درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=Georgia]پس دانستيم كه «متخيّله» اگرچه از کلمه «خيال» مشتق است ولی با قوه خيال که خزانه صور است فرق دارد اگرچه گاهی از قوه خيال به قوه متخيّله نيز تعبير مي‌شود.
گاهي متصرفه را به «مذكّره» يا «ذاكره» تعبير می كنند و آن بدين خاطر است كه متصرفه برای احضار مطالب فراموش شده نيز به كار می رود كه در ميان معانی و صور مخزونه جستجو و كاوش می كند تا گمشده و فراموش شده را بجويد.
قوه متصرفه چون كارش تركيب و تفصيل صور و معانی است در وسط قرار گرفته تا به هر دو جانب دست داشته باشد زيرا متخيله نه مانند حس ظاهر صرف قبول انفعال است و نه مانند قوه خيال صرف نگهداری، بلكه فعل است و تصرف در امور ذهنی می کند و از همين جهت آن را متصرفه گويند.

[=Georgia]جناب ملاصدرا در فصل ثالث باب خامس سفر رابع اسفار در دليل مغايرت متخيله با قواي ديگر مي‌فرمايند:
« یکی از دلایلی که مغايرت متخيله با ساير قوا را می رساند این است که فعل و عمل غير از ادراك و نظر است، زيرا ما مي‌توانيم بعضي از صور محسوسه را با بعض ديگر تركيب كنيم و يا اين كه بعضی از آنها را از بعض ديگر جدا نمائيم، البته نه بدان نحوی كه از خارج مشاهده مي‌كنيم مانند تصور حيواني كه سر آن سر انسان و ساير بدنش مانند بدن اسب است و دارای دو بال هم می باشد. چنين تصرفی برای قوای ديگر ثابت نيست، معلوم مي‌شود كه در ما قوه‌ای غير از آن قوا است كه می تواند در مدرَكات تصرّف كند.»

[=Georgia][=georgia]جناب علامه شعرانی در شرح تجريد الاعتقاد پیرامون قوه متخیله گوید:
«متخيّله قوه‌ای است در نفس انسان كه می تواند صور و معانی گوناگون را با يكديگر تركيب كند و يا مفاهيم مختلف را كه در يك چيز جمعند از هم جدا سازد و بالجمله قوه‌ايست متصرِّف در ادراكات ذهنی و هيچ قوه در افراد انسان آن قدر مختلف نيست كه متخيله است. شعرای معروف و نويسندگان بزرگ و مخترعين و خطبای مشهور و دانشمندانی كه در بيان مسائل علمی و استدلال و برهان آوردن، غايت مهارت دارند و امثال آنها، در قوه متخيله بسيار قوی هستند و آن كه در اين قوه ضعيف است هر چند دانشمند بزرگ باشد در بيان و احتجاج چندان توانا نيست و شايد برای مطلبي جزئی چند صفحه بنويسد اما خواننده مقصود را در نيابد و او نتواند معاني و مفاهيم ذهني را به تركيبي بليغ ادا كند ...»

[=Georgia]اين فرمايشی که از جناب علامه شعرانی نقل نمودیم كلامي كامل و حكمی در غايت استحکام است و گویای این حقیقت که هر چقدر قوه متصرفه افراد منزَّه‌تر و تطهير يافته‌تر باشد آثار قلمی و گفتاری ايشان قوی تر و محكم‌تر خواهد بود چرا كه در گفتار و نوشتار، تدوين و دسته‌بندیِ صحيح كلمات نقش اساسی را بر عهده دارد و تنها قوه‌ای كه در انسان عهده‌دار اين نقش است، قوه مدبره متصرّفه است.
در مورد مکان آلت متصرفه در مغز انسان نیز باید بگوییم: موضع آن اولِ بطن وسط (بطن دوم) مغز می باشد.

[="Georgia"][="Blue"]در مورد خواب و تعبیر آن، همانطور که قبلا به عرض محضر رسید قوه خیال نقش فراوانی دارد زیرا خیال قوه ای برای ذخیره سازی صور گوناگون و قوه ای برای صورتگری معانی جزئیه بود. حال گوییم که قوه متصرفه نیز در رویت خوابهای صادق و کاذب نقش بسزایی دارد. قوه متصرفه انسان با ترکیب و تفصیل معانی و صور گوناگون گاه به حکایت گری صحیح از واقعیات با نمادها و علائم متناسب می پردازد و گاه نیز با دوخت و دوز بی تناسب اشکال و صور، خیالات باطل و افکار ناشایست و سوء ظنها و آرزوهای دست نیافتنی شخص را به تصویر می کشد. لذا برای پی بردن به معانی اصلی صوری که در خواب دیده می شود نیاز به تاویل و یا تعبیر خواب می باشیم. اگرچه هرخوابی تاویل و تعبیر ندارد بلکه از قسم اضغاث احلام است که ناشی از بی طهارتی ذهن و خیال و متصرفه در طول شبانه روز بوده و نمیتوان به مطابقت آنها با واقعیت حسابی باز کرد
می توان اضغاث احلام را بر سه قسم دانست:
الف: منشاء آن وساوس ‍ شيطانى است كه موجب اذيت و وحشت بيننده مى گردد يا اينكه او را به امرى كه شرعا منكر است يا منجر به منكر مى گردد، تحريص و ترغيب مى نمايد
ب: يا اينكه منشاء آن حديث نفس وافكار و خيالاتى كه در خود شخص موجود است مثل اينكه با كسى كينه دارد پس در خواب خود را مشغول منازعه و مجادله و محاربه مى بيند
ج: يا اينكه منشاء آن غلبه اخلاط(صفرا و سودا و بلغم و خون) است؛ مثلا اگر صفرا غالب شود، در خواب رنگهاى زرد و طعمهاى تلخ و مسموم و صاعقه ونظاير اينها مى بيند؛ زيرا صفرا گرم و تلخ است . و كسى كه سودا بر او غالب باشد چيزهاى سوزنده ورنگهاى سياه و طعمهاى ترش ‍ مى بيند. و كسى كه بلغم بر او غالب باشد رنگهاى سفيد و آب و باران و برف مى بيند. و كسى كه خون بر او غالب باشد رنگهاى قرمزو طعمهاى شيرين و انواع طرب مى بيند.

[=Georgia]لازم به ذکر است که فرق بين تأويل و تعبير خواب نیز این است که تأويل، برگرداندن صورت خواب است به معنای آن، اما تعبير عبور دادن شخص از صورتهای خواب دیده است به سوی واقع، چرا كه معانی پس از نازل شدن از مرتبه خودشان و ظاهر شدن در مرتبه حس انسان نیازمند به تعبير هستند. پس در هر تأويلی تعبير نيست چرا كه تاویل کننده خواب، فقط صورت را به معني برمی گرداند و ديگر احوال و اوضاع و عادات خواب بيننده را لحاظ نمی كند اما در هر تعبيری تأويل هست زيرا تعبیر کننده خواب، با توجه به اوضاع و احوال خواب بيننده، علاوه بر برگرداندن ظاهر خواب به باطن آن، خواب بيننده را از صورت ظاهری خواب به معنای واقعيِ متناسبِ با شخص او، عبور مي‌دهد. مثلاً صورت شير را مطلقاً به علم تعبير نمي‌كند بلكه از خواب بيننده می پرسد به چه كاری مشغولی؟ اگر گفت به درس و بحث مشغولم، خواب را تعبير به علم می كند و اگر حرفه دیگری داشت، خواب را تعبير به مال و ثروت می كند.

اویس;359566 نوشت:
وظيفه قوه متصرفه تصرف در صورتهای ذخیره شده توسط قوه خيال و تصرف در معاني جزئيه مدركه است که این تصرف يا به نحو تركيب يا به نحو تفصيل صور و معانی خواهد

سلام

آيا ارداه بهشتيان در بهشت نسبت به هرآنچه كه اشتها دارند توسط همين قوه متصرفه صورت ميگيرد؟

[=Georgia]

معلق;360393 نوشت:
آيا ارداه بهشتيان در بهشت نسبت به هرآنچه كه اشتها دارند توسط همين قوه متصرفه صورت ميگيرد؟

خیر . همانطور که خدمتتان عرض نمودیم قوه متصرفه قوه ای است برای تصرف کردن در ادراکات ذهنی که این تصرفات گاه به نحو تفصیل است و گاه به نحو ترکیب، در حالی که بهشت و ادراک نعمتهای آن حقیقتی ورای ادراکات ذهنی و تصرفات در آنها می باشد. اراده بهشتیان در بهشت نسبت به مشتهایشان مربوط به مقام کن و مقام همت ایشان است که در اینده به عرض محضر خواهد رسید.

[=Georgia]نکته ای را که به مناسبت ذکر تاویل و تعبیر خواب و نیز به مناسبت سوال جناب معلق، شایسته بیان می بینم این است که همة خوابها به یکی از این دو دلیل محتاج به تعبير نيستند:

  1. يا بخاطر اين است كه صورت خواب، چنان مطابق با واقع است كه عين صورتی که در خواب دیده در عالم واقع پياده می شود، مثل اين كه در خواب مي‌بينيم در امتحان پایان ترم قبول شده ایم و همين امر در بيداری هم تحقق مي‌يابد. این چنین خوابهایی که به عینه در بیداری محقق می شوند دلالت بر قوت خواب بیننده داشته و نیاز به تعبیر ندارند. در حقیقت این خوابها آئینه ای است از انعکاس تصویر واقعیتی در لوح نفس بدون تصرف قوه متصرفه در آن. لذا گفته‌اند وقتی كه نفس به ملکوت عالم متصل شد و چيزی را ادراك کرد، در اين صورت اگر نفس بتواند بر قوه متصرفه خویش مسلط شود و جلوی تصرفات وی را بگیرد، آن وقت خواهد توانست به طور كامل مدرَكات خود را ثابت و مطابق با واقع نگاه دارد. پس در چنين حالت اگر نفس در حال بيداری باشد به تذكر احتياج نمی شود و اگر در حال خواب باشد به تعبير نيازمند نمی باشد و اگر وحی باشد به تأويل احتياج نخواهد داشت.
  2. گاهي نیز چون صورت خواب، متأثر از شورش و هیجان طبیعت بدن است در چنين احوالی نيز صورتی که در خواب دیده تعبير ندارد. اين خوابها را كه خوابهای كاذبه يا اضغاث احلام می گويند (در عرب، دسته گياه را اضغاث مي‌گويند، زيرا كه از هر نوع گياه تر و خشك و سبز و زرد و سرخ در آن هست) دارای اسباب سه گانه می باشند؛(ادامه دارد)

[=Georgia]

  1. يا اين كه در بيداری كسي را بسيار ديده و با او مأنوس بوده لذا صورت آن در خيال او باقی مانده و اكنون كه خوابيده، صورت آن از خيال به حس مشترك منتقل گشته و به عينه مورد مشاهده قرار گرفته است، چنين خوابی هرگز تعبير ندارد چنان كه خدای متعال مي‌فرمايد: (قالوا اضغاث احلامٍ و ما نحن بتأويل الاحلام بعالَمين)(يوسف / 44)
  2. و يا اين كه در بيداری، بسيار در اندیشه کسی بوده ، لذا در خواب مفكّره، صورت او را در خيال القاء نموده و سپس در حس مشترك مورد مشاهده قرار گرفته است، اين خواب هم تعبير ندارد.
  3. و يا اين كه مزاجِ روح بخاری که حاملِ قوه خيال است تغيير يابد و به حسب آن افعال قوه خيال نيز متغيّر شود. پس كسي كه بر مزاجش گرما و خون غالب گرديده، قوه خيالش این حقیقت را به صور آتش و حمام و بخار حکایتگری مي‌كند. چنين خوابي چون از زيادتی خون است تعبيری ندارد. گروهی را بواسطه خوردن زیاد سير و پياز و فلفل و باقلا و عدس، صفراء غالب می شود لذا در خواب اشياء زرد رنگ مثل چراغ و مشعل و قنديل و آتش مي‌ببينند. گروهي كه بواسطه خوردن دوغ و امثال آن، بلغمشان زياد باشد، اغلب خواب حوضها و درياها و برف و باران را مي‌ببينند. گروهي كه سوداء بر آنان غالب شده اغلب خواب اشياء سياه را مي‌بينند. خواب هيچ يك از اين گروه تعبير ندارد. البته اين بدان معني نيست كه هر كه خواب دريا و حوض و برف و باران ببيند دالّ بر غلبه كردن بلغم بر مزاجش باشد بلكه گاهی اين صور حاكی از آن حالتِ ناپايدار نفسانی است خصوصاً اگر همراه با غم و اندوه و كسالتِ جسماني خواب بيننده همراه باشد.

[="Georgia"][="Blue"]گرچه متاع ما در این بازار، بی بها و بی رونق است اما به یمن نگاه آن صاحب عطا، همچنان به عرضه و مقبول افتادن این بساط در پیش چشم صاحب دلان چشم امید دارم...
از آنچه گفتیم معلوم می شود همه آنچه را که قوه خیال در خواب برایمان صورتگری می کند و قوه متصرفه در آنها ترکیب یا تجزیه می نماید از زمره حقایق ملكوتی كه بر نفس افاضه می شود نيست بلكه اكثر این تصاویر مربوط به اموری است كه شخص در بیداری بدانها اشتغال بيشتری دارد كه به تعبير جناب بوعلي سينا در فصل دوم مقاله چهارم نفس شفا اين امور به دو قسم طبيعی و ارادی تقسيم مي‌شوند؛ اشتغالاتِ طبيعیِ قوه خيال انسان، همان غالب شدن اخلاط چهارگانه بر مزاج فرد است که در پست قبل توضیح دادیم و اشتغالات ارادی نیز عبارت از اندیشیدن و مشاهده كردن زياد یک شخص یا یک چیز خاص در عالم بيداری مي‌باشد.
بر این اساس بايد سبب اصلی احتلام شدن افراد در خواب را نوعا از قسم اول دانست یعنی چون به روال طبیعی، ماده مني پس از چندی در انثيين زیاد می شود طبيعت بدن انسان براي خارج کردن و تعادل آن اقدام به دفع مي‌كند، لذا بواسطه قوه خیال در خواب غالبا صور زیبایی را به حسب حشر افراد بدانها در بیداری، ترسيم نموده و با مجامعت با آنها در قوه خیال، مني زائد را از خود خارج مي‌كند، اين حالت اگرچه اكثراً در هنگام خواب ایجاد می شود ولی در بعضي افراد در حالت بيداري نیز پیش می آید که ناشی از قوت زیاد قوه خیال افراد می باشد.
لازم به ذکر است نوع صورتهایی که از این حیث در خواب مشاهده می شوند مربوط به قسم دوم است یعنی به جهت اندیشیدن یا توجه یا مشاهده خاص به جنس مخالف در بیداری است.
[/]

اویس;360981 نوشت:
همانطور که خدمتان عرض نمودیم قوه متصرفه قوه ای است برای تصرف کردن در ادراکات ذهنی که این تصرفات گاه به نحو تفصیل است و گاه به نحو ترکیب، در حالی که بهشت و ادراک نعمتهای آن حقیقتی ورای ادراکات ذهنی و تصرفات در آنها می باشد.

باسلام و احترام
پس نقش قوه متصرفه بعد از مرگ چيست؟

سلام

سوال قبلی را حذف کردم و کمی تغییرش میدهم
ایا قوه متصرفه و یا متخیله کار ادراک هم انجام میدهد . بیشتر توضیح دهید

[=Georgia]

معلق;365133 نوشت:
باسلام و احترام
پس نقش قوه متصرفه بعد از مرگ چيست؟

با عرض سلام خدمت آقای معلق
در پاسخ به سوال حضرتعالی باید بگویم لزوما همه قوای نفس در تمامی نشئات فعال نیستند اگرچه تعطیل نمی شوند و از بین نمی روند اما در عین حال به دلیل مقتضیات نشئات گوناگون، در برخی از عوالم مجالی برای ظهور و بروز نمی یابند. به عنوان مثال قوای نباتی نفس که عهده دار رشد و نمو جسمانی بدن مادی هستند اگرچه در عوالم بالاتر از بین نمی روند اما در عین حال به دلیل عدم وجود ماده جسمانی در عوالم بالاتر مجالی برای ظهور و بروز ندارند. به همین ترتیب برخی از قوای دیگر مانند قوه متصرفه آنچنان که در دنیا و عالم ماده تاخت و تاز داشتند در عوالم بالاتر تاخت وتاز ندارند اگر چه از آنجا که تمامی ادراکات انسان در عوالم بالاتر و پس از مرگ، بر اساس سعه و ضیق افراد می باشد، خداوند به موجب اقتضائات همین قوای نفسانی افراد در عالم دنیا و تصرفات ایشان، بهشت و جهنم را برایشان مهیا می سازد. یعنی نوع کارهایی که انسان با قوای گوناگون نفسانی خود از جمله قوه متصرفه در دنیا انجام می دهد تاثیر کاملی در گوناگونی ادراکات بهشت و جهنم دارد.

[=Georgia]

zohree-jOon;365874 نوشت:
سوال قبلی را حذف کردم و کمی تغییرش میدهم
ایا قوه متصرفه و یا متخیله کار ادراک هم انجام میدهد . بیشتر توضیح دهید

با عرض سلام خدمت سرکار محترم zohree-jOon
در یک تقسیم بندی کلی قوای نفس رو به دو قسم قوای مدرکه و قوای محرکه تقسیم کرده اند که قوای مدرکه نفس عبارتند از قوای ظاهری و قوای باطنی. قوای مدرکه ظاهری بدن همان حواس پنجگانه ظاهری هستند. قوای مدرکه باطنی انسان نیز عبارتند از : حس مشترک، خیال، متصرفه، واهمه، حافظه، عقل. قوای محرکه بدن انسان نیز عبارتند از قوه شهویه و قوه غضبیه
نکته ای که لازم به ذکر است این است که اگر چه قوایی چون خیال و متصرفه و حافظه در یک تقسیم بندی کلی به عنوان قوای مدرکه قرار گرفته اند اما باید توجه داشت که این تقسیم بندی بیشتر برای این است که بگوییم قوایی چون خیال و متصرفه و حافظه از جمله قوای محرکه نیستند و اگرچه در زمره قوای مدرکه قرار می گیرند ولی مانند قوای مدرکه ظاهری و باطنی دیگر دریافت کننده ادراک جدید از ظاهر یا باطن عوالم نیستند بلکه خیال قوه ای صرفا برای نگه داری و حفظ صورتهای ادراک شده و یا تصویر سازی برای معانی دریافت شده است و قوه متصرفه نیز قوه ای برای ترکیب و یا تجزیه و تحلیل صور و معانی گوناگون است، حافظه نیز قوه ای برای حفظ معانی جزئیه است که در آینده در مورد آن توضیح خواهیم داد.
لذا می توان اینگونه تعبیر کرد که اگر چه خیال و متصرفه و حافظه از جمله قوای مدرکه قلمداد می شوند ولی نسبت به قوای مدرکه دیگر از حیث ادراک در رتبه پایین تر قرار دارند چرا که اساسا کار این سه قوه، ادراک نیست بلکه حفظ و نگه داری و صورتگری و ترکیب و تجزیه صور و معانی ادراک شده توسط قوای دیگر است.

با سلام و آرزوی قبولی عبادت ها برای استاد بزرگوارم وتمامی دوستان عزیز
با عرض پوزش یاد آور می شوم در مهمانی نیز می توان درس وبحث را ادامه داد مخصوصا زمانیکه میزبان رب العالمین باشد.
با تشکر فراوان

[=Georgia]اجازه دهید در ادامه مباحثی که پیرامون قوه خیال و قوه متصرفه به عرض محضر رساندم این نکته شریف را نیز بیان کنم:
چون جبلّی و سرشت قوه خيال حکایتگری و صورتگری معانی است لذا انبياء و ائمه علیهم السلام نيز بر همين اساس مأمورند حقايق و معارف رفيع عرفانی و قرآنی را در قالب مثالها و حکایات و داستانها بيان نمايند، چرا كه ايشان براي هدايت و راهنمايی تمامی افراد بشر مبعوث شده‌اند و عقول اكثر مردم نيز آميخته با وهم و خيال است بوده و توانایی ادراک حقایق کلیه معقوله را ندارد.
استاد علامه حسن زاده در درس پنجاه و دوم دروس معرفت نفس در اين باره می فرمايند:
«
كودكان و خردسالان را در نظر بگيريد، اگر براي آنها حكايات و داستانها از زبان حيوانات مثلاً موش و گربه عبيد زاكانی گفته شود خوب ادراك مي‌كنند و نيك وَجد می نمايند و خوش می خندند و هر چه حكايت ساده‌تر و روانتر باشد بهتر مي‌فهمند و بسيار شگفتي و شكفتگي نشان مي‌دهند. اما اگر مطلبي علمي با ساده‌ترين گفتار گفته شود از يافتن آن ناتوانند، بلكه از گوينده روي برمی گردانند و سرگرم به بازی خود می شوند. علتش اين است كه هنوز در مرحله خيال‌اند و از عالم خيال قدم فراتر ننهاده‌اند و نهايت سرمايه فهم و ادراك آنان همان قوة خيال است... اكثر مردم در حدّ خيالند و می توان گفت حيوانات باهوشند، اگرچه خيال انسان از خيال حيوانات قوی تر است»

[=Georgia]علامه در ادامه آن درس مي‌فرمايند:
«مقصودم اين نيست كه قوه خيال غلط و نارواست بلكه مرادم اين است كه نبايد در اين حدود توقف كرد بلكه جميع قوا از طبع تا عقل وسايل پيشرفت انسان و تور شكار اوست. اگر انسان آنها را نداشته باشد ناقص است، بايد آنها را به كار ببرد تا درجه درجه به مدارج و معارج مقامات شامخه انسانی عروج كند نه در حدي از آن حدود بماند. به قول دانشمند بنام مجدود بن آدم سنايی غزنوي در كتاب شريف حديقة الحقايق:
عالم طبع و وهم و حسّ و خيال همـه بازيچه‌اند و مـا اطفــال
غازيان طفـل خويش را پيوست تيغ چوبين از آن دهند به دست
تا چـو آن طفل مردِ كـار شـود تيـغ چوبينش ذوالفقـار شـود
»(
[=Georgia]دروس معرفت نفس، درس پنجاه و دوم)[=Georgia]
از پيغمبر اكرم صلّى‌الله‌عليه‌وآله روايت است كه فرمود «اِنّا مَعاشر الناس اُمِرنا اَن نُكَلّم الناس على قدر عقولهم»(
[=Georgia]بحار، ط 1، ج6 ، ص 161)[=Georgia]، آميختگي عقول بيشتر مردم با بازیگریهای قوه وهم و خيالشان موجب شده كه انبياء و ائمه در مقام بيان معارف و حقايق الهيه، ناچار به ذكر تمثيلات گوناگون شوند و خداوند در آيه شريفه مي‌فرمايد: ذكر مثال و داستان براي عموم مردم است و تعقل آنها جز براي افراد عالم و زيرك نيست ( تلك الأمثال نضربها ِلنّاس و ما يعقلها الّا العالمون)(عنکبوت/44) لذا عاقل هميشه از قشر و ظاهر به اندرون و باطن سفر كرده و حقايق را با استفاده از ظاهر حديث از اندرون آن شکار مي‌كند.

[="Georgia"][="Blue"]یکی از نکات بسیار عجیب در مورد قوه متصرفه انسان این است که گاه تخیلات انسان موجب تاثیرات خارجی یا دگرگونی جسمانی فرد می شود. از زمره همین تاثیرات خارجی تخیلات است که وقتی خجالت می كشيم رنگ صورتمان سرخ می شود و يا اين كه وقتی می ترسيم رنگ صورتمان زرد می شود، و يا اين كه وقتي شادمان مي‌گرديم رنگ صورتمان باز و روشن می شود.
همچنین از ناحیه همین تاثیرات خارجی تصورات است که وقتي مرد جوانی تصور زن زیبایی را مي‌كند در اوعيه منی اش حرارت بخارداري ایجاد شده و وقتی آن حرارت از بخار فارغ شد، بادی را توليد می كند كه باعث ورم و برخاستن دستگاه تناسلی فرد می شود و یا موجب احتلام فرد در خواب می گردد.
حکماء و اطباء با استفاده از همین تاثیرات تصورات در اشیای خارجی، فرمايشات بسيار ارزشمندی در باب تلقين بيان نموده‌اند، از جمله جناب بوعلی سینا در نفس شفا مي‌فرمايد: چه بسا تلقين صحت و سلامتی از ناحيه پزشک بر بيمار موجب رفع مرض مريض شده و سلامتی را به او برگرداند و نيز چه بسا ممكن است تلقين كسی بر شخص سالم، مبنی بر ضعف و مريضی، موجب رفع سلامتی شده و شخص را مريض گرداند. بر همين اساس جناب مولوی در دفتر سوم مثنوي حكايت نموده كه روزی شاگردان مكتبي با هم تبانی كردند كه استاد خويش را مريض جلوه دهند و درس را بدين ترتيب تعطيل نمودند.
[/]

[="Georgia"][="Blue"]جناب شيخ در نفس شفا(ص273) مي‌فرمايد: اين كه پزشک براي مداواي بيمار به ابزار و آلاتي محتاج است بدين خاطر است كه او ضعيف بوده و توانايي القاي سلامتي بر مريض را ندارد. اگر چه مريض هم بايد در حين القاي پزشک، خود را به وی سپرده و به گفته‌هاي پزشک اعتقاد پيدا كند، اگر چنين شود چه بسا تأثير تلقينات پزشک براي مداواي مريض به مراتب بيشتر از تأثير مداواي او از طريق ابزار و آلات طبّي خواهد بود.
چه اين كه هميشه صور خيالي که در خواب دیده می شود اثري شديدتر و قوي‌تر از صور حسي خارجي در حالت بیداری دارند، مثلاً سوزانندگي آتش در صور خيالي به مراتب بيشتر از سوزانندگي آن در عالم ماده و بیداری است، به همين خاطر دیدن صورتهای زیبا و لذت آور در عالم خواب و يا احياناً دیدن صورتهای ترسناک و درد آور در خواب، بسيار قوي‌تر و شدیدتر از دیدن صورتهای لذيذ و عذاب آور در عالم بيداري است
از همین روی در كلمات فيثاغورس آمده است: «چون نفس به درجه شايسته‌اش در طهارت برسد، در خواب عجائبي مي‌بيند و مورد خطاب نفوس قرار مي‌گيرد كه از بدنها جدا شده‌اند و باري تعالي بر آنها از نور و رحمت خود افاضه كرده است. پس از چنان لذتي دائمي بر خوردار مي‌شود كه از تمام لذايذي كه با خوردن و نوشيدن و نكاح و شنيدن و ديدن و بوئيدن و لمس حاصل مي‌شود، لذيذتر است، چه اين لذّات، حسّي و ناپاكند و به دنبال خود ناراحتي مي‌آورند، ولي اين لذات الهي و روحاني و ملكوتي، اشرف اعظم را به دنبال مي‌آورند. شخص بدبخت و مغرور و جاهل كسي است كه به لذّت حسّي راضي شود و منتهاي غايتش آن باشد...»
[/]

اویس;343214 نوشت:
زمان از خواص ماده است نه از خواص اندازه و حدود. در عالم مثال زمان نیست چون اساسا ماده ای در آن وجود ندارد. مگر نه این است که صورتهایی که شما در خواب می بینید دارای اندازه و حد خاصی هستند اما از زمان برهنه اند. چه بسا انسان در خواب حوادثی را مشاهده کند که به طور معمول در ظرف زمانی یک سال یا بیش از آن وقع می یابند در حالی ک مدت زمانی که شخص در خواب بوده و آنها را دیده شاید به یک ساعت هم نرسد این یعنی اینکه در عالم خیال (مثال) زمان وجود ندارد.

سلام
ببخشيد مربوط به پست هاي قبل است
نگاه كنيد ما الآن داريم خواب ميبينيم كه وارد يك باغ يا خانه شديم و در اين بين مناظري زيبا هم ديديم و حالا مشغول خوردن يك ميوه هستيم.. ، اين يعني گذر زمان
چگون ما ميتوانيم بگوييم كه در خواب يا عالم مثال ادراكات جزئي هست ولي زمان نيست
باتشكر

[=georgia]

معلق;398555 نوشت:
سلام
ببخشيد مربوط به پست هاي قبل است
نگاه كنيد ما الآن داريم خواب ميبينيم كه وارد يك باغ يا خانه شديم و در اين بين مناظري زيبا هم ديديم و حالا مشغول خوردن يك ميوه هستيم.. ، اين يعني گذر زمان
چگون ما ميتوانيم بگوييم كه در خواب يا عالم مثال ادراكات جزئي هست ولي زمان نيست
باتشكر

با عرض سلام خدمت همه دوستان خوبم خصوصا جناب معلق و با تشکر از شما بابت سوالتان
وارد باغ یا خانه شدن و یا دیدن مناظر زیبا و یا خوردن میوه های خوشمزه در خواب هیچ کدام دلیل بر وجود زمان در عالم مثال نیست. اجازه دهید برای روشن شدن معنای گفتارم در مورد ماهیت زمان توضیحی برایتان بدهم
زمان مقدار حرکت است و حرکت در اصطلاح فلسفه یعنی خروج تدریجی شی از حالت بالقوّه برای رسیدن به حالت بالفعل؛ به عبارت دیگر حرکت یعنی شکوفا شدن تدریجی استعدادهای وجودی یک شی. برای مثال تخم مرغ ، قوّه ی جوجه شدن دارد ، وقتی تخم مرغ بعد از طیّ مراحلی تبدیل به جوجه می شود می گویند : تخم مرغ از مبداء تخم مرغ بودن (جوجه ی بالقوّه بودن) حرکت نمود و به مقصد جوجه ی بالفعل رسید ؛ یا وقتی سیب کال و ترش تبدیل به سیب شیرین شد گفته می شود این سیب رسیده است ؛ یعنی از کالی حرکت نموده و به شیرینی رسیده است. همینطور انسان از کودکی به پیری می رسد ، قدّ شخص از نیم متر به یک و نیم متر می رسد ووو
فلاسفه از تفکّر و تحلیل عقلی این خصوصیّت اشیاء مادّی به این نتیجه رسیده اند که همه ی اشیاء مادّی دارای دو حیث وجودی هستند ؛ حیث بالقوّه بودن و حیث بالفعل بودن ؛ که حیث بالقوّه بودن ، حیث فقدان و ناداری و حیث بالفعل ، حیث وجدان و دارایی است ؛ یعنی وقتی یک موجود مادّی را لحاظ کنیم در می یابیم که نسبت به آنچه که هست بالفعل و نسبت به آنچه که می تواند بشود ، بالقوّه است ؛ یعنی یک شیء مادّی به اعتباری بالفعل و به اعتبار دیگری بالقوّه است. فلاسفه وقتی در یک شیّ مادّی این دو حیثیّت را ملاحظه ی عقلی می کنند ، حیث فقدان و بالقوّه ی آن را مادّه و حیث بالفعل آن را صورت می گویند. و موجود مجرّد یعنی صورت بدون مادّه ؛ یا به عبارت دیگر ، موجود مجرّد یعنی موجودی که حالت بالقوّه نداشته تماماً بالفعل است ؛ لذا حرکت نیز برای آن معنا ندارد ؛ چون حرکت یعنی خروج تدریجی شی از حالت بالقوّه ، برای رسیدن به حالت بالفعل. و از آنجا که زمان نیز مقدار حرکت است لذا برای موجود غیر مادّی (اعم از مثالی یا عقلی) زمان نیز معنا نخواهدداشت.
ادامه دارد...

[=Georgia][=Lotus]در حقیقت رابطه بین زمان و حرکت از اینجا روشن می شود که شیئی متحرک هر لحظه در وضعیتی است که قبلا در آن نبود و بعدا نیز در آن نخواهد بود . یعنی قبلا وضعیت دیگری داشت که الان از دست رفته و بعدا نیز وضعیت دیگری دارد، مانند متحرک در مکان که در هر لحظه در نقطه خاصی است که قبلا در آن نبوده و بعدا هم از آن عبور کرده و در آن نخواهد بود. از این توالی و پشت سر هم قرار گرفتن حالات ذهن انسان قبل ، حال و اینده را انتزاع می کند و به تعبیر دیگر زمان و مکان انتزاع می شود . پس زمان و مکان از خصوصیات ماده است که متحرک می باشد[=Lotus].
[=Lotus]بر این اساس، مرتبه ی عقل و خیال انسان و موجودات عقلی و خیالی که در این دو بُعد وجودی انسان حضور دارند از مادّه و حرکت و زمان بری می باشند.
برای مثال حقایق ریاضی ، قوانین علمی و فلسفی ، موجودات خیالی و تصاویر ذهنی از گذر زمان محفوظ می باشند. تصوری که ما از کودکی یک شخص خاصّ داریم بعد از گذر دهها سال نیز همچنان کودک است و پیر شدنی نیست[=Lotus]. [=Lotus]اعداد که اموری وجودی می باشند از گزند هر گونه تغییر در امانند. مفاهیم کلّی عقلی و قوانین ریاضی و فلسفی و علمی یقینی بعد از بی نهایت سال نیز همچنان بر جای خود ثابت خواهند بود؛ دو ضرب در دو همواره چهار خواهد بود و در مثلث قائم الزاویه، مربّع وتر همواره مساوی با مجموع مربّعات دو ضلع دیگر بوده و خواهد بود. لذا این قوانین که حقایقی وجودی در مرتبه ی عقل می باشند تا ابد بی تغییر خواهند بود و[=Lotus]فاقد تغییر زمانی و مکانی هستند.

اویس;399218 نوشت:
برای مثال حقایق ریاضی ، قوانین علمی و فلسفی ، موجودات خیالی و تصاویر ذهنی از گذر زمان محفوظ می باشند. تصوری که ما از کودکی یک شخص خاصّ داریم بعد از گذر دهها سال نیز همچنان کودک است و پیر شدنی نیست. اعداد که اموری وجودی می باشند از گزند هر گونه تغییر در امانند. مفاهیم کلّی عقلی و قوانین ریاضی و فلسفی و علمی یقینی بعد از بی نهایت سال نیز همچنان بر جای خود ثابت خواهند بود؛ دو ضرب در دو همواره چهار خواهد بود و در مثلث قائم الزاویه، مربّع وتر همواره مساوی با مجموع مربّعات دو ضلع دیگر بوده و خواهد بود. لذا این قوانین که حقایقی وجودی در مرتبه ی عقل می باشند تا ابد بی تغییر خواهند بود وفاقد تغییر زمانی و مکانی هستند.

باسلام وتشکر
اما پاسخ نفرمودید پس این تقدم و تاخر در خواب و رویا از کجا ناشی میشود؟
یا در احوالات برزخ داریم که فرد معذب بعد از مدتی احتمال دارد به نعمت و راحتی برسد, این از حالی به حالی شدن با تعبیر لا متغیر بودن عالم خیال چگونه قابل توجیح است؟

[="Georgia"][="Blue"]

معلق;399360 نوشت:
باسلام وتشکر
اما پاسخ نفرمودید پس این تقدم و تاخر در خواب و رویا از کجا ناشی میشود؟
یا در احوالات برزخ داریم که فرد معذب بعد از مدتی احتمال دارد به نعمت و راحتی برسد, این از حالی به حالی شدن با تعبیر لا متغیر بودن عالم خیال چگونه قابل توجیح است؟

حرکت استکمالی و تغییر از حالی به حالت دیگر در جهت رشد و شکوفایی فرع بر نقص شی است یعنی انچه موجب حرکت استکمالی و تغییر از حالتی به حالت دیگر می شود نقصی است که در ذات شی موجود است و نقص و محدودیتهای موجود در شی مادی به جهت ماده است. در عالم خیال اگر چه ماده وجود ندارد اما آثاری از ماده که همان کمیت و کیفیت است (مانند رنگ و اندازه) همچنان موجود است و وجود این آثار ماده در عالم مثال که از تجرد برزخی برخوردار است موجب نوعی نقص در عالم خیال می شود. اما چنین نیست که تغییر و حرکت در عالم خیال مستقیما زیر سر ماده باشد چرا که اساسا در عالم خیال ماده ای وجود ندارد بلکه باید وجود این تغییرات را نوعی تعلق به ماده دانست لذا در این عرضی که خدمتتان تقدیم کردم یکی از مهمترین اشکالات در باب تکامل برزخی نیز جواب داده می شود که در پستهای بعدی مفصلا به بیان ان خواهم پرداخت

[="Georgia"][="Blue"]با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان خوبم
گفتیم که حکما در یک تقسیم بندی کلی قوای نفس رو به دو قسم قوای مدرکه و قوای محرکه تقسیم نمودند که قوای مدرکه نفس عبارتند از قوای ظاهری و قوای باطنی. قوای مدرکه ظاهری بدن همان حواس پنجگانه ظاهری هستند وقوای مدرکه باطنی انسان نیز عبارتند از : حس مشترک، خیال، متصرفه، واهمه، حافظه، عقل. قوای محرکه بدن انسان نیز عبارتند از قوه شهویه و قوه غضبیه
تا کنون توضیحی اجمالی از قوای پنجگانه ظاهری انسان و قوای مدرکه باطنی حس مشترک و خیال و متصرفه به عرض محضر رساندیم
اگر چه توضیحات و مطالب بسیار زیاد دیگری در رابطه با قوای ذکر شده خصوصا قوای حس مشترک و خیال و متصرفه موجود است منتهی ما به جهت رعایت خلاصه گویی در شمارش قوا فعلا از ذکر آنها پرهیز می کنیم تا انشاالله در آینده به مناسبت، توضیح بیشتری ارائه نماییم.
چهارمين قوه از قوای مدركه باطنی انسان قوه واهمه است و آن قوه ای است كه ادراک کننده معانی جزئيه ای است که قائم به صورتهای خزینه شده در قوه خيال مي‌باشند، زيرا هر صورتی را یک معنای خاصی است مانند محبت جزئی فردی به نام علی که نسبت به فرزند خود به نام رضا روا می دارد و یا مانند دشمنی جزئی یک فرد معين دیگر به نام خالد نسبت به همسایه خود به نام راشد.
وظیفه قوه واهمه ادراك معانی جزئی است نه معانی کلی مثلا ادراک معنای یک دریای خاصی مثلا دریای خزر با قوه واهمه است اما ادراک کلی و مطلق دریا که شامل همه دریاها می شود با قوه واهمه نیست بلکه مربوط به قوه عاقله می باشد.

[="Georgia"][="Blue"]جناب حاجي سبزواري در اسرارالحكم دربارة قوة واهمه مي‌فرمايد:
«وهم قوتي است كه ادراك معاني جزئيه كند مثل ادراك كردن زيد محبت عمرو را و عداوت بكر را،‌ و اين قوت در حيوانات نيز هست، چه (زیرا)گوسفند ادراك كند معنايي را از گرگ كه عداوت(دشمنی) او باشد و مي‌گريزد از آن،‌ و برّه ادراك كند محبت مادرش را و ميل كند به جانب آن و موش كه از حشرات است ادراك كند عداوت گربه را، و گربه ادراك كند ترس و نفرت آن را كه در كمين باشد كه اثر نفرت و خوف كه هرب (فرار) است از آن به وقوع نيايد، و اين معاني چون از جزئيات است نشايد مدرِكشان عقل باشد، و چون از صور محسوسه نيست نشايد مدرِكاتشان مشاعر ظاهره و حس مشترك باشد، پس قوتي ديگر بايد كه ادراك معاني جزئيه كند و آن وهم است.

[="Georgia"][="Blue"]از آنجا كه جزئيت، شرط ادراك وهمی است لذا قوه واهمه هميشه آمیخته به صور خيالی است و بدون صور جزئی خيالی استخراج نمودن معانی جزئی امكان‌پذير نيست، از اينجا فرق ميان دو قوه خيال و وهم نيز دانسته می شود زيرا خيال وظيفه خزينه داری صور جزئی مدركه حواس ظاهره را به عهده دارد و وهم وظيفه ادراك معاني جزئيه، به تعبير جناب علامه شعراني در شرح تجريد؛ «نبايد واهمه را با خيال اشتباه كرد چون خيال معاني محسوسه به حس ظاهر را ذخيره دارد و واهمه معاني را كه به هيچ حس ظاهر محسوس نيست.» مراد جناب علامه شعراني از «معاني محسوسه به حس ظاهر» صور جزئيه مدركة حواس پنجگانه ظاهري است.
با اين بيان مي‌توان گفت نسبت منطقي قوة خيال با قوة واهمه، عموم و خصوص مطلق است، يعني در هر معنای جزیی، صورت جزئيه‌ای هست اما چنين نيست كه در هر صورت جزئيه‌ای حكم و معنای جزئيه‌ای بوده باشد، زيرا چه بسا صور اشيايي را در خيال داريم اما معاني جزيي آنها را نمي‌‌دانيم. به عنوان مثال محبت جزيي اگر چه از معاني است اما به حكم جزئيت، هميشه بايد در غالب و صورت خاصي ادراک گردد، مثل اين كه حتماً بايد محبت ماده شيری به فرزندش لحاظ شود تا اخذ معنای محبت جزيي صورت گيرد، برخلاف اخذ صور جزئيه كه لازم نيست حتماً به همراه معانی جزئيه آنها اخذ شود.

اویس;401224 نوشت:
مي‌توان گفت نسبت منطقي قوة خيال با قوة واهمه، عموم و خصوص مطلق است، يعني در هر معنای جزیی، صورت جزئيه‌ای هست اما چنين نيست كه در هر صورت جزئيه‌ای حكم و معنای جزئيه‌ای بوده باشد، زيرا چه بسا صور اشيايي را در خيال داريم اما معاني جزيي آنها را نمي‌‌دانيم. به عنوان مثال محبت جزيي اگر چه از معاني است اما به حكم جزئيت، هميشه بايد در غالب و صورت خاصي ادراک گردد، مثل اين كه حتماً بايد محبت ماده شيری به فرزندش لحاظ شود تا اخذ معنای محبت جزيي صورت گيرد، برخلاف اخذ صور جزئيه كه لازم نيست حتماً به همراه معانی جزئيه آنها اخذ شود.

سلام
1-آیا اینکه گاهی اوقات بادیدن منظره ایی یا شنیدن آوازی ،صورت ها و معانی ایی در ما تجدید میشود و ما از آن حوشحال یا ناراحت میشویم
مربوط به قوه واهمه است؟

2-چرا دنيا را در مقام مذمت كردن به امور وهمي نسبت ميدهند؟

[="Georgia"][="Blue"]

معلق;401408 نوشت:
-آیا اینکه گاهی اوقات بادیدن منظره ایی یا شنیدن آوازی ،صورت ها و معانی ایی در ما تجدید میشود و ما از آن حوشحال یا ناراحت میشویم
مربوط به قوه واهمه است؟

اگر مرور این خاطرات به همراه تصاویرشان باشد مربوط به قوه خیال است زیرا خیال همیشه آمیخته با تصاویر است اما اگر این تجدید خاطرات بدون تصاویر تفصیلی باشد بلکه صرفا مروری اجمالی بر اتفاقات گذشته باشد مربوط به قوه واهمه است. گاهی نیز انتقال یک معنای کلی یا حل یک معما یا مساله کلی ممکن است منجر به انبساط روحی و شادی انسان شود که این مربوط به قوه عاقله انسان میشود.

معلق;401408 نوشت:
-چرا دنيا را در مقام مذمت كردن به امور وهمي نسبت ميدهند؟

بخاطر این که بزودی خواهیم گفت که سلطان قوای حیوان قوه واهمه است برخلاف انسان که سلطان قوایش قوه عاقله است لذا وهم که در رتبه مادون عقل قرار دارد اگر قرار باشد که توقف گاه و محل اسکان انسان قرار گیرد مانند دنیا برای دنیاطلبان و غفلت زدگان از عالم عقبی، مورد مذمت و سرزنش خواهد بود. اما اگر همین وهم قوه ای نه برای توقف انسان در آن بلکه پلکانی برای نیل به مقامات بالاتر انسانی قرار گیرد نه تنها مورد ذم نیست بلکه مورد مدح قرار میگیرد همچنان که دنیا برای سالکان طریق حقیقت نه حجاب و موجب فرومایگی بلکه بهترین زمینه برای شکوفا شدن استعدادهای انسانی و ارتقا به مقامات معنوی است. از همین روی یکی از معانی باطنی صله رحم در نزد این گروه تمجید و تحسین عالم طبیعت و دنیا است چرا که دنیا بهترین رحم برای تولد دوباره انسان و باریابی وی به عوالم قدس است لذا نه تنها دنیا برایشان حجاب و مورد مذمت نیست بلکه از جانب خداوند مامور به صله و احترام و قدرشناسی ان هستند چرا که هر چه از جانب خداوند برای انسان مهیا گردیده یکپارچه خیر است و مایع کمال و معرفت افزایی وی.
پس در این معنایی که تقدیم محضر شد خوب تامل نما تا ابواب دیگری از بطون حقایق شریعت برایت گشوده شود...
[/]

سلام بر همه دوستان و كارشناس محترم
از دوستان خواهش ميكنم
استقبال نشون بديد
بحث پيش برود
حيفه

[="Tahoma"][="Blue"]

معلق;406052 نوشت:
سلام بر همه دوستان و كارشناس محترم
از دوستان خواهش ميكنم
استقبال نشون بديد
بحث پيش برود
حيفه

آقا ما بحث رو پی گرفتیم منتها دیگه دیدم از یه جایی سوادم نمی رسه :Gig:
شرمنده شدیم[/]

با سلام خدمت استاد بزرگوار و تمامی دوستان عزیز
من بی صبرانه منتظر پایان یافتن تعطیلات تابستانی بودم که خوشبختانه تمام شد و حال مشتاق ادامه مباحث هستم
خواهشمندم استاد گرامی درس را ادامه داده و با طرح سوال ،ما دانش اموزان را یاری نمایند چرا که در این موضوع در دوره ابتدایی هستیم.ونیازمند همراهی استاد.

[="Georgia"][="Blue"]

gunmakers;406061 نوشت:
آقا ما بحث رو پی گرفتیم منتها دیگه دیدم از یه جایی سوادم نمی رسه
شرمنده شدیم

از همه دوستان محترمم خواهشمندم هرجا که دیدند مطالب به نوعی مغلق و گنگ بیان گردیده سوال بفرمایند تا توضیحات بیشتری ارائه شود. علاقه من به پیشرویی بحث طرفینی است و نمیخواهم مطالبی را ارائه کنم که اکثر دوستان از ادراک و فهم ان معذور باشند. امید که برای هم دوستان و همراهان خوبی در صراط انسانیت باشیم.
[/]

[=Georgia]از یکی از دوستان میخواهم لطف نموده و فرق قوه خیال با قوه متصرفه را بیان فرمایند؟

سوال دوم که بهتر است همه دوستان در پاسخگویی ان مشارکت نمایند این است که معنای تجرد قوه خیال چیست و اثبات آن چه فوائدی میتواند داشته باشد؟

[="Navy"]

اویس;406116 نوشت:
از یکی از دوستان میخواهم لطف نموده و فرق قوه خیال با قوه متصرفه را بیان فرمایند؟

سوال دوم که بهتر است همه دوستان در پاسخگویی ان مشارکت نمایند این است که معنای تجرد قوه خیال چیست و اثبات آن چه فوائدی میتواند داشته باشد؟


با سلام و خسته نباشید

میشه گفت «خیال» محلّ ذخیره و نگهداری آن معانی و صورت‌هایی است که قوّه‌ی متصرّفه با ترکیب و تصرّف خودش کسب می‌کند.

معنای تجرّد خیال هم این است که از خواصّ مادّه مبرّا است، از قبیل ابعاد مادّی و غیره. و از این طریق می‌توان تجرّد و غیر مادّی بودن «روح» را هم استفاده نمود. چون متعلّق به روح است.

اویس;406116 نوشت:
از یکی از دوستان میخواهم لطف نموده و فرق قوه خیال با قوه متصرفه را بیان فرمایند؟

قوه خيال معاني و مفاهيم محسوسات و معقولات را به صورت تصاوير در ذهن ما ذخيره ميكند ونقش قوه متصرفه اين است كه در صورت هاي ذخيره شده توسط قوه خيال و همچنين در معاني
جزئيه تصرف ميكند و تركيب يا تفكيك ايجاد ميكند
اویس;406116 نوشت:
سوال دوم که بهتر است همه دوستان در پاسخگویی ان مشارکت نمایند این است که معنای تجرد قوه خیال چیست و اثبات آن چه فوائدی میتواند داشته باشد؟

به اين معناست كه اين قوه قواي جسماني نيست كه با فناي جسم فنا شود بلكه قواي نفس است و با اثبات ان ادراكات برزخي و احيانا معاد جسماني(مثالي)اثبات ميشود

[="Tahoma"][="Blue"]

اویس;406116 نوشت:
از یکی از دوستان میخواهم لطف نموده و فرق قوه خیال با قوه متصرفه را بیان فرمایند؟

سوال دوم که بهتر است همه دوستان در پاسخگویی ان مشارکت نمایند این است که معنای تجرد قوه خیال چیست و اثبات آن چه فوائدی میتواند داشته باشد؟


آقا ما که گفتیم من آمده بودم اینجا تا شاید نفسم رو بیشتر بشناسم منتها دیدم سوادم نمی رسه همینجا مثلا من نمی دونم قوه متصرفه چی هست البته ببخشیدا شاید من پررویی می کنم می پرسم ولی مطمئنم خیلیای دیگه هم وقتی این لغات رو توی بحث می بینن و متوجه هم نمی شن روشون نمی شه که بپرسن خلاصه شرمنده

ج س دوم من خیلی دوست دارم شرکت کنم اگه بتونم

در پایان یک سوال ممکنه من موارد زیادی رو ندونم و بخوام بپرسم اول اینکه از حوصله شما خارج نیست؟ ممنون

[="Georgia"][="Blue"]

gunmakers;406157 نوشت:
آقا ما که گفتیم من آمده بودم اینجا تا شاید نفسم رو بیشتر بشناسم منتها دیدم سوادم نمی رسه همینجا مثلا من نمی دونم قوه متصرفه چی هست البته ببخشیدا شاید من پررویی می کنم می پرسم ولی مطمئنم خیلیای دیگه هم وقتی این لغات رو توی بحث می بینن و متوجه هم نمی شن روشون نمی شه که بپرسن خلاصه شرمنده

ضمن عرض تشکر فراوان از دوستان گرامی Hadi99g و معلق که لطف نموده و جواب صحیحی بیان فرمودند در پاسخ به فرمایش جناب gunmakers باید عرض کنم اگر تمامی مطالب گفته شده در این تاپیک را از آغاز تا کنون با دقت مطالعه فرمایید بعید میدانم سوالاتی از این دست برایتان پیش آید. به عنوان نمونه برای اینکه مطمان شوم اشتباه نکرده ام از یکی از دوستانی که از آغاز تا کنون با من در این تاپیک همراه بوده اند میخواهم تا جواب این سوال آقای gunmakers را بدهند.
[/]

gunmakers;406157 نوشت:
من نمی دونم قوه متصرفه چی هست

[=arial narrow]سلام دوست گرامي
قواي نفس انسان به سه بخش كلي «نباتي» «حيواني» «انساني» تقسيم ميشود
قوه متصرفه مربوط به قواي حيواني است
قوای حیوانی به دو بخش قوای مدرکه و قوای محرکه تقسیم می شوند
قوای مدرکه قوایی هستند که در نفس انسان و حیوان وظیفه ادراک اشیاء گوناگون را به عهده دارند وقوای محرکه قوایی هستند که در انسان و حیوان وظیفه تحریک و به حرکت در آوردن انسان را بر عهده دارند مانند قوه شهويه و غضبيه
قوای مدرکه در انسان و حیوان به دو بخش حواس ظاهری و حواس باطنی تقسیم می شوند.
حواس ظاهری عبارتند از: بينايي«باصره»، شنوايي «سامعه»، بويايي «شامه»، لمسايي«لامسه»و چشايي «ذائقه»
و حواس باطني عبارتند از: حس مشترك، خيال،
متصرّفه «متخيّله»، واهمه و حافظه

قوه متصرفه در صورت ها و معاني جزئي ذخيره شده در ذهن ما دخل و تصرف ميكند
مثال: ايجاد درخت سرسبز وپر ميوه در زمستان،ايجاد انسان ده سر، تفكيك معناي جود از چهره شمر

[="Tahoma"][="Blue"]

معلق;406560 نوشت:
[=arial narrow]سلام دوست گرامي
قواي نفس انسان به سه بخش كلي «نباتي» «حيواني» «انساني» تقسيم ميشود

مثال: ايجاد درخت سرسبز وپر ميوه در زمستان،ايجاد انسان ده سر، تفكيك معناي جود از چهره شمر

ممنون از توضیحتون دوست عزیز
2تا سوال دارم یکی اینکه این تقسیم بندی رو کی انجام داده یعنی بر مبنای نظریه چه کسی هست
دوم تفكيك معناي جود از چهره شمر یعنی چی؟:Gig:

سلام

gunmakers;406571 نوشت:
2تا سوال دارم یکی اینکه این تقسیم بندی رو کی انجام داده یعنی بر مبنای نظریه چه کسی هست

توضيح كامل جواب شما نزد جناب اويس ميباشد اما بنده با كسب اجازه از ايشان در حد بضاعت خويش عرض ميكنم كه:

مباحث معرفت نفس صرفا يك نظريه نيست بلكه يك امر شهودي است كه هر شخص با تعمق در خود و قواي خويش مي تواند به آن پي ببرد
و تا آنجايي كه بنده ميدانم اين مبا حث در ابتدا توسط حكماي اسلامي مثل ابو علي سينا و در زمان حال توسط علمايي چون ايت الله حسن زاده آملي
تبيين و تشريح ميشود البته جهت تطبيق از روايات و ايات هم استفاده ميشود

gunmakers;406571 نوشت:
دوم تفكيك معناي جود از چهره شمر یعنی چی؟

يعني اينكه شما در ذهن خود با توجه به رذايلي كه از شمر شنيده ايد صورت و چهره اورا كريمانه و مهربان تصور نمي كنيد
عامل اين تركيب ها و جداسازي ها در معاني و صورت ها قوه متصرفه ميباشد
اگر اشتباه نكرده باشم
بايد منتظر تاييد جناب اويس هم بود..

[="Georgia"][="Blue"]ضمن تشکر فراوان از جناب معلق که توضیح کاملی بیان فرمودند این نکته را نیز در پاسخ به این سوال که این تقسیم بندی بر مبنای نظریه چه کسی هست باید بگویم در زبان حکمای قبل از اسلام و نیز در لسان ائمه اطهار بیاناتی وجود دارد که دلالت بر وجود قوایی در نفس میکند این سرنخها موجب شده که حکمایی چون بوعلی سینا و ملاصدرا در کتب خود با تعلیل و برهان عقلی به استدلال وجود این قوا و تشریح انها بپردازند و اسرار بسیار دیگری را نیز از ان استخراج نمایند.
مرحوم علامه مجلسی در جلد 61 بحارالانوار روایات متعددی را در باب «نفس و روح» گرد آوری نموده است: در ذیل به نمونه ای از آن اشاره می شود:
در حدیث کمیل بن زیاد آمده که گوید:از مولایم علی (ع) پرسیدم می خواهم نفسم را به من بشناسانی .حضرت فرمود:ای کمیل کدام نفس را می خواهی به تو معرفی کنم؟
گفتم مولای من ، آیا بیش از یک نفس وجود دارد؟
فرمود :ای کمیل ، همانا چهار نفس است:1- نامی نباتی 2- حسی حیوانی 3- ناطقی قدسی 4-حکمت الهی.
برای هرکدام از این نفس ها پنج نیرو ودوخاصیت است.
نامی نباتی پنج نیرو دارد:1-قوه ماسکه 2-قوه جاذبه 3- قوه هاضمه 4- قوه دافعه 5-قوه مربیه
این نفس دوخاصیت دارد :فزونی وکاستی که از کبد برخیزد.
حسی حیوانی نیز پنج نیرو دارد: 1- حس شنوائی 2-حس بینایئ3- حس بویائی4-حس چشایئ 5- حس لامسه. ای این نفس دوخاصیت دارد :1-خشنودی ورضایت 2- خشم که هردو از دل(قلب) برمی خیزند.
نفس ناطقی قدسی نیزپنج نیرو دارد:1-فکر 2-ذکر 3-دانش 4-بردباری (حلم) 5-هوشمندی وآگاهی .
این نفس دو خاصیت دارد: نزاهت وپاکی،وحکمت.
نفس کلی الهی پنج نیرو دارد: 1- خرمی در نیستی (بهاء فی فناء) 2-نعمت در بدبختی (نعیم فی شقاء)
3- عزت در خواری (عز فی ذل)4- تنگدستی در بی نیازی (فقر فی غنا) 5- شکیبایئ دربلا وگرفتاری (صبر فی بلا) .
این نفس دو خاصیت دارد: رضا وتسلیم؛ وهمین نفس است که آغازش از خداست وبه اوباز می گردد، خداوند می فرماید : نفخت فیه من روحی. (بحار الانوار ج61 ص85)
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

اویس;406801 نوشت:
ضمن تشکر فراوان از جناب معلق که توضیح کاملی بیان فرمودند این نکته را نیز در پاسخ به این سوال

معلق;406612 نوشت:
سلام

توضيح كامل جواب شما نزد جناب اويس ميباشد اما بنده با كسب اجازه از ايشان در حد بضاعت خويش عرض ميكنم كه:..


سلام
خیلی ببخشید که دیر جواب می دم
توضیح هر دو بزرگوار را مطالعه کردم واقعا ممنونم که وقت گذاشتین و با شرح صدر و مفصل برای بنده توضیح دادین مطلب برای بنده روشن شد خیلیلطف کردین بی صبرانه منتظر ادامه بحث هستم

معلق;406560 نوشت:
قوه متصرفه در صورت ها و معاني جزئي ذخيره شده در ذهن ما دخل و تصرف ميكند
مثال: ايجاد درخت سرسبز وپر ميوه در زمستان،ايجاد انسان ده سر، تفكيك معناي جود از چهره شمر

سلام.

بنده با مفاهیم فلسفی آشنا نیستم. ولی از توضیح شما متوجه مرز بین خیال و قوه متصرفه و وهم و حافظه نشدم.

با تشکر.

معلق;406052 نوشت:
سلام بر همه دوستان و كارشناس محترم
از دوستان خواهش ميكنم
استقبال نشون بديد
بحث پيش برود
حيفه

با سلام.

به نظر حقیر این مطالب فقط برای افراد علاقمند به مباحث فلسفی و ادبی جذابیت دارد. وگرنه برای عموم مخاطبان فایده ای عملی قابل تصور نیست. به ویژه آن که بسیاری از این مفاهیم به زبان روز بیان نمی شوند. مثل این که زمان مقدار حرکت است! یا این که مجرد بالفعل است! اینها عبارات همه فهمی نیستند. بالتبع نتیجه گیری شما نیز همه فهم نخواهد بود. شاید بشود خیلی ساده تر مسائل را بیان کرد. مفهوم زمان برای همه روشن است. تغییر هم مسأله پیچیده ای نیست. هر مخلوقی همواره در حال تغییر است. همین که زمان می گذرد و او هنوز هست یعنی تغییر کرده است. خود خداوند هم همواره در شأنی و کاری است و این یعنی تغییر نسبت به روز قبل. پس همه در حال تغییر اند. هرچند مبدأ و مقصد تغییر قطعاً متفاوت و متنوع است.

موفق باشید.

[="Georgia"][="Blue"]

مؤمن;407060 نوشت:
ه نظر حقیر این مطالب فقط برای افراد علاقمند به مباحث فلسفی و ادبی جذابیت دارد. وگرنه برای عموم مخاطبان فایده ای عملی قابل تصور نیست. به ویژه آن که بسیاری از این مفاهیم به زبان روز بیان نمی شوند. مثل این که زمان مقدار حرکت است! یا این که مجرد بالفعل است! اینها عبارات همه فهمی نیستند. بالتبع نتیجه گیری شما نیز همه فهم نخواهد بود. شاید بشود خیلی ساده تر مسائل را بیان کرد. مفهوم زمان برای همه روشن است. تغییر هم مسأله پیچیده ای نیست. هر مخلوقی همواره در حال تغییر است. همین که زمان می گذرد و او هنوز هست یعنی تغییر کرده است. خود خداوند هم همواره در شأنی و کاری است و این یعنی تغییر نسبت به روز قبل. پس همه در حال تغییر اند. هرچند مبدأ و مقصد تغییر قطعاً متفاوت و متنوع است.

اگر دوستان گرامی دیگر نیز با جناب مومن در این فرمایش موافق هستند بفرمایند تا بحث را همین جا به اتمام برسانیم[/]

اویس;407593 نوشت:
اگر دوستان گرامی دیگر نیز با جناب مومن در این فرمایش موافق هستند بفرمایند تا بحث را همین جا به اتمام برسانیم

نه نه نه خيـــــــــــــــــر

من مدتي فرصت سر زدن به تاپيك را نداشتم.....الان كه دارم فرصت پيدا ميكنم چرااا؟؟؟؟؟
استاد اويس مشتاقانه منتظر ادامه بحث هستيم. خواهش ميكنم بحث را قطع نكنيد.

من كلي سوال از اين مباحث در ذهن دارم. لطفا تاپيك را ادامه دهيد....خواهش ميكنم......خيلي متشكر:Gol:

مؤمن;407060 نوشت:
خود خداوند هم همواره در شأنی و کاری است و این یعنی تغییر نسبت به روز قبل. پس همه در حال تغییر اند

این مطلب به موضوع این تاپیک شاید بی‌ربط باشه
ولی با کمال احترام، اینجا بین تغییر و تغیّر خلط شده. خداوند تغییر می‌دهد ولی تغییر نمی‌پذیرد. تغیّر در او راه ندارد.
«آنکه نمرده است و نمیرد تویی * وآنچه تغیّر نپذیرد تویی»
هر متغیّری حادث است، ولی خداوند حادث نیست.

در مورد تعریف زمان هم کجا گفته شده که زمان یعنی مقدار حرکت؟!

به هر حال فهم این مطالب، یه مقدار پیش نیاز هایی رو لازم داره.
هر دانش دیگه‌‌ای هم اینجوریه دیگه.

الآن برای مثال، خود فهم قرآن مجید، 15 تا پیش نیاز لازم داره. حالا شما میگید به جای تحصیل این پیش نیازها، خود مطالعه و تدبّر در قرآن تعطیل بشه؟!

بسم رب الشهداء


اویس;407593 نوشت:
اگر دوستان گرامی دیگر نیز با جناب مومن در این فرمایش موافق هستند بفرمایند تا بحث را همین جا به اتمام برسانیم

سلام و صلوات خدا بر استاد اویس بزرگوار

هرچند بنده بیسواد و سخت کُندم در درک این مباحث اما خواستار ادامه موضوع وکسب علم و معرفت از محضر استاد و برادر ارجمندم هستم.

:ok:

:Gol:ان شاءالله این تاپیک به زبانی ساده تر ادامه پیدا کند....صلوات:Gol:


:Sham:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم:Sham: