از آن استقبال بعمل می آمد .

در مدت کوتاهی که ایشان با سازمان صنایع هوایی همکاری می کرد به عنوان فردی متخصص و متواضع شناخته می شد . سعی می کرد با تمام همکاران خود رابطه رفاقت و دوستی برقرار نماید . فردی مهربان ، دلسوز متدین و آراسته به آداب و اخلاق حسنه اسلامی بود . علاوه بر اینکه خود در میدانهای دفاع مقدس حضور فعالی داشت برادر همسرش نیز جزء شهداء گرانقدر جنگ تحمیلی است . او عاشق و مرید حضرت امام خمینی (ره) و نسبت به ولی امر مسلمین خاضع بود . در اتاق کارش هیچگاه به روی کسی بسته نبود . هر کس می توانست به راحتی به وی مراجعه کند و حل مشکل خود را از او بخواهد . او پول شخصی خود را – بدون آنکه کسی بداند – در صندوقی در محل کار خود گذاشته بود و به نیازمندان وام پرداخت میکرد . او یک انسان وارسته و یک بسیجی پاک دل بود و خود به بعضی از دوستانش گفته بود که من بالاخره در هواپیما از دنیا می روم . چون عاشق پرواز بود و در رختخواب نمرد ، زیرا مردن در صحنه جهاد را بر مرگ در بستر ترجیح میداد .

عاش سعیداً و مات سعیداً .

خداوند آن یار سفر کرده را با اولیاء خود محشور و توفیق جبران خسارت بزرگ از دست رفتن انسانهای ارزشمند و پرتلاش را عنایت فرماید .



شهید بیگدلی از دوستان نزدیک شهید احمد کاظمی بشمار می رفت و سالهای متمادیرابطه ای صمیمیانه و دوستانه بین آنها وجود داشت،در ذیل نمونه ای از نامه ی شهید بیگدلی به شهید کاظمی آمده است:

برادر ارجمند سردار اسلام حاج احمد آقای کاظمی

سلام علیکم

با تقدیم احترام و تبریک اعیاد مبارکه ماه پربرکت شعبان خواستم خوابی که دیده بودم و چون در آن خواب شما هم بودید خدمت جنابعالی عرض نمایم .

به روال سنت سنوات گذشته در منزل ما سعی بر این بوده که همه ساله جشن میلاد آقا امام زمان (حج) حتی الامکان با شکوه برگزار گردد به همین دلیل جلو درب و داخل منزل چراغانی و آذین بندی از یک هفته قبل می شود . نیمه شعبان بعد از پایان مراسم که حدود 11 شب بود به دلیل خستگی زود خوابیدم که در عالم رویا در اتاقی بودیم که حدود 4×3 بود که کنار اتاق به شیوه قدیم رختخواب چیده شده بود و سفره پلاستیکی که همیشه برای غذا خوردن در منزل استفاده می کنیم در وسط اتاق پهن شده و مقداری از شیرینی و کیک میلاد از مراسم مانده بود در روی سفره بود که کنار سفره نفرات بترتیب شما بودید – پدر خانم بنده و پدرم و بنده که می خواستم کیک را ببرم که فی البداهه در باز شد و آقا وارد شد چهره نورانی با قدی متوسط – چهارشانه – ریش پرپشت و حالت گرد مانند – چهره ایشان حالت طبیعی ولی نورانی ولی پائین از گردن حالت نورانی شیشه ای مانند مثل عکس های سه بعدی براق بود .

همه ایشان را می شناختیم و ایشان هم ما را می شناخت من و شما بلند شدیم دست ایشان را بوسیدیم و عبای ایشان را شما از روی دوش ایشان جمع و به بنده دادید که روی رختخوابها کنار اتاق گذاشتم و همگی دور سفره نشستیم و همه خیلی شاد بودیم . از صحبت های انجام شده خیلی خوب که اطمینان داشته باشم ندارم . غرض از نوشتن این برگه فقط به خاطر آن است که حضرتعالی هم در آن خواب تشریف داشتید البته لازم به ذکر می باشد که هیچکس حتی خانواده ام هم از این خواب اطلاع ندارد .

به امید ظهور هرچه سریعتر آقا امام زمان

و آرزوی سلامتی برای ایشان

برادر شما اکبر بیگدلی

شهید دکتر اکبربیگدلی و یارانش که در سانحه دلخراش هوایی در ارتفاعات اطراف فرودگاه کرمان سال 81به دعوت حق لبیک گفتند را شهدای غدیر می نامند،چراکه یکروز پیش از عیدغدیر به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
از ایشان 3 فرزند فرهیخته (2پسر و 1دختر)به یادگارمانده است که فرزندارشد وی،حامد بیگدلی ،ادامه دهنده راه پدر شده است.

برچسب: 

امیر سرتیپ شهید جمشید جاودانیان

انجمن: 


استاد بزرگ چتربازي، كوه نوردي، جودو، تكواندو، كاراته، غواصي، تكاوري و شير بيشه ي سومار و ببر كوههاي كردستان، در سال 1341 در مرودشت فارس زاده شد، در اوج نهضت اسلامي، دانش آموزي بيش نبود و هم او در سال 1359 پا به دانشكده ي افسري گذاشت و لحظه لحظه ي عمر خود را در راه آرمانش فدا كرد.
در سال 1363 به سمت فرمانده ي گروهان سوم گردان 3 گردان 101 تيپ55 هوابرد شيراز، تعيين شد و راهي مناطق عملياتي كردستان گرديد. در عمليات والفجر 9 مجروح شد و در عملياتهاي ديگر از جمله كربلاي 4 و5 شركت داشت.
مصاحبه يي تلويزيوني در والفجر 9، در زير آتش رگبار مسلسل ها و هلي كوپترها و توپ و تانكهاي دشمن، چهره ي زيبا و با استقامت مردي را نشان مي دهد كه جمشيد جاودانيان نام دارد.
جمشيد، مالِ دنيا نبود و هيچگاه به زمين نچسبيد. بدنش با رختخواب آشنايي نداشت و زيلو، زيرانداز عارفانه اش بود و هنگامي كه به شهادت رسيد، پيكر پاكش 50 روز در زير آفتاب داغ و سوزان سومار، عشق او را به معبودش به حدّ اعلا رساند.
او در روز 31 تيرماه 1366 در زير قله ي «كهنه ريگ» در منطقه ي سومار، بر اثر اصابت تركش خمپاره زخمي شد ولي بر اثر درگيري شديد و حجم بالاي آتش و نبودن امكانات نجات به شهادت رسيد و بدين قصه، جاودانيان، جاودانه شد.
گلزار شهداء شيراز، پذيراي جسم سوخته و قلب شكسته ي اين عارف بالله است.

وصیتنامه


آنان كه به ريسمان حق چنگ زدند
آهنگ برادري، هماهنگ زدند
با بت شكن زمانه بيعت كردند
بر شيشه ي عمر اهرمن، سنگ زدند

اي حسين! تو كه در كربلا يكايك شهدا را در آغوش مي كشيدي و مي بوسيدي و وداع مي كردي، آيا ممكن است هنگامي كه من نيز به خاك و خون مي غلطم، تو دست مهربانت را بر قلب من بگذاري و عطش عشق مرا به خود، سيراب كني؟!
خدايا تو را شكر مي كنم كه مرا در كوي غم گداختي و در درياي درد، آبديده كردي و در برابر حوادث روزگار رويين تنم نمودي تا سخت ترين مشكلات حيات و خطرناكترين ضربه هاي تاريخ را عارفانه و عاشقانه تحمل كنم.

برچسب: 

ستوان دوم پاسدارشهید احمد رمضانیان

انجمن: 


شهید احمد رمضانیان در سال 1350 در روستای عزیزآباد پایین ازتوابع شهرستان نرماشیر در خانواده ای متدین و زحمتکش دیده به جهان گشودند. دوره ابتدایی و راهنمایی را در همین روستا گذراندند و برای ادامه تحصیل به شهرستان بم عزیمت کردند و بعد از اتمام دوره دبیرستان وارد دانشکده افسری سپاه شدند بعد از دوره های تئوری و تخصصی نظامی وارد لشکر 41 ثارالله شدند. سرانجام در شب عید غدیر سال 1381 به همراه جمع کثیری از پاسداران انقلاب اسلامی و در اثر برخورد هواپیما با کوه های اطراف سیرچ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند

برچسب: 

ستوان یکم شهيد عبدالحميد انشايي

انجمن: 


شهيد عبدالحميد انشايي فرزند برومند محمد کاظم انشايي در تاريخ 1336/04/14 در شهرستان فسا (در استان فارس) و در خانواده اي مذهبي پا به عرصه وجود نهاد. جد بزرگوارش شيخ احمد علي انشايي از روحانيون و علماي به نام فسا بود.
پدر عبدالحمید که روحاني زاده و فردي معتقد و مذهبي بود از همان ابتدا او را با مباني دين مبين اسلام آشنا نمود. اين افسر رشيد اسلام در سال 1342 در سن 6 سالگي جهت دوره آموزش ابتدايي به مدرسه راه يافت. از شروع دوران تحصيل به علت آشنايي با قرائت و درک مفاهيم قرآن کريم همواره زبان زد خاص و عام بود به نحوي که اغلب اوقات فراغت را صرف آموزش دين مبين اسلام به دوستان آشنايان مي نمود.
از همان دوران کودکي نمازش را اول وقت مي خواند و همواره قبل از رفتن به مدرسه زودتر از خواب بر مي خواست و وضو مي گرفت و نماز صبح را اول وقت به جا مي آورد و سپس چند دقيقه اي به خواندن قرآن مشغول مي شد. از مدرسه هم که بر مي گشت بلافاصله نماز ظهر را مي خواند. معتقد بود بهترين کار در نزد خداوند احسان به والدين و کمک کردن به آن ها مي باشد، به همين دليل همواره در کارهاي خانه به پدر و مادرش کمک مي کرد. بسيار انسان مکلف و با احساس مسؤوليتي بود و هيچ وقت به خود اجازه نمي داد که کارهاي شخصي خود را به ديگران وا گذارد و هر مسؤوليتي را که به وي مي سپردند به نحوه احسن انجام مي داد.
از همان کودکي علاقه خاصي به ائمه اطهار و پيامبر اسلام داشت. همواره در مراسم عزاداري سعي مي کرد جزو اولين نفرات حاضر باشد تا بتواند در کارها کمک کند و در حسينيه ها نوحه خواني مي کرد و با وجود سن کم در ماه مبارک رمضان تا جايي که مي توانست روزه مي گرفت و بعد ها که بزرگ تر شد کودکان فاميل را به اين امر تشويق مي کرد، به طوري که هر روز در موقع افطار پولي را به عنوان هديه به بچه ها مي داد و در پايان ماه مبارک نيز براي آن ها هديه مي خريد و مي گفت که بايد بچه ها را از کودکي با اسلام آشنا کرد.
هميشه سعي اش بر اين بود که نمازش را به جماعت بخواند. اگر در ميهماني يا مجلسی بود که امکان حضور در مسجد براي خواندن نماز جماعت ميسر نبود، سعي مي کرد با تشويق افراد حاضر در آن جمع به نماز جماعت، به اين فرضيه مهم دست يابد و يکي از افراد حاضر در جمع را که از لحاظ اعتقادي قوي تر از بقيه بود با صلوات هاي پياپي به عنوان امام جماعت به جلو مي فرستاد.
از مجالس لهو و لعب دوري مي کرد حتي از شب نشيني هاي دوستانه يا فاميلي هم که تا دير وقت برگزار مي شد پرهيز مي کرد. وقتي علت را از او مي پرسيدند مي گفت: نکند خداي نا کرده براي نماز صبح به موقع بيدار نشوم. هميشه قبل از اذان صبح بيدار مي شد و تا وقت اذان به نماز شب مي ايستاد و پس از اذان نيز نماز صبح مي خواند.
او پس از اخذ مدرک ديپلم رياضي از دبيرستان حکمت شهرستان فسا در سال 1354 وارد مدرسه عالي مديريت و حسابداري کورش اصفهان شد و به علت قدرت فراگيري مطلوب از سوي مسئولان وقت دانشگاه به عنوان دانشجوي دانشکده آمار و اقتصاد برگزيده شد. اوقات فراغت خود را به ورزش و مطالعه مي پرداخت. انسان بسيار قانعي بود و از هيچ کس چشم داشت نداشت. به کسي تهمت نمي زد و اگر چنين چيزي را مي ديد به شدت فرد تهمت زننده را مورد نکوهش قرار مي داد. فوق العاده انسان مورد اعتماد و راز داري بود. او حضرت علي (ع) را الگوي خود قرار داده بود و معتقد بود که انسان با وجود داشتن چنين الگويي نياز به هيچ کس ديگري براي خوشبختي ندارد و اعتقاد داشت که در جامعه در تمام امور بايد مساوات رعايت گردد و هيچ اختلافي ميان فقیر و غني نباشد.
در دوران دانشجويي از همان ابتدا از بقيه يک سر و گردن بالاتر بود و جزو دانشجويان ممتاز همدوره بود. همواره سر وقت در کلاس هاي درس حاضر مي شد و شيفته علم و دانش بود. از کساني که نظم دانشکده را به هم مي زدند بيزار بود. در دوراني که اختناق و ظلم و ستم در دانشگاه ها نيز بيداد مي کرد دانشجويي خيلي منظم و مقيد به اصول اسلامي بود. در درس ها به ساير دانشجويان کمک مي کرد و معتقد بود که بنا به گفته امير مؤمنان حضرت علي (ع) ذکات علم در نشر آن است.
در انجام کارها فقط رضاي خدا براي او مهم بوده و بس و سعي مي کرد که تمام کارهايش بر مبناي رضاي خدا باشد. در دوران تحصيل نيز پيرو خط و انديشه امام (ره) بود و مخفيانه با همکاري دوستان نزديکش، جلسات و مباحث سياسي ـ اعتقادي به راه مي انداخت به طوري که توانست بسياري از کساني که هيچ آشنايي با اسلام نداشتند را در کوتاه مدت چنان علاقه مند به دين اسلام سازد که همواره در نماز جماعت شرکت مي کردند و شخصاً در اکثر جلسات با توجه به صداي دلنشين و روح نوازي که داشت قرآن تلاوت مي کرد.
هم زمان با اوج گيري مبارزات حق طلبانه امت اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) به صفوف انقلابيون پيوست. همزمان با ورود به مدرسه عالي مديريت و حسابداري اصفهان (کوروش کبير سابق) با تعدادي از دوستان نزديکش يک گروه کوچک تشکيل داد. اين گروه فعاليت خود را در جهت ترويج مسائل اعتقادي و اخلاقي و پايبند کردن بعضي دانشجويان که از نظر اعتقادي مقداري سست بودند شروع کرد.
با توجه به جو و شرايط سياسي کشور در آن موقع عده اي از وابستگان به رژيم طاغوت و منافقين سعي بر اين داشتند که بين دانشجويان سراسر کشور به طريق مختلف تفرقه و آشوب بيندازيد و به نوعي آن ها را نسبت به اوضاع سياسي مملکت بي تفاوت و نسبت به اسلام بيزار کنند و اسلام را ديني معرفي کنند که به درد جامعه امروز نمي خورد و تعاليم اسلامي در اين دوره و زمان ديگر کارايي ندارد و از اين طريق دانشجويان را نسبت به دين مبين اسلام دلسرد و بي تفاوت کنند و گروه گرايي به وجود آوردند و گاه با ترور و زنداني کردن دانشجويان مذهبي در ميان اين رعب و وحشت ايجاد کنند.
شهيد انشايي با توجه به هوش و فراست بالا با فعاليت هاي گروهي خود دانشجوياني را که احتمال داشت تحت تاثير اين شرايط قرار گيرند آگاه مي ساخت و نقشه هاي شوم آنان را خنثي مي نمود. وي سپس به فعاليت هاي سياسي و انقلابي روي آورد. با توجه به سختگيري هاي موجود و حکومت نظامي ها و خطرات بالا، عکس ها و اعلاميه هاي حضرت امام (ره) را چاپ و تکثير مي کرد و همراه با دوستانش در محله هاي اطراف، شبانه پخش و يا به ديوارهاي محل نصب مي کرد.
در سال 1357 با پيروزي انقلاب در جمع دانشجويان پيرو خط امام (ره) رسماً فعاليت سياسي را آغاز نمود. در اين سال طي حکمي جهت تشکيل کميته انقلاب اسلامي در شهر گلپايگان و حومه ماموريت يافته و طي آن در چندين رشته عمليات براي مبارزه و دستگيري افراد ضد انقلاب شرکت کرد.
در تاريخ 1359/03/26 به اخذ مدرک کارشناسي از دانشکده آمار و اقتصاد دانشگاه اصفهان نايل و بلافاصله در همان سال به اتفاق تعدادي از هم دوره هاي زمان دانشجويي جهت طي دوران خدمت مقدس سربازي در مرکز پياده شيراز مشغول انجام وظيفه شد و پس از طي دوره آموزش به درجه ستوان دومي نائل آمده و به گردان 191 پياده همان مرکز اختصاص يافت.
در اين ايام توجه به تهاجم وسيع دشمن بعثي عراق به ميهن اسلامي، داوطلبانه در قالب يگان مربوطه عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل در مناطق مرزي خوزستان گرديد. پس از انجام ماموريت سه ماهه همراه يگان از خوزستان به مرکز پياده شيراز مراجعت و پس از سازماندهي، مجدداً جهت مبارزه با گروهک هاي ضد انقلاب و منافقين و پاکسازي منطقه کردستان به سقز اعزام و پس از طي ماموريت شش ماهه به شيراز مراجعت نمود و با سازماندهي جديد عازم جبهه هاي گيلان غرب در مناطق مرزي غرب کشور گرديد.
سرانجام اين شهيد گرانقدر در تاريخ 1360/10/15 در عمليات آزاد سازي ارتفاعات سر به فلک کشيده شياکوه با کفار بعثي درگير و پس از جنگي نمايان و شجاعانه و تن به تن، جان به جان آفرين تسليم و مردانه به شهادت رسيد.
پيکر مطهر اين شهيد عزيز پس از هشت ماه باقي ماندن در منطقه عملياتي کشف و در زادگاهش آرام گرفت. ايشان در طول اين نبرد نابرابر براي تهييج عناصر دسته جمعي تحت امر همواره در دل ارتفاعات بلند شياکوه فرياد مي زد:

«شياکوه از آتش دشمن مي لرزد اما ستوان انشايي و واحد تحت امرش نمي لرزند».

رهبر کبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني (ره) در سخنان گهرباري در سال 1360 به مناسبت شهادت اين افسر رشيد نيروهاي ارتش جمهوري اسلام ايران فرمودند:
«در صدر اسلام هم از اين افسرها بوده است، مثل انشايي ها».

سالها بعد ناو سروان مسعود انشايي برادر عبدالحميد نيز راه را ادامه داد و در29فروردین سال 1367در نبرد ناوچه جوشن توسط هواپيماهاي شيطان بزرگ به شهادت رسيد.
روحش شاد و يادش گرامي باد

برچسب: 

امیر سرتیپ شهید شکرالله دیوسالار

انجمن: 


شهید شکرالله دیوسالار در سال 1317 درتنکابن و در خانواده ای مومن و زحمتکش دیده به جهان گشود. پس از سپری نمودن تحصیلات اولیه و اخذ مدرک دیپلم از طریق شرکت در کنکور ورودی دانشکده افسری در تاریخ 1353/07/01 به استخدام ارتش در آمد. پس از طی دوره سه ساله دانشکده افسری در تاریخ 1356/07/01 در رسته پیاده به درجه ستواندومی نائل گردید. پس از طی دوره مقدماتی رسته پیاده در مرکز آموزش پیاده شیراز به مرکز آموزش 01 کادر اختصاص یافته و در آنجا مشغول تعلیم و تربیت افسران وظیفه پرداخت . وی در مشاغل معاون گروهان و فرمانده گروهان خدمت نمود.


پس از اینکه شهید تمایل بیش از حدی برای حضور در جبهه های حق علیه باطل از خود نشان داد. سرانجام با اعزام به جبهه وی موافقت شد و راهی میادین رزم شد.
پس از حضور در جبهه در تاریخ 1362/05/11 در منطقه عملیاتی غرب در عملیات پدافندی بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن بعثی به فیض شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در مزار شهدای زادگاهش آرام گرفت.
لازم به ذکر است شهید متاهل بوده و از وی 1 فرزند پسر و 3 دختر بجای مانده است.


برچسب: 

امیر سرتیپ دوم شهيد محمد علي افسر

انجمن: 


شهيد محمد علي افسرفرزند محمد رحيم در روز بيست و دوم بهمن ماه 1315 در"مشهد" ودر خانواده ای متدین و زحمتکش دیده به جهان گشود. پس از طي دوران کودکی به مدرسه رفت و بعد از اخذ ديپلم متوسطه، به استخدام نيروي زميني ارتش درآمد. بعد از گذراندن دوره آموزشهاي عمومي نظامي خدمت خود را در يگانهاي نزاجا ادامه داد.
با آغاز جنگ تحميلي در تيپ 55 هوا برد شيراز به عنوان "فرمانده گروهان" مشغول خدمت گردید.سرانجام این شهید بزرگواردر تاريخ دوم آبان ماه 1359در منطقه عملياتي كرخه در درگيري مستقيم با دشمن به شهادت رسيد.


برچسب: