ஐஇ:: دعوت از کاربران شاعر اسکدین ::இஐ

تب‌های اولیه

2495 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شهره22;713553 نوشت:
من اصولا در تیپ شعر طنز فعالم اما چون اعتقاد اکثر مدیران سایت بر این هست که شهره درگیری ذهنی داره یا حذف میشه متنهای ادبی من یا مورد بی مهری قرار میگیره برای همینم سعی میکنم زیادی درگیر نشم

در سرای عاشقی دیوانگی فرزانگیست
در حرم راهی ندارد هر که او دیوانه نیست

ما که با عشقی فراوان ساکن این خانه ایم

(محفل شعر اسک دین)
شک نکن ای خواهرم مانند هم دیوانه ایم :ok:

لیک این دیوانگی از عقل دنیایی سر است
در ره دلدادگی دیوانه گشتن بهتر است

ای که بر چشمان دلدارت

(خدا) چنین دیوانه ای
پس بدان بر روی چشم کل اهل خانه ای

آن دل دیوانه ای که اندر پی جانان بُوَد
حیف باشد ذره ای دلگیر از یاران بُوَد

:Gol:

شهره22;713553 نوشت:

عبد سرای کعبه ات ***************آمده ام به درگهت
ای که به این امید من************ گشته مدام عاشقت
امده ام همی بدان**************** عبد ذلیل مرده ات
گشته مدام غرق تو***************مشتعل از رفاقتت...

جانا مرا از خود مران *************** امید من است شفاعتت
جان من یک نگاهی بکن ************* از آن نگاه های نافذت
انالعبد راآرزوست ***************** که شود آن عبد قانعت
کمک کن تا دوری کنم ********* از آن بنده های فاسقت

:khoshgel:

حالا بازم نقد کنین تا سعی کنم اشتباهات رو رفع کنم ...:Gol:

اناالعبد;713630 نوشت:
مرا از بهر خود مران *************** امید من است شفاعتت
جان من یک نگاهی بکن ************* از آن نگاه های نافذت
انالعبد راآرزوست ***************** که شود آن عبد قانعت
کمکم کن تا دوری کنم ********* از آن بنده های فاسقت

:khoshgel:

حالا بازم نقد کنین تا سعی کنم اشتباهات رو رفع کنم ...:Gol:

به نام خدا

با سلام

در حالیکه سعی می فرمائید شعر بسرائید با دیوان اشعار شعرا انس بگیرید

به عنوان مثال همیشه یک دیوان حافط یا مثنوی یا........در دسترستان باشد و بخوانید،اینگونه با وزن آهنگ شعر

قوافی و انواع شعر اشنا می شوید و اگر استعداد هم داشته باشید خیلی زود به نتیجه خواهید رسید ان شاالله.

مرا از شعر گفتن عار ناید
که در صد قرن چون عطار ناید

اگر چند بوی عطر شعر حافظ
ز شعر هر کس و سر کار ناید

[="Tahoma"][="Black"]عرض سلام و احترام

از دوستان و بزرگواران تاپیک که شعر حقیر را مورد ملاطفت قرار دادند ، تشکر می کنم . :Gol:

همچنین از همه اشعار و نوشته های خوب اساتید و بزرگواران قدردانی می کنم و از اینکه مجال و توان کمتری برای همراهی بایسته با شما دارم ، عذرخواهم.

صادق;713641 نوشت:
مرا از شعر گفتن عار ناید
که در صد قرن چون عطار ناید
اگر چند بوی عطر شعر حافظ
ز شعر هر کس و سر کار ناید

بله درست می فرمایید استاد عزیز نباید این نکته را دور از ذهن داشت که فاصله اشعار کسانی چون حقیر با شعر پارسی که از حیث فن شعری و مفاهیم ، واقعا عالی و قابل ستایش باشد ، کم نیست و به قول حضرت امام ره :

شاعر اگر سعدی‌ شیرازی‌ است
بافته‌های‌ من و تو، بازی‌ است

:ok:
[/]

سجاد;713646 نوشت:
عرض سلام و احترام

از دوستان و بزرگواران تاپیک که شعر حقیر را مورد ملاطفت قرار دادند ، تشکر می کنم . :Gol:

همچنین از همه اشعار و نوشته های خوب اساتید و بزرگواران قدردانی می کنم و از اینکه مجال و توان کمتری برای همراهی بایسته با شما دارم ، عذرخواهم.

بله درست می فرمایید استاد عزیز نباید این نکته را دور از ذهن داشت که فاصله اشعار کسانی چون حقیر با شعر پارسی که از حیث فن شعری و مفاهیم ، واقعا عالی و قابل ستایش باشد ، کم نیست و به قول حضرت امام ره :

شاعر اگر سعدی‌ شیرازی‌ است
بافته‌های‌ من و تو، بازی‌ است

:ok:

ز سعد ونحس سعدی من چه گویم ؟
ولی سجاده از سجاد جویم
چو او در اسکدین ماه منیر است
از این رو سمت وسویش هی بپویم

شهره22;713553 نوشت:
خب استاد بر همین وزن ادامه بدید در خدمتیم البته همه استادند من هم شاگرد سرکار خانم حبیه اگر قبولم کنند وگرنه که همون جارو میکنم اتاق رو میرم بیرون

سلام شهره خانم

این حرفها چیه؟اینجا همه مثل همند

البته بعضی مثل شما فعالتر و خوش ذوق تر و ایضا دلگیرتر و حساس تر!

پس

ختم گله کن جانا هم حوصله کن جانا

جانت ز گله افسرد زو فاصله کن جانا

سلام شهره ی گرامی

شهره22;713553 نوشت:
در هر موضوع دو تا غزل میگم و حدود 70 درصد از دوستانم رو از دست میدم
نمیدونم چرا اما کلا اینجوریه

نمیدونم چرا یهو هوس درد دل کردم.
باشد. من تسلیمم.هر کسی باید حد و اندازه خودش را بداند.
[SPOILER]ولی من دوستت دارم.حتی اگر نخواهی
:Gol: :Gol: :Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
[/SPOILER]

کسی را که دوست داری،دوستت ندارد

کسی که تو را دوست دارد،تو دوستش نداری
اما کسی که تو دوستش داری و او هم دوستت دارد
به رسم و آیین زندگی به هم نمی رسند
و این رنج است
زندگی یعنی این...

یکی دیگه.;713669 نوشت:
کسی را که دوست داری،دوستت ندارد

کسی که تو را دوست دارد،تو دوستش نداری
اما کسی که تو دوستش داری و او هم دوستت دارد
به رسم و آیین زندگی به هم نمی رسند
و این رنج است
زندگی یعنی این...

آخی دلم گرفت :Ghamgin:

وقتی صدایم میزنی ،‌سرگرم گناهم و پاسخ نمیدهم

وقتی صدایت میزنم ، پاسخم را نمیدهی چون گنه کارم

وقتی توبه کردم و به سویت آمدم ،‌آنگاه صدایت میزنم ،‌پاسخ میدهی ،‌صدایم میکنی ،‌پاسخ میدهم ،‌دوستم داری و دوستت دارم ،‌برای با تو بودن روزی هزار بار میمیرم ،‌اما تو را نمیبینم و احساست نمیکنم و به تو نمیرسم تا زمانی که انتهایش پیدا نیست .

یکی دیگه.;713669 نوشت:
سلام شهره ی گرامی

نمیدونم چرا یهو هوس درد دل کردم.
باشد. من تسلیمم.هر کسی باید حد و اندازه خودش را بداند.
[SPOILER]ولی من دوستت دارم.حتی اگر نخواهی
:Gol: :Gol: :Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
[/SPOILER]

کسی را که دوست داری،دوستت ندارد

کسی که تو را دوست دارد،تو دوستش نداری
اما کسی که تو دوستش داری و او هم دوستت دارد
به رسم و آیین زندگی به هم نمی رسند
و این رنج است
زندگی یعنی این...

با سلام

آئین زندگی که در آن حسرت است و حرمان، آئین زمینی بشری است.

اما آئین آسمانی الهی چیز دیگری است،در آن آئین عشق دو سر دارد.

"یحبهم و یحبونه"دوست داری و دوست داشته می شوی.

پس چون آسمانی شدی ترا با حسرت و حرمان چه نسبت است؟

"الا انّ اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون"

دوستان خدا را ترس و غمی نیست:Rose:

حبیبه;713541 نوشت:
تو اکنون کرم کن به من باز آی

عالی بود اما فکر کنم :
تو اکنون کرم کن بسوی من آی .... وزن بهتری داشت بنظرم .

اناالعبد;713630 نوشت:
حالا بازم نقد کنین تا سعی کنم اشتباهات رو رفع کنم ...

سلام
برای آمدن در طریق شعر در حد عالی است .
یک نکته را همیشه در نظر بگیر . این ابتدایی ترین کار است .
بخش کردن را در کلاس اول ابتدایی آموختی . یادته ؟
مثلاً من با اسب آمدم . چند بخشه ؟ من / با /اسب/آ / م/ دم .... شد شش بخش .
حالا یکی از ابیات خودت : جا- نا - م - را - از - خود - م -ران .... شد چند بخش ؟ هشت بخش - پس باید همه ی مصرع های دیگه بشن هشت تا .
حالا مصرع بعدی را بررسی کنیم ببینیم همینقدر است ؟
اُ - می - د - م - نست - ش - فا - ع - تت ... این یکی شد 9 تا . پس این دو هم وزن نیستند .
این ابتدایی ترین کار روی وزن شعر هست . همین را تمرین کن .

شهره22;713553 نوشت:
زیاد در بند ردیف و قافیه نباشید )

ببخشید خواهر بزرگوارم .
یکدفعه بفرمایید نثر بگویید .
آنکه ردیف و قافیه ندارد شعر نیست .
شما باید هدایت کنید افراد مبتدی (مثل بنده ی حقیر ) را که فن شعر یاد بگیرم نه اینکه از ابتدایی ترین فن شعر حذر کنید .

مرید الحسین (ع);713683 نوشت:
عالی بود اما فکر کنم :
تو اکنون کرم کن بسوی من آی .... وزن بهتری داشت بنظرم .

سلام علیکم

از نقد شما بسیار متشکرم

اما در شعر ائینی علاوه بر اصول ادبی،محتوا و اصول معرفتی باید لحاظ گردد

وقتی مخاطب شعرت خداست این وجهه از شعر اهمیت بیشتری می یابد

لذا :"تو اکنون کرم کن به سوی من آی" حرکت عالی به سوی سافل را به

ذهن متبادر می کند،اما "باز آمدن" دقیقا متضمن معنای بازگشتی است که در

توبه وجود دارد و برادر Reza-D هم به آن اشاره فرمودند.

حبیبه;713693 نوشت:
اما "باز آمدن" دقیقا متضمن معنای بازگشتی است که در

توبه وجود دارد


حق با شماست .

مرید الحسین (ع);713686 نوشت:
بخش کردن را در کلاس اول ابتدایی آموختی . یادته ؟
مثلاً من با اسب آمدم . چند بخشه ؟ من / با /اسب/آ / م/ دم .... شد شش بخش .
حالا یکی از ابیات خودت : جا- نا - م - را - از - خود - م -ران .... شد چند بخش ؟ هشت بخش - پس باید همه ی مصرع های دیگه بشن هشت تا .
حالا مصرع بعدی را بررسی کنیم ببینیم همینقدر است ؟
اُ - می - د - م - نست - ش - فا - ع - تت ... این یکی شد 9 تا . پس این دو هم وزن نیستند .
این ابتدایی ترین کار روی وزن شعر هست . همین را تمرین کن .

سلام
خیلی راهنمایی خوبی بود .. ممنونم:Gol:
فقط یک سوال ... بعضی از شعرهایی که دیدم تعداد بخش های مصرع هاش کم و زیاده ... اونا مشکل داره؟

مثلا:این شعر از استاد صادق:
چون که این تصویر کند دل را کباب
نیست حذفش کمتر از کار ثواب
حال ما بد کرد این تصویر نحس
از کجا آورده ای این شور فحص ؟

یا این شعر از داش رضای گل:


در سرای عاشقی دیوانگی فرزانگیست
در حرم راهی ندارد هر که او دیوانه نیست

ما که با عشقی فراوان ساکن این خانه ایم (محفل شعر اسک دین)
شک نکن ای خواهرم مانند هم دیوانه ایم :ok:

لیک این دیوانگی از عقل دنیایی سر است
در ره دلدادگی دیوانه گشتن بهتر است

ای که بر چشمان دلدارت(خدا) چنین دیوانه ای
پس بدان بر روی چشم کل اهل خانه ای

آن دل دیوانه ای که اندر پی جانان بُوَد
حیف باشد ذره ای دلگیر از یاران بُوَد :Gol:

ممنون

اناالعبد;713695 نوشت:
فقط یک سوال ... بعضی از شعرهایی که دیدم تعداد بخش های مصرع هاش کم و زیاده ... اونا مشکل داره؟

شعر آقا صادق :
مصرع اولش یک مقدارکی از سه مصرع بعدی بالاتر رفته . ولی عیب ندارد . در بحث تفننی به یک صورتی توجیه میشود . شما فعلاً به آن مشغول نشو. وقتی آن شیوه ی تخصصی را آموختی این دریچه نو به رویت باز میشه .
آهنگ آن سه مصرع بعدی (یازده بخشی اند ) .
اشعار داش رضا :
همه شون پانزده بخشی اند و همه شون یک وزن دارند .
در ضمن نباید الآن در اشعار دیگران ریز بشی و دنبال بهانه برای توجیه خودت باشی . بعد که پیشرفته تر شدی میفهمی که بخش کردنها خود قائده ی بخصوصی داره . من این قاعده را گفتم که راه بیفتی نه اینکه فقط همین شیوه برای بررسی اشعار شاعران بکار می رود .

نظرتون بر این چیه؟

:Gol:[=arial]سلام بر تو ای حضرت والا مقام:Gol:[=arial]..................:Gol:[=arial]سلام بر تو ای گوهر دارای نام:Gol:[=arial]
:Gol:[=arial]شد رخم عین گل بشکفته از روی رُخَت:Gol:[=arial]............:Gol:[=arial]دانم که حس خوب زمن داری تو مُخَت:Gol:

:khandeh!::khandeh!::khandeh!:

این هم هستش .. البته چون تازه کارم در حد دوبیت نوشتم::Narahat az:

تو یکی از تاپیکا عکسی گذاشتم که نقدش کردن و در جوابشون این رو نوشتم

:hamdel:[=arial]باید کزین عکس عبرت گرفت:hamdel:[=arial]
:Rose:[=arial]چون دوستان با خدا الفت گرفت:Rose:[=arial]
:Rose:[=arial]باید در بندگی به خلق خدمت کنیم:Rose:[=arial]
:Rose:[=arial]گر بندگی خواهیم باس همت کنیم:Rose:[=arial]


[=arial]

مرید الحسین (ع);713696 نوشت:
در ضمن نباید الآن در اشعار دیگران ریز بشی و دنبال بهانه برای توجیه خودت باشی . بعد که پیشرفته تر شدی میفهمی که بخش کردنها خود قائده ی بخصوصی داره . من این قاعده را گفتم که راه بیفتی نه اینکه فقط همین شیوه برای بررسی اشعار شاعران بکار می رود .

شما درست میگی .:ok:. اما شعر دیگران رو میخونم و سعی میکنم یاد بگیرم برای همین گفتم ...:Gol:
بالاخره شعر خوندن نقد شنیدن خیلی بهم کمک میکنه:Gol:
یه جاهایی شاید الگو برداری کنم:ok:

اناالعبد;713701 نوشت:
شما درست میگی .. اما شعر دیگران رو میخونم و سعی میکنم یاد بگیرم برای همین گفتم ...
بالاخره شعر خوندن نقد شنیدن خیلی بهم کمک میکنه
یه جاهایی شاید الگو برداری کنم

آفرین
در این راستا منعی نداره . بلکه باعث پیشرفته .
ولی سعی کن یک پله یک پله بری بالا که خدای ناکرده نیفتی .
مؤید باشی .

اناالعبد;713699 نوشت:
نظرتون بر این چیه؟

سلام داداش گل و بزرگوار
برادر "مریدالحسین" نظری داشتن:

مرید الحسین (ع);713696 نوشت:
شما فعلاً به آن مشغول نشو. وقتی آن شیوه ی تخصصی را آموختی این دریچه نو به رویت باز میشه

کاملاً درسته جناب "اناالعبد". الان روی مرحله های بعدی دقیق نشید ، چون نه تنها کمکی به شما نمیکنه ، بلکه باعث ایجاد مشکل در قدم اولِ شما میشه

سعی کردم تعداد بخش های مصرع ها اندازه و هماهنگ باشه ... چنتا شعر بصورت دو بیت دوبیت مینویسم:ok:

[=arial]عشق من تا ابد نام حسین است **** روی من تا ابد رو به حسین است
قلبم تا می تپد یاد حسین است****والله تمام هستیم مال حسین است

:hamdel:*********************************************************:hamdel:

[=arial]عشق من لبریز شده از نام تو **** روزگارم پرشده با یاد تو
ای که جانم را فدایت می کنم****کیست مرا یاری کند جز دست تو

مصرع آخرش چی جایگزنش بشه بهتر میشه ؟

اناالعبد;713787 نوشت:
سعی کردم تعداد بخش های مصرع ها اندازه و هماهنگ باشه ... چنتا شعر بصورت دو بیت دوبیت مینویسم:ok:

[=arial]عشق من تا ابد نام حسین است **** روی من تا ابد رو به حسین است
قلبم تا می تپد یاد حسین است****والله تمام هستیم مال حسین است

:hamdel:*********************************************************:hamdel:

[=arial]عشق من لبریز شده از نام تو **** روزگارم پرشده با یاد تو
ای که جانم را فدایت می کنم****کیست مرا یاری کند جز دست تو

مصرع آخرش چی جایگزنش بشه بهتر میشه ؟


آفرین برادر
پیشرفت با سرعت نور :ok:

درمورد شعر دوم که سؤال پرسیدید. اول اینکه از مصرع اول یه هـ باید کم بشه
و در کل اینطوری میشه:

عشق من لبریز شد از نام تو **** روزگارم پر شده با یاد تو
ای که جانم را فدایت میکنم **** یاور من کیست غیر از دست تو

[=B nazanin] سلام دوستان خودم میتونم ایباتم رو تقطیع هجایی کنم؟

نمیدونم اساتید مجوز میدید یا نه اصل غزل این بوده

گفته شد بار غم عشق به منزل نرسد ******* سعدی از قافله عشق به جایی نرسد

گفته شد اول و آخر همه سجاد بود*********** گویی از گلشن معنی به زوالی نرسد

گفته شد باد بهاری چو که باشد سعدی******* رخصتش هم به حضور گل ما هم نرسد

چون که سجاد ملقّب به نیایشگری است********طاعت و ذکر و مناجات به جایی نرسد

یا که سعدی متخلص شده با ابیاتش********** با دو دیوانه مسیرش به گلستان نرسد

««هر که شد محرم دل در حرم یار بماند »** هر که در دشت جنون است به منزل نرسد

ای که سعدی همه ابیات تو شهد است و نبید**** روزگاری شد و قدر تو به حافظ نرسد

ما نگوئیم بدو میل به ناحق نکنیم*************** همه گفتند که سجاد به دوزخ نرسد!!

ما همینک همه را مخلص درگاه خدا************ خوانده بودیم ولیکن به مسیحا نرسد

چشم سعدی همه جا طالع میمون میدید********* کاش بدگویی او باز به شهره نرسد

شهره گفتا که نه پروای تغافل دارمم********* نه سر سرزنشم هست ،به جایی نرسد

کاش از جانب دِعبل و خزائی میگفت************* پیکی از عالم بالا که به دعوا نرسد

بهتر آنست که در جمع اسک دینان بود************* لاجرم غیبت سعدی به ثریا نرسد

[=B nazanin]مصراع اول: ای که سعدی همه ابیات تو شهد است و نبید[=B nazanin]

align: center

[TD="align: center"]c[/TD]
[TD="align: center"]cvv[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cvc[/TD]
[TD="align: center"]cvc[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]c[/TD]
[TD="align: center"]cvv[/TD]
[TD="align: center"]cvc[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cvv[/TD]
[TD="align: center"]cvc[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cvc[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]


[=B nazanin]مصراع دوم: روزگاری شد و قدر تو به حافظ نرسد

align: center

[TD="align: center"]cvc[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cvc[/TD]
[TD="align: center"]cvv[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cvc[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cvv[/TD]
[TD="align: center"]cvv[/TD]
[TD="align: center"]cv[/TD]
[TD="align: center"]cvv[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]
[TD="align: center"]U[/TD]
[TD="align: center"]-[/TD]

راهنما
[=B nazanin]

[=B nazanin]
وزن تشخیص داده شده با برازندگی 100 درصد:

[=B nazanin]

[=B nazanin]

[=B nazanin]


[=B nazanin]
UU--UU--UU--UU--
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
رمل مثمن مخبون

[=B nazanin]

[=B nazanin]

[=B nazanin]


[=B nazanin]
نمونه شعر

[=B nazanin]

[=B nazanin]


[=B nazanin]


[=B nazanin]
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد رخ فرسوده ی زردم غم صفرای تو دارد (مولوی)

[=B nazanin]

[=B nazanin]


[=B nazanin]


[=B nazanin]
هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند، نه که فردات بخواند (مولوی)

اناالعبد;713787 نوشت:
عشق من تا ابد نام حسین است **** روی من تا ابد رو به حسین است
قلبم تا می تپد یاد حسین است****والله تمام هستیم مال حسین است

قلب من گر تپد یاد حسین است - هستیم والله مال حسین است

اتفاقاً یک نوحه ی بسیار دم گیر است .

اول از هر چیز تشکر میکنم از دوستانی که راهنمایی کردند.

:ok:
امیدوارم پیشرفتی کرده باشم .. راهنمایی دوستان خیلی کمکم کردش ...
سعی کردم ایندفه تعداد ابیات و بیشتر کنم ...:Gol:
البته چون وقت کم هستش بیشتر از یک موضوع نتونستم بگم..

:hamdel:*************************************:hamdel:

[=arial]تا به کی در غفلتی ای بنده ام **** تا به کی بارها گویی شرمنده ام
حال وقت است بیایی نزد من**** تا گویی به من پاک کن پرونده ام
شیطان شد رانده از درگاه من****او بوَد مکار نسبت به عبد من
اوعهد کرد تا مرا عصیان کند
****بنده ام را نسبت به من نافرمان کند
با وعده هایش تو را غافل کند
****حاشا کمالاتت را ز تو زائل کند
حال انتخاب کن شیطان یا خدا
****به ناچار از یکی باید شد جدا

اناالعبد;714013 نوشت:
تا به کی در غفلتی ای بنده ام **** تا به کی بارها گویی شرمنده ام
حال وقت است بیایی نزد من**** تا گویی به من پاک کن پرونده ام
شیطان شد رانده از درگاه من****او بوَد مکار نسبت به عبد من
اوعهد کرد تا مرا عصیان کند****بنده ام را نسبت به من نافرمان کند
با وعده هایش تو را غافل کند****حاشا کمالاتت را ز تو زائل کند
حال انتخاب کن شیطان یا خدا****به ناچار از یکی باید شد جدا

سلام و خدا قوت
کم کم باید روی آهنگ شعر هم کار کنی .من منتظر بودم جناب رضا بزرگوار راهنماییتون کنند تا رفته رفته با آهنگ شعر که باوزن آن لازم و ملزومند آشنا بشین .
آهنگ شعر آنرا روان می کند . از دست اندازهای جاده ی شعر می کاهد و براحتی در آن مسیر حرکت می کنی . البته برخی اشعار خوندنشون خیلی سختند و برخی کاری به آهنگ روان ندارند و در سطح فوق العاده ای ارائه میشن . اونا مخاطبان عام ندارند و عوام وقتی با اونا مواجه میشن طاقت خواندن ندارند و دنبال اشعار با آهنگ هستند .
یادته فرمودی چرا برخی اشعار را که بخش میکنم یکسان نیستند ؟ اون شعر ها در آهنگ خوندن اون نقیصه را از بین می برند . مثلاً برخی اشعار ( مثل همون اشعاری که گفتی همسان نیستند ) وقتی با آهنگ می خونی چقدر روان میشن . البته باید در این مقوله یکسان باشند .
حالا مروری می کنیم رو شعرات :
تا به کی در غفلتی ای بنده ام --- لای للای/ لای لای للای /لای لای للای
تا به کی گویی تو من شرمنده ام
وقت آنست تا بیایی در برم / تا که گویی پاک کن پرونده ام
رانده شد شیطان ز درگاهم کنون / او بُوَد مکار قصد بنده ام
عهد بنمودی مرا عصیان کند / گفت زین عزم خطا یکدنده ام
تا تو را غافل کند با وعده اش / از همه حسنی بدو آکنده ام
سوی شیطان یا خدا ، کن انتخاب/نا نگویی عاقبت بازنده ام
دو مطلب هست :
1- شما شعرتان را نصف کرده بودید و قافیه های نصف اولی با چند تا ی آخری دو تا میشد و همه را یک قالب شعری در آورده بودید - که من همه را یکسان نمودم . متوجه میشید چه میگم خدمتتون ؟
ببینید باید آخر همه بند ها و یا مصرع ها از همانی استفاده کنی که در بیت اول آوردی . شما از کلمه ی ( ده ام : بنده ام - شرمنده ام ) استفاده کردید پس باید تا آخر از کلمه هایی که بر همین آهنگ باشند ( مانند آنچه من گذاشتم ) .
البته میتونی یک جور دیگه انجام بدی و اون اینه : که برای آخر هر بیت یک کلمه با آهنگ خاص بگذاری . مثلاً:

رانده شد شیطان ز درگاهم کنون / او کند بر بنده ام مکر فزون

عهد بنمودی مرا عصیان کند / تا ابد کار بد و کفران کند ( اینجا عصیان و کفران قافیه اند و کند ردیف است )

و همینطور ابیات دیگر را از قافیه های دیگر و مختلف استفاده کنی .
پس یا به این صورت مختلط و با یک قافیه یا ردیف یکسان برای همه ابیات .(مانند آنچه من گذاشتم که همه ابیات دارای یک ریتم بر اساس « ده ام » موزون شده اند .
2- اون ریتم آهنگ را میتونی با انگشتهاتون هم بشماری : تقریباً 6 ریتمی میشه . حالا باید بدون اینکه مکثی بکنی همه ابیات را 6 تایی راحت بخونی .
امید وارم زبان قاصر مرا بفهمی .

مرید الحسین (ع);714123 نوشت:
کم کم بید روی آهنگ شعر هم کار کنی .من منتظر بودم جناب رضا بزرگوار راهنماییتون کنند تا رفته رفته با آهنگ شعر که باوزن آن لازم و ملزومند آشنا بشین .

درسته .. من سعی و فکرمو گذاشته بودم بیشتر رو هم بخش کردن مصراع ها .. چون قرار بود اونو تمرین کنم بیشتر:Nishkhand:
چشم انشاءالله آهنگ شعر هم تمرین میکنم ...
:Gol:
درباره بخش کردن ها مشکلی وجود نداشت؟
:ok:

مرید الحسین (ع);714123 نوشت:
1- شما شعرتان را نصف کرده بودید و قافیه های نصف اولی با چند تا ی آخری دو تا میشد و همه را یک قالب شعری در آورده بودید - که من همه را یکسان نمودم . متوجه میشید چه میگم خدمتتون ؟

بله متوجه شدم :ok: یک سوال .. باید همه ی اشعار آخرشون ریتمی باشه ؟

سلام و ادب

این جام شکسته که در این درگه بالاست
انبوه گناه است،نفهمیده به اینجاست
او خوب ندانست که این جای بهان است
لیکن شرری هستت در این بزم؛فریباست
جرم و گنهم،شیره ی جانم همه را برد
شاید مددی بوده؛بیایید همین جاست
بیمارم و این بخت من خسته ز خویش است
باید ز چه نالم؟ همه ی درد هویداست
می خوانی ام و پنجره ای را که ببستم
با عطر حضورت بگشایی؟ و چه زیباست

سلام به همه
یکم سر فرم نیستم. فعلاً نه میتونم شعر بگم نه اشعار دوستان رو نقد کنم
حضور فیزیکی دارم ولی حضور ذهنی خیر
درگیر موضوعی هستم. یکم فرصت بدید باز در خدمتتون هستم
عذرخواهی از همه

اناالعبد;714124 نوشت:
یک سوال .. باید همه ی اشعار آخرشون ریتمی باشه ؟

به زبان ساده می گم خدمتتون :
ما نوشته هامونو به دو صورت ارائه می دیم :
یکی نثر و دیگری منظم .
نثر همان نوشتاری است که ادبی هستند اما منظم نیستند . نه اینکه کلامی در هم و بر هم و بی نظم هستند . بلکه در یک عبارت باید گفت مانند شعر در یک قالب محصور قرار نمی گیرند .
اما یک منظومه که نامش شعر هست باید از یک سری قواعد پیروی کند تا شکلش موزون و با آهنگی خاص در بیاد و از نوشتارهای نثر متفاوت باشد .
حالا انواع شعر وجود داره که هر کدام یک شکل منحصر به خود دارد . من نمی خوام وارد این جریان بشی فقط پاسخ سئوالت اقتضا می کرد یک قدری بدانی .مثلاً مستحضر باش که :
1- بعضی شعر ها : بیت اول و دوم آخرشون از یک کلمه ی هموزن استفاده میشه . و در مصرع های بعدی فقط مصرعهای پایانی ( یعنی چهارمی - ششمی - هشتمی - و... ) آخرشون از همان کلمه هموزن در مصرع اول و دوم بهره می برند . ( وقتی می گیم هموزن یعنی کلماتی که توسط حروف آخرین موزون میشوند مثل : چنان - امان - زمان ... که با الف و نون آخرشون هم آهنگ میشن . و یا فزون - کنون - درون و .. از آهنگ واو و نون برخوردارند . ) .
2- بعضی اشعار فقط دو مصرع دو مصرع ، دارای وزن و آهنگ آخری هستند . یعنی دو مصرع اول آخرشون دو کلمه هم آهنگ است . و دو مصرع بعدی آخرشون دو کلمه هم آهنگ ولی اصلاً شبیه دو تای بالایی نیست . و مصرعهای بعدی هم همچنین .
3- بعضی اشعار هستند که مصرع اول یک کلمه متفاوت با کلمه ی مصرع روبرویی است . حالا دو مصرع بعدی اولی یک چیز دیگر است و دومی هم آهنگ با مصرع بالایی خود یعنی مقابل اولی است . سومین جمله ( یعنی دو مصرع سومی ) باز اولی یک چیز دیگر و رو بروی آن ، آخرش هم وزن بالایی خود . پس اگر به کل شعر نگاه کنی فقط کلمات آخر مصرع های سمت چپی همه شون هم آهنگ هستند و مصرع های اولی یا سمت راستی اصلاً شباهت وزنی و آهنگی با هم ندارند .
و انواع دیگر که احتیاج به مطالعه بیشتر دارد برای شناختشون .

Reza-D;714233 نوشت:
سلام به همه
یکم سر فرم نیستم. فعلاً نه میتونم شعر بگم نه اشعار دوستان رو نقد کنم
حضور فیزیکی دارم ولی حضور ذهنی خیر
درگیر موضوعی هستم. یکم فرصت بدید باز در خدمتتون هستم
عذرخواهی از همه

همینه دیگه اونوقتها اینجوری بود نمیدونم حالا هم هست یا نه ... وقتی استاد هنوز سر کلاس نیومده بودند بعضی شاگردهای فضول می آمدند یا چیزی می پروندند یا رو تخته خودی نشون می دادند مثلا خطی - نقاشی و یا جواب مسئله ای ... خلاصه لافی می زدند و زود می رفتند سر جاشون .
حالا وقتی معلم ما سر خُلق نباشند فضولی یکی مثل من اوج میگیره .
تمنا می کنم از سر بچه گی بدونین هر چه میگم و جواب می دم .

مرید الحسین (ع);714252 نوشت:
تمنا می کنم از سر بچه گی بدونین هر چه میگم و جواب می دم
شما مبسر کلاسی موضوعت فرق میکنه :Nishkhand:
ولی جدی ، روی صحبتم به هیچ شخص یا هیچ مورد خاصی نبود برادر
فقط میخواستم که به عنوان استارتر تاپیک ، علت عدم حضورم رو برای دوستان بگم
اگه دقت کنی گفتم حتی حال شعر گفتن رو هم ندارم
درگیر یک سری موضوعات هستم که به اصل اعتقادات برمیگرده و کلاً حال و حوصلهء مناسبی ندارم

هر چی بیشتر میدونم و یادمیگیرم ، سؤالاتم بیشتر میشن!
اول توکل به خدا کردم بعدش هم تصمیم گرفتم توی همون زمینه علمم رو بیشتر کنم
برام دعا کنید

Reza-D;714277 نوشت:
برام دعا کنید

الهم اجعل عواقب امورنا خیراً . این دعا را همیشه بخوان . اگه با آیت الکرسی مخلوط کنی که دیگه غوغا می کنه .
خداوند گرفتاری همه را رفع کند به حق اهل بیت عصمت و طهارت .

سلام دعا میکنم همه دوستان در زندگی موفق باشند و خوشبخت و با شادی زندگیشون رو ادامه بدهند
با توجه به عدم حضور موسس تایپیک و بدستور مدیر بخش منم این تایپیک رو میبندم دوستانی که میخوان فعالیت هنری مثل کوبلن بافی و منجاق دوزی داشته باشن خبرم کنن

ضمنا اگر ابیات من مورد پسندتون قرار گرفته بگید تا اموزش شاعری رو در یه جلسه براتون بزارم
شب و روزتون خوش یا علی مدد

سلام:Gol:
حالا که من اومدم ،‌دارید میرید :Ghamgin:

من نمیدانستم

که خدایی دارم ، مهربان ،‌دوست ،‌صمیمی

و هوایی دارد

مثل باران ، مثل صبح و نسیم خنک زیر درخت

تا که یک شب آن خدا ،‌گشت مهمان دلم

و از آن شب تا کنون ، شد پریشان ،‌رفت سامان از دلم

صبح معنای دگر داشت

آخر ،‌ جای دگر داشت و سودای دگر داشت سرم

به خودم آمد و دیدم

رفته است

نه خدایم نه ، قرارم رفته است

نه صدایم نه ، حواسم رفته است

تا که سرگرمش شدم

شد همه زندگی ام ، روش بندگی ام

من چه گویم و چه سازم با کلام

تا تو گردی آشنا

با غم هجران اویی

که همین جاست در کنارم ،‌در هوایش می سپارم روزگارم

این همان افسانه ی دلتنگی یاریست که بود اما نبود

و بگویم از جوابی که شنیدم

با دو گوشم نه ،‌ولی با گوش جانم

و تمنای وصالی

که حاضر گردد و بیگانگان غایب بمانند

حال باران میبرد هوش و حواسم

که صدای یار آید بر زمین

و نوازش میشود روی تنم باز نسیم

بعد از آن مهتاب و روی آفتاب

می شود یاد آورش ماها بتاب

بعد آن عطر هوای کوی دوست

خود نمایی میکند از روی دوست

دل مگیر و غم میار

میشود این قصه هم روزی تمام


زنده باد ای حامی این گفتگو
هست گفتارت و لی کردار کو ؟
خود در این وادی جلو داری کنید
بعد پیش دیگران زاری کنید
جرأتش داری هلا ای مرد شیر !
بر تعدد ها شدی قدری دلیر
گفته ی بی کرده کی حاصل دهد ؟
جان من این کار درد دل دهد
خود قدم بر دار در این کار خیر
تا نماید پروانت راه سیر

به نام خدا

قلب چون مقلوب می گردد نباشد حوصله

فکر تیره گردد و در دل نماید ولوله

آنگهش بیتی نمی آید ز دل بیرون ولی

تا بخواهی می کند ز احوال خود صدها گله

تاپیک ما هم چنین احوال دارد گوئیا

صبر کن فعلا ز تردید و اِلِه یا جیم بِلِه

چون رئیس از نقد شعر و شاعری پرهیز کرد

کور شد ذوق سلیم و شعر گفتن مشکله

حبیبه;714415 نوشت:
به نام خدا

قلب چون مقلوب می گردد نباشد حوصله

فکر تیره گردد و در دل نماید ولوله

آنگهش بیتی نمی آید ز دل بیرون ولی

تا بخواهی می کند ز احوال خود صدها گله

تاپیک ما هم چنین احوال دارد گوئیا

صبر کن فعلا ز تردید و اِلِه یا جیم بِلِه

چون رئیس از نقد شعر و شاعری پرهیز کرد

کور شد ذوق سلیم و شعر گفتن مشکله

گر ز سجادی بخواهی تو مدد
پر کند از شعر و گلها صد سبد
نقد شعر وذوق شعر وشاعری
از چنان استاد وشاگردان سزد

صادق;714400 نوشت:
زنده باد ای حامی این گفتگو
هست گفتارت و لی کردار کو ؟
خود در این وادی جلو داری کنید
بعد پیش دیگران زاری کنید
جرأتش داری هلا ای مرد شیر !
بر تعدد ها شدی قدری دلیر
گفته ی بی کرده کی حاصل دهد ؟
جان من این کار درد دل دهد
خود قدم بر دار در این کار خیر
تا نماید پروانت راه سیر

حبیبه;714415 نوشت:
به نام خدا

قلب چون مقلوب می گردد نباشد حوصله
فکر تیره گردد و در دل نماید ولوله

آنگهش بیتی نمی آید ز دل بیرون ولی
تا بخواهی می کند ز احوال خود صدها گله

تاپیک ما هم چنین احوال دارد گوئیا
صبر کن فعلا ز تردید و اِلِه یا جیم بِلِه

چون رئیس از نقد شعر و شاعری پرهیز کرد
کور شد ذوق سلیم و شعر گفتن مشکله


فکر کنم سوء تفاهم شده! مشکل من اصلاً با این تاپیک نیست
تاپیک به این خوبی ، کاربران گل و همه بهتر از خودم ، حضور عطر خدا و دین..... دیگه چی از اینها بهتر؟

بذارید راحت بگم. درمورد بحث جناب

"صادق" ، آقای "آرمان دانشجو" و سرکار "حبیبه" هست
و البته یکی دو تاپیک مشابه

اون تاپیک دل من رو برد جای دیگه
نه اینکه از شاعری دوری کنم ، نه
ولی ذهنم رو درگیر کرده. میخوام بیشتر بدونم و بیشتر یاد بگیرم
میخوام دلم رو از شبهات پاک کنم

یک کلام:
اگر قراره حرفی رو بزنم ، باید قبلش خودم بهش اعتقاد کامل داشته باشم

Reza-D;714528 نوشت:
یک کلام:
اگر قراره حرفی رو بزنم ، باید قبلش خودم بهش اعتقاد کامل داشته باشم

با سلام و احترام

بسیار عالی است،موفق باشید.

Reza-D;714528 نوشت:
فکر کنم سوء تفاهم شده! مشکل من اصلاً با این تاپیک نیست
تاپیک به این خوبی ، کاربران گل و همه بهتر از خودم ، حضور عطر خدا و دین..... دیگه چی از اینها بهتر؟

بذارید راحت بگم. درمورد بحث جناب "صادق" ، آقای "آرمان دانشجو" و سرکار "حبیبه" هست
و البته یکی دو تاپیک مشابه

اون تاپیک دل من رو برد جای دیگه
نه اینکه از شاعری دوری کنم ، نه
ولی ذهنم رو درگیر کرده. میخوام بیشتر بدونم و بیشتر یاد بگیرم
میخوام دلم رو از شبهات پاک کنم

یک کلام:
اگر قراره حرفی رو بزنم ، باید قبلش خودم بهش اعتقاد کامل داشته باشم


سلام علیکم و رحمه الله
چقدر خوب شد که این مطلب را فرمودید.
مطلبی که عرض می کنم شاید محل مناسبی برای آن نباشد, ولی چون حرفش پیش آمد عرض می کنم.
دوستان خوبی مثل جناب آرمان دانشجو سالهای قبل هم در این سایت حضور داشتند ومدتی هم نبودند و باز تشریف آورده اند.
برخی هستند که از حضور چنین افرادی در سایت دل خوشی ندارند (مثل اوایل خود من) و برخی هم هستند که قسمتی از ارزش سایت را به وجود چنین افراد و مطرح کردن چنین سوالات چالش برانگیز می دانند (مثل حقیر در حال حاضر).
به نظرم اگر کسی با مواجهه شدن با چنین مباحث در مواردی دچار شک شود باید بهش تبریک گفت و این نقطه آغازی است بر زنگار زدائی از عقایدی که پایه و اساس محکم بر آن نیست و این اعتقادی نیست که برای انسان مفید باشد چه در دنیا و چه در عالم قبر و بعد از مرگ!
خود حقیر بیشتر مطالبی را که در این سایت یاد گرفتم چه در مورد توحید و چه در مورد احکام و نبوت و امامت و قرآن و ....بیشتر از به چالش کشیده شدن در این مباحث بود.
در اینجا بود که فهمیدم با اعتقادات موروثی و تعصباتی که از بدو کودکی در وجودم ریشه دوانده بود, نمیشه از امتحان الهی پیروز بیرون بیام و اصولا این ایمان و اعتقادی نیست که مورد رضای خدا و اولیائ الهی باشد.
توصیه ای که به این افراد می کنم اینه که خودشون را نبازند بلکه خدا را شاکر باشند که وسیله ای برای تحکیم اعتقادات خودشون بهشون داده.
به دنبال فهم و درک احکام قرآن و عترت باشیم و به این یقین داشته باشم که جوینده یابنده است و هر جا که لازم باشد خود خدا راه را به شما نشان خواهد داد و اینجاست که معنای این حدیث گرانبه معنا می یابد که :"تفکر ساعه خیر من عبادت سبعین سنه" و چه تفکری بهتر در این موارد و مسائل.
در ضمن اگر در آرشیو سیری داشته باشید مطالب مفیدی در خصوص توحید, امامت و تشیع و ....پیدا خواهید کرد که شما را سریعتر به جواب سوالاتتون خواهد رسانید.
"ان تتق الله یجعل لکم فرقانا"
موفق باشید.

Reza-D;714528 نوشت:
فکر کنم سوء تفاهم شده! مشکل من اصلاً با این تاپیک نیست
تاپیک به این خوبی ، کاربران گل و همه بهتر از خودم ، حضور عطر خدا و دین..... دیگه چی از اینها بهتر؟

بذارید راحت بگم. درمورد بحث جناب

"صادق" ، آقای "آرمان دانشجو" و سرکار "حبیبه" هست
و البته یکی دو تاپیک مشابه

اون تاپیک دل من رو برد جای دیگه
نه اینکه از شاعری دوری کنم ، نه
ولی ذهنم رو درگیر کرده. میخوام بیشتر بدونم و بیشتر یاد بگیرم
میخوام دلم رو از شبهات پاک کنم

یک کلام:
اگر قراره حرفی رو بزنم ، باید قبلش خودم بهش اعتقاد کامل داشته باشم

کدامین بحث مشکل دارد ای دوست ؟
که مغزش را برون آرم من از پوست
چرا و بهر چه قلبت ربوده ست ؟
ز شعر وشاعری حالت زدود ست ؟
سوالت طرح کن تا پاسخ آید
جواب نقد و با صد راسخ آید
چرا در گیر کرده ذهن پاکت ؟
خسوف کرده سپهر تابناکت ؟

عارف;714558 نوشت:
با اعتقادات موروثی و تعصباتی که از بدو کودکی در وجودم ریشه دوانده بود, نمیشه از امتحان الهی پیروز بیرون بیام و اصولا این ایمان و اعتقادی نیست که مورد رضای خدا و اولیائ الهی باشد
سلام برادر عزیز
همیشه با چنین موضوعاتی ، جناب
"ملاصدرای شیرازی" به ذهنم میرسه
گویا ایشون هم به همین شکل پیشرفت کردند که ابتدا خواستن خودشون بدونن . اما برخی ها خیال کردند که ایشون کلاً با تقلید مخالف هستن

اگر بخوام حال الانم رو توصیف کنم ، بهترین بیان ، مصرع جناب حافظ هست:
زان یار دلنوازم ، شکری ست با شکایت....

عجیب اینکه در برخی اشعار به ظاهر دارن انسان رو منع میکنن از این راه:
در زلف چون کمندش ای دل
مپیچ کان جا *** سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
ای که از کوچهء معشوقهء ما میگذری ***
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش

اما این ظاهر موضوع هست. این "نیا" ، در باطن یعنی "بیا" ، اما اگر آمدی.....

گفتم که عطش میکشدم در تب صحرا
گفتا که مجوی آب و عطش باش سراپا

گفتم که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست
گفتا چو شدی تشنه ترین ، قلب تو دریاست

گفتم که در این راه ، کو نقطهء آغاز؟
گفتا که تویی ، تو ، خود پاسخ این راز

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطــر باش

عارف;714558 نوشت:

سلام علیکم و رحمه الله
چقدر خوب شد که این مطلب را فرمودید.
مطلبی که عرض می کنم شاید محل مناسبی برای آن نباشد, ولی چون حرفش پیش آمد عرض می کنم.
دوستان خوبی مثل جناب آرمان دانشجو سالهای قبل هم در این سایت حضور داشتند ومدتی هم نبودند و باز تشریف آورده اند.
برخی هستند که از حضور چنین افرادی در سایت دل خوشی ندارند (مثل اوایل خود من) و برخی هم هستند که قسمتی از ارزش سایت را به وجود چنین افراد و مطرح کردن چنین سوالات چالش برانگیز می دانند (مثل حقیر در حال حاضر).
به نظرم اگر کسی با مواجهه شدن با چنین مباحث در مواردی دچار شک شود باید بهش تبریک گفت و این نقطه آغازی است بر زنگار زدائی از عقایدی که پایه و اساس محکم بر آن نیست و این اعتقادی نیست که برای انسان مفید باشد چه در دنیا و چه در عالم قبر و بعد از مرگ!
خود حقیر بیشتر مطالبی را که در این سایت یاد گرفتم چه در مورد توحید و چه در مورد احکام و نبوت و امامت و قرآن و ....بیشتر از به چالش کشیده شدن در این مباحث بود.
در اینجا بود که فهمیدم با اعتقادات موروثی و تعصباتی که از بدو کودکی در وجودم ریشه دوانده بود, نمیشه از امتحان الهی پیروز بیرون بیام و اصولا این ایمان و اعتقادی نیست که مورد رضای خدا و اولیائ الهی باشد.
توصیه ای که به این افراد می کنم اینه که خودشون را نبازند بلکه خدا را شاکر باشند که وسیله ای برای تحکیم اعتقادات خودشون بهشون داده.
به دنبال فهم و درک احکام قرآن و عترت باشیم و به این یقین داشته باشم که جوینده یابنده است و هر جا که لازم باشد خود خدا راه را به شما نشان خواهد داد و اینجاست که معنای این حدیث گرانبه معنا می یابد که :"تفکر ساعه خیر من عبادت سبعین سنه" و چه تفکری بهتر در این موارد و مسائل.
در ضمن اگر در آرشیو سیری داشته باشید مطالب مفیدی در خصوص توحید, امامت و تشیع و ....پیدا خواهید کرد که شما را سریعتر به جواب سوالاتتون خواهد رسانید.
"ان تتق الله یجعل لکم فرقانا"
موفق باشید.


عارفا از شعر گو این جا سخن
نثر را بگذار در دیگر چمن
آرمان چون کودک است در این مصاف
دور آن هرگز نباشد چون مطاف
این رضا هم راضی این صحنه نیست
چون که این جا جای جنگ ودشنه نیست
جای شعر است وشعور است و ادب
جای جام وجای آب و تشنه لب

صادق;714561 نوشت:
کدامین بحث مشکل دارد ای دوست ؟
که مغزش را برون آرم من از پوست
چرا و بهر چه قلبت ربوده ست ؟
ز شعر وشاعری حالت زدود ست ؟
سوالت طرح تا پاسخ آید
جواب نقد وبا صد راسخ آید
چرا در گیر کرده ذهن پاکت ؟
خسوف کرده سپهر تابناکت ؟
دوستان به تخصص های جناب "صادق" یه تخصص دیگه رو هم اضافه کنید
به شعر درآوردن من! :Nishkhand:

(بالاخره کار خودتون رو کردید استاد!)

نه مشکل از شما یا

"آرمان" است
نه هم از این جهان یا آن جهان است

شدم سردرگم اندر راه معشوق
از این تشویش دارم حالتی بووووووق!!! :Nishkhand:

بیان

"آرمان" و یار محبوب (یار محبوب = استاد "صادق")
و هم بانو
"حبیبه" ، خواهر خوب

خودش در ذات خود مشکل ندارد
و تشویش مرا حاصل ندارد

ولی آغازِ آغازی دگر بود!
سرآغازی برای راه پر سود

چه سودی بهتر از تحقیق در حق؟
که دانی کیست ناحق کیست بر حق

شدم از فلسفه ، من عاشق و مست
به منطق دل سپردم بی سر و دست

مثال سرورم ، رهبر خمینی
شدم شاگرد استادی حسینی

(استاد زنجیرزن حسینی)

خلاصه اینکه قبلاً هم به این علوم علاقه داشتم ولی الان علاقم بسیار بیشتر شده
و البته در کنارش عطش برای رفع هر زنگاری که بر دلم هست

الان شروع کردم دروس منطق و فلسفه رو از روی سخنرانی های اساتیدی مثل:

حسینی - ایمانی - طاهرزاده - عابدینی - احدی - عباسی و.....
یاد بگیرم. البته در کنار خوندن کتاب

شما هم اگر پیشنهادی دارید ممنون میشم که بفرمایید

(اگر خواستید همینجا اگر هم خواستید در خصوصی)

خدا کند که همه مثل مقتدا بشود
برای حضرت محبوب جان فدا بشود
در این جهان پر آشوب و پر هی وها
خدا کند که همه رو سوی خدا بشود

یاصاحب الزمان...
روشن تر از خورشید اندر این جهان نیست
اما چرا در دوریت خورشید تابان نیست؟
اری هزار و یکصد و اندی گذشته است
یوسف چگونه این همه در چاه مانده است؟
در چاه علی درد خودش را باز می کرد
چاه بیابان رابه خود همراز می کرد
درد دلش با چاه؟آری اینچنین است
تنها میان جمع بودن سهمگین است
چه بر دو گوش مردمان ترجیه دارد
قعر دل چه بر دل نا مردمان ترجیه دارد
دریافتی آن نکته و منظور من را؟
یا شرح گویم یک به یک ابیات من را
هان ای برادر گوش کن تا راز گویم
تأویل آن نا مردمان را باز گویم
نامردمان ماییم عزیزان تک تک ما
تأویل نیست آن مردمان جز یک یک ما
نه نه تعجب نیست در این ای برادر
آن مردم نامرد ماییم ای برادر
روزی مگر در جمع علی تنها نبودست؟
شبها مگر با چاه هم صحبت نبودست؟
امروز علی ما،همین جا هست و تنهاست
امشب علی مان را کدامین چاه مأواست؟
آخر زیانی بدتر از این کی توان دید
او را ندیدیم، حال آنکه او را می توان دید
دیدی چه تأویلیست آن نامرد ها را
دیدی که ما لعنت کنیم هر روز خود را
شعرم زیاد ایراد شعری داشت اما
موضوع و مقصود عظیمی داشت اما
در انتهای شعر "شاید"اینچنین است
مجموع مقصودم فقط در بیت زیر است
شاید که "ولعصر" است امروز ای برادر
انسان "لفی خسر" است امروز ای برادر
*********************************
شاعر:فرید باقر

[="Black"]بسم رب الشهدا

سلام و عرض ادب

با وجود اینکه پست کاربر گرامی شهره 22 به دلیل بی ارتباط بودن با تاپیک حذف گردید اما تذکرشان مبنی بر بی ارتباطی برخی اشعار کاربران و اساتید(مخصوصا پست های اخیر) صحیح است. لذا از همه کاربران شاعر اسکدین تقاضا دارم به جای مدح یکدیگر در موضوعات مذهبی و سایر موضوعات ارزشی شعر بگویند.

التماس دعا[/]

سلامی چو بوی خوش آشنایی

به دوستان این محفل کبریایی!

سلامی به شاعر سلامی به یاران

سلامی به کبری سلامی به باران

سلامی به مسئول های پرازحرف و اندرز

سلامی به اسپم که شد چون علف سبز!

هدف های ما چیست این جا نمایش؟!

ویا بهر یک پست و یک رتبه خواهش؟!

سلامت بمانید در بحر و خشکی!

ببخشید شعرم شده نون خشکی!

:ok::khandeh!::Kaf: