خدا گرایی

سوغاتی های تصويری اسک دينی ها از سفرهای زيارتی اماکن متبرکه

:parandeh:بسم الله الرحمن الرحیم :parandeh:

سلام و عرض ادب

با لطف خداوند مهربان و با لطف و محبت اهل بیت عزیز و با دعای دوستان و همکاران بزرگوارم توفیق سفر معنوی به مدینه منوره و مکه معظمه رفیق شد و انشا الله به زودی عازم سر زمین نور و وحی هستم .
:roz::parandeh::roz::parandeh::roz:

به عنوان وظیفه و تکلیف در مسجد النبی و مسجد الحرام و در کنار بقیع غریب دعا گوی همه همکاران عزیزم و کاربران دوست داشتنی سایت هستم .

امیدوارم اگر بدی و جسارت و یا کاستی از این جانب دیدید به لطف و بزرگواری خودتان و با دیده اغماض و بخشش ببخشایید.

:roz::parandeh::roz::parandeh::roz:


در مدتی که بنده توفیق حضور در سایت ندارم انشا الله برادر عزیزم کارشناس عزیز جناب
سجاد سکان هدایت امور انجمن را بر عهده خواهد داشت .
از کارشناسان عزیز و مدیران و مدیران ارشد و کلیه همکاران مخلص سایت و کاربران فرهیخته و فهمیم انجمن می خواهم که هماهنگی های لازم را با این برادر بزرگوار داشته باشند

:roz::parandeh::roz::parandeh::roz:

دعا گوی همه شما عزیزان هستم

[b]content[/b]

سوگنامه‌ای در دل حماسه‌ی فروردین

انجمن: 

[h=1][/h] [h=3]گذری بر «یادگار زریران» کهن‌ترین نمایشنامه‌ی‌ به جای مانده از ایران کهن[/h]


[/HR]
«زَریران» متنی است حماسی، بازمانده از دوران کهن، که به رغم داشتن هاله‌ای از باورهای دینی زرتشتی، در ردیف آثار غیردینیِ زبان پهلویِ ساسانی قرار می‌گیرد.


[/HR]
«زَریران» متنی است حماسی، بازمانده از دوران کهن، که به رغم داشتن هاله‌ای از باورهای دینی زرتشتی، در ردیف آثار غیردینیِ زبان پهلویِ ساسانی قرار می‌گیرد. «این اثر کهن‌ترین تعزیه‌نامه و نمایشنامه‌ی ایرانی به شمار می‌آید و قطعه‌ای است احتمالاً از یک رشته حماسه‌های ایرانی که به همت گوسان‌های پارتی تا دوره‌ی ساسانی به طور شفاهی زنده بوده‌اند. شاید این متن در آن زمان تدوین یافته است و چون به دست موبدان ایرانی از حالت شفاهی به نوشتاری درآمده، رنگ و بویی نیز از دین مزدیسنایی گرفته، ولی روح پهلوانی آن همچنان محفوظ مانده است.» (یادگار زریران، ژاله آموزگار، ص 6)
گوسان‌های پارتی چه کسانی بودند؟ «ژاله آموزگار» در پانویس صفحه‌ی شش یادگار زریران، ضمن ارجاع دادن خواننده به کتاب «گوسان پارتی و سنت نوازندگی در ایران» اثر «مری بویس»، می‌نویسد: «گوسان‌ها سرایندگان و خوانندگانی بودند که داستان‌های حماسی، عاشقانه و روایت‌های کهن ایرانی را به یاد داشتند و آنها را با ساز می‌خواندند. این گروه قصه‌گو و نقال که افسانه‌ها را سینه به سینه نقل کرده‌اند و در دوره‌ی ساسانی به خنیاگران معروفند، نمادی از سنت شفاهی ایران هستند و در حفظ میراث ادبی گذشته‌ی این سرزمین نقش عمده‌ای داشته‌اند.»
هرچند برخی ایران‌شناسان «یادگار زریران» را در جرگه‌ی اشعار طبقه‌بندی کرده و کوشیده‌اند ساختمان شعری آن را مشخص کنند، آموزگار این رساله‌ی کوچک را «ظاهراً نثر همراه با شعر» می‌خواند و وجود برخی واژگان، ترکیب‌ها و ساختارهای زبان پارتی را در آن نشانه‌ی تبار پارتی اثر می‌شمارد. وی همچنین این گمانه را پیش می‌کشد که: «ممکن است مطالب این دفتر از متنی اوستایی که امروزه در دست نیست اقتباس شده باشد؛ زیرا بخش‌هایی از آن را در کتاب هفتم دینکرد هم می‌توان یافت.» (همان، ص 7)
«یادگار زریران شرح نبردی است میان ایرانیان و «خیونان» در دوره‌ی گُشتاسب، شاه ایران و اَرجاسب، خداوندگار خیونان. خیونان به مردمی اطلاق می‌شد که در آن سوی ماوراء‌النهر زندگی می‌کردند و در دوره‌های بعد در مواردی با تورانیان همسانی می‌یابند. ... «دقیقی» این داستان را به شعر درآورده است و «فردوسی» سروده‌ی دقیقی را به طور کامل در شاهنامه گنجانده است.» (ص 7)
پیش از ارائه‌ی گزارشی مختصر از متن حماسه، یادآور می‌شود بر اساس آنچه در پانویس صفحه‌ی 13 آمده، «یادگار» در ترکیب «یادگار زریران»، معنای «نوشته» و «کتاب» می‌دهد. اینک گذری بر کهن‌ترین سوگنامه و نمایشنامه‌ی ایرانی که از درازنای تاریخ به دست ما رسیده است: «این نوشته بدان گاه نوشته شد که گُشتاسب‌شاه با پسران، برادران، شاهزادگان و همالان خویش این دین ویژه‌ی مزدیسنایی (زرتشتی) را از اورمزد پذیرفت. پس ارجاسب، خداوندگار خیونان را آگاهی آمد که گشتاسب این دین ویژه‌ی مزدیسنایی را از اورمزد پذیرفت. پس دشواریِ گرانی برای ایشان بود.» (صص 14 و 13؛ با اندکی تلخیص) پس به فرمان ارجاسب، دو پهلوان نامبردار خیونی به همراهی «دو بیور» (بیست‌ هزار) سپاهی برای رساندن پیام خداوندگار خیونان وارد ایران‌شهر شدند. پیشنهاد خداوندگار خیونانْ خداوندگار این بود که ایرانیان دست از دین مزدیسنایی بشویند و با خیونان هم‌کیش شوند تا ایشان نیز ایرانیان را خدمت کنند و زر و سیم و اسب و گاهِ شهریاری بسیار دهند و در غیر این صورت آماده‌ی کارزار باشند. شاه ایران‌شهر در برابر پیام خداوندگار خیونان به اندیشه فرو رفته، پریشان می‌‌شود. پس برادرش، زَریر، تَهم سپاهبَدِ دلیر، از شاه اجازه می‌خواهد تا نامه را پاسخ بدهد. پیام زریر (دارنده‌ی جوشن زرین) به خداوندگار خیونان چنین است: «نخست اینکه ما این دین ویژه را رها نکنیم و با شما هم‌کیش نباشیم. ... آنجا در بیشه‌ی تُهی و چمنزار زردشتان که نه کوه برز هست، نه دریای ژرف، به آن دشت هامون، اسبان و پیکان پهلوانان حکم خواهد کرد. ... به شما نشان دهیم که چگونه نابود شود دیو از دست ایزدان.»
«یادگار زریران شرح نبردی است میان ایرانیان و «خیونان» در دوره‌ی گُشتاسب، شاه ایران و اَرجاسب، خداوندگار خیونان. خیونان به مردمی اطلاق می‌شد که در آن سوی ماوراء‌النهر زندگی می‌کردند و در دوره‌های بعد در مواردی با تورانیان همسانی می‌یابند. ... «دقیقی» این داستان را به شعر درآورده است و «فردوسی» سروده‌ی دقیقی را به طور کامل در شاهنامه گنجانده است.» (ص 7)

به فرمان گستاسپ سپاهی بزرگ پدید می‌آید و دلاوران ایرانی در هَمَسپَهمه دیم (زمان آخرین گاهنبار، پنج روز آخر سال) به حرکت درمی‌آیند...
البته متن داستان با ترجمه‌ی شیرین، روشن و باصلابت دکتر ژاله آموزگار چیزی است بسیار فراتر از آنچه می‌توان گزارش کرد. سِحر این متن کهن به سادگی از ذهن زدوده نخواهد شد. مثلاً به این بخش دقت کنید: «پس گوید جاماسب بیدَخش که: آن به که از مادر نزادمی، یا چون زادمی مُردمی یا از کودکی به بلوغ نرسیدمی. فردا روز که کوبند پهلوان به پهلوان، گراز به گراز، بس مادرِ با پسر، بی‌ پسر، بس پسر، بی ‌پدر و بس پدر، بی پسر، بس برادر، بی برادر و بس زنِ شوی‌دار، بی شوی شوند ... خوشا آن که نبیند آن بیدْرَفش جادوگر را که آید، رزم تازد، تباهی کند و کُشد سپاهبَدِ تَهم، زریر، برادر ترا...» (صص 25 و 24)
در ادامه‌ی داستان، زریر، برادر «کِی گشتاسب»، به همراه بیست و دو تن از پسران و برادران شاهِ ایران در نبرد کشته خواهد شد. پس از افتادن زریر بر زمین، فرزند هفت ساله‌‌اش، برای آگاهی یافتن از زنده ماندن یا مردن پدر، به رغم «نابُرنایی و ندانستن پرهیز (دفاع) رزمی و ناتوانی از استوار کردن انگشت به تیر»، با ترفندی راه میدان نبرد پیش می‌گیرد و سرانجام آن قدر از دشمن می‌کشد تا به جایی می‌رسد که مرده‌ی پدر را در برابر خود می‌بیند. بنا بر نوشته‌ی آموزگار، «این پسر بر مرده‌ی پدر با لطیف‌ترین واژه‌ها سوگواری کرده، نوحه‌سرایی می‌کند و ناله‌هایش شاه‌بیت سوگنامه‌ای کهن در دل این متن حماسی می‌شود.» (ص 7)
خواندن این سطرها را از زبان فرزند زریر از دست ندهید: «هلا داروَن! جانِ در رفته‌ات را که درهم پیچید؟ هلا گراز! پیراهنت را که در هم پیچید؟ هلا سیمرغک! باره‌ات را که در هم پیچید؟ چون تو ایدون می‌خواستی که با خیونان کارزار کنی، اکنون کشته و افکنده هستی اندر این رزم چون مردم بی‌گاه و بی‌گنج. این گیسو و ریش بهنجارت را بادها آشفته‌ کرده‌اند و تن پاکیزه‌ات را اسبان پایمال کرده‌اند و خاک به گریبانت نشسته است...» (صص 35 و 34)
سرانجام، رویارویی ایرانیان و خیونان، در روزی از روزهای فروردین با پیروزی ایرانیان به پایان می‌رسد. ما از گزارش بیشتر درمی‌گذریم که هر آینه، هیچ گزارشی از این متن، توان نزدیکی به اصل را نخواهد داشت. لازمه‌ی بهره بردن از یادگار زریران، نشستن بر سر خوانی است که ژاله آموزگار گسترده است. البته پیشتر چندین برگردان از این نامه‌‌ی کهن ارائه شده که مترجم با اشاره به یکایک آنها و نیز با اشاره به پژوهش‌های متقدم صورت گرفته، می‌نویسد: «سال‌ها این متن را در دانشگاه تهران تدریس کرده‌ام و درباره‌ی نکات آن با همکاران و بخصوص زنده‌یاد احمد تفضلی مشورت کرده‌ام و بر مبنای این تجربه‌ها، ترجمه‌ی حاضر، برگردانی است جدیدتر از این متن حماسیِ شاعرانه. همه‌ی پژوهش‌های پیشین نیز مد نظر بوده است و مورد استفاده. در این برگردان کوشیده‌ام ضمن وفاداری کامل به متن اصلی، زبانی روان و مفهوم همگان عرضه کنم و تا آنجا که می‌توانستم کوشیده‌ام از لطافت و شیرینی این متن شاعرانه کم نکنم.» (ص 10)
در کتاب، پس از پایان برگردان فارسی یادگار زریران، متن پهلوی ساسانی آن نیز آمده است. پانویس‌ها جامع است و نکات متعددی را بر خواننده‌ی پیگیر روشن خواهد کرد. خواندن این کتاب را علاوه بر دوستداران تاریخ و هنر باستان ایران، به علاقه‌مندان ادبیات داستانی و ادبیات حماسی و به علاقه‌مندان و فعالان عرصه‌ی هنرهای نمایشی نیز توصیه می‌کنیم.
کتاب «یادگار زریران» را با ترجمه‌ی دکتر ژاله آموزگار، نشر معین، با شمارگان 1100 نسخه، با جلد گالینگور، در 63 صفحه (44 صفحه مقدمه و متن فارسی حماسه و 21 صفحه متن پهلوی)، با قیمت 7000 تومان منتشر کرده است.

برچسب: 

كابینه دولت یا لژ فراماسونری؟!

[h=1][/h]


[/HR] نظریه شنبه- حتی در جلد سوم كتاب فراماسونری تألیف اسماعیل رائین اسامی افرادی كه در درجه 33 ماسونی می‌باشند ذكر نگردیده است بدین جهت تعیین اسامی مورد نظر به درستی مقدور نگردید و در تحقیق از افراد مورد اعتماد چنانچه به اسامی جدید برخورد گردید اطلاع داده خواهد شد

[/HR] از: 20ه ‍ 21 تاریخ: 13 / 7 / 57

به: 341 شماره: 56394 / 20ه ‍ 21
موضوع: فراماسونری
عطف: 498 / 341- 12 / 7 / 57
افراد زیر عضویت فراماسونری را دارا می‌باشند.
1- آقای شریف امامی نخست وزیر. استاد اعظم لژ بزرگ ایران
2- دكتر هوشنگ نهاوندی وزیر آموزش عالی لژ فارابی
3- گنجی وزیر آموزش و پرورش
4- نصراله مژدهی وزیر بهداری و بهزیستی
5- كریم معتمدی وزیر پست و تلگراف
6- وشكائی عضو لژ مولوی
7- اردلان وزیر دربار شاهنشاهی به احتمال قوی از افراد ماسون می‌باشند.
8- شالچیان وزیر راه
نظریه شنبه- حتی در جلد سوم كتاب فراماسونری تألیف اسماعیل رائین اسامی افرادی كه در درجه 33 ماسونی می‌باشند ذكر نگردیده است بدین جهت تعیین اسامی مورد نظر به درستی مقدور نگردید و در تحقیق از افراد مورد اعتماد چنانچه به اسامی جدید برخورد گردید اطلاع داده خواهد شد.
نظریه یكشنبه- با توجه به درستی شنبه خبر به احتمال قوی صحت دارد.
نظریه چهارشنبه- نظریه یكشنبه مورد تائید است.
417048
8 ب
یک امر خصوصی است!!
از:342 تاریخ: 12 / 8 / 52
موضوع: عزت اله عاملی معاون امور فرهنگی و اجتماعی وزارت امور خارجه
همسر نامبرده بالا كه علاقمند به قمار می‌باشد اكثراً سایر بانوان معاونین و مدیران كل وزارت امور خارجه را به تشكیل جلسه قمار دعوت می‌نماید.
یك امر خصوصی است.[دستخط نصیری]
به عرض تیمسار ریاست ساواك رسید- تاریخ 16 / 8 / 52
برچسب: 

کتابشناسی ادبیات و داستانی

انجمن: 

[h=1][/h]


[/HR]
«توپچنار» رمانی از انسیه شاه حسینی است درباره شرایط سخت و زندگی در روستای پرت افتاده توپچنار که با نگاهی واقع گرایانه به جزییات این زندگی دشوار می پردازد.


[/HR]
توپچنار.انسیه شاه حسینی.انتشارات سوره مهر.چاپ چهارم. تهران1392:.2500 نسخه.224صفحه.قیمت: 3300 تومان.
« دختر جوان وحشت زده به مار خیره شده بود. مرد چوب دستی اش را آماده کرد و به طرف مار رفت و آن را طوری حرکت داد که مار به نرمی به چوب پیچید. آن گاه در نهایت آرامش، خطاب به آن پیچک سمی گفت: چرا توی گذر آمدی حیوان، نمی ترسی سرت را بکوبند؟ هی زبان بسته، شکمت را سیر کردی، لم دادی توی راه، هان؟ سپس چوبدستی را که سنگین شده بود بلند کرد و به کنار جاده برد و آن را لای علف ها رها کرد و برگشت. فرزانه که تمام مدت با حیرت به او نگاه می کرد نفسش را بیرون فرستاد و به مرد گفت که ممکن بود نیشش بزند. لبخند گرم بر چهره سوخته مرد نشست و پس از لختی درنگ پاسخ داد: محبت چیزی نیست که مار آن را نفهمد[1]
[h=2]موضوع داستان[/h] دختر جوانی به عنوان معلم نهضت سواد اموزی به روستای پرت افتاده ای به نام توپ چنار می رود. او در این روستا با تاج محمد آشنا شده و در خانه وی ساکن می شود. کم کم روستاییان به او جذب می شوند و این فرصت ایجاد می شود تا دختر با روستا، اهالی آن و راز ها و اسرار های ان منطقه آشنا شود. به کمک او طرد شدگان روستا به آنجا باز می گردند. از جمله زنی به نام صنوبر که به دام اعتیاد گرفتار شده و خدیجه که مدت ها است کنج خلوت فرو رفته و با کسی معاشرت نمی کند. همینطور امید علی و دختر مسلولش و زنی که بعد از کشته شدن دخترانش به کوه پناه برده است. اما درست زمانی که او باید از سواد آموزان امتحان بگیرد به بیماری سختی دچار می شود و به دلیل سرمای شدید منطقه می میرد.
[h=2]ویژگی های این داستان[/h] داستان با پرداختن به جزییات روستا و مراسم آنها تصویری واقع گرایانه و لمس شدنی از فضا ارائه می دهد. زمستان روستا و آداب و مراسم آنها به دقت توصیف می شود.
داستان پر از ماجرا و شخصیت می شود و برای نوشتن درباره همه این اتفاقات جزییات زیادی به داستان اضافه می شود.اما پرداختن به این جزییات گاه آنچنان زیاد است که برای مخاطب کسل کننده می شود به خصوص که طرح اولیه داستان نیز بارها تکرار شده و درباره اش نوشته شده است.
وی که خود در منطقه توپچنار زندگی کرده است این داستان را بر اساس حال و هوای آن دیار و مردمانش نوشته است. این کتاب در سی و یک فصل داستان خود را درباره فزرانه صالح آبادی معلم روستای توپچنار روایت می کند.

شخصیت اصلی داستان همچون قهرمانان پا به میدان می گذارد و به عنوان یک اسطوره نمایش داده می شود. معصومیت و مهربانی معلم روستا به حدی است که او را از انسان های عادی اجتماع دور می کند. او ایثارگرانه خدمت می کند و ایثارگرانه می میرد. او حتی به توصیه پزشک که برای او استراحت تجویز می کند عمل نکرده و برای پایان دادن به خدماتش به کار باز می گردد و همین باعث مرگ وی می شود. یکی دیگر از ویژگی های داستان دو بعدی بودن ان است. ادم ها یا بد ند و یا خوب. مردم روستا به شدت در فقر دست و پنجه نرم می کنند و اربابانی که بر آنها حکومت می کنند چهره های منفی روستا هستند.
در مجموع نویسنده فضای تلخی را از این روستای دور افتاده به تصویر می کشد. نویسنده در مقدمه کتابش می نویسد: همه باید بمیرند. تنها چیزی که مرگ را می راند عشق است. عشق از روی گورستان ها می جهد و با کبودی نیلوفرهای شوق، بر گودال مرگ پل می بندد.
وی که خود در منطقه توپچنار زندگی کرده است این داستان را بر اساس حال و هوای آن دیار و مردمانش نوشته است. این کتاب در سی و یک فصل داستان خود را درباره فزرانه صالح آبادی معلم روستای توپچنار روایت می کند.
[h=2]درباره نویسنده[/h] انسیه شاه حسینی خبرنگار جنگ و یکی از زنان رزمنده ای است که در زمینه سینما نیز فعالیت می کند و فیلم ها و فیلمنامه هایی نیز ساخته است. از کارهای او می توان به فیلم های کوتاه «مجال»،«آخرین روز تابستان» و « اعتراض یک جانباز» اشاره کرد. همچنین « شب به خیر فرمانده» و «غروب شد بیا» نیز از فیلمنامه های وی است.

خداشناسی فطری

خداشناسی فطری یكی از راه‎های خداشناسی كه پیوسته مورد توجه متفكران و دانشمندان بوده است، و هم پیامبران الهی به آن اهتمام نموده و از این طریق بشر را به دین و خداپرستی هدایت كرده‎اند، راه فطرت است.
تعریف فطرت
فطرت در قرآن و روایات به معنی آفرینش بدیع و بی‎سابقه است. ابتكاری بودن آفرینش جهان به دو جهت است، یكی بدین جهت كه خداوند مواد اولیه جهان را خود آفریده و با تركیب آنها جهان را بوجود آورده است و دیگری از این جهت كه نقشه آفرینش را نیز خود طراحی كرده و از كسی الگو نگرفته است.
فطرت در انسان نوعی هدایت تكوینی در قلمرو شناخت و احساس است. فطرت با غریزه، از این نظر كه هر دو، گونه‎ای از هدایت تكوینی‎اند، یكسان است، ولی تفاوت آن دو در این است كه فطرت مربوط به هدایت عقلانی، و غریزه مربوط به هدایت‎های غیر عقلانی است. لذا، فطرت از ویژگی‎های انسان به شمار می‎رود، ولی غریزه از ویژگی‎های حیات حیوانی است.
ویژگی‎های فطرت
فطریات انسان را می‎توان با ویژگی‎های ذیل باز شناخت:
1. از آن جا كه آمیخته با آفرینش انسانند، در پیدایش خود معلول اسباب بیرونی نیستند، اگر چه اسباب بیرونی در شكوفایی و نارسائی آن مؤثرند.
2. انسان به آنها علم حضوری دارد، اما می‎تواند به آنها علم حصولی نیز پیدا كند.
3. با درك و معرفت عقلانی همراهند، یعنی در سطح حیات عقلانی انسان تبلور می‎یابند و ملاك انسانیت انسان به شمار می‎روند.
4. معیار و ملاك تعالی انسان‎اند، لذا از نوعی قداست برخوردارند.
5. كلیت و عمومیت دارند (همگانی‎اند).
6. ثابت و پایدارند (همیشگی‎اند).
برخی از ویژگی‎های یاد شده در غرایز نیز وجود دارند، مانند ویژگی‎های اول، دوم، پنجم و ششم، ولی دو ویژگی سوم و چهارم به فطرت اختصاص دارند.
از ویژگی‎های یاد شده می‎توان فرق میان فطرت و عادت را نیز به دست آورد، زیرا عادت آفرینشی نیست، بلكه معمول اسباب و علل بیرونی است، و از طرفی عمومیت و ثبات نیز ندارد.[1]
لازم به ذكر است كه این ویژگی‎ها از تحلیل فطرت به دست می‎آیند و در نتیجه، اموری ضروری و قطعی می‎باشند، یعنی با تعریفی كه از فطرت بیان گردید، نفی ویژگی‎های یاد شده مستلزم تناقض است. مانند این كه با فرض مربع بودن شكلی، تساوی اضلاع آن انكار شود، و یا با فرض آب بودن چیزی صفت مایع بودن از آن سلب گردد. این گونه محمولات را در اصطلاح حكمای اسلامی «محمولات عن صمیمه» می‎گویند، و كانت آنها را «قضایای تحلیلی» نامیده است.
بنابراین، برای اثبات ویژگی‎های مزبور به برهان و دلیلی نیاز نداریم.
فطرت در قلمرو شناخت و احساس
همان گونه كه یادآور شدیم فطرت از ویژگی‎های حیات عقلانی انسان است و حیات انسان دو تجلی‎گاه دارد: یكی شناخت و دیگری احساس، و به عبارت دیگر، ادراك و گرایش، یعنی انسان در پرتو فطرت حقایقی را شهود می‎كند و به حقایقی نیز تمایل و گرایش دارد.
الف: شناخت‎های فطری
مقصود از فطریات ادراكی و معرفتی اموری است كه عقل انسان بصورت بدیهی و بدون نیاز به هیچ گونه تعلیم و تلقین آنها را می‎شناسد و می‎پذیرد و در اصطلاح منطق به بدیهیات عقلی موسوم و خود به دو گونه‎اند:
1. بدیهیات عقل نظری، مانند حكم به امتناع تناقض و دور و حكم به این كه مقادیر مساوی با یك مقدار، با هم برابرند، و این كه كل از جزء خود بزرگتر است و نظایر آن.
2. بدیهیات عقل عملی، مانند حكم به حسن عدل و راستگویی، و قبح ظلم و ستم و دروغگوئی و مانند آن.
ابن سینا ادراكات فطری را با دو ویژگی توصیف نموده است:
اول آنكه از نهاد انسان سرچشمه گرفته و برایند تعلیم و تلقین نیستند.
دوم آنكه قطعی و غیرقابل تردیدند، چنان كه گفته است:
معنای فطرت این است كه انسان فرض كند ناگهان بالغ و عاقل آفریده شده و تاكنون هیچ عقیده و رأیی از كسی نشنیده و با هیچ كس معاشرت نداشته است، و تنها محسوسات را مشاهده كرده و تصوراتی را در خیال خود فراهم آورده است، آن گاه مطلبی را بر ذهن خود عرضه كرده و آن را در معرض شك قرار دهد، پس اگر توانست در آن شك كند فطرت بر آن گواهی نمی‎دهد. و اگر نتوانست در آن شك كند، آن مقتضای فطرت اوست.[2]
تمایلات فطری
همان گونه كه قبلاً یادآور شدیم تمایلات فطری، عقلانی و قداست آمیزند، این نوع تمایلات را در روان شناسی تمایلات عالی می‎نامند كه در مقابل تمایلات شخصی مانند «خود دوستی» و تمایلات اجتماعی مانند قبیله گرائی، میهن دوستی، قرار می‎گیرد.
تمایلات عالی از نظر روانشناسان چهار نوعند:
1. حقیقت جوئی كه آن را حس كنجكاوی و راستی نیز می‎نامند، یعنی انسان فطرتاً حقیقت جوئی را می‎پسندد و به آن متمایل است.
2. زیبائی دوستی، انسان فطرتاً‌ به حْسن و جمال تمایل دارد و عواطفش از ادراك هر چیز زیبا، تحریك می‎گردد، و در نتیجه او را انبساط خاطر و لذتی مخصوص دست می‎دهد، آثاری كه از حفریات و باستان شناسی به دست آمده می‎رساند كه زیبائی دوستی از زمان‎های ماقبل تاریخ نیز در بشر وجود داشته است.
3. خیر طلبی و یا تمایل اخلاقی نیز از تمایلات فطری و عالی انسان است و از مهمترین وجود تمایز او از سایر حیوانات محسوب می‎شود.
4. حس دینی: یعنی تمایل به حقیقتی ماوراء طبیعی و مقدس در نهاد انسانها وجود دارد، روانشناسان حس دینی را یكی از عناصر اولیه و ثابت روح انسانی دانسته و برای آن اصالتی همسان با حس زیبائی، نیكی و راستی قائلند.[3]
فطرت و خداجوئی
قبلاً یادآور شدیم كه حس كنجكاوی و راستی یكی از تمایلات فطری انسان است، و به خاطر همین هدایت فطری است كه می‎خواهد از رازها و علل پدیده‎ها آگاه شود، این میل فطری همان گونه كه او را به جستجو علت هر یك از پدیده‎ها بر می‎انگیزد، او را به جستجوی علت مجموعه پدیده‎های جهان كه آنها را مرتبط و به هم پیوسته می‎بیند نیز بر می‎انگیزاند.
در این باره در درس چهارم توضیحاتی داده شده است.
فطرت و خداگرائی
گرایش فطری انسان به خدا را از دو راه می‎توان اثبات كرد، یكی اینكه خود به مطالعه در روان خویش و نیز عكس العمل‎های رفتاری و گفتاری دیگران بپردازیم و از این طریق وجود چنین گرایشی را بشناسیم. و دیگری این كه به آراء و نظریات دانشمندان بویژه روانشناسان مراجعه نمائیم، نخست به بررسی راه اول می‎پردازیم و آن را به دو بیان توضیح می‎دهیم:
الف: عشق به كمال مطلق
انسان در نهاد خود می‎یابد كه كمال را دوست دارد، و بلكه حد اعلای آن را می‎خواهد، و همین احساس را با مراجعه به رفتار و گفتار دیگران، در آنان نیز می‎یابد. (توجه داشته باشیم كه سخن در وصوص به كمال مطلق نیست، بلكه سخن در عشق به كمال مطلق است).
اكنون می‎گوئیم وجود چنین احساسی در انسان دلیل بر واقعیت داشتن كمال مطلق است، و مقصود از خدا نیز چیزی جز كمال و جمال مطلق و لایتناهی نیست.
نتیجه این دو مقدمه این است كه انسان فطرتاً به خدا عشق می‎ورزد، هر چند ممكن است در مقام عمل دچار انحراف گردد، و چیزی را كه واقعاً كمال مطلق نیست بجای آن بنهد و آن را معشوق خود برگزیند، چنان كه مثلاً احساس گرسنگی كودك به او الهام می‎كند كه خوردنی در عالم یافت می‎شود، ولی چه بسا در تشخیص آنچه واقعاً خوردنی است از غیر آن دچار اشتباه گردد، و مثلاً حشره‎ای را در دهان بگذارد.
پرسش: به چه دلیل احساس و عشق به كمال مطلق مستلزم واقعیت داشتن آن است، آیا احتمال ندارد كه این احساس خطا و بی‎اساس باشد؟
پاسخ: دلالت عشق به كمال مطلق را بر واقعی بودن آن از دو راه می‎توان بیان نمود:
راه اول این كه تمایلات غریزی و فطری بدون آن كه هیچ واقعیتی در عالم خارج موجود باشد با نظم حاكم بر جهان سازگار نیست؛ زیرا مطالعه در غرایز موجود در انسان و حیوان نشان می‎دهد كه آنها به اموری واقعیت‎دار توجه و تعلق دارند، و اگر خطائی رخ می‎دهد، در تشخیص مصداق است، نه در اصل واقعیت.
راه دوم این كه تحقق اموری كه واقعیت آنها متعلق به غیر است، بدون تحقق مضاف الیه و متعلق آنها، محال است،[4] مثلاً علم و آگاهی متعلق می‎خواهد فرض، علم بدون متعلق، امری ناممكن است، بنابراین اراده، مراد می‎خواهد، حب، محبوب می‎خواهد، عشق، معشوق می‎خواهد و...
اگر امور یاد شده بصورت بالقوه موجود باشند، متعلق آنها نیز بالقوه خواهد بود، و اگر بصورت بالفعل موجود باشند، متعلق آنها نیز بالفعل می‎باشد، و چون فرض ما بر این است كه تمایل به كمال مطلق بصورت بالفعل موجود است، بنابراین كمال مطلق نیز بالفعل موجود خواهد بود.
ب: امید به قدرتی برتر درلحظه‎های خطر
انسان در لحظه‎های خطرناك و بحرانهای زندگی كه از همه اسباب و علل طبیعی قطع امید می‎كند، در نهاد خویش احساس می‎كند كه قدرتی فراتر از قدرتهای مادی وجود دارد و اگر اراده كند می‎تواند او را نجات دهد، بدین جهت امید به حیات در او قوت می‎گیرد و همچنان برای نجات خود می‎كوشد، و این خود گواه بر فطری بودن خداگرائی انسان است، لیكن سرگرمی‎های زندگی مادی موجب می‎شود كه او در شرایط معمولی از وجود آن قدرت برتر، غفلت ورزد. در حقیقت سرگرمی‎های زندگی به منزله گرد و غبارهایی است كه بر آئینه فطرت می‎نشیند و انسان نمی‎تواند چهره حقیقت را در آن بنگرد.[1] . ر.ك. استاد مطهری، فطرت، ص 32ـ34 و ص 69ـ73.
[2] . النجاه، المنطق، ص 62.
[3] . حس مذهبی یا بعد چهارم روح انسانی، ص 16ـ32.
[4] .زیرا فرض این است كه ذات الاضافه است، یعنی تعلق به غیر در حقیقت آن نهفته اسلامی، در این صورت فرض واقعیت داشتن آن بدون وجود متعلق مستلزم تناقض می‎باشد.