ஐஇ:: دعوت از کاربران شاعر اسکدین ::இஐ

تب‌های اولیه

2495 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ولادت با سعادت کریمه ی اهل بیت (سلام الله علیهم ) بر شیفتگان اهل بیت و بر دختران با صفای شیعه مبارک و خجسته باد :

بانوی قم
افتخار مردم ایران و قم معصومه باشد
فخر جاوید زنان و دختران معصومه باشد


آنکه باعث گشت تا رحمت فرود آید در این مُلک
آن وجود نازنین حضرت معصومه باشد

آسمان مملکت مملوّ ز کوکبهای رخشان
چون رضا شد ماهشان ، خورشیدشان معصومه باشد

چون که مشهد حج محرومان و هم مستضعفان است
مروه و سعی و منایش مرقد معصومه باشد

شهر قم آباد شد از یُمن آن بانوی اطهر
هر چه می بینید در قم از سخای حضرت معصومه باشد

هر که را قصد زیارت مشهد پاک رضا بود
خوش بُوَد اول کنار خواهرش معصومه باشد

قم که شهر علم دین و مرکز روحانیون است
از کرامات خوش بانوی دین معصومه باشد

نشر فرهنگ غنیِّ شیعه از قم شد میسّر
باز از یُمن وجود اطهر معصومه باشد

تا که "خادم" هم به شوق مشهد و قم شور دارد
دل به دامان رضا و خواهرش معصومه باشد

[="Tahoma"][="Navy"]

حبیبه;719833 نوشت:
ای خدا شاعر بُدی و رو نمی کردی چرا؟

این همه ذوق و ادب وا گو نمی کردی چرا؟

از تواضع بود یا قابل نمی دانی مرا؟

در شمول لطف خود داخل نمی دانی مرا؟


من که گفتم ذوق و شوق شاعری خشکیده است
آن همه ذوق و ادب در کودکی جا مانده است

البته شاعر که نیستم متن نویسی خرده پام
وای به حال صنف شاعر گر ببینند قصه هام:Nishkhand:[/]

بسم الله
کارت به کارت و انتقال وجه بسیار است مبارک
آی شما دخت های خوش مشرب کنید امشب صدارت

میلاد نور دیده رضا، کعبه دل‏ها، حضرت معصومه (س) خجسته باد.


رایحهٔ بهشت;719900 نوشت:

من که گفتم ذوق و شوق شاعری خشکیده است
آن همه ذوق و ادب در کودکی جا مانده است

البته شاعر که نیستم متن نویسی خرده پام
وای به حال صنف شاعر گر ببینند قصه هام:Nishkhand:

صنف شاعر با نویسنده تماما مخلصند

هر دو خواهر جان شبیهند و فقیر و مفلسند

وای بر حالند و زیر خط فقرند و شهیر

پس عزیزم دل مسوزان و به ما خُرده مگیر

با احترام و تبریک عید میلاد:Rose:

[="Arial"][="Indigo"]

به افتخار شاعران سایت

:Kaf::Kaf::Kaf::Kaf::Kaf:

[/]

[="Arial"][="Indigo"]

رایحهٔ بهشت;719904 نوشت:
صدارت

صدارت کنایه از چیه؟ یعنی چی؟ :Gig:[/]

باغ بهشت;719933 نوشت:

صدارت کنایه از چیه؟ یعنی چی؟ :Gig:

سلام خواهر

شرمنده من هم نفهمیدم:)

سلام

باغ بهشت;719933 نوشت:
صدارت کنایه از چیه؟ یعنی چی؟

حبیبه;719934 نوشت:
سلام خواهر

شرمنده من هم نفهمیدم:)


کنایه از حکومت کردنه ،
یعنی دخترا امشب تو خونه حکومت کنید :khandeh!:

حبیبه;719925 نوشت:
صنف شاعر با نویسنده تماما مخلصند

هر دو خواهر جان شبیهند و فقیر و مفلسند


هر کجا نامی ز ایشان هست ننگ می بود
هر کجا نامی ز مشروب است ان شاعر بود

من نمیدانم شراب و میگساری در شبی
هیچ ایا ارتباطش با من عاصی بود؟

هر طرف رو میکنم بانگ انالحق میزنی
در کجااین راه من هم با شما طی میشود؟

روز دختر بود و شام ماست امشب الفرار
چون که مبروک است بر انسان شاعر این بود

من همی گریان در این شب چون حساب نشر من
در قیامت در یسار است همه باطل بود

ای

حبیبه شهره میگوید به اوای جلی
تا رسد برگوش هر کس همچو ما غافل بود

بانگ نوش آ نوش در این انجمن می بود و بس
من همی تنها گزارم جمع تا شاغل بود


شهره22;719956 نوشت:
ای حبیبه شهره میگوید به اوای جلی
تا رسد برگوش هر کس همچو ما غافل بود

خسته هستم من کنون بگذار تا وقت دگر

خواب در چشمم معلق می زند، گشته سحر

هیچ از اشعار خوبت را نفهمیدم،ز گیجی حواس

هر چه گویم از معانی بی گمان باد هواس

شب خوش و هم روزگارت غرق در نور و صفا

باشدت در روز یک شنبه محافظ مرتضی

روز یکشنبه به نام فاطمه و مرتضا است

روز گارت خوش بود گر اهل بیتت مقتداست

پ.ن

هر روز خاص زیارت یکی از معصومین علیهم السلام است

و روز یک شنبه خاص زیارت حضرت علی علیه السلام

و فاطمه ی صدیقه سلام الله علیهاست.

حتما می دانستید،توضیح به خاطر اشاره به آن در شعر بود.:Rose:

شهره22;719889 نوشت:
کوه کندی که مگر حالت فرهادی و مجنون!!؟
یا مگر همچو زلیخا شده ای دلبر دلخون؟!!

زلیخا که زنه! :|

دل نباشد سفره تا در هر کجا بگشایمش
ور نه بازش می نمودم تا جهان خونین شود

گر بگویم بیش و کم هایم میان اسک دین
جامه هاتان جملگی در سوگ من مشکین شود

ولی همیشه خدا رو شاکرم. بگذریم.....

شعر بلندی در وصف خستگی و خواب دوستم سرودم و خون الود بودن و سیاه جامه گشتن انجمن دوستی دیگر در همان شعر
اما برسم وفاداری انجمن نت من قطع شد و همه مطالب هم حذف شد
التماس دعای خیر از همگی

به نام خدا

الهی دل به تو بستن سزا بی

کسی را غیر تو جستن بلا بی

الهی هر که غیر از تو بجوید

به درد نا علاجی مبتلا بی!

هرجمعه غروب آمد و دلگیرم شدم
هر جمعه سرامد بماند که من پیر شدم
هر روز که من غافل و هی دور شدم
اری از دیدن رخسار شما دور شدم

دخترای گل و نازنین روزتون مبارک .خوشبختی و سلامتی شما آرزوی واقعی و بی تعارف ماست .:Gol:

خدایا به معصومه آن بانوی پارسا
نجابت به هر دختری کن عطا

به اوج صفا دختران را ببَر
تو خود بهرشان باش مشکل گشا

مبارک بگردان بر آنان سپس
تو روز چنین بانوی مَه لقاء

از کمند غم تو نیست رهایی
ذکرم این است شب قبر کجایی

حبیبه;719961 نوشت:
خسته هستم من کنون بگذار تا وقت دگر

خواب در چشمم معلق می زند، گشته سحر


این سحر کی آخر آمد ظهر گشته تاکنون
هیچ کس در انجمن مانند من ناید برون

هر که را دیدم میان دلبران سیمگون
می سراید مطلعی در قالب فن و فنون

ما هنوز از یک غزل فارغ نگشته تاکنون
هم دم از قول غزلهای تو و سحر جنون

می سرایم مطلعی نو در سراب نیلگون
ای که هستی جمله از هر عیب و نقصانی برون

ما هماره در ره عشق تو سرگردان شدیم
لاجرم عشقم به آن ابیات گردیده فزون

کاش اما ای

حبیبه بهر تو خوابی نبود
دوست دار داوری، بهرت گرانجانی نبود

کاش تا روزی که هستی در سرایت ماندگار
از شعف حتی بجز لبخند همراهت نبود


حبیبه;720280 نوشت:
الهی دل به تو بستن سزا بی

کسی را غیر تو جستن بلا بی

الهی هر که غیر از تو بجوید

به درد نا علاجی مبتلا بی!


عالی بود . اگه میشه ادامش بدید. تفقدی بر اشعار بابا طاهر .

چرا مِن دل پر است از نام اغیار
چرا دل بِی چنین شرطی رضا بی

بدونه گر حقیقت را همیشه
که جز یاد تو در دل هم خطا بی

بریزه از دلِش هر چی ز هر جا
هر اونچه دل به ننگِش مبتلا بی

فضولی بود عفو کن .

کس نیست چو من فتاده در این تب و تاب
همره نشده سراب حتی با آب

من داد همی زنم که ای خلق جهان
نه شاعره ام نه شعر من بهر صواب

یک بیت ندیده ام که خالی ز خلل
یک مصرع عالی نسرودم دریاب

ما عاشق و مست و منتظر بهر قدوم
ای یار

حبیبه مستیم از می ناب

گفتی تو به

شهره گشته ای مست و خراب
بنگر که چگونه میروم سوی ثواب


شهره22;720369 نوشت:
کاش اما ای حبیبه بهر تو خوابی نبود
دوست دار داوری، بهرت گرانجانی نبود

کاش تا روزی که هستی در سرایت ماندگار
از شعف حتی بجز لبخند همراهت نبود

الهی

من نامدم در این میان تا خود گرانجانی کنم

باید که بنمایم تو را، نی خویش ارزانی کنم

لبخند من بینی ولی آهنگ دل چون بشنوی

دانی که روزان و شبان، خود گریه پنهانی کنم

دل خون شد از دست قضا یا پیش ران یا خود بیا

بر ما ببخشا ای صنم، خامم که نادانی کنم

این نطقها بی بیش و کم ما را نشاید ای صنم

دستم بگیر و بَر نما باشد که سامانی کنم

پ.ن

متشکرم شهره خانم از عنایات شما:Gol:

ملاali;720359 نوشت:
از کمند غم تو نیست رهایی
ذکرم این است شب قبر کجایی
به کمند زلف او نه چو دو دست می گشویی
و بدان که قامت توست بلای دلربایی

نه کمند تاب دارد که تو را نجات بخشد
و نه قبر بی تو اما سر گریه ها و زاری

همه رفتنی شدیم ار چه بدار یا کمندت
که یکی بدون توشه و یکی چو من فراری

نه قرار می پذیرم نه سر ستیز دارم
همه شب در این امیدم ز گناه بر مرادی

که کمند دوست یکدم چو بیاورد

حبیبم
سر خود فرو گذارم به برش چو صید زخمی

شده

شهره تنگ دست و ننهد سری به صحرا
نه کمند خواهد اینجا و نه چون سگ شکاری

تو قدم به خانه ام نه و ببین که جان سپارم
نه غمی برای عقبی و نه سر به نیزه داری



:hamdel:یا صاحب الزمان (عج) :hamdel:

:Ghamgin:

:Gol:مهدی جان جمعه آمد، بار دگر :Gol:

:Gol:گریه کردم از عشقت تا سحر:Gol:

:Gol:جانم فدایت از دوریت غمگین شدم:Gol:

:Gol:وارد یک غفلت سهمگین شدم:Gol:

:Gol:گر کنی من را نگاه نافذی:Gol:

:Gol:حل شود از من کار قامضی:Gol:

:Gol:حال دگر وقت وصال شد ای حبیب:Gol:

:Gol:دل تو را خواهد تو را ، ماه منیب:Gol:

شهره22;720374 نوشت:
به کمند زلف او نه چو دو دست می گشویی
و بدان که قامت توست بلای دلربایی

نه کمند تاب دارد که تو را نجات بخشد
و نه قبر بی تو اما سر گریه ها و رازی

همه رفتنی شدیم ار بدار یا کمندت
که یکی بدون توشه و یکی چو من فراری

نه قرار می پذیرم نه سر ستیز دارم
همه شب در این امیدم ز گناه بر مرادی

که کمند دوست یکدم چو بیاورد حبیبم
سر خود فرو گذارم به برش چو صید زخمی

شده

شهره تنگ دست و ننهد سری به صحرا
نه کمند خواهد اینجا و نه چون سگ شکاری

تو قدم به خانه ام نه و ببین که جان سپارم
نه غمی برای عقبی و نه سر به نیزه داری



به چشمم کوچه و جوی باغی
نمیگره کسی از ما سراغی
به دنیا خانه ام بی نور بود
به قبرم ای خدا بنما چراغی

ملاali;720378 نوشت:
به چشمم کوچه و جوی باغی
نمیگره کسی از ما سراغی
به دنیا خانه ام بی نور بود
به قبرم ای خدا بنما چراغی

جسارتا اگر در مصرع:

به دنیا خانه ام بی نور بود

به جای بود، باشد بگذارید وزنش درست می شود:

به دنیا خانه ام بی نور باشد.

احسنتم شعرتان بسیار زیبا و با محتوا است.

حبیبه;720381 نوشت:
به دنیا خانه ام بی نور بود

به جای بود، باشد بگذارید وزنش درست می شود:

به دنیا خانه ام بی نور باشد.

احسنتم شعرتان بسیار زیبا و با محتوا است.

به چشمم جوی آب و راه باغی
نمیگره کسی از ما سراغی

به دنیا خانه ام بی نور باشد
به قبرم ای خدا بنما چراغی

حبیبه;720381 نوشت:
به دنیا خانه ام بی نور باشد.

اگر دنیا چراغ راه ما بود
دگر گیتی وزان دشت صفا بود

میان ماه رویان جهان تاب

حبیبه حضرت ماه افرین بود

نه فروردین نه خرداد و نه تیر است
که بر ما هاله چون مردادیان بود

همه چون در گناه خویش غرقیم
زبانهامان چو شمشیر دو سر بود

وگر تاب و توان دلبری نیست
کمند

شهره حتی ریشتر بود

برای دیدن روی نکویان
که مادر بر پدر اولاتری بود

ندانستم که دنیا سخت باشد
وگر نه جان خود دادن رضا بود

حبیبه گفته در عالم به صد رنج
که
شهره عاشق و دیوانه ام بود

یارب تو چرا سخن نمیگویی
احوال خودت به من نمیگویی
با این دل خسته کویر دیده
یکبار تو از چمن نمیگویی

ملاali;720394 نوشت:
یارب تو چرا سخن نمیگویی
احوال خودت به من نمیگویی
با این دل خسته کویر دیده
یکبار تو از چمن نمیگویی

یا رب تو چرا سخن نگویی

احوال خودت به من نگویی

با این دل خسته ی کویری

یکبار تو از چمن نگویی

پ.ن

بابت ویرایش شعرتان عذرخواهم

فقط یک پیشنهاد جهت درست شدن وزن است.

البته نمی گویی هم خوب است اما کمی خواندنش سنگین است.

[=Georgia][=Georgia]به نام خدا

مقام سجده
................................................

خال دل نقش سیاهی بر حریم عشق بود

تا نبیند دل خودش را می کند بر گل سجود

سجده می آرد که بر بندد زخود چشم رضا

چون زخود فانی شود گوید که ربّی الأعلی

حمد او حمد خدا و حامد و محمود او

عبد فانی گشته و باقی نمانده جز که هو

حبیبه;720470 نوشت:
خال دل نقش سیاهی بر حریم عشق بود

تا نبیند دل خودش را می کند بر گل سجود


با سلام

سجده بر گِل کار اولاد بنی آدم نبود
کاش از اول خدا این گام را ننهاده بود!

خالق بی چون برای دیدن اوصاف ما
بر چو ابلیسی نظر افکند بر آن سجده گاه

گفت او را سجده کن تا جنیان دانند هی
این زمین و آسمان و ماهتاب از بهر وی

من که خالق بوده ام بر خویشتن بس آفرین
گفته و بر

اَحسن الحالش کرام الکاتبین

تو نپنداری که ما بیهوده خالق گشته ایم
از ازل خوب و بد هر یک بخود دانسته ایم

لیک در این گنبد فیروزه و دهر سپنج
سهم ما زین کاه و گندم هست بر ما مثل گنج

هر یکی معبود خود را در صراطی یافتیم

شهره در خوش مشربی گاهی به ماتم یافتیم

ناظم این انجمن در خط کش و آن یک کمند
دیگری در بیت سعدی و سنایی یافتیم

مولوی و صائب و حافظ که باشد جای خود
ما که حتی کورش و سد سکندر یافتیم

هر کسی در رفت و شد باشد میان خویشتن
یا چو

شهره مضحکه در بزن عالم یافتیم

ای

حبیبه نسترن مینو شقایق نام گل
همزمان بر نامشان اسماء ادم یافتیم

گاه گاهی می شده در انجمن مانند من
لنگ لنگان شاعرانی همچو «

گلشن »یافتیم

ببخشید منو یکم راحت نوشتم .... یافتیم!!


شهره22;720582 نوشت:
با سلام

سجده بر گِل کار اولاد بنی آدم نبود
کاش از اول خدا این گام را ننهاده بود!

خالق بی چون برای دیدن اوصاف ما
بر چو ابلیسی نظر افکند بر آن سجده گاه

گفت او را سجده کن تا جنیان دانند هی
این زمین و آسمان و ماهتاب از بهر وی

من که خالق بوده ام بر خویشتن بس آفرین
گفته و بر

اَحسن الحالش کرام الکاتبین

تو نپنداری که ما بیهوده خالق گشته ایم
از ازل خوب و بد هر یک بخود دانسته ایم

لیک در این گنبد فیروزه و دهر سپنج
سهم ما زین کاه و گندم هست بر ما مثل گنج

هر یکی معبود خود را در صراطی یافتیم

شهره در خوش مشربی گاهی به ماتم یافتیم

ناظم این انجمن در خط کش و آن یک کمند
دیگری در بیت سعدی و سنایی یافتیم

مولوی و صائب و حافظ که باشد جای خود
ما که حتی کورش و سد سکندر یافتیم

هر کسی در رفت و شد باشد میان خویشتن
یا چو

شهره مضحکه در بزن عالم یافتیم

ای

حبیبه نسترن مینو شقایق نام گل
همزمان بر نامشان اسماء ادم یافتیم

گاه گاهی می شده در انجمن مانند من
لنگ لنگان شاعرانی همچو «

گلشن »یافتیم

ببخشید منو یکم راحت نوشتم .... یافتیم!!



با سلام

احسنت بسیار زیبا بود.

شهره22;720374 نوشت:
به کمند زلف او نه چو دو دست می گشویی
و بدان که قامت توست بلای دلربایی

نه کمند تاب دارد که تو را نجات بخشد
و نه قبر بی تو اما سر گریه ها و زاری

همه رفتنی شدیم ار چه بدار یا کمندت
که یکی بدون توشه و یکی چو من فراری

نه قرار می پذیرم نه سر ستیز دارم
همه شب در این امیدم ز گناه بر مرادی

که کمند دوست یکدم چو بیاورد حبیبم
سر خود فرو گذارم به برش چو صید زخمی

شده شهره تنگ دست و ننهد سری به صحرا
نه کمند خواهد اینجا و نه چون سگ شکاری

تو قدم به خانه ام نه و ببین که جان سپارم
نه غمی برای عقبی و نه سر به نیزه داری


سلام
از یاد بری «شهره » چرا قافیه را
از متن جدا ، دیده ولی حاشیه را

ای کاش بر این حیطه بُدی بیش از این
افزون نظر افکنی تو این زاویه را

گر قافیه ها را تو کنی بهتر از این
پر نور کنی ز فیضت این ناحیه را

شهره22;720582 نوشت:
گاه گاهی می شده در انجمن مانند من
لنگ لنگان شاعرانی همچو «گلشن »یافتیم

خدا غریق رحمت کند جناب « گلشن » را.

اناالعبد;720377 نوشت:

:hamdel:یا صاحب الزمان (عج) :hamdel:

:Ghamgin:

:Gol:مهدی جان جمعه آمد، بار دگر :Gol:

:Gol:گریه کردم از عشقت تا سحر:Gol:

:Gol:جانم فدایت از دوریت غمگین شدم:Gol:

:Gol:وارد یک غفلت سهمگین شدم:Gol:

:Gol:گر کنی من را نگاه نافذی:Gol:

:Gol:حل شود از من کار قامضی:Gol:

:Gol:حال دگر وقت وصال شد ای حبیب:Gol:

:Gol:دل تو را خواهد تو را ، ماه منیب:Gol:



و بدین سان رضا دست به قلم میشود :Nishkhand:

سلام جناب "اناالعبد" عزیز
(پیشرفتی با سرعت ما فوق صوت داری برادر :ok:)

دقت بفرمایید:

مهدیا ، شد جمعه یک بار دگر (فقط با جابجایی کلمات)
گریه کردم من ز عشقت تا سحر
(فقط با افزودن یک کلمه ، "من")

باز هم از دوریت غمگین شدم (در بیت اول گفتیم "یک بار دیگر جمعه آمد" ، و در این بیت ارتباطش دادیم: "باز هم از دوری تو غمگینم". ارتباط ارتباط ابیات با هم)
وارد یک غفلت سنگین شدم
(این مصرع عالی بود. احسنت. فقط بجای سهمگین میشد بگید سنگین ، تا روان خوانده بشه)

گر کنی بر من نگاه نافذی
(فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) دقیق و بدون هیچ ایرادی :Kaf:
حل کنی از من تو کار غامضی
(باز هم فقط جابجایی کلمات)

رخ نما ، وقت وصال است ای حبیب (تغییر کلمات)
دل تو را خواهد ، تو را ماه منیب(فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) دقیق و بدون هیچ ایرادی. در ضمن این مصرع خیلی زیبا بود

می بینید که اشکالات شما خیلی کمه و فقط یک مقدار باید روی استفاده از کلمات دقت و تمرین بفرمایید
فکر کنم کم کم داره زمانش میرسه که مرحلهء بعدی رو خدمت شما بگیم :ok:
یه شعر دیگه بنویسید ، انشاالله مرحلهء بعدی رو عرض میکنم

به نام خدا

قفس
....................................

در قفس بود قناری اما،

بی خبر بود که در زندانست

آب بود، دانه ای هم کم و بیش

و گیاهانی سبز

که در اطراف قفس می روئید

و قناری سرخوش

که بهشتی است قفس!

دانه ها را می خورد

آب را هم سرمست

به همین راضی بود

تا که یک روز سپید

قفل زندان بشکست.

در زندان وا شد

و قناری، پشت در را هم دید

در عجب شد که چنین است؟!

این چیست؟!

گر بهشت است قفس

پس کجایَست اینجا؟

از قفس بیرون شد

ترسید!

قفسم را چه کنم؟

آب را؟

دانه ها را نخورند؟!

پشت سر یک قفس تنگ و نزار

پیش رو هم گلزار

تاب ماندن رفته است

پای رفتن هم نیست!

چشمهایش را بست

قفسش خالی ماند

و قناری پر زد !

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

Reza-D;720715 نوشت:
و بدین سان رضا دست به قلم میشود

سلام جناب "اناالعبد" عزیز
(پیشرفتی با سرعت ما فوق صوت داری برادر )

دقت بفرمایید:

مهدیا ، شد جمعه یک بار دگر (فقط با جابجایی کلمات)
گریه کردم من ز عشقت تا سحر (فقط با افزودن یک کلمه ، "من")

باز هم از دوریت غمگین شدم (در بیت اول گفتیم "یک بار دیگر جمعه آمد" ، و در این بیت ارتباطش دادیم: "باز هم از دوری تو غمگینم". ارتباط ارتباط ابیات با هم)
وارد یک غفلت سنگین شدم (این مصرع عالی بود. احسنت. فقط بجای سهمگین میشد بگید سنگین ، تا روان خوانده بشه)

گر کنی بر من نگاه نافذی (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) دقیق و بدون هیچ ایرادی
حل کنی از من تو کار غامضی (باز هم فقط جابجایی کلمات)

رخ نما ، وقت وصال است ای حبیب (تغییر کلمات)
دل تو را خواهد ، تو را ماه منیب(فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) دقیق و بدون هیچ ایرادی. در ضمن این مصرع خیلی زیبا بود

می بینید که اشکالات شما خیلی کمه و فقط یک مقدار باید روی استفاده از کلمات دقت و تمرین بفرمایید
فکر کنم کم کم داره زمانش میرسه که مرحلهء بعدی رو خدمت شما بگیم
یه شعر دیگه بنویسید ، انشاالله مرحلهء بعدی رو عرض میکنم

سلام
خيلي جالب بود
اوسا شاگرد نمي خواين؟:Nishkhand:
اين كار دقيقا مانند شاگرد بنايي است كه تازه كار است و بنا وقتي شاگردش آجر ها را مي چيند و به رج ها دقت ندارد او آجرها را با استفاده از نيمه و سه قد و كلوك و...درست مي كند.[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

Reza-D;720715 نوشت:
مهدیا ، شد جمعه یک بار دگر (فقط با جابجایی کلمات)
گریه کردم من ز عشقت تا سحر (فقط با افزودن یک کلمه ، "من")

باز هم از دوریت غمگین شدم (در بیت اول گفتیم "یک بار دیگر جمعه آمد" ، و در این بیت ارتباطش دادیم: "باز هم از دوری تو غمگینم". ارتباط ارتباط ابیات با هم)
وارد یک غفلت سنگین شدم (این مصرع عالی بود. احسنت. فقط بجای سهمگین میشد بگید سنگین ، تا روان خوانده بشه)

گر کنی بر من نگاه نافذی (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) دقیق و بدون هیچ ایرادی
حل کنی از من تو کار غامضی (باز هم فقط جابجایی کلمات)

رخ نما ، وقت وصال است ای حبیب (تغییر کلمات)
دل تو را خواهد ، تو را ماه منیب(فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) دقیق و بدون هیچ ایرادی. در ضمن این مصرع خیلی زیبا بود


خب اين شعار ي تخلص هم مي خواهد كه دو نفري باشد

عبدالرضا خوبه:Nishkhand:[/]

حبیبه;720757 نوشت:
به نام خدا

قفس
....................................

در قفس بود قناری اما،

بی خبر بود که در زندانست

آب بود، دانه ای هم کم و بیش

و گیاهانی سبز

که در اطراف قفس می روئید

و قناری سرخوش

که بهشتی است قفس!

دانه ها را می خورد

آب را هم سرمست

به همین راضی بود

تا که یک روز سپید

قفل زندان بشکست.

در زندان وا شد

و قناری، پشت در را هم دید

در عجب شد که چنین است؟!

این چیست؟!

گر بهشت است قفس

پس کجایَست اینجا؟

از قفس بیرون شد

ترسید!

قفسم را چه کنم؟

آب را؟

دانه ها را نخورند؟!

پشت سر یک قفس تنگ و نزار

پیش رو هم گلزار

تاب ماندن رفته است

پای رفتن هم نیست!

چشمهایش را بست

قفسش خالی ماند

و قناری پر زد !

:Kaf: :Kaf: :Kaf: :Kaf:

به قول مرحوم ابوالفضل سپهر:
درِ قفس طوطی رو اگه باز کنی ، باز برمیگرده تو قفس
اما سِهره فقط منتظر لحظه ای در قفس باز بشه تا پر بکشه
بعضیا مثل من (رضا) طوطی صفتیم ، چسبیدیم به آب و دون توی قفس!
بعضیا هم مثل شهدا..... فقط کافیه یه لحظه در قفس باز بشه.....

اما صادق(ع):
انسان ها در خواب هستند ، چون بمیرند ، بیدار میشوند!
(دقیقاً خلاف چیزی که ما فکر می کنیم و فکر می کنیم مردن مثل خوابه)

حامی;720760 نوشت:
اوسا شاگرد نمي خواين؟

سلام استاد عزیز تر از جان
استاد؟! شاگرد؟! من؟! شما؟! :farar:

حامی;720763 نوشت:
خب اين شعار ي تخلص هم مي خواهد كه دو نفري باشد
این بخش رو متوجه نشدم استاد "حامی" عزیز :Gig:

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

Reza-D;720715 نوشت:
غامضی (

مثلا
رد كني بروكراسي كاغذي:khandeh!:[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

Reza-D;720768 نوشت:
این بخش رو متوجه نشدم استاد "حامی" عزیز

اين شعر شما( رضا -د) و انالعبد[/]

سلام
بنده اهل شعر نیستم.... فقط قبلاها..... گاهی تک بیتی.....
اشعار دوستان (مذکر) و کاربران (مونث) را که دیدم ، خجالت کشیدم تک بیت بنویسم....

[SPOILER]جهت حفظ موازین شرعی ، لفظ "دوستان" را فقط برای کاربران همجنس به کار بردم[/SPOILER]

حامی;720770 نوشت:
رد كني بروكراسي كاغذي :khandeh!:

داداش دیگه سر بچه های "تاپیک شعر" کلاه نمیره
خانم "رایحه بهشت" هم اول گفتن شعر بلد نیستم ، یه جوری مظلوم هم گفتن دلمون کباب شد :Nishkhand:
بعد کاشف به عمل اومد که سعدی و حافظ و مولانا رو مجموعاً در خودشون دارن :Moteajeb!:

شما هم میدونم آخرش فردوسی و صائب و شهریار رو با هم میریزید بیرون

حامی;720771 نوشت:
اين شعر شما( رضا -د) و انالعبد
:ghash:
از دست شما استاد! :Nishkhand:
به نظرم بذاریم "سرور الرضا" بهتر باشه :ok:

رهروی شهدا;720773 نوشت:
خجالت کشیدم تک بیت بنویسم....

سلام. خوش اومدید برادر
خجالت برای چی رفیق؟ بحث قوانین بجای خودش ، اما هدف اصلی بیان اون چیزیه که در دل داریم

منتظرم شعر شما رو بشنوم

بسم الله

رهروی شهدا;720773 نوشت:
بنده اهل شعر نیستم.... فقط قبلاها..... گاهی تک بیتی.....
اشعار دوستان (مذکر) و کاربران (مونث) را که دیدم ، خجالت کشیدم تک بیت بنویسم....

سعدی یه یه حرف قشنگ میزنه :

وقت سخن، نترس بگو آنچه گفتنی است / شمشیر روز معرکه زشت است در نیام

رایحهٔ بهشت;720787 نوشت:
بسم الله
سعدی یه یه حرف قشنگ میزنه :
وقت سخن، نترس بگو آنچه گفتنی است / شمشیر روز معرکه زشت است در نیام
توی یه تاپیکی دارم بحث میکنم که میگن حضرت محمد(ص) خشونت داشته و سر میبریده و....!!!
با خودم گفتم اگر این شعر رو مثلاً حضرت علی(ع) گفته بود ، الان اینترنت پر بود از این مطلب که حضرت علی جنگ طلب بوده و میگفته شمشیر شما همیشه باید برهنه باشه برای کشتن!!! خدایا آخه این همه دشمنی با اهل بیت(ع) برای چیه؟!

کارشناسان محترم هم که اون تاپیک رو گذاشتن به امان خدا! منم که سوادی در حد یه استاد ندارم ، با هر چی بلدم دارم دفاع میکنم
ولی ای کاش اساتید سایت کمی بیشتر به این جور تاپیک ها که رابطهء مستقیم با شبهه در دین داره اهمیت میدادن. ای کاش.....

رایحهٔ بهشت;720787 نوشت:
وقت سخن، نترس بگو آنچه گفتنی است / شمشیر روز معرکه زشت است در نیام

عجب !!!!!!!!!

رایحهٔ بهشت;720787 نوشت:
سعدی یه یه حرف قشنگ میزنه :

وقت سخن، نترس بگو آنچه گفتنی است / شمشیر روز معرکه زشت است در نیام

بوی نسیم خُلد وزان است از آن پیام
برگو کجاستی که فرستم به تو سلام

ما حرف دل برای تجلی نور حق
پیوسته گفته ایم نترسم ز ننگ و نام

از اتفاق قرعه بنام تو در گرفت
«

خوش آمدی و عَلَیکَ السّلامُ وَ الاِکرام»

ما درس زهد و عاشقی از بر نموده ایم
بوی حبیب میرسد اینجا به هر مشام

مانند آفتابی و ما انجمن توئیم
ای آفتاب حسن نتابی بر این غلام؟

در کودکی ادیب توانا که بُد مرا
سر خط نوشت جمله برایم همین پیام

در عاشقی تمام توان را بسر برید
در وصف عشق منتظر رخصت مدام

در فن صید دل همه کس در کمند یار
در بند اوست، نه بگریزدش ز دام

گفتا به

شهره بس کن و بنشین به گوشه ای
گفتا بروزه حادثه زشت است ، جز قیام

من از

حبیبه و گلشن چو عذر خواستمی
حریف شعر توام یا دعاست یا دشنام

بدان که سعدی خوش ذوق گفته در بیتش

شراب با تو حلالست و اب بی تو حرام

مصرع های آبی از سعدی شیرازی


Reza-D;720715 نوشت:

سلام جناب "اناالعبد" عزیز
(پیشرفتی با سرعت ما فوق صوت داری برادر :ok:
)

سلام

ممنون از لطفت... :Nishkhand:

بابت راهنمایی ها ممنون .. آره یک کلمه جا به جا میشه تو روانتر شدن شعر خیلی تاثیر میزاره:Gol:

خب بریم سراغ شعر بعد برای رفتن به مرحله ی بعد::Graphic (51):

:hamdel:

:Gol:ای خدا بگشا ز من ابواب رحمت را:Gol:

:Gol:هان بگسل ز من اسباب محنت را:Gol:

:Gol: ز دوری دوستانت غم گرفته ام:Gol:

:Gol:بنما به من آن خاندان عصمت را:Gol:

:Gol:آه تا به کی صبر از دوری دوست:Gol:

:Gol:زائل کن ز من علق جاه و حشمت را:Gol:

:Gol:خالقا کیمیای اصل را نشانم ده:Gol:

:Gol:آن کیمیای عشق و صاحب عزت را:Gol: