درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=georgia][=georgia][=&quot]بايد دانست كه عالم خيال، يك عالم بسيار وسيع تری نسبت به عالم مادیات است ؛ و این عالم خیال به معنای آن خیالی که ما فارسى زبانان آن را به معناى امر توهّمى و موهومى مى‏پنداريم؛ نیست. و لذا بعضى از اهل ظاهر كه چنين جملاتى را مانند عالم خيال، از حكماى أعلام ديده‏ اند، تصوّر نموده‏ اند كه آنها عالم برزخ را كه همان مثال است قبول ندارند و قائل به يك عالم توهّمى و تصوّرى هستند، و براى آن حقيقتى و واقعيّتى قائل نيستند. اين تصوّرى است غلط و بيجا، و ناشى از عدم اطّلاع بر اصطلاحات بزرگان است.[/][/]
[=georgia][=&quot]عالم خيال عين عالم برزخ و مثال است و موجوداتش هزاران بار قوى تر و عجيب تر و شديدتر و آثارش مهمتر از عالم طبع و مادّه است.[/][/]
[=georgia][=&quot]براى اينكه مطلب قدرى واضحتر گردد مثالى ميزنيم:[/][/]
[/]

[=georgia][=georgia][=&quot]همه افراد ما بدنى داريم، اين بدن محدود است، مشخّص و معيّن؛ و يك قواى باطنيّه داريم مثل حسّ مشترك، قوّه حافظه، قوّه مفكّره، قوّه واهمه، قوّه متخيّله، اينها قواى درونى ماست و ما با اين قوا كارهاى عجيب مى‏كنيم؛ مثلًا در زمان بسيار كوتاهى يك عمارت چهل طبقه در ذهن خودمان با تمام لوازم و تجهيزات آن بنا مى‏كنيم. در يك لحظه از مشرق عالم به مغرب آن مي رويم، در زمانهاى كوتاه كارهاى دراز مدت را انجام مي دهيم. اين گشايش و وسعتی كه ذهن ما با قواى خود نسبت به بدن ما و قواى طبيعيّه خود دارد چقدر بزرگ است؛ به همين ميزان، عالم‏ برزخ نسبت به عالم دنيا سعه و عظمت دارد.[/][/][/]

[=georgia][=georgia]چون عالم خواب نمونه‏ اى از برزخ منفصل است، در خواب‏هائى كه انسان در بعضى اوقات مى‏ بيند، با آنكه خواب از مرگ خيلى ضعيف تر است، و برزخِ خواب انسان نيز از برزخِ مرگ بسيار ضعيف تر است؛ ولى در خوابهائى كه ديده مي شود هم موجودات، قوى تر و عظيم تر و عجيب تر، و فعّاليّت‏ها و حركت‏ها و سرعت‏ها شديدتر، و هم لذّت‏ها و شاديها و اندوه‏ها و غصّه ‏ها بيشتر است و خوف و هراس بمراتب افزون تر است.
[=georgia]انسان در اين دنيا اگر بخواهد از خيابانى عبور كند، بايد با دقّت به اينطرف و آنطرف بنگرد تا از تصادف با ماشين محفوظ بماند، و سپس آرام حركت كند تا عرض خيابانى طىّ شود.
[=georgia]اما در عالم خواب و برزخ اينطور نيست؛ يك مرتبه اراده ميكنى كه برخيزى و بِروى به روى آسمان، و در آسمان سير مي كنى و بدون بال و پر مادّى روى ابرها حركت نموده و تمام عالم را تماشا مي كنى و سپس به پائين مى ‏آئى و مانند برق در درياها و اقيانوس‏ها شنا مي كنى و به يك لحظه آنها را به پايان مي رسانى!
[=georgia]چه اندازه اين حركت‏ها و سرعت‏ها نسبت به آن حركتِ از عرض خيابان شديدتر و قوى تر است، به همان اندازه وسعت و كيفيّت عالم برزخ به اين عالم قوى تر و عظيم تر است. و عالم برزخِ متّصل و ذهن ما نسبت به نفس ما نيز، مثل بدن ما نسبت به برزخ ما، ضعيف و كوچك است. و عالم نفس كه از حدود و كيفيّات صوريّه بيرون است و نسبت به عالم ذهن تجرّد محض دارد، نسبت به عالم ذهن و مثال متّصل، بعينه مثل نسبت عالم ذهن به بدن مادّى و طبعى، داراى عظمت و وسعت است.

[=Georgia][=georgia]بنابراين، عالم قيامت كبرى نسبت به عالم برزخ، همين نسبت وسعت و عظمت را دارد. چون عالم برزخ داراى كيفيّت و آثار مادّه از كمّ و كيف هست؛ ولى عالم قيامت از صورت نيز مجرّد است و اطلاق محض است.
[=georgia]اين عالَم نمونه‏ اى است از عالم برزخ؛ و عالم برزخ نمونه ای ا ست از عالم قيامت؛ و عالم قيامت نمونه اي است از عالم اسماء و صفات كلّيّه الهيّه.
[=georgia]همچنين بدن نمونه اي است از قواى ذهنيّه، و قواى ذهنيّه نمونه ايست از نفس ناطقه، و نفس ناطقه نمونه ايست از روح كلّى به وحدت و كلّيّت خود.
[=georgia]هر چه از اين عوالم محدوده رو به جلو برويم و نظر به اطلاق بيفكنيم، عوالم وسيع تر و عظيمتر مي گردد؛ و بالعكس هر چه از عوالم اطلاق رو به پائين بيائيم و تنازل كنيم، عوالم ضعيف تر و كوچكتر ميشود.
[=georgia]عيناً مانند صورتى كه در آئينه مى ‏افتد، آن صورت فقط حكايتى از شكل و اندازه و رنگ رخسار است، نه از واقعيّت و حقيقت آن شخص صاحب صورت. عقل و سخاوت و شجاعت و سائر ملكات معنويّه او را نشان نمى ‏دهد، و از آن بالاتر نفس ناطقه او را نيز- كه‏ اصولًا داراى شكل و صورت نيست- نشان نمى‏ دهد.

[="Georgia"][="Blue"][=georgia][=&quot]بنابراين، آنچه در اين عالم مادّه مشاهده مى‏كنيم فقط نمونه ايست از عالم برزخ، نه خود عالم برزخ؛ آن عالم به قدرى وسيع است كه قابل مشاهده با چشمان ظاهرى نيست و با حواسّ خمسه ظاهره ادراك نمى‏شود. اين حواسّ براى ارتباط انسان است با عالم طبع و مادّه، و نيروى ارتباط انسان را با بالاتر از عالم مادّه ندارد.[/][/]
[=georgia][=&quot]بنابراين، حقائق برزخيّه اصولًا قابل پائين آمدن و نشان دادن در آئينه مادّه نيست؛ بلكه عالم مادّه آنچه را كه در خود از عالم برزخ نشان ميدهد فقط به اندازه سعه و گنجايش خود مادّه است.[/][/]
[=georgia][=&quot]همچنين عالم قيامت و حقائق ظاهره عالم نفس، قابل پائين آمدن و نشان دادن در آئينه برزخ و صورت مثالى نيست؛ و آنچه را كه برزخ از قيامت نشان ميدهد فقط به اندازه خود و در خور گنجايش خود اوست.[/][/]
[=georgia][=&quot]شما خود را در اين فضاى وسيع جوّ آسمان فرض كنيد، چقدر بدن شما نسبت به اين جوّ محيط كوچك است؛ به همين نسبت عالم طبيعت و دنيا نسبت به عالم مثال و برزخ كوچك است.[/][/]
[/]

[="Georgia"][="Blue"][=georgia][=&quot]اگر عالم نفس را عرش پروردگار، و عالم مثال را عالم كرسى قرار دهيم، طبق روايتى كه از حضرت صادق عليه السّلام وارد شده است؛ نسبت آنها به يكديگر و به عالم طبع و مادّه خوب مشخّص ميگردد.[/][/]
[=georgia][=&quot]در «تفسير عيّاشى» محسن المثنّى (الميثمى- ظ) از امام صادق عليه السّلام روايت مي كند كه:[/][/]
[=georgia][=&quot]قَالَ: قَالَ أَبُو ذَرٍّ: يَا رَسُولَ اللَهِ! مَا أَفْضَلُ مَا أُنْزِلَ عَلَيْكَ؟[/][/]
[=georgia][=&quot]قَالَ: ءَايَةُ الْكُرْسِىِّ؛ مَا السَّمَوَاتُ السَّبْعُ وَ الارَضُونَ السَّبْعُ فِى الْكُرْسِىِّ إلَّا كَحَلْقَةٍ مُلْقَاةٍ بِأَرْضٍ بَلَاقِعَ، وَ إنَّ فَضْلَهُ عَلَى الْعَرْشِ كَفَضْلِ الْفَلَاةِ عَلَى الْحَلْقَة. « تفسير عيّاشى، جلد اوّل، ص 137»[/][/]
[=georgia][=&quot] «أبو ذرّ غفارى از حضرت رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم‏ سؤال مي كند كه از ميان آياتى كه بر شما نازل شده است كداميك افضل است؟[/][/]
[=georgia][=&quot]حضرت فرمودند: آيه الكرسىّ؛ تمام آسمانهاى هفتگانه و زمين‏هاى هفتگانه نسبت به كرسىِّ خدا مثل يك حلقه ايست كه در بيابان پهناور و قَفرى انداخته باشند؛ و نسبت فضيلت عرشِ خدا به كرسىّ خدا مثل نسبت همان بيابانست نسبت به آن حلقه».[/][/]
[/]

[="Georgia"][="Blue"]امیدوارم پی در پی آوردن پستهایم باعث نشود خوانندگان گرامی و محترم از دقت در مطالب بیان شده کم کرده و با عجله کردن و یا سرسری خواندن مطالب از عمق حقایق مطرح شده باز بمانند. امید که بیان این حقایق بابی جدید از علوم و معارف پیش روی دانش پژوهان گرامی باز نموده و با وسواس و تامل بیشتری این سلسله دروس را مورد مطالعه و تفکر و بررسی قرار دهند. قلم فرسوده نویسنده حقیر به یارای دقت و تامل شما حضرات، توانای ادامه تحریر این سلسله دروس می یابد.
[/]

بسم الله
سلام علیکم و رحمه الله
حقیقتا باید از جناب اویس تشکر کرد برای جواب دادن به پرسش های دوستان فاضل
همچنین از کاربر بشارت جهت پرسش های خوب و نیکو
جناب اویس قیامت صغرا و کبری را تعریف کردند.خواستم اگر مقدور است در مورد قیامت کبری بیشتر بنویسند.
یا اینطور سوال کنیم چه رابطه ای بین قیامت کبری و تجلی دو اسم شریف الواحد و القهار است؟
با تشکر

[=georgia][=georgia]

توحید صمدی;339528 نوشت:
بسم الله سلام علیکم و رحمه الله حقیقتا باید از جناب اویس تشکر کرد برای جواب دادن به پرسش های دوستان فاضل همچنین از کاربر بشارت جهت پرسش های خوب و نیکو جناب اویس قیامت صغرا و کبری را تعریف کردند.خواستم اگر مقدور است در مورد قیامت کبری بیشتر بنویسند. یا اینطور سوال کنیم چه رابطه ای بین قیامت کبری و تجلی دو اسم شریف الواحد و القهار است؟ با تشکر

[=georgia]ضمن تشکر فراوان از دوست خوبم جناب توحید صمدی در پاسخ به سوال ایشان باید بگویم:
[=georgia]همچنان که به عرض محضر رسید قیامت صغری قیامت نفس ناطقه انسانی و قیامت کبری قیام اسماء و صفات الهیه و اندکاک و محو شدن همه مظاهر و شئون خلقی و سلطنت محضه هویت غیبیه احدیت الهی است.
[=georgia]قیامت صغرای نفس ناطقه انسانی و محو گشتن تمامی مظاهر قوا و شئون انسانی، و ظهور سلطنت تامه ذات هویت انسانی مقدمه ای برای آمادگی ورود رستاخیز کبرای ذات احدیت الهی است و آنکه امام علی علیه السلام مى فرماید: «[=georgia]موتوا قبل أن تموتوا[=georgia]»؛ «پیش از آن که به اجل طبیعى بمیرید، به مرگ ارادى خود را بمیرانید». نه تشویقی برای مرگ و انتحار ، بلکه توصیه ای دلسوزانه بر بیدارى و عاقبت اندیشى ورود در عالمی است که هر چه هست اوست و غیر او همه اشیاء محو و بی ظهورند.
[=georgia] ادامه دارد...

[=georgia][=georgia]فلاسفه مى گویند: «لو لم ینهدم بناء الظاهر لم ینکشف بناء الباطن» یعنی اگر قشر ظاهرى طبیعت منهدم نگردد، قیافه باطنى و اسرار نهانى آن آشکار نمى شود. وقتى نظام طبیعت بدن و تعلقات مادی وی ویران شد، انسان با تمام وجودش نمایان شده و همه عقاید و روحیات از باطن به ظاهرمنتقل خواهد شد و سیماى اخروى تبلور و درخشش پیدا مى کند. ملاصدرا حکیم بزرگ مى فرماید: «واعلم ان باطن الانسان فى الدنیا ظاهرة فى الآخرة وما کان غیبا هاهنا یصیر شهادتا هناک» یعنی بدان که باطن آدمى در وضعیت اخروى کاملا آشکار است، و آنچه در این عالم در غیب، نهان است، روز قیامت ظاهر و عیان خواهد شد.
[=georgia]او مى افزاید: «ویکون کل سر علانیة» یعنی هر رازى در آن جا آشکار مى گردد. به خاطر این که روح انسان ذاتا داراى تمام قوا و ادراکات است، حکیم سبزوارى مى گوید: «النفس فى وحدتها کل القوى»؛ نفس انسان در جوهر ذات - با وحدت و سادگى که دارد - کل قوا و ادراکات را در گوهر وجود خویش داراست.
[=georgia]پس دنیا پوست است و آخرت مغز؛ این جا ملک است و آن جا ملکوت؛ روغن بادام، درباطن و کنه بادام وجود دارد و در وجودش مخفى است. تا قشر ظاهرى نشکند ومغز تحت فشار واقع نشود، روغن، ظاهر نخواهد شد. انسان هم مانند جوجه است که در تخم گردون گرفتار است؛ تا پوست تخم نشکند، نمى تواند ماوراى طبیعت رامشاهده کند.
[=georgia]الهى قمشه اى مى گوید: «جوجه صفت در میان بیضه گردون ره نبرم بر حیات و پر نفشانم، پیش رهم منزلى است عالم صورت، حیف بود من در این سراچه بمانم گر رهم از دامگاه جسم که در وى جور سپهرم فکند و طبع زمانم بار دهندم به محفلى که ندانى بال گشایم به گلشنى که ندانم.

[=georgia][=georgia][=&quot]هر آنچه در قیامت کبری است نظیر آن در قیامت صغری نیز وجود دارد ،[/][=&quot]به عنوان مثال اگر زلزال یا تزلزل زمین در قیامت کبری مسلم است، همین زلزال در زمین بدن[/][=&quot] میرنده نیز وجود دارد؛ و اندکاک و در هم کوفته شدن و همواری پست و بلندی زمین در قیامت کبری، خود را در قیامت صغری با اندکاک در استخوان های بدن آدمی در حین مرگ ظاهر می سازد ؛ و مُندک [/][=&quot]شدن نجوم در قیامت کبری نیز از همین قبیل بوده[/][=&quot] به طوری که در وقت موت، نجوم بدن یا قوای آن نیز در هم کوفته خواهند شد، به همین ترتیب همانطوری[/][=&quot] که در قیامت کبری، خورشید و ماه در هم پیچیده و در خسوف رفته و یکنواخت می شوند[/][=&quot]، [/][=&quot]در قیامت صغری نیز روح بخاری و قلب و قوای دماغی به همین صفات موصوف گردیده و [/][=&quot]سرانجام بدان گونه که در رستاخیز، حشر کل موجودات به سوی خداوند واحد قهار[/][=&quot]می باشد ، در قیامت صغری نیز جمیع قوای نفسانی، به ذاتی بسیط و روحانی [/][=&quot]منتهی می شوند ؛ و بدین ملاحظه کلید علم بروز رستاخیز و قیامت کبری ، همین[/][=&quot] معرفت و شناخت نفس ناطقه است[/].[/][/]

[=georgia][=georgia][=&quot]آری قیامت کبری به احديت حق نفوذ كردن، از موطن طبيعت ظلمانى سفر كردن و از حجب كثرت بدر شدن و از اسباب مجازى ظاهرى چشم دوختن است كه هر يك از آنها سالك را حجاب ديدار و خار راه است. و چون از اينها رهایی يافت به جلال احديت مي رسد، و بشهود خاص خود حقيقت لمن‏ الملك‏ اليوم الله الواحد القهار را در مى يابد.[/][/]
[=georgia][=&quot]دو عالم را به يكبار از دل تنگ[/][/]
[=georgia][=&quot]بدر كرديم تا جاى تو باشد[/][/]
[=georgia][=&quot]و در اين مقام جميع ذوات و صفات و افعال را مستهلك در او مى بيند لااله الا الله وحده وحده وحده كه يكتاى همه است. خلاصه اين مقام فناء از نفس است و بقاء بالله[/][/]
[=georgia][=&quot]همچونى از خويشتن گشتم تهى[/][/]
[=georgia][=&quot]نيست از غير خدايم آگهى[/][/]
[=georgia][=&quot]و هنگامی که سلطان وجود به دور از لباس اوهام در قیامت کبرای انسانی مشهود وی گشت، و ديد كه غيرتش غير در جهان نگذاشت، تعينات و كثرات را سرابى مى بيند و باطن آیاتی چون «من الماء كل شى حى» «هو الاول والاخر و الظاهر و الباطن»، «فاينما تولوا فثم وجه الله»، «و هو معكم اينما كنتم»، برايش ظهور مى كند كه آن حقيقت قاهر بر كل را در همه جا متجلى مي نگرد و نسبت اشياء را به او چون نسبت مقيد بمطلق و مشتق بمصدر مشاهده مى كند بلكه واقع را فوق اين حرفها و اصطلاحات مى يابد.[/][/]
[=georgia][=&quot]معانى هرگز اندر حرف نايد[/][/]
[=georgia][=&quot]كه بحر قلزم اندر ظرف نايد[/][/]
[/]

اویس;339494 نوشت:
موجودى كه در عالم برزخ است مادّه ندارد؛ امّا شكل و صورت و حدّ و كمّ و كيف و أعراض فعليّه را دارد؛ يعنى داراى اندازه و حدود است، داراى رنگ و بوست. صورت مردمان برزخى رنگ و حدّ دارد، و در آنجا خوشحالى و مسرّت و غضب و نگرانى هست، در آنجا نور هست. بنابراين، موجودات برزخيّه داراى صورت جسميّه هستند ولى هيولى و مادّه ندارند.

با سلام و تشكر از توضيحات خوب شما
آيا اجسام مثالي و برزخي در كنار شكل ، اندازه ، رنگ و بو قابل لمس شدن هم هستند؟ اگر هستند چه فرقي بين آن اجسام مثالي با اجسام اين دنيايي(جداي از خواص و شدت وجودي) وجود دارد؟ ما در خواب هم راه مي رويم و اجسامي را لمس ميكنيم اما وقتي كه بيدارم مي شويم همه آنها نيست ميشود

چه دليلي وجود دارد كه ثابت كند دنيا هم مانند خواب و عالم مثال نيست؟ در واقع شايد ماده ايي به آن معنايي كه در ذهن داريم وجود نداشته باشد بلكه همه چيز ادراكات ما باشد منتها با خواص و ويژه گي هاي مختلف(دنيا وآخرت)

اویس;339500 نوشت:
عالم قيامت كبرى نسبت به عالم برزخ، همين نسبت وسعت و عظمت را دارد. چون عالم برزخ داراى كيفيّت و آثار مادّه از كمّ و كيف هست؛ ولى عالم قيامت از صورت نيز مجرّد است و اطلاق محض است.

و اما سوال خيلي مهم ديگر كه هنوز پاسخ خوبي براي آن نيافتم كه به بهانه توضيحاتي كه فرموديد از شما مي پرسم.

تعبير مجرد تام و مطلق از قيامت چگونه با ويژه گي هاي جسماني اي كه در قرآن نسبت به صحراي محشر ،بهشت و جهنم آمده است فابل جمع ميباشد؟ آيا اين ويژه گي ها تمثيلند؟

اویس;339606 نوشت:
[=georgia]
[=georgia][=&quot]قیامت کبری قیام اسماء و صفات الهیه و اندکاک و محو شدن همه مظاهر و شئون خلقی و سطنت محضه هویت غیبیه احدیت الهی است.[/]
[/]

[/]

بسم الله
با عرض تشکر جهت توضیحات، سوالی دیگر و آن اینکه جملات فوق
این معنی را می دهد که مطلقا حدود برداشته می شوند؟ یعنی تعینات و تشخصی
وجود نخواهد داشت در قیامت کبری؟ اگر اینطور است یعنی خدایی بدون مظاهر خواهیم داشت
و مخلوقات همگی فانی یا بفرمایید با خدا یکی میشوند عینا، آنگاه چه فرقی بین خدا و خلقش است؟
ورب بدون مظاهر چگونه است؟ آنگاه اسماء الله تعطیل نمی شوند؟
و....

[="Georgia"][="Blue"]

معلق;339655 نوشت:
آيا اجسام مثالي و برزخي در كنار شكل ، اندازه ، رنگ و بو قابل لمس شدن هم هستند؟ اگر هستند چه فرقي بين آن اجسام مثالي با اجسام اين دنيايي(جداي از خواص و شدت وجودي) وجود دارد؟ ما در خواب هم راه مي رويم و اجسامي را لمس ميكنيم اما وقتي كه بيدارم مي شويم همه آنها نيست ميشود

چه دليلي وجود دارد كه ثابت كند دنيا هم مانند خواب و عالم مثال نيست؟ در واقع شايد ماده ايي به آن معنايي كه در ذهن داريم وجود نداشته باشد بلكه همه چيز ادراكات ما باشد منتها با خواص و ويژه گي هاي مختلف(دنيا وآخرت)


بله اجسام مثالی هم قابل لمس هستند. مگر شما در خواب از حس لامسه برخوردار نیستید و در خواب نمیتوانید اشیایی را که می بینید لمس کنید؟؟؟
مراد مابقی عباراتتان را درست متوجه نشدم که دقیقا منظورتان چیست و به کجای عباراتم نقد دارید[/]

[="Georgia"][="Blue"]

معلق;339664 نوشت:
و اما سوال خيلي مهم ديگر كه هنوز پاسخ خوبي براي آن نيافتم كه به بهانه توضيحاتي كه فرموديد از شما مي پرسم.

تعبير مجرد تام و مطلق از قيامت چگونه با ويژه گي هاي جسماني اي كه در قرآن نسبت به صحراي محشر ،بهشت و جهنم آمده است فابل جمع ميباشد؟ آيا اين ويژه گي ها تمثيلند؟


خداوند حقایق فوق جسمانی را با زبانی جسمانی برای ما القا نموده تا ما بتوانیم انها را ادراک نماییم به راستی شما اگر بخواهید معادلات سنگین چند مجهولی را برای طفل ابجدی خوان تفهیم نمایید چه می کنید؟![/]

[=Georgia]

توحید صمدی;339797 نوشت:
بسم الله
با عرض تشکر جهت توضیحات، سوالی دیگر و آن اینکه جملات فوق
این معنی را می دهد که مطلقا حدود برداشته می شوند؟ یعنی تعینات و تشخصی
وجود نخواهد داشت در قیامت کبری؟ اگر اینطور است یعنی خدایی بدون مظاهر خواهیم داشت
و مخلوقات همگی فانی یا بفرمایید با خدا یکی میشوند عینا، آنگاه چه فرقی بین خدا و خلقش است؟
ورب بدون مظاهر چگونه است؟ آنگاه اسماء الله تعطیل نمی شوند؟ و....

دوست خوبم
فرق است بین از بین رفتن تمامی کثرات و حدود و تعینات با محو شدن و غالب شدن دولت کریمه سلطان وجود
وقتی می گوییم در قیامت تمامی اسماء و صفات محو می شوند یعنی سلطان وجود حق بر تمامی مظاهر اسما و صفات قاهر و غالب می گردد لذا به آیه لمن الملک الیوم لله الواحد القهار اشاره نمودیم.
شاهد صدق ما بر این گفتار ان است که برای انسان کامل و عارف بالله در همین هنگامی که در دنیا با بدن عنصری زندگی می کند قیامت کبرایش ظهور کرده است و در حالات خاصی قهاریت تامه سلطان وجود را مشاهده می کند بی انکه کثرات و تعینات به طور کلی از بین رفته باشند و نابود گردند.
اجازه دهید بحث از قیامت صغرا و کبرا تا همین جا کوتاه شود و ادامه نیابد چرا که سنگینی آن بحث و شبهات و سوالاتی که در آن بحث مطرح می شود موجب دوری ما از غرض اصلی این سلسله دروس می گردد.

بسم الله
سلام علیکم
ممنونم جناب اویس بزرگوار
فرمایش شما درست و متین است و بنده به مقدار ناچیز خود فهم می کنم.
این شبهه ای بود که برای یکی از دوستان پیش امد، خواستم اینجا مطرح کنم
که با جواب های خوب حضرتعالی همگی استفاده ببریم.خیر ببینید

با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان خوبم
صبح جمعه تان بخیر وشادی
یکی از کاربران محترم در پیامی خصوصی مطلبی را بیان فرمود که چون فکر میکنم سوال برخی دیگر نیز باشد مطلب ایشان را به همراه پاسخی که به ایشان دادم در این پست برایتان می گذارم.

عرض سلام
استاد گرامي يك سوال ازحضورتان داشتم.
بنده از مدتي كه عضو اين سايت شدم دنبال مسائل معرفت نفس و طهارت نفس و اين قبيل مسائل بودم. متاسفانه وقتي تاپيك شما كه در امضايتان هم هست تحت عنوان معرفت نفس را مي خوانم خيلي حس بدي درونم ايجاد ميشود.
واقعا دلم مي خواهداز نفسم آگاه شوم اما با خواندن مطالب در حالت مجازي بسيار دچار ترس مي شوم. حتي گاهي مطالب را نصفه رها ميكنم.
تمام اعتقاداتم زير سوال ميروم اصلا تمام مطالب شما و ساير دوستان در اين باب ها برايم پر از سوال است.
حس ميكنم در اين مسائل خيلي از بقيه عقب هستم كه چنين حسي دارم. در زندگي سعي ميكنم واجباتم را رعايت كنم. بحث حجاب و اين حرفا هم برايم حل شده است اما درونم خيلي آشفته است. خيلي سردرگمم. بعضي وقتها حديث هاي ائمه را كه مي خوانم تمامي افكارم به هم ميريزد يك جا نوشته اند مرگ براي مومن بوييدن گل است و يك جا مي گويند سراسر وحشت است.
حس ميكنم همه چيز با هم مغايرت دارم.
من دانشجوي ترم چهار رشته اي هستم كه در گرايشهاي پزشكي است و با مسائل اعتقادي هم كاملا بي ربط است.
گاهي اوقات به سرم مي زند دانشگاه را رها كنم و حوزه برم كه خانواده اصلا نمي پذيرند.
در سايت جايي ديدم اگرخواهان استاد راه هستيد شبها با وضو بخوابيد و از خدا استاد راه بخواهيد من تقريبا 3-4 ماهي هست كه شبها با وضو مي خوابم ولي هيچ اتفاق خاصي رخ نمي دهد.

لطفامرا راهنمايي كنيد، ميترسم در آن دنيا سراسر در حسرت باشم......
من چكاركنم؟؟؟؟؟؟

سلام سرکار محترم
راستش را بخواهید بنده خیلی متوجه دلیل نگرانی شما از خواندن مطالب معرفت نفس نشدم. قبول دارم که مطالب کمی سنگین است که البته آن هم باسوال و جواب حل می شود و ابهامات از بین می رود اما اینکه این مطالب موجبات سردرگمیو نگرانی شما را فراهم آورده دلیلش را نمی فهمم. نظر بنده هم این است که دروس دانشگاهیتان را با دقت و وسواس زیادی بخوانید و کمبودهای معارف اعتقادی را ازمطالعه این سایت و سایتهای مشابه جبران نمایید. امیدوارم شما با دانش تجربی خود مارا در ارائه بهتر علوم و معارف یاری کنید.

پیامی دیگر:
راستش تمام مطالب بالا برايم سوال است. نه تنها سوال بلكه يك حس گيجي فراوان هم دارم. در قسمتي راجع به مقايسه قيامت كبري و قيامت در خود انسان هنگام مرگ سخن گفتيد... راستش مطالب خارج از درك من بود. به نظر شما من كه دراعتقادات ديني در سطح مبتدي هستم تنها با خواندن مطالب سايتها مي توانم به شناخت خوبي از نفسم برسم؟ (قصد جسارت ندارم اما بايد در نظر داشت كه تمام نويسندگان در سايتها ممكن است همچون شما و همكارانتان نباشند و در واقع علم كافي در اين مسائلنداشته باشند و بسي گمراه شويم) از طرفي در برخي مطالب واقعا تشخيص درستو غلط برايم دشوار است. تا به اين سن كه رسيده ام معلمانمان(درست يا غلط نميدانم) گفته بودند خيلي وارد بحث اينكه من كيستم و از كجا آمدم و خدا كيست و اين حرفها نشويد چون نهايتا ديوانه خواهيد شد. گفته اند سعي كنيد دستورات را اجرا كنيد تا درقيامت از همه چيز آگاه شويد اما در اين سايت خواندم بزرگترين حسرت انسان پس از مرگ عدم شناخت نفسش هست!!!
خلاصه كلام اين كه فكر ميكردم بهشت رفتن ساده تر از اينحرفها هست!!! من در اين مسائل خيلي از بقيه عقب هستم. راستش شرايط رفتن به حوزه راندارم...به نظر شما آيا حفظ قرآن براي بالا بردن سطح اعتقادي و معرفت نفس كمك خواهدكرد يا به مطالعه كتابهاي معرفي شده توسط دوستان اكتفا كنم؟ بدون استاد خيلي سخت است.....

پاسخ:

با سلام

به نظر من بهترین راه برای حصول غایات و اهداف بلندتان پیگیری دقیق مطالب و سوال و جواب در همان قسمت مربوطه است. باید کتابهایی که در این زمینه وجود دارد مطالعه کنید. باید آنها را به بحث و گفتگو بنشینید. همیشه به ما گفته اند ره چنان رو که رهروان رفته اند. همه کسانی که به مقامات عالیه رسیده اند در ابتدای راه چیزی نمی دانستند و عالم به اصطلاحات فن نبوده اند بلکه با همت و تلاش خود خشت بر خشت نهاده و کاخی استوار از ایمان و اعتقادی الهی را بنا نهادند.
باید عزم و اراده ای محکم به خرج داد. البته من هم با شما هم عقیده ام که این راهی خطرناک است و به هرکسی نمی شود اعتماد کرد اما مطمان باشید کارشناسان محترم این سایت، صرف نظر از بنده، از فیلترهای بسیاری برای پاسخگویی عبور نموده اند و تا حد بسیاری می توان به توصیه های ایشان اعتماد کرد خصوص آنکه ما در این سایت بنای دستور العمل سنگین و یا حرفهایی خلاف عقل و حکمت نداریم بلکه هرچه هست با تایید آیات و روایات و برهان و استدلال و مبانی حکما و عرفای الهی است. لذا با احترام به نگرانی حضرتعالی امیدوارم هر جا که هستید گامی استوار برای شناخت حقیقت نفسانی خود و جهان پیرامونتان بردارید چرا که پیامبر رحمت فرمودند: معرفت نفس به عینه همان معرفت پروردگار است.
موفق باشید.


با سلام و تشکر از استاد اویس عزیز.

در ادامه مطلب استاد باید بگم که معنویت معمولا یک شبه به دست نمی آید باید برای به دست آوردن آن، آجرها را روی هم چید تا بنایی معنوی ساخت. حقیقت این است که افزایش ایمان و معنویت آرام آرام صورت می گیرد و باید در این راه صبر کرد. یکی از انواع صبر، [="red"]صبر بر طاعت[/] می باشد. طاعت الهی هم نیاز به صبر دارد.

[="darkred"]بالاخره با صبر کردن انسان به جایی می رسد که انجام طاعات الهی برایش راحت می شود[/]. بنابراین صبر یکی از لوازمات مهم برای پیمودن مسیر تقویت معنویت است. نباید نا امید شد، باید صبر کرد که ان الله مع الصابرین.

از طرف دیگر ائمه (ع) درب ورود به مقام الوهیت و تقرب به ذات خداوند هستند. قرآن دستور مى دهد« واتوا البیوت من ابوابها »از در خانه ها وارد شوید.

امیرالمؤمنین (ع)در مورد این آیه فرمودند: ما اهل البیت همان خانه هایى هستیم که خداوند دستور داده از راه درب هاى آن وارد شوید. ما اهل البیت ، هم خانه هاى خدا هستیم و هم دربهاى خانه خدا ...

[="purple"]بنابراین بدون شناخت، ارتباط و اطاعت از امامان، نیل به قرب الهى میسر نیست. [/]

نکته دیگر هم [="red"]اخلاق خوب [/]است.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در پاسخ مردی که پرسید : دوست دارم ایمانم کامل شود فرمود: اخلاقت را خوب کن ایمانت کامل می شود. در حدیثی دیگر امام سجاد ( علیه السلام ) می فرمایند : راه شناخت کامل بودن دین مسلمان این است که سخنان بیهوده و نا مربوط نمی گوید، کمتر بحث و جدال می کند، بردبار، شکیبا و خوش اخلاق است.

[="navy"]آرامشی که از اخلاق خوب به انسان دست می دهد نیز به نوعی کسب معنویت اس[/]ت.

[=georgia][=&quot]دوستان خوبم برای رفع خستگی شما حضرات، اجازه دهید متن کوتاهی را که ساعتی قبل برای خلوت خود نوشته بودم تقدیم محضر انورتان کنم.[/]
[=&quot]یکی از توصیه ها و تاکیدهای مکرر آیات و روایات اسلامی تفکر و تامل انسان در اشیای پیرامون است. از بارزترین ویژگیهای تفکر آن است که انسان را از ظواهر اشیا و صور به لایه های باطنی و حکمتهای نهفته در آنها رهنمون می سازد. تفکر انسان را از محسوسات به معقولات سفر داده و صورتی دیگر از اشیای پیرامونمان را برایمان به تصویر می کشد. با تفکر و تامل، ز هر افســـــانه‌ حرفي مي‌توان خواند و ز هر بازيچه رمزي مي‌تـوان يافت. رمز اصلی تمامی قصص قرآنی نیز تامل و تفکر درحکمتهای نهفته در آنها است که مولوی گفته است:[/]
[=&quot]اي برادر قصـــه چون پيمانه اســت[/][=&quot] معني اند روي بسان دانه اســـت[/]
[=&quot]دانه معنــي بگــيرد مــــرد عقـــل[/][=&quot] ننگــرد پيمـانه را گر گشـــت نقل[/]
[=&quot]و شرح و بسط جزییات تمامی این حالات و حوادث مربوط به انبیای الهی در قران کریم، برای بهره مندی عموم مردم از حقایق منطوی در آن است که باز مولوی گفته است:[/]
[=&quot]آن‌چنان شــرحش كن انــدر كلام[/][=&quot] كه از آن بهــره بيابـد عقــل عـام[/]
[=&quot]لذا هنر آن است که فارغ از همه آنچه تاکنون دیده و شنیده ایم، و خارج از همه عادات و شناختها و تعلقات یک عمرمان، نظری دیگر به آنچه ما و جهان پیرامونمان را احاطه کرده است افکنیم. آری اگر خواننده باشیم و اهل تفکر و تامل، حتی در قصه بینوایان و حکایت ژان والژان نیز می توان ردپایی از حقایق عرفانی در سیر و سلوک انسانی را یافت. تا جایی که می توان حقیقت توبه و آثار ناشی از آن را به عنوان دستمایه اصلی قصه بینوایان ویکتور هوگو در غالب شخصیت ژان والژان دانست و با بررسی دقیق به این نکته هم رسید که ویکتور هوگو برای طراحی قصه خویش از حکایت عرفانی فضیل عیاض در بیانات عطار نیشابوری الهام گرفته است چنان که در این باره شواهدی نیز موجود است. [/]
[=&quot]غرض آنکه شاعر نیکو گفته است که :[/]
[=&quot]دیدن روی تو[/][=&quot] چشم دگری می خواهد
منظر حُسن تو صاحب نظری می خواهد[/]

[=&quot]آری چشمها را باید شست و نظری دیگر باید کرد شاید آنچه تو را در برگرفته است همان گمشده موعودی است که عمری در پی آنی.
حسن ختام کلامم این ابیات شیوای جناب آقای حاج غلامرضا سازگار تقدیم محضرتان[/]

[=&quot]دیدن روی تو چشم دگری می خواهد[/]
[=&quot]منظر حسن تو صاحب نظری می خواهد[/]
[=&quot]باید از هر دو جهان بی خبرش گردانند[/]
[=&quot]هر که از کوی وصالت خبری می خواهد[/]
[=&quot]تا مگر تیر دعایم به اجابت برسد[/]
[=&quot]ناله ام سوز و نوایم اثری می خواهد[/]
[=&quot]تا که خاکستر خود وقف قدوم توکنم[/]
[=&quot]دلم از آتش عشقت شرری می خواهد[/]
[=&quot]چوبه دار بلا را به سر دوش کشد[/]
[=&quot]هر که از نخل ولای تو بری می خواهد[/]
[=&quot]روز آغاز نوشتند به بازوی خلیل[/]
[=&quot]که بت نفس شکستن تبری می خواهد[/]
[=&quot]شمع تا شعله ببال و پر پروانه زند[/]
[=&quot]سوز دل، خون جگر، چشم تری می خواهد[/]
[=&quot]لب خندان تو را دیدن و لبخند زدن[/]
چشم گریان زگل پاکتری می خواهد
[/]

اویس;340618 نوشت:
بله اجسام مثالی هم قابل لمس هستند. مگر شما در خواب از حس لامسه برخوردار نیستید و در خواب نمیتوانید اشیایی را که می بینید لمس کنید؟؟؟ مراد مابقی عباراتتان را درست متوجه نشدم که دقیقا منظورتان چیست و به کجای عباراتم نقد دارید

باسلام و تشکر

چگونه می توان ثابت کرد که عالم ماده خود نیز(همانند عالم خواب و مثال) امری مجرد نیست؟ به عبارتی دیگر شاید همین درخت و ماه و خورشید هم که ما به عنوان اجسام مادی به آنها می نگریم در حقیقت ،خود علم و معنا باشند که حال به این گونه برای ما(مادی) تجسم پیدا کرده اند

اویس;339494 نوشت:
موجودى كه در عالم برزخ است مادّه ندارد؛ امّا شكل و صورت و حدّ و كمّ و كيف و أعراض فعليّه را دارد؛ يعنى داراى اندازه و حدود است، داراى رنگ و بوست

اگر در برزخ اندازه و حدود وجود دارد پس باید زمان هم در آن موجود باشد در حالی که در فلسفه زمان را فقط منتسب به عالم ماده و طبیعت میدانند.
توضیح بفرمایید

[=georgia]

معلق;342665 نوشت:
چگونه می توان ثابت کرد که عالم ماده خود نیز(همانند عالم خواب و مثال) امری مجرد نیست؟ به عبارتی دیگر شاید همین درخت و ماه و خورشید هم که ما به عنوان اجسام مادی به آنها می نگریم در حقیقت ،خود علم و معنا باشند که حال به این گونه برای ما(مادی) تجسم پیدا کرده اند

[=&quot]در جواب دوست خوبم جناب معلق باید بگویم:[/]
[=&quot]منشأ اعتقاد انسان به واقعیت­های مادی را می­توان ناشی از یک استدلال ارتکازی و نیمه آگاهانه و به عبارتی از قضایای فطری دانست که قریب به بدیهی محسوب می­شوند. [/]
[=&quot]«فطریات» را منطق دانان چنین تعریف کرده­اند: قضایایی که قیاس آنها همراه خودشان است. [/][=&quot]یا اینکه حد وسط آنها همیشه در ذهن حاضر است.[/][=&quot] در واقع این علم پیدا کردن به این حقایق مادی از قبیل قضایای ارتکازی هستند که استدلال برای آنها به سرعت و نیمه آگاهانه انجام می­گیرد.[/]
[=&quot]برای اثبات عالم ماده کافی است که یک موجود مادی را اثبات کنیم و به عبارتی توجه به این نکته لازم است که عالم ماده، ظرف موجودات مادی است نه اینکه علاوه بر موجودات مادی، یک جوهر دیگری به نام عالم "ماده" وجود داشته باشد. همانطور که این بحث درباره عالم مثال و عالم عقلی نیز جریان دارد.[/]
[=&quot] اگر بخواهیم وجود واقعیت­های مادی را به صورت استدلال منطقی بیان کنیم چنین می­گوییم:[/]
[=&quot]1-[/][=&quot] این پدیده ادراکی (مثلاً سوزش دست من هنگام تماس با آتش)، معلول علتی است.[/]
[=&quot]2-[/][=&quot]علت این پدیده یا خود نفس من است یا چیزی خارج من.[/]
[=&quot]3-[/][=&quot] نفس من علت آن نیست و من این را به صورت وجدانی و بدیهی خطاناپذیر می­یابم. به علاوه من خودم هرگز نمی ­خواستم دستم بسوزد.[/]
[=&quot]4-[/][=&quot]پس علت آن چیزی خارج از وجود من است.[/]
[=&quot]5-[/][=&quot] فاعلیت فاعلِ مجرد، مشروط به زمان، مکان، ماده و استعداد نیست. در حالی که تأثیری که آتش در مثال فوق گذاشته است همه این شروط را دارد.[/]
[=&quot]6-[/][=&quot] پس فاعلی که تأثیر گذاریش مشروط به زمان، مکان و استعداد باشد مجرد نیست و حتماً باید مادی باشد.[/]
[=&quot]7-[/][=&quot]نتیجه اینکه موجود مادی اثبات شد.[/]
[=&quot]بعد از اینکه امور مادی با استدلال­هایی شبیه استدلال فوق اثبات شدند، طبعاً عالم ماده هم اثبات می­ شود. چون عالم ماده، ظرف امور مادی است و به این شکل عالم ماده هم اثبات می شود. [/][/]

[=georgia][=&quot]به نظر می رسد سوال جناب آقای معلق، ناشی از عدم آگاهی درست از خواص و ویژگیهای عالم ماده است که در ذیل به برخی از مهمترین آنها اشاره می کنم:[/]
[=&quot]برخي از ويژگي هاي عالم ماده و عالم اجسام يا همان عالم طبيعت عبارتند از: [/]
[=&quot]1 - جسم جوهری است که داراي ابعاد سه گانه طول و عرض و عمق می باشد و به عبارتی جسم جوهری است که بتوان سه خط متقاطع را در آن به گونه­ ای فرض کرد که زاويه ­هايی که از تقاطع اين خطوط سه گانه، حاصل مي ­شوند، ‌همه قائمه باشند. البته اينکه تعبير به «‌فرض کردن» ‌نموده ­اند به خاطر آن است که شامل ابعاد جوهري اجسام کروی نيز بشود. چون کره، اگر چه خطوط بالفعل ندارد ولی می ­توان در درون آن چنين خطوطی را فرض کرد، همانطور که مي­ توان با بريدن آن، خطوط مزبور را[/][=&quot] به وجود آورد. [/]
[=&quot]2- اجسام يا امور مادی، فضايی را حتماً[/][=&quot] اشغال مي­ کنند و اين از اصطلاح متکلّمين در تعريف جسم به دست مي­­ آيد که گفته ­اند: جسم« شاغل حيِّز» است.[/]
[=&quot]3- اجسام و ماديات قابل اشاره حسی هستند. چنان که شيخ اشراق جوهر جسمانی را چنين تعريف کرده است. [/]
[=&quot]4- ماده و جسم از سه جهت (طول، عرض و عمق جوهری) تا بي نهايت قابل انقسام فرضی است. مراد از انقسام فرضی انقسام بالقوه است نه انقسام بالفعل، زيرا اگر امتداد واحدي را تقسيم نموديم طبعاً‌، انقسام ازبين رفته و امتداد جديدی به وجود مي آيد در اين صورت دیگر نمي­توان گفت اين اجزاء‌ همان امتداد سابق ­اند، چون امتداد سابق معدوم شده است. [/]
[=&quot]5- عالم ماده و اجسام،‌ زمان دار است و به تبع همواره در تغيير است. [/]
[/]

[=Georgia]

معلق;342668 نوشت:
اگر در برزخ اندازه و حدود وجود دارد پس باید زمان هم در آن موجود باشد در حالی که در فلسفه زمان را فقط منتسب به عالم ماده و طبیعت میدانند. توضیح بفرمایید

زمان از خواص ماده است نه از خواص اندازه و حدود. در عالم مثال زمان نیست چون اساسا ماده ای در آن وجود ندارد. مگر نه این است که صورتهایی که شما در خواب می بینید دارای اندازه و حد خاصی هستند اما از زمان برهنه اند. چه بسا انسان در خواب حوادثی را مشاهده کند که به طور معمول در ظرف زمانی یک سال یا بیش از آن وقوع می یابند در حالی که مدت زمانی که شخص در خواب بوده و آنها را دیده شاید به یک ساعت هم نرسد این یعنی اینکه در عالم خیال (مثال) زمان وجود ندارد.

این لینک عالی بود میشه توضیحی در این باره بدید ممنون
http://www.meshkatehvelayat.com/index.php/component/content/article/40-1390-01-25-03-51-26/1115-1001kalame
آنچه را که انسان در این نشأه می بیند همه در عالم مثال اوست که ماده مرئی در حقیقت مثال آن در صقع نفس رائی مشاهداست نه نفس ماده. و به عبارت دیگر آنچه را مدارک و مشاعرت در می یابند، در واقع مدرک حقیقی حقیقت تو است که نفس ناطقه تست. یعنی زبان چشنده است به این معنی که نفس چشنده است در این موطن، بلکه بدقت تامل کنی نفس چشنده است در خیال این موطن، و علی التحقیق تمام ادراکات بعلم حضوری است حتی ادراکات محسوسه. حال اگر اهل اشاراتی روایات وارده در سرازیری قبر و فشار قبر و مسائلت در قبر و دیگر اموری که بقبر اسناد می یابد از این قبیل بدان یعنی آن احوال و اهوال یاد شده بر حقیقت شخص وارداست که ادراکات اوست ولی در مثال و تمثل صقع خیال خود همه را در عالم قبرش می بیند اما قبر او یعنی قبر مربوط به شخص او که متمثل و متحقق در صقع نفس او و وعاء ادراک اوست که اگر چنانچه زنده ای را با او در این قبر خاکیش که نموداری و رسمی و اسمی از قبر حقیقی اوست بگذارند، این زنده هیچیک از آن احوال را نه می بیند و نه میشنود زیرا این قبر ترابی خارجی نمودار، ظرف عذاب یا ثواب مرده نیست بلکه ظرف ثواب و عقاب را در قبر خودش می بیند. و یا اگر مرده مؤمن و کافری هر دو را در یک قبر بگذارند، برای آن قبرش روضة من ریاض الجنه است، و برای این قبرش حفرة من حفرالنار است چون قبر هر یک جز دیگری است اگر چه هر دو در یک قبر مقبورند.
آسمان را در لسان شرع دو اطلاق است: یکی جسمانی که گویی باران از آسمان نازل میشود که آنچه بالاسر تست از اجرام علوی و غیرها این آسمانست، و دیگر آسمان روحانی که ملک از آنجا فرود میآید و قرآن از آنجا نازل میشود و علوم از آنجا افاضه می گردد و عروج بدانجا صورت می گیرد اگر چه اطلاق جابر آسمان ثانی بمعنی حقیقی آن نیست فتدبر
منبع،نکته هفتصدو پنجاه و دو هزار و یک نکته علامه حسن حسن زاده آملی.

[="Georgia"][="Blue"]

aligoogle;343344 نوشت:
این لینک عالی بود میشه توضیحی در این باره بدید ممنون http://www.meshkatehvelayat.com/inde...115-1001kalame آنچه را که انسان در این نشأه می بیند همه در عالم مثال اوست که ماده مرئی در حقیقت مثال آن در صقع نفس رائی مشاهداست نه نفس ماده. و به عبارت دیگر آنچه را مدارک و مشاعرت در می یابند، در واقع مدرک حقیقی حقیقت تو است که نفس ناطقه تست. یعنی زبان چشنده است به این معنی که نفس چشنده است در این موطن، بلکه بدقت تامل کنی نفس چشنده است در خیال این موطن، و علی التحقیق تمام ادراکات بعلم حضوری است حتی ادراکات محسوسه. حال اگر اهل اشاراتی روایات وارده در سرازیری قبر و فشار قبر و مسائلت در قبر و دیگر اموری که بقبر اسناد می یابد از این قبیل بدان یعنی آن احوال و اهوال یاد شده بر حقیقت شخص وارداست که ادراکات اوست ولی در مثال و تمثل صقع خیال خود همه را در عالم قبرش می بیند اما قبر او یعنی قبر مربوط به شخص او که متمثل و متحقق در صقع نفس او و وعاء ادراک اوست که اگر چنانچه زنده ای را با او در این قبر خاکیش که نموداری و رسمی و اسمی از قبر حقیقی اوست بگذارند، این زنده هیچیک از آن احوال را نه می بیند و نه میشنود زیرا این قبر ترابی خارجی نمودار، ظرف عذاب یا ثواب مرده نیست بلکه ظرف ثواب و عقاب را در قبر خودش می بیند. و یا اگر مرده مؤمن و کافری هر دو را در یک قبر بگذارند، برای آن قبرش روضة من ریاض الجنه است، و برای این قبرش حفرة من حفرالنار است چون قبر هر یک جز دیگری است اگر چه هر دو در یک قبر مقبورند. آسمان را در لسان شرع دو اطلاق است: یکی جسمانی که گویی باران از آسمان نازل میشود که آنچه بالاسر تست از اجرام علوی و غیرها این آسمانست، و دیگر آسمان روحانی که ملک از آنجا فرود میآید و قرآن از آنجا نازل میشود و علوم از آنجا افاضه می گردد و عروج بدانجا صورت می گیرد اگر چه اطلاق جابر آسمان ثانی بمعنی حقیقی آن نیست فتدبر منبع،نکته هفتصدو پنجاه و دو هزار و یک نکته علامه حسن حسن زاده آملی.

عبارتی که نقل فرمودید حاوی اصول و امهات بسیار سنگینی است که باید قبل از آن مباحث بسیاری را به تدریج بگذرانیم. دغدغه حقیر نیز بیان و ارائه مطالب سنگینی از این قبیل عبارات است منتهی اجازه دهید قبل از آن مطالب پایه ای تر را به دقت بگذارنیم تا به وقتش مطالبی چون علم حضوری و اینکه همه ادراکات ما علم حضوری است ووو را مطرح نماییم.
[/]

اویس;343214 نوشت:
[="georgia"][="blue"]
زمان از خواص ماده است نه از خواص اندازه و حدود. در عالم مثال زمان نیست چون اساسا ماده ای در آن وجود ندارد. مگر نه این است که صورتهایی که شما در خواب می بینید دارای اندازه و حد خاصی هستند اما از زمان برهنه اند. چه بسا انسان در خواب حوادثی را مشاهده کند که به طور معمول در ظرف زمانی یک سال یا بیش از آن وقع می یابند در حالی ک مدت زمانی که شخص در خواب بوده و آنها را دیده شاید به یک ساعت هم نرسد این یعنی اینکه در عالم خیال (مثال) زمان وجود ندارد.
[/][/]

اویس;343214 نوشت:
زمان از خواص ماده است نه از خواص اندازه و حدود. در عالم مثال زمان نیست و.......

با سلام
اگر اشتباه نکنم قران کریم فرموده است: "انسانها در روز رستاخیز دست حسرت بدهان میگیرند و می گویندما چند ساعتی بیش ویا کمتر از روزی در دنیا بوده ایم و......"
برداشت من از این ایه مبارک این بود که چون بعد از مرگ یک شخص تا روز رستاخیز ،هزاران سال مادی خواهد گذشت لذا مدت زمانی که شخص در دنیا عمر کرده است نسبت به زمانی که در برزخ بوده است بسیار ناچیز است بنابراین می گوید چند ساعتی در دنیا بوده ایم.
حال اگر در عالم برزخ زمان بی معنا باشد پس چرا شخص زندگی در دنیا را بسیار کوتاه می انگارد؟

[="Georgia"][="Blue"]

سیدمنصور;345081 نوشت:
با سلام اگر اشتباه نکنم قران کریم فرموده است: "انسانها در روز رستاخیز دست حسرت بدهان میگیرند و می گویندما چند ساعتی بیش ویا کمتر از روزی در دنیا بوده ایم و......" برداشت من از این ایه مبارک این بود که چون بعد از مرگ یک شخص تا روز رستاخیز ،هزاران سال مادی خواهد گذشت لذا مدت زمانی که شخص در دنیا عمر کرده است نسبت به زمانی که در برزخ بوده است بسیار ناچیز است بنابراین می گوید چند ساعتی در دنیا بوده ایم. حال اگر در عالم برزخ زمان بی معنا باشد پس چرا شخص زندگی در دنیا را بسیار کوتاه می انگارد؟

این حسرت و کوتاه دانستن زمان دنیا بخاطر وجود همان زمان با مدتی طولانی تر در آخرت نیست چرا که زمان با ملاکی که در دنیا درمورد زمان وجود دارد که مقدار حرکت زمین به دور خود یا حرکت خورشید به دور زمین را ملاک و معیار قرار می دهند اساسا در آخرت وجود ندارد. کوتاه انگاشتن زمان دنیا بخاطر ورود در عالمی است که هیچ محدوده و مقدار معینی ندارد بلکه ابدی و بی انتها است
[/]

اویس;340620 نوشت:
خداوند حقایق فوق جسمانی را با زبانی جسمانی برای ما القا نموده تا ما بتوانیم انها را ادراک نماییم به راستی شما اگر بخواهید معادلات سنگین چند مجهولی را برای طفل ابجدی خوان تفهیم نمایید چه می کنید؟!

با سلام و عرض معذرت

اين مطلب كه حقايق آخرت فوق جسماني اند(بهشت و جهنم روحاني) از نظر عقلي ايراد دارد

و اما ايراد:
اگر به عنوان مثال قبول كنيم كه هدف خداوند از وعده دادن به بهشت از طرفی ايجاد انگيزه و از طرف دیگر ایجاد معرفت است عقلا بايد بپذيريم كه بين نعمت هاي بهشت و درك و خواسته هاي ما رابطه حقيقي وجود دارد لذا اگر خداوند قيامت و بهشت و جهنم را در غالب ادراكات جزئي(جسماني) توصيف كرده است قطعا بايد عين همان تحقق يابد
نتيجه :
1- تمثيلي(غير جسماني) معرفي كردن نعمت هاي بهشت مبناي درك نعمتها را (كه مبتني به طبع دنيايي است) مخدوش مي كند كه متعاقبا انگيزه نيز مخدوش ميگردد

2- اگر به معناي واقعي حقايق آخرت فوق جسماني است اين به اين معنا است كه تصور آخرت براي عموم محال و غير قابل توصيف است، لذا جايي براي مكلف بودن به شناخت آخرت(معرفت یابی) نمي ماند

شايد مخل بحث اين تاپيك باشد
بازم معذرت مي خواهم

[="Georgia"][="Blue"]

معلق;346078 نوشت:
با سلام و عرض معذرت اين مطلب كه حقايق آخرت فوق جسماني اند(بهشت و جهنم روحاني) از نظر عقلي ايراد دارد و اما ايراد: اگر به عنوان مثال قبول كنيم كه هدف خداوند از وعده دادن به بهشت از طرفی ايجاد انگيزه و از طرف دیگر ایجاد معرفت است عقلا بايد بپذيريم كه بين نعمت هاي بهشت و درك و خواسته هاي ما رابطه حقيقي وجود دارد لذا اگر خداوند قيامت و بهشت و جهنم را در غالب ادراكات جزئي(جسماني) توصيف كرده است قطعا بايد عين همان تحقق يابد نتيجه : 1- تمثيلي(غير جسماني) معرفي كردن نعمت هاي بهشت مبناي درك نعمتها را (كه مبتني به طبع دنيايي است) مخدوش مي كند كه متعاقبا انگيزه نيز مخدوش ميگردد 2- اگر به معناي واقعي حقايق آخرت فوق جسماني است اين به اين معنا است كه تصور آخرت براي عموم محال و غير قابل توصيف است، لذا جايي براي مكلف بودن به شناخت آخرت(معرفت یابی) نمي ماند شايد مخل بحث اين تاپيك باشد بازم معذرت مي خواهم

با عرض سلام و ادب، متاسفانه چون سوال مطرح شده بیرون از موضوع بحث ماست اجازه دهید این مساله در تاپیکی مستقل دیگری مطرح شود اگر چه میدانم این بحث قبلا در تاپیکهای متعدد مستقلی مطرح و جواب داده شده است[/]

[="Georgia"][="Blue"][=&quot]در ادامه مباحث مربوط به قوه خیال این سوال مطرح می شود که اگر به راستی قوه خیال از قوای مجرد نفسانی است و دلیلی برای تجرد آن اثبات شده است نحوه ارتباط یک قوه روحانی با بدنی که کاملا جسمانی است چگونه است؟ یعنی چه سنخیتی بین موجود روحانی با موجود جسمانی است که موجب ارتباط کامل ایندو با یکدیگر می شود؟ بین جسمانی محض با روحانی محض چه مناسبتی است که موجب ارتباط ایندو مرتبه ظاهر و باطن با یکدیگر می شود؟[/]
[=&quot]این سوال بسیار سنجیده و مهمی است که اگر نتوانیم به این سوال، درست پاسخ بگوییم اصل تجرد قوه خیال و دلایلی که در این باره ذکر شده است مخدوش می گردد، زیرا اگر نتوانیم نحوه ارتباط قوه خیال روحانی را با بدن جسمانی انسان تبیین نماییم طبیعتا دیگر جایی برای ادعای تجرد قوه خیال نخواهد بود و این قوه نیز مانند دیگر قوای انسانی، جسمانی محض بشمار خواهد آمد.[/]
[=&quot]یک روز به دوستان خوب و فرهیخته ام فرصت تفکر در مورد این مساله را می دهم و انتظار آن است که هر بزرگواری آنچه در حل این معما به ذهنش می رسد بیان نماید تا در ادامه به توضیح آن بپردازیم.[/][=&quot][/]
[/]

باسلام و احترام

اویس;346531 نوشت:
صورت خيالى اگر چه به فعليّت رسيده است و در صورت خيالى بودنِ فلان شکل تام و تمام است ولى چون مثال موجود خارجى است داراى طول و عرض است لذا قابل انقسام و تجزيه نیز هست؛ بر خلاف صور علمیه عقلیه که قابل انقسام و تجزیه نمی باشند. پس صورت خيالى، امری بين ماده و صورت معقوله است يعنى برزخ و حد فاصل ميان آن دو است كه از جهتى نه آن است و نه اين، و از جهتى، هم آن است و هم اين، كه به برخى از صفات آن متصف است و به برخى از صفات اين[=georgia][=&quot][/][/]

به علاوه از ابتدای بحث که صحبت از نفس کردیم همواره این موضوع تکرار می شد که نفس مجرد ابزار مادی دارد:مثلا قوه هاضمه ابزار مادی معده را دارد و... اما این سوال در مورد آنها مطرح نشد!چطور درباره خیال داریم چنین سوالی را مطرح می کنیم.
...
فکر کنم دقیقا متوجه منظور سوال نشدم؟!

besharat;346708 نوشت:
ه علاوه از ابتدای بحث که صحبت از نفس کردیم همواره این موضوع تکرار می شد که نفس مجرد ابزار مادی دارد:مثلا قوه هاضمه ابزار مادی معده را دارد و... اما این سوال در مورد آنها مطرح نشد!چطور درباره خیال داریم چنین سوالی را مطرح می کنیم. ... فکر کنم دقیقا متوجه منظور سوال نشدم؟!

دقت خوبی فرمودید. اتفاقا این سوال مهم در همان جا نیز مطرح می شود زیرا سخن در این است که نفس و قوای آن همگی مجرد هستند اگر این چنین است پس رابطه بین حقیقتی که مجرد است با بدنی که اساسا مادی و جسمانی است چگونه است؟ اگر این سوال را آنجا مطرح نکردم بخاطر این بود که میخواستم کمی بحث پخته تر شود و با مباحث بیشتری روبرو شویم. حال که در بحث قوه خیال سخن از تجرد برزخی این قوه مطرح شد جای طرح این بحث بود که بپرسیم این رابطه به چه نحو و چگونه ممکن است؟

بسم سلام
در محاسبات ریاضی وقتی می خواهیم دو تاتوزیع رو به هم ربط بدهیم که ظاهرا بی ربط هستند از یک مفصل (capula) که ایجاد کننده ارتباط است استفاده می کنیم.
احتمالا اینجا هم یک مفصل لازم داریم!شاید روح بتونه نقش مفصل رو بازی کنه!!!(خب این فقط در حد نظره!توبیخم نکنید):khejalat:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

من اینو خوندم چند تا سوال
1)ایا کسانی بوده اند که در این دنیا به عالم لاهوت رسیده باشن؟ایا میشه یک شبه این همه عوالم رو پشت سر گذاشت ؟یعنی کسی که از نظر اعمال خیلی ضعیفه(مثلا گناه کرده) ایا میتونه مثل کسی که تو عمرش گناه نکرده و طی مثلا 70 سال به لاهوت رسیده اون گناه کار میتونه طی 30 سال به لاهوت برسه؟
4)میشه تمام ویژگی هایی که در این 4 عوالم هست و نیست رو به صورت کامل بنویسید؟تشکر :Gol:
جواب سوال استاد اویس میتونه این باشه که
[="RoyalBlue"] لذا از ديدگاه حکمايي چون علّامه ي طباطبايي انسان حتّي هنگام نگاه به اشياء مادّي نيز صورت مثالي آنها را در مرتبه ي نازلتر مشاهده مي کند و از طريق صورت مثالي به عالم مادّه علم پيدا مي کند. ــ [/] یعنی تجرد مرتبه ای بالاتر از ماده و نزدیک تر به خدا هست درسته؟ اهان شاید رابطه روح و جسم مثل رابطه خود جسم و سایه هست
اینو از اینجا کپی کردم

من اینو خوندم چند تا سوال دارم
[="blue"]از طرف دیگر حکما گفته اند: « الواحد لایصدر عنه الّا الواحد. ــــــ از علّت واحد جز معلول واحد صادر نمی شود.» و جز خدا ذات واحد به معنی حقیقی کلمه موجود نیست. لذا از خدا تنها یک موجود صادر شد که همان اسم الاحد بود و از اسم الاحد تنها یک اسم ظاهر شد که اسم الواحد بود ؛ که در آن یک نحوه کثرت ملحوظ است و از الواحد ذوالجلال و الاکرام ظهور یافت و از آن حیّ و قیّوم و قدّوس به ظهور رسید و به این ترتیب نظام اسمائی شکل گرفت و عالم لاهوت پدیدار گشت. و از عالم لاهوت عقل اوّل و از عقل اوّل عقل دوّم و نفس کلّی پدید آمد و ... تا عالم مثال نمودار گشت و از تنزّل عالم مثال کثرات مادّی خلقت یافتند.[/]
یعنی کسی که اول قدم در عالم لاهوت میزاره همون اسم های خدا درجات داره که هر اسمی واسه خودش درج داره میشه از پایین به بالا(از نظر درجه) همه اسم ها رو بگید
سوال دومم اینه که گفتن هزاران در از خلق بر خود ببندی گرت باز باشد دری آسمانی
همون عالم خیال هست؟؟؟؟؟؟؟؟اگه اینطور باشه عوالم بعدی چین؟

اینجا سنخیت ماده و مجرد رو گفته ولی یه کمی بیشتر میشه توضیح بدید تشکر
الان یه جا دیگه رو پیدا کردم http://marefatfalsafi.nashriyat.ir/node/2361
میگم وقتی این همه لینک تو اینترنت هست دیگه چرا این کارا؟

[="Georgia"][="Blue"]

aligoogle;346874 نوشت:
من اینو خوندم چند تا سوال دارم از طرف دیگر حکما گفته اند: « الواحد لایصدر عنه الّا الواحد. ــــــ از علّت واحد جز معلول واحد صادر نمی شود.» و جز خدا ذات واحد به معنی حقیقی کلمه موجود نیست. لذا از خدا تنها یک موجود صادر شد که همان اسم الاحد بود و از اسم الاحد تنها یک اسم ظاهر شد که اسم الواحد بود ؛ که در آن یک نحوه کثرت ملحوظ است و از الواحد ذوالجلال و الاکرام ظهور یافت و از آن حیّ و قیّوم و قدّوس به ظهور رسید و به این ترتیب نظام اسمائی شکل گرفت و عالم لاهوت پدیدار گشت. و از عالم لاهوت عقل اوّل و از عقل اوّل عقل دوّم و نفس کلّی پدید آمد و ... تا عالم مثال نمودار گشت و از تنزّل عالم مثال کثرات مادّی خلقت یافتند. یعنی کسی که اول قدم در عالم لاهوت میزاره همون اسم های خدا درجات داره که هر اسمی واسه خودش درج داره میشه از پایین به بالا(از نظر درجه) همه اسم ها رو بگید سوال دومم اینه که گفتن هزاران در از خلق بر خود ببندی گرت باز باشد دری آسمانی همون عالم خیال هست؟؟؟؟؟؟؟؟اگه اینطور باشه عوالم بعدی چین؟

متاسفانه این سوال و فرمایش جناب آقای aligoogle هیچ ربطی به این تاپیک و سوالی که طرح نمودم و منتظر نظرات دوستان بودم نداشته و باز هم سوال ایشان و پاسخگویی بدان را به تاپیک دیگری واگذار میکنم.[/]

aligoogle;346875 نوشت:
میگم وقتی این همه لینک تو اینترنت هست دیگه چرا این کارا؟

اولا در مورد مطالبی که این حقیر در این تاپیک مطرح کردم اگر در جایی به این وضوح و روشنی لینکی را سراغ دارید که عهده دار این مطالب و سوالات مربوطه است بفرمایید تا بنده نیز وقت خود و خوانندگان گرامی را نگیرم و متقاضیان این بحث را به آنجا ارجاع دهم.
ثانیا اگر دوستان لطف نمایند متناسب با مطالبی که طرح می شود سوال بپرسند و نظراتشان را اعلام فرمایند مطمانا در جهت رسیدن به غرض اصلی مطالب تسریع بیشتری صورت خواهد گرفت

[="Georgia"][="Blue"]

besharat;346786 نوشت:
بسم سلام در محاسبات ریاضی وقتی می خواهیم دو تاتوزیع رو به هم ربط بدهیم که ظاهرا بی ربط هستند از یک مفصل (capula) که ایجاد کننده ارتباط است استفاده می کنیم. احتمالا اینجا هم یک مفصل لازم داریم!شاید روح بتونه نقش مفصل رو بازی کنه!!!(خب این فقط در حد نظره!توبیخم نکنید) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

ظاهرا از بین دوستان و خوانندگان گرامی فقط سرکار محترم besharat است که نسبت به مطالب این تاپیک دقت و حساسیت بیشتری به خرج داده و با جدیت مطالب را دنبال می کنند!!
ضمن تشکر فراوان از سرکار محترم besharat باید بگویم نکته ای که بیان فرمودید بسیار درست است. در اینجا باید یک واسطه ای درمیان باشد که موجب ارتباط روح مجرد با بدن مادی قرار گیرد؟ اما آن واسطه چیست؟ و چه خصوصیتی دارد که موجب برقراری ارتباط و سنخیت بین مادی و مجرد می گردد؟ تا ساعتی دیگر به حول و قوه الهی به این مطلب خواهم پرداخت.[/]

ادم با خوندن چند تا مقاله یا کتاب به جایی نمیرسه
همه عرفا رو نگاه کنید
میگن ان که شد هم بی خبر هم بی اثر ........ از میان جمع او دارد خبر
معرفت مگه با حرف زدنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این بحث ها رو باید با کسانی کرد که تجرد و روح و...اینا رو انکار میکنن

[="Georgia"][="Blue"][=&quot]همچنان که در پست قبل اشاره نمودم در بدن انسان و حیوان باید حقیقتی وجود داشته باشد که موجب برقراری ارتباط بین بدن مادی انسان و حیوان با روح و نفس آندو قرار گیرد. حقیقتی که حکم واسطه را داشته و به نوعی هم برخی از صفات جسمانیت را داشته و برخی نیز از صفات روحانیت را یعنی از جهاتی شبیه عالم اجسام باشد و از جهاتی شبیه عالم ارواح و مجردات.[/]
[=&quot]قطعا فقط با وجود این حقیقت واسطه است که بین دو شی مادی محض و مجرد محض ارتباط برقرار می شود. همچنان که اگر بین الطلوعین نبود هرگز دامن سیاه شب نمیتوانست دفعتا به سپیدی روز منقلب گردد چنان که اگر غروبی نبود هرگز سپیدی روز دفعتا به سیاهی شب تبدیل نمی گشت.[/]
[=&quot]اما این واسطه که حکم رابط بین بدن و نفس را دارد چیست و مشخصاتش چگونه است؟[/]
[=&quot]این واسطه ای که در بدن انسان و حیوان وجود دارد و نقش رابط و ایجاد سنخیت بین مجرد و مادی را برعهده دارد، نامش «روح بخاری» است و این روح بخاری غیر از اصطلاح «روح مجرد انسان» می باشد.[/]
[/]

[="Georgia"][="Blue"][=&quot]روح بخاری ماده ای است جسمانی و بسیار لطیف که شبیه دود بوده و منشا پیدایش آن اخلاط از غذا می باشند [/][=&quot]و مراد از «خلط» ماده مرطوب و سیالی که از استحاله غذا به دست می آید . زیرا غذا در نخستین مرحله به خلط تبدیل می شود .[/]
[=&quot] جریان این تبدیل به این صورت است که غذا در دهان با آب دهان مخلوط شده هضم اولیه صورت می گیرد و عمل جویدن به آن کمک می کند ، سطح دهان با سطح معده پیوند دارد به حدی که گویا هر دو یک سطحند ، غذای هضم شده اولیه ، که پخته شده است رنگ و بوی غذای بیرون را ندارد ، به معده می رسد در آن جا به کمک بزاق و حرارت معده و حرارت کبد که در سمت راست و گرمی طحال که در سمت چپ آن قرار دارد (حرارت طحال ازخودش نیست بلکه به سبب وریدهایی است که در آن قرار دارد) هضم ثانوی انجام می گیرد غذا با این هضم به کیلوس ، که ماده ای است آبکی و شبیه آبجو ، تبدیل می شود ، کیلوس به وسیله دیوار معده جذب شده به جگر می رسد و در آن جا به خوبی پخته می شود .[/]
[=&quot] از این طبخ ماده ای کف مانند و رسوباتی به دست می آید که اولی صفرا و دومی سوداست ، اگر این پختن شدید باشد حالتی شبیه سوختن پیدا شده و گاه کم تر از حد لزوم می پزد که خام و نارس است ، حالت خام آن را فج یا بلغم گویند و آن چه از این مجموعه تصفیه شده باشد خون است .[/]
[=&quot] خون مادام که در جگراست به دلیل آب زاید همراه آن از حد لازم لطیفتر است و اگر از کبد خارج شود آب زاید دفع شده و از طرف جگر به کلیه ها روان می شود و زاید آن به مثانه می رود ، خون خالصی که از جگر خارج شود از طریق رگ ها به اعضا جهت تهیه جایگزینی آنچه تحلیل رفته می رسد که این خون ، بهترین قسمت خون است[/][=&quot] . [/][=&quot][/]
[/]

[="Georgia"][="Blue"][=&quot]اخلاط دو گونه اجزا دارند ، اجزاء کثیف و اجزاء لطیف. از اجزاء کثیف اخلاط، اعضاء و اندام ساخته می شود و از اجزا لطیف و بخاری اخلاط، روح بخاری حاصل می شود.[/][=&quot][/]
[=&quot]بنابراین روح بخاری جرمی است در نهایت لطافت که از اجزا لطیف اخلاط پدید می آید این جسم دارای لطافت خاصی است که به آن امکان نفوذ در منافذ کوچک بدن رامی دهد[/][=&quot] [/][=&quot]. روح بخاری لطیف ترین اجسام در عالم ماده است و همین لطافت بسیارش موجب شده که دست حکیمانه خداوند عالم آن را به عنوان واسطه ای برای تعلق روح مجرد انسان به بدن مادی وی قرار دهد. لذا روح بخاری همان واسطه ایجاد سنخیت بین بدن مادی و نفس مجرد است.[/]
[=&quot]در این که زادگاه و محل این روح کجاست اختلافی وجود دارد ، از نظر شیخ بوعلی سینا و برخی فلاسفه دیگر سه روح و سه محل وجود دارد[/][=&quot] : [/][=&quot]روحی که در کبد است روح طبیعی نام دارد ، روحی که در قلب جای دارد روح حیوانی است و روحی که در مغز وجود دارد روح نفسانی است[/][=&quot].[/]
[/]

اویس;347196 نوشت:
[=georgia]
[=&quot]در این که زادگاه و محل این روح کجاست اختلافی وجود دارد ، از نظر شیخ بوعلی سینا و برخی فلاسفه دیگر سه روح و سه محل وجود دارد[/][=&quot] : [/][=&quot]روحی که در کبد است روح طبیعی نام دارد ، روحی که در قلب جای دارد روح حیوانی است و روحی که در مغز وجود دارد روح نفسانی است[/][=&quot].[/]
[/]

باسلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد محترم و تشکر از اینکه ایشون ما را در نیمه راه رها نکرده اند و همچنان در این سیر خودشناسی ،م همراهیمان می کنند. و اما :

هنوز تفاوت روح و نفس برای بنده مشخص نشده!گفته بودیم روح و نفس تفاوت کوچک و ظریفی دارند ،این تفاوت چیست؟
روح و روح لطیفی که معرفی فرمودید چه فرقی دارند؟
چرا حکیم ابوعلی سینا این روح را به سه بخش تقسیم کردند؟این جزء داشتن از ویژگیهای مادی این نوع روح است؟

[="Georgia"][="Blue"]

besharat;347797 نوشت:
اسلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد محترم و تشکر از اینکه ایشون ما را در نیمه راه رها نکرده اند و همچنان در این سیر خودشناسی ،م همراهیمان می کنند. و اما : هنوز تفاوت روح و نفس برای بنده مشخص نشده!گفته بودیم روح و نفس تفاوت کوچک و ظریفی دارند ،این تفاوت چیست؟ روح و روح لطیفی که معرفی فرمودید چه فرقی دارند؟

[=georgia][=&quot]با عرض سلام خدمت سرکار محترم بشارت[/][/]
[=georgia][=&quot]در خصوص سوالتان مبنی بر فرق روح با روح بخاری باید بگویم که [/][=&quot]ایندو فقط از حیث اسم با یکدیگر شباهت دارند و گرنه در حقیقت دو موجود کاملا متفاوت از هم هستند.[/][/]
[=georgia][=&quot]روح بخاری،همان حرارت غریزی در بدن است که جسمانی بوده و و نخستین آلت نفس(روح) قرار می گیرد در حقیقت روح بخاری جسمی است لطیف و دارای مزاجی متکوّن از عصاره اخلاط چهارگانه، که لطیف ترین اجسام باقیه از اجزای بدن و دقیق ترین و مصفّاترین آنهاست. از این رو، شدّت قبول افعال نفس در آن شدیدتر از سایر اجزای بدن است. روح انسانی، یعنی نفس ناطقه، جسم نیست بلکه جوهری است مجرد از ماده و احکام آن. (لازم به ذکر است که روح همان نفس است منتهی از آن حیث که به بدن تعلق دارد به آن نفس می گویند و از ان حیث که به عوالم مافوق متمایل است به آن روح می گویند.[/][=&quot])[/][=&quot][/][/]
[=georgia][=&quot]روح بخاری، نخستین وسیله سواری نفس ناطقه در تعلّقش به بدن می باشد. یعنی روح بخاری، نزدیکترین علت حیات بدن است و نفس، علت بعیده حیات بدن است. روح بخاری که امری جسمانی است در تمامی ذرات بدن جای دارد؛ ولی روح انسانی، در داخل بدن نیست بلکه به بدن انسانی در عالم دنیا تعلق و وابستگی دارد.[/][=&quot][/][/]
[=georgia][=&quot]وقتی روح بخاری از بدن مفارقت جوید، روی به بطلان و فساد می نهد، لیکن روح انسانی پس از قطع تعلق از بدن مادی هم چنان به حیات ابدی اش باقی است و تنها بعضی از افعالش از بدن عنصری اش باطل می گردد. [/][/]
[=georgia][=&quot]از آن جا که روح بخاری جسمی است لطیف و دارای مزاج و نخستین وسیله سواری روح انسانی است،پس هرچه مزاجش بیشتر روی به اعتدال نهد، افعال روح انسانی بیشتر و قویتر گشته، برغایت استواری و اعتدال خواهد بود[/][=&quot].[/][/]
[=georgia][=&quot] [/][/]

[/]

[=georgia][=&quot]در حقیقت نفس ناطقه فوق روح بخاری است و نفس انسان از طريق[/][=&quot] قوه خيال به روح بخاری كه جنس لطيف است اتصال دارد. [/]
[=&quot]روح بخاری که لطیف ترین اجسام است حامل قوای حس و حركت بلكه حامل همه قوا است لذا آن را روح حيوانی نيز می نامند . روح بخاری مظهر روح نفسانی است و روح نفسانی به توسط روح بخاری به بدن تعلق تدبيری و استكمالی مي يابد لذا نفس مجرد اولين بار به روح بخاری تعلق می گيرد و پس از آن به بدن تعلق پيدا می كند[/][=&quot] .[/]
[=&quot]اينكه فرموده اند در هنگام خواب؛ روح نفساني از ظاهر به باطن رجوع می كند منظور روح بخاری است نه روح مجرد نفسانی[/][=&quot] .[/]
[=&quot]در برخی از احاديث نیز به روح بخاری اشاره شده است مثلا در حديثی آمده است كه امام مي فرمايد[/][=&quot]:[/][=&quot] «روح در بدن همچون آبی است که در گُل وجود دارد». در این حدیث منظور از روح همان روح بخاری است زیرا روح مجرد امری جسمانی نیست که در بدن انسان حلول کرده و آنرا بتوان به آب در گل تشبیه کرد. ولی در حدیث دیگری که امام می فرماید: ظرف علم، روح است اینجا منظور از روح، نفس ناطقه انسانی است که مجرد از ماده است[/][=&quot].[/]
[/]