ஐஇ:: دعوت از کاربران شاعر اسکدین ::இஐ

تب‌های اولیه

2495 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

عن رسوالله (ص):حسین منی وان من حسین.
ـ....................

من شفایافته از تربت قدسی حیسنم
همواره گرفتار گل روی حسینم

گرچه به عمل اهل دورویی و فسادم
لیکن به تمنای سر کوی حسینم

گر روز جزا نامه اعمال گشایند
گیرنده دامان معلای حسینم

هر کس که به عالم سر کویی را گزیند
من افتاده به خاک بر ره زوار حسینم

گویند که ریا مبطل هر صوم وصلات است
فخر است به دو عالم که ریاکار حسینم

رسم است که ملک تحفه به درویش ببخشد
درویش غلامان ملک وار حسینم

فخر است نبی را به دو عالم حسنین اش
فرمود که حسین از من و من هم ز حسینم

در روضه رضوان که همه طالب یارند
من در طلب میر و علمدار حسینم

با سوز دل*عارف* بزند ناله به محشر
من سینه زن و مویه کن آل حسینم
................................................
با اجازه سرکار افلاکیان....بالاخره جواب هر سلامی, علیک سلامه دیگه

صادق;714575 نوشت:
عارفا از شعر گو این جا سخن
نثر را بگذار در دیگر چمن
آرمان چون کودک است در این مصاف
دور آن هرگز نباشد چون مطاف
این رضا هم راضی این صحنه نیست
چون که این جا جای جنگ ودشنه نیست
جای شعر است وشعور است و ادب
جای جام وجای آب و تشنه لب

بیا صادق مزن تیشه به ریشه
که تاپیک رضا بی تو نمیشه
مکن ناز و تفاخر بر دل من
که من دل نازکم مثل یه شیشه
رجز کم زن ز شعر گوئی در این سایت
که ایامم به تدوین است همیشه
گَرَم آیم به "معر" گفتن در این جا
مدیر نامه زند عارف که اینجوری نمیشه:Cheshmak::Gol::Cheshmak:

عارف;715248 نوشت:
گویند که ریا مبطل هر صوم وصلات است
فخر است به دو عالم که ریاکار حسینم

رسم است که ملک تحفه به درویش ببخشد
درویش غلامان ملک وار حسینم

فخر است نبی را به دو عالم حسنین اش
فرمود که حسین از من و من هم ز حسینم

در روضه رضوان که همه طالب یارند
من در طلب میر و علمدار حسینم

با سوز دل*عارف* بزند ناله به محشر
من سینه زن و مویه کن آل حسینم

سلام عارف گرامی
من چیزی نمیگم اما میشه موضوع شعر رو بگید چیه ؟
من در مورد چی بگم بهشت؟
جهنم
من چند روزه میام اینجا همه ارسالهام حذف میشه
میشه خواهش کنم بگید چی بگم ؟

از بس ز هجر و دوری مولا زدیم حرف

مجموعه ای برای لغاتم نمانده است

معنی نمیکند احدی حرف عشق را

چون جملی ای برای ظهورش نمانده است

[="Tahoma"][="DarkGreen"]سلام بر شاعران جوان و جویای نام

لطفا سعی کنید شعرهایتان در چار چوب موضوع باشد

البته موضوع خیلی کلی هستش دعوت از کاربران شاعر ؟؟!!!!

خوب این انصافا و اساسا موضوع نیست دعوت از کاربران شاعر

برای چی؟ شعر گفتن ؟ قربون صدقه همدیگه رفتن ؟ رو کم کنی؟

یا خلاقیت و پرورش استعدادهای نوشکفته ؟؟

لذا تذکر سرکار خانم افلاکیان و کاربر گرامی شهره قابل توجه است

اگر هدف شکوفایی و رشد استعداد شعرهای شاعران جوان در سایت باشه که هدف بسیار عالی هست

به نظرم این موضوع را با اهداف خیلی خوبی می توان هدایت و نظارت و مدیریت بیشتری کرد[/]

شهره22;715298 نوشت:
از بس ز هجر و دوری مولا زدیم حرف

مجموعه ای برای لغاتم نمانده است

معنی نمیکند احدی حرف عشق را

چون جملی ای برای ظهورش نمانده است


سلام
آنچه دل تنگت خواهد , آن بگو!
هر چی که باهاش صفا می کنی.
هر چی که بهت آرامش میده.
و به نظرت
هر چی که خدا رو راضی میکنه.
موفق باشید.

عارف;715380 نوشت:
سلام
آنچه دل تنگت خواهد , آن بگو!
هر چی که باهاش صفا می کنی.
هر چی که بهت آرامش میده.
و به نظرت
هر چی که خدا رو راضی میکنه.
موفق باشید.

سلام چشم
ممنونم
چاره ای نیست
مهم اینه که دیگه شاید مطالب من حذف نشه اخه هر کی هر کجا چیزی بگه مستقیم مطالب من حذف میشه
اما اینبار دیگه من حاشیه نمیرم چشم اساتید
دلم از عشق مولا گشت لبریز
نیامد جمعه و اخر شدم پیر
دل مولا غمینه باورم نیست
که مشتاقان او سیصد نفر نیست
نمیدانم کجا غرق تماشاست
گناه من یکی کمتر ز دنیاست!
خدایا عاقبت ما را شهادت
نصیب و روزی و قسمت بفرما

همه در کارو بار خود عجیبیم
غریبیم و عجیبیم و غریبیم
نمیدانیم مولا هم که تنهاست
همی میبیند او مارا به دنیا


:hamdel::hamdel::hamdel:

تمام عشق من ذکر حسین است **** تمام یاد من یاد حسین است

دلم شوریده شد از یاد زینب****محرم آمده ماه حسین است

نیست بر من دعایی جز نگاهت **** تمام زندگیم مال حسین است

گر نگاهی بر حقیر نالایق کند
****جانم فدای آقام حسین است

بخواطر بیسوادی من ببخشید دیگه ... در این حد فعلا بلدم

:ok::Gol:

علی تنها و من تنها تر از او
گرفتار هزاران زخم ناسو
همه دانید که من دخت نبی ام
ولایت پیشه ی مولا علی ام

Reza-D;713462 نوشت:
خب قرار بود موضوع جدید بگم:


موضوع
راز و نیاز با خدا


البته چون این موضوع یکی از دغدغه های مهم بچه مذهبی ها (و البته غیرمذهبی ها) است
برای همین اشعار زیادی هم در این زمینه گفته شده که معمولاً شبیه به هم هستن
گر چه اصل گفتگو با خدا یک سخن خوبه ، اما سخن خوب گفتن ، اگر با خوب سخن گفتن همراه بشه زیباییش هم چندین برابر میشه
لذا از کاربران عزیز درخواست میکنم سعی کنن نگاهی نو و تازه به این موضوع داشته باشن

و البته باز هم مثل همیشه ، این فقط یه پیشنهاده
اختیار با شماست



سلام خدمت تمامی دوستان

  • :Gol:
    • :Gol:

صرفا جهت یاد آوری موضوع بود.
نمی دونم چرا از این موضوع خیلی کم استقبال شد

مدیر سایت;715331 نوشت:
خوب این انصافا و اساسا موضوع نیست دعوت از کاربران شاعر؟؟!!!!

سلام. نقل قول از پست اول:
Reza-D;708941 نوشت:
هدف از این تاپیک.....

لینک پست اول:

http://www.askdin.com/thread50573.html#post708941

درضمن بنده نه سواد شعر گفتن دارم و نه سواد نقد شعر و نه مدیریت بلدم
لطفاً دوستان زحمت بکشن یک فرد باسواد و با مدیریت قوی رو برای این تاپیک قرار بدن

یاعلی

Reza-D;715856 نوشت:
درضمن بنده نه سواد شعر گفتن دارم و نه سواد نقد شعر و نه مدیریت بلدم
لطفاً دوستان زحمت بکشن یک فرد باسواد و با مدیریت قوی رو برای این تاپیک قرار بدن

یاعلی

سلام اقا رضا ببخشید ما رو اما همه ما بخاطر ایراداتی که به ابیاتمون وارد بود و شما راه کار میدادید اومدیم اینجا اگر قرار باشه شما هم بریم پس منو ابجی حبیبه هم میریم

بقیه براخودشون بیت بگن

شهره22;715972 نوشت:
اگر قرار باشه شما هم بریم پس منو ابجی حبیبه هم میریم
سلام
حالا شما از قول ایشون چیزی نگید :Nishkhand:

شما لطف دارید خواهرم. ولی به نظرم میرسه چندان تملیلی به این موضوع نیست
ضمناً افراد خیلی قوی در زمینهء شعر هستن که میتونن دیگران رو کامل راهنمایی کنن

جناب "مرید" ، خواهر "حبیبه" و خواهر "یارب" و دیگران
استاد "سجاد" برادر عزیز من هم که کارشون عالیه و خودشونم گل هستن

تازه خود شما و سایر کاربران مثل خواهر "الینا" هم واقعاً چیزی از استادی کم ندارید

در کل در نبودن من هیچ اتفاقی نمیفته. انشاالله همگی موفق باشید

Reza-D;715980 نوشت:
سلام
حالا شما از قول ایشون چیزی نگید
سلام اینم یه حرفیه چشم

Reza-D;715980 نوشت:
شما لطف دارید خواهرم. ولی به نظرم میرسه چندان تملیلی به این موضوع نیست
ضمناً افراد خیلی قوی در زمینهء شعر هستن که میتونن دیگران رو کامل راهنمایی کنن

بله من میدونم افرادی هستند که علم و اگاهی لازمه رو دارن اما نمیدونن که زمات علم یاد دادنه
ما هی میایم شعر میگم حذفمون میکنن فقط میایم جای خالیشون رو میبینیم و حسرت میخوریم

ای خداااااا


Reza-D;715980 نوشت:
جناب "مرید" ، خواهر "حبیبه" و خواهر "یارب" و دیگران
استاد "سجاد" برادر عزیز من هم که کارشون عالیه و خودشونم گل هستن

بله اینها رو که گفتید در انجمن گاهی دیدم اما ندیدم برای من نظر و رایی بدن همش در بند خودشونن مخصوصا این خانمه هست اول اسمش ح داره ح جیمی مثلم هیزم!!
نه نه ه هندوانه
نه ح حسین مثل هرکول پوارو
نه نشد همون باشه حرف شنو مثل محاوره!!!
مثل حلزون!!
مثل کارواشش؟!!!
نه این ح نداره مثل حوله
مثل حواٍ اما این ادم نیست ولش کن ایشون ادم نیستند بله به همین زیبایی که دارم میگم ایشون یه چارچه خانم هستند
اصلا ایشون فرشته اند

خب بگذریم

Reza-D;715980 نوشت:
تازه خود شما و سایر کاربران مثل خواهر "الینا" هم واقعاً چیزی از استادی کم ندارید

بله دیگه اینو خوب اومدید ممنونم این تیکه رو نمیگفتید باورم میشد منو نشناختید
اما خب مهم اینه یکی ما رو ببینه برا خودمون شعر بگیم و کسی نبینه که فایده ای نداره
کار را برای رضای مخلوق بکنید خالق که نیازی نداره

Reza-D;715980 نوشت:
در کل در نبودن من هیچ اتفاقی نمیفته. انشاالله همگی موفق باشید

عه وا اینو از اول بگو خب دو ساعته دارم متن منتقل میکنم
خب دوستان دیدید که خودشش ابراز انزجارش رو نشون داد و رفت
من رو بعد از خودشش به عنوان وصی و جانشین خودشش بر گزید و رفت

و گفت که همه دوستان از من تبعیت کنید

Reza-D;715980 نوشت:
تازه خود شما که استادید و سایر کاربران رو توصیه میکنم از شما و اطلاعاتتون به نحو مطلوب استفاده کنند
شما زیبنده و استوار و سرپناه این تایپیک زیبائید شما هستید که براستی میتونید تمامی تلئلوهای فکری دوستان انجمن رو بیدار کنید باید خود سوزی و خودجوشی داشته باشید وصیت میکنم شما و دیگر دوستان را به نظر در تایپیک
مراتب و جملات بی معنی و ... دوری جسته و در راستای فرمایشات مدیر معظم فرهنگی گام برداشته و برای رضایت مخلوق قلم بزنید باشد که پیروان راستینی برا من باشید

بله ممنونم روحتان قرین رحمت رب العالمین باد



آمین یا رب العالمین

بسم رب الشهدا
سلام و عرض ادب
کاربران گرامی لطفا پست خارج از موضوع تاپیک ارسال نکنید.

:hamdel:[=arial]حسین جان بیا دردم دوا کن :hamdel:
:Gol:[=arial]برای بندگیم امشب دعا کن:Gol:
:Gol:[=arial]درونم پر شد از حس خدایی:Gol:
:Gol:[=arial]طاقتم سر آمده بسه جدایی:Gol:
:Gol:[=arial]شب و روزم شده گریه برایت:Gol:
:Gol:[=arial]با یک اشارت می کنم جانم فدایت:Gol:
:Gol:[=arial]سفینه ی عشقی ای نور هدایت:Gol:[=arial]
:Gol:کن
[=arial]روز محشر ما را شفاعت[=arial]:Gol:

یا حســـــــــــــــــــــــین (ع)

سردار سر بریده سرهای عالمی

ما را غبار پای سپاهت نوشته اند


شهره22;717018 نوشت:
سردار سر بریده سرهای عالمی

ما را غبار پای سپاهت نوشته اند

مولا و سروری و همان بنده پروری

مارا مرید کوی و ولایت نوشته اند

بترسید از خدا وآه مظلوم
که فردا جان گدازد حق مردم
جفا بر دختر ناز پیمبر
بود بر عکس آواز پیمبر

چه شد ؟
چه خبر است ؟
شاعران کجا رفتند ؟
چرا از شعر باز ایستادند ؟
مگر قهر کردند ؟
چرا ؟
بابا بر گردیند به شعر های قشنگ تان ادامه دهید .
به قول حافظ :
من نه آن رندم که ترک شاهد وساغر کنم
محتسب داند که من این کار ها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بار ها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم

سلام و عرض ادب
فرض میگیرم که میدونم موضوع این هفته چیه!!!

عشقم بباد داد سر بی بهای من
دستم به بند کرد دل پز ز داغ من



اکنون دگر به قامت من سرو را که نه
بهتر بگو که شاخه ای از گلستان من

من مانده ام صبوری ایام تا به کی
خواهد ستاند قوت و صبر جمیل من

هم رفت اعتدال جوانی و هم صفا
هم دین و هم قیامت و هم افتخار من

چندین هزار سال مرا حبس خوشتر است
از همرهی یار دیار و سرای من

من هیچ جایگاه نخواهم به روزگار
الا فدا شدن به ره گلعزار من

صبرم ز حد گذشت و نیامد مدیر بخش
گفتند علتش شده درد و بلای من

هر کس که داشت یوسف مصری فروخت زود
الا به من که درهم بخس است یار من

هر جا بجان عشق قسم خورده ایم ما
مجموعه ای بنا شده از یادگار من

اما بجز خیال در این بزم پر زعیش
مجموعه ای مخواه از این داستان من

سهل است یک دو بار چمیدن به بزم شعر
اما نه همچو تو که خریدار بزم من

ای همرهان چو دولت دیدار دست داد
باشد که این خبر برسانی به یار من

گویی حبـــیـــبه، شهرهبگفتا که نوش جان
هر چیز را که برده ای از رزمگاه من

هم شعر و هم شراب و هم این اسم نامراد
هم دولت و سرای و ازین بیتهای من

شهره برو که دلبر طناز گفته است
یا جایگاه توست در این جای، یا که من


اینجا کجاست،این چه هوایی است ،من کیم؟
ساکت شده جهانم و غرق تباهی ام

در لحظه ای که پا به جهان می نهاده ام
ساحر شکسته جام من و جام ناجی ام

حالی تمام پنجره ها را که بست و رفت
من ماندم و هوای دلِ غرق پاکی ام

این مشق های نیمه کاره ی من،این توان من
دارد به قعر میکشدم عقل خاکی ام

ویرانه ای که پر از دستهای گم شده است
کو ،کی ،کجا کسی بکشد جور مستی ام

نه این نشد ،هوای زندگی ام دم نمی کشد
دستت کجاست تا بکشاند به هستی ام

به نام خدا

با عرض سلام و ادب و احترام خدمت اساتید گرامی و همراهان بزرگوار

موضوع این هفته چیست؟

حبیبه;717777 نوشت:
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت اساتید گرامی و همراهان بزرگوار

موضوع این هفته چیست؟


سلام
مگه خبر نداری خواهر؟ بی مدیر شدیم رفت....

یکی دیگه.;717779 نوشت:
سلام
مگه خبر نداری خواهر؟ بی مدیر شدیم رفت....

سلام علیکم و رحمة الله خواهرم

یعنی باید در رثای مدیر محترم شعر بسرائیم؟!

ایشان جای بدی نرفتند!مشغول سیر در علوم عقلی شده اند(ظاهرا،آنطور که خودشان فرمودند)

حبیبه;717781 نوشت:
یعنی باید در رثای مدیر محترم شعر بسرائیم؟!

ایشان جای بدی نرفتند!مشغول سیر در علوم عقلی شده اند(ظاهرا،آنطور که خودشان فرمودند)


نه.کاش موضوع همین بود
ولی ظاهرا ایشون دیگه تمایلی برای مدیریت این تاپیک ندارن. در پست های قبلی اشاره کردند.
نمیدونم از چی ناراحت شدند؟

به نام خدا

روزی که قلمها را با عشق بیامیزند

جانهای تهی از عشق، چون نائره بستیزند

چون درد نمی دانند،از درد گریزانند

چون عشق نمی فهمند در مغلطه بگریزند

بی شعر توان رفتن بی عشق نباید رفت

مردان خدا جانا از عشق نپرهیزند!!!!!!

یکی دیگه.;717782 نوشت:
نه.کاش موضوع همین بود
ولی ظاهرا ایشون دیگه تمایلی برای مدیریت این تاپیک ندارن. در پست های قبلی اشاره کردند.
نمیدونم از چی ناراحت شدند؟

عجب!!!!

گمان نمی کنم ایشان ناراحت باشند،فکر می کنم تصمیمات جدیدی برای سیر مطالعاتی و اوقاتشان داشته باشند

در یکی از پستهایشان اشاره فرموده بودند.

اما خب،کارشان در اینجا هم ماجور بود،فعالیت بسیار مفیدی داشتند،چند تن از بزرگواران را رسما شاعر کردند.(البته استعداد فراوانی داشتند)

به هر حال جناب مدیر گرامی رسما از حضرتعالی درخواست می کنیم مدیریت این بخش را رها نفرمائید.

حبیبه;717781 نوشت:
یعنی باید در رثای مدیر محترم شعر بسرائیم؟!

سلام و عرض ادب
بله چشم
میگیم
اما شما ها که اینورا پیداتون نمیشد؟
چی شده وقتی ما بیتی میگیم پیداتون میشه
دوما ایا ایشون زنده هستند؟
من به
مدیر سایت شک ندارم اما به بعضیها مشکوکم اخه ایشون ((آقا رضا))
تا مدتی قبل فعال بودند و همکاری میکردند
اما مدتی هست نه تصویری نه صدایی نه کلیپی !!!
هیچی ازشون در دست نیست
اگر خبری شده به ما بگید خواهشا طاقت شنیدنش رو داریم
اگر نه که چرا نمیاد نظر بده:Ghamgin::Sham:
خدا رحمتشش کنه

اصلا بگید بدونیم چه بلایی به سرش اومده
برا اینکه حذف متون نشم بقیه ابیاتم رو بگم میدونم اینجا پرس و جو کنم یا خودم یا اون کشته میشیم

مرگ نقل وانتقالی ساده ما بین دوجاست********* هر که اینجا آدم است آنجا دلش مسرور هست

گفتنی های جهان را گفتمش چندی ولیک

********* عشق پایان تمام حرفهای خوب هست

ما در این بحر عمیق زندگی غرق گناه********* دلبرم در جستجوی روز رستاخیز هست

مرگ ما آغاز یک دنیای خوب و بهتر است *******لیک این اعمال ما را عاقبت مامور هست

ای که در دنیای دون غرق تمنای تنی********* هیچ میدانی که این تنها خوراک مور هست

هر که این دنیا نخواهد میشود بر وی حرام *********

مرگ ما آغاز میلاد جناب حور هست

گفته شد این شاعر مسکین رهی را یافته********* سوی دلبر پر زده اما کجا مشغول هست

شهره گفتا از پی او میروم اما چنانک*********او همی در خواب ناز و دل بدو مسرور هست

ای

حبیبه بس که تنهاییم اینجا میرویم********* کاش میگفتی خیالم با خیالت جور هست

مرگ مسئول قشنگی پر پروانه هاست ******* ورنه با کرمیتش کی خوشگلی مقدور هست!؟

دوست دارم مرگ بعضی را ببینم چون بود ! ********مثل آن ناچیز فردی که بخود مغرور هست

مرگ را آغاز دنیایی بدان سوی افق *********ما که میدانیم هست و لاجرم معروف هست


پ نوشت: رنگهای آبی ابیات و مصرع من نیستند( تضمین غزل شده)
پ نوشت: کاش یکی بیاد بگه چیکار کنیم

شهره22;717789 نوشت:
ای حبیبه بس که تنهاییم اینجا میرویم********* کاش میگفتی خیالم با خیالت جور هست

شهره جان اول بگو در چه خیالی تا ترا

باز گویم که خیالم با خیالت جور هست؟
..............................................................

من خیالم در خیالات حبیبم محو شد

هر چه جز ذکر حبیبم هست، الحق سهو شد

حبیبه;717796 نوشت:
شهره جان اول بگو در چه خیالی تا ترا

باز گویم که خیالم با خیالت جور هست؟

گفته بودم ما مدیری داشتیم در این سرا
گفته بودی عاقبت جایش میان حور هست!

ما در این دنیای دون در کارو بار این تنیم
او بدان مشغول گشته تا دلش مسرور هست

یا به ذکر و یا بقول و یا به اعمال درست
جملگی مشغول گشته لاجرم او نیز هست

گفته بودم یک پیامی سوی او خواهیم داد
بسکه عمرم کوته است اینجا دگر مقدور هست؟

من بدان منزلگه عالی نخواهم دست یافت
بار ما کج بود از اول ، خیالت جمع هست

هر که پیدا کرد راهش در طریق بندگی
عاقبت در عالم بالا وصالش جور هست

ای

حبیبه قدر ما نشناختی در بین جمع
لیک میدانیم اما خاطرت
مسلول هست

شهره گفتا با زبان بی زبانی بین جمع
مرشد و پشت و پناه شعر ما زنجیر هست؟

کس نمیداند خیال ما کجا جور است کاش
یک عدد لینکی دهی تا گفته ات مسرور هست

گفته بودی شاعرانی پروریده آن مدیر
لاجرم خونش بپای یک یکان منظور هست

هم مدیر و هم دبیرو هم شما ای دوستان
گفته خواهد شد که دستان شما پر زور هست

یا به سیمی یا به قفلی بسته اید آن بنده را
عاقبت معلوم خواهد شد سرایش گور هست



پ ن : معنی کلمه مسلول :
نه زور بازوی سعدی که دست و پنجه ٔ شیر
سپر بیفکند از تیغ غمزه ٔ مسلول .
تیغ آغشته و از نیام بیرون کشیده شده

تابه کی دیوانه وار
بگریزم از رخساریار
چهره پر از شرمندگی
روی گلگون از بیچارگی
....
اللهم عجل لولیک الفرج

مدیر سایت;715331 نوشت:
اگر هدف شکوفایی و رشد استعداد شعرهای شاعران جوان در سایت باشه که هدف بسیار عالی هست

سلام علیکم و رحمه الله
از اول هدف برادر بزرگوارم رضا و خواهران و برادران خوبم که همکاری می کردند خیر بود و بر همین مبنا . اما متأسفانه به دلیل همیشگی که در فضای مجازی پدید می آید به انحراف کشیده شد.
برخی کاربران ظرفیت کار را نداشتند و به بیراهه رفتند . هر چه تذکر های کنایه ای هم به آنان داده شد و بعضی ارسالهایشان هم ظاهراً کنترل گردید اما باز در همان جاده ی نحرف از مبحث می راندند و ترمز بریده بودند . و ترمز بریده را هم جز به آن انتهای نیستی نخواهی دید . ( البته در مثل مناقشه نیست = این کجا و آن کجا ؟ )
من فکر کنم بتونم با توجه به شرایطم نصیحت کنم . هم مدیر محترم را و هم کاربران و رضای عزیز را و بقیه سروران را .
اول اینکه محترم بودن و احترام نهادن به موازین آنجایی که حضور می یابیم قابل پذیرش هر موجود منصف و با کمالات است . پس اگر کسانی دارای این خصایص نباشند حق ابراز وجود هم ندارند چه برسد اظهار نظر .
دوم اینکه یک نقصی هست در همه سایتهایی که بنده بودم و هستم و آن نقیصه باعث میشود تا کار به جاهایی باریک برسد که نباید برسد . و آن کنترلهای موازی با ارسالهاست . خوب شاید دلیل عدم رسیدگی خوب به این مقوله منطقی باشه . از حیث عدم نیروی کافی و در مضیقه بودن مدیران محترم . اما باید پذیرفت که وقتی کسی بخشی را باز می کند و درخواست می دهد تا همه کس (حتی کسانیکه با خصایص اخلاقی و رفتاری و بینش آنان آشنایی ندارند ) در آن مشارکت ورزند و چیزی بگویند نمی تواند از این انتظار جلوگیری کند که مقوله هایی بدور از شئون آن محیط گفته نشود . پس :
بهتر است وقتی تایپیکی را باز می کنیم با خود استدلال کنیم که آیا توان داریم آن را کنترل کنیم ؟ میتوانیم به نیازهای گوناگونی که مطرح می کنند کاملاً پاسخگو باشیم ؟ آیا متخصص آن هستیم یا قرار است به امید آنکه کسی پیدا شود و یاری دهد تن به گشایش آن می دهیم ؟ میتوانیم در مقابل گرد و غباری که در اطراف می پراکنند و فضا را مسموم میسازند دفاع کنی ؟ پاسخ خوب برای منتقدین خود دارید ؟ و در کل آیا با این کار توانسته ای به اهداف سایت کمک کنی ؟
بهترین روش اینست :
که بطور موازی با برخورد با کوچکترین تنشی در بخشی که باز کرده ایم که بنظر آید ذره ای بوی انحراف از مسیر می دهد .... با مدیران محترم مشاوره بگیریم . بد نیست حال و احوالیپرسیده شود و نظر آنان را نسبت به محتوای آن بخشی که باز کرده ایم - تا این لحظه - بپرسیم . نه اینکه با مشاهده ی ظاهر کار و چند تا تمجید و هورا به راه ادامه بدیم و در میان راه و یا در آن جایی که خیلی راه رفته ایم مورد بی مهری منطقی ! آن بزرگواران قرار گیریم .
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا . انشاء الله و تعالی . التماس دعا .

شهره22;717805 نوشت:
ای حبیبه قدر ما نشناختی در بین جمع
لیک میدانیم اما خاطرت مسلول هست

شهره قدر خویش آیا هیچکس دانسته است؟

یا که می داند چه باشد یا کجا؟ بایسته است!

کس نمی داند به مولا قدر خود ای دوستان

تا که در بند گل است و بلبل است و بوستان

من نمی دانم کجا رفتم؟ کجا باشم؟ که ام؟

آدمم من یا که حیوان؟ یا که بدتر یا بِهَم؟

یاد دارم روشنی گفتا که چون انسان شوی

در میان قدسیان با روح و جان پرّان شوی

شهره جان گر قدر خود دانی به جان انس و جان

شهره گردی تو، نه در تاپیک، بل در آسمان

من که باشم قدر شهره دانم ای جان، هوش دار

قدر تو همسنگ باشد با بهشتِ وصلِ یار

سلام مااومدیم فی البداهه شعربگیم!!صلوات هم می فرستی یعنی همون تشکروگرنه می آم پروفایلت خودت می دونی ها!!

موبایل نازنینم وات دارد!

می دونی ها همون واتساپ دارد!

خبرهای جهانی ساز کرده!

نه روز دارد نه شب نه خواب دارد!

گروهی هم زده گشته مدیرش!!

شده عکس خودش درقاب دارد!

گهی علاف نت گه پای درسش!

خیال کوچه ی مهتاب دارد!

رود با کیف زیبایی خیابان

هوای چیپس پفک تی تاب دارد!

پنیر وشیر و سرشیر نان تافتون!

فالوده بستنی ...ردیاب دارد!

سراغ مرغ وگوشت و سبزی وماست

اگرپولش رسد پرتاب دارد!

نمی گویم غذا جوجه کباب است

اگرپیتزا وشامی ...آب دارد؟!

همان نون و پنیر کافیست شاعر!

هوای دیدن احباب دارد!

:_loool:

بیابازقافیه تنگ است و شاعر

به پای قافیه خوشخواب آید:khaneh:

به نام خدا

با سلام

موافقید تا جناب مدیر برای نظم و انسجام تاپیکشان تصمیم بگیرند،چند موضوع انتخاب کنیم و در همان موضوع اشعار سروده شوند؟

مثل:"مدح اهل بیت علیهم السلام-دوستی-عشق-طبیعت-طنز-ادب"

لطفا اگر موافقید اعلام بفرمائید/متشکر

حبیبه;717846 نوشت:
من که باشم قدر شهره دانم ای جان، هوش دار

قدر تو همسنگ باشد با بهشتِ وصلِ یار

یار اگر یار است ، درد ما بدرمان می کند
کار اگر کار است،خرج ما بسامان می کند

قدر

شهره کس نداند گفته بودی در غزل
شعر اگر شعر است نظم ما دو چندان می کند

گفته بودم جان ما و جان آن پرهیزگار «آقا رضا»
جان اگر جان است عمر ما دو چندان می کند

با بهشت و روضه رضوان و طوبی و شراب
کس به حُسن عاقبت تعبیر دنیا میکند؟

ما در این دنیای دون در تیه ظلمت مانده ایم
ای

حبیبه دوستدار خـــُلد ماوا میکند؟

ما که وصل روی دلبر در جهان داریم دوست
عاقبت معلوم دارم او وساطت میکند؟

نه شفاعت نه شهادت نه رهی سوی حبیب
نه قناعت نه دعا آیا اثر ها میکند؟

شهره گفتا رند عالم در جهان ماوا نکرد
هیچ میدانی کجا رحل اقامت میکند؟

به نام خدا

سرمایه عقل را سود ادب باشد اگر دانی

که قران بی ادب را بی خرد نامد اگر خوانی!




سلام و عرض ادب

در مورد نَعت امام علی علیه السلام

همان قرآن ناطق


همان قرآن ناطق نور حق هم آیت رحمت

طریق بندگی و حسن خلق و شیوه شفقت


بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


من اول روز دانستم که با مهر ولایت شیر نوشیدم


هماره راه و رسم مردی و مردانگی از وی بیاموزم


بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


اگر نامحرمان دین که چندین بار خوانندی کتابش را


مجسم کرده بودندی مسیحای زمانش را

بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


میان خلد و برزخ گفته خواهد شد شفاعت را


براه اوست هر راهی که پیوندد مسیرش را


بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


من از اعجاز قرآن در حساب ابجدش خواندم


که اسم اوست حاکم بر جهان ماورائش را

بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


همانهایی که در جنگ جمل همراهیش کردند


به خندق دیده بودندی مسیر اعتقادش را


بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


به وقت رزم گاهی بین او تا مرگ یک تیغ است


به خندق گفتهء پیغمبر اعظم بر او باشد گواه

بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


به جنگ بدر اما باز کرده آب بر دشمن


بروز نینوایش بچه های خرد در دامان صحراها


بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


من اول روز دانستم که سخت است این که دینداری


نباید کرد با اهریمن و دشمن مدد کاری

بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


طریق شیعگی برگیر تا در دست خود داری


عقیق انگشتری، یا تربت کربُ بَلایش را



بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند

همان قرآن ناطق ،عالی اعلا، علی مولا


بگوید وقت تنهایی سخنهایش درون چاه

بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


ولی در روز هیجا دشمن دون رابه یک ضربت


فرو اندازد از آن قلعه سنگی درون دره ظلمت

که خیبر را بدست خود جدا سازد علی مولا


نه پیدا بود پیغمبر که او را آیتی خوانده؟


نشان بندگی را در غدیر خم بر او خوانده

بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


چو پیدا بود آهنگ تولد در چنان جایی


و هنگام شهادت ،مشهدش گشته چو محرابش


بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


من عاصی در این دنیا ندانم رسم دینداری


من از دست گناه خویش ترسانم به خونخواهی


همه گویند شیعه باعث عزت بود ما را


ولیکن باز ترسانم بروز آرزومندی


بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند


بیا شهره طریق بندگی بگزین ز سر وا کن


ره و رسم وفا و دین عترت را تماشا کن


ببین قدر علی را چون رود بر دوش پیغمبر


تمام بتکده لرزش نمودی از هراس او


بیاموزد به هر کس تا طریق بندگی داند

خب در مورد مدیران ((طنز))

  • Masoomi, من Masoomi ام کمتر هم گویم سخن** لازم التحریر باید مرد نیک اندیش را
  • مدیر سایت, هیچ کس همچو من افتاده این درگه نیست ***قوت باده دردی کش ما هست طناب!
  • گل ليلا, دست باید بود در هنگامه مشکل ولی
  • ** چون حباب از سد مشکلها عبورم خوشتر است:Kaf:
  • مدیر اجرایی, هر کس گمان کند که گل باغ، روزگار
  • **جز من به انتخاب خودشش دست چین کند
  • همچون صدف که قرعه بنامش زند همی
  • من میزنم زمین که عنانش رها شود!!
  • مدیر فرهنگی, ما درس ادب در ره میخانه نهادیم مجموعه دین را به هنر باز شناسیم...
  • عارف, هر گه که سوی مسجد و منبر روا ن شود** امید روزگار برایم مسخر است
  • حنیف, ای آنکه توان از ادب و رافت حق یافت **ما را بتو اندیشه توان بود ولاغیر
  • همکار تدوین, من نگویم که تو از کار ندانی چیز ی** لاجرم قرعه بدولت گری چین افتاد
  • سجاد, ما درس ادب پیش تو اموخته بودیم * سر در ره میخانه عشقت زده بودیم
  • افلاکیان, گفتی که رسوای زمانم گفتم بلی ای طرفه من**گفتی برایم نامه دارم،گفتم تویی دردانه من
  • صبوره زهراء, چون نبشناسم شما را چیز درخور می نگویم** من گرفتار زبانم هم زمینم و زمانم
  • اویس, ای اویس قرنی بوی تو از دور خوش است** همچو طبلی که صدا دارد و از دور خوش است
  • گفته بودند نبی بوی یمن میشنوید** من گرفتار یمن گشتم و از دور خوش است
  • سیده طاهره, هم سیدی و هم به طهارت منزهی* هم پادشاه حسنی و هم مرحم تنی
  • سیده راضیه, گفتند خلایق سخنت همچو مسیحا*هم زنده کند مرده و هم باز بمیرد
  • طاهر, ای طاهر قدسی چه سبب ساخته ای باز ** ایوان مدائن چه سبب گشته مدور!
  • *دلتنگ صاحب الزمان*, از بس ز حول روز قیامت شنیده ام*گردیده قسمتم سخن ناشنیده ام
  • من با تو همزمان شده ام تنگ دل ولی * دلتنگ صاحب دو جهانم نگشته ام
  • سـاغر, گفتی که پر کن ساغری از درد گفتم چشم هی**گفتی که در ده جام را گفتم برو اما به نی
  • خاتون عشق, خاتون عشق گفتی و جانم گرفته ای * خون خلایق است که شیشه رخته ای
  • اللیل والنهار, ناظمی گفتند روزی در اسک دین روز و شب* شغل او مامور بودن یا که ماذروریم ما!...
  • صادق, صادق آل عبا ان قائل آل محمد ** پاسدار پرچم فتحا مبینا خواهد امد!
  • ღ پریا ღ, همچو گل چند بروی همه خندان شده ای؟ ای که رویت شده خوشتر زمسیحا پریا
  • ابوالفضل, دستت به اب لب نزد و لب به آب دست** حیران نهاده ای بخود انگشت اب را
  • Reza-D, سلامی کرده ام دردی دوا کن * نگاهی سوی این شاگردها کن
  • نباید رفتنت بر ما شود فرض** که مسکینان عالم را دوا هست
  • *طهورا*, خوش بکار دوستان پرداختی *چون طهورایی گمانم نیستی!!
  • ریحانه النبی, بوی خوش تو هر که زباد هوا شنید ** فرداشش ظرف برده بسویی غذا دوید!!
  • rea1362, گر من از کار خویش شرم کنم * من همچون تویی افتخار کنم
  • baran bahari, من نمیدانم کجایی کیستی ** لاجرم عمر کسان میبیختی
  • باز باریدن گرفته ابر تو** جان عشاق طبیعت ریختی
  • یا عالی, الا ای عالی اعلا گل روی همه جانها** بگو بر جان من چندی چنین غوغا
  • بانوی برفی, باز بر گو ای که بانویی و در بر ف امدی* قصه ما را بگو اکنون بتو گردیم دوست
  • رایحهٔ بهشت
  • هر جا سخن به ببوی تو شد گشت پر ز عطر مجموعه جهنم و خلد سرای ما
  • ما حرف گل نگفته از عطر نشنویم
  • اما به یک اشارت تو پر شداست گل
  • هر جا رویم رایحه جانفزای توست** در انجمن سخن به سخن از ندای توست
  • چندین هزار جامه گلرنگ و عطر خوب ** باشد فدای طره گیسوی مشکبار

[="Black"]

شهره22;718021 نوشت:
خب در مورد مدیران ((طنز))

Masoomi, من Masoomi ام کمتر هم گویم سخن** لازم التحریر باید مرد نیک اندیش را
مدیر سایت, هیچ کس همچو من افتاده این درگه نیست ***قوت باده دردی کش ما هست طناب!
گل ليلا, دست باید بود در هنگامه مشکل ولی ** چون حباب از سد مشکلها عبورم خوشتر است
مدیر اجرایی, هر کس گمان کند که گل باغ، روزگار **جز من به انتخاب خودشش دست چین کند
همچون صدف که قرعه بنامش زند همی من میزنم زمین که عنانش رها شود!!
مدیر فرهنگی, ما درس ادب در ره میخانه نهادیم مجموعه دین را به هنر باز شناسیم...
عارف, هر گه که سوی مسجد و منبر روان شود** امید روزگار برایم مسخر است
حنیف, ای آنکه توان از ادب و رافت حق یافت **ما را بتو اندیشه توان بود ولاغیر
همکار تدوین, من نگویم که تو از کار ندانی چیزی** لاجرم قرعه بدولت گری چین افتاد
سجاد, ما درس ادب پیش تو اموخته بودیم * سر در ره میخانه عشقت زده بودیم
افلاکیان, گفتی که رسوای زمانم گفتم بلی ای طرفه من**گفتی برایم نامه دارم،گفتم تویی دردانه من
صبوره زهراء, چون نبشناسم شما را چیز درخور می نگویم** من گرفتار زبانم هم زمینم و زمانم
اویس, ای اویس قرنی بوی تو از دور خوش است** همچو طبلی که صدا دارد و از دور خوش است
گفته بودند نبی بوی یمن میشنوید** من گرفتار یمن گشتم و از دور خوش است
سیده طاهره, هم سیدی و هم به طهارت منزهی* هم پادشاه حسنی و هم مرحم تنی
سیده راضیه, گفتند خلایق سخنت همچو مسیحا*هم زنده کند مرده و هم باز بمیرد
طاهر, ای طاهر قدسی چه سبب ساخته ای باز ** ایوان مدائن چه سبب گشته مدور!
*دلتنگ صاحب الزمان*, از بس ز حول روز قیامت شنیده ام*گردیده قسمتم سخن ناشنیده ام
من با تو همزمان شده ام تنگ دل ولی * دلتنگ صاحب دو جهانم نگشته ام
سـاغر, گفتی که پر کن ساغری از درد گفتم چشم هی**گفتی که در ده جام را گفتم برو اما به نی
خاتون عشق, خاتون عشق گفتی و جانم گرفته ای * خون خلایق است که شیشه رخته ای
اللیل والنهار, ناظمی گفتند روزی در اسک دین روز و شب* شغل او مامور بودن یا که ماذروریم ما!...
صادق, صادق آل عبا ان قائل آل محمد ** پاسدار پرچم فتحا مبینا خواهد امد!
ღ پریا ღ, همچو گل چند بروی همه خندان شده ای؟ ای که رویت شده خوشتر زمسیحا پریا
ابوالفضل, دستت به اب لب نزد و لب به آب دست** حیران نهاده ای بخود انگشت اب را
Reza-D, سلامی کرده ام دردی دوا کن * نگاهی سوی این شاگردها کن
نباید رفتنت بر ما شود فرض** که مسکینان عالم را دوا هست
*طهورا*, خوش بکار دوستان پرداختی *چون طهورایی گمانم نیستی!!
ریحانه النبی, بوی خوش تو هر که زباد هوا شنید ** فرداشش ظرف برده بسویی غذا دوید!!
rea1362, گر من از کار خویش شرم کنم * من همچون تویی افتخار کنم
baran bahari, من نمیدانم کجایی کیستی ** لاجرم عمر کسان میبیختی
باز باریدن گرفته ابر تو** جان عشاق طبیعت ریختی
یا عالی, الا ای عالی اعلا گل روی همه جانها** بگو بر جان من چندی چنین غوغا
بانوی برفی, باز بر گو ای که بانویی و در بر ف امدی* قصه ما را بگو اکنون بتو گردیم دوست
رایحهٔ بهشت
هر جا سخن به ببوی تو شد گشت پر ز عطر مجموعه جهنم و خلد سرای ما
ما حرف گل نگفته از عطر نشنویم
اما به یک اشارت تو پر شداست گل
هر جا رویم رایحه جانفزای توست** در انجمن سخن به سخن از ندای توست
چندین هزار جامه گلرنگ و عطر خوب ** باشد فدای طره گیسوی مشکبار

سلام و عرض ادب

آفرین به این همه استعداد و ذوق:Kaf::Cheshmak:

پیشنهاد میکنم لینک پست را برای همکارانی که در موردشون شعر گفتید بفرستید:ok: [/]

صادق به صفا باب ادب باز نموده
در دفتر ما شعر و مثل،ساز نموده
گویی همگی مست و غزلساز شدیم
چون از هنرش در کف ما راز نموده

مرید الحسین (ع);717842 نوشت:
بهتر است وقتی تایپیکی را باز می کنیم با خود استدلال کنیم که آیا توان داریم آن را کنترل کنیم ؟


ما را نه سر شهرت و نام است ، نه تعریف
لیکن جهت اینک شده از سر به تهِ قیف!

من عاشقم و عشق مرا سوی شما برد
اما عدم بودن من ، شرط وفـــا برد

از دوست توقع بُوَدم فعل حمایت
نِی تا که رَوَم روی نماید به شکایت

یک گل بدهم خدمتِ آنی که "مرید" است
داند که "مرادش" به شهود است و شهید است

Reza-D;718267 نوشت:
من عاشقم و عشق مرا سوی شما برد
اما عدم بودن من ، شرط وفـــا برد

شنیدم عارفی وصف وفا کرد

در آن حدّی که گفتندش خطا کرد

بهین وصف خداوندی بگفتش

همان اسمی که از عالم نهفتش

همه راز جهان پنهان در آن نام

که جامع بُد ولی مانع برَِ خام

کسی طرح محبت در نینداخت

مگر اندر وفا باید که سر باخت

Reza-D;718267 نوشت:
من عاشقم و عشق مرا سوی شما برد
اما عدم بودن من ، شرط وفـــا برد

هرگز نرود نام وفا از دلم آری** هر گز نکشم پرده در ایام بهاری

گویند که بلبل همه جا عشق بیارد** ما مست مدام از عرق و باده صحاری

هر کس صفتی از تو پدیدار نماید** من از تو ندیدم بجز این درد خماری!!

اما چه خماری، که در این شهر غریبی* ناخورده می و شربت و دُردیم وخماری؟

زود است که تصمیم بگیرند زعشاق** تا باز دهد جان عزیزش به نثاری

ای مشعل سوزان طریقت ره ما زن** در خانه خود شمع بیارای به زاری

ما جمله به عشق احد و واحد و سرمد* گمگشته کوییم چو انسانِ به غاری

راهی که توان یافت به بیراهه کشاندیم* اندر پی هر باده فروشی به اسیری

رفتی و کسی یاد نمی کرد که بودی**همچون اثر رفته به بادی چو عبیری

ما تشنه و شرمنده احباب خدایا**حفظش بکن این دوست ز اوهام و ز تیری

ای

شهره برو جامه خود نیز رفو کن*** تا باز نگویند که شاهی و وزیری

مدیر فرهنگی;718208 نوشت:
صادق به صفا باب ادب باز نموده
در دفتر ما شعر و مثل،ساز نموده
گویی همگی مست و غزلساز شدیم
چون از هنرش در کف ما راز نموده

من چه باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم

( حافظ شیرازی )


آن دین که اسک دین براورد اشکِ دین را درآورد اشکی که از دین براید بر چشم اهلش سراورد ان اشک که از چشم اهلش برامد بر صورت عشق نیامد عشق بر کلاس درسش نشیند تا اشک دین براید. خنده با اشک هم اشک دین را شوق اورد.
سخنی داشتم ولی نشد چون جز شعر چیزی به جواب ندهند ولی خواهم گفت با مقدمات. حال مدیر دودل است که این خطوط شعر است یا هزل یا ..؟ که با اشکی این جملات را بشوید. چون اشک مدیر براید اشک جهان ببارد. صرف تشبیه بود.

گر بدادی دل خویش قلوه گرفتی سر خویش
دل نده و قلوه مده تا شود صورت تو بر سر خویش(سرمه کشیدن سر خویش یا چشم خویش؟ کدام؟)
گر گرفتی دل معشوق تو را. بقیه به گفتن نیاید.

عشقبازی;718505 نوشت:

آن دین که اسک دین براورد اشکِ دین را درآورد اشکی که از دین براید بر چشم اهلش سراورد ان اشک که از چشم اهلش برامد بر صورت عشق نیامد عشق بر کلاس درسش نشیند تا اشک دین براید. خنده با اشک هم اشک دین را شوق اورد.
سخنی داشتم ولی نشد چون جز شعر چیزی به جواب ندهند ولی خواهم گفت با مقدمات. حال مدیر دودل است که این خطوط شعر است یا هزل یا ..؟ که با اشکی این جملات را بشوید. چون اشک مدیر براید اشک جهان ببارد. صرف تشبیه بود.

گر بدادی دل خویش قلوه گرفتی سر خویش
دل نده و قلوه مده تا شود صورت تو بر سر خویش(سرمه کشیدن سر خویش یا چشم خویش؟ کدام؟)
گر گرفتی دل معشوق تو را. بقیه به گفتن نیاید.

شعر و غزل و نثر و رباعی و فکاهی
میگوی و بزن جار ، تو هر چیز که خواهی

اینها همه رنگیست به رخسار کلامت
زنهار که با رنگ ، ز رخسـار نکاهــی

بستن همه واجی ز وجوهی به وجاهت
سهل است ، نَهی گر سر خود را سرِ راهی
(نهی بر وزن وصی)

بگـذر ز سـر ریز شـدن بر گـذر ذر (عالم ذر)
مِی نوش و بنوشان مِی و خوش باش به شاهی

این فاعل و فعل و فعلاتن همه هیچ است
کو دشتی و ماهور؟ چه شوری چه سه گاهی؟!

زیر و بم ما جلوهء معبودیت اوست
رقصیم به سازَش همگی چون پر کاهی

قومی همه حیران شده اندر "بمِ" عشقش
در
"زیرِ" کمالش شده تسلیم سپاهی

دیدم هنرت گوهر نابی ست هنرمند
رنگی بزن از باطن شعرت به سیاهی

بسپار عنان کلماتت به ید الله
کافی ست کُنَد یار بر این عبد نگاهی

Reza-D;718572 نوشت:
شعر و غزل و نثر و رباعی و فکاهی
میگوی و بزن جار ، تو هر چیز که خواهی

اینها همه رنگیست به رخسار کلامت
زنهار که با رنگ ، ز رخسـار نکاهــی

بستن همه واجی ز وجوهی به وجاهت
سهل است ، نَهی گر سر خود را سرِ راهی

(نهی بر وزن وصی)

بگـذر ز سـر ریز شـدن بر گـذر ذر

(عالم ذر)
مِی نوش و بنوشان مِی و خوش باش به شاهی

این فاعل و فعل و فعلاتن همه هیچ است
کو دشتی و ماهور؟ چه شوری چه سه گاهی؟!

زیر و بم ما جلوهء معبودیت اوست
رقصیم به سازَش همگی چون پر کاهی

قومی همه حیران شده اندر

"بمِ" عشقش
در
"زیرِ" کمالش شده تسلیم سپاهی

دیدم هنرت گوهر نابی ست هنرمند
رنگی بزن از باطن شعرت به سیاهی

بسپار عنان کلماتت به ید الله
کافی ست کُنَد یار بر این عبد نگاهی

احسنتم بسیار بسیار زیبا سرودید.

سلام بر فرهیختگان گرامی
پیشنهاد
بخصوص به برادر بزرگوارم آقا رضا بنیانگذار این بخش .
اگر تمایل دارید و صلاح دوستان در این است تا :
ادامه این بخش را با « سرودن و ارائه اشعار در پاسخ به دیگران » ادامه بدیم .
این کار را چند شاعر بزرگ در پاسخ به هم انجام داده بودند اگر عزیزان استحضار داشته باشند .خیلی جالب و جذاب شده بود .
مانند همین که الاآن برخی بزرگانی مثل سرکار حبیبه و شهره و آقا رضا دارند میکنند .
اگر تمایل دارید رسماً بهمین شیوه با عنوان « پاسخ به شعر دیگران » ادامه یابد.
منوط به تدبیر شما بزرگان است .

Reza-D;718572 نوشت:
زیر و بم ما جلوهء معبودیت اوست
رقصیم به سازَش همگی چون پر کاهی
با عرض ادب خدمت استاد و سلامی
همچون پر کاهی که رسیداست به جایی

در خدمت او چند صباحی پی تحصیل
رفتیم و نشد پخته سخنهای فکاهی

ای عاقل فرخنده بگو راز شب شعر
یا فاعل و مفعول و یا جبر و ریاضی

هر گز نشود رام به یک بار زدن حرف
این نفس درون سرکش و بد عهد وخیالی

گویند که

صائب سخن از شعر نمونده
حافظ غزل ناب چو مستان خرابی

سعدی پی تحصیل ادب در دو گلستان
رفت است پی علم و ادب سوی عراقی

ما مانده و سرگشته بکوئیم مقیمت
ای انکه شدی محو به دریای حبیبی

گفتند خلایق چو تو استاد نباشد
گویم که بلی خوب سخندان جوانی

اما تو چو عزم سفر عشق نمودی
پرّان شده ای سوی جهان ، کوی به کویی

نه دست رسد بر تو که پیغام رسانم
نی حرف درستیست که گویم که بمانی

شهره سخنت نیست بجز وامق و عذرا
باید که شوی شهره به نیکی و به خوبی

زیر و بم عشق از ازل اما بتو گویم
«باشد که چو خورشید درخشان به درائی»حافظ

تقوا ، ورع و جود و سخا داشته باشی
در خانه دل عشق خدا داشته باشی