آفرینش

یک سوال دقیق در مورد علت افرینش؟

سلام
خواهشا دقیق به تک تک این سوالات پاسخ بدید:
علت آفرینش جهان هستی چیست؟
اگر برای خدا نیافریدن قبیح ذاتی است و به این علت خلق می کند ، اگر همه چیز عدم می بود به چه کسی یا به چه چیزی می خواست ثابت کند که نقص ندارد و دارای کمال و فاقد فقدان می باشد؟
یا مگر خدا خودخواه است که بیافریند تا او را عبادت کنند؟ اصلا چرا آفریده است ؟
یا حالا که آفریده است و عده ای را به جهنم و عدهای را به بهشت میبرد آخرش چه می شود آخر خوشیه بهشت چیست بعد از لذت بردن در بهشت چه می شود ؟ زندگی ابدی به چه دردی می خورد؟

آفرینش حضرت آدم (ع)

با سلام

در قرآن 17 بار سخن از حضرت آدم ـ علیه السلام ـ به میان آمده.[1]
در این جا به بخشی از زندگی ایشان كه در قرآن آمده با توجه به روایات و گفتار مفسران، اشاره می‌كنیم:
خبر از آفرینش خلیفه خدا به فرشتگان
خداوند اراده كرد تا در زمین خلیفه و نماینده‌ای كه حاكم زمین باشد قرار دهد، چرا كه خداوند همه چیز را برای انسان آفریده است.[2]
موقعیت و لیاقت انسان را به گونه‌ای قرار داده تا بتواند به عنوان نماینده خدا در زمین باشد.
خداوند قبل از آن كه آدم ـ علیه السلام ـ پدر انسانها را به عنوان نماینده خود در زمین بیافریند، این موضوع بسیار مهم را به فرشتگان خبر داد.
فرشتگان با شنیدن این خبر سؤالی نمودند كه ظاهری اعتراض گونه داشت و عرض كردند:
«پروردگارا!‌ آیا كسی را در زمین قرار می‌دهی كه:
1. فساد به راه می‌اندازد؛
2. و خونریزی می‌كند؛
این ما هستیم كه تسبیح و حمد تو را به جا می‌آوریم، بنابراین چرا این مقام را به انسان گنهكار می‌دهی نه به ما كه پاك و معصوم هستیم؟»
خداوند در پاسخ آنها فرمود: «من حقایقی را می‌دانم كه شما نمی‌دانید».[3]
خداوند همه حقایق، اسرار و نامهای همه چیز (و استعدادها و زمینه‌های رشد و تكامل در همه ابعاد) را به آدم ـ علیه السلام ـ آموخت.
و آدم ـ علیه السلام ـ همه آنها را شناخت.
آن گاه خداوند آن حقایق و اسرار را به فرشتگان عرضه كرد و در معرض نمایش آنها قرار داد و به آنها فرمود: «اگر راست می‌گویید كه لیاقت نمایندگی خدا را دارید نام اینها را به من خبر دهید، و استعداد و شایستگی خود را برای نمایندگی خدا در زمین، نشان دهید.»
فرشتگان (دریافتند كه لیاقت و شایستگی، تنها با عبادت و تسبیح و حمد به دست نمی‌آید، بلكه علم و آگاهی پایه اصلی لیاقت است از این رو) با عذرخواهی به خدا عرض كردند: «خدایا! تو پاك و منزّه هستی، ما چیزی جز آن چه تو به ما آموخته‌ای نمی‌دانیم، تو دانا و حكیم می‌باشی».[4]

به این ترتیب فرشتگان كه به لیاقت و برتری آدم ـ علیه السلام ـ نسبت به خود پی‌برده و پاسخ سؤال خود را قانع كننده یافتند، به عذرخواهی پرداخته، و دریافتند كه خداوند می‌خواهد انسانی به نام آدم ـ علیه السلام ـ بیافریند كه سمبل رشد و تكامل، و گل سرسبد موجودات است، و ساختار وجودی او به گونه‌ای آفریده شده كه لایق مقام نمایندگی خدا است.
آفرینش آدم، و نگاه او به نورهای اشرف مخلوقات
آدم از دو بعد تشكیل شده، جسم و روح. خداوند نخست جسم او را آفرید، سپس روح منسوب خود را در او دمید،‌و به صورت كامل او را زنده ساخت.
از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونی كه درباره چگونگی آفرینش انسان آمده به خوبی استفاده می‌شود كه انسان در آغاز، خاك بوده است،[5] سپس با آب آمیخته شده است و به صورت گِل درآمده است،[6] و بعد به گل بدبو (لجن) تبدیل شده،[7] سپس حالت چسبندگی پیدا كرده،[8] سپس به حالت خشكیده درآمده و هم چون سفال گردیده است.[9]

فاصله زمانی این مراحل كه چند سال طول كشیده، روشن نیست.
ادامه دارد....!!

تولّد ابراهیم (ع) و تفكر او در آفرینش

با سلام

تولّد ابراهیم در درون غار، و سیزده سال زندگی مخفی او
شب و روز هم چنان می‎گذشت، هفته‎ها و ماهها به دنبال هم گذر می‎كرد،‌و به همین ترتیب ولادت ابراهیم ـ علیه السلام ـ نزدیك می‎شد، مادر قوی دل و شجاع ابراهیم ـ علیه السلام ـ همواره در این فكر بود كه هنگام زایمان كجا رود، و چگونه فرزندش را از گزند جلّادان حفظ نماید؟
در آن عصر، قانونی در میان مردم رواج داشت كه زنان در هنگام قاعدگی به بیرون شهر می‎رفتند و پس از پایان آن، به شهر باز می‎گشتند.

مادر ابراهیم ـ علیه السلام ـ تصمیم گرفت به بهانه این قانون و رسم، از شهر بیرون برود، و در كنار كوهی، غاری را پیدا كند و در آن جا دور از دید مردم، شاهد تولد نوزادش باشد.
همین تصمیم اجرا شد، مادر با كمال مراقبت از شهر خارج گردید، و خود را به غاری رسانید، و در آن جا درد زایمان به او دست داد، طولی نكشید كه ابراهیم ـ علیه السلام ـ در همان جا دیده به جهان گشود، كودكی كه در همان وقت، نور و شكوه خاصی كه نشانگر آینده درخشان او بود،‌از چهره‎اش دیده می‎شد.

در این هنگام مادر نگران بود كه آیا كودكش را در غار بگذارد یا به شهر بیاورد، سرانجام برای حفظ او تصمیم گرفت او را در پارچه‎ای پیچیده در درون همان غار بگذارد، و هر چند وقتی به سراغ او رود و به او شیر دهد.
مادر او را در میان غار گذاشت و برای حفظ او از گزند جانوران، درِ غار را سنگ چین كرد، و به شهر بازگشت، از آن پس مادر هر چند روزی یكبار مخفیانه و گاهی شبانه خود را به غار رسانده و از پسرش دیدار می‎نمود، می‎رفت تا به او شیر بدهد، ولی می‎دید به لطف خدا، او انگشت بزرگ دستش را به دهان نهاده، و به جای پستان مادر از آن شیر جاری است...
به این ترتیب؛ این مادر و پسر، در آن دوران وحشتناك با تحمّل مشقّت‎ها و رنجهای گوناگون، با مقاومت بی‎نظیر، ماهها و سالها به زندگی چریكی خود ادامه دادند، و حاضر نشدند كه تسلیم زورگویی‎های حكومت ستمگر نمرود گردند، تا آن كه سیزده سال از عمر ابراهیم گذشت.[1]

آری حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ از خطر دژخیمان سنگدل نمرود، 13 سال در میان غار زندگی كرد، در حقیقت در زندان طبیعت به سر برد، همواره سقف غار و دیوارهای تاریك و وحشت‎زای آن را می‎دید، گاهی مادر رنجدیده‎اش مخفیانه به ملاقاتش می‎آمد، و گاهی سر از غار بیرون می‎آورد و كوهها و دشت سرسبز و افق نیلگون را تماشا می‎كرد، و بر خداشناسی و فكر باز و نشاط روحیه خود می‎افزود، و منتظر بود كه روزی فرا رسد و از زندان غار بیرون آید و در فضای باز قدم بگذارد، و مردم را از پرستش نمرود و آیین نمرود باز دارد...

بیرون آمدن ابراهیم از غار و تفكر او در جهان آفرینش
جالب این كه ابراهیم ـ علیه السلام ـ در این مدتی كه در غار بود، به لطف خدا از نظر جسمی و فكری رشد عجیبی كرد، با این كه سیزده ساله بود قد و قامت بلندی داشت كه در ظاهر نشان می‎داد مثلاً بیست سال دارد، فكر درخشنده و عالی او نیز هم چون فكر مردان كاردان و هوشمند و با تجربه كار می‎كرد، یك روز مادر به دیدارش آمد و مدتی در كنار پسر نوجوانش بود، ولی هنگام خداحافظی، همین كه خواست از غار بیرون آید، ابراهیم دامن مادر را گرفت و گفت: «مرا نیز با خود ببر، ماندن در غار بس است، اینك می‎خواهم در جامعه باشم و با مردم زندگی كنم.»

مادر می‎دانست كه درخواست ابراهیم، یك درخواست كاملاً طبیعی است، ولی در این فكر بود كه چگونه او را به شهر ببرد، زبان حال مادر در این لحظات، خطاب به ابراهیم چنین بود:
«عزیزم! چگونه در این شرایط سخت تو را همراه خود به شهر ببرم، نه! میوه دلم صلاح نیست، اگر شاه از وجود تو اطلاع یابد، تو را خواهد كشت، می‎ترسم خونت را بریزند، هم چنان در این جا بمان، تا خداوند راه گشایشی برای ما باز كند.»

ولی ابراهیم اصرار داشت كه از غار جانكاه بیرون آید، سرانجام مادر به او گفت: «در این باره با سرپرستت (آزر) مشورت می‎كنم، اگر صلاح باشد، بعد نزدت می‎آیم و تو را به شهر می‎برم».[2]
به این ترتیب مادر دلسوخته از پسرش جدا شد و به شهر بازگشت.
وقتی كه مادر رفت.
ابراهیم تصمیم گرفت از غار بیرون آید، صبر كرد تا غروب و خلوت شود و هوا تاریك گردد،
آن گاه از غار بیرون آمد، گویی پرنده‎ای از قفس به سوی باغستان سبز و خرم پریده، به كوهها و دشت و صحرا می‎نگریست، ستارگان و ماه آسمان نظرش را جلب كرد، در اندیشه فرو رفت، ‌با خود می‎گفت: «به به! از این پدیده‎هایی كه خدای یكتا آن را پدیدار ساخته است!» از اعماق دلش با آفریدگار جهان ارتباط پیدا كرد، و سراسر وجودش غرق در عشق و شوق به خدا شد، ودر این سیر و سیاحت، خداشناسی خود را تكمیل كرد.:Sham:

[1] . اقتباس از مجمع البیان، ج 4، ص 325؛ تفسیر جامع، ج 2، ص 319.
[2] . بحار، ج 12، ص 42 و 30.

از ادراک سلول اولیه چیزی میدونین؟

انجمن: 

اینو کامل تا آخر بخونید مطمئنم نگاهتونو به زندگی عوض میکنه
ادراك سلول اوليه

صحبت كردن از ادراك سلول اوليه مستلزم اينه كه ما " كليو باكستر " رو كه " پدر نيروي ادراك سلول اوليه " ناميده شد، رو بشناسيم.

كليو باكستر" كسي است كه هيچ گونه مدرك تحصيلي ندارد،داراي مدرك دكترا هم نيست، اين آقا با وجود اينكه در دانشگاه تگزاس و همين طور در كالج " ميدلبوري در ورمونت" و تگزاس آ_ ام ، به تحصيل در رشته هاي مهندسي و كشاورزي و روانشناسي پرداخت ، به دليل يك ترم نرفتن به دانشگاه از اخذ مدركهاي علمي خودش محروم شد.

به قول گودمن، گوروي بزرگ متافيزيك: "شايد اگه كليو باكستر از داشتن مدرك فارغ التحصيلي خود در هر رشته ي علمي، محروم نمي شد، آن وقت تمام دانشمندان جهان و همين طور من و شما، هرگز پي نمي برديم كه چنانچه يكي از انگشتان ما زخمي شود، كرفسها و كلم قمريهاي درون يخچال ما آن را حس كرده و به ثبت خواهند رسانيد. " ( تعجب نكنيد، براتون توضيح مي دم. )

به گونه اي شاعرانه تر: " انسان نمي تواند به گلي دست بزند بدون آنكه ستاره اي در آسمان بلرزد. "

حالا كه ميدونم كنجكاو شدين تا رابطه زخمي شدن انگشت رو با كلم قمريهاي توي يخچال بدونيد، پس مي ريم سر اصل ماجرا.

آیا پیشرفت های علمی بشر نافی قدرت خداوند در آفرینش است

اگر ما چیزی را از قرآن کریم استنباط می کنیم، بعد، از ترس اینکه مبادا روزی علم خلافش را بگوید نمی توانیم بگوییم امروز استنباط نمی کنیم. حداکثر این است که قرآن ما این طور گفته، علم هم خلاف آن را گفته است. شما باید به ما ایراد بگیرید که آیا از قرآن چنین چیزی استنباط می شود یا نمی شود؟ از ترس اینکه مبادا روزی علم خلافش را بگوید، ما بیاییم از حالا بگوییم قرآن این را نمی گوید؟
حالا قرآن این را گفته، بگویید خلاف علم هم هست، شما روی آیات قرآن بحث کنید که واقعا قرآن چنین چیزی می گوید یا نمی گوید؟ اگر ثابت شد قرآن می گوید: آنگاه می رویم دنبال آن مطلب، اگر ثابت شد نمی گوید که هیچ. ولی چون از نظر ما ثابت است که قرآن می گوید، می رویم دنبال آن حرف دیگر.

تمام نگرانی تان برخی از این است که نکند روزی یک موجود زنده و بالخصوص انسان را بسازند. من نمی فهمم این نگرانی چه نگرانی ای است؟ اگر انسانها انسان را ساختند یا گیاه را ساختند، آنوقت مگر انسانها گیاه را خلق کرده اند؟ این عالم قانونی دارد که از آن تخلف نمی کند، یعنی اگر آن مجموع شرایط مادی برای پیدایش یک گیاه به وجود آید یا به قول کسانی که قائل به روح و نفس هستند اگر مجموع شرایط برای اینکه یک کودک (نفس) متولد شود به وجود بیاید (به هر وسیله به وجود بیاید، می خواهد عوامل طبیعت آن را به وجود آورند یا انسانها) محال است که او به وجود نیاید.
این را با مثالی ذکر کنم در مثال بهتر می شود مطلب را گفت و آن این است: دو نفر با هم سر تلویزیون مباحثه دارند. تلویزیون گیرنده ای را می بینند که عکسها و تصویرهایی را نشان می دهد. این دو نفر در یک چیز باهم اتفاق دارند و آن دستگاه گیرنده است. یکی از این دو نفر می گوید این تصویرهای روی صفحه را همین دستگاه، خودش ایجاد می کند، خاصیت همین دستگاه است که ایجاد می کند. دیگری معتقد است که یک دستگاه فرستنده دیگر هست که امواجی را پخش می کند و هر وقت یک دستگاه گیرنده به این کیفیت ساخته شود، در هر جا که باشد، صورت آن را منعکس می کند. بعد آن کسی که مدعی است دستگاه فرستنده ای نیست که تصویر از آنجا می آید و این خود همین دستگاه است که این تصویر را می سازد، می گوید الان با دلیل ثابت می کنم، خودم در جلوی چشمت یک تلویزیون می سازم که تصویر را منعکس می کند. (در جواب او باید گفت) این چه حرفی است؟ اگر شما هزار تلویزیون دیگر هم با دست خودتان بسازید، باز تازه می شود مثل همه تلویزیونهای دیگر، وقتی مثل همه تلویزیونهای دیگر شد، به جبر و ضرورت خاصیت آنها را پیدا می کند، یعنی آن دستگاه فرستنده ای که همیشه در حال فرستادن (تصویر) است و یک " آن " از کار خودش غافل نیست، طبعا (تصویر را در آن) منعکس می کند.

مگر الان انسانها انسان نمی سازند؟ همین الان هم انسانها انسان می سازند، الان هم موت و حیات به دست انسانهاست، یعنی یک زن و شوهر دلشان بخواهد بچه به وجود بیاید به وجود می آید، دلشان بخواهد به وجود نیاید به وجود نمی آید. پس بگوییم اینها در کار خدا دخالت کرده اند؟ حرف کلیسا راجع به مسأله جنین بسیار حرف غلطی است که می گویند اگر کسی بخواهد بچه متولد نشود و جلوگیری کند، در کار خدا مداخله کرده است. همیشه مردم در کار خدا به این معنا مداخله می کنند. آن کشاورزی هم که کشاورزی می کند، در کار خدا مداخله می کند. قرآن هم می گوید: «افرایتم ما تحرثون* ءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون»؛ آیا در آنچه می کارید اندیشیده اید؟ آیا شما آن را می رویانید یا ما رویاننده ایم؟ (واقعه/ 63 و 64). در همان کار کشاورز، قرآن چیزی از آن را از او می داند و چیزی از آن را که از او نیست و از دستگاه خلقت است از خودش می داند. کشاورز کار خودش را انجام می دهد، یعنی زمینه را مساعد می کند و این عالم خلقت است که آن را ایجاد می کند نه کشاورز.

یک چیز روشن است که برای هزارها سال دیگر هم بشر قادر نخواهد شد که بکلی خارج از قانون خلقت موجودی را ایجاد کند، مثلا انسانی ایجاد کند که هیچ ارتباطی با عالم خلقت نداشته باشد. علم انسان هر چه پیش می رود، در جهت شناخت قوانین خلقت پیش می رود و از همان قانون موجود خلقت استفاده می کند. کدام قانون را بشر در عالم خلق کرده است؟ بلا تشبیه - البته جسارت نباشد - نمرود به ابراهیم علیه السلام گفت: خدای تو کیست؟ گفت: «ربی الذی یحیی و یمیت»؛ پروردگار من کسی است که زنده می کند و می میراند. (نمرود) گفت: «انا احیی و امیت» (بقره / 258) من هم احیا و اماته می کنم. دستور داد دو نفر را از زندان آوردند، یکی را سر بریدند و یکی را آزاد کردند.
اگر مردن یک جنبه ماوراء الطبیعی باشد، پس باید هیچ کس نتواند کسی را بکشد، چون قرآن می گوید خدا قبض روح می کند، ملک الموت می آید قبض روح می کند. خدا که می گوید: «الله یتوفی الانفس حین موتها»؛ خداوند روح انسان ها را هنگام مرگشان به تمامی باز می ستاند. (زمر/ 42)، اگر خدا قبض روح می کند، پس هیچ کسی نباید بتواند کس دیگری را بمیراند. نه، اینها باهم منافات ندارد. آن کاری که بنده می کند غیر از کاری است که خدا می کند.
بنده شرایط بقای حیات را در اینجا از بین می برد. از نظر قرآن این به معنی فانی شدن و تمام شدن نیست. وقتی که این شرایط معدوم شد، یک چیزی هست که قبض می شود، یک چیزی هست که از اینجا برده می شود، یک چیزی هست که دیگر امکان بقا ندارد و چون امکان بقا ندارد گرفته و برده می شود. پس اینها با همدیگر به هیچ وجه منافات ندارد.
من (استاد مطهری) 10 - 15 سال پیش (همان وقت که صحبت این بود که آن دانشمند ایتالیایی جنین را در خارج رحم پرورش می دهد و روزنامه ها سر و صدای زیادی راه انداخته بودند و روی همین (جهت) پاپ هم (این کار را) تحریم کرده بود که این دخالت در کار خداست و چنین و چنان) مقاله ای نوشتم تحت عنوان " قرآن و مسأله ای از حیات " و همین مسأله را آنجا طرح کردم.

بنابراین مسأله روح هیچ وقت با این حرفها باطل نمی شود که مثلا اگر روزی بشر قادر شد انسان بسازد و فرض کنیم واقعا از نطفه هم نسازد، سلولی مثل سلول مرد را از ماده دیگری بسازند و در خارج رحم پرورش دهند و یک انسان تمام بسازند، (در این صورت روح باطل است، خیر) این به این مسأله ارتباطی ندارد.
در مسأله روح، کسانی که بحث می کنند، در واقع همین تعبیر است که آیا انسان همه ابعاد وجودش همین ابعاد محسوس است یا یک بعد وجودی دیگری هم دارد که آن بعد وجودی در وقتی که شرایط آن به وجود آمد به وجود می آید، همین طوری که اگر شرایطی به وجود آید این ابعاد وجودی اش به وجود می آید. در این جهت هیچ فرقی بین همان مثال تلویزیون و ما وجود ندارد. پس شما نگران نباشید، اگر روزی هم هزارتا انسان بسازند، با مسأله روح هیچ ارتباط ندارد.

اولین چیزی که خداوند آفرید چه بود؟

انجمن: 

اولین چیزی که خداوند آفرید چه بود؟ آیا درست است اولین چیزی که خداوند خلق کرد عقل بوده است؟

آفرينش و شگفتی های آب

اگر در يك روز باراني ، مهمان طبيعت سرسبز و زيبا شويم ، دانه هاي طراوت بخش باران را مي بينيم كه دست نوازش بر پيكر طبيعت مي كشند. باران ، اين موهبت الهي ، نه تنها طبيعت كه جان آدمي را نيز زنده و شاداب مي سازد. قطرات باران گويي همچون رشته هايي زمين و آسمان را به هم پيوند مي دهند و قدرت لايزال خداوند و رحمت بي پايان او را به نمايش مي گذارند. با ريزش باران ، همه چيز بوي زندگي و حركت و نشاط مي گيرد.
جنگلهاي انبوه ، سبزه زارهاي باصفا،كشتزارهاي زيبا و گلستانهاي دل انگيز همه به بركت نزول باران ، زينت بخش زمين شده اند. حتماً متوجه شده ايد كه بحت امروز ما درباره نقش آب و باران در جهان هستي است.
*** هيچ كس ترديد ندارد كه آب مايه حيات و دوام زندگي تمام موجودات زنده است شايد توصيف ارزشها و فوايد زندگي بخش آب ، ساده به نظرآيد، اما بايد گفت كه هنوز با وجود مطالعات دقيق و تحقيقات فراوان ، برخي از شگفتي هاي آب ازجمله معماهاي حل نشده بشري است. حدود سه چهارم كره زمين را آب فرا گرفته است كه تنها بخش اندكي از آن براي انسان قابل نوشيدن است. بي گمان ، ساده ترين و مهمترين فايده آب در زندگي ، رفع تشنگي و عطش است. انسان بدون غذا مي تواند چند روزي زنده بماند ، ولي دراثر تشنگي ، زود ازپاي درمي آيد. در تاريخ زندگي پيامبر اسلام (ص ) آمده است كه ايشان وقتي كه آبي مي نوشيد، چنين مي فرمود :
سپاس خداوندي كه به رحمتش ما را از آب شيرين و گوارا سيراب و آن را به خاطر گناهانمان شور و تلخ قرار نداد.
حال ببينيم كه اين آب گوارا و نوشيدني ، چگونه در دسترس انسان و ساير موجودات زنده قرار مي گيرد. تشعشعات خورشيد ، سبب تبخير آب اقيانوسها و همچنين سطوح زمينهايي مي شود كه پوشيده از آب هستند. بخارهايي كه بدين ترتيب حاصل مي شوند ، از سطح زمين بالا مي روند و در نتيجه تراكم ، توده هاي سنگين ابر را تشكيل مي دهند. اينجاست كه بادها نقش خود را به زيبايي آغاز مي كنند. امواج باد، توده هاي غول پيكر ابر را بر دوش خود حمل مي كنند و به سوي سرزمينهاي ديگر پيش مي برند. وزش باد ، رايحه دل انگيزي را نيز ايجاد مي كند كه نزول باران را بشارت مي دهد سپس از توده هاي عظيم ابر، دانه هاي باران فرود مي آيد. قسمتي از اين باران به درياها و اقيانوسها مي ريزد ، اما بارانهايي كه به خشكي مي بارند ، سرنوشتي ديگر دارند.
*** قسمتي از آنها را نباتات جذب مي كنند قسمتي ديگر از باران ، آرام و ملايم بر زمين مي نشيند و آهسته در خاك نفوذ مي كند. قشر بيروني پوسته زمين از دو طبقه كاملاً مختلف تشكيل يافته است. طبقه نفوذپذير و طبقه نفوذناپذير. اگر تمام قشر زمين نفوذپذير بود ، آبهاي باران فوراً در اعماق زمين فرو مي رفتند دراين صورت بلافاصله حتي بعد از يك باران تند ، همه جا خشك مي شد اما خداوند قسمتي از پوسته زمين را نفوذ ناپذير قرار داده تا آبها در آن نقطه مهار شوند و ذخيره گردند و بعداً ازطريق چشمه ها ، قناتها و چاهها مورد استفاده قرار گيرند. اين آب گوارايي كه ما امروز از چاه عميق بيرون مي كشيم و با نوشيدن آن جان تازه پيدا مي كنيم ، ممكن است از قطرات باراني باشد كه سالها قبل در اعماق زمين براي امروز ذخيره شده است ، بي آنكه فاسد شود.
*** نكته قابل توجه در تبخير آب اقيانوسها و درياها ، اين است كه املاح محلول در آب كه باعت شوري و تلخي آن مي شوند ، بخار نشده و به بالا صعود نمي كنند. اگر املاح محلول در آب نيز تبخير مي شدند و به آسمان مي رفتند، ابرهايي شور و تلخ را تشكيل داده و قطره هاي باران درست همانند آب درياها، شور و تلخ فرو مي شدند اما آب باران، شيرين، گوارا و اگر هوا آلوده نباشد، از خالص ترين و پاكترين آبهاست كه براي نوشيدن انسان وسايرموجودات نيز مناسب است.
*** قرآن كريم ، درآيات متعددي به زيبايي و با ظرافت هايي خاص از آب باران و كاركردهاي اين موهبتهاي الهي ياد كرده است.
در سوره انبياء قسمتي از آيه 30 ، آب سرچشمه حيات و زندگي معرفي شده است و مي خوانيم :
«و جعلنا من الماء كل شي ء حي» و هر چيز زنده اي را از آب قرار داديم.
*** براساس يافته هاي علمي ، منشأ حيات ، آب است و نخستين موجود يا موجودات زنده ، به صورت حيوانات تك سلولي در آب درياها پديده آمده اند.
مرحوم علوم طباطبائي ، مفسر بزرگ قرآن ، دراين مورد مي گويد : اشاره قرآن به ارتباط حيات با آب ، كه امروز در بررسيهاي علمي جديد
روشن شده است ، از معجزات جاودان قرآن كريم است.
*** خداوند ، در قرآن با اشاره به حركت ابرها و نزول باران ، از رويش گياهان و سبزي و خرمي زمين ياد كرده است. همچنين فايده هاي متعدد آب را بيان كرده كه با آن چگونه زمينهاي خشك و مرده ، حياتي دوباره مي يابند.
در سوره فصلت آيه 39 مي خوانيم :
از آيات خداوند اين است كه زمين را خشك مي بيني ، اما هنگامي كه آب بر آن مي فرستيم ، به جنبش درمي آيد و نمو مي كند. همان كسي كه آن را زنده كرد ، مردگان را هم زنده مي كند و او بر همه چيز تواناست.
در سوره نحل آيه 10 نيز مي خوانيم : او كسي است كه از آسمان آبي فرستاد كه شرب ( نوشيدني ) شما از آن است و گياهان و درختان كه حيوانات خود را در آن به چرا مي بريد نيز از آن است.
بنابراين باران منبع و سرچشمه نعمت هاي فراواني است در آياتي خداوند از موهبتهايي مانند باغها و درختان انگور و خرما و ساير ميوه ها نيز ياد مي كند كه همه به بركت باران به وجود آمده اند. با بارش باران ، بذرهاي كوچك كه در اعماق خاكها نهفته اند، درنهايت ظرافت و لطافت از خاك تيره سربر مي آورند و در معرض تابش آفتاب و وزش نسيم قرار مي گيرند و سرانجام اين بذرها به گياه و يا درختاني تنومند تبديل مي شوند. قطرات باران نه چندان درشتند كه زراعتها و زمين را ويران كنند و نه چندان كوچكند كه در فضا سرگردان بمانند. اينجاست كه خداوند به مقتضاي لطفش باران را به اندازه اي معين مي فرستد.
*** بدون شك آب باران تنها براي نوشيدن انسان و روئيدن گياهان و درختان نيست بلكه شستشوي زمينها و پاك شدن محيط زيست از عوامل آلودگي و ميكروبهاي بيماري زا ، تصفيه هوا و ايجاد رطوبت و لطافت لازم در هوا ، از ديگر فوايد باران و آب است. باران همچنين در تعديل هواي بسيار سرد و يا بسيار گرم نيز تأثير بسزايي دارد.
مسلماً هدف آيات قرآن اين است كه انسان را متوجه قدرت لايزال خداوند و لطف و احسان و مهربانيش نمايد. ما نيز با تدبر دراين آيات، زبان به حمد و ستايش خداوند مي گشائيم و او را به خاطر بخششهاي بيكرانش و ازجمله نعمت پرارزش آب سپاس مي گوئيم.

منبع:سایت صدا وسیما