شوخ طبعی‌ها و حکایات طلبگی: آخوند فقط حاج فتح الله لا غير (فردا همه مهمون من)

تب‌های اولیه

10177 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

اجل معلق در مسجد محل
جاتون خالی چند شب پیش افطاری خونه پسر عمویم بودم به او گفتم برای نماز برویم مسجد محل تون. ببا خنده گفت قربانت من یکی نیستم شما بفرمایید من همین جا نماز می خوانم بعد خنده اش را کنترل کرد و گفت کارم طوری است که حتما باید سر و وضع لباسی ام مرتب و شیک باشه. هر موقع این مسجد می رود یه نفر مثل اجل معلق کنارم می نشیند یا پول می خواد برای تعمیر مسجد یا خرید جهیزیه و....گفتم چند بار به او غیر مستقیم اشاره کرده ام که بابا وضع من آن طور که فکر می کنی نیست نگاهی به سر و وضعم می کنه و باز با اصرار می گوید بده ثواب داره. خلاصه هر نماز حداقل ده بیست هزار تومان برام تموم شده است.
------------------
البته این مشکل را در تاپیک عایق های تبلیغی طرح می کنم

امان از دست بعضی آخوندها

یک سال که تبلیغ رفته بودم یکی از مسجدی ها خبری از یک مبلغ محترم به من داد که جالب است برایتان نقل کنم :

او می گفت رفتیم فلان مسجد نماز بخوانیم روحانی محترم مسجد به اشتباه نماز چهار رکعتی را پنچ رکعت خواند !!

بعد از اتمام نماز ، مأمومین به حاج آقا گفتند شما 5 رکعت نماز ظهر خواندی !

حاج آقا هم در پاسخ گفت :

اشکالی ندارد رکعت اضافه به نیت اموات !!

عاشق;45373 نوشت:
امان از دست بعضی آخوندها

یک سال که تبلیغ رفته بودم یکی از مسجدی ها خبری از یک مبلغ محترم به من داد که جالب است برایتان نقل کنم :

او می گفت رفتیم فلان مسجد نماز بخوانیم روحانی محترم مسجد به اشتباه نماز چهار رکعتی را پنچ رکعت خواند !!

بعد از اتمام نماز ، مأمومین به حاج آقا گفتند شما 5 رکعت نماز ظهر خواندی !

حاج آقا هم در پاسخ گفت :

اشکالی ندارد رکعت اضافه به نیت اموات !!

البته یادمون نره
که برخی از افراد متملق کارشون اینه که از روحانی حاضر به انواع و انحاء مختلف تعریف و تمجید می کنند ولی بعدا پشت سر همین روحانی هم بد می گویند
یه شعری میگه
مصرع اولش یادم نیست
مصرع دوم هم آخرش میگه خواهد شمرد:Khandidan!::Nishkhand:
مضمونش اینه که هر که عیب دیگران پیش تو آورد شمرد
عیب تو را هم نزد دیگران خواهد شمرد.
البته
فرمایش شما را هم من انکار نمی کنم که روحانیون عتیقه هم داریم:Cheshmak:

نصیحت پدرم
تازه وارد حوزه شده بودم پدرم که علاقه ای به پند و اندرز مستقیم نداشت در ضمن داستانی به من فهماند که
باید مراقب باشی تا فریب نخوری و دچار غرور علمی و بی احترامی به عالمان نشوی
اما داستان
روزی حکیمی، دو روحانی ای را دعوت کرده بود به منزل خود. وقتی روحانی اول رفت دستشویی مرد حکیم به دیگری گفت: تو با سواد هستی اما او چیزی حالیش نیست گویی نفهم و دور از محضر شما الاغ است. روحانی که از این حرف خوشش آمده بود ناگزیر حرفش را تأیید کرد. کمی نشستند این روحانی دوم رفت بیرون تا وضویی بگیرد آن مرد حکیم به آن روحانی گفت تو با فضل و دانش هستی ولی دوستت از علم و تقوی شما بری است خیلی کند ذهن است خیلی درکش پایین است و کمالاتت با او قابل قیاس نیست گویی او در نادانی چون الاغ است . این روحانی که از مفتون تعریف شده بود گفت حق با شماست.
زمانی گذشت وقت شام شد
مرد حکیم برای آنها مقداری کاه آورد آن دو عالم ناراحت شدند. او داستان را تعریف کرد و گفت من از ضمن سخنان هر کدام از شما متوجه خوراک دیگری شدم.
بله اگر همه انبیاء در یک شهر جمع شوند با هم مشکلی ندارند چون هدف شان هدایت است نه منیّت.

حکایت بعدی
اساس کارت را بر دروغ گذاشتی.......

به نام خدا

تکیه کلام!

برا پدرم مهمون اومده بود نمیدونستیم چند نفرن.آخه قدیما
خونه هاشون بیرونی و اندرونی داشت ومث الان اُپن نبود!(هرچند امروز آدمامون هم اُپن شدن).
پسر بچه ای که از جلسه مردا اومده بود ازش پرسیدیم کیا بودن پیش حاج آقا؟
پسربچه:فلانی و یه کسی به اسم ممذالک.
خیلی جاها اسمای ترکیبی رو اینجور خلاصه می کنن مثلا"محمدحسن=ممسن؛محمدرضا=ممرضا...
وقتی مهمونا رفتن حاج آقا اومد ازش پرسیریم این ممذالک از کدوم شهر اومده بود؟! حاج آقا مات و مبهوت:moteajeb:!
بعد از توضیحات کامل پسربچه و حاج آقا متوجه شدیم این جناب ممذالک کسی نبوده ...ببخشید چیزی نبوده جز تکیه کلام آقاجون ما!!
ایشون تو جلسه که بحث میکردن بین جملاتشون کلمه مع ذلک رو زیاد بکار میبردن که همزمان نگاهی به این غریبه می انداختن.

راوی مادر هانی
--------
البته سهم هانی از دیدن پدربزرگ فقط قاب عکس و مزار ایشون بوده .
دوستای عزیزی که متن رو میخونن فاتحه ای نثار روح ایشون کنند.ممنون

hani;45477 نوشت:
به نام خدا

تکیه کلام!

راوی مادر هانی
..............
البته سهم هانی از دیدن پدربزرگ فقط قاب عکس و مزار ایشون بوده .
دوستای عزیزی که متن رو میخونن فاتحه ای نثار روح ایشون کنند.ممنون


سلام
ممنونم از این که شما هم در این تاپیک شرکت کردید. امیدوارم باز هم بخونیم از حکایات شیرین شما سلام ما را به مادرتان برسانید و بگویید باز هم از حکایات زیادی که کوله بار تجربه و زندگی اش با ایشان دارند ما را شیرین کام کنند.

نمی میرند آدما از اونا غیر از خاطراتشان اعمالشون، نام نیکشون و باقیات الصالحاتشون بر جا می مانه (زنده اند آدما چون هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق)
روح ایشان و همه مؤمنان دیار باقی شاد

سوزن ته گرد
میز تحریری داشتم اطلاعیه برای فروش به تابلوی اعلانات زدم. فردای آن روز طلبه ای آمد و آن را خرید. روز بعد من و عده ای از دوستان در حجره (نه اتاق چون حجره برای ما بار هیجانی اش با اتاق قابل مقایسه نیست) نشسته بودیم کسی در زد و گفت فروشنده میز را کار دارم . من گفتم شاید مثل کفش های میرزا نوروز میزم برگشته. وقتی رفتم دم حجره دیدم خریدار است گفت ببخشید مزاحم شدم این سوزن ته گرد توی میزتون بود. با تعجب سوزن را گرفتم و برگشتم دوستانم جریان مبهوت ماندنم را پرسیدند داستان را برایشان تعریف کردم یکی از دوستان گفت ای کاش من این طلبه را می دیدم و به او می گفتم این روحیه را حفظش کن. و بعد بحث سنگینی در حجره درباره این که چه کنیم تا معنویت حجره نشینی را تا ابد با خود داشته باشیم و در طوفان زندگی اجتماعی به هم نریزیم شروع شد.
---------------------
توی مدرسه گاهی انگشتر یا ساعتم در وضو خانه یا مدرس(کلاس درس) می ماند کسی به آن دست نمی زند البته مگر گاهی اوقات خادمان مدرسه که به اتاق مخصوص خود هنگام نظافت منتقل می کردند. یادم هست در ایام دبیرستان داشتم والیبال بازی می کردم خودکار قیمتی ام هنگام ضربه زدنم افتاد وقتی برگشتم خودکارم را بردارم دیدم از خودکارم اثری نیست یک نفر از همان تیم خودمون کش رفته بود.

فرهنگ حوزویان
ممکن است با یک روحانی که برخورد کنید عبارات زیر را در کلامش بشنوید. فهرست زیر برخی از کلمات متداول در عرف طلاب و محاوره روحانیون است.
- مَدرَس: کلاس درس
- حجره: اتاقی که طلاب به عنوان خوابگاه از آن استفاده می کنند.
- محلی از اعراب ندارد: او یا حرفش برایم مهم نیست از او هراسی ندارم و...
- اوضاع میکائیلیه: طلاب از پول خیلی صریح سخن نمی گویند از آن جا که فرشته میکائیل مسئول تقسیم رزق است طلاب می گفتند مثلا اوضاع میکائلیه مان تعریفی ندارد.
- علی ای حال: به هر حال
- بز اخفش: کسی که بدون این که حرف طرف مقابل را تعمق کند سرش را به عنوان تأیید پایین آورد.
- ما یستقبح الذکر: چیزی که گفتنش قبح است مانند عورت و...
- بائک تجر و بایی لا تجر: باء (حرف جر) است یعنی خون تو از خون من رنگین تره؟ تو چه برتری ای بر من داری؟
- قیاس مع الفارق: قیاسی نا مناسب
- تفاوت فاحش: تفاوت زیاد
- مساکم الله بالخیر: عصر بخیر
- صبحکم الله : صبح بخیر( برخی به شوخی می گویند شبّحکم الله (شب بخیر) یا می گویند صبحکم الله خیرا و عافیه بازم بگم یا کافیه؟)
- ما وَقع لم یُقصَد و ما قُصِدَ لم یَقَع: آن چه رخ داد منظور نبود و آن مقصود بود رخ نداد.
- مما تضحک به الثکلا: از چیزهایی است که مادر بچه مرد را هم به خنده وا می دارد.
- اَظهرُ من الشمس و اَبینُ من الامس : از روز روشن تر و از روز گذشته آشکار تر
- رزقنا الله و ایاکم: خدا روزی ما و شما کند
- قدّسَ سره الشریف، طاب ثراه، زید عزه، مدّ ظله الشریف، : تو همون مایه های دمت گرم
- کالمیت بین یدی الغسال: به زنی که هنگام رابطه زناشویی سرد است(مانند مرده ای در دست غسل دهنده)
- جزاکم الله خیرالجزا: خداوند بهترین پاداش و مزد ها را به شما بدهد.
- رحم الله من قرء الفاتحه مع الصلوات: رحمت خداوند بر فاتحه خوان(سوره حمد).
- الخیر فی ما وَقع: ان شاء الله آن چه که اتفاق می افتد خیر است(تفأل به خیر و برکت)
- یُمکن، یحتمل: احتمالاً، شاید.
- چیزی موضوعیت داشتن یا نداشتن: مقصود اصلی
- فی واقع: در واقع
- مع ذالک: با این حال، با این وصف
- طِیب خاطر: با میل خود
و...
نکتفی بهذه القائمه ان شاء الله یفیدکم فی المحاورات مع الاخوه الکرام المبلغین و الروحانیین.نستدعکم الله و الی القاء فی امان الله. مسرورین

سلام /// راستی دوستان من بالاخره به اون آرزویی که همیشه می خواستم رسیدم خدا را شکر در ازمون ورودی و مصاحبه حوزه پذیرفته شدم و الان هم طلبه شدم /// ان شاء الله که همه دوستان به حاجتشون برسن التماس دعا

حامی;45517 نوشت:
فرهنگ حوزویان
ممکن است با یک روحانی که برخورد کنید عبارات زیر را در کلامش بشنوید. فهرست زیر برخی از کلمات متداول در عرف طلاب و محاوره روحانیون است.
- مَدرَس: کلاس درس
- حجره: اتاقی که طلاب به عنوان خوابگاه از آن استفاده می کنند.
- محلی از اعراب ندارد: او یا حرفش برایم مهم نیست از او هراسی ندارم و...
- اوضاع میکائیلیه: طلاب از پول خیلی صریح سخن نمی گویند از آن جا که فرشته میکائیل مسئول تقسیم رزق است طلاب می گفتند مثلا اوضاع میکائلیه مان تعریفی ندارد.
- علی ای حال: به هر حال
- بز اخفش: کسی که بدون این که حرف طرف مقابل را تعمق کند سرش را به عنوان تأیید پایین آورد.
- ما یستقبح الذکر: چیزی که گفتنش قبح است مانند عورت و...
- بائک تجر و بایی لا تجر: باء (حرف جر) است یعنی خون تو از خون من رنگین تره؟ تو چه برتری ای بر من داری؟
- قیاس مع الفارق: قیاسی نا مناسب
- تفاوت فاحش: تفاوت زیاد
- مساکم الله خیرا: عصر بخیر
- صبحکم الله : صبح بخیر( برخی به شوخی می گویند شبّحکم الله (شب بخیر) یا می گویند صبحکم الله خیرا و عافیه بازم بگم یا کافیه؟)
- ما وَقع لم یُقصَد و ما قُصِدَ لم یَقَع: آن چه رخ داد منظور نبود و آن مقصود بود رخ نداد.
- مما تضحک به الثکلا: از چیزهایی است که مادر بچه مرد را هم به خنده وا می دارد.
- اَظهرُ من الشمس و اَبینُ من الامس : از روز روشن تر و از روز گذشته آشکار تر
- رزقنا الله و ایاکم: خدا روزی ما و شما کند
- قدّسَ سره الشریف، طاب ثراه، زید عزه، مدّ ظله الشریف، : تو همون مایه های دمت گرم
- کالمیت بین الیدی الغسال: به زنی که هنگام رابطه زناشویی سرد است(مانند مرده ای در دست غسل دهنده)
- جزاکم الله خیرالجزا: خداوند بهترین پاداش و مزد ها را به شما بدهد.
- رحم الله من قرء الفاتحه مع الصلوات: رحمت خداوند بر فاتحه خوان(سوره حمد).
- الخیر فی ما وَقع: ان شاء الله آن چه که اتفاق می افتد خیر است(تفأل به خیر و برکت)
- یُمکن، یحتمل: احتمالاً، شاید.
- چیزی موضوعیت داشتن یا نداشتن: مقصود اصلی
- فی واقع: در واقع
- مع ذالک: با این حال، با این وصف
- طِیب خاطر: با میل خود
و...
نکتفی بهذا القائمه ان شاء الله یفیدکم فی المحاورات مع الاخوه الکرام المبلغین و الروحانیین.

سلام.
يك اصطلاح پر كاربرد را فراموش كرديد استاد.

حقير: بنده:Nishkhand:

خادم شهدا;45531 نوشت:
سلام /// راستی دوستان من بالاخره به اون آرزویی که همیشه می خواستم رسیدم خدا را شکر در ازمون ورودی و مصاحبه حوزه پذیرفته شدم و الان هم طلبه شدم /// ان شاء الله که همه دوستان به حاجتشون برسن التماس دعا

سلام
تبریک عرض می کنم دعا می کنم طلبه بمانید و موفق باشید

آخوند مشتق از چیه؟
گویند در روزگاران قدیم نامه ای برای مردی آمدندی. او سواد خواندن نداشتندی. مرد نامه به دست از این سوی به آن سوی و از این کوی بدان کوی همی گشتی تا شاید کسی بیابد تا نامه را برایش خواندندی. روزهای زیادی مرد دنبال فرد با سوادی گشتی تا بالاخره به او گفتندی در فلان جا مردی مکتب دارد و درس قرآن می دهد.
او به اتفاق جمعیت زیاد به سراغ آن مرد مکتب دار روانه شدندی تا به او رسیدندی. همه به آن مرد نگاه کردندی تا ببینند او چگونه از یه تکه کاغذ زبان آدمی می فهمد و می خواند. سکوت همه جا را فرا گرفته بودندی تا این که سکوت با خواندن مرد مکتب دار با خواندن شکستندی. مردم که همه شاهد این منظره عجیب بودندی از روی تعجب همگی گفت آ (علامت تعجب) خوند(خواند) به مرور زمان آ خوند به آخوند تبدیل شدندی.
------------
برخی هم به آخوند ملا گفتندی. ملاّ از ملأ است یعنی پر برخلاف خلأ یعنی خالی: ملاّ به کسی گویند که ذهنش پر اندیشه است(کله اش پوک نیست)

ولي خداييش نه از كلمه آخوند خوشم مياد و نه ملا.
فقط روحاني.:ok:

آقای حامی پرکاربرد ترینشو فراموش کردین :

التماس دعا >>>>>>>>>>> خدا نگهدار . خدا حافظ

ماه رمضان سال 85 اولین سفر تبلیغی ام بود د در یکی از مناطق محروم استان کرمان بودم . شب قدر آخر مراسم قرآن به سر قبل از اینکه بالحجه را بخونم برای اینکه جو تاثر معنوی ایجاد بشه گفتم:

این شب قدرم تموم شد . این ماه رمضان هم گذشت . معلوم نیست سال دیگه کدوم یکی مون زنده باشیم کدوم یکی ...

یه دفه دیدم ملت دارند توی جمعیت سریع قرآنها رو جمع میکنند :Gig:
گفتم آقا کجا هنوز قرآن به سر تموم نشده ...:Ealam:
:Khandidan!:

امیرطاها;45635 نوشت:
ماه رمضان سال 85 اولین سفر تبلیغی ام بود د در یکی از مناطق محروم استان کرمان بودم . شب قدر آخر مراسم قرآن به سر قبل از اینکه بالحجه را بخونم برای اینکه جو تاثر معنوی ایجاد بشه گفتم:

این شب قدرم تموم شد . این ماه رمضان هم گذشت . معلوم نیست سال دیگه کدوم یکی مون زنده باشیم کدوم یکی ...

یه دفه دیدم ملت دارند توی جمعیت سریع قرآنها رو جمع میکنند :Gig:
گفتم آقا کجا هنوز قرآن به سر تموم نشده ...:Ealam:
:Khandidan!:


:Gig::Gig::Gig::Gig::Gig::Gig:

حامی;45509 نوشت:
سلام ممنونم از این که شما هم در این تاپیک شرکت کردید. امیدوارم باز هم بخونیم از حکایات شیرین شما سلام ما را به مادرتان برسانید و بگویید باز هم از حکایات زیادی که کوله بار تجربه و زندگی اش با ایشان دارند ما را شیرین کام کنند. نمی میرند آدما از اونا غیر از خاطراتشان اعمالشون، نام نیکشون و باقیات الصالحاتشون بر جا می مانه (زنده اند آدما چون هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق) روح ایشان و همه مؤمنان دیار باقی شاد

به نام خدا
سلام استاد
شما بزرگوارید. من به نیابت از والده جواب سلام شما رو میدم . وممنونم از دعای خیرتون در حق پدربزرگم.

چیزی از خاطرات تو ذهنم باشه حتما در خدمت خواهیم بود...

به نام خدا

عیدالزهراء (س)....

یادش بخیر قدیما...

یه روز پس از اتمام درس که طرف حجره می رفتم یکی از طلبه ها گفت فلانی هدیه و تقسیمی ات رو گرفتی؟گفتم کجا ؟
طلبه : فلان استاد مون ایة الله فلانی!
(طلبه ها هم رو کلمه تقسیمی ؛قسمت؛ مُقَسِم ؛ اصلا کلمه ای که این سه حرف"ق س م "داشته باشه حسَّاس )البته اگه تو غربت باشن اون موقع اس که جناب میکائیل آخر سری آدرسشون رو پیدا میکنه (بقول استاد حامی اوضاع میکائیلیه خراب میشه).
ما هم سلانه سلانه رفتیم منزل استاد در زدیم و با تعارف ایشون رفتیم داخل ؛ نشستیم .نه حرفی نه حدیثی. استاد سکوت رو شکست بفرمایید...
ما هم با شرم و خجالت بحث هدیه و تقسیمی رو پیش کشیدیم . استاد هم لبخندی رو لبش گفت :نه آقا خبری نبوده...

آنچنان شرمنده وخجل بیرون اومدیم بعدش فهمیدیم که غیر از من با چندتا از طلبه ها هم همین شوخی رو کردند .
علت این شوخی هم این بود که عید الزهرا بوده !!وقتی عید الزهرا می رسید همه طلبه هاشوخ طبعیشون گل می کرد.

راوی پدر هانی
---------

پ.ن: دوران قدیم جو حوزه اونقد خشک وجدی بوده که بنده خداها تمام شوخی ها وشیطنتاشون رو جمع میکردند واسه یه شبانه روز اونم عید الزهرا(س) اونم شوخی اِندالضایعه(بر وزن عندالمطالبه)به معنای اون آخرش.
اما جمع طلبه های امروز ...هیچی... احتمالا همیشه و هر روز عیدالزهراست ... البته ان شاء الله .

سادات;45617 نوشت:
ولي خداييش نه از كلمه آخوند خوشم مياد و نه ملا.
فقط روحاني.:ok:

أنا کَک
یعنی من هم مثل شما(کک : کاف اولی به معنی مانند و کاف دومی ضمیر مخاطب متصل است به معنی شما):Nishkhand:

از روحیه شما خوشم میاد
با خانم دادستان (جز چهره های ماندگار روان شناسی) در دوره کارشناسی ارشد کلاس داشتیم. ایشان مرتب می گفتند از روحیه شما طلبه ها خوشم میاد. تو دانشگاه افراد کمتر با هم می جوشند ولی تو کلاس شما هم با هم دروس را مباحثه می کنید با هم میگید و می خندید و سر به سر هم می گذارید و ظرفیت تان بالاست از دست همدیگر دلخور هم نمی شوید.

نقل قول:
ولي خداييش نه از كلمه آخوند خوشم مياد و نه ملا.
فقط روحاني.:ok:

نقل قول:
أنا کَک
یعنی من هم مثل شما(کک : کاف اولی به معنی مانند و کاف دومی ضمیر مخاطب متصل است به معنی شما):nishkhand:

کلمه حاج آقا هم خوبه!

عملای نا نوشطه قلت نداره:Khandidan!:
برخی ها فقط نقاط ضعف را می بینند معنی نقد در کشور ما تحریف شده است نقد یعنی جدا کردن خوب از بد، سره از ناسره، دیدن ضعف ها و قوت ها.
روزی در کلاس روان شناسی تربیتی استاد گفت: روحانی مساجد موفق نیستند چرا مساجد ما پر نیست و........
گفتم استاد برنامه داشتن برای همه در مساجد(پیر زن و پیر مرد، مریض و سالم، داغدیده و شنگول عقد کرده، کودک، نوجوان و....) کار راحتی نیست.
یادم میاد استاد فیزیولوژیک ما در کلاس به دانشجویی گفت شما درس احساس و ادراک و نگذراندی در این کلاس نیا و تا ایشان را از کلاس بیرون نکرد درس را شروع نکرد. حاج آقا فاطمی نیا می گفتند بالای منبر گرم سخنرانی بودم:Sokhan: یک دیوانه ای ایستاد یک گوجه دستش بود گفت حاج آقا گوجه می خواهی؟( خنده و معلق زدن حضار) روحانی غربال به افراد در مساجد نمی زند.
استاد گفت اینها توجیه است.
گفتم استاد رشته روان شناسی درس مورد علاقه همه ما در این کلاس است از آموزش بخواهید که به حضور غیاب گیر ندهند و شما هم نمره کم نکنید چند نفر هفته دیگه در کلاس شما حاضر می شوند؟
پس کار روحانیون سخته ما باید در کنار گفتن نقاط ضعف امید هم بدهیم اگر بخواهیم سقفی را تعمیر کنیم ابتدا لازم است زیر سقف را شمعک و حائل (بیان نقاط مثبت)بزنیم .

اصالت الوجودی ها
برخی طلاب به افرادی که در ماه مبارک به دلایلی اول افطاری می خورند (که گاهی پسندیده است) بعد نماز مغرب و عشا را می خوانند می گویند اینها طرفدار مکتب اصالت الوجود هستند می گویند اول وجود مبارکم بعدا سجود برای رب و مالکم .


برو تو عمقش
حدود دو هفته قبل که داشتم می رفتم برای نماز دیدم دو تا جوان موبایل به دست دارند به صدای خواننده ای گوش می دهند

جلوتر که آمدند فهمیدم خواننده زن است و آنها همینطور که به آن گوش می دادند از جلوی من عبور کردند .

من هم با کمی فاصله گرفتن از آنها که صدا را نشنوم ، پشت سرشان حرکت می کردم یهو یکی از آنها به دیگری گفت برو تو عمقش ( عمق صدای خواننده) ببین چه معنایی داره !!

من هم تا این جمله رو شنیدم فوری با صدای بلندی که آنها بشنوند گفتم عمقش جهنمه !

هر دو یه نگاهی به من کردند و راهشان را به سمت ... ادامه دادند .
------
از عاشق(همین سایت)

غریب واقعی
شخصی آمد نزد پیامبر و از غریب بودنش ناله کرد پیامبر فرمودند تو غریب نیستی غریب عالمی است که بین مردم باشد ولی مردم از او استفاده نکنند.
گاهی روحانی بین افراد به ظاهر مذهبی غریب واقع می شود در ظاهر مسجدش شلوغ است ولی اهل عملی نمی بیند.
روزی در مسجد روایت زیر را خواندم:
روزی رسول خدا به منزل فاطمه (ع) آمدند دیدند علی (ع) مشغول پاک کردن عدس هستند از این کار خیلی شاد شدند ، فرمودند یا علی کسی که در کار منزل به همسرش کمک کند ثواب حج عمره دارد . »
و درباره کمک کردن به زن در خانه سخن گفتم چون در آن منطقه که تبلیغ می کردم از زن بیگاری می کشیدند و کارشان نسبت به مردان سخت تر بود.
بعد از جلسه مردان آمدند سراغم و گفتند از این احادیث اینجا نخوانید فردا زنان سوارمان می شوند
گفتم شما دستور خدا را می خواهید عمل کنید یا خودتان را؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بله گاهی سیاهی لشکر است ولی عملگرا اندک
-----
نقل از ح. قدیری

بله کار اساسی این بود که مردان می خواستند برای ترک عادات بدشان از روحانی کمک بگیرند و شیوه های رسیدن به کارمطلوب از نظز ائمه-ع- را می پرسیدند

باز آخرای ماه رمضان شد و ناراحتی های ما شروع شد :Ghamgin:

ناراحتی که چرا ماه خدا داره تموم می شه.

ناراحتی که آیا مغفرت و رحمت الهی شاملت می شه ؟

ناراحتی که آیا تبلیغت مورد قبول خداوند قرار گرفته ؟

ناراحتی که شاید تا سال دیگه نباشی و ماه رمضان دیگه ای رو نبینی ؟

ناراحتی که هیئت امناء برای اینکه حق التبلیغ رو بدن ، در حضور تو از مردم پول جمع می کنند و هی می گن بابا مسجد خرج داره ، اونوقته که از خجالت نمی دونی چیکار کنی .

ناراحتی که هر جا می ری بهت می گن الان موقع پولدار شدن شماست و میخوان شما رو سرکیسه کنند ، در حالی که نمی دونی آیا این مبلغی که بهت می دن تا منزل می رسه یا نه ؟!

.....

چاره ای نداری که بگی :

من این لی الخیر یا رب و لا یوجد الا من عندک (دعای ابو حمزه ثمالی)

امضاء » عاشق

:Gol:عاشقم اما ...

عاشقم اما دلم ويرانه نيست .... در فروغ شمع چون پروانه نيست
باشم اينجا تا كه پر گيرد دلم ......... عاشقي را هم ز سر گيرد دلم


نقل از عاشق (همین سایت)

سلام
داستان حاج آقایی که حرفهاش یادش رفته بود را خوندم یاد داستانی افتادم....ببخشید اگر بی ربط بود.
دوران دانش آموزی دبیرستان دبیر پرورشی مدرسه به من گفت یکی دو ماه دیگه مسابقه ی حفظ قران دانش آموزی در هر پایه ای برگزار میشه می تونی این سه سوره رو حفظ کنی؟؟
گفتم بله ...کاری نداره تا اون موقع.
خلاصه گذشت تا روز مسابقه که یکی در کلاس رو زد تا دبیر پرورشیه و با من کار داره...گفتم چیه گفت که الان باید بریم مسابقه ی حفظ...گفتم که من یادم رفته و هیچی حفظ نکردم:Khandidan!:...گفت اشکالی نداره همین الان چند ایه حفظ کن توی راه هم می تونی حفظ کنی...خلاصه در آن زمان اندک من تونستم 3 آیه که اولیش (الم) ود (فکرکنم از سوره آل عمران) به هر حال ما رفتیم و اسم ما رو خوندن که بریم و آیه ای به تصادف برداریم و اون رو بخونیم مثلا 10 تا 16 برداشتم و گفتم بلد نیستم...گفتند هر چه بلدی بخون...اومدم سه ایه ی حفظ شده رو بخونم گفتم بسم الله الرحمن الرحیم (با کمی لهجه ی عربی :Nishkhand: کمی از لهجم داورها تعجب کردند ) بعد ..الم..بعد هر چی فکر کردم دیگه ایه ای یادم نیومد و امتحان ما تموم شد...داورها گفتد به این دلیل که شما تنها در این مسابقه از پایه ی سوم شرکت کردید (فکر کنم به خاطر حجم سوره ها )شما نفر اول هستید...فلان تاریخ فلان جا بیایید جایزتون رو بگیرید در مراسم تجلیل از دانش اموزان قرانی...:khandeh!:و خودتون رو برای مسابقه ی استانی اماده کنید..که البته به خاطر حفظ ابرو در مراسم اهدای جوایز شرکت نکردم و جایزه پرید...ولی از طرف مدرسه یه کیف جایزه گرفتم.

منم یه داستان دارم در مورد دوران دفاع مقدس اگه دوست داشتین بخونید شاید زیاد به این تاپیک ارتباطی نداشته باشه:

وقتی یک شاگرد شوفر ، مکبر نماز شود ، بهتر از این نمی شود . نمی دانم تقصیر حاج آقای مسجد بود که نماز را خیلی سریع شروع می کرد و بچه ها مجبور بودند با سر و صورتی خیس در حالی که بغل دستی هایشان را خیس می کردند ، خود را به نماز برسانند یا اشکال از بچه ها بود که وضو را می گذاشتند دم آخر و تند تند یا الله می گفتند و به آقا اقتدا می کردند و مکبر مجبور بود پشت سر هم یا الله بگوید و ان الله مع الصابرین ....
بنده خدا حاج آقا هر ذکر و آیه ای بلد بود می خواند تا کسی ازجماعت محروم نماند . مکبر هم کوتاهی نکرده ، چشم هایش را دوخته بود به ته سالن تا اگر کسی وارد شد به جای او یا الله بگوید و رکوع را کش بدهد . وقتی برای لحظاتی کسی وارد نشد ، ظاهراً بنا به عادت شغلی اش بلند گفت : یاالله نبود ... حاج آقا بریم .:ghash:
نمی دانم چند نفر توی نماز زدند زیر خنده ولی بیچاره حاج آقا را دیدم که شانه هایش حسابی افتاده بودند به تکان خوردن . :ghash:

غم غربت و زندان عراق

افرادی که در غربت زندگی می کنند نباید اجازه دهند سیل غم فرا رسد و آنان و همراهان آنها و اهدافشان از سفر را با خود ببرد یکی از راه های مقابله با غم غربت الگو گیری از روش های آزادگان در زندان عراق است.


با اصغر زاغیان که برادر سه شهید است و خود آزاده است، مصاحبه داشتم. او روحانی ای است که پس از بازگشت کتاب هایی درباره خاطرات اسرا نوشته است.دوازدهمین اردوگاه، شکوفه های صبر و محراب اسارت و...آثار قلمی اوست.از او درباره شیوه های رویاریی مثبت اسرا در زندان ترسناک و تنک وتاریک عراق با غربت زدگی سئوال کردم او شیو ه های رویارویی مثبت اسرا در زندان عراق را با لهجه شیرینی اصفهانی اش چنین برشمرد:
در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

[=arial]1- گعده گیری: مهمترین روش ها بود، کشکولی که در آن ضمن گروهی خود مانی و متواضع، همه چیز در آن یافت می شد خاطره گویی درد ودل، مشاعره ،تحلیل اوضاع و اخبار و....این گروه گرد آدم محبوب و محترم حلقه می زدند. گذر ماه ها و سال ها گرد کهنگی بر تازگی آن نشست ها نمی نشاند. هنوز هم یادآوری و ذکر خاطرات شیرین آن جلسات نقل مجلس آزادگان است( این گعده ها دقیقاً اثر روان درمانی های گروهی و گروه درمانی داشته است).
[=arial]2- علم آموزی و تدریس: کمک از توانایی های علمی موجود
[=arial]3. تلاوت قرآن (یک قرآن داشتیم دوره ای و نوبتی می چرخید گاهی می شد نصف شب بیدارمون می کردند می گفتند نوبت تو شده و قرآن را تحویل می گرفتیم)
[=arial]4- دعا های فردی و گروهی(کمیل و توسل)
[=arial]5- بازی و تفریح و کشتی و..
[=arial]6 - هنرهای دستی با کمترین امکانات مانند بافتن جوراب با نخ پتو، قلاب بافی، گل دوزی (ترسیم گل با ذغال باطری بود خودکار نداشتیم) و....

[=arial]7- حفظ قرآن و حدیث : این کار در واقع به باورهای قبلی ما تازگی و خرمی می داد و نمی گذاشت در سرمای شکنجه و تلخی ها خشک شود.علی(ع) می فرمایند: اگر نفس را مشغول نسازی او تو را مشغول می کند.بله بسیاری از مشکلات روانی ما مانند بی حوصلگی، خشم، کوفتگی و ...به دلیل این است که ما ذهنمان را مدیریت نمی کنیم این نگرانی ها هستند که ما را مدیریت می کنند. 8- قدرت ایمان: زاغیان می گوید مثل روز برای همه روشن بود. که افراد معنوی ومذهبی هم خود پر ان‍رژی تر با نشاط تر بود و هم با سنگ صبور شدن و همدلی به دیگران انرزی مثبت می دادند. اینها همه چیز را به خدا و امامان واگذاشته بودند و توکل به خدا می کردند . افراد معنوی سرمایه دارانی بودن که توانسته بودند همه ی آن را با خود داخل زندان بیاورند
9 - قدرت مزاح: شاید هیچ کسی مانند آزادگان از نقش دارویی و درمانگر مزاح و شوخ طبعی آگاه نباشند . امروزه در مجله ها درباره باشگاه خنده و خنده درمانی و فواید روان شناختی آن زیاد می نویسند اما ما این را در زندان دیدیم که شوخ طبعی و مزاح به مشکلات ریش خند می زند و غم ها را دک می کنند. البته شوخی و خنده در سطح کار می کنند و کار اساسی را باور های دینی و نگرش ها به رسالت و زندگی می کند بنابراین باشگاه خنده بدون حضور خدا خندیدن به ریش خودمون است چون نگرانی را جایی که خدا نباشد از درب بیرون کنی از پنجره باز می گردد.
11- پذیرش واقعیت: کمتر کسی است که بتواند به موقع مشکلی را که نمی شود برایش چاره ای اندیشید را بپذیرند برخی ماه ها می گذشت ولی نمی خواستند قبول کنند که راه فرارندارند و اتفاقا همین آن ها را به هم می ریخت. پذیرش مشکل لا ینحل در وقت خود و چاره اندیشیدن برای مشکلی که راه حل دارد در زمان خود مهارتی است که نیاز به تمرین دارد و بی تمرین کسی چیزی به دست نمی آورد اگر هم بیاورد زود می پرد با روبرو شدن با مشکل.
[=arial]به غربت رفتنم تعبیر داره ف[=arial]لک برگردنم زنجیر داره
[=arial]فلک از گردنم زنجیر بر دار [=arial]که غربت خاک دامن گیر داره
[=arial]برشاه نجف صلوات
[=arial][=arial]تشکر می کنم که ایشان این وقت را در اختیار بنده گذاشتند

مصاحبه از محمدحسین قدیری
http://zndgiearam.persianblog.ir/post/234

شهید ابراهیم هادی;46337 نوشت:
. وقتی برای لحظاتی کسی وارد نشد ، ظاهراً بنا به عادت شغلی اش بلند گفت : یاالله نبود ... حاج آقا بریم .:ghash:
نمی دانم چند نفر توی نماز زدند زیر خنده ولی بیچاره حاج آقا را دیدم که شانه هایش حسابی افتاده بودند به تکان خوردن . :ghash:

دست شما درد نکنه کلی خندیدم دیگه اونائی که اونجا بودن که خدا به خیر بگذرونه حتما منفجر شدن :d

شهید ابراهیم هادی;46337 نوشت:
منم یه داستان دارم در مورد دوران دفاع مقدس اگه دوست داشتین بخونید شاید زیاد به این تاپیک ارتباطی نداشته باشه:

وقتی یک شاگرد شوفر ، مکبر نماز شود ، بهتر از این نمی شود . نمی دانم تقصیر حاج آقای مسجد بود که نماز را خیلی سریع شروع می کرد و بچه ها مجبور بودند با سر و صورتی خیس در حالی که بغل دستی هایشان را خیس می کردند ، خود را به نماز برسانند یا اشکال از بچه ها بود که وضو را می گذاشتند دم آخر و تند تند یا الله می گفتند و به آقا اقتدا می کردند و مکبر مجبور بود پشت سر هم یا الله بگوید و ان الله مع الصابرین ....
بنده خدا حاج آقا هر ذکر و آیه ای بلد بود می خواند تا کسی ازجماعت محروم نماند . مکبر هم کوتاهی نکرده ، چشم هایش را دوخته بود به ته سالن تا اگر کسی وارد شد به جای او یا الله بگوید و رکوع را کش بدهد . وقتی برای لحظاتی کسی وارد نشد ، ظاهراً بنا به عادت شغلی اش بلند گفت : یاالله نبود ... حاج آقا بریم .:ghash:
نمی دانم چند نفر توی نماز زدند زیر خنده ولی بیچاره حاج آقا را دیدم که شانه هایش حسابی افتاده بودند به تکان خوردن . :ghash:

سلام.
كلا من عاشق روحانيوني هستم كه نماز را تند مي خوانند. خدا خيرشان بدهد.:Gol:

خدا رحمت كند آيت الله مرعشي نجفي را . اون طور كه من شنيدم كسي به گرد پاشون نمي رسيد. بعد از نماز هم سريع ناپديد مي شدند تا كسي نياد هي بخواد دست ببوسه و اين حرفا.:Nishkhand:

آخوند قلابی
برخی از دوستان روحانی من در زندان قم مشاورند. آنها می گفتند در بین زندانیانی که ما با آنها کار می کردیم چند نفر بودند که اصلا درس حوزه نخوانده بودند ولی لباس روحانیون (یا روحانیت) را پوشیده بودند و از این لباس مقدس برای کارهای خلاف و حمل مواد مخدر کمک می گرفتند.

سوء استفاده از روحانیون
یک بار برای تبلیغ رفتم تو مرز پاکستان، هنگام باز گشت یک نفر بلوچ من را با عزت سوار مینی بوسش کرد و اصرار کرد که تو باید حتما جلو بنشینی. در طول مسیر خوابم برد جایی متوجه شدم مینی بوس را سربازی( بچه اراک) متوقف کرده است. از مینی بوس پیاده شدم متوجه شدم راننده در حالی که منو را نمی دید دارد برای نجات خود ریش من را گرو می گذارد. رفتم جلو به آن سرباز گفتم من را نادیده بگیرید شما کار قانونی خود را انجام دهید اشک در چشمان سرباز حلقه زد. بعد گفت حاج آقا من کلک این افراد را می دانم من ارادتمند به روحانیون هستم عموی من روحانی بود و شهید شد این قاچاقچیان کثافت ها می خواهند از لباس شما سوء استفاده کنند ولی من در حد خود مانع این کار می شوم. بالاخره این سرباز شجاع توانست بار قاچاق این راننده را که مخفی کرده بود پیدا کند.
-------------------
نقل از ح. نقوی همدانی

نه نه بیراهه نرو

یا مکن با فیل بانان مشورت
یا بنا کن خانه ای فیل توش بِرَد:Cheshmak:

نمی شود ما ادعا کنیم راهنمای مردم هستیم ولی گفتار، رفتار و پندار ما از راهنمایان حقیقی (امامان و انبیاء) فاصله داشته باشد.
روحانی ای می گفت:" فردی در اتوبوس من را که دید با غیظ و کینه شروع کرد غیر مستقیم به علما و بزرگان دین بد و بیراه گفت و بعد بلند داد زد آخوند ها مادر مملکت را ......به او گفتم بد شد مادرتان راز دار نبوده است".
من با این واکنش موافق نیستم. سیره امامان واکنش مثبت به کنش منفی افراد فحاش بوده است داستان مرد شامی و امام حسن -ع- را در پست بعدی می گذارم بخوانیم و درس بگیریم

:Gol:سعدی، خدای ادب، می گوید پدر می نالید دخترکش که وضع سخت او را می دید به او گفت پدر جان چه شده است گفت دخترم سگی پایم را گاز گرفت. دختر به پدر گفت خب بابا تو هم که دندان داشتی تو هم گازش می گرفتی پدر گفت ما انسانیم و او سگ. اگر من هم مثل او عمل کنم پس تفاوت ما چیست؟

واکنش مثبت به کنش منفی(مهر در برابر قهر)

امام حسن علیه السلام در طول زندگی پر بركتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می‏داشت و شیوه‏ی برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و زیبا بود كه همه را به خود جذب می‏كرد.
جلوه های رفتار محبت آمیز را در خورشید رفتار و گفتار امام در برابر فردی فحاش بنگریم:

مورخین نوشته‏اند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی می‏گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی كه فحش‏هایش تمام شد،
امام علیه السلام رو به او كرده
و سلامش كرد!
آنگاه خندید
و گفت: ای مرد! فكر می‏كنم در این جا غریب هستی...
اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم كرد.
اگر گرسنه‏ای سیرت می‏كنیم،
اگر برهنه‏ای می‏پوشانیمت،
اگر نیازی داری، بی‏نیازت می‏كنیم،
اگر از جایی رانده شده‏ای پناهت می‏دهیم،
اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می‏كنیم،
هم‏اینك بیا و مهمان ما باش. تا وقتی كه این‏جا هستی مهمان مایی...

مرد شامی كه این همه دل‏جویی و محبت را از امام مشاهده كرد به گریه افتاد و گفت:

«شهادت می‏دهم كه تو خلیفه‏ی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می‏داند كه مقام خلافت و رسالت را در كجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اكنون تو را محبوب‌ترین خلق خدا می‏دانم.

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی كه در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود.
----------------------
ستارگان درخشان، ص‏42، محمد جواد نجفی.

واکنش دیگر
هر كس بد ما به خلق گويد
ما چهره به غم نمي خراشيم
ما نيكي او به خلق گوييم
تا هر دو دروغ گفته باشيم

[=arial][=arial]نه نه
[=arial][=arial]اشتباه نشه
[=arial][=arial]پست بالا جا نیفتاده موس رو روش بکش[=arial]
[=arial]اجی مجی ....:Nishkhand:

حامی;46478 نوشت:
آخوند قلابی
برخی از دوستان روحانی من در زندان قم مشاورند. آنها می گفتند در بین زندانیانی که ما با آنها کار می کردیم چند نفر بودند که اصلا درس حوزه نخوانده بودند ولی لباس روحانیون (یا روحانیت) را پوشیده بودند و از این لباس مقدس برای کارهای خلاف و حمل مواد مخدر کمک می گرفتند.

اک هی
بازی بازی با دم شیر هم بازی

سلام
من یه سوال داشتم؟:Gig:

چرا اکثر خاطره ها را آقای حامی می نویسند؟ کسی غیر از ایشون خاطره نداره؟

البته آقای حامی هم با این همه خاطره فکر کنم یه 80 ، 90 سالیشون باشه:Cheshmak:

به نام خدا

درجات و پایه های تحصیلی در حوزه

معمولا بعضی از افراد عادی اطلاعی از درجات وپایه های تحصیلی حوزه ندارن .
یادمه یه بنده خدایی از من پرسید هانی یه طلبه چقد درس بخونه میتونه سید بشه؟!
مونده بودم چی جواب بدم ؟منظورش معمم شدن بود یا رنگ عمامه!

احتمال میدم بنده خدا پایه های تحصیلی حوزه وتعیین رنگ عمامه رو با درجات ورزشهای رزمی (تکواندو...)اشتباه گرفته بود.(از کمربند سفید شروع میشه تا آخرین درجه که کمربند مشکی گرفته میشه)

razi;46742 نوشت:
سلام من یه سوال داشتم؟ چرا اکثر خاطره ها را آقای حامی می نویسند؟ کسی غیر از ایشون خاطره نداره؟ البته آقای حامی هم با این همه خاطره فکر کنم یه 80 ، 90 سالیشون باشه

به نام خدا
سلام دوست عزیز
عینا همین سوال رو من قبلا از آقای حامی کردم:Nishkhand:.
ایشون هم فرمودند روای همه خاطرات من نیستم .

razi;46742 نوشت:
سلام
من یه سوال داشتم؟:Gig:

چرا اکثر خاطره ها را آقای حامی می نویسند؟ کسی غیر از ایشون خاطره نداره؟

البته آقای حامی هم با این همه خاطره فکر کنم یه 80 ، 90 سالیشون باشه:Cheshmak:

سلام
اولاً کمی دقت در خاطره ها همه چیز را حل می کند. من قبلا دوست داشتم کتابی در این زمینه بنویسم و با روحانیون زیادی مصاحبه کردم. اگر دقت کرده باشید زیر بسیاری از حکایات و شوخ طبعی ها نوشته ام به نقل از....
ثانیاٌ به نظرمن این چیزی نیست یک نفر در یک سال از زندگی اش حکایات زیادی دارد. چه رسد به زندگی طلبگی که پرماجرا است.
موفق باشید.
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
:Gol::Gol::Gol:
:Gol::Gol:
:Gol:

تو حوزه هم تبعیض وجود داره
خانه کلنگی داشتم که نیاز به تعمیر داشت یک بارلوله های آهنی پوسیده بود یه روز که از مسافرت برگشتم چشمتون روز بد نبیند تمام اتاق ها پر آب شده بودند. چون رشته ام راه و ساختمان بود و از بنایی هم اطلاعاتی داشتم خودم بسیاری از کارهاشو انجام می دادم. یک بار نمی دانم نفرین چه کسی در حقم گرفت و تیشه بنا به خانه ام خورد این خانه ها ی کلنگی هم که می دانید دلشون غش میره برای در آغوش گرفتن کلنگ و دنبال بهونه می گردند تا خراب تر شوند و مخارج را بالا ببرند.
روزی در گبر و دار بنایی یه لوکش آوردم هنگام کار کرد ن به من گفت: دارم گیج می شوم. :Gig:می تونم یه سئوال ازت بپرسم. گفتم در خدمت شما هستم.
گفت من کار برقی هم انجام می دهم برای یه حاج آقایی دارم کار می کنم لوستر خونه اش را نصف روز روش کار می کردم ولی این جا شما در مصالح خیلی اقتصادی کار می کنید تا مخارج تان بالا نرود.
امروز خواستم با بیل کانالی بکنم خودت سریع بیل به دست شدی و خاک ها را بالا ریختی ولی مدتی قبل برای طلبه ای کار می کردم دستم بند بود به او گفتم بی زحمت این خاک ها را بردار دو تا بیل برداشت نفس نفس می زد بیل را ازش گرفتم گفتم یه موقع خونت گردن من می افتد خودم خاک ها را بر می دارم. خندید و گفت من اولین بارم بود بیل دستم گرفتم.
فکر نمی کردم داخل خود حوزه هم تبعیض باشه.
گفتم. ببینید. حوزه مثل دستگاه جوجه کشی نیست که طلبه بپذیرد و همه را یک اندازه به جامعه تحویل دهد. روحانیون برخی مبلغ هستند و برخی در مشاغل مختلف با تجارب و استعدادها و سابقه زندگی ، تحصیلات و وضعیت اقتصادی خانوادگی مختلف مشغول هستند. .یکی شهری است یک زندگی کویری داشته اشت یکی پدرش تاجر است یکی پدرش کارگر ساختمانی ساده و....یکی می رود جایی تبلیغ به او که چیزی نمی دهند هیچ از او برای تعمیر مسجد هم کمک می خواهند. و دیگری ممکن است از سوی تاجری دعوت شود و هدیه های زیادی هم بگیرد.مثل پزشکی که عمل می کند گاهی از او می خواهند حتی در حق الزحمتش تخفیف دهید یا نگیرد و گاهی هم ممکن است فردی مال دار غیر از دست مزد به او هدیه هم بدهد.
بله روحانی مال داشته باشد عیب نیست و از تقوای او نمی کاهد البته انتظار این است که او اسیر مالش نباشد و زندگی اش متناسب با شأن خانوادگی اش ( زندگی اش مثل خواهر و برادرش) باشد. و متناسب با وضع اقتصادیش انفاق کند البته لازم نیست همه مالش را هم بذل بخشش کند اگر چنین کند این دیگر جز کمالات اوست.

حامی;46824 نوشت:
سلام
اولاً کمی دقت در خاطره ها همه چیز را حل می کند. من قبلا دوست داشتم کتابی در این زمینه بنویسم و با روحانیون زیادی مصاحبه کردم. اگر دقت کرده باشید زیر بسیاری از حکایات و شوخ طبعی ها نوشته ام به نقل از....
ثانیاٌ به نظرمن این چیزی نیست یک نفر در یک سال از زندگی اش حکایات زیادی دارد. چه رسد به زندگی طلبگی که پرماجرا است.
موفق باشید.
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
:Gol::Gol::Gol:
:Gol::Gol:
:Gol:

بله خودم هم متوجه شدم، بیشتر از باب شوخی عرض کردم

منظورم اصلیم این بود که همکاران دیگرتون هم خاطره بنویسند، تاپیک جذابتتر بشه، چون خاطرات خیلی جالب هستند:Kaf:

HANI;46760 نوشت:
به نام خدا

درجات و پایه های تحصیلی در حوزه

معمولا بعضی از افراد عادی اطلاعی از درجات وپایه های تحصیلی حوزه ندارن .
یادمه یه بنده خدایی از من پرسید هانی یه طلبه چقد درس بخونه میتونه سید بشه؟!
مونده بودم چی جواب بدم ؟منظورش معمم شدن بود یا رنگ عمامه!

احتمال میدم بنده خدا پایه های تحصیلی حوزه وتعیین رنگ عمامه رو با درجات ورزشهای رزمی (تکواندو...)اشتباه گرفته بود.(از کمربند سفید شروع میشه تا آخرین درجه که کمربند مشکی گرفته میشه)

آقای هانی آخرش نگفتید کی عمامه سیاهتون را میگیرید!:Nishkhand:

من هم یک خاطره در این مورد یادم افتاد بگویم:
یکبار از یکی از افرادی که تازه طلبه شده بود درباره درجات و پایه های تحصیلی در حوزه پرسیدم، دقیقا یادم نیست چه جوابی داد و بر اساس چند سال درس خوندن بود، خود حوزه ای ها بهتر می دانند، ولی تقریبا موارد زیر بود:
ثقه السلام
حجت السلام
حجت السلام و المسلمین
آیه الله و.............
من هم پرسیدم خوب به شما که تازه شروع کرده اید و مثلا یک سال درس خوانده اید چه می گویند، گفت: به ما می گویند جوجة السلام!

ببخشید اگر بی مزه بود، آخه من همین یکدونه خاطره را داشتم.:Gol:

ممنون جالب بود.میگم میشه کارشناسی ارشدو تو حوزه گرفت!؟ ماشالله همه اینجا حوزوی و انشالله بزودی حجت الاسلام والمسلمین و ... میشن.در کنار شما بودن واقعا افتخار بزرگیه.کوچیک شما دانشجو. Sad

سلام
بله حوزه هم مدارج و مدارک تحصیلی خاص خود را دارد. اگه سئوال بیشتری در قسمت انجمن مشاوره قسمت تحصیلی در خدمت تون هستیم

آخوند جهنمی
سال چهارم حوزه استادی داشتیم که تحصیل کرده فرانسه در پزشکی بود و بعد حوزه آمده بود روی نظم و سخت کوشی حساس بود هرکسی در یک جلسه غیبت می کرد جلسه بعد او را به کلاس راه نمی داد و می گفت برو پیش مسئول مدرسه ،که سخت گیر بود، مجوز کتبی بگیر و بیا.
یه روز طلبه ای با یک جعبه شیرینی آمد.
استاد به او گفت: دیروز نبودی؟!
آن طلبه گفت: دیروز مراسم عقد داشتم.:Sham::hamdel: این هم شیرینی که خدمت تون آوردم.
استاد گفت: مبارک باشه :Kaf:و دست تون درد نکنه تا ما می خوریم بلند شو برو از مسئول مدرسه مجوز بگیر و بیا.:Khandidan!:
روزی در حالی که طبق معمول درس روز قبل را به شکل تصادفی می پرسیدگفت: من سخت گیرم؟
گفتیم: بله
گفت: نمی خواهم شما آخوند جهنمی شوید.
گفتیم: آخوند جهنمی ؟
گفت: بله این اصطلاح من است.
آخوند جهنمی به آخوندی می گویند که مردم یا مراکز دانشگاهی می گویند جهنم، فلان آخوند را دعوت کنیم. و این زمانی است که از همه آخوندهای باسواد دعوت شده است ولی آنها به دلیل پر بودن برنامه و وقت شان دعوت را قبول نکرده اند.

موضوع قفل شده است