شوخ طبعی‌ها و حکایات طلبگی: آخوند فقط حاج فتح الله لا غير (فردا همه مهمون من)

تب‌های اولیه

10177 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

کجا بودی ناقلا
برخی والدین بیش از حد با فرزندانشان راحت اند و برخی بسیار خشک اند. حد وسط بهترین راه است. اما داستان:
رفته بودم شیراز تبلیغ، میزبان آدم شوخ و شنگولی بود. برای سحر بلند شدیم مناجاتش را پشت بلندگو در منزلش خواند بعد از پشت شیشه بیرون اتاق نگاه کرد، چراغ حمام روشن است داد زد گفت: زن مهدی رفته حمام
همسرش گفت: بله.
ما نشستیم سر سفره سحری آقا مهدی دانشجو از حمام آمد سلام کرد
پدرش گفت سلام آقا مهدی
کجا بودی؟
مهدی با شرم گفت همین جا
گفت می دونم ولی حمام چراغش روشن بود
حمام بودی؟
با خجالت گفت بله
چرا؟ مگه روز را ازت گرفتند؟
مهدی که می دانست باباش قصد اذیت داره گفت: بابا گیر دادی ها؟ نکنه مسابقه سی سئوالی است؟
گفت: آره
مهدی گفت: جایزه اش چیه
با خنده گفت: یه همسرخوشگل
-------------------
به نقل از حاج آقا ح قدیری

به بو به بو به بو به بو
ميشه جك دعاي طلبه جوانو بگين

چیه؟
دعای همه جوونا
اللهم ارزقنا رزقا حلالا طیبا و زوجنا من حور عین

اي حاج آقا مارو بازي نده همه مي دونن چيه خودت بگو

حامی;48577 نوشت:
من عربی می نویسم چون اخاف من الجماعه النسوان الاتی یحضرن فی هذا المجال العلمی
سمعتُ قبلا لا الان بعض العلما الذین کان قلبهم کقلب الاسد. یأتون بزوجتهم المتعه فی المدرسه کمدرسه الصدر فی اصفهان.
لکن الان اقول بجرأه لا اری من الطلاب شخصا و فی صدره قلب الاسد حتی یفعل کذلک:khandeh!:

سلام .
استاد هم چين هم مطمئن نباشين . ما هم عربيمون بد نيست.:Nishkhand:
در ضمن جماعت نسوان كه ترس ندارن:Labkhand:
خب...پس علما از اين كارها هم مي كردند:negah: البته بعض العلما نه همشون:Esteghfar:

سادات;48652 نوشت:
سلام .
در ضمن جماعت نسوان كه ترس ندارن:labkhand:

کاشکی فقط ترس داشتن!؟

سلام خدمت دوستان

خاطره ، بزار ببينم چي يادم مي آد :‌

تو مركز جهاني كه الان ظاهرا اسمش تغيير كرده است (به جامعة‌ المصطفي العالمية) ، طلاب خارجي پذيرش مي شوند دوستي تعريف مي كرد يكي از طلبه هاي چيني را مي خواستند ثبت نام كنند .

شروع كردند به پرسيدن نام و نام فاميل و مشخصات طرف .

رسيدند به نام پدر گفتند اسم پدرتون چيه ؟

طلبه چيني گفت: كدوم پدر ؟!!!

گفتند يعني چه ؟ شما مگه چند تا پدر دارين ؟

گفت:‌ من كه دو تا دارم يكي كه خرج ما رو مي ده و ديگري كه دوست مادرمه !!!!

تو رو خدا ببينيد بعضي از ماها به چه كشورهايي غبطه مي خوريم !!

سادات;48652 نوشت:
سلام .
استاد هم چين هم مطمئن نباشين . ما هم عربيمون بد نيست.:Nishkhand:
در ضمن جماعت نسوان كه ترس ندارن:Labkhand:
خب...پس علما از اين كارها هم مي كردند:negah: البته بعض العلما نه همشون:Esteghfar:

سلام
( والحلال اولی من دخول النار)

اگر کسی من را قانع کند اشتباه می کنم برای همیشه از سایت خداحافظی می کنم و گرنه مثل حاج آقای محلمون می مانم
ایشان روز عید فطر بعد از نماز گفته بودند اگر می خواهند منو از پا در آورند کور خونده اند آنها باید از این محل بروند(البته نه به این غلیظی) من نمی گویم کسی برود من نمی روم:negah:

عاشق;48717 نوشت:

گفت:‌ من كه دو تا دارم يكي كه خرج ما رو مي ده و ديگري كه دوست مادرمه !!!!

تو رو خدا ببينيد بعضي از ماها به چه كشورهايي غبطه مي خوريم !!

اِ ، دو موتوره کار می کنن که همه دنیا رو گرفتن

بابا مُرد
وقتی از نماز جمعه برگشتم حجره درش باز باز بود و نامرتب، از هم حجره ای هایم خبری نبود.
یکی از طلاب مدرسه که منو هاج و واج می دید به سراغم آمد و گفت: یه کودک 10- 12 ساله ساعت 12آمد مدرسه و به آقای حیدری گفت بابا مرد. دوستت هم که غافل گیر شده بود. گریه کنان لباسش را می کشید و دکمه های پیراهنش ریخت. چند لحظه بعد بر خود مسلط شد بلند شد رفت وضو گرفت و آیاتی از قرآن را تلاوت کرد. بعد رفت حجره یکی از طلاب که بیمار بود و گفت امروز آمپولت را کمی زودتر باید بزنم چون برام کار مهمی پیش آمده است. من با او رفتم
در غسالخانه باباش رو می بوسید و با صدای خوبش می خواند و اشک زن و مرد را در آورد:

من که از بی حاصلانوم چون ننالم
مو که دور از گلانوم چون ننالوم
نشسته بلبلان با گل بنالند
مو که دور از گلانوم چون ننالوم

من از آن مدرسه رفتم چند سال بعد دوستم را دیدم قدش خمیده بود گفتم تو کونگ فو کار بودی چرا به این وضع افتادی. گفت با بابام دوست صمیمی بودم بعد از او به خدا کمر شکست
-------------------------------------------
1- ( السلام علیک یا زینب کبری که نه یک مصیبت که مصیبت عالم او را پیر کرد)
2- گلی خوشبو در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دست........(وای بر ما طلاب اگر در گلستان بوی تعفن بگیریم)

مهدی محامدی;48711 نوشت:
کاشکی فقط ترس داشتن!؟

سلام. ببخشيد منظور:negah:

حامی;48718 نوشت:
سلام
( والحلال اولی من دخول النار)

اگر کسی من را قانع کند اشتباه می کنم برای همیشه از سایت خداحافظی می کنم و گرنه مثل حاج آقای محلمون می مانم
ایشان روز عید فطر بعد از نماز گفته بودند اگر می خواهند منو از پا در آورند کور خونده اند آنها باید از این محل بروند(البته نه به این غلیظی) من نمی گویم کسی برود من نمی روم:negah:

سلام .
تسليم استاد:ghaiem:
كاملا توجيه شدم:Nishkhand:

عاشق;48717 نوشت:
سلام خدمت دوستان

خاطره ، بزار ببينم چي يادم مي آد :‌

تو مركز جهاني كه الان ظاهرا اسمش تغيير كرده است (به جامعة‌ المصطفي العالمية) ، طلاب خارجي پذيرش مي شوند دوستي تعريف مي كرد يكي از طلبه هاي چيني را مي خواستند ثبت نام كنند .

شروع كردند به پرسيدن نام و نام فاميل و مشخصات طرف .

رسيدند به نام پدر گفتند اسم پدرتون چيه ؟

طلبه چيني گفت: كدوم پدر ؟!!!

گفتند يعني چه ؟ شما مگه چند تا پدر دارين ؟

گفت:‌ من كه دو تا دارم يكي كه خرج ما رو مي ده و ديگري كه دوست مادرمه !!!!

تو رو خدا ببينيد بعضي از ماها به چه كشورهايي غبطه مي خوريم !!

سلام.
خدايا به تو پناه مي بريم از شر چيني جماعت:Labkhand:

سادات;48777 نوشت:
سلام. ببخشيد منظور:negah:
منظور خاصی نداشتم !!!فقط میخواستم بگم کار از ترس گذشته!!!

با سلام از خاطرات داخل حوزه که فعلا چیزی نمیتونم تعریف کنم؟!اما از خاطراتی که داخل حوزه تعریف شده میگم:یکی از بچه های شهرستان ... می گفت که یه نفر رفته بود اداره ثبت احوال شهر میخواست برای بچه ی تازه به دنیا اومدش شناسنامه بگیره.یه دفعه دیدیم سروصدا بالا گرفت سرک کشیدیم که ببینیم چی شده ؟دیدیم که با مسئول ثبت احوال سر این که اسم بچه رو بذاره جومونگ دعواش شده!!!خلاصه با کلی وساطت راضی شد که اسم بچه رو جومونگ علی بذاره ؟؟؟

بسم الله
قبل آغاز کلام از سرکار خانم حامی بابت ایجاد این تایپک تشکر و قدر دانی می کنم بعلاوه از بزرگوارانی که
در این امر همکاری داشتند.راستش از آخرین باری که این تاپیک را می خواندم شاید متاسفانه خیلی وقته گذشته
ولی خاطرات خوبی از همان زمان در ذهن دارم . بر خلاف نظر دوستانی که نوشته بودند مطالب خنده دار نیست
بنده هر تاپیکی را که تشکر زده ام خندیدم و لذت بردم یا حداقل اینکه مطالبی آموزنده و مفیدی در آن برایم بوده است.
دنیای طلبگی هم دنیا شیرین و پر از خاطرات و زیبایی های مخصوص به خود هست که شاید در دیگر عوالم نباشد.
مایلم بنده هم خاطره ای از یکی از دوستان که شنیدم را تبرکا اینجا بنویسم. برای همه بزرگوارن دلی شاد آرزومندم.

تازه حوزه رفته بودم ،چهارده سال بیشتر نداشتم ،یکی از این بچه ها با خودش آتاری دستی آورده بود . منم حجرم کنار حجرش بود سریع بعد از کلاس رفتم حجرش آتاری رو ازش گرفتم ! گفتم تو برو کلاس من بازی میکنم !!!رفت کلاس و اومد دید من دارم هنوز بازی میکنم!!! یه دفعه اومد کنارم گفت خسته شدی بیا این اسمارتیس رو (یه نوع شکلات شبیه قرص)بخور منم که گرم بازی بودم گفتم بذار تو دهنم !چند ثانیه نگذشت که فریادم حوزه رو فراگرفت؟؟؟
قرص ایبوپروفن بهم داد!؟خیلی تنده !!!هیچ وقت نجوید!!!

مهدی محامدی;48795 نوشت:
با سلام از خاطرات داخل حوزه که فعلا چیزی نمیتونم تعریف کنم؟!اما از خاطراتی که داخل حوزه تعریف شده میگم:یکی از بچه های شهرستان ... می گفت که یه نفر رفته بود اداره ثبت احوال شهر میخواست برای بچه ی تازه به دنیا اومدش شناسنامه بگیره.یه دفعه دیدیم سروصدا بالا گرفت سرک کشیدیم که ببینیم چی شده ؟دیدیم که با مسئول ثبت احوال سر این که اسم بچه رو بذاره جومونگ دعواش شده!!!خلاصه با کلی وساطت راضی شد که اسم بچه رو جومونگ علی بذاره ؟؟؟

سلام.

اللهم اشف مرضانا:mariz:

یکی از دوستان نقل می کرد ( حال چقدر واقعیت دارد را نمی دانم ) جوانی که به تازگی ملبس شده بود و زیر نظر استاد منبر رفتن و تمرین می کرد روزی از استاد خواست در یکی از مجالس نسبتا بزرگ منبر را به عهده بگیرد. هر چه استاد گفت آقا جان شما تجربه کافی نداری و آماده نیستی و کار دشواری است به خرج این آخوند جوان نرفت و نرفت تا اینکه با اصرار در یکی از همین مجالس رفت روی منبر برای ایراد سخنرانی. طرف تا بالای منبر رفت و چشمش برای اولین بار به جمعیت زیاد افتاد، دست و پایش را حسابی گم کرد و خلاصه شروع کرد به مِن و مِن کردن و داشت آبرو ریزی می شد که وسط سخنرانی استاد از پایین منبر با اشاره و کنایه گفت: بگو صلوات و سریع ختم کن مجلس رو که آبرویمان رفت. زود باش بگو صلوت بفرستند. خلاصه طلبه تازه کار بیچاره از بس هول شده بود یادش رفته بود باید برای صلوات فرستادن چه جمله ای رو به زبون بیاره. خلاصه یهو با صدای بلند گفت: بِهَم خُسُرِحضرت علی صلوات!!و از منبر اومد پایین!

توحید صمدی;48799 نوشت:
بسم الله
قبل آغاز کلام از سرکار خانم حامی بابت ایجاد این تایپک تشکر و قدر دانی می کنم بعلاوه از بزرگوارانی که
در این امر همکاری داشتند.راستش از آخرین باری که این تاپیک را می خواندم شاید متاسفانه خیلی وقته گذشته
ولی خاطرات خوبی از همان زمان در ذهن دارم . بر خلاف نظر دوستانی که نوشته بودند مطالب خنده دار نیست
بنده هر تاپیکی را که تشکر زده ام خندیدم و لذت بردم یا حداقل اینکه مطالبی آموزنده و مفیدی در آن برایم بوده است.
دنیای طلبگی هم دنیا شیرین و پر از خاطرات و زیبایی های مخصوص به خود هست که شاید در دیگر عوالم نباشد.
مایلم بنده هم خاطره ای از یکی از دوستان که شنیدم را تبرکا اینجا بنویسم. برای همه بزرگوارن دلی شاد آرزومندم.

استاد حامي خانمند!
من فكر مي كردم آقا باشند:Gig:

توحید صمدی;48804 نوشت:
یگفت: بِهَم خُسُرِحضرت علی صلوات!!و از منبر اومد پایین!

بنده خدا!
جمله از اين سخت تر و پيچيده تر به ذهنش نرسيد بگه:Labkhand:

اي بابا.
منم بيكارم ها.:Labkhand:
هي نشستم اينجا خاطره ها رو آناليز مي كنم:khandeh!:

سادات;48807 نوشت:
استاد حامي خانمند!
من فكر مي كردم آقا باشند:Gig:

منم اینجوری فکر میکردم،آخه همه حاج آقا صدا میکنن:Gig:

سلام دوستان چرا فکر می کردید من آقا هستم؟

انواع شوخ طبعی ( طنز،هزل،هجو)

طنز
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]طنز، عبارت است از تصویر هنری اجتماع نقیضین. طنز، ابزاری برای برشمردن زشتی های چیزی،
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]کسی یا گروهی از مردم است با بیانی غیر مستقیم. در طنز، گوینده ، برحماقت و ضــــــعف های
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اخلاقی و فساد و تباهی های اجتماعی، به شیوه ای تمسخر آمیز، انگشت می نهد و با این طـرز
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بیان،آن ها را برجسته کرده، در برابر دیدگان خواننده، تجسّم می بخشد؛ بنابر این، طنز زمـینه ای
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اجتماعی دارد و هدفش، اصلاح معایب و مفاسد جامعه و بزرگ ترین هنرش،بیدارگری است.زبـــان
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]طنز، به خلاف هجو و هزل، منزّه و پاکیزه است و پا از جاده ی شرم و تملک نفس بیرون نمی نهد.
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مثال :
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]زاهد از حلقه ی رندان به سلامت بگذر تا خرابت نکند صحبت بدنامی چــــــند
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]" حافظ "
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]هزل
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]هزل، برخلاف طنز که به منظور اصلاح معایب و مفاسد اجتماعی به کار گرفته می شود،غرضی جز
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شوخی ندارد و این غرض،عموماً فردی است و برای انتقام جویی شخصی از آن استفاده می شود.
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]هزل در لغت، به معنی مزاح کردن و شوخی و در مقابل جدّ است و در آن از کلمات نامناسب از نظر
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اخلاقی و یا حرام استفاده می شود؛امّا همیشه چنین نیست و گوینده بدون استفاده از این گونه
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]الفاظ نیز نفرت شخصی خود را به کسی نشان می دهد.مثال :
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]به خواب دوش چنان دیدمی که صدر جهان مرا بخواندی و تشـــریف داد و زر بخشید
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شدم به نزد معبّر ، بگفتـــــــــم این معنی جواب داد که :این جز به خواب نتوان دید
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]" ظهیر فاریابی "
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]هجو
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]هجو در لغت ،مذمّت، دشنام، بد گفتن و نکوهیدن معایب کسی، گروه یا چیزی است و معمولاً با
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دشنام، ناسزا و سخنان تند همراه است؛ امّا در اصطلاح، هر گونه تکیه و تأکیدی بر زشـتی های
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]وجودی یک چیز، خواه به ادّعا و خواه به حقیقت، هجو است.در هجو، اغراض کاملاً شخصی است.
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]با تلخیص از کتاب " بدیع در شعر فارسی " ، دکتر تورج عقدایی، ص 156 - 159.
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]توضیح : تشریف: خلعت، لباسی که بزرگی به عنوان هدیه به کسی دهد.

سلام
همه انسانها باید اقا باشند وگرنه بچه ها از سر و کولشان بالا می روند جناب سرکار حامی

شوخ طبعی و سلامت روان

به دنبال شادکامی
داوید مایرز، نویسنده کتاب «به دنبال شادکامی؛ چه کسی شاد است و چرا؟» شادکامی را چنین تعریف می کند: حسِّ خوشی؛ احساس اینکه زندگی، در کل، به خوبی و خوشی ادامه می یابد.
او می نویسد که این احساس، از طریق رسیدن به چیزهای خیلی زیاد و برجسته به دست نمی آید؛ بلکه لذّتهای کوچک، بیشتر می توانند ما را شادمان سازند.
مطالعات و پژوهش های روان شناسان در سالهای اخیر، نشان می دهد که اگر مردم، عوامل شادکامی نسبتاً پایدار (مانند همسر یا دوستانی مهربان و حمایت کننده، شغلی سالم و سازنده، برنامه تفریحی لذّت بخش و منظّم) را با شادی های کوچک و گذرا (نظیر گرفتن نمره خوب یا تشویق کاری، رفتن به گردش یا مسافرتی کوتاه مدّت) بیامیزند، به بالاترین درجه شادکامی نائل می شوند.
مدّتهاست که ثابت شده خوشبختی به پول و امکانات زیاد، موقعیّت اجتماعی بالا، زن یا مرد بودن، از نژاد خاص بودن، برخورداری از چهره ای زیبا و... بستگی ندارد؛ چرا که اگر نگوییم بسیاری از دارندگان عوامل یاد شده، دارای گرفتاری ها و رنجهای فراوان تری از مردم عادی هستند، می توان گفت که از نظر شادی پایدار و درونی، امتیازی بر دیگران ندارند. پس شادکامی به چه خصوصیات و عواملی مربوط است؟

پژوهش های تجربی، بر: صفات معیّنی از شخصیت، شغل متناسب با مهارتها، پیوندهای صمیمانه دوستی، و ایمان مذهبی تأکید می کنند.
در میان صفات و خصلت های شخصیت، اعتماد به نفس بالا، خوش بینی، برون گرایی و احساس و باورِ کنترل داشتن برخود، اهمیّت بیشتری دارند.
شادی، تنها یک حالت روانی یا ذهنی نیست؛بلکه دقیقاً به وضعیّت مغز نیز ارتباط دارد. دانشمندان عصب شناس، پی برده اند که ترکیبات شیمیایی و کارکرد مغزِ کسانی که دارای خُلق شاد، افسرده، خشمگین و... هستند، با هم تفاوت دارد. شادکامی، هم در زنان و هم در مردان به منطقه جلویی قشر مخ، مربوط می شود؛ گر چه در حالت غمگینی، وسعت این منطقه مغزی در زنان، بیشتر از مردان است.
شادکامی، علاوه بر تغییراتی که در قسمت های شیمیایی مغز ایجاد می کند، بر کارکرد آن نیز تأثیر می گذارد. در یک آزمایش، معلوم شد که تفاوت افراد در پردازش اطّلاعاتی که در زمینه نامیدن و تشخیص کلمات به آنها داده شده است، به میزان حالات شادی آنها بستگی دارد.

ادامه دارد...........

شوخی طبعی و سلامت روان
روان شناسان نامدار، آن گاه که درباره سلامت روان بحث می کنند، شوخ طبعی را یکی از ویژگی های مهم افراد سالم می شمرند. برای نمونه، به دیدگاه آبراهام مازلو(1908 - 1970م)، روان شناس معروف معاصر، اشاره می کنیم. مازلو نیازهای اساسی انسان را به صورت سلسله مراتبی از پایین به بالا، مطابق شکل زیر تعریف کرده است:

این سلسله مراتب را می توان همچون نردبانی پنداشت که همه ما پیش از رفتن به پله دوم آن، باید پای خود را روی پلّه اوّل بگذاریم و پیش از رفتن به پلّه سوم، باید پایمان را روی پلّه دوم قرار دهیم و همین طور تا بالاترین پلّه. به عبارت دیگر، شرط دست یافتن به عالی ترین نیازها (یعنی خودشکوفایی)، ارضای نیازهای پایین تر است.
خودشکوفایی یا (تحقّق خود) را می توان بالاترین مرتبه کمال دانست. کسانی که به این مرتبه برسند (یعنی آنها که نیازشان شکوفا کردن تمام استعدادهای خدادادشان است)،

طبق طرح مازلو، نیازهای سطوح پایین ترشان، یعنی نیازهای جسمانی، ایمنی، محبّت، احترام، دانستن و زیبایی را برآورده ساخته اند. آنها روانْ رنجور و درمانده نیستند و از بلوغ، پختگی، سلامت و آرامش برخوردارند و می دانند که کیستند و به کجا می روند.
مازلو، ویژگی های زیر را مهم ترین خصوصیات خواستاران تحقّق خود می داند:

1)ادراک صحیح واقعیت،
2)پذیرش کلّی طبیعت، دیگران و خویشتن،
3)خود انگیختگی، سادگی و طبیعی بودن،
4)توجّه به مسائل بیرون از خویشتن، وظیفه شناسی و فداکاری،
5)نیاز به خلوت و استقلال؛
6)واکنش مستقل و متّکی بودن به انگیزه های درونی؛
7)تازگی مداوم تجربه های زندگی؛
8)تجربه های عارفانه؛
9)نوع دوستی و احساس همدلی با جامعه انسانی؛
10)داشتن روابط متقابل با دیگران؛
11)اهمیت دادن به هدف، بیش از وسیله و قدرت تشخیص خیر از شر؛
12)شکیبایی، بردباری و مردمگرایی؛
13)حسّ طنز و شوخی مهربانانه؛
14)آفرینندگی و ابتکار؛
15)مقاومت در برابر فرهنگ پذیری و فشارهای اجتماعی.
ادامه دارد..............

مازلو معتقد است که شوخ طبعی افرادِ کاملاً سالم، با شوخی کردن و خندیدن افراد عادی تفاوت دارد.
اشخاصی که از سلامت روان کمتری برخوردارند، به سه گونه شوخی می خندند:

1. شوخیِ خصمانه که لازمه اش آزار کسی است؛

2. شوخیِ برتری طلبانه که به تحقیر شخص یا گروهی دیگر می پردازد؛

3. شوخیِ عصیان در برابر قدرت که نشانه های ضعف و وقاحت را با خود دارد.

شوخی خواستارانِ خودشکوفایی، در عین اینکه فیلسوفانه است و به کلّ انسانها باز می گردد (نه به یک فرد خاص)، غالباً طنزی است آموزنده و علاوه بر خنداندن، نکته ای در آن هست؛ طنزی است اندیشمندانه که به جای خنده بلند، تبسّم و سرتکان دادنی حاکی از فهم و ادراک را در پی خود می آورد. این گونه طنز، تنها مورد تحسین کسانی قرار می گیرد که به همان پایه، از سلامتِ روان برخوردار باشند.
پژوهش های اخیر، ثابت کرده است که شوخی های سالم، یکی از بهترین راههای مقابله با فشارهای زندگی است. خنده، بر فعالیّت سازنده قلب می افزاید، امواج مغزی را نظم می بخشد، دریچه های تنفّسی را اصلاح می کند و ادراک از درد را کاهش می دهد.
شوخی و خنده ای که از انگیزه های سالم بر می خیزد، تراوش هورمونهای مربوط به فشار روانی را کم می کند و توان سیستم ایمنی بدن را بالا می برد. از این رو، حتی در بیماری های وخیم و مهلک، شوخ طبعی کمک می کند تا بیمار با شادی و آرامش بیشتری زندگی خود را سپری کند.
بذله گویی، خندیدن و خنداندن، راههای مثبتی برای ابراز هیجانهای خوشایند، و نیز عوامل مؤثرّی برای غلبه بر ترس و تردیدها هستند. با شوخ طبعی متعادل و درست، می توان با دیگران پیوند دوستی برقرار کرد و از شعله ور شدن زبانه خشم، جلوگیری نمود؛

چرا که غیر ممکن است خنده و خشم را با هم بیامیزیم و در حال بذله گویی، بر سر کسی فریاد بکشیم!
حال که مزاح و خنده تا این اندازه بر سلامت روان، تاثیر مثبت دارند، بیایید به استقبال این داروهای رایگان برویم و با سهیم کردن دوستان و آشنایان در موضوعات خنده آور، شادی خود را چند برابر کنیم.

طرح سه میمی شادی!
خانم الیزابت هارلوک، روان شناس معاصر، سه «میم» را عوامل اصلی شادی می داند:

1)محبوبیت،
2)مقبولیت،
3)موفقیت.
محبوبیت یعنی دیگران را دوست داشته باشیم و دوستمان داشته باشند.
مقبولیت، یعنی مورد پذیرش دیگران بودن و انجام دادن تعهّد و مسئولیتی مشخّص.
موفقیت، یعنی موفّق بودن در کارها، بخصوص در کار و وظیفه اصلی، و داشتن انگیزه موفقیّت.

منابع
1. روان شناسی کمال، دوآن شولتس، ترجمه: گیتی خوشدل، تهران: نو، 1362 ش.
2.Atkinson,R,L etal "Hilgad's Intrroduction to Psychology" 13th editon, 2000, Harcourt college Publishers, U.S.A
3.Hales, Dianne' "An Invitation to Health" 8th, 1999, IT P,u.S.A
4."Personality Development".

پدیدآورنده: دکتر محمود گلزاری
حدیث زندگی :: بهار 1379، پیش شماره 2

سلام من تقریبا 100 % اطمینان داشتم که سرکار حامی آقا هستند...تعجب کردم واقعا...آخه شکل حرفها وخاطرات حتی مال خودشون مردونه بود... ببخشید اگر ما اومدیم بحث متن عربی رو مطرح کردیم.حالا یه سوال شما توی این قضیه ی متعه چرا از آقایون دفاع کردید...ضمنا پیشنهادی هم به مدیران سایت داشتم که اگر جنسیت کاربران مشخص بشه طوریکه نیاز به دیدن پروفایل نباشه بهتر است اینطوری شوخی ها و حرفها با احتیاط بیشتری ادامه پیدا میکنه.همه که مثل pinockhio معلوم نیستند.البته جدیدا خواهر pinockhio هم دنیا اومده که تا چند روز دیگه احتمالا عضو میشه.:khandeh!:

salam aghaie hami lotfan javabe mano bedid ke chera khoda ensan ra az hame bala tar midanad
:Sham:

man az hame bekhosos jenab hamy ke hanoz nashenakhte baghi mande and taghaza daram ke begoyandsalam aghaie hami lotfan javabe mano bedid ke chera khoda ensan ra az hame bala tar midanad:Sham::Sham::Sham::Sham:

حامی;48836 نوشت:
سلام دوستان چرا فکر می کردید من آقا هستم؟

سلام بر جناب استاد آقاي حامي اينم يك خاطره ديگه از حقير

چند مدت قبل رفته بودم اتاق يكي از همكاران سر بزنم داشت روي مطلبي كار مي كرد به يك اصطلاح انگليسي برخورد كرده بود ، ازم پرسيد كه معناي اون چيه ؟

معني اون لغت رو بهش گفتم و بعد خودش گفت من هميشه مي رم سرچ تصويري تو گوگل مي زنم !! تصاوير نتيجه جستجو رو نگاه مي كنم تا معني لغت رو پيدا كنم !! همينطور كه داشت صحبت مي كرد رفت تو گوگل .......

از اين كارش ناراحت شدم تو دلم گفتم غير اخلاقي ترين كار رو مي كني چون معلوم نيست چه جور تصاويري تو نتيجه مي آد خصوصا اون كلمه كه نتيجه جستجوش هم از قبل معلوم بود !!!

بهش گفتم خوب بهتر نيست يك برنامه لغت نامه انگليسي داشته باشي توش جستجو كني يا تو ديكشنري آنلاين بگردي !

نگام كرد و هيچي نگفت .
.
.
.
.

چيه ؟ ميگيد چرا نگفتم چه كلمه اي !!

بخاطر شما نبود چون بعضي بچه هاي شيطون گاه گاهي اينجا ها پيداشون مي شه ، نگفتم !!!

توحید صمدی;48799 نوشت:
بسم الله
قبل آغاز کلام از سرکار خانم حامی .

حامی;48836 نوشت:
سلام دوستان چرا فکر می کردید من آقا هستم؟

عاشق;48866 نوشت:
سلام بر جناب استاد آقاي حامي اينم يك خاطره ديگه از حقير

سلام ، :Gig:همه خوبید انشاء الله ؟:Gol: مثل اینکه حس شوخ طبعی بزرگان سایت شکوفا شده ، حالا جناب حامی واقعا سرکار هستند؟

نیایش سبز;48867 نوشت:
سلام ، :Gig:همه خوبید انشاء الله ؟:Gol: مثل اینکه حس شوخ طبعی بزرگان سایت شکوفا شده ، حالا جناب حامی واقعا سرکار هستند؟

سلام

نه جناب حامی سرکار نیستند ما سرِ.کاریم:khandeh!:

مسترشکلات;48847 نوشت:
salam aghaie hami lotfan javabe mano bedid ke chera khoda ensan ra az hame bala tar midanad
:Sham:

man az hame bekhosos jenab hamy ke hanoz nashenakhte baghi mande and taghaza daram ke begoyandsalam aghaie hami lotfan javabe mano bedid ke chera khoda ensan ra az hame bala tar midanad:Sham::Sham::Sham::Sham:


سلام
مستر شکلات چقدر خوردنی هستید:Khandidan!:
فکر کنم شوخی شما هم گل کرده تو این تاپیک سئوال انحرافی می پرسید:khandeh!:
پاسخ شما را خصوصی می هند البته گروه کلام .

نیایش سبز;48867 نوشت:
سلام ، :gig:همه خوبید انشاء الله ؟:gol: مثل اینکه حس شوخ طبعی بزرگان سایت شکوفا شده ، حالا جناب حامی واقعا سرکار هستند؟

سلام
زیاد فرقی نداره
همه ما هم هورمون مردانه داریم همه زنانه.

هر چند ما جايزه اي را كه قرار بود جناب حامي به خاطرات تبليغي بدهند ، دريافت نكرديم (هر چند مي دونيم جايزه طلبه ها چيه ! البته چي بهتر از صلوات ) اما بهتره تا زياد ازش نگذشته و يادمون نرفته بگيم :

امسال ماه رمضان كه تبليغ بودم هيئت امناء‌ بهم گفته بودند حاج آقا تو محله ما هر چي دختر محجبه و خوب هست ، موندند و اما متأسفانه دختران بزك كرده و معلوم الحال ، زود شوهر مي كنند .:Ghamgin:

يكي از روزا يه خانمي هم اومد پيشم اما به جاي اينكه طبق معمول سئوالي بپرسه شروع كرد به تعريف كردن از خواهرش كه خواهرم مذهبي است و مؤمنه و مداحه و ...

من با تعجب داشتم گوش مي دادم كه خدايا چرا اين چيزا رو داره به من مي گه فكر مي كنه من مجردم يا كه مي خواد براش كاري بكنم آماده شدم كه پاسخ مناسب به بنده خدا بدم كه گفت:

اگه برا خواهرم مرد خوبي پيدا شد واسطه بشيد خدا خيرتون بده !

گفتم :‌ خواهر محترم چند سالشونه ؟

گفت : پنجاه سال!!

از اون خانم محترم كه جدا شدم با خودم فكر كردم راستي چرا بايد جامعه اينجور بشه !!

از تمام عزيزان مي خوام جدا دعا كنند كه خداوند به خواهران مؤمن و با حجاب ما در برابر فشارهاي اينچنيني صبر عنايت فرمايد.

آمين يا رب العالمين

عاشق;48924 نوشت:

از تمام عزيزان مي خوام جدا دعا كنند كه خداوند به خواهران مؤمن و با حجاب ما در برابر فشارهاي اينچنيني صبر عنايت فرمايد.

آمين يا رب العالمين

سلام
البته ما نیز مقصریم
چون از کار خیر می ترسیم
خر خودمون از پل گذشته کاری حتی به اقوام نزدیک و فامیل ها هم نداریم
خدا در قرآن فرمود: زنان پاک برای مردان پاک اند
ما وظیفه داریم در تحقق این امر الهی تلاش کنیم.
نکته: نباید بترسیم از این که واسطه خیر شویم باید معرفی کنیم اما در کنار آن هم بگوییم من فقط واسطه هستم خودتان باید از تحقیق و مشاوره و...کمک بگیرید ببینید تناسب دارید یا نه
البته
من به شدت اعتقاد به تعدد زوجات دارم البته نه برای همه برای افراد دارای شرایط (وای به حال کارشناسانی که به خاطر رضایت برخی از خلایق نه خالق حرفی بنویسند یا بگویند و....)
(خدایا خودت شاهدی این را فقط فقط براساس تجارب مشاوره ای خودم و به خاطر دختران سی ساله ، سی و پنج ساله، چهل ساله نوشتم که کسی تا حالا سراغشون نرفته از زندگی خود سیر شده اندو راضی به مرگ خود هستند و برخی حتی به خودکشی فکر می کنند و برخی هم اقدام خودکشی کرده اند)

می دانم بسیاری از خانم های محترم سایت با این کلام من مخالفند
اما خواهش می کنم
خواهش می کنم به حرفم که نه از روی هوس است بلکه از روی دلسوزی است بیشتر فکر کنند و به قیدی که زدم دقت کنند (افراد دارای شرایط عقلی،اقتصادی، عاطفی و شرعی).

من به شدت اعتقاد به تعدد زوجات دارم البته نه برای همه برای افراد دارای شرایط (وای به حال کارشناسانی که به خاطر رضایت برخی از خلایق نه خالق حرفی بنویسند یا بگویند و....)
(خدایا خودت شاهدی این را فقط فقط براساس تجارب مشاوره ای خودم و به خاطر دختران سی ساله ، سی و پنج ساله، چهل ساله نوشتم که کسی تا حالا سرغشون نرفته از زندگی خود سیر شده اندو راضی به مرگ خود هستند و برخی حتی به خودکشی فکر می کنند و برخی هم اقدام خودکشی کرده اند)

می دانم بسیاری از خانم های محترم سایت با این کلام من مخالفند
اما خواهش می کنم
خواهش می کنم به حرفم که نه از روی هوس است بلکه از روی دلسوزی است بیشتر فکر کنند و به قیدی که زدم دقت کنند (افراد دارای شرایط عقلی،اقتصادی، عاطفی و شرعی).

البته اعتقاد بالا
به دلیل دیگری هم هست
روابط نامشروع که به خانواده ها کشیده شده است زنا که کولاک می کند (شوخی نداریم باید حقایق را گفت)
در مشاوره ها شکایت خانم ها حتی برخی از خانم های مذهبی از شوهران شان(اس ام اس ها، روابط و....مشکوک) برای ما ......
قبلا از روابط بی مرز و حد دختر و پسر شکایت می شد الان طوفان هوس به خانواده ها کشیده شده است
مخالفت با قانون خدا هر چند با مزاح و.....بدون توجه به ظرافت حکم سبب می شود دود این آتش به چشمان خودمان هم برود(پناه بر خدا از شر هوس مان)

از سر کار خانم نرگس و مریم تشکر می کنم
که با مطالب بالا احساسی (مثل بسیاری از خانم های حتی متدین) برخورد نکردند.
برخی از خانم ها با این کلام این قدر مخالفند که نمی گذارند کلام ما منعقد شود و حرفم تمام شود.
حرف های من قید های قرص و محکم خود را دارد.
افرادی که با پست های من در رابطه آگاهی دارند خوب می دانند
که من
-مخالف هوس رانی مردانی هستم که از پس یک زندگی بر نمی آیند
- مخالف افرادی هستند که شرایط اقتصادی مناسب ندارند
- مخالف ازواج متعدد مردانی هستم که فقر عاطفی دارند
در آخر از شما استدعا دارم
تاپیک و خدا محاکمه می شود را بار دیگر بخوانند
http://www.askdin.com/showthread.php?t=1541

(افراد دارای شرایط عقلی،اقتصادی، عاطفی و شرعی).[/quote نوشت:

دعای زنان
خدایا این شرایط را در مورد همسران ما محقق نکن

رفتن به پاکستان برایم واجب شده
روزی یکی از دوستانم را که در مدرسه خوابگاه داشت، در خیابان دیدم که صبح زود ساکی به دست گرفته بود به او گفتم ان شاءالله مسافرت می روی گفت بله وقت ندارم از رفقا حلالیت بطلبم شما از طرف من این زحمت را بکش. گفتم کجا؟ گفت: پاکستان.
گفتم: جدی
گفت: بله برای من واجب شده که بروم و دیگه تأخیر بیش از این مناسب فردی مثل من نیست.
از همدیگر خداحافظی کردیم
ساعت 9 صبح او را در کلاس درس دیدم
با عصبانیت گفتم نرفتی؟
در حالی که به موهای براقش (اشاره به رفتن به حمام ) دست می کشید گفت چرا رفتم و زود هم برگشتم
ح. قدیری

سلام...پس نتیجه ی اخلاقی بحث تعیین جنسیت این شد دیگه؟ نامعلوم:khandeh!:
بابا ما گفتیم توی این تاپیک میایم گه گاهی یه شوخی چیزی با جناب حاج خانم/آقا می کنیم که انگار احتیاط لازم است سایت لغزنده است.:khandeh!:

maryam;48578 نوشت:
سلام علیکم
شانس بیاریم کسی نتونه ترجمه کنه وگرنه.............:Labkhand::Labkhand:

عربیم خوب نیست اما تونستم ترجمه کنم ....:Labkhand:

بابا داشتیم با حکایات طلبگی حال میکردیم که باز هم این بحث زن دوم رو انداختید وسط چقدر بگیم ما زن دوم و سوم و... رو نگه داشتیم برا بهشت.:khandeh!:مخصوصا ما طلبه ها که اصلا دنبال این حرفا نیستیم.:Gig:

نقل قول:
سلام ، :Gig:همه خوبید انشاء الله ؟:Gol: مثل اینکه حس شوخ طبعی بزرگان سایت شکوفا شده ، حالا جناب حامی واقعا سرکار هستند؟

سلیلة الزهراء;48868 نوشت:
سلام

نه جناب حامی سرکار نیستند ما سرِ.کاریم:khandeh!:

خیلی بامزه گفتین (علامت خنده) من تقریبا مطمئنم ایشون جناب هستن نه سرکار بخصوص با این اعتقاد شدید و حمایت از تعدد زوجات(علامت خنده)
می بخشید از بکار بردن اون شکلک ها خوشم نمیاد اما واسه اینکه بار متن منتقل شه تو پرانتز عرض کردم:Gol:

محمد;49043 نوشت:
بابا داشتیم با حکایات طلبگی حال میکردیم که باز هم این بحث زن دوم رو انداختید وسط چقدر بگیم ما زن دوم و سوم و... رو نگه داشتیم برا بهشت.:khandeh!:مخصوصا ما طلبه ها که اصلا دنبال این حرفا نیستیم.:gig:

سلام
من هم موافقم
البته نا با بحث بهشت، با این که تاپیک از مسیر داره خارج میشه.
خوب من راننده این تاپیکم بنابراین
از این به بعد از سرکار خانم مریم تقاضا دارم قصاب مانند، پست های بی ربط به شوخ طبعی و حکایات طلبگی را قلع و قمع کنند.
هر کسی دوست دارد ادامه این بحث ها را داشته باشد تاپیک جدید
یا علی

سلام
به نظرم این پست تو پست های بالا هدر رفت پس یه بار دیگه بخونید
رفتن به پاکستان برایم واجب شده
روزی یکی از دوستانم را که در مدرسه خوابگاه داشت، در خیابان دیدم که صبح زود ساکی به دست گرفته بود به او گفتم ان شاءالله مسافرت می روی گفت بله وقت ندارم از رفقا حلالیت بطلبم شما از طرف من این زحمت را بکش. گفتم کجا؟ گفت: پاکستان.
گفتم: جدی
گفت: بله برای من واجب شده که بروم و دیگه تأخیر بیش از این مناسب فردی مثل من نیست.
از همدیگر خداحافظی کردیم
ساعت 9 صبح او را در کلاس درس دیدم
با عصبانیت گفتم نرفتی؟
در حالی که به موهای براقش (اشاره به رفتن به حمام ) دست می کشید گفت چرا رفتم و زود هم برگشتم

----------------------
ح. قدیری

مسأله گوی ناشی
در یکی از مساجد بزرگ همدان منبر می رفتم. عده زیادی از بازاری های متدین و مؤمن پای منبر می آمدند. قبل از منبرم فردی مسأله شرعی می گفت. یک بار زودتر به مسجد رسیدم. ایشان مشغول گفتن مسأله بودند و درباره حرمت تراشیدن ریش سخن می گفتند. بعد از بیان مسأله از خودش تفسیری آورد که سبب ناراحتی قلبی عده زیادی از حضار شد.
او می گفت اصلا وقتی آدم ریشش را می زند. از قیافه هم می افتد قیافه اش مثل گربه می شود. من که مشغول شنیدن سخنان او بودم با شنیدن این حرف یکه خوردم چون عده ای از حضار ریش خود را تراشیده بودند.
ما باید تلاش کنیم افراد را یک قدم به قله اسلام نزدیک تر کنیم نه دورتر.
ما نباید از هر فردی برای گفتن احکام استفاده کنیم. گاهی نگفتن ها به سود اسلام است نه گفتن ها.
-----------------------------------------
به نقل از حاج آقا فقیهی اصفهانی
امروز بحمد خدا در حوزه اولا از روحانیون باسواد برای تبلیغ کمک می گیرند و ثانیا برخی از روحانیون تخصص تبلغ می گیرند. مراکز تبلیغی نباید به هر کسی(مخصوصا افرادی که درس دین نخوانده اند و تخصص ندارند) اجازه ورود به میدان مهم تبلیغ بدهند.

حامی;49079 نوشت:

او می گفت اصلا وقتی آدم ریشش را می زند. از قیافه هم می افتد قیافه اش مثل گربه می شود. من که مشغول شنیدن سخنان او بودم با شنیدن این حرف یکه خوردم چون عده ای از حضار ریش خود را تراشیده بودند.
تخصص ندارند) اجازه ورود به میدان مهم تبلیغ بدهند.

سلام.
چه مثال بيخودي هم آورد!!!
ريش تراشيدن چه ربطي به گربه داره!!!
باز اگر مي گفت مثل صورت خانمها ميشود يك چيزي .
البته اين هم نبايد در جمع و به صورت توهين آميز گفته بشه.
گذشته از اين، ايشان بهتر بود فقط حكمش رو مطرح مي كردند ديگه قضاوت و تصميم گيري با خود اشخاص هست.

حامی;49079 نوشت:

امروز بحمد خدا در حوزه اولا از روحانیون باسواد برای تبلیغ کمک می گیرند و ثانیا برخی از روحانیون تخصص تبلغ می گیرند. مراکز تبلیغی نباید به هر کسی(مخصوصا افرادی که درس دین نخوانده اند و تخصص ندارند) اجازه ورود به میدان مهم تبلیغ بدهند.


بلبلان خاموش

به یک روحانی گفتم شنیده ام وقتی محل خودتان می روید سخنرانی نمی کنید!
چرا تو که سال ها در قم درس خوانده ای وقتی به محل خودتان می روید سخنرانی و موعظه نمی کنید.
با خنده گفت: خدا رحمت کند سعدی رو:

نه عجب گر فرو رود نفسش
عندلیبی، غراب هم قفسش

بله نباید تعجب کنیم اگر ببینیم در قفسی کلاغ و بلبل در یک قفس باشند و بلبل با قارقار کلاغ سکوت اختیار کند.
بعد آهی کشید و گفت:
مردی در محل ما قبلاً واسطه بین غربتی ها و مردم روستا برای معامله و داد و ستد الاغ بود. بعد که نسل الاغ ور افتاد و غربتی ها هم ماشین سوار شدند. او به مسجد آمد و در مجالس ترحیم از شرکت مردم در مراسم تشکر می کرد
بعد پیشرفت کرد و با مرگ قرآن خوانی کرسی او را گرفت و سپس به جای قرآن مداحی کرد و الان سخنرانی هم می کند.
مردم روستا با سواد و بی سواد هم با شرکت و ماندن در سخنرانی های او راضی به کارش هستند و حتی از او هم دعوت می کنند در مقابل از روحانیون با سواد هم دعوتی ندارند.
من هم نمی خواهم خودم را بر مردم تحمیل کنم البته افراد اهل دقت تلاش می کنند با جلسات خصوصی تبادل نظر کنیم.

حاج آقا عادت داشت شبها می رفت بعضی از بچه ها رو برای نماز شب بیدار می کرد:Sham:یه شب که حاجی به مسافرت رفته بود ، یکی از بچه ها تصمیم گرفت یه خورده حال بچه ها رو بگیره یه چوبی برداشت به جای عصای حاج آقا یکی یکی میرفت دم در حجره ها عصا رو به در میزد و فرار میکرد :khaneh:بچه ها که فردا بیدار شدن فهمیدن که چه کلاهی سرشون رفته یکی دیگه سر کارشون گرفته،حسابی اعصابشون به هم ریخته بود:Narahat: گفتن امشب حالشو میگیریم !همه دست به یکی کردن داخل یه حجره جمع شدن اومد که در حجره رو باز کنه پتو رو انداختن رو سرش شروع کردن به زدن :dar:یکی از بچه ها یه دفعه فریاد زد بچه ها این حاج آقایه!؟عصاش از زیر پتو اومده بیرون؟؟؟:hajaagha: دو تا پا داشتن دوتای دیگه قرض گرفتن فرار کردن. :farar:
حاج آقا با این که می دونست کیا بودن هیچ وقت به روی خودش نیاورد
:Gol:

سادات;49085 نوشت:
سلام.
باز اگر مي گفت مثل صورت خانمها ميشود يك چيزي .

بنده خدا فکر مجردها رو کرده ؟؟؟
موضوع قفل شده است