درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

عن رسول الله (ص): "زیّنوا مجالسکم به ذکر علی ابن ابی طالب علیه السلام" محافل خود را با نام علی (ع) زینت بخشید.

Niyaz;426313 نوشت:
. از همراهان محترم اين تاپيك كه فراوان طعم مناجات با خدا را چشيده اند درخواست راهنمايي دارم: مي خواستم بدانم به نظرتان نماز شب خواندن و بيداري ساعاتي از شب و دير خوابيدن از نظر معنوي پيشرفت بهتري ايجاد ميكند و يا زود خوابيدن و از آن طرف اذان صبح بيدار شدن و نماز صبح را اول وقت خواندن (اما جا ماندن از نماز شب)؟ جسارتا هر دو را من نميتوانم چون كم بخوابم در روز بازده درسي نخواهم داشت.

اگر طوری نماز شب را بخوانید که به اذان صبح ختم گردد بهترین نتیجه را خواهد داشت (در صورت اختصار 30 تا 45 دقیقه قبل از نماز صبح کفایت می کند.
در ضمن برادر اگر در قنوت اسم کم آوردید hamid 40 هم اون آخرا اضافه کنید:Cheshmak:

[=Georgia]

Niyaz;426313 نوشت:
ا سلام

1. استاد اويس ميخواستم بدانم اين مناجات نامه را از چه كتابي انتخاب نموده بوديد؟ .....خيلي زيبا بود.


سلام
برگه سبزی بود از دل نوشته های حقیر تقدیم به محضر انورتان


اویس;423019 نوشت:
اما اگر ادراک معنای محبت به صورت کلی بود وهمه محبتها مادران و فرزندان و دوستان و همسایگان و حیوانات ووو را شامل شد اینجا سخن از ادراک عقلی است زیرا کار عقل ادراک کلیات است نه جزییات. معانی جزیی را وهم و معانی کلی را عقل ادراک می نماید.

سلام

1-آيا ادراك كلي محبت شامل محبت خدا و انبيا هم ميشود؟
2-ادراكات كلي و عقلي چه نقش مثبتي در صبر بر مصائب ميتواند داشته باشد؟ اين سوال را از اين جهت مي پرسم كه ظاهرا حيوانات در از دست دادن اعضاي خود رنج و عذابي نميكشند
ولي انسان كه صاحب فهم و تشخيص است در اين موضوع(از دست دادن عزيزان) مبتلا به زجر ميشود

منتظر پاسخ شما هستم
باتشكر

[=Georgia]

معلق;426519 نوشت:
-آيا ادراك كلي محبت شامل محبت خدا و انبيا هم ميشود؟

با عرض سلام و ادب خدمت جناب معلق
بله شامل همه اقسام و انحای گوناگون محبت از جمله محبت خداوند و انبیا نیز می شود.

معلق;426519 نوشت:
ادراكات كلي و عقلي چه نقش مثبتي در صبر بر مصائب ميتواند داشته باشد؟ اين سوال را از اين جهت مي پرسم كه ظاهرا حيوانات در از دست دادن اعضاي خود رنج و عذابي نميكشند
ولي انسان كه صاحب فهم و تشخيص است در اين موضوع(از دست دادن عزيزان) مبتلا به زجر ميشود

منتظر پاسخ شما هستم


چند نکته در اینجا قابل ذکر است:
ا[=georgia]ول اینکه در عبارتتان فرمودید:«ظاهرا حيوانات در از دست دادن اعضاي خود رنج و عذابي نميكشند» که فکر میکنم منظورتان از دست دادن اعضای خانواده حیوانات بود نه اعضای خودشان.
دوم اینکه جالب است بدانید که نه تنها حیوانات نیز مانند انسانها هنگام بیماری یا از دست دادن جفت یا فرزندان خود دچار غم و اندوه می شوند بلکه غم و انوهی به مراتب شدیدتر از این مقدار را تجربه کنند.
به عنوان مثال تصویر زیر مربوط می شود به شیرماده ای که پس از شکار آهو متوجه می شود که شکارش باردار بوده، او سراسیمه می شود،نخست تلاش می کند تا بچه را نجات دهد، و از دریدن شکارش دست برمی دارد.اما وقتی نمی تواند بچه را نجات دهد بر روی زمین در کنار شکارش دراز می کشد،عکاس بعدا پی می برد که شیر سکته کرده است!
[=georgia]



سوم اینکه آنچه درباره ادراک کلی قوه عقل تقدیم محضرتان شد مربوط به عقل نظری و ادراک مفاهیم است در آینده بحثی را درباره عقل عملی تقدیمتان خواهیم کرد که منشا صفات پسندیده در آدمی خواهد بود. سوال شما مربوط به ان حیطه است و ارتباطی با عقل نظری و ادراک کلیات و مفاهیم ندارد.

[="Georgia"][="Blue"]

Niyaz;426313 نوشت:
. از همراهان محترم اين تاپيك كه فراوان طعم مناجات با خدا را چشيده اند درخواست راهنمايي دارم: مي خواستم بدانم به نظرتان نماز شب خواندن و بيداري ساعاتي از شب و دير خوابيدن از نظر معنوي پيشرفت بهتري ايجاد ميكند و يا زود خوابيدن و از آن طرف اذان صبح بيدار شدن و نماز صبح را اول وقت خواندن (اما جا ماندن از نماز شب)؟ جسارتا هر دو را من نميتوانم چون كم بخوابم در روز بازده درسي نخواهم داشت.

با عرض سلام و ادب خدمت سرکار محترم نیاز
ضمن پوزش از محضر پر ارجتان اگر برایتان مقدور است این سوال را در تاپیک مستقل دیگری مطرح بفرمایید تا من یا کارشناسان محترم دیگر سایت در خدمتتان باشند.:Gol:
[/]

[=Georgia]قوه حافظه
در ادامه توضیحاتی که پیرامون شرح قوای انسانی خدمتتان تقدیم نمودم بعد از بیان قوه واهمه به قوه حافظه می رسیم . قوه حافظه قوه ای است که در حيوانات و انسانها معانی ادراک شده توسط قوه واهمه را حفظ و ضبط می نمايد، همچنان كه قوه خيال صورتهای جزئيه ادراک شده توسط حواس ظاهري را خزينه‌‌‌‌داری می كند.
به تعبير ديگر نسبت قوه حافظه به قوه واهمه همان نسبت خيال به حس مشترك است زیرا خیال خزانه صورتهای محسوسه است و حافظه خزانه معاني جزئيه، زيرا همچنان ‌كه حس مشترك حافظِ صور جزئية ادراک شده خود نيست قوه واهمه نيز قادر به ضبط معاني جزئيه ادراک شده خويش نيست، پس لزوما حس مشترک و واهمه را باید قوه ديگری باشد كه شأن آن حفظ و ضبط می باشد؛ يكي حافظ صورتهای جزئيه و ديگري حافظ معاني جزئيه.
این قوه در حیوانات نیز موجود است منتهي در بعضي بسیار قوي و در بعضي برخی بسیار ضعيف است، مثلاً پروانه حشره‌ای است كه بهره كمی از اين قوه برده است به طوری كه به جهت ضعف اين قوه بارها به شعله آتش نزديك می شود و بارها می سوزد، بر خلاف كلاغ كه گفته‌اند حافظه قوی ای دارد به طوری كه وقتی جفت خود را از دست می دهد تا آخر عمر ديگر جفتی براي خود نمی گزيند و تنها زندگی می كند.

[="Georgia"][="Blue"]فرق بین ذُکر(حافظه) با تذکر
نکته ای که در اینجا قابل توجه است این است که در حیوانات اگر چه قوه حافظه وجود دارد ولی حیوانات بر خلاف انسانها قادر به سعی در یادآوری معانی جزییه فراموش شده نیستند. لذا باید بین «ذُکر» که نام دیگر قوه حافظه است با تذکر فرق نهاد زیرا تذکر عبارت از سعی براي به ياد آوردن اموري است كه از ذهن فراموش شده و اين امر فقط در انسانها وجود داشته و در حيوانات موجود نمي‌باشد. زیرا طبق بیان جناب بو‌علي سينا در فصل سوم مقالة چهارم نفس شفا این توان یادآوری معانی فراموش شده صرفا با همراهی قوه عاقله امکان پذیر است. سائر حيوانات اگر چيزي به يادشان آمد كه آمد وگرنه اشتياقي به تذكر و ياد‌آوري امور فراموش شده ندارند و هرگز چنين انديشه‌اي در خاطر آنها نمي‌گذرد که معانی فراموش شده را به ذهن خود بازگردانند.
[/]

اویس;422310 نوشت:
بسیاری از اموری که در تعبیرات ما به عنوان فکر کردن تلقی می شود چیزی جز توهم نیست. عموم مردم هرگونه انتقالات ذهنی در مفاهیم جزئيه را «فكر» مي‌نامند در حالی که فکر کردن و تفکر نمودن حركتی عقلي به مفاهیم و مبادی براي دستيابي به مفاهیم مجهول است.
به تعبیر دیگر بسياري از اموري كه عموم مردم آنها را فكر مي‌خوانند در نزد فيلسوف اصلاً فكر محسوب نمي‌شود، بلكه صرف ادراك وهماني و يا خيالي است. عموم در طول روز ادراكات بيشماري از صورتها و معنای جزئيه دارند كه از همة آن‌‌ها تعبير به فكر مي‌كنند و مي‌گويند: ما در حال فكر كردن در فلان امر جزيي هستيم و حال اين كه همين كه پاي جزئيت به ميان آمد، فكر از ميان مي‌رود، زيرا تفكر در جایی است که سخن از حقایق کلی در میان باشد. هرگاه آدمي در هنگام تأمل در شيئي بدانجا رسيد كه هيچ فرد خاصي از آن حقيقت را در آن حال ناظر نبود، مي‌توان گفت در مقام تفكر در كليات عقلي است و الاّ همين كه فرد خاصي از افراد آن شي كلّي را نظاره كرد در يك لحظه از مقام فكر خارج و به دامن ادراكات وهماني مي‌افتد.

سلام و عرض ادب

عذر خواهی میکنم اگر در بین مباحث امروز از مباحث گذشته سوال میپرسم

ببخشید استاد اینکه فرمودید در تفکر کلیات مطرح هست و در وهم جزئیات . پس میتونیم این نتیجه رو بگیریم که توی تفکر نباید سراغ مصداق بریم؟

آیا هنگام تدبر در آیات قرآن که بعضی از مسائل اون جزیی هستند هم جزء وهم قرار میگیرد؟

پیشاپیش ممنونم از پاسخ گوییتون.

خداخیرتون بده

[="Georgia"][="Blue"]

رحمت بیکران الهی;427256 نوشت:
سلام و عرض ادب

عذر خواهی میکنم اگر در بین مباحث امروز از مباحث گذاشته سوال میپرسم

ببخشید استاد اینکه فرمودید در تفکر کلیات مطرح هست و در وهم جزیات . پس میتونیم این نتیجه رو بگیریم که توی تفکر نباید سراغ مصداق بریم؟

آیا هنگام تدبر در آیات قرآن که بعضی از مسائل اون جزیی هستند هم جزء وهم قرار میگیرد؟

پیشاپیش ممنونم از پاسخ گوییتون.

خداخیرتون بده


سوال بسیار خوبی فرمودید.
در پاسخ بدین سوال باید بگویم که اگر چه معقولات امور کلی ای هستند که هیچ فرد خاص و جزیی در آنها نیست ولی باید توجه نمود که توجه به جزییات می تواند به عنوان پلی برای رسیدن به کلیات و حقایق نوریه عقلیه مورد استفاده قرار گیرد. در حقیقت حکمت آفرینش همه این قوایی که ادراک کننده جزییات هستند رسیدن به تعقل و اندیشه است. عقل انسان در عالم طبیعت برای باریابی به ادراکات عقلی و مشاهده حقایق عالم نیاز به تور شکار دارد و تور شکار عقل همین ادراکات جزیی انسان است. منتهی انسان نباید در هنگام تعقل و تفکر در این جزییات متوقف شود بلکه باید در ریشه و حکمت اصلی و چگونگی آفرینش یکایک این امور جزیی تامل نماید. آنجاست که اگر این نوع تفکر با طهارت نفس و تهذیب باطن همراه باشد درهای بسیاری از اسرار و حقایق در خواب و بیداری برای انسان باز می شود.
[/]

اویس;427297 نوشت:
در پاسخ بدین سوال باید بگویم که اگر چه معقولات امور کلی ای هستند که هیچ فرد خاص و جزیی در آنها نیست ولی باید توجه نمود که توجه به جزییات می تواند به عنوان پلی برای رسیدن به کلیات و حقایق نوریه عقلیه مورد استفاده قرار گیرد. در حقیقت حکمت آفرینش همه این قوایی که ادراک کننده جزییات هستند رسیدن به تعقل و اندیشه است. عقل انسان در عالم طبیعت برای باریابی به ادراکات عقلی و مشاهده حقایق عالم نیاز به تور شکار دارد و تور شکار عقل همین ادراکات جزیی انسان است. منتهی انسان نباید در هنگام تعقل و تفکر در این جزییات متوقف شود بلکه باید در ریشه و حکمت اصلی و چگونگی آفرینش یکایک این امور جزیی تامل نماید. آنجاست که اگر این نوع تفکر با طهارت نفس و تهذیب باطن همراه باشد درهای بسیاری از اسرار و حقایق در خواب و بیداری برای انسان باز می شود.

ممنونم از راهنماییتون.خداخیرتون بده

ببخشید استاد یک سوال دیگه البته باز هم از مباحث گذشته

قبلا در مورد توحید صحبت کردید و مباحث زیادی در موردش مطرح شد.

تمام حرف هایی که میزنیم در مورد خدا کاملا صحیح ، و در اعتقاد به اون مشکلی نیست ، ولی در عمل که چگونه خدا رو ببینیم کمی مشکل داریم.

چطور میتونیم خدایی که بسیط هست رو به خودمون نزدیک ببینیم در حالی که اون رو محدود نکرده باشیم و براش جسم قائل نشیم؟

[="Georgia"][="Blue"]

رحمت بیکران الهی;427321 نوشت:
ممنونم از راهنماییتون.خداخیرتون بده

ببخشید استاد یک سوال دیگه البته باز هم از مباحث گذشته

قبلا در مورد توحید صحبت کردید و مباحث زیادی در موردش مطرح شد.

تمام حرف هایی که میزنیم در مورد خدا کاملا صحیح ، و در اعتقاد به اون مشکلی نیست ، ولی در عمل که چگونه خدا رو ببینیم کمی مشکل داریم.

چطور میتونیم خدایی که بسیط هست رو به خودمون نزدیک ببینیم در حالی که اون رو محدود نکرده باشیم و براش جسم قائل نشیم؟


یکی از اهداف من در همین تاپیک پرداخت مفصل به مبحث توحید قرآنی است. کمی اجازه دهید تا کمی جلوتر رویم تا انشالله در جای خود به تفصیل در این باره بحث نماییم.
[/]

با سلام خدمت استاد ارجمند ودوستان خوبم
ارتباط بین درک صور و در ک معنا چگونه برقرار می شود آیا مشابه حس مشترک قوه ای موجود است ؟و یا خیر

سیدمنصور;428984 نوشت:
با سلام خدمت استاد ارجمند ودوستان خوبم
ارتباط بین درک صور و در ک معنا چگونه برقرار می شود آیا مشابه حس مشترک قوه ای موجود است ؟و یا خیر

سلام و عرض ادب

اتفاقا سوالی مشابه هم برای من پیش اومده بود.
آخه یکی از اساتید چند روز پیش میفرمودند که ادراک و جمع بین همه ی قوا در قلب هست .
و حالا این سوال برای من پیش اومده بود که فرق بین کار قلب و حس مشترک چیه؟

[=Georgia]

سیدمنصور;428984 نوشت:
ارتباط بین درک صور و در ک معنا چگونه برقرار می شود آیا مشابه حس مشترک قوه ای موجود است ؟و یا خیر

صورتهایی که از ناحیه حواس پنجگانه ظاهری انسان ادراک می شود به دلیل عدم سنخیت و عدم سازگاری با یکدیگر می بایست در قوه ای به نام حس مشترک در یک جا جمع شده و سپس مورد ادراک کامل قرار گیرند این بدان خاطر است که عالم ماده و صورتهای مادی از حجاب زیادی برخوردارند و باید قوه ای به نام حس مشترک در نفس باشد که این حجابها و عدم سازگاریهای صور مادی را به یک حقیقت بازگرداند و گوناگونی ادراک چشم و گوش و زبان و لامسه و بینی موجب تصور تعدد افراد ادراک شده نگردد یعنی موجب نشود که گمان کنیم آنچه چشم دیده فردی است غیر از صدایی که از همان شخص شنیده است. این خصوصیت عالم ماده است که از حجاب بسیاری برخوردار است و مانع اتحاد و یگانگی دو موجود مستقل می شود لذا می بایست قوه ای به نام حس مشترک باشد که همه این اختلافات ادراکات ظاهری را به یک ادراک واحد برگرداند. اما در مفاهیم و معانی اولا این مقدار حجاب و اختلاف وجود ندارد ولذا نیازی به قوه ای که اختلاف معانی را به یک حقیقت برگرداند نیست.ثانیا ما در معانی گوناگون نیاز به اتحاد و یگانگی انها نداریم تا مانند حس مشترک نیاز به قوه ای برای یک جا جمع نمودن آنها باشد. معانی و مفاهیم از یکدیگر متمایزند و این تمایز و اختلاف را قوه واهمه ادراک میکند و اگر هم اشتراکی میان آنها باشد باز هم همین قوه واهمه است که ادراک کننده این مساله می باشد.

[="Georgia"][="Blue"]

رحمت بیکران الهی;429039 نوشت:
آخه یکی از اساتید چند روز پیش میفرمودند که ادراک و جمع بین همه ی قوا در قلب هست .
و حالا این سوال برای من پیش اومده بود که فرق بین کار قلب و حس مشترک چیه؟

در مورد قلب مطالبی داریم که در آینده مطرح خواهیم کرد
[/]

[=Georgia]متاسفانه یکی از مشکلاتی که اکثر افراد بدان مبتلایند ضعف قوه حافظه و به خاطر سپاری دراز مدت تصاویر و مفاهیم است اکنون به مناسبت ذکر قوه حافظه مطالبی مختصر و مفید را برای تقویت قوه حافظه خدمتتان تقدیم خواهم کرد که برخی از این نکات در کتب طب سنتی حکمای پیشین ذکر شده و برخی دیگر نیز حاصل تحقیقات داننشمندان پزشکی امروزی است:

  1. خوردن گیاه کندر
  2. مصرف گوشت بوقلمون بخاطر داشتن مواد مغزی امگا 3
  3. همچنین مصرف ماهی به علت داشتن چربی امگا3
  4. بوکردن گیاه رزماری
  5. استفاده از عصاره گیاهانی چون آویشن، اسطوخودوس، اکلیل کوهی
  6. خوردن میوه هایی همچون انجیر، توت‌فرنگی، گریپ‌فروت، انار، گوجه‌فرنگی، کلم بروکلی، هویج، زرد آلو ، آلو و به و کرفس
  7. خوردن بادام و عسل
  8. استفاده از روغن بادام زمینی و روغن زیتون
  9. استفاده از عدس،تخمه‌ آفتابگردان وجوانه گندم و تخم کدو
  10. حجامت کردن
  11. استفاده از مسواک بعد از وعده های غذایی
  12. تلاوت زیاد قرآن
  13. قیلوله(خواب قبل از ظهر)
  14. شانه زدن موها
  15. پرهیز از خوردن شیر هنگان ناهار و شام
  16. پرهیز از خوردن نوشابه های گازدار
  17. پرهیز از بلافاصله خوابیدن بعد از غذا
  18. پرهیز از مصرف لبنیات همراه با غذاهای آهن‌دار یا قرص آهن
  19. پرهیز از مصرف چای بعد از غذا
  20. پرهیز از جویدن آدامس
  21. پرهیز از خوردن پنیر
  22. پرهیز از خوردن سیب ترش
  23. پرهیز از خوردن گشنیز
  24. پرهیز از راه رفتن بین دو زن
  25. پرهیز از نگریستن به دارآویخته
  26. پرهیز از شب بیداری
  27. پرهیز از خواندن سنگ قبرها
  28. پرهیز از بلند کردن ناخنها
  29. پرهیز از زیاد خوردن گوشت حیوانات وحشی
  30. پرهیز از زیاد خوردن گوشت گاو

اویس;435387 نوشت:
پرهیز از خواندن سنگ قبرها

سلام

میشه دلیلش رو بفرمایید؟ چرا خواندن سنگ قبرها باعث تضعیف حافظه میشه؟

با تشکر

سلام و عرض ادب

اویس;435387 نوشت:
پرهیز از راه رفتن بین دو زن

ببخشید استاد فرقی نمی کنه زن محرم باشه یا نامحرم؟یعنی اگر مردی بین همسرش و دخترش راه بره باعث ضعف حافظه ی اون میشه؟

اویس;435387 نوشت:
پرهیز از شب بیداری

خیلی وقتها دیده میشه مخصوصا در بین علما که شبها رو تا دیر موقع برای کارهای علمی بیدارن . یا اینکه شبهای ماه رمضان رو اصلا نمیخوابن. پس اونها چرا این کار رو میکنند؟

اویس;435387 نوشت:
پرهیز از خوردن پنیر

هر جور پنیری؟آخه من شنیده بودم که پنیر های امروزی مشکلی ندارن و البته اگر با گردو خورده بشه دیگه اصلا مشکلی نیست.

یه مورد دیگه هم که باعث تضعیف حافظه میشه اینه:خواب بودن در زمان طلوع یا غروب خورشید

[=Georgia]

تندیس;435391 نوشت:
سلام

میشه دلیلش رو بفرمایید؟ چرا خواندن سنگ قبرها باعث تضعیف حافظه میشه؟

با تشکر


سلام
این مطلب برگرفته از روایتی در این باب بود و در روایت به ذکر دلیل آن اشاره نشده است.

[="Georgia"][="Blue"]

رحمت بیکران الهی;435402 نوشت:
ببخشید استاد فرقی نمی کنه زن محرم باشه یا نامحرم؟یعنی اگه اگر مردی بین همسرش و دخترش راه بره باعث ضعف حافظه ی اون میشه؟

در روایات به صورت مطلق گفته شده منتهی سوالتان باعث شد در این زمینه تحقیق بیشتری نمایم که در صورت دست یابی به مطلب جدید تر در این زمینه بیان خواهم نمود

رحمت بیکران الهی;435402 نوشت:
خیلی وقتها دیده میشه مخصوصا در بین علما که شبها رو تا دیر موقع برای کارهای علمی بیدارن . یا اینکه شبهای ماه رمضان رو اصلا نمیخوابن. پس اونها چرا این کار رو میکنند؟

بله ممکن است علما هم شب بیداری داشته باشند ولی شب خوابی که منجر به ضعف حافظه می شود بیداری از بعد مغرب تا نیمه های شب است نه بیداری از نیمه شب(سحر) تا طلوع فجر

رحمت بیکران الهی;435402 نوشت:
هر جور پنیری؟آخه من شنیده بودم که پنیر های امروزی مشکلی ندارن و البته اگر با گردو خورده بشن دیگه اصلا مشکلی نیست.

خوردن هر پنیری موجب ضعف حافظه می شود مگر این که با گردو خورده شود که در این صورت موجب ضعف حافظه نمی شود
[/]

اویس;436261 نوشت:
خوردن هر پنیری موجب ضعف حافظه می شود مگر این که با گردو خورده شود که در این صورت موجب ضعف حافظه نمی شود

سلام
حالا كه بحث در وادي تقويت حافظه و عقل است ، ميخواستم بپرسم از نظر شما بيماري افسردگي چقدر ميتواند مربوط به تغذيه نامناسب باشد و همچنين چقدر مربوط به ضعف ايمان و نوع جهانبيني است؟
باتشكر

[="Georgia"][="Blue"]

معلق;436576 نوشت:
سلام
حالا كه بحث در وادي تقويت حافظه و عقل است ، ميخواستم بپرسم از نظر شما بيماري افسردگي چقدر ميتواند مربوط به تغذيه نامناسب باشد و همچنين چقدر مربوط به ضعف ايمان و نوع جهانبيني است؟
باتشكر

با عرض سلام و ادب
متاسفانه این سوال شما ارتباطی با مباحث این تاپیک نداشته و موجب پراکندگی بحث می شود لطفا این سوال را در تاپیک مستقلی مطرح بفرمایید. متشکرم:Gol:
[/]

[=Georgia][=Lotus]اختلاف بشر در حفظ معاني

[=Lotus]نکته دیگری که خوب است در ذیل مباحث مربوط به قوه حافظه بدانید این است که افراد انسان در يادگيري مفاهیم و حفظ کردن معاني جزئيه و كليّه با يكديگر متفاوتند. عده‌اي در امر تعلّم و یادگیری موفّق‌اند و در امر تذكّر و به یاد آوری ناموفّق و عدّه‌اي در تذكّر و یادآوری موفق‌اند و در تعلّم و یادگیری ناموفق و دستة سوم هم در تعلّم ناموفق‌اند و هم در تذكّر و دسته چهارم هم در تعلّم موفق‌اند و هم در تذكرّ.
[=Lotus] به تعبير جناب بوعلی سینا در فصل سوم مقالة چهارم نفس شفا هر چقدر مزاج افراد خشك‌ترباشد براي حفظ معاني كسب نموده موفق‌ترند، همچنان كه هر چقدر یک جسم بیرونی خشك‌تر و سفت‌تر باشد بيشتر مي‌تواند نقشهای رسم شده در خود را نگاه دارد، لذا مي‌بينيد اثري كه بر يخ حك شده دوامي ندارد بر خلاف اثري كه بر سنگ و صخره‌اي بر جا مانده است به همين وزان هر چقدر مزاج افراد خشك‌تر باشد راحت‌تر مي‌توانند معاني جزئيه را در خود حفظ نمايند. زيرا طبايع و مزاج افراد دخالتي مستقيم در حالات و خلق و خوي ايشان دارد به طوري كه هر كه طبعش به اعتدال نزديك‌تر باشد مزاجش صفا يافته و اثر نفس در وي قوي مي‌شود و به همين ترتيب ارتقاي وجودي يافته و به مقامات والاي انساني نائل مي‌شود.

[="Georgia"][="Blue"] [=Lotus]ادامه اختلاف بشر در حفظ معانی
به طور كلی[=Lotus][=Lotus] تأثير فهم و يادگيري و نيز تأثير حفظ و نگه‌داري از مزاج آدمي به تضاد است. بدين معني كه هر چقدر آلت پذيرش صورتهای باطنی در حس مشترك و واهمه لطیفتر و ملايم‌تر باشد گرفتن صورتهای باطنی راحت‌تر خواهد بود لذا رطوبت بيشتر در اين مواضع مفيد می باشد، بر خلاف آلت قوة نگه‌داري صورتهای باطنی كه هر چقدر سفت‌تر و سخت‌تر بوده باشد نگه‌داري صورتهای باطنی آسان‌تر خواهد بود لذا در اين موضع، خشكي بهتر است. همچنان‌ كه نوشتن در آب به جهت شدت رطوبت موضع نگارش به راحتي صورت مي‌گيرد اما چون حفظ صورت نگارش يافته نيازمند به مادة سختي است و آب فاقد صلابت است لذا زود صورت منقوشه ناپديد مي‌شود. همچنين سنگ كه به جهت شدت سفتي و خشكي، به سختي مي‌توان چيزي را بر آن حك نمود چرا كه نوشتن نيازمند به صفحة نرم و ملايم است، اما پس از نوشتن، خطوط منقوشه بزودي قابل زوال نيست زيرا شي در حفظ صور مرتسمه نيازمند به مادة سخت و محكم است كه سنگ دارای آن مي‌باشد.

بدين ترتيب اگر مزاج شخص در موطن حس مشترك و واهمه مرطوب و در موطن حافظه خشك باشد چنين فردي هم در يادگيري و هم در نگه‌داري و حفظ مطالب قوي خواهد بود اما اگر در موطن حس مشترك و واهمه و نيز در موطن حافظه صاحب مزاجي مرطوب بود، در يادگيري مطالب قوي اما در حفظ و نگه‌داري آنها ضعيف خواهد بود و اگر در موطن حس مشترك و واهمه و نيز در موطن حافظه، صاحب مزاجي خشك بود در ياد گيري مطالب ضعيف و در حفظ آنها قوي خواهد بود و اگر مزاج شخص در موطن حس مشترك و واهمه خشك و در موطن حافظه مرطوب بود چنين فردي هم در يادگيري و هم در حفظ مطالب ضعيف خواهد بود.

[=Georgia][=Lotus]تاثیر اشتغال نفس در ضعف حافظه

[=Lotus]غير از خشکی و رطوبت مزاج، امور ديگری نيز در قوت و يا ضعف قوه حافظه دخالت دارند يكي از آن امور عدم پراكندگی و اشتغال نسبت به محيط اطراف است. یعني آنان كه اشتغال بيشتري نسبت به محيط اطراف خود دارند و کارهای گوناگون بسیاری را در طول شبانه روز انجام می دهند و نسبت به مسائل مختلف پراكنده هستند و يا اين كه صاحب حركات و جنب‌ و ‌جوش بيشتري مي‌باشند از ضعف قوه حافظه برخوردار خواهند بود، زيرا حفظ و نگه‌داريِ مطالب نيازمند آن است كه فرد تمركز بيشتري نسبت به يافته‌های خود داشته و با حركات و اشتغالات و پراكندگيهای فراوان، اين توحّد و تمركز بر مطالب را از دست ندهد، لذا كودكان اگر چه دارای مزاجی مرطوب می باشند و اين رطوبت مضرّ در حفظ و نگه‌داری مطالب است ولكن چون نسبت به بزرگترها اشتغال و پراکندگی كمتری نسبت به محيط اطراف خود دارند لذا بهتر خواهند توانست مطالب يادگرفته را در قوه حافظه خود حفظ و نگه‌داری كنند.
[=Lotus]جناب بو‌علي سينا در فصل سوم مقاله چهارم نفس شفا در اين‌باره می فرمايد:
[=Lotus]كسي می تواند از قوه حافظه قوی تری برخوردار باشد كه دارای حركات زياد و مقاصد گوناگون و افكار پراكنده نباشد زيرا كسي كه همتش منصرف به امور متعدد بوده و دارای حركات زياد است نمی‌تواند به دقت حفظ معانی جزئيه كند بدين جهت كه حفظ کردن، علاوه برداشتن ماده مناسب (يعني عنصرِ خشک) محتاج به نفسی است كه با حرص و ولع بسیاری بر صورت و معني روي آورده و از آنها به امور ديگر مشغول نباشد لذا كودكان اگر چه دارای مزاجی مرطوب می باشند اما در عين حال به خوبی می توانند مطالب را به خاطر سپارند، بدين دليل كه نفوس ايشان به آن چه نفوس جوانان مشغول است، مشغول نشده و به آن چه رو كنند چيز ديگری آن را غافل و منصرف نمي‌كند اما جوانان با اين كه مزاجی خشك دارند اما به دليل حرارت و اضطراب حركاتشان، حفظ و نگه‌‌داری مطالب در آنها مانند حفظ كودكان و اشخاصی كه ميان سن كودكی و بلوغ هستند، نمي‌باشد.

:Gol::Gig:

سلام و عرض ادب خدمت دوستان بزرگوار مخصوصا استاد اویس گرانقدر

والبته عذر خواهی میکنم که مابین مباحث اینقدر سوال میپرسم.

ببخشید استاد امکانش هست بفرمایید چند جور مزاج داریم و هر کدام رو شرح بدید و البته بفرمایید چجور میتونیم تشخیص بدیم که ما جزء کدوم مزاج ها هستیم.

خداخیرتون بده

با سلام خدمت استاد اویس

اینکه در روایات و آیات داریم بنده در قیامت هر عملی که انجام داده رو به خاطر میاره چجور انجام میشه ؟

آگر با تکیه بر حافظه خود فرد باشه که این اتفاق منتفی هست؟ ایا این یاد اوری با قوای خود فرد انجام میشه یا با قوه ای خارج از فرد؟ اگر با قوای خارج از فرد انجام میشه چجور در خودش تمامی گذشته رو جمع می بینه؟

[="Georgia"][="Blue"]

رحمت بیکران الهی;440728 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت دوستان بزرگوار مخصوصا استاد اویس گرانقدر

والبته عذر خواهی میکنم که مابین مباحث اینقدر سوال میپرسم.

ببخشید استاد امکانش هست بفرمایید چند جور مزاج داریم و هر کدام رو شرح بدید و البته بفرمایید چجور میتونیم تشخیص بدیم که ما جزء کدوم مزاج ها هستیم.

خداخیرتون بده


با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان گرامی خصوصا سرکار محترم رحمت بیکران الهی و با تشکر از شما بابت سوال خوبتان
از آنجا که مزاج و شناسایی آن نقش بسیار مهمی در میزان احساساتی بودن، آینده نگر بودن، جزء نگر یا کل نگر بودن، ترسو یا شجاع بودن، فرز یا کند بودن، باهوش یا کم هوش بودن، سرمایی یا گرمایی بودن، پسر زا یا دختر زا بودن، آرام یا شلوغ بودن، منزوی یا اجتماعی بودن، محتاط یا بلندپرواز بودن و به طور کلی تاثیر فراوانی در نوع اخلاق و سیر و سلوک عرفانی افراد دارد لذا تا چند پست آینده به ذکر این مهم می پردازم.
عارفِ بالله، شیخ محمد بهاری در مورد اهمیت صحت مزاج برای سلوک عارفان می نویسد:
«اول باید صحیح المزاج باشد. اگر علتی در مزاج باشد باید به معالجه ی آن بپردازد، چه اگر سودا غالب آید، پاره ای از حرکات سوداویه را شور عشق پنداشته و مغرور گردد.اگر صفرا و حرارت غلبه کند، خشکی دماغ و خفقان قلب و سوء الخلق فوق العاده حاصل گردد.اگر بلغم زیاده باشد، قصور در فهم معانی دقیقه خواهد کرد.
پس اعتدال مزاج، لازم است »(تذکرة المتقین، ص103)
[/]

[=Georgia]تعریف مزاج
از دیدگاه حکیم عوامل تشکیل دهنده جهان خلقت و بدن انسان 4 عنصر اصلی آتش (گرم و خشک) هوا (گرم و تر)آب (سرد و تر) ، خاک(سرد و خشک)می باشد که به آنها ارکان چهارگانه گفته می شود.
مزاج که همان طبع است غلبه یکی از رکن ها بر بدن انسان یعنی غلبه گرمی ، سردی ، خشکی یا تری می‌باشد. به عبارت دیگر مزاج عبارت است از حالتی كه در اثر واكنش متقابل اجزای ريز مواد به وجود می آيد در اين واكنش تقابل ، قسمت زيادی از يك يا چند ماده با بخش زيادی از ماده با مواد متخالف با هم می آميزند و بر هم تاءثير می كنند و از اين آميزش و تاثير، كيفيت متشابهی به نام مزاج حاصل می شود .

در حقیقت هر فردی دارای مزاجی است مربوط به خود كه با مزاجهای ديگر افراد متفاوت است و مزاج هر كس مخصوص به خود اوست. حکما معتقدند: همانطوريكه افراد بشر از حيث شكل ، اندام ، قد، وزن ، و بالاخره صورت ظاهری تفاوت دارند از حيث حالت وضعيت بدنی نيز مختلف اند. و اين اختلاف به علت موادی است كه بدن آنها را می سازد، ورود روزانه اجزاء و مواد مختلف به بدن باعث به وجود آمدن مزاج می شود.
انواع مزاج ها عبارتند از: مزاج صفراوی ، دموی ، بلغمی ، سوداوی ، معتدل ، معتدل گرم و تر، معتدل سرد و تر، معتدل گرم و سرد.
مزاج صفراوی: در این مزاج رکن آتش غالب است یعنی این افراد مزاجی گرم و خشک دارند.
مزاج دموی: در این مزاج، رکن هوا غالب است یعنی این افراد مزاجی گرم و تر دارند.
مزاج بلغمی: در این مزاج رکن آب غالب است یعنی این افراد مزاجی سرد و تر دارند.
مزاج سوداوی: در این مزاج رکن خاک غالب است یعنی این افراد مزاجی سرد و خشک دارند.
مزاج معتدل : تمام ارکان نسبتاً در حالت تعادل هستند و این افراد را مزاج معتدل می گویند.

[="Georgia"][="Blue"]شناسایی انواع مزاج ها از طریق خلقیات افراد
صفراوی مزاج ها
صفراوی مزاج ها به علت طبیعت گرم و خشک صفرا, رفتارهای تند و تیزی دارند و در تمام اعمال و رفتار سرعت عمل بالایی نشان می دهند. این افراد حتی در سخن گفتن هم سرعت بالایی دارند و پیوسته صحبت می کنند. از دیگر ویژگی های روحی، روانی افراد صفراوی مزاج این است که زود تصمیم می گیرند و خیلی زود تصمیم خود را به اجرا در می آورند. گاهی افزایش صفرا باعث می شود که فرد حرکتی انجام دهد یعنی به محض افزایش صفرا تکانشی دارد و سپس آرام می گیرد.

در این افراد عصبانیت آنی بسیار مشاهده می شود. مشکل عمده صفراوی مزاج ها بیشتر در هوای گرم و تابستان بروز می کند و وقتی مشکلشان حادتر می شود که غذای گرم هم مصرف کرده باشند. بنابراین توصیه می شود این قبیل اشخاص در هوای گرم تابستان و به خصوص هنگام ظهر کمتر در معرض آفتاب قرار بگیرند و توصیه بعدی این است که از مصرف خوراکی های گرم مانند خورشت فسنجان و غذاهای پر ادویه پرهیز کنند تا حرارت بدنشان افزایش نیابد زیرا افزایش حرارت بدن باعث افزایش حرارت کبد می شود و اگر فرد غذای گرم خورده باشد غذا در کبد تبدیل به صفرا می شود و افزایش صفرا به عصبانیت بیشتر فرد می انجامد، بنابراین بهتر است از خوراکی های خنک مانند آب دوغ، خیار، گوجه، کاهو، آبغوره، آبلیمو و شربت سکنجبین استفاده کرد.

نکته مهم دیگر برخورد با افراد صفراوی مزاج در هنگام عصبانیت است، به عنوان مثال با افرادی که در هوای گرم عصبانی و کلافه هستند نباید مقابله به مثل کرد و به راحتی می توان عصبانیت آنان را کنترل کرد. بهتر است به این افراد کمی شربت خنک یا هندوانه خنک داد تا عصبانیت آنان فروکش کند. این قبیل افراد به طور معمول زود عصبانی می شوند و خیلی زود ناراحتی شان فروکش می کند بنابراین بهتر است اطرافیان کمی مراعات کنند و شخص عصبانی صورتش را با کمی آب خنک شست و شو دهد.

[/]

[=Georgia]شناسایی انواع مزاج ها از طریق خلقیات افراد
دموی مزاج ها
صاحبان مزاج دموی(گرم و تر) به طور معمول خوش مشرب و با روابط عمومی بالا هستند، به طوری که خیلی زود با اطرافیان ارتباط برقرار می کنند و در جمع به شوخی و بذله گویی می پردازند و به اصطلاح این افراد را به عنوان «
خونگرم» می شناسیم.

دموی مزاج ها به طور معمول آرام هستند و دیر عصبانی می شوند. اما زمانی هم که عصبانی شوند ناراحتیشان شدید است و به سختی آرام می شوند، ممکن است این افراد هنگام عصبانیت دست به کارهای خطرناک بزنند و حتی در یک حادثه اقدام به قتل کنند، بنابراین باید مراقب بود که از آرامش و صبوری این افراد سوءاستفاده نشود. دموی مزاج ها استعداد شعر و موسیقی خوبی دارند و باید مراقب باشند که این علاقه و استعداد باعث گرایش های انحرافی آنان نشود.

بهترین روش برای این افراد هنگام عصبانیت، حجامت است و مصرف غذاهای خنک که پیشتر برای افراد صفراوی برشمردیم، برای دموی مزاج ها نیز مفید است.

[=Georgia]شناسایی انواع مزاج ها از طریق خلقیات افراد
بلغمی مزاج ها

صاحبان مزاج بلغمی(سرد و تر) بسیار آرام، صبور و حرکاتشان کند است. این افراد به طور معمول بسیار دیر برای انجام کارها تصمیم می گیرند به طوری که حوصله اطرافیان را سر می آورند. حال با توجه به ویژگی های شخصیتی صفراوی مزاج ها و بلغمی مزاج ها تصور کنید اگر دو فرد با این خصوصیات در کنار هم قرار بگیرند، احتمال درگیری و کشمکش بین آنان بیشتر می شود و به طور قطع قرار گرفتن این دو شخصیت در کنار هم مشکلات فراوانی را به وجود می آورد، اما اگر ما ویژگی و مزاج خود و اطرافیانمان را بدانیم در می یابیم که در بسیاری از اوقات این تاخیر به دلیل مزاج فرد است و چه بسا بسیاری از موارد نگرانی والدین از مقایسه فرزندانشان با یکدیگر کاسته می شود.

اگر ما بدانیم که هر کدام از مزاج ها در یک زمینه خاص استعداد دارد، از همه افراد یک توقع را نخواهیم داشت و کنار آمدن با بسیاری از واکنش های اطرافیان برایمان آسان تر می شود.

اگر افراد بلغمی از حالت اعتدال خارج شوند، دچار کندی مفرط می شوند به صورتی که این کندی در یادگیری و ضعف حافظه خود را نشان می دهد. بنابراین این قبیل اشخاص باید از غذاهای سرد با رطوبت بالا به خصوص در فصل سرد سال مانند ماست، دوغ، بعضی سبزیجات، ترشی جات، کاهو، اسفناج، آش جو و مانند آن پرهیز کنند.
مصرف کاهو خصوصا در زمستان برای افراد بلغمی بسیار مضر است و یکی از مشکلات شایعی که مردم جامعه ما با آن رو به رو هستند فراموشی است که شکل پیشرفته آن همان «آلزایمر» است. اگر چه فراموشی و نسیان علت های متعددی دارد اما علت عمده و شایع آن سردی و رطوبتی است که در مغز ایجاد می شود و اگر فردی دچار چنین مشکلی شد باید خوراکی هایی با طبع گرم مصرف کند که مصرف ۲۳ عدد مویز (به خصوص مویز سرخ) در روز توصیه می شود البته باید توجه داشت که دانه مویز را مصرف نکنید زیرا دانه آن طبیعت سرد دارد. همچنین خوردن کندر در این زمینه بسیار کمک کننده است.

[="Georgia"][="Blue"]شناسایی انواع مزاج ها از طریق خلقیات افراد
سوداوی مزاج ها

صاحبان مزاج سوداوی (سرد و خشک) افرادی دقیق و حساسند و به جزئیات بسیار توجه می کنند که این موضوع برای انجام کارهایی که نیاز به دقت و توجه زیاد دارد، مناسب است. اما اگر غلبه سودا زیاد شود باعث بدبینی و وسواس می شود و باید دقت کرد که این مزاج از حالت اعتدال خارج نشود. در فصل سرد ممکن است مشکلات این افراد بیشتر شود بنابراین باید در انتخاب غذا دقت کنند و از مصرف غذاهایی با طبع سرد و خشک مانند گوشت گاو، پیتزا و ساندویچ پرهیز کنند . برای کمک به اعتدال مزاج این افراد مصرف گل گاوزبان ، غذاهایی که رطوبت بدن را متعادل نگه می دارد مانند آب هویج و خاکشیر مفید است.

خاکشیر علاوه بر تامین رطوبت مناسب، یبوست این افراد را نیز از بین می برد چرا که یبوست هم باعث تشدید مشکلات عصبی و روحی این افراد می شود.
[/]

اویس;441842 نوشت:
[=Georgia]
با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان گرامی خصوصا سرکار محترم رحمت بیکران الهی و با تشکر از شما بابت سوال خوبتان
از آنجا که مزاج و شناسایی آن نقش بسیار مهمی در میزان احساساتی بودن، آینده نگر بودن، جزء نگر یا کل نگر بودن، ترسو یا شجاع بودن، فرز یا کند بودن، باهوش یا کم هوش بودن، سرمایی یا گرمایی بودن، پسر زا یا دختر زا بودن، آرام یا شلوغ بودن، منزوی یا اجتماعی بودن، محتاط یا بلندپرواز بودن و به طور کلی تاثیر فراوانی در نوع اخلاق و سیر و سلوک عرفانی افراد دارد لذا تا چند پست آینده به ذکر این مهم می پردازم.
عارفِ بالله، شیخ محمد بهاری در مورد اهمیت صحت مزاج برای سلوک عارفان می نویسد:
«اول باید صحیح المزاج باشد. اگر علتی در مزاج باشد باید به معالجه ی آن بپردازد، چه اگر سودا غالب آید، پاره ای از حرکات سوداویه را شور عشق پنداشته و مغرور گردد.اگر صفرا و حرارت غلبه کند، خشکی دماغ و خفقان قلب و سوء الخلق فوق العاده حاصل گردد.اگر بلغم زیاده باشد، قصور در فهم معانی دقیقه خواهد کرد.
پس اعتدال مزاج، لازم است »(تذکرة المتقین، ص103)

از زحمات و وقتی که در گذاشتن مطالب میذارید خیلی ممنون.

جناب اویس این درسته که مزاج انسانها تغییر نمکنه؟
ایا میشه نوعی مزاج رو عوض کرد به عمد؟یا ممکنه خود به خود تغییر کند؟
,و سوال دیگه ام ینه که چند مزاجی ممکنه؟چه به طور هم زمان و ترکیبش چه در مانه و فصول مختلف...

اویس;441880 نوشت:
اگر ما بدانیم که هر کدام از مزاج ها در یک زمینه خاص استعداد دارد، از همه افراد یک توقع را نخواهیم داشت و کنار آمدن با بسیاری از واکنش های اطرافیان برایمان آسان تر می شود.

سلام
آيا درسته كه ميگويند افسردگي، ناشي از غلبه سودا در مغز است؟

[=Microsoft Sans Serif]درود بر مفتقر گرامی :Gol:

مفتقر;440735 نوشت:
با سلام خدمت استاد اویس
اینکه در روایات و آیات داریم بنده در قیامت هر عملی که انجام داده رو به خاطر میاره چجور انجام میشه ؟
آگر با تکیه بر حافظه خود فرد باشه که این اتفاق منتفی هست؟ ایا این یاد اوری با قوای خود فرد انجام میشه یا با قوه ای خارج از فرد؟ اگر با قوای خارج از فرد انجام میشه چجور در خودش تمامی گذشته رو جمع می بینه؟

روح و روان آدمی، توانایی‌های بالایی دارد (تفاوت چندانی با توانایی‌های خدا ندارد!)؛ هنگامی که روان با بدن همدم می‌شود، توانایی‌اش کم می‌شود و همچنین، هنگامی که بدن، با روان همدم می‌شود، توانایی‌اش افزایش می‌یابد. هنگامی که روح از بدن جدا می‌شود، بدن دیگر توانایی و ارزشی ندارد؛ برای این است که پس از آن، کسانی که زنده‌اند و روح در بدن دارند، آن مرده را رها می‌کنند؛ زیرا ناخودآگاه پی به بی‌ارزش بودن آن می‌برند و گرنه چهره، همان چهره و بدن، همان بدن است (ولی جانِ آدم، دیگر در آن قفس نیست):

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]آنچ بر صورت تو عاشق گشته‌ای
[/TD]
[TD]چون برون شد جان، چرایش هِشته‌ای
[/TD]
[TD="align: left"]صورتش برجاست، این سیری ز چیست؟
[/TD]
[TD]عاشقا واجو که معشوق تو کیست؟!

نمونه: یک پرنده (= روح)، توانایی‌های بسیاری دارد ولی اگر این پرنده را در قفس (= بدن) بگذارند، توانایی‌اش بسیار کم می‌شود: این پرنده دیگر نمی‌تواند خودش برای خودش خوراکی فراهم کند و همچنین دیگر نمی‌تواند پرواز کند.
ممکن است این پرنده پیش خود گمان کند که او هیچگاه نمی‌توانسته پرواز کند و حتی باور نمی‌کند که چنان توانایی داشته باشد؛ ولی هنگامی که از قفس آزاد شود، توانایی‌اش را دوباره بدست می‌آورد.
عارفان، بدن را همانند قفس و زندانی برای روان می‌دانند و سروده‌اند:

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]چو مردان، بشکن این زندان؛ یکی آهنگ بالا کن
[/TD]
[TD]به صحرا در نگر آنگه، به کام دل، تماشا کن

و یا در داستان طوطی و بازرگان:

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]بود بازرگان و او را طوطی‌ای
[/TD]
[TD]در قفس محبوس، زیبا طوطی‌ای

طوطی (سالک تیزبین) از بودن در قفس ملول شده بود و به دوستان آزادش (= عارفان) پیغام می‌دهد که آیا می‌شود من نیز از این قفس رها شوم؟
آنان نیز با کردار خود به او می‌آموزند که ابتدا باید خودت را به مردن (فنای عرفانی) بزنی و پس از آن، خودبه‌خود، بازرگان (= خدا) تو را از قفس آزاد می‌کند و نیروی شگرفت را می‌یابی.

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]چون شنید آن مرغ، کان طوطی چه کرد
[/TD]
[TD]پس بلرزید؛ اوفتاد و گشت سرد


*****


ما فراموش کرده‌ایم که چه بوده‌ایم؛ زیرا از یک جهان دیگر آمده‌ایم؛ همانند آنکه هرشب خواب می‌بینیم ولی به یاد نمی‌آوریم که چه خوابی دیده‌ایم (منظور خواب‌های ملکوتی است که هر آدمی هر شب می‌بیند ولی آنرا به یاد نمی‌آورد مگر استثنا).

قرآن نیز این فراموشی را بیان می‌کند که آدمیان پس از مرگ، به یاد می‌آورند در پیش خدا روزی می‌خورده‌اند و روی خدا را می‌دیده‌اند:

(بقره / 25): «بر ایشان باغ‌هایی است که رودها، از پای آن جاری است و هنگامی که مــیوه‌ای بدان‌ها داده شود، گویند: این همان است که پیش از این نیز روزی ما بوده است!»

آدم‌ها در آن‌زمان به یاد می‌آورند که: آری، ما پیشِ آن زیبای دلبر بوده‌ایم و او را می‌دیدیم و از روی زیبایش میوه‌ی تماشا می‌چیدیم.
ولی از این چیزها، در این جهان، چیزی به یاد نمی‌آوریم؛ چون در قفس، پرواز کردن انجام شدنی نیست!

برخی از عارفان که به راستی پرواز کرده‌اند، این چیزها را به یاد می‌آورند؛ آنان توانایی‌های شگرفی پیدا می‌کنند (چون از قفس رها شده‌اند):
نمونه: به آنان عقل مستفاد داده می‌شود؛ این کار، به او این توانایی را می‌دهد که در یک لحظه، صدای هزاران نفر را همزمان بشنوند و از اندیشه‌ای که در درون خود می‌کنند نیز، آگاه شود.

و یا آنان چنان توانایی پیدا می‌کنند که همانند خدا، به هرچیزی بگویند: «باش» درآن، هستی می‌یابد و این همان مقام «کن فیکون» است:

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]به بسم‌الله رحمان رحیم است
[/TD]
[TD]که عارف در مقام کُن، مقیم است!

و چه بسیار توانایی‌های دیگر که همچون افسانه می‌مانند!

width: 700

[/TD]
[TD="align: left"]ای دریغــا مــرغ خــوش آواز مــن
[/TD]
[TD]ای دریغـــا، همــدم و همــراز مــن!

[="Georgia"][="Blue"]

هورشید;441887 نوشت:
جناب اویس این درسته که مزاج انسانها تغییر نمکنه؟
ایا میشه نوعی مزاج رو عوض کرد به عمد؟یا ممکنه خود به خود تغییر کند؟

با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان خصوصا جناب هورشید
در مورد این سوالتون باید بگم که اگرچه اطبای سنتی برای تغییر مزاج اصلی افراد استفاده از برخی داروهای گیاهی رو در یک بازه زمانی طولانی تجویز می کنند ولی همه آنها نیز معترفند که به طور کلی تغییر دادن مزاج اصلی افراد کار بسیار مشکلی است. لذا در بسیاری از موارد، حکیم، منصرف از تغییر دادن مزاج افراد می شود و چاره درمان مشکلات مزاجها را در استفاده مناسب از غذاها و تدابیر دیگر برای ایجاد سنخیت و هماهنگی با مزاج افراد می بیند یعنی به جای تغییر مزاج درصدد تنظیم مزاج قرار می گیرد.
مثلا جناب بوعلی سینا در قانون برای صاحبان مزاج گرم و خشک لازم می داند که از هوای تازه و خنک استفاده کنند. در رژیم غذایی بیشتر از میوه و سبزی و کمتر گوشت استفاده کنند .در هوای خنک صبح زود یا شب فعالیت جسمی و ورزشی داشته باشند از محیطهایی که دچار هیجان و خشم می شوند پرهیز کنند از غذاهای گرم و خشک پرهیز کنند و از میوه هایی چون انار، شاتوت، خیار سبز، سیب کامل، گلابی، آلبالو، گیلاس، شفتالو، گوجه سبز و هندوانه استفاده کنند.
و یا برای صاحبان مزاج گرم و تر مقرر می دارد که از مصرف بیش از حد ادویه جات تند و غذاهای شور وگوشت زیاد و غذاهای نشاسته ای و چرب و تخم مرغ و خرما و کشمش و انبه و بادام و پسته و موز و فندق و آناناس و انجیر و انگور و سیر و بادمجان پرهیز کنند و به جای آن از نوشیدن آب خنک با آب لیمو ترش تازه، آب زرشک، و کاهو، خیار، سیب ، انار، نارنگی، پرتقال، گلابی، نارنج، تمرهندی، لیمو شیرین، آلو بخارا لذت ببرند.
[/]

[=Georgia]در ادامه بخش اول سوالات سرکار گرامی جناب هورشید لازم است این نکته را نیز اضافه کنم که گذر عمر و اضافه شدن سن افراد نیز در تغییر مزاجشان بسیار موثر است. زیرا مزاج انسان بین ۳۰ تا ۴۰ سالگی رفته ‌رفته گرم و خشک می‌شود و از ۴۰ تا ۶۰ سالگی است که به سمت سردی و خشکی می‌رود و از ۶۰ سالگی مزاج افراد سرد و تر است.

نوزاد بیشترین حرارت و رطوبت را در بدن خود دارد و به همین علت است که بیشترین میزان رشد در این مرحله است. لذا یکی از مهمترین علل اختلال رشد بنا به اعتقاد طب سنتی، به هم خوردن تعادل بین حرارت و رطوبت است.

اما در طی مرحله جوانی که بین ۳۰ تا ۴۰ سالگی است رطوبت غریزی به آرامی از دست می‌رود و مزاج افراد رفته ‌رفته گرم و خشک می‌شود و از همین روی در میانسالی احتمال ابتلا به واریس و افسردگی در افراد بیشتر می شود.

در مرحله میانسالی از ۴۰ تا ۶۰ سالگی نیز قوای بدن به تدریج تحلیل می‌رود. در این دوره حرارت غریزی افت می‌کند و مزاج به سمت سردی و خشکی می‌رود و انسان در این دوران مستعد بیماری‌های سوداوی مانند بواسیر، واریس و افسردگی می شود.

در مرحله پیری ضعف شدید با فرد همراه است که از ۶۰ سالگی آغاز می‌شود. مزاج این افراد سرد و تر است البته بیشتر حکما معتقدند که در سن کهولت مزاج فرد متغیر و تابع شرایط محیط و رژیم غذایی است.

لازم به ذکر است مزاج بدن در سنین گوناگون همواره در تعامل با مزاج ذاتی و موروثی شخص است بنابراین افرادی که از طریق وراثت مزاج سرد و خشک دارند در سنین کهولت دچار تشدید علائم سردی و خشکی می‌شوند؛ در حالی که در سن رشد حال بهتری دارند و برعکس افراد با مزاج گرم و تر در ایام رشد دچار مشکلاتی ناشی از غلبه گرمی و تری می‌شوند؛ در حالی که در سنین بالا به اعتدال نزدیک‌ترند.

با سلام

سوالاتی در مورد مباحث گذشته یعنی خواب برایم پیش آمده. ببخشید نمیدانم مرتبط است یا خیر....ببخشید ولی سوالم خیلی درگیرم کرده. یعنی به شبهه ای در ذهنم تبدیل شده.

شنیده ام به هر چیزی که بیشتر فکر کنی شب ها خواب آن را میبینی....یعنی قوه خیال با توجه به اینکه در طی روز به چه چیزی بیشتر فکر کرده ایم ، شبها در خواب ما تجلی میابد.

تا اینجا درست....خواب تجلی افکار و اعتقادات و اوضاع نفسانیه ما هست.

اما شنیده ام مرگ هم مثل خواب هست....اگر اینطور باشد در مرگ هم تمام اعتقاداتی که فرد در طی عمرش کسب نموده برایش متجلی میشود....میگویند هر چیزی که در دنیا برایت مهم بوده در مرگ با آن همراه میشوی و با آن محشور میشود....اگر به ائمه صلوات الله علیه هم قلبا معتقد باشی هنگام مرگ به کمکت می آیند....تا اینجا هم درست.

اگر دقت کنید افراد مسلمانی که به قولی آن دنیا رفته اند و برگشته اند یا حالت های کما و غیره...ذکر میکنند که هنگام مرگ دو ملک سراغشان می آید و عزرائیل و این مسائل. یعنی دقیقا آنچه در دنیا به آن اعتقاد داشند در مرگ به آن میرسند.

از طرفی افرد خارجی که مرده و دوباره به این دنیا آمده اند میگویند هنگام مرگ حس میکردیم به سمت نوری میرویم...یک حس سبکی داشتیم.....حس پرواز داشتیم....یعنی هر آنچه در دنیا به آن معتقد بودند در آن دنیا به آن میرسند.....اگر اینطوری فکر کنیم که خیلی بد میشود.

برای مسلمانان که آن دنیا را محل محاسبه اعمال قلمداد میکنند و فشار قبر و سختیه مرگ و این مسائل.....نهایتا مرگ سختی خواهد بود و نهایتا آنطور که در دنیا خداوند را متصور میشدند بعد از مرگ آنطور خداوند را میبینند.

اما افراد بی دین مرگ برایشان پرواز و راحتی و...هست. همانطور که در خوابهایشان متجلی هست. این که خیلی بی انصافی هست نه در دنیا سختی و ترس از کارهای بد و گناه و ... را دارند و کاملا در آرامش اند.....بعد از مرگ هم که پرواز میکنند و خبری از ملک و عزرائیل هم نیست.

اینطوری بخواهیم فکر کنیم که اعوذ بالله خداوند هم تنها برای کسانی که در دنیا به او فکر کرده و به ایشان معتقد اند و از نظر نفسانی در دنیا خود را آماده پذیرش کرده اند ؛ وجود دارند.

کلا یعنی در دنیا به هر چیزی خیلی فکر کنی و معتقد باشی در بعد از مرگ به آن میرسی؟؟؟ مثلا ما به دنیای بعد از مرگ اعتقاد داریم و در خواب هم شاید برخی رفتگانمان را ببینیم که در آن دنیا هستند اما افراد غیر مسلمان چرا رفتگانشان را در خواب نمیبینند؟ چون به آن دنیا معتقد نیستند....خوب پس آن دنیا قیامت و حساب کتابی هم نخواهند داشت؟!!!!

ببخشید طولانی شد. ممنون

[از طرفی افرد خارجی که مرده و دوباره به این دنیا آمده اند میگویند هنگام مرگ حس میکردیم به سمت نوری میرویم...یک حس سبکی داشتیم.....حس پرواز داشتیم....یعنی هر آنچه در دنیا به آن معتقد بودند در آن دنیا به آن میرسند.....اگر اینطوری فکر کنیم که خیلی بد میشود.

برای مسلمانان که آن دنیا را محل محاسبه اعمال قلمداد میکنند و فشار قبر و سختیه مرگ و این مسائل.....نهایتا مرگ سختی خواهد بود و نهایتا آنطور که در دنیا خداوند را متصور میشدند بعد از مرگ آنطور خداوند را میبینند.

اما افراد بی دین مرگ برایشان پرواز و راحتی و...هست. همانطور که در خوابهایشان متجلی هست. این که خیلی بی انصافی هست نه در دنیا سختی و ترس از کارهای بد و گناه و ... را دارند و کاملا در آرامش اند.....بعد از مرگ هم که پرواز میکنند و خبری از ملک و عزرائیل هم نیست.]

با سلام
جواب سوال شما را استاد گرامی ویا سایر دوستان حتما بخوبی پاسخ خواهند داد اما من در پرانتز عرض می کنم اگر به صرف اینکه اسم ما مسلمان است بقیه انسان ها (افراد خارجی به قول شما) در دنیای پس از مرگ باید شرایط بدتری از ما داشته باشند .ذر جوامع همین خارجی ها در بین افراد عادی خبری از دروغ ،تهمت ،غیبت،کلاهبرداری و.......نیست ودر عوض علم ،دانایی،توانمندی، پیشرفت و قانون مندی و...... هست .در این شرایط کدامیک از این دو گروه باید دنیای پس از مرگ بهتری داشته باشند.

[="Georgia"][="Blue"]

هورشید;441887 نوشت:
و سوال دیگه ام ینه که چند مزاجی ممکنه؟چه به طور هم زمان و ترکیبش چه در مانه و فصول مختلف...

از آنجا که بحث مزاج بحث بسیار مفصلی است و طرح همه جزئیات آن موجب خارج شدن از موضوع اصلی این تاپیک است لذا نکته اخر در مورد مزاج را به پاسخ این سوال سرکار خانم هورشید اختصاص داده و می گویم هر انسانی در بدن خود دارای مزاجهای مختلفی می باشد که ترکیب آنها مزاج کلی ونهایی فرد را مشخص می کند.مثلا ترکیب مزاج مادر زادی و مزاج کسبی از غذاها و مزاج عمر انسان ، درنهایت مزاج کلی فرد را معین می کند. پس برای تعیین مزاج فرد یا تغییر مزاج غیر طبیعی به مزاج طبیعی باید به عوامل مختلف و متنوعی توجه بشود.قدما حتی نام افراد رانیز در وضعیت مزاجی آنها موثر می دانستند برای مثال شخصی با اسم اکبربه دلیل مزاج حروف اسمش(ا=آتشی ، ک=آبی ، ب= هوایی ، ر=خاکی) دارای مزاج معتدل در مورد اسمش می باشد.اما بطور کلی می توان گفت که احوال و طبعها و مزاجهای بدن افراد ، در خور مزاج پدر و مادر بوده و بسته به نوع مزاج آنها و حال روحی والدین مخصوصا به هنگام باردار بودن مادر، متفاوت می باشد و مزاج اشخاص از مزاج والدینشان(مزاج مادرزادی)اثر بسیاری می پذیرد.
خلاصه آنکه هر کدام از اندامهای گوناگون انسان مزاج خاصی دارد که از ترکیب همه آنها مزاج کلی بدن انسان مشخص می شود لذا پی بردن به این که دقیقا مزاج هرکسی چیست نیازمند شناخت مزاج اعضای اصلی بدن وی است و این تشخیص نیز کمی کار مشکلی است و هرکسی به راحتی نمی تواند مزاج بدن خود را شناسایی کند و در این زمینه باید از ملاکهای موجود در طب سنتی و حکیم حاذق بهره جست.

[="Georgia"][="Blue"]

مفتقر;440735 نوشت:
اینکه در روایات و آیات داریم بنده در قیامت هر عملی که انجام داده رو به خاطر میاره چجور انجام میشه ؟

آگر با تکیه بر حافظه خود فرد باشه که این اتفاق منتفی هست؟ ایا این یاد اوری با قوای خود فرد انجام میشه یا با قوه ای خارج از فرد؟ اگر با قوای خارج از فرد انجام میشه چجور در خودش تمامی گذشته رو جمع می بینه؟


با عرض سلام خدمت دوست گرامی جناب مفتقر
در پاسخ به این سوالتان باید بگویم یادآوری تمامی خاطرات گذشته در روز قیامت و سان دیدن تمامی اموری که پیش از این بر ما واقع شده بواسطه یکی از مراتب وجودی انسان به نام قلب صورت می گیرد که هنوز نوبت شرح و بیان آن نرسیده است. انشالله بعد از طرح مباحث مربوط به عقل به ذکر مرتبه قلب و اختصاصات آن خواهیم پرداخت.
[/]

[=Georgia][=georgia]

Niyaz;446324 نوشت:
سوالاتی در مورد مباحث گذشته یعنی خواب برایم پیش آمده. ببخشید نمیدانم مرتبط است یا خیر....ببخشید ولی سوالم خیلی درگیرم کرده. یعنی به شبهه ای در ذهنم تبدیل شده.

شنیده ام به هر چیزی که بیشتر فکر کنی شب ها خواب آن را میبینی....یعنی قوه خیال با توجه به اینکه در طی روز به چه چیزی بیشتر فکر کرده ایم ، شبها در خواب ما تجلی میابد.

تا اینجا درست....خواب تجلی افکار و اعتقادات و اوضاع نفسانیه ما هست.

اما شنیده ام مرگ هم مثل خواب هست....اگر اینطور باشد در مرگ هم تمام اعتقاداتی که فرد در طی عمرش کسب نموده برایش متجلی میشود....میگویند هر چیزی که در دنیا برایت مهم بوده در مرگ با آن همراه میشوی و با آن محشور میشود....اگر به ائمه صلوات الله علیه هم قلبا معتقد باشی هنگام مرگ به کمکت می آیند....تا اینجا هم درست.

اگر دقت کنید افراد مسلمانی که به قولی آن دنیا رفته اند و برگشته اند یا حالت های کما و غیره...ذکر میکنند که هنگام مرگ دو ملک سراغشان می آید و عزرائیل و این مسائل. یعنی دقیقا آنچه در دنیا به آن اعتقاد داشند در مرگ به آن میرسند.

از طرفی افرد خارجی که مرده و دوباره به این دنیا آمده اند میگویند هنگام مرگ حس میکردیم به سمت نوری میرویم...یک حس سبکی داشتیم.....حس پرواز داشتیم....یعنی هر آنچه در دنیا به آن معتقد بودند در آن دنیا به آن میرسند.....اگر اینطوری فکر کنیم که خیلی بد میشود.

برای مسلمانان که آن دنیا را محل محاسبه اعمال قلمداد میکنند و فشار قبر و سختیه مرگ و این مسائل.....نهایتا مرگ سختی خواهد بود و نهایتا آنطور که در دنیا خداوند را متصور میشدند بعد از مرگ آنطور خداوند را میبینند.

اما افراد بی دین مرگ برایشان پرواز و راحتی و...هست. همانطور که در خوابهایشان متجلی هست. این که خیلی بی انصافی هست نه در دنیا سختی و ترس از کارهای بد و گناه و ... را دارند و کاملا در آرامش اند.....بعد از مرگ هم که پرواز میکنند و خبری از ملک و عزرائیل هم نیست.

اینطوری بخواهیم فکر کنیم که اعوذ بالله خداوند هم تنها برای کسانی که در دنیا به او فکر کرده و به ایشان معتقد اند و از نظر نفسانی در دنیا خود را آماده پذیرش کرده اند ؛ وجود دارند.

کلا یعنی در دنیا به هر چیزی خیلی فکر کنی و معتقد باشی در بعد از مرگ به آن میرسی؟؟؟ مثلا ما به دنیای بعد از مرگ اعتقاد داریم و در خواب هم شاید برخی رفتگانمان را ببینیم که در آن دنیا هستند اما افراد غیر مسلمان چرا رفتگانشان را در خواب نمیبینند؟ چون به آن دنیا معتقد نیستند....خوب پس آن دنیا قیامت و حساب کتابی هم نخواهند داشت؟!!!!

ببخشید طولانی شد. ممنون


عرض سلام و ادب خدمت سرکار محترم نیاز و با تشکر از شما بابت سوال خوبی که مطرح نمودید
در پاسخ به سوال شما ذکر چند نکته ضروری است: اول این که اگر چه خواب طبق آیات و روایات موجود شباهاتی با مرگ دارد ولی نباید پنداشت که از تمامی جهات خواب شبیه مرگ است بلکه میان آن دو تفاوتهایی نیز وجود دارد.
یکی از آیات قرآن کریم که رابطه میان خواب و مرگ را بیان می کند این آیه است که می فرماید:«الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون» خداوند نفوس را در حین موت، و آن که در حین خواب نمرده است، ، به تمام و کمال دریافت می کند، پس آن کس را که مقرر شده است بمیرد نگه می دارد و دیگری را تا مدت معینی باز می فرستد. (سوره زمر/42)
این آیه شباهت و سنخیت خواب و مرگ - و ضمنا شباهت و سنخیت بیداری و بعث اخروی - را بیان می کند. خواب، مرگ ضعیف و مرگ، خواب شدید است، و در هر دو مرحله روح و نفس انسان از نشئه ای به نشئه دیگر انتقال می یابد؛ با این تفاوت که در حین خواب، انسان غالبا توجه ندارد و هنگامی که بیدار می شود نمی داند که در حقیقت از سفری بازگشته است، برخلاف حالت مرگ که همه چیز بر او روشن است.
یکی دیگر از وجوه مشابهت خواب و مرگ این است که در موت تمام قوای بدن از عمل خود معزول شوند و در یوم حشر که زنده گردند نیز بر سرِ کار و عملِ خود آیند چه این که در خواب نیز قوای ظاهری بدن از کار باز ایستاده و در حالت بیداری بر سرِ عمل می آیند
مشابهت دیگر این است در حالت خواب، تمام اعمال و اخلاق و عقاید از نیک و بد برای مؤمنِ صاحب صفا به صوَری در لوح نفس جلوه گر می شود چنان چه در برزخ تمام اعمال و اخلاق و عقاید به صُوَر مناسب مجسّم می شود.
اما در کنار همه مشابهتهای میان مرگ و خواب یک فرق بسیار عمده میان این دو وجود دارد و آن اینکه خداوند هم در مرگ و هم در خواب روح انسان را قبض مي‌کند، اما در مرگ ديگر روح به بدن باز نمي‌گردد و دستگاه مغز آدمي تعطيل مي‌شود، ولي در خواب فقط بخشي از دستگاه مغز تعطيل مي‌شود و دوباره به بدن بازگردانده مي‌شود. همین فرق می تواند پاسخگوی سرکار خانم نیاز باشد زیرا همین باز گشت دوباره روح به بدن در حالت خواب و عدم تعطیلی کامل مغز در حالت کما حاکی از عدم انقطاع علاقه روح به عالم ماده و مختصات ان است یعنی همین علاقه و تعلق خاطر نفس به عالم ماده موجب می شود تا بسیاری از آنچه را که در عالم خواب می بیند به وفق مشتهیات دنیوی و اعتقادات درونی و خاطرات گذشته و مزاج طبیعی وی باشد و از این روی نتواند حقایق را آنچنان که هستند مشاهده کند بلکه مانند آب زلال بارانی که در جداول لجن گرفته رنگ می بازد و دچار تغییرات می شود حقایق ملکوتی را براساس افکار و خیالات و توهمات فاسد خود به شکلی دیگر مشاهده می کند. اما پس از مرگ چون نفس به طور کامل از بدن و عالم دنیا انقطاع می یابد ماده و حجابهای ان مانع از مشاهده حقیقت نمی شود و حقایق را آنگونه که هستند مشاهده می کند.
پاسخ به سوال خانم نیاز ادامه دارد...

[=Georgia][=georgia]نکته دوم در پاسخ به سرکار خانم نیاز این است که اگر چه بسیاری از ساختار خوابهای ما متاثر از اعتقادات و افکار و خیالات و توهمات روزانه ماست اما چنین نیست که جوهر اصلی همه خوابهای ما صرفا اعتقادات و افکار و خیالات ما باشد بلکه در موارد نادری که انسان لیاقت مشاهده ملکوت را می یابد از همین مجرا و جدول وجودی خود می تواند حقایق عالم ملک و ملکوت را مشاهده کند یعنی حتی آنان که هیچ اعتقادی به خدا و پیامبر و معاد ندارند نیز در مقاطعی از زندگیشان به فضل الهی خوابهایی مشاهده می کنند که به دور از همه اعتقادات و افکار و خیالات روزانه آنها بوده و صرفا جهت بیدارگری و تنبه آنها را دارد. زیرا غیر از افکار و اعتقادات ما امور بسیار دیگری نیز هست که در نوع خوابهایی که می بینم موثر است. اموری چون اعمال خوب یا بد گذشته ما، حالات پدر و مادر و اجداد ما، دعاهای دیگران در حق ما یا اجداد ما، مکانهای مقدسی که توفیق تشرف آنها را پیدا می کنیم هر کدام می توانند در نوع خوابهایی که میبینم موثر باشد پس این چنین نیست که صرفا اعتقادات و افکار دنیایی ما سازنده همه ابعاد خوابهای روحانی ما باشد.

[=Georgia]در ادامه مباحث مربوط به قوه حافظه، نکته دیگری که در مورد تقویت قوه حافظه وجود دارد اين است كه به طور كلی تقويت هر قوه‌‌‌ای، بسته به ميزان استفاده از آن قوه می باشد، یعنی هر قوه ای که بیشتر مورد استفاده قرار گیرد آن قوه در فعل خود تقويت خواهد شد، مثلاً اگر كسي در امر زناشویی از قوه مولده خویش استفاده بیشتری نماید قوة مولّده در توليد منی قوی می شود، و یا اگر به کرات به سخن گفتن و تکلم مبادرت ورزد قدرت تکلم او زیاد می شود و يا اين كه اگر كسی قوه متخيله خود را براي تفصيل و تركيب صور گوناگون ذهنی بيشتر بكار گيرد به همان وزان قوه متخيله او در اين امر تقويت می شود، قوه حافظه در حفظ معاني نیز به همین ترتیب قوی می شود، یعنی هر چقدر شخص بتواند با تكرار نمودن، معانی بيشتری را حفظ نمايد به همان اندازه قوه حافظه او در حفظ معانی تقويت می شود.
جناب مير محمد‌ حسين‌ خان بهادر در اين‌باره، در كتاب شريف خلاصة الحكمه مطلبی مي‌فرمايند که با توضیحاتی اندک در پرانتز آن را خدمتتان نقل می کنم:
«هر عضوي كه رياضت(
ورزش) آن قوي و كثير گردد، قوي و عظيم می گردد آن عضو به سبب تلطيف(لطیف شدن) مواد و تحليل فضول(مواد زائد) و تفتيح(باز شدن) مسام(روزنه های بدن) و توسيع(وسیع شدن) مجاری و نهوض(قیام و شدید شدن) حرارت غريزيه و روح و جذب غذا بسوي آن. به جهت آن‌ که طبيعت چون به اهتمام تمام، متوجة آن(عضو) گردد روح و حرارت غريزيه به تبعيّت آن نيز متوجه آن شود، پس لامحاله(لزوما) در آن عضو تقويت به هم رسد به حسب حال آن، و نيز اعضا مهيّای قبول غذا‌اند خصوصاً كه بر نوع آن رياضت عادت نموده باشند بلكه هر قوتي تقويت مي‌يابد به سبب كثرت رياضت، مانند آن كه هر‌كه استكثار(به دفعات زیاد سعی نماید) نمايد در حفظ، قوت حافظة او قوي مي‌گردد و هركه استكثار نمايد در قوت تفكّر و تخيّل و يا تكلّم، قوي مي‌گردد قوت متفكره و يا متخيله و يا تكلم او به جهت آن كه تقويت و ملكة آنها را نزد تكرار فعل و انفعالات حاصل مي‌گردد، مانند آن كه قوي مي‌گردد قوّت مولّدة لبن(شیر) در مرضعه(زن شیر دهنده) و مولّده منی در مستكثره (کسی که به دفعات زیاد استفاده می کند) جماع و ضعيف می گردد اول(شیر) در فاطمه(مادری که فرزند خود را از شیر گرفته) و ثانی(قوه مولده منی) در تارك(ترک کننده) جماع. »

اویس;446483 نوشت:
یعنی همین علاقه و تعلق خاطر نفس به عالم ماده موجب می شود تا بسیاری از آنچه را که در عالم خواب می بیند به وفق مشتهیات دنیوی و اعتقادات درونی و خاطرات گذشته و مزاج طبیعی وی باشد و از این روی نتواند حقایق را آنچنان که هستند مشاهده کند

خیلی ممنون از پاسخ خیلی جامع و کامل شما.

ببخشید فقط یک سوال دیگری دارم به عنوان آخرین سوالم از این مبحث چون میدانم هدف این تاپیک چیز دیگریست.

استاد محترم آیا شما شخصا کتاب سیاحت غرب و شرق و امثال اینگونه کتب را قبول دارید؟ آیا نویسنده این کتاب هم حالت کما بهش دست داده بود و یا خواب که اتفاقات بعد از مرگ را دیده بود؟

من خودم این کتاب را از ترسم نخواندم اما شنیده ام عالم بعد از مرگ را خیلی وحشتناک نقل کرده اند....آیا اینگونه کتب باعث نمیشود شیرینی نائل شدن به حقایق عوالم هنگام مرگ ، موجب ترس و تلخی در افراد شود.....چقدر میتوان به اینگونه کتب اطمینان کرد؟

شخص خودم که بیشتر آیات قرآن را ملاک قرار میدهم و ترجیح میدهم با اینگونه آیات آرام گیرم تا خواندن کتابهایی که خداوند چیزی از آنها را در کتاب آسمانی اش نیاورده و حتما نیازی هم نبوده.

تقدیم به خواننده محترم این تاپیک:

بسم الله الرحمن الرحیم
بَلی مَن اَسلمَ وجههُ لله و هو محسنٌ فله اجرُهُ عند ربِهِ ی و لا خوف علیهم و لا هُم یحزنون.
:Gol:

[=Georgia]قوای محرکه
پیش از این گفتیم که قوای حیوانی موجود در نفس انسان به دو قسم مدرکه و محرکه تقسیم می شود. تا اینجا تمامی قوای حیوانی مدرکه انسان را بیان نمودیم. یعنی همه قوای مدرکه ای که در انسان و حیوان به طور اشتراکی وجود دارد بیان کردیم.
اینکه در توضیح قوای حیوانی انسان، ذكر قواي مدركه را مقدم داشتيم بدین خاطر است که همیشه در انسان قواي مدركه وی مقدّم بر محرّكه او هستند زیرا تا ادراكی در میان نباشد حركتي هم نخواهد بود و آن چه موجب حركت مي‌شود ادراك است. و این ادراکی که مقدمه حرکت انسان و حیوان است از دو حال بیرون نيست؛ يا ادراك به امر نافعی تعلق می گیرد و موجب حرکت انسان و حیوان به سمت آن می شود و يا اين كه ادراك او به امر مضری تعلق گرفته و موجب گریز و فرار انسان و حیوان از آن شی می شود.
بر همین اساس قواي محرّكه موجود در انسان و حیوان به دو قسم تقسيم مي‌شوند؛ قسمي باعث حركت و برانگيزانندة حركت ارادي‌ اوست، و قسمي ديگر مباشر حركت و موجب به حرکت در آمدن اعصاب و عضلات و جوارح می شود.
از قسم اول كه برانگيزاننده حیوان و انسان براي حركت بود تعبير به «قوه باعثه» و يا «قوه شوقيه» و يا «قوه نزوعيه» می كنند و از قسم دومِ قوای محرّكه كه به حرکت در آورنده اعصاب و عضلات براي حركت است، تعبير به «قوه فاعله» می شود.

[=Georgia]

Niyaz;446583 نوشت:
خیلی ممنون از پاسخ خیلی جامع و کامل شما.

ببخشید فقط یک سوال دیگری دارم به عنوان آخرین سوالم از این مبحث چون میدانم هدف این تاپیک چیز دیگریست.

استاد محترم آیا شما شخصا کتاب سیاحت غرب و شرق و امثال اینگونه کتب را قبول دارید؟ آیا نویسنده این کتاب هم حالت کما بهش دست داده بود و یا خواب که اتفاقات بعد از مرگ را دیده بود؟

من خودم این کتاب را از ترسم نخواندم اما شنیده ام عالم بعد از مرگ را خیلی وحشتناک نقل کرده اند....آیا اینگونه کتب باعث نمیشود شیرینی نائل شدن به حقایق عوالم هنگام مرگ ، موجب ترس و تلخی در افراد شود.....چقدر میتوان به اینگونه کتب اطمینان کرد؟

شخص خودم که بیشتر آیات قرآن را ملاک قرار میدهم و ترجیح میدهم با اینگونه آیات آرام گیرم تا خواندن کتابهایی که خداوند چیزی از آنها را در کتاب آسمانی اش نیاورده و حتما نیازی هم نبوده.

تقدیم به خواننده محترم این تاپیک:

بسم الله الرحمن الرحیم
بَلی مَن اَسلمَ وجههُ لله و هو محسنٌ فله اجرُهُ عند ربِهِ ی و لا خوف علیهم و لا هُم یحزنون.


با عرض سلامی دیگر خدمت سرکار خانم نیاز
در مورد کتاب سیاحت غرب اثر عالم ربانی جناب آیت الله نجفی قوچانی رحمه الله باید بگویم که این کتاب بیان مکاشفاتی از حالات معنوی آیت الله نجفی قوچانی رحمه الله است. هر انسانی که در مسیر طهارت و ادب و معرفت قرار گیرد و همچون سالکان الهی متادب به آداب الهی شود به تدریج انوار ربوبی در قلب و مشاعر باطنی و ظاهری وی تجلی یافته و ابواب مشاهدات و مکاشفات به روی انسان باز می شود و صور و حقایق مثالی و برزخی در مراتب مختلف برای وی عیان می گردد. در حقیقت مکاشفه عبارت است از معلوم گشتن حقایق ملکوتی پایین تر در مراتب مختلف که برای هر یک از سالکین در حد مقام و منزلت عبودی وی بر اساس مشیّت و عنایت حضرت حق و به اذن او و در حدی که او می خواهد‌ از طریق مشاعر ظاهری و یا بعضی از مشاعر باطنی، پیش می آید.
نکته ای که در امر مکاشفه باید مورد توجه قرار گیرد این است که از آنجا که مکاشفه هر فردی رابطه مستقیمی با ادراکات و حالات و رفتار و اعمال و گذشته و آینده فرد دارد در همه جزییات نمی تواند به عنوان ملاک و معیاری برای همه انسانها قرار بگیرد. اگر چه پیام کلی هر مکاشفه روحانی و ربانی می تواند قابل بهره مندی و استفاده دیگران واقع شود.
کتاب سیاحت غرب نیز یکی از مکاشفات عالم ربانی جناب آیت الله نجفی قوچانی رحمه الله است که این مکاشفه با تمامی جزییات آن صرفا برای خود ایشان حجت و دلیل و راهنما است اگر چه کلیات آن که مفید حضور و مراقبت بیشتر در پیشگاه الهی است میتواند مورد استفاده همگان قرار گیرد. اما نمی توان تمامی جزییات این مکاشفه را برای همگان ملاک و معیار دانست.