جمع بندی توسط انجمن مشاوره و تربیت

اعمال منافی عفت و اضطراب و ترس

با سلام،شخصی ازآقایان در سن ده یازده سالگی به پسر خاله خود لواط داده و متوجه نبوده که مورد اغفال پسرخاله اش قرار گرفته بعد از اینکه از زشتی عملش آگاه شده نه اینکه آن کار را ترک کرده بلکه تا کنون که قریب به 20سال از آن ارتکاب میگذره در حسرت مداوم از عمل زشتش روزها و شبها بر او میگذرد حتی از رفتن به روستایی که این اتفاق در آنجا افتاده ورویارویی با پسرخاله اش اجتناب دارد حال از راهنمایی شما میخواهد بهره مند شود واز این اضطراب طولانی رهایی پیدا کند وبداند ار به بعد چه باید بکند؟

درباره ی خودارضایی دختران از کودکی

سلام.....دوستم از کوچیکی خودارضایی میکرد...یعنی از کوچیکی دچار ازار جنسی قرار گرفت و از سر اعتیاد به خودارضایی ادامش داد:Shekastan Del:
الانم میخواد ترک کنه....اما مشکل من بیشتر به خاطر رفتاراشه...خیلی اخلاق بدی داره...میدونم دست خودش نیست ولی کلافم کرد....دوستای دیگه ای داره که خیلی نابابن و من همش احساس میکنم که اونو به این کارا دعوت میکنن...اگه هم درباره ی دوستاش یه چیزی بگم زود عصبانی میشه! میخوام بگم چطوری باهاش رفتار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟من باهاش مهربونم ولی احساس میکنم ازم سو استفاده میکنه...باهاش بعضی اوقات دعوا هم می گیرم ولی الان موندم دقیقا چیکار کنم؟!:geristan:

حواس پرتی ؛ چالش بزرگ دنیای امروز

انجمن: 

بنام خدا
یکی از معضلات بزرگ امروز که متاسفانه دیده نمیشود توسط متخصصین مربوطه به آن پرداخته شود حواس پرتی یا به عبارت دقیق تر بی تمرکزی ناشی از اشتغالات غیر ضروری ناشی از رادیو ، تلوزیون ، موبایل ، بازی کامپیوتری ، اینترنت و .... میباشد .
افرادی که کارهای دقیق انجام میدهند چه در سطح مدیریت ، چه درس خواند ، چه تحقیقات ، چه در سطح طراحی به خوبی این نکته را میدانند که برای به ثمر رساندن یک کاری نیاز به تمرکز فکر است .
تمرکز فکر نیازمند یک سری پیش نیازها است و یکی از پیش نیازهای آن کم بودن اشتغالات ذهنی است .
متاسفانه امروزه وسایل ارتباط جمعی سهم بزرگی در مشغول بودن ذهن افراد دارد و روز به روز هم بر شدت ان افزوده میشود .
متاسفانه دیده میشود در محیطهای کار تلوزیون وجود دارد . یعنی چه ؟ یک کسی که آمده کار کند باید فکرش به کار باشد .
به اعتقاد بنده اگر هر کسی به هر کاری که انجام میدهد شش دنگ حواسش به ان باشد حتی اگر پایین ترین سطح کاری را داشته باشد در کارش رشد میکند .

شبکه های اجتماعی مثل وایبر که دیگر شورشو در آوردن .

جالب این است که هیچ کس نسبت به این شرائط اعتراض نمیکنه !
یعنی واقعا اینها که تریبون دارن و میتوانند در اینباره صحبت کنند نمیفهمن که این اوضاع باعث عقب افتادگی جامعه میشود ؟

نمی خواهم بروم دانشگاه......!!!!

سلام علیکم
من نمی خواهم بروم دانشگاه...
بنده 22 سال سنم هست مسئله سربازیم هم حل شده است...در رشته تجربی هم دیپلم گرفتم...اما بعدا بخاطر سلسله مسائلی از درس متنفر شدم...
اونم نه متنفر ها ......حالم بهم می خوره از درس و خاص خاص دانشگاه...!
کار هم می کنم البته کار هم می کردم حاضرم انواع کار های سخت رو انجام بدم اما دانشگاه نرم...
خب تا اینجا هم لابد میگین نرو...خب حرف درستیه اما مادرم به هیچ وجه زیر بار نمی ره..به هیچ وجه.....
وقتی می رفتم و می رم سرکار و برمیگردم کلی حرف و طعنه می شنوم که کارت به چه درد می خوره حمالی نکن ! برو درس بخون و البته موقعی بدتر می شه که بابام رو هم پر می کنه...
بخاطر همین چند بار کارم رو عوض کردم 3 بار....!
که هی نگه این کار بدرد نمی خوره ! و حلالت نمی کنم ازت راضی نیستم....
==================================================
البته قابل توجهتون معدلم 16 بود درس های اصلیم هم نمراتش بد نبودن....اون موقع هم علاقم کم نبود به درس اما الان متنفرم!!
دو بار هم قبول شدم البته نه سراسری و نرفتم
حالا تکلیف من چیست شما یک راه حل بدید..
-1یا من رغبت پیدا کنم به درس....؟
2یا مادرم بی خیال شود ...؟

یا علی منتظرتون هستم....

محبت در برابر بی محبتی

یا الله
با سلام
بخشی از تاپیک "محتاج محبت همسر،مشرک به خدا؟!!!" را فرمودند که اینجامطرح کنم:
آیا همیشه درمحبت کردن و ابراز زبانی و عملی محبت و عشق، زن شایسته اس که داوطلب و پیش قدم باشد؟؟اگر مردی هیچگاه ...هیچگاه داوطلب و پیش قدم در مسایل عاطفی و حتی مهمتر،در مسایل خاص زناشویی نبود در اینجا زن چه وظیفه ای دارد؟؟؟این زن داستان ما اگر همینطوری پیش بره نابود میشه از بس که از خودش داره مایه میذاره و شوهرش انگار حواسش نیست!!! مرد داستان ما در تست روانشناسی میلون فردی دارای وسواس فکری شناخته شده...
راهنماییهای مبسوط شمارا میطلبیم.
باسپاس فراوان

سرگردانی بین دو راهی تحصیل در حوزه یا دانشگاه؟

سلام

من دانشجوی رشته صنایع غذایی پیام نور هستم
قبول شدنم در این رشته تقریبا یک معجزه بود
بعد از کنکور خیلی برایم مهم بود که در شهر محل زندگیم قبول شوم به همین دلیل برای ارامش خاطرم تصمیم گرفتم به زیارت امام رضا بروم در انجا از اقا خواستم که در شهر خودم و در دانشگاه و رشته ای قبول شوم که ایمانم حفظ شود چون خیلی میشنیدم خیلی از افراد وقتی وارد دانشگاه میشوندمحیط انجا تاثیر منفی روی انها گذاشته در کنار این خواسته ام رشته های مورد علاقه خودم را که داروسازی-شیمی کاربردی و صنایع غذایی بود را به امام رضا گفتم بعد از مدتی هم نتیجه امد ومن صنایع غذایی قبول شدم
از نظر درسی ترم اول را با معدل 13 گذراندم ترم دو را هم با معدل12. اگر شما با سیستم پیام نور اشنا باشید میدانید که زمان تدریس مثلا یک کتاب 200 صفحه ای خیلی محدود است هفته ای یک بار و تقریبا در عرض دو ماه به همین دلیل از لحاظ درسی اگر بخواهم نهایت تلاشم را بکنم معدلم بیشتر از 13 نمیشود در بین تمام کتاب هایی که در این دو ترم خواندم فقط درس معارف اسلامی بود که با وجود خودخوان بودن و باتوجه به علاقه ای که به دروس مذهبی داشتم توانستم در این درس نمره17 کسب کنم برای روشن شدن وضعیت معنوی من در طول این دو ترم موقعیت هایی که برای من پیش امد را برایتان میگویم
بین تمام همکلاسی هایم فقط یک نفر را از لحاظ ظاهری و رفتاری مناسب دوستی دیدم اما در ماه محرم دو سال پیش با شرکت در مراسم و قرار گرفتن در فضای معنوی تصمیم گرفتم که حجابم را بیشتر کنم(البته من چادر میگذارم و حجابم کامل است منظورم این است که چادرم را کمی پایین بکشم تا پیشانیم را بپوشاند)وقتی که با این ظاهر تقریبا جدید با دوستم مواجه شدم او بعد از مدتی از من انتقاد کرد که بهتر است که چادرم را کمی بالا بکشم( البته دوستم چادر سر میکند و حجابش کامل است) من هم کم کم تحت تاثیر حرف های او قرار گرفتم و دوباره برگشتم سر خانه اول. من اصولا ادم کم حرفی هستم نه به خاطر ضعف نفس و یا چیز دیگر اصولا اهل این حرف هایی که گفتنش برای من و طرف مقابلم سود و منفعت ندارد نیستم و این بهانه ای شده برای دوستم که از من گله کند که چرا اینقدر کم حرف هستی البته من این روش را با مطالعه کتاب معراج السعاده در پیش گرفتم و بشخصه کاملا راضی هستم ولی دوستم میگوید که من هم وقتی هم سن تو بودم یک دوره به همین شکل بودم چون درباره سکوت و جاری شدن حکمت بر زبان شنیده بودم ولی اطرافیانم از این بابت برداشت کردند که چرا خودت را برای ما میگیری؟ - دوستم گفت که این کار یک نوع دیوانگی است و باید با همدیگر صحبت کرد تا صمیمیت ایجاد شود. مثلا در سفری که با هم از طرف دانشگاه به مناطق جنگی داشتیم من با خودم کتاب اورده بودم که در طول مسیر مطالعه کنم او هم به من گفت که این کار تو شبیه به گوشه نشینی است و من هم تحت تاثیر حرف او قرار گرفتم و کتابم را نخواندم.

من اکنون دچار سرگردانی شده ام واقعا در تنگنا قرار گرفتم مگر نه اینکه تقریبا تمام عالمان و اولیا خدا به سکوت و تفکر توصیه میکردند مگر این کتاب چهل حدیث امام خمینی و معراج السعاده و روش ایت الله بهجت این نبود که باید از حرف های بیهوده و لغو دوری کرد؟مگر نه اینکه نخستین مرحله عبادت خاموشی است؟ولی شما میبینید که دوستانم این واکنش را در قبال روش من انجام میدهند. وقتی این حرف ها را از انها میشنوم در درستی روشی که در پیش گرفتم دچار شک و تردید میشوم. ارامش روحی من درباره این موضوع وقتی حاصل میشود که به یک اطمینان قلبی برسم ایا باید سخن بزرگان دین درباره پرهیز از بیهوده گویی را قبول کنم یا انگونه باشم که دوستانم میخواهند؟( شما ادامه دوستی با چنین شخصی را جایز میدانید؟)-
این یک قسمت از سوالی بود که میخواستم از شما بپرسم اما ادامه سوالم درباره تحصیل در دانشگاه است. در ماه رمضان سال گذشته وقتی که از فضای دانشگاه دور بودم و به دلیل قرار گرفتن در یک فضای خاص معنوی که تاکنون ان را تجربه نکرده بودم و با دور بودن از فضای دانشگاه و مطالعه کتاب های مذهبی- باعث شد با دید بازتری به وضعیتم نگاه کنم و متوجه بشوم که خیلی در غفلت به سر میبرم با حقیقت واقعی این دنیا و عالم اخرت بیشتراشنا شدم یک عطش وصف ناپذیری در قلبم ایجاد شدکه تمایل من را برای قدم گذاشتن در مسیر سیر وسلوک و مطالعه سیره امامان و اولیا خدا صد چندان کرد در این ماه از لحاظ معنوی دچار تحول بزرگی شدم که تابحال ان را تجربه نکرده بودم به طوریکه این حال معنوی ابتدا در ظاهرم اثر گذاشت ومن برای اولین بار در صورتی که قبلا هنگام خروج از خانه گردی صورتم را باز میگذاشتم روی خود را گرفتم و پوشش چهره ام را بیشتر کردم این عمل من باعث شد قلبم به یک ارامش عجیبی دست پیدا کند در باطن هم شروع کردم به کمک خدا به تزکیه و مراقبه- نمیدانم شاید این توفیقات به خاطر مناجات های ابوحمزه در دل شب بود یا... نمیدانم ولی یک تصمیم در این ماه در قلبم قوت گرفت و ان ترک دانشگاه و رفتن به حوزه بود چون دیدم بازتر شده بود و این علمی که در دانشگاه برای ان تلاش میکنم به جای اینکه من را به خدا نزدیکتر کند ومن را به یاد او بیندازد فاصله ام را از او بیشتر کرده مشاهده کردم که جوانیم را- عمر گرانبهای خود را در دانشگاه تلف میکنم و بار معرفتی من نه تنها در دانشگاه زیاد نمیشود بلکه غفلت من را زیادتر میکند.

برای حوزه ثبت نام کردم و همزمان برای دوری از بیکار بودن به دانشگاه هم میرفتم چند روز قبل نتیجه ثبت نام را در اینترنت زدند ومن با رتبه علمی 87 قبول شدم اما بعد از چند ماه که از تصمیم قاطع من برای رفتن به حوزه میگذرد اکنون یک چیز تغییر پیدا کرده و ان اینکه اراده من برای رفتن به حوزه ضعیف شده احساس میکنم رفتن به دانشگاه دوباره در من تاثیر منفی گذاشته و گرایش من به معنویات ضعیف شده اطرافیانم به من توصیه میکنند که به حوز بروم و انجا را برای من مناسب میبینند ولی متاسفانه بین حوزه و دانشگاه دچار سرگردانی شدم با توجه به شرایطی که برای شما گفتم تحصیل در کدام را مناسب من میدانید؟

توضیح بیشتر(من بعد از ماه رمضان یک ترم برای مطالعه بیشتر در زمینه شناخت نفس و سیر وسلوک و خواندن زندگینامه اولیا خدا مرخصی گرفتم به طور کلی علاقه شدیدی در من ایجاد شد که به خدا نزدیکتر شوم و در مسیر سیر وسلوک قدم بگذارم به همین دلیل از جمله کارهایی که انجام دادم این بود که از اعمالی که موجب غفلت من میشد پرهیز کردم مثلا من به دیدن فیلم های تخیلی خیلی علاقه داشتم ولی چون دوست داشتم که فقط علاقه و محبت خدا در قلب من باشد از دیدن این فیلم ها صرف نظر کردم و یا من به خواندن کتاب های به سبک کاراگاهی هم علاقه داشتم که از ان هم صرف نظر کردم همنین در یک کتاب که نویسنده ان ایت الله دستغیب است خواندم که باید برای رسیدن به خدا از خوردن غذاهای چرب و شیرین پرهیز کرد ومن هم دیگر تنقلات و شیرینیجات نخوردم همچنین به کتاب های مذهبی خیلی علاقه پیدا کردم به طوری که در این دوره شاید بالای 30 کتاب تهیه کردم هرشب رمضان وقتی قبل از خواب چند ایه را با تفکر میخواندم رقت قلب عجیبی احساس میکردم و سخت گریه میکردم

در این ماه هم کتاب تصویری از بهشت و جهنم را مطالعه کردم که بر روی من خیلی تاثیر گذاشت به طوریکه اعتقادم به مراتب بیشتر شد و میشود گفت با خواندن این کتاب بود که تصمیم گرفتم به خدا بیشتر نزدیک شوم. بعد از ماه رمضان هم شروع کردم به خواندن نماز شب تقریبا یک ساعت قبل اذان بلند میشدم و نماز و دعا میخواندم تمام این کارهای من فقط به این نیت بود که محبت خدا بیشتر در قلبم جای بگیرد اما بعد از یک مدت کوتاه دچار یک حالت خاصی شدم قلبم لبریز از غم و اندوه شده بود که اصلا دلیلش را نمیدانستم دیگر از خواندن قران و نماز و مناجات و حتی خواندن کتاب های دینی لذت نمیبردم بعد از یک مدت دیگر این احساس غم از بین رفت و قلبم دچار یک بی احساسی شدید شد یعنی در قلبم دیگر هیچ احساس محبت به خدا و امامان و یا به دعا... نداشتم
من به امام حسین خیلی علاقه داشتم و هرسال ماه محرم در قلبم محبت شدید و اندوه زیادی نسبت به امام احساس میکردم و در مجلس عزای امام حسین خیلی اشک میریختم اما محرم سال گذشته برای من با سایر روزهای سال تفاوتی نمیکرد یعنی دیگر محبتی به امام حسین در قلبم احساس نمیکردم دیگر نمیتوانستم اشک بریزم چون قلبم به خاطر امام حسین نلرزید( این احساس را نه فقط درباره امام حسین بلکه نسبت به خدا و سایر امامان هم داشتم) دیگر حال مناجات و راز ونیاز نداشتم احساس میکردم دچار قساوت و افسردگی شده ام به همین دلیل برای فرار از این حالت معاشرتم و تفریحاتم را زیاد کردم- به فیلم های تلویزیون رو اردم فقط به خاطر فرار از این حالتی که به ان دچار شدم با اینکه تصمیم نداشتم به دانشگاه بروم این ترم واحد برداشتم تمام این کارها را انجام دادم به این دلیل که ترسیدم وضعم بیشتر بحرانی شود
با اینکه چند ماه از این حالت میگذرد ولی هنوز از نماز و دعا... لذت نمیبرم احساس میکنم قلبی دیگر در سینه ندارم تا به تپش در بیاید دیگر هیچ احساسی از غم و شادی و شوق رسیدن به خدا در من وجود ندارد ان عطشی که در ماه رمضان در قلبم ایجاد شده بود به کلی از بین رفت به همین دلیل تصمیم من برای رفتن به حوزه سست شده و تقریبا دیگر تمایلی به رفتن ندارم میترسم که اگر به حوزه بروم با این احساسی که دست به گریبانم شده نتوانم درس بخوانم و بیشتر از خدا دور شوم میترسم که اگر به حوزه بروم پشیمان شوم و نتوانم درس های ان را باعلاقه بخوانم تصمیم من برای رفتن به حوزه خیلی قوی بود در واقع نیت من از رفتن به حوزه این بود که با قرار گرفتن در چنین محیط مذهبی و بدون اختلاط دختر وپسر و خواندن دردس مذهبی ان به خدا نزدیکتر شوم و افرادی را پیدا کنم که من را در رسیدن به خدا کمک کنند از زمانی که این حالت به من دست داده تمایلاتم به معنویات خیلی کم شده پایم برای ترک دانشگاه میلرزد احساس میکنم یک پرده ای روی قلبم قرار گرفته که اجازه نمیدهد چیزی از ان داخل و یا چیزی از ان خارج شود . در جایی خواندم کسی که میخواهد قدم در راه سیر وسلوک بگذارد باید با راهنمایی استاد باشد وگرنه خطرناک است وسقوط میکند احساس میکنم من سقوط کرده تم و هه چیز را از دست داده ام در حال حاظر بیشتر از اینکه علاقه داشته باشم که معنویت را دنبال کنم و برای تهذیب تلاش کنم علاقه دارم که به دانشگاه بروم .

لطفا من را راهنمایی کنید با شرایطی که در دانشگاه برای من وجود دارد چه از لحاظ معنوی ان و چه از لحاظ نمراتی که کسب میکنم و با توجه به وضعیت رشته من( رشته من به گونه ای است که امکان اشتغال برای من فقط در محیط کارخانه جات وجود دارد( اصلا با این وضعیت نمرات من امکان اشتغال برایم وجود دارد؟)) و این احساسی که مانند یک پرده قلبم را پوشانده و نمیگذارد درست و قاطعانه در این مورد تصمیم گیری کنم-

ایا شما ادامه تحصیل در دانشگاه را به صلاح من میدانید یا بهتر است که برای تحصیل به حوزه بروم؟

نیاز به ازدواج ولی...

با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از کاربران که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح بشه

با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود.

نقل قول:

سلام من تازه عضو این سایت شدم. منم چند وقتی به این گناه عادت کرده بودم.
من یه مشکل جسمی دارم که ازدواج برام سخته یعنی دیگران سخت می گیرند.
واسه همین یه مدتی یه جورایی به خاطر لجبازی با خدا (که البته لجبازی با خودم بود) گناه های بدی رو مرتکب شدم الان خیلی خودم رو مقید به نماز اول وقت کردم ولی از بعضی از گناهام هنوز کامل نتونستم دست بکشم.
گاهی اوقات اینقدر با خدا صحبت می کنم ولی مطمئنم که بخاطر همین گناهامه که صدامو نمی شنوه. نمیدونم باید چیکار کنم. خیلی خیلی دوست دارم ازدواج کنم و از طریق اون به نیازهام پاسخ درست داده بشه. ولی انگار نمیشه...
منم واقعا دارم کلافه میشم.
اگه میتونید راهنماییم کنید.
بشدت به کمک همتون نیاز دارم.
با تشکر
خیلی ممنون

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

چگونه با پسرم که به سایتهای ناسالم می رود، رفتار نمایم؟

با سلام وادب اخیرا متوجه شده ام پسر 14 ساله ام به سایتهای غیراخلاقی در اینترنت مراجعه کرده یادآور میشوم فکرکنم از این کارش احساس گناه میکند چون همزمان شروع کرده به نماز خواندن البته نامرتب بنظرشماچطور بااین موضوع برخورد کنم آیا مستقیم بهش بگم ممنون خیلی نگران هستم

وسواس در ریا

انجمن: 

سلام خسته نباشید من چند وقته دچار وسواس در ریا شدم! فک میکنم همه کارایی که میکنم یا حرفایی که میزنم از دید بقیه اغراق آمیز و ریائه. میترسم در باره چیزی اظهار نظر کنم فک میکنم ریا میشه! دارم روانی میشم لطفا کمکم کنید :Ghamgin:

میخواهم بمیرم همین

سلام
اینقدر قلبم پر از درده که توان تایپ ندارم. اگر اینها امتحانه من صراحتا میگم شکست خوردم خدایا ادامه نده...
با اینکه نیاز دارم دردودل کنم و دارم منفجر میشم ولی سرتونو به درد نمیارم و میرم سر اصل مطلب.
روز به روز زندگی ما داره طاقت فرساتر میشه. کار جدیدی که همسرم در پیش گرفته...
طبق قوانین اسلام با من رفتار کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یعنی از تمام اختیاراتش کامل استفاده کنه.کلا حق ندارم هیچوقت از خونه خارج شم مگر اون بگه. کلا ارتباطم با خانواده و دوستام قطع. هیچ کس از خانواده من حق اومدن به منزل مارو نداره.
برای همه مسائل باید ازش اطاعت کنم.مسافرت با خانواده اون.مکان تحویل سال... در هیچ مساله ای از من مشورت نگیره و کلا من تنها کاری که باید انجام بدم رابطه ج.. و دیگه هیچ حقی ندارم و دیگه از وسایل پیشگیری استفاده نمیکنه و میگه اینقدر قرص بخور تا بمیری.میگه حق نداری از تلفن خونه من استفاده کنی (اگر یادتون باشه خونه ماله منه) میگم این خونه که ماله منه میگه پ.ل تلفنشو من میدم. اینترنت راضی نیستم استفاده کنی!(الان خوابه). با کسی حق نداری حرف بزنی.هروقت دلم خواست میرم مسافرت با دوستام و تو باید خونه باشی و حق خروج نداری. هرکس دلم خواست میارم خونه و خوش میگذرونم و با تو باید تو اتاق باشی.

میگه میخوام اسلامو بهت نشون بدم. میگه حالا میبینی که زن صیغه میکنم هرچقدر دلم بخواد و تو حق نداری اعتراض کنی چون اسلام اجازه داده.
ازش متنفرم با همه وجودم.

اسلام تا این حد دست مردو باز گذاشته و زنو بسته؟ کسی تو این دنیا هست به داده من برسه؟