جمع بندی توسط انجمن مشاوره و تربیت

میخوام به دوستم کمک کنم (بی انگیزگی)

انجمن: 

با سلام خدمت کارشناس محترم

این سوال یک پسر است :

حدود 5 سال با پسری 27 ساله دوستم و ارتباطی نزدیک در حد خانوادگی دارم .

با توجه به علاقه و ارتباط مناسبی که داریم در ایشان مواردی را می بینم که مایلم بدانم اگر این موارد بعنوان مشکل مطرح است ، طی یک مشاوره کمک کنم تا مشکل رفع گردد.

دو فرزند هستند یک خواهر 20 ساله (هر دو مجرد)، پدرشان 3 پیش فوت کردند و مخارج خانواده بعنوان بازمانده از حقوق پدر تامین میشوند،

در ایشان هیچ انگیزه ای برای انجام کار نمی بینم یعنی ایشان با این سن عملا بیکار هستند ضمنا در حال تحصیل در مقطع کارشناسی می باشند،

درقبال کاری که بعهده می گیرند مسئولیت پذیر نمی باشند، اگر موردی را نتوانند درست انجام دهند و به پایان رسانند با خونسردی میگه حالا مگه چی شد؟!!

واقعا نتوانستم در این چند سال متوجه استعداد خاصی در ایشان شوم.

تنها موردی که ایشان توجه خاص نشان میدهند باشگاه ورزش رزمی هست که تحت هر شرایطی رفتن به آنجا را آن را حفظ می کنند.

ضمنا حرکت و یا حرف خاصی هم راجع به جنس مخالف هم ندارند البته نه اینکه تمایل نداشته باشن ولی هیچوقت بطور جدی به این قضیه نگاه نکردند.(ازدواج)

خیلی ممنون از کمک شما:Gol:

استمناء در خواب

بسم الله الرحمان الرحیم
و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
قصدم این است که بحثی را که میشود حدس زد عده ای در جامعه به آن مبتلا هستند ولی مطالب کمی از آن در دسترس است را مطرح کنم که إن شاء الله شروعی باشه برای پر کردن این خلاء.
خود ارضایی یا استنماء در خواب یکی از مصادیق رابطه جنسی در خواب است که به عنوان یک اختلال خواب شناخته شده است و مثل خواب گردی و صحبت کردن در خواب در قسمت اول خواب (طبق تقسیم بندی روانشناسان) اتفاق می افتد. در روان شناسی به این اختلال Sexomnia گفته میشود.
بنده شخصی را میشناسم که زمانی به استمنا مبتلا بوده است و حتی سالها پس از ترک آن و التزام بیشتر به شرع موفق به رهایی از این پدیده نشده. پیشنهادم به دوستان و فضلا این است که اطلاعات و مباحث خود را حول مواردی مانند موارد زیر مطرح کنند؛
1. حکم شرعی این پدیده چیست؟ مثلا آیا این شخص در انجام این عمل مختار شناخته میشود؟ یا حکم مجنون در مورد آن صدق میکند؟
2. راه حل های میسور (یعنی آسان) برای درمان آن چیست؟ اساسا در علوم برگرفته از قرآن و ائمه علیهم السلام راهی برای درمان اختلال خواب وجود دارد؟
و اشاعه تمام علوم مفید در این زمینه إن شاء الله مشکور خواهد بود.
متشکر

انگیزه شما از زندگی چیست؟

سلام
انگیزه شما از زندگی چیست؟
چه می شود اگر چندثانیه دیگر بمیریم؟ بودن یا نبودن ما به هیچ کس و هیچ چیز تاثیر نمی گذارد! چه چیزی باعث می شود هر روز صبح زندگی را شروع کنید؟

در فکر جنابت و جنب شدن!

با سلام بر کارشناسان عزیز
این فکر جنب خیلی من را ازار می دهد چطور میشه کنترل اش کرد؟؟؟
مثلا توی یک روز خاصی که میخوام برم مسافرت یا ..... :رور قبل اش توی فکر جنب هستم و شب که میخوام و صبح بلند میشم این حالت به من دست میده!!! همیشه همینطوری هست!!! یعنی زمانیکه فکر اش می کنم اینطوری میشه !! ایا به خاطر تلقین هست یا استرس یا فکر ؟؟ چطوری میشه درمان اش کرد؟؟؟
نمیدانم منظور را متوجه شدید یا نه!!

سپاس

راهکار برای دختری که عاشق بازیگر میشه و به فقط به ازدواج با اون فکر میکنه

سلام... راستش من یه دوستی دارم که تقریبا شش ساله عاشق یکی از بازیگران شده و هر چقدر هم که باهاش صحبت میکنیم که یکم به این موضوع منطقی فکر کنه به حرف کسی گوش نمیکنه... اون میگه: من مطمئنم بهش میرسم(براساس قانون راز و تکونولوژی فکر). هر چقدر هم که بعضی از دبیرانمون به خواست ما باهاش صحبت می کنن آخرش حرف خودش رو میزنه و میگه: من میخوام به همه ثابت کنم که میشه بهش برسم و میرسم!!! اگه خبر ازدواج اون بازیگر رو بشنوه( که قطعا همینطوره ) ضربه ی خیلی سختی میخوره مخصوصا امسال که براش سال خیلی مهمی محسوب میشه، چون اون تمام رؤیا ها و زندگیش رو با اون بازیگر ساخته و تمام لحظاتش به امید رسیدن به اون سپری میشه، دائم توی سایت های مختلف و مجلات و... دنبال خبرهای جدید از اون میگرده و گوشیش پر از عکس های اون بازیگره البته یه دختر متین و خانواده دار و مذهبی به شمار می آید و لی با این موضوع هیچ جوری کنار نمیاد. میخواستم از کارشناس محترم بپرسم که ما باید با ایشون چه رفتاری داشته باشیم؟ و ایشون رو چطور از فکر این بازیگر و ازدواج با ایشون منصرف کنیم؟ ما تا جایی که تونستیم همه ی روش هایی که بهمون پیشنهاد میشده و یا به فکر خودمون میرسیده عملی کردیم و لی نتیجه ای نگرفتیم.

ازدواج با همبازی دوران کودکی

سلام و خسته نباشید. و تشکر از سایت خوبتون.
خیلی سخته سوالمو بتونم به شکل یک موضوع بیان کنم. یه کمی پیچیده است.
1: داستان:
داستان از این قراره که من دوران کدودکی با دختر خانمی هم بازی بودم و چند سالی رو خیلی شاد با هم بودیم.تا کم کم بزرگ شدیم به سن تکلیف رسیدیم و و از همه فاصله گرفتیم. روابط خانوادگی یه کم کمتر شده و مدرسه و اینا مزید بر علت. تا اینجا که در دوران دبیرستان و پیش دانشگاهی و مخصوصا تو دانشگاه. فکر ازدواج با این خانم بسیار بسیار تو ذهنم ایجاد شده بود. البته از بچه گی هم همین فکر رو میکردم و تو مکالمات اون موقمون یادمه اشاراتی وجود داشت. علاقه من در حدی بود که چند سالی مرتبا بهش فکر میکردم و بار ها ( اگه بگم 10 تا 15) بار خوابشو دیدم و هم اکنون هم هفته ای یه یکی دوبار رو میبینم. دروغ نگفتم. و طوری بود که من حدودا سالی یکی دو بار ایشون رو میدیدم ( دوران دبیرستان و دانشگاه) و هر بار که میدیدم حالم به شدت برانگیخته میشد و افزایش ضربان قلب و از این چیزا. هر چقدر بزرگتر میشدم این حس بیشتر با هام بود و زمان بیشتری از فکرم رو به خودش مشغول میکرد.
من و ایشون کاملا هم سنیم . چند ماهی من بزرگترم. من هم 23 سالمه. سال آخره مهندسی کامپیوتر ایشون هم شهرستان لیسانس میخونن. و یه کم با هم فامیلیم، مادربزرگ هامون با هم خاله هستن. البته هیچ وقت رابطه ی مستقیم که بریم خونه همدیگه نداشتیم. بیشتر تو مهمونی های بزرگتر ها هم دیگه رو دیدیم

2. دنبال رابطه با ایشان:
خلاصه این طوری گذشت و من همیشه حسرت این رو داشتم که بتونم با هاش حرف بزنم. ولی نمیشد. هم این که جفتمون خجالتی هستیم و هم اینکه خانواده هامون یه کمی مذهبین و این روابط شاید یه جوری می شد. البته بیشتر بخاطر خجالتی بودن . تنها مکالمات من با اون بعد از کنکور بود که رتبت چند شده و بقیش سلام و خداحافظی. البته مادرامون خیلی از احوالات همدیگه برا ما تعریف میکردند. مادر خودم را لا اقل مطمئنم. مثلا میگفتم. مادر فلانی زنگ زدم با هم حرف میزدیم، فلانی فلان کار رو کرد و از این جور حرفا. خلاصه من همیشه آرزوی حرف زدن با هاش رو داشتم تا بالاخره چند ماه پیش. تو یه گروه وایبری که برای فامیلمون بود به شکل کاملا اتفاقی دیدم که پیامی داده و من تونستم بهش پیام بدم و اون روز اولین حرفامون رو زدیم. دیگه از این حرفا که چطوریو ؟ چی کار میکنیو ؟ دانگشاه خوبه ؟ کودکی یادش بخیر!! از اون موقع تا الآن هر از چند گاهی مثلا هفته ای یکی دو بار به هم اس ام اس میدیم که 80 ، 90 در صد مواقع من اغاز کننده ی مکالمه هستم.

3-سوالات و مشکالات:
خوب این تا اینجا شرح وضعیتی از ما بود. حالا من که قصد ازواج با ایشون رو دارم در چند مورد نمیدونم باید چیکار کنم
اول : اینکه تا زمان خواستگاری و ازدواج اصلا این رابطه خیلی محدود رو حفظ کنم یا نه؟!
دوم : کی من باید احساسات واقعیم رو بیان کنم ؟
سوم: از کجا بدونم اصلا اون هم به من علاقه داره؟ از سبک پیام هاش یه جورایی یه حدسایی میزنم ولی مطمئن نیستم؟
چهارم: من برادرم تازه ازدواج کرده و خانواده تازه یه کم آروم شده و البته هنوز یکم ملتهبه و خوب از نظر مالی به پدرم خیلی فشار اومد. نمیدونم این موضع و کی باهاشون مطرح کنم؟ راستش این روز ها زیاد آمادگی ندارن.
پنجم: وضعیت درس و کار خودمم هست. من هنوز لیسانسم رو نگرفتم. ساله آخرم، ارشد هم میخوام بخونم. ولی اون احتمالا نخونه. وضعیت کارم هم دارم یه کارایی میکنم و لی وضعیتم پایدار نیست. کلا فکر میکنم به طور رسمی ، حداقل یکی ، دو سال دیگه معقول ترین زمان ازدواجه.
ششم: از یه موضوعی که میترسم اینه که من به خاطر این مسائل ابراز علاقه نکنم، و اون هم بره و ازدواج کنه !! اون وقت من داغون میشم.
هفتم: من حالا اصلا درست و حسابی ایشون رو نمیشناسم. درسته علاقه دارم. و لی خیلی مسائل باید پرسیده بشه و ببینم از نظر اعتقادی و فکری به هم میخوریم یا نه. خیلی سطحی با کلیلات رفتار ایناش مشکلی ندارم ولی خوب باید خیلی دقیق بپرسم. از جمله مسائل اعتقادی، حجاب و نماز و غیره

هشتم: حالا نمیدونم تو وایبر ابراز علاقه کنم؟ قراره حضوری بذارم؟ نامه بدم؟ به خانواده بگم که به خانوادشون بگه؟ بریم خواستگاری؟ اصلا بگم یا نگم ؟ اگه نگم میترسم خوب ازدواج کنه! اگه بگم آخه الآن به طور کامل آمادگی ازدواج ندارم. خانواده ام هم همین طور.

خلاصه که کلی گیج شدم.
لطفا راهنمایی بفرمایید.
ممنون

کامل و بی نقص و یا اصلا

انجمن: 

با سلام
شخصا ادم مضطرب و به همین دلیل پر تلاشی هستم و معمولا از کارها خسته نمی شم و حاضرم وقت زیادی رو صرف کوچکترین کارها کنم ولی شاید این حالت باعث شده تا تمام کارها برام به دو دسته تقسیم بشه:
یا یک کاری رو باید کامل و تا انتها انجام بدم و یا اصلا بهش رغبتی پیدا نمی کنم. به همین دلیل معمولا هم کارهام تا قبل از قرار گرفتن در معرض یک زمان کوتاه و یا فشار خارجی مثل توقع یک فرد، رغبتی به انجام اون کار پیدا نمی کنم ولی اگر هم وارد بشم تا به انتها نرسونمش رهاش نمی کنم. این حس جلوی خیلی از ریسک کردن هام رو می گیره و خستم کرده. ممنون راهکاری سازنده هستم

رهایی از یکنواختی زندگی زن و شوهر

با سلام و خسته نباشید
معمولا زوجین پس از ازدواج برای هم عادی می شوند.این موضوع حتی در افراد مذهبی جامعه مان نیز صدق میکنند.حرفی برای گفتن پیدا نمیشود و خیلی از حرفا هم به غیبت و بدگویی از افراد دیگه ختم می شود که این نیز باعث گناه و دوری از رحمت خداوند در این خانواده می شود.میخواستم بدونم به غیر از دعا و نماز و عبادت زن و شوهر چه کارهایی می توانند انجام دهند در مورد چه موضوعاتی صحبت کنند تا زندگیشون از سکون و سکوت و یکنواختی خارج شود؟
از کاربران متاهل نیز درخواست دارم تجربیات خودشون به اشتراک بذارن؟آیا شما نیز دچار یکنواختی شدید؟خیلی وقتها شده که حرفی برای گفتن در منزل با همسرتون نداشته باشید؟راه حل خارج شدن از این وضعیت چیست؟ممنون میشم کمک کنید.

می خواهم تغییر کنم اما ...

سلام خسته نباشید من تازه امدم داخل انجمن راستش کمک میخام ولی نمیدونم از کجا شروع کنم
من 19 سالمه تا الان نماز نخوندم دوس داشتما علاقه دارم بخونم ولی هر وقت میخام بخونم یه حسی میگه بعدا بخون بعدا
دیگه خسته شدم از خودم از این حس همش کاره خاک تو سری میکنم گناه میکنم توبه میکنم ولی باز روز از نو روزی از نو
من مسلمونم ولی حتی اسم 14 اماممو بلد نیستم به خدا میخام تغییر کنم میخام درست شم ولی هر جا میرفتم هر کاری میخام بکنم میگم میخام از صفر شروع کنم مسخرم میکردن این باعث میشد که منم بد تر بشم و برم طرف اون خسه من میخام از صفر شروع کنم صفره صفر لطفا راهنمایی کنید ممنون میشم

حسادت های خواهرانه

با سلام

جوانی 30 ساله هستم که اخیراً بعد از جستجوهای فراوان با همسرم عقد کرده ام. خواهری دارم که 32 ساله هستند و متاسفانه هنوز موفق به ازدواج نشده اند. با اینکه بسیار مرا دوست دارد و همسرم را هم خیلی دوست دارد و اگر چند روز او را نبیند دلش برای همسرم تنگ میشود ولی آشکارا حسادت میکند و اگر کوچکترین توجهی در حضور خواهرم به همسرم کردم خواهرم حسودی میکند و گاهی اوقات فتنه ای به پا میکند. خوب می دانم حسادت های خواهرم به خاطر مجرد بودنش است. حالا دو تا سوال دارم:

1- چرا خواهرم که هیچ مشکلی ندارد و مثل هزاران دختر دیگر است، هیچ خواستگاری ندارد که فرصت ازدواج را برای او مهیا کند. مگر خواهر من چه گناهی کرده که باید در خانه آنقدر بماند که مادرم به خاطر عدم ازدواج خواهرم هر روز گریه کند؟؟ چرا خدا در اسلام راهکاری برای دختران مجردی که هیچ مشکلی هم ندارند جهت ازدواج معرفی نکرده است؟؟؟

2- حال که راهی برای ازدواج خواهرم ندارم و همه چیز به دست تقدیر سپرده شده است، چگونه رفتار کنم که خواهرم کمتر حسادت کند و در عین حال همسرم هم از دستم ناراضی نباشد.

با تشکر