تاریخ اسلام

اعدام برخی افراد در جریان فتح مکه صحت دارد؟

با سلام و احترام در جریان فتح مکه توسط پیامبر اسلام(ص) علیرغم عفو عمومی ایشان ، تعدادی از جمله دو نفر خانم آوازه خوان که قبلا پیامبر را هجو و تمسخر می کردند محکوم به اعدام شدند. طبق مستند زیر: " با این حال، پیامبر نسبت به برخی از افراد، حکم سنگینی صادر کرد و فرمود «عبد الله بن ابی سَرح، عبد الله بن خَطل، مِقْيَسِ بْنِ صبابة، وَ بِقَتْلِ فَرْتَنَى وَ أُمِّ سَارَةَ» را بکشید هر چند در درون کعبه باشند.[۲] و در بیان دیگر چنین آمده است: که آنها را بکشید، هر چند که به پرده های کعبه درآویخته باشند![۳] دو نفر از این چهار نفر، استاد آواز بودند و دست مایه برانگیختن دشمنان اسلام بر ضد مسلمانان و هجو پیامبر خدا بودند: «وَ كَانَتَا قَيْنَتَيْنِ تَزْنِيَان، وَ تُغَنِّيَانِ بِهِجَاءِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، وَ تُحَضِّضَانِ يَوْمَ أُحُدٍ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ».[۴] وبسایت : http://abarnegar.ir/2015/07/06 [۲]. قرب الإسناد، حمیری، ۱۴۱۳ق، قم: آل البیت، ص ۱۳۰ [۳]. كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، فاضل هندی، ۱۴۱۶ق، قم: انتشارات اسلامی، ج‌۱۰، ص ۵۴۴٫ [۴]. قرب الإسناد، حمیری، ۱۴۱۳ق، قم: آل البیت، ص ۱۳۰٫)" سوال بنده این است آیا جرم این دو نفر آوازه خوان و دیگر افراد جاسوسی ، اقدام مسلحانه و قتل بوده و یا تنها بواسطه شعر و هجو و تمسخر پیامبر اعدام شده اند؟ با تشکر

وضعيت تاريخي كعبه و وجود بت در آن

با سلام و عرض ادب خدمت اساتيد بزرگوار طبق نقل‌هاي روايي و تاريخي، ظاهراً عمرو بن لحي نخستين كسي بود كه «بت» وارد سرزمين حجاز نمود و حوالي كعبه نصب كرد و پس از فتح مكه، بت‌هاي موجود در كعبه، توسط رسول اكرم(ص) و اميرالمؤمنين(ع) از بين رفت. حال سؤال بنده اين است كه: از چه زمان بت‌ها وارد (داخل) كعبه شد و زعامت كعبه در آن زمان بر عهده چه كسي بود؟ پيش از زعامت جناب عبدالمطلب(ع) يا پس از آن؟ در صورتي كه پيش از زعامت جناب عبدالمطلب(ع) بود، آيا ايشان كعبه را از وجود بت‌ها تخليه نمود؟ در زمان ولادت مولود كعبه(ع) آيا در كعبه بتي وجود داشت؟ (واضح است كه وجود يا عدم وجود بت در كعبه در زمان ولادت اميرالمؤمنين(ع) به لحاظ اعتقادي اهميتي براي سائل ندارد، بلكه سؤال اينجانب صرفاً از باب اطلاع از وضعيت تاريخي كعبه در آن زمان مبارك است) طبق منابع تاريخي و روايي، ظاهراً در آغاز رسالت در كعبه بت وجود داشت، در اين صورت به لحاظ تاريخي، از چه زماني قبله تغيير نمود و در چه زماني، از بيت المقدس به كعبه باز گشت و ارتباط وجود بت‌هاي داخل كعبه با تغيير قبله چگونه بود؟ لطفاً به مباحث اعتقادي در اين باره و ارتباط وجود بت در كعبه و ولادت اميرالمؤمنين(ع) ورود نفرماييد تا از بحث تاريخي كه مقصود است، فاصله گرفته نشود.

آتش به اختیار در تاریخ اسلام

آیا در تاریخ اسلام نمونه های از آتش به اختیار داشتیم که مورد تایید ائمه علیهم السلام باشد

درخواست پاسخ به ادعاهای کتاب جغرافیای قرآن

با سلام
دن گیبسون در کتاب جغرافیای قرآن یک سری ادعا ها به ویژه در رابطه با قبله و شهر مکه دارد و حتی اینکه تا سال ها اسمی از مکه در نقشه ها نیست
آیا به صورت دقبق و علمی پاسخ جدی ای برای این ککتاب و یا مستند مربوط به آن با عنوان شهر مقدس شده است؟

حکم پیامبر (ص) درباره حرقوص بن زهیر سعدی معروف به ذوالثدیه

با سلام طبق این روایت:شخصی به نام حرقوص بن زهیر سعدی[1] معروف به ذوالثدیه[2]، با ظاهر فریبنده اش، عده ای از مسلمانان و صحابه پیامبر(ص) را شیفته خود کرده بود. مورخان می نویسند: روزی در محضر پیامبر(ص) او را ستودند. حضرت به سخن ستایشگران توجهی نکرد. یاران گمان کردند که حضرت او را درست نمی شناسد. از این رو، مجدداً از او نام برده، به ذکر اوصافش پرداختند. باز رسول خدا به گفتار آنان توجه نکرد. در این اثنا آن شخص از دور نمودار شد. یاران به عرض رساندند که آن تعریف ها درباره همین شخص بود. حضرت نگاهی به سوی او افکند و فرمود: شما از فردی سخن می گویید که آثار شیطنت و نادرستی از چهره اش نمایان است. او نزدیک آمد و به حضور پیامبر(ص) رسید، ولی هرگز سلام نکرد. پیامبر فرمود: به جمع ما که رسیدی، پیش خود گمان کردی که در میان ما کسی بهتر و شایسته تر از تو وجود ندارد؟! آن شخص با بی ادبی گفت: آری چنین فکر کردم، و سپس به نماز ایستاد. پیامبر(ص) به آن جمع فرمود: کیست که این مرد را به قتل برساند؟ ابوبکر برخاست و پیش رفت. دید او با حال خضوع، مشغول خواندن نماز است. چون چنین دید، بدون اجرای فرمان پیامبر(ص) برگشت. باز حضرتش فرمود: کیست که برود و آن مرد را بکشد؟ عمر از جای برخاست و به طرف او رفت. او هم از دستور پیامبر(ص) تخلف کرد و برگشت.[3] ابن شهر آشوب از مسند ابویعلی موصلی اضافه می کند که: ابوبکر برگشت و گفت: آیا رواست مردی را که در حال رکوع و گفتن لااله الاالله است، به قتل برسانم؟ حضرت فرمود: بنشین که تو قاتل او نیستی. سپس به علی(ع) فرمود: برخیز که تو او را خواهی کشت. امیرمؤمنان از جای برخاست تا فرمان پیامبر را اجرا کند، اما مرد را نیافت.[4] آیا پیامبر ص می دچانند بر اساس علم غیب خود حکم حقوقی بدهند در حالیکه خیلی از دیگر افراد که سرنوشتشان اینگونه بوده پیامبر ص دستور قتل وی رانداده اند و اگر حکم داده اند چرا اجرا نشد و این فرد زنده ماند. ؟

کتاب های تاریخی شیعه

سلام و خسته نباشید خدمت اساتید گرامی و دوستان عزیز
.
در جای دیگه چنین تاپیکی هست ولی به نظر خوب و کامل نیست.

سوال اول:از زمان پیامبراکرم (صلی الله و علیه و اله) تا امروز بزرگان شیعه چه کتاب های تاریخی نوشتند.(کتاب هایی که در دسترس هست و مفقود نشده)

سوال دوم:تاریخ نویسانی هستند که (بدون شیعه و اهل سنت بودن) تاریخ نوشته باشند (عامه)

سوال سوم:بعضی کتاب ها وقایع رو نوشتند ولی توضیحی ندادند که این موضوع درست هست یا ناردست و فقط نقل کردند

مثلاََ در کتاب"تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم" نوشته دکتر محمد جواد مشکور نوشته:

زمانی که علی از کشته شدن عثمان آگاه شد به خانه او آمد و از فرط خشم و اندوه حسن و حسین را بزد!!

این رو نوشته و توضیحی هم نداده,تا جایی که ما می دونیم این مطلب درست نیست

در این مورد هم که چه کتاب هایی به صورت استدلالی نوشته شده یعنی موضوع رو نقل کرده و اون رو به بحث گذاشته و بررسی کرده که درست هست یا ناردست و نقل قول های بزرگان رو هم پیرامون اون حدیث یا حادثه نوشته باشه

لطفاََ توضیح بدید.

با تشکر@};-

آیا حضرت علی (ع) در کعبه متولد شدند؟

با سلام در کتب حدیثی در مورد واقعه به دنیا آمدن حضرت علی در خانه کعبه چنین آمده است: یزید بن قعنب می گوید: ما دیدیم که خانه خدا از پشت شکافته شد (محل مستجار) و فاطمه داخل خانه شد و ما دیگر او را ندیدیم، و دیوار دوباره به حال اوّل برگشت، به ذهن ما رسید که قفل در خانه خدا را باز کنیم، ولی باز نشد، پس دانستیم که این مسئله کاری است از طرف خدای عزیز و جلیل». چند روز این مادر و کودک در درون خانه خدا می مانند. راستی در این چند روز مادر چه خورده و چه نوشیده؟ و دیگر نیازهای خویش را چگونه برآورده نموده است؟ فارغ از ثقه نبودن راوی، یک نکته در این حدیث عجیب بنظر می­ رسد و آن اینکه در زمان به دنیا آمدن حضرت علی در سال 30 عام الفیل خانه کعبه مسقف نبوده، بنابراین امکان اینکه شخصی به درون خانه خدا رفته و چند روز در آن بماند و مردم نیز از او بی خبر باشند وجود نداشته. راوی این حدیث ادعا می کند که در آن چند روز مردم نمی دانستند که آنها چه می خورند و می نوشند و دیگر نیازهای خود را برآورده می­ کنند؟! در حالیکه همانگونه که بیان شد در کتب معتبر تاریخی و حدیثی آمده است که کعبه قبل از سال 35 اصلا مسقف نبوده و افراد حتی در صورت بسته بودن در می توانستند درون خانه خدا را ببینند. در کتاب سیره نبوی (213 ه.ق) ترجمه قاضی ابرقوه صفحه 125 چنین آمده است: چون سید سی و پنج سال تمام شد (سال سی و پنج عام الفیل)، یک روز قریش جمع شدند تا عمارت خانه کعبه بکنند. و کعبه در آن وقت سقف نداشت و دیوارهای آن بیش از قامت نمانده بود و خواستند تا آن را باز قاعده اول برند. و سبب اهتمام قریش به خانه کعبه عمارت کردن آن بود که در میان خانه کعبه خزینه ای به شکل چاهی پرداخته بودند و مالهای کعبه در آن می­ نهادند و آن چاه را "گنج خانه کعبه" گفتندی. اتفاق افتاد و جماعتی به شب برفتند و مالی چند بسیار از آن چاه برآوردند و ببردند. قریش بدانستند و آن جماعت بگرفتند و با ایشان عبرت ها کردند. پس چون این حالت بیفتاد در بند آن شدند تا دیوار خانه کعبه بلند باز کنند و کعبه را باز قاعده اول برند و همچنان که بود آن را مسقف باز کنند. همچنین در کتاب تاریخ طبری جلد 3 صفحه 33 چنین آمده است: ده سال پس از ازدواج پیامبر قرشیان کعبه را ویران کردند و از نو بساختند و به گفته ابن اسحاق این به سال سی و پنجم از تولد پیمبر صلی الله علیه و سلم بود (پنج سال بعد از تولد امام علی). ویران کردن خانه کعبه به سبب آن بود که یک چهاردیوار بی سقف بود و ارتفاع آن بیش از یک قامت نبود و می خواستند مرتفع تر بسازند و طاق بزنند زیرا کسانی از قرشیان گنجینه کعبه را که در چاهی در دل کعبه بود ربوده بودند. در کتاب الکامل فی التاریخ ابن کثیر نیز آمده است: در سی و پنجمین سال زندگی پیامبر، قرشیان کعبه را ویران کردند. انگیزه ویران کردنش این بود که خانه کعبه سنگ چینی بلندتر از اندام یک مرد بود. خواستند آن را بالاتر برند و بامی برای آن بسازند چرا که گروهی از قرشیان و دیگران، دو آهوی زرین را که در چاهی در درون کعبه بود، بدزدیدند. در کتاب وسائل الشیعه جلد 13 صفحه 263 آمده است که: بنای ابراهیمی کعبه سقف نداشت. برای نخستین بار، قریشیان خانه خدا را مسقف ساختند و برای رسیدن به بام کعبه از پلکان استفاده کردند. حال با توجه به اینکه بر اساس نص تاریخ کعبه در زمان تولد امام علی در سال 30 عام الفیل مسقف نبوده و چند دزد به راحتی می توانستند وارد آن شده و اموال متعلق بدانجا را به سرقت ببرند چگونه می توان پذیرفت که دیوار کعبه شکافته شده و شخصی چند روز در آن مانده و هیچ کس از چگونگی زندگی آن شخص در آن چند روز اطلاعی نداشته است؟ با توجه به مطالب بیان شده مشخص می شود که این روایت در زمانی جعل شده کعبه مسقف بوده و شخصی که این روایت را برای اولین بار نقل کرده از این نکته غافل بوده است که در زمان تولد حضرت علی خانه خدا سقف نداشته و قامت دیوارهایش هم آنقد کوتاه بود که اگر مردم میخواستند همانند همان دزدان به راحتی می توانستد وارد کعبه شوند!

مقایسه دو گفتار از دکتر عبدالحسین زرین کوب درباره ایران و اسلام /تحقیق و قضاوت با شما

انجمن: 

مورخ برجسته دکتر عبدالحسین زرینکوب دو کتاب به نامهای «دو قرن سکوت» و «کارنامه اسلام» دارد. با اینکه اولی را در ایام جوانی و دومی را در ایام پختگی نگاشته، چرا باستان ستاهای افراطی فقط از اولی دم می زنند؟!به نظر می رسد باستان ستاهای افراطی که تاکنون زرین کوب را دانشمندی ایراندوست می دانستند با خواندن این نوشته، دیگر او را نه دانشمند معرفی کنند و نه ایران دوست!
در اینجا جمله هایی از دکتر زرین کوب از هر دو کتاب می آوریم. برای دانلود کتاب کارنامه اسلام «اینجا» را کلیک کنید.
کتاب اول: کارنامه اسلام، ص 2:
«کارنامه اسلام یک فصل درخشان تاریخ انسانی است.»
«فتح اسلامی البته با جنگ حاصل شد اما نشر اسلام در بین مردم کشورهای فتح شده به زور جنگ نبود.»
«مجوس (زرتشتیان) جزیه ای که به اسلامیان می پرداختند به مراتب سبک تر و راحت تر از مالیات سرانه ای بود که پیش از آن به حکومت خویش ـ ساسانیان ـ می دادند.»
«سادگی و روشنی مبانی اسلام و مناسبت عقاید اسلامی با مذاهب اهل کتاب هم خود از جهات توجه اهل کتاب به اسلام بود.»
«درست است که بعضی خلفا در معامله با اهل ذمه خشونت نشان می دادند، از تجدید بنای معابدشان جلوگیری می کردند، یا آنها را از اشتغال به کارهای مهم منع می نمودند، یا وادارشان می کردند لباسهای نشاندار بپوشند، بعضی شان حتی برخی از آنها را به عنف وادار می کردند که مسلمان شوند، عامه مسلمانان نیز گاه تحریک می شدند و به آزار آنها دست می گشادند، اما این احوال به ندرت اتفاق می افتاد و بی دوام بود، چنان که روی هم رفته اهل کتاب در قلمرو اسلام در صلح و آرامش به سر می بردند.»
«اسلام رفته رفته در سرزمینهای فتح شده انتشار و قبول می یافت و این انتشار و قبول نه از راه عنف و فشار بود.»
کارنامه اسلام، ص 3:
«اگر عامه مردم این ممالک (ممالک فتح شده بدست مسلمانان) با مهاجمان به چشم عداوت می نگریستند این فتوح چنین آسان دست نمی داد.»
کارنامه اسلام، ص 5:
«تمدن اسلامی ـ لا اقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول ـ قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقی، برتری سطح زندگی، سعه صدر و اجتناب نسبی از تعصب، و توسعه و ترقی علم و ادب، طی قرنهای دراز پیشاهنگ تمام دنیای متمدن و مربی فرهنگ عالم انسانیت قرار داد.»
«تمدن اسلامی ... بی شک یک دوره درخشان از تمدن انسانی است.»
«فرهنگ اسلامی هنوز در دنیای حاضر تأثیر معنوی دارد و به جذبه و معنویت آن نقصان راه ندارد.»
کارنامه اسلام، ص 6:
«شک نیست که سهم اقوام گونه گون که در توسعه این تمدن بذل مساعی کرده اند نباید از نظر محقق دور بماند اما آنچه این مایه ترقیات علمی و پیشرفتهای مادی را برای مسلمین میسر ساخت در حقیقت همان اسلام بود که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتی، روح معاضدت و تساهل را جانشین تعصبات دنیای باستانی کرد.»
کارنامه اسلام، ص 8 :
«اسلام که یک امپراطوری عظیم جهانی بود ... همه را به هم در آمیخت و از آن چیز تازه ای ساخت. فرهنگ تازه ای که حدود و ثغور نمی شناخت و تنگ نظریهایی که دنیای بورژوازی و سرمایه داری را تقسیم به ملتها، به مرزها، و نژادها کرد، در آن مجهول بود. مسلمان از هر نژاد که بود ـ عرب یا ترک، سندی یا افریقایی ـ در هر جایی از قلمرو اسلام قدم می نهاد خود را در وطن خویش و دیار خویش می یافت.»
کارنامه اسلام، ص 16 :
«کثرت مدارس عالی در بلاد اسلام، هنوز هم که دنیا پیشرفتهای ماشینی یافته است مایه حیرت است و حاکی از وجود شوق و نشاطی بی مانند. در حیقیقت به سبب تأکید و تشویقی که در اسلام راجع به علم شده بود و همچنین به جهت توصیه و ترغیبی که به انجام دادن امور خیر می شد بسیاری از اهل بر و ارباب ثروت عنایت و توجه خاصی به انشاء مدارس مبذول کردند.»

کارنامه اسلام، ص 17:
«آمادگی مسلمین برای اخذ و نشر علوم، و احادیثی که از پیغمبر در تشویق به دانش طلبی نقل می شد، بعلاوه وجود اسباب و موجبات دیگر، شروع یک نهضت علمی را در قلمرو اسلام سبب شد.»
کارنامه اسلام، ص 18:
«وقتی طب از دست سریانی ها به دست مسلمین افتاد تحقیق و مطالعه در آن جنبه جدی تر و دقیق تر گرفت. به جای رساله های کوتاه علمی که معمول سریانی ها بود، دائره المعارفهای جامع طبی بوسیله مسلمین تالیف شد.»
کارنامه اسلام، ص 20:«مسلمین در بعضی رشته های طب تحقیقاتی کردند که بی سابقه بود چنانکه در باره جذام ظاهرا اولین تحقیقات بوسیله آنها شد. فرق بین آبله و سرخک را اول بار آنها ملتفت شدند. در باره مامائی و قابلگی خیلی بیش از یونانی ها مطالعه کردند. همچنین در استعمال بعضی ادویه و پاره ای وسائل معالجه سابقه آنها محقق است ... بعضی معالجات آنها در امراض جسمانی یا روحانی ابتکاری بود.»
«طب اروپا دین زیادی به طب اسلامی دارد.»
کارنامه اسلام، ص 23:
«جبر و مقابله را اولین بار مسلمین وارد نظام علمی کردند. همچنین استعمال جبر در هندسه و بالعکس بوسیله مسلمین انجام یافت و این امر نیز در بسط هندسه تحلیلی تأثیر بسزائی داشت.»
کارنامه اسلام، ص 24:«در تمام قرون وسطی، پیشرفت ریاضیات در واقع به نبوغ ریاضی مسلمین مدیون بود.»
«در نیمه اول قرن پانزدهم میلادی که مسلمین با مشکل ترین مسائل هندسه دست و پنجه نرم می کردند، معادلات درجه سوم جبری را به کمک مقاطع مخروطی حل می کردند و در مثلثات کروی تحقیقات ارزنده انجام می دادند، در اروپا تحقیقات ریاضی از حساب تقویم و طرز بکار بدن چرتکه ـ که غالبا در سطح حوائج روزانه بود ـ در نمی گذشت.»
«این میراث علمی عظیم مسلمین، هم از حیث وسعت موجب اعجاب است هم از لحاظ دقت.»
کارنامه اسلام، ص 26:
«مسلمین در استخراج معادن، در ساختن رنگ، در آب دادن فولاد، در تهیه چرم و کاغذ و در ساختن اسلحه طی قرنهای دراز تفوق خود را بر دنیای غرب حفظ کردند.»
کارنامه اسلام، ص 27:«آثار جغرافیائی مسلمین در واقع بسیار غنی، متنوع، آموزنده و جالب است.»
«در جغرافیا، هم وسعت عرصه تحقیقات مسلمین خیلی بیش از یونانی ها بود و هم شور و توفیق آنها و از حیث وسعت قلمرو و دقت مواد حاصله هم، علم جغرافیا در نزد مسلمین بمراتب از آنچه نزد یونانی ها بود پیشتر رفت.»
کارنامه اسلام، ص 30:
«مسلمین در تاریخ کتابهای بسیار زیادی بوجود آوردند و هیچ قومی قبل از شروع عصر جدید درین رشته به پایه مسلمین نرسیده بود.»
«کار مورخین اسلام در مقایسه با کار قدماء یونان و روم ـ شاید با چند استثنا ـ و مخصوصا در مقایسه با کار مورخین اروپا در قرون وسطی و حتی بعد از آن شایسته تحسین و اعجاب است.»
کارنامه اسلام، ص 37:«غلط مشهوریست که گفته اند: فلسفه اسلامی چیزی نیست جز نقل فلسفه یونانی به عربی. حقیقت آنست که آنچه فلسفه اسلامی خوانده می شود التقاطی محض نیست، جنبه ابتکار و اصالت نیز دارد. از لحاظ غایت و حاصل، حاکی از یک مرحله اساسی است در طریق تحقیقات فلسفی که بهر حال هرگز در جایی متوقف نمی شود و فردا مثل امروز در حرکت و ترقی خواهد بود.» کارنامه اسلام، ص 44:
«با آنکه در تربیت و تعلیم توجه بیشتر به پسران بود و حتی در مورد دختران گهگاه سخن از منع تعلیم در میان می آمد، تاریخ اسلام مواردی را نشان می دهد حاکی از توجه مسلمین به تعلیم دختران یا لا اقل حاکی از عدم منع آن. وجود بعضی راویان حدیث در بین زنان نشان می دهد که اهل حدیث منعی در تعلیم کتابت و سواد زنان نمی دیده اند.»
کارنامه اسلام، ص 49:«که گفت که در اسلام دین را با هنر سازگاری نیست؟ برعکس، این هردو با یکدیگر ملاقات می کنند و آن هم در مسجد. خدای اسلام ـ الله تعالی ـ نه فقط رحیم و حکیم است بلکه جمیل هم هست.» کارنامه اسلام، ص 55:
«اهمیت میراث اسلامی نه به علم و صنعت آن محدود شد، نه به فلسفه و عرفان آن. ادب اسلامی نیز از همان تنوع و نشاط حیاتی بهره یافت که علم و فلسفه اسلامی را بلندآوازه کرد. در سراسر این ادب نفوذ قرآن محسوس بود، هم در اسلوب بلاغت هم در قصه ها و مواد و هم در فکر و اخلاق. از این روست که این ادب ارزنده را به هرزبانی که هست ـ خواه عربی و خواه فارسی، خواه ترکی و خواه سندی ـ جز ادب اسلامی نمی توان خواند.»
کارنامه اسلام، ص 57:«محققی که با دنیای اسلام آشنایی درست دارد پروایی ندارد که اسلام را دینی بیابد مناسب با احوال انسانی، حتی بیش از آنچه راجع به فرهنگ فرانسوی ادعا می کنند قبایی به قامت انسانیت.»
«آنچه دنیا به اسلام و مسلمانان مدیونست آن اندازه هست که نشان دهد برخلاف بعضی دعویها اسلام هرگز جریان فرهنگ انسانی را سد نکرده است و حتی آن را به پیش رانده است.»
«که می تواند انکار کند که اسلام هرچه هست و هرچه بوده است یک مرحله از تکامل انسانیت را نشان می دهد که از هیچ مرحله دیگر کم اهمیت تر نیست؟»
«اگر اکنون دنیای اسلام ارزش و حیثیت خود را درست نمی شناسد تا حدی از آن روست که از معنویت خویش جدا مانده است. کارنامه اسلام در قرنهای درخشان آن، کارنامه یک فرهنگ انسانی است، یک فرهنگ جامع ... به قدر قامت انسان.»
«این نکته که اسلام در طی قرنهای دراز موجد یک فرهنگ پیشرو بوده است چیزیست که از تاریخ فرهنگ انسانی بدرستی بر می آید.»
کارنامه اسلام، ص 58:
«(مستشرقان) پیشرفت عجیب تمدن اسلامی را نیز ـ مثل پیشرفت فرهنگ یونانی ـ نوعی معجزه خوانده اند، معجزه اسلامی.»
«تأثیر فرهنگ اسلامی در پیشرفت علوم ریاضی، طب و شیمی شواهد بسیار دارد. حتی در قرن سیزدهم ترجمه کتب اسلامی و شروح آنها در مدارس عالی آکسفورد، با شوق و علاقه دنبال می شد.»
«اگر آنچه اروپا در قرون وسطی و بعد از آن، در ریاضی، طب و شیمی، به مسلمین مدیون است، جمع آید بی شک رقم قابل ملاحظه ای است اما در فلسفه و عرفان اروپا نیز این نفوذ اسلام کم اهمیت نیست.»
کارنامه اسلام، ص 59:«آنچه شاید خلاف انتظار می نماید نفوذی است که فرهنگ اسلام در ادبیات اروپا داشته است و آن خود به هیچ وجه چیز بی اهمیتی نیست.»
«تمدن امروز دنیا در ادب، در فلسفه، در عرفان و در علم تا حد زیادی به اسلام و فرهنگ اسلامی مدیون است.»
کارنامه اسلام، ص 60:
«آشنایی با زبان عربی و فرهنگ اسلامی در ایتالیا و فرانسه تا حدی محرک و انگیزه آن نهضت عظیم علمی فکری شد که بعدا رنسانس خوانده شد و همه اروپا را به جنب و جوش آورد. بدین گونه اروپا حتی رنسانس خود را تا حد قابل ملاحظه ای به مسلمین مدیون است.
بیان این دعوی نه حاجت به مبالغه دارد نه نیاز به تعصب. دنیای اسلام به قدر کافی افتخارات راستین دارد که نیازی به گزاف و دعوی نداشته باشد.»
«غرب به تمدن اسلامی خیلی بیش از آنچه خود اعتراف دارد مدیون است.»
«هنوز در غرب روشن بینانی هستند که به درستی انتظار دارند تا آنجا که ممکن است الهامات تازه ای از شرق و اسلام دریافت دارند.»

کتاب دوم:
شناسنامه کتاب: دو قرن سکوت، دکتر عبدالحسین زرینکوب، تهران، انتشارات سخن، چاپ پانزدهم، 1381، تاریخ مقدمه ی چاپ اول: 1330، تاریخ مقدمه چاپ دوم: 1336 دو قرن سکوت، ص 59:
«عرب که حتی خود نیز خویشتن را پست و وحشی می خواند در زیر لوای دینی که محمد(ص) آورده بود، در راه وحدت و عظمت گام می زد. پیام تازه ای که محمد(ص) خود را حامل آن می دانست همه ی جهان را به برابری و نیکی و برادری می خواند و از شرک و نفاق و جور و بیداد نهی می کرد. نه همان اعراب که زندگی شان یکسره در جور و تطاول و شرک و فساد می گذشت بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینشان دستخوش اختلاف و تعصب روحانیان گشته بود، در آن روزگاران به چنین پبام دلنشینی نیاز داشتند و آن را مژده ی رهایی و نجات تلقی می کردند اما این مژده ی آسمانی، قبل از هرچیز، عرب را که پست ترین و پراکنده ترین مردم بود به سوی رفعت و وحدت کشانید.»

دو قرن سکوت، ص 60:«آیا این پیروزی شگفت انگیز نابیوسیده ای که در جنگ با ایران بهره ی عرب گشت و همه ی جهان را به عبرت و شگفتی افکند تأیید آسمانی بود؟ کسی که به نیروی غیبی اعتقاد می ورزد، در این باره شک ندارد.»

دو قرن سکوت، ص 81 ـ 82:
«هوشمندان قوم از آیین زرتشت سرخورده بودند و آیین تازه ای می جستند که جنبه اخلاقی و روحانی آن از دین زرتشت قوی تر باشد و رسم و آیین طبقاتی کهن را نیز درهم فرو ریزد... مردم که از جور فرمانروایان و فساد روحانیان به ستوه بودند آیین تازه (اسلام) را نویدی و بشارتی یافتند و از این رو بسا که به پیشواز آن می شتافتند. چنان که در کنار فرات، یک جا، گروهی از دهقانان جسر ساختند تا سپاه ابوعبیده به خاک ایران بتازد...
در ولایاتی مانند ری و قومس و اصفهان و جرجان و طبرستان، مردم جزیه را می پذیرفتند اما به جنگ آهنگ نداشتند و سببش آن بود که از بس دولت ساسانیان دچار بیدادی و پریشانی بود کس به دفاع از آن علاقه ای و رغبتی نداشت.

دو قرن سکوت، ص 83:«از سواران بعضی به طیب خاطر مسلمانی را پذیرفتند و به بنی تمیم پیوستند. چنان که سپاه اسواری، با عده ای از یارانش که همه از بزرگان سپاه یزدگرد بودند چون کر و فر تازیان بدیدند و از یزدگرد نومید شدند به آیین مسلمانی گرویدند و حتی در بسط و نشر اسلام نیز اهتمام کردند.» دو قرن سکوت، ص 84:
«این مایه سادگی سپاهیانه یا زاهدانه (در سپاه اسلام) البته شگفت انگیز بود و ناچار در دیده مردمی که هزینه تجمل و شکوه امراء و بزرگان ساسانی را با عسرت و رنج و با پرداخت مالیاتها و سخره ها تأمین می کردند، اسرام را ارج و بهای فراوان می داد.»
«خلیفه با آنها (مسلمانان) در مسجد می نشست و رای می زد و آنها نیز بسا که سخن وی را قطع می کردند و بر وی ایراد می گرفتند و این شیوه رفتار و اطوار ساده، ناچار کسانی (ایرانیان) را که از احوال و اوضاع حکومت خویش ستوه بودند بر آن می داشت که عربان و آیین تازه آنها را به دیده اعجاب و تحسین بنگرند.»
دوقرن سکوت، ص 86:پس از ورود مسلمانان و برچیدن حکومت ساسانی، شاهد شورشهای پراکنده در ایران هستیم. برخی تصور می کنند که این شورشها برای بازگرداندن حکومت ساسانی و بخاطر تحمیل اسلام بود اما زرینکوب نوشته است:
«این شورشها و مقاومتها برای بازگشت دولت ساسانیان نبود. برای آن بود که مردم به عربان سر فرود نیاورند و جزیه سنگین را که بر آنها تحمیل می شد، نپذیرند.»
دو قرن سکوت، ص 90:
دکتر زرین کوب در قسمتی به توحش عربهای فاتح ایران می پردازد. یک نمونه این است که وقتی یکی از فرماندهان عرب متوجه شد نام شخصی «بنداد شهر بنداد» است، دستور داد چون او سه نام دارد جزیه ی سه نفر را بدهد. زرینکوب در همان صفحه می گوید:
«روایتهایی که در این باب در کتابها نقل کرده اند، طمع ورزی و تندخویی این فاتحان را در معامله با مغلوبان نشان می دهد. بسیاری از این داستانها شاید افسانه هایی بیش نباشد.»
دو قرن سکوت، ص 93:طبق گفته ی زرین کوب, تا پایان دوره ی اموی (132 ق) اکثریت عالمان دین ایرانی بودند. اگر ترویج اسلام به زور شمشیر بود، چگونه این همه عالم دینی ایرانی بوجود آمد؟ وی می گوید:
«دیری نگذشت که ایرانیان در قلمرو دین و علم جایگاه شایسته ای برای خود بدست آوردند چنانکه در پایان دوره اموی بیشتر فقها بیشتر قضات و حتی عده ی زیادی از عمال از موالی (ایرانیان) بودند موالی بر همه شئون حکومت استیلا داشتند».
از قول یکی از خلفای اموی چنین نقل می کند:
«از این ایرانیها شگفت دارم. هزار سال حکومت کردند و ساعتی به ما محتاج نبودند و ما صد سال حکومت کردیم و لحظه ای از آنها بی نیاز نشدیم.»

دو قرن سکوت، ص 115 ـ 116:طبق آنچه دکتر زرینکوب نگاشته، عربهای فاتح، تلاش فراوان کردند تا زبان ملت ایران را از آنها بگیرند. عربها در بیشتر سرزمینهای فتح شده، موفق شدند علاوه بر اسلام، زبان عربی را نیز جایگزین زبان بومی کنند اما در ایران چنین توفیقی برای آنها حاصل نشد.
سؤال: تغییر دادن زبان یک ملت آسان تر است یا تغییر دین؟ مسلما تغییر اجباری دین بسیار بسیار مشکل تر است. چه شد که عربها موفق به تغییر دین ایرانیان شدند اما زبان خیر؟ از اینجا معلوم می شود اگر ایرانیها نمی خواستند دین آبا و اجدادی خود را کنار بگذارند، زیر بار اسلام نمی رفتند؛ چنانکه زیر بار زبان عربی نرفتند.
عبارت زرین کوب را در مورد تلاش عربها برای از بین بردن زبان ایرانیها را ببینید:
«آنچه از تأمل در تاریخ بر می آید این است که عربان هم از آغاز حال، شاید برای آن که از آسیب زبان ایرانیان در امان بمانند ، و آن را همواره چون حربه ی تیزی در دست مغلوبان خویش نبینند در صدد بر آمدند زبان ها و لهجه های رایج در ایران را از میان ببرند. آخر این بیم هم بود که همین زبانها خلقی را بر آنها بشوراند و ملک و حکومت آنان را در بلاد دورافتاده ی ایران به خطر اندازد.
به همین سبب هر جا که در شهرهای ایران به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها سخت به مخالفت برخاستند. رفتاری که تازیان در خوارزم با خط و زبان مردم کردند بدین دعوی حجت است ... این واقعه نشان می دهد که اعراب زبان و خط مردم ایران را به مثابه حربه ای تلقی می کرده اند که اگر در دست مغلوبی باشد ممکن است بدان با غالب (فاتح) در آویزد و به ستیزه و پیکار برخیزد. از این رو شگفت نیست که در همه ی شهرها، برای از میان بردن زبان و خط و فرهنگ ایران به جد کوششی کرده باشند...
در واقع از ایرانیان حتی آنها که آیین مسلمانی پذیرفته بودند زبان تازی را نمی آموختند ... با چنین علاقه ای که مردم، در ایران به زبان خویش داشته اند شگفت نیست که سرداران عرب، زبان ایران را تا اندازه ای با دین و حکومت خویش معارض دیده باشند.»

دو قرن سکوت، ص 269:
«بسیاری‌ از ایرانیان‌، از همان‌ آغاز کار، دین‌ مسلمانی‌ را با شور و شوق پذیره‌ شدند. دین‌ تازه‌ای‌ را که‌ عربان‌ آورده‌ بودند، از آیین‌ دیرین‌ نیاکان‌ خویش‌ برتر می‌یافتند و ثنویّت‌ مبهم‌ و تاریک‌ زرتشتی‌ را در برابر توحید محض‌ و بی‌شایبه‌ی‌ اسلام‌، شرک‌ و کفر می‌شناختند. آن‌ شور حماسی‌ نیز که‌ در طبایع‌ تند و سرکش‌ هست‌ و آنان‌ را وا می‌دارد که‌ هر چه‌ را پاک‌ و نیک‌ و درست‌ است‌، ایرانی‌ بشمارند و هر چه‌ را زشت‌ و پلید و نادرست‌ است‌ غیر ایرانی‌ بدانند، در دلهای‌ آنها نبود. از این‌رو آیین‌ مسلمانی‌ را دینی‌ پاک‌ و آسان‌ و درست‌ یافتند و با شوق‌ و مهر بدان‌ گرویدند.»

دو قرن سکوت، ص 270:نویسنده کسانی را که به دلیل حس نژادپرستی، اسلام را نپذیرفتند، سرزنش می کند:
«برخی‌ دیگر هم‌ از اوّل‌ با آیین‌ مسلمانی‌ به‌ مخالفت‌ و ستیزه‌ برخاستند، گویی‌ گرویدن‌ به‌ این‌ دینی‌ را که‌ عرب‌ آورده‌ بود اهانتی‌ و ناسزایی‌ در حق‌ خویش‌ تلقّی‌ می‌کردند ... این‌ اندیشه‌ که‌ عرب‌ پست‌ترین‌ مردم‌ است‌ چنان‌ ذهن‌ آنان‌ را مشغول‌ کرده‌ بود که‌ هرگز مجال‌ آن‌ را نمی‌یافتند تا حقیقت‌ را در پرتو روشنی‌ منطق‌ و خرد ببینند. هر روزی‌ به‌ بهانه‌ای‌ و در جایی‌ قیام‌ و شورش‌ سخت‌ می‌کردند و می‌کوشیدند عرب‌ را با دینی‌ که‌ آورده‌ است‌ از ایران‌ برانند.»


http://iranclass.blogfa.com/post/28

درخواست معرفی چند کتاب معتبر درباره تاریخ تشیع

انجمن: 

سلام لطفا چند کتاب معتبر مربوط به تاریخ تشیع معرفی کنید ممنون

تاریخ اسلام از منظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

class: cms_table align: center

[TD][/TD]

تاریخ اسلام از منظر قرآن
مولف:یعقوب جعفری
فهرست مطالب


[SPOILER] مقدمه
فصل يكم : فلسفه تاريخ و سنتهاى حاكم بر آن
سنتهاى الهى عامل محرك تاريخ
تخلف ناپذيرى سنتها
فصل دوم : جاهليت ، ابعاد و نشانه ها
شرك و بت پرستى
خرافه ها و بدعتها
بدعتها درباره حيوانات
بدعتها در حج
عقيده مشركان در خصوص معاد، فرشتگان و جنّ
هنجارهاى اجتماعى و اقتصادى
نظامهاى حكومتى
فصل سوم : از ولادت تا بعثت پيامبر اكرم (ص)
سال هجوم فيل سواران (عام الفيل )
نامها و لقبهاى پيامبر اكرم (ص)
دوران كودكى پيامبر اسلام (ص)
پيامبر درس نياموخته
ديدار با بحيراى راهب
دين پيامبر خدا (ص) پيش از بعثت
يهود و پيامبر موعود
كهانت و پايان يافتن آن با بعثت پيامبر (ص)
فصل چهارم : از بعثت تا هجرت پيامبر اسلام (ص)
آغاز وحى
مراحل سه گانه دعوت
الف ) دعوت پنهانى
ب ) دعوت خويشاوندان
ج ) دعوت عمومى
انقطاع وحى
آزار پيامبر و ياران او از سوى مشركان
اظهار نظر مشركان درباره قرآن
ديگر تهمتهاى مشركان
الف ) معلم داشتن پيامبر
ب ) تهمت جادوگرى
ج ) تهمت ديوانگى
د) تهمت شاعر يا كاهن بودن
ه ) تهمت دروغگويى
بهانه جويى هاى مشركان
پيشنهادهاى مشركان
الف ) درخواست انجام معجزه هاى خاص
ب ) طرد مسلمانان فقير
ج ) درخواست تشريك بتها در عبادت
د) درخواست تغيير برخى آيات قرآنى
ديدار مشركان با ابوطالب
مشورت مشركان با يهود درباره پيامبر
استهزاكنندگان پيامبر
رنجهاى رسول خدا (ص)
معراج پيامبر
ديدار مسيحيان حبشه با پيامبر (ص) در مكه
نزول برخى از آيات درباره موضوعات مختلف
توطئه مشركان براى كشتن پيامبر
فصل پنجم از هجرت تا رحلت پيامبر اكرم (ص)
سال اول هجرت
شكل گيرى دو مفهوم مهاجر و انصار
ايجاد برادرى ميان مسلمانان
مقابله با يهود و منافقان
الف ) يهود
ب ) منافقان
سال دوم هجرت
تغيير قبله
چگونگى تغيير قبله
تشريع جهاد
جنگ بدر
بيرون كردن يهود بنى قينقاع از مدينه
سال سوم هجرت
غزوه غطفان
جنگ احد
تحليل قرآن از جنگ احد و پيامدهاى آن
سال چهارم هجرت
بيرون كردن يهود بنى نضير از مدينه
غزوه ذات الرقاع
غزوه بدرالموعد
سال پنجم هجرت
جنگ احزاب
جنگ بنى قريظه
سال ششم هجرت
جنگ بنى مصطلق
رويداد ((افك ))
سفر براى عمره و بيعت رضوان
صلح حديبيه
هجرت زنان مسلمان به مدينه
سال هفتم هجرت
فرستادن نامه به سران كشورهاى همجوار
جنگ خيبر
سال هشتم هجرت
جنگ ذات السلاسل
سريه اسامة بن زيد
فتح مكه
بيعت زنان
جنگ حنين
سال نهم هجرت
جنگ تبوك
تحليل جنگ تبوك در قرآن
بيسج همگانى
بهانه جويى هاى منافقان
فتنه گرى منافقان
وعده پيروزى يا شهادت
خوشحالى منافقان از تخلف از جهاد
شركت ندادن منافقان در جنگها
پذيرفته نشدن عذر منافقان
ستايش از شركت كنندگان در جنگ تبوك
داستان سه نفر از واماندگان از جنگ
داستان مسجد ضرار
حضور هيئتهاى نمايندگى قبايل عرب در پيشگاه پيامبر
هيئت نجران و داستان مباهله
اعلام برائت از مشركان
سال دهم و يازدهم هجرت
حجة الوداع و رويداد غدير خم
رحلت پيامبر (ص)
خاتمه : قرآن و آينده بشريت

[/SPOILER]


مقدمه
آشنايى با تاريخ صدر اسلام و سيره نبوى و آگاهى از چگونگى تعامل يا تقابل مخاطبان پيامبر اسلام (ص) با دعوت جديد، و تحليل حوادث آن دوره ، از نيازهاى نخستين يك مسلمان فرهيخته است و از آنجا كه رفتار و سكوت پيامبر مانند سخن او يك حجت شرعى است ، بررسى حوادث زندگى آن حضرت مى تواند مبناى خوبى براى درك و فهم درست احكام و معارف اسلام باشد.
با وجود اهميت اين امر و فراوانى و تنوع كتابها و منابع تاريخى ، با تاءسف ، در روايات تاريخى كاستى ها، پيچيدگى ها و حتى اختلاف هايى وجود دارد كه چهره حقيقت را در هاله ابهام قرار مى دهد و تحقيق را دشوار مى سازد. جاى بسى خرسندى است كه بسيارى از اين حوادث در آيات قرآن كريم بيان شده و مى توان به عنوان منبعى مطمئن از آن بهره مند شد.
قرآن كتاب تاريخى نيست ، ولى گاهى براى هدفهاى تربيتى خود به ذكر برخى از حوادث تاريخى مانند زندگى پيامبران و امتهاى پيشين و حوادث عصر پيامبر مى پردازد. قرآن در بيان اين رخدادها شيوه خاصى دارد و اجمال و تفصيل ، آغاز و انجام مطلب و استخدام واژه ها همگى تابع هدفى خاص است . از اين رو، گاهى ترتيب تاريخى حوادث رعايت نمى شود و گاه يك حادثه كه از نظر مورخ ، حادثه كم اهميتى است به تفصيل مورد بحث قرار مى گيرد و با تحليل هاى خاصى از زاويه هاى گوناگون بررسى مى شود يك نمونه آن اجازه خواستن منافقان و برخى از مسلمانان سست ايمان از پيامبر براى شركت نكردن در جنگ تبوك است ، كه موضوع هشت آيه از سوره توبه است . در مقابل ، گاهى يك حادثه طولانى فقط با يك اشاره گذرا مورد توجه قرار مى گيرد و چه بسا برخى از حوادث كه در كتابهاى سيره به طور مفصل آمده ، در قرآن هيچ از آن ياد نشده است . همچنين قرآن در بيان حوادث تاريخى به انگيزه ها و پيامدهاى مادى آن بسنده نمى كند، بلكه به آثار معنوى و اخروى نيز اشاره مى كند.
اين امور نشان مى دهد كه قرآن كريم حوادث تاريخى را ابزار بيان معارف و احكام و پى گيرى هدفهاى تربيتى و اخلاقى مى داند يا آنها را نمونه اى از سنتهاى حاكم بر تاريخ و عامل محرك آن و انگيزه اصلى پيدايش و زوال جامعه هاى انسانى بر مى شمارد.
درباره سيره نبوى كتابهاى بسيارى بر اساس روايات تاريخى نوشته شده كه گاه از آيات قرآن نيز استفاده شده است . همچنين در كتابهاى تفسير، در بيان آيات ويژه سيره پيامبر، شاءن نزولهايى ذكر شده كه آيه را با حادثه خاصى مربوط مى سازد.
آنچه بر عهده كتاب حاضر است استخراج حوادث تاريخى عصر پيامبر (ص) از آيات قرآن و اصالت دادن به آن است . البته در توضيح آيات به منظور ايجاد زمينه براى فهم درست محتواى آيات ، از روايات تاريخى و منابع حديثى نيز استفاده فراوان شده است .

15 تيرماه 1384
قم - يعقوب جعفرى