ஐஇ:: دعوت از کاربران شاعر اسکدین ::இஐ

تب‌های اولیه

2495 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شهره22;711729 نوشت:
من میدونم سنم از شماها کمتره

سلام از کجا می دانید؟!

شهره22;711729 نوشت:
سوادم که خودمم میدونم

تواضع؟،هر کس در حوزه تخصص خودش معلومات دارد.

شهره22;711729 نوشت:
ضمنا سرکار خانم حبـــیــبه شعرتون رو در وصف خودم خوندم منتظر حملات من بخودتون باشید ضمنا اماده باشید که میخوام ابیاتی رو بگم که نصفشم عربیه

شهره جان:آن شعر وصف خودم بود خطاب به شما.

یک موضوع دیگر به ذهنم رسید:"لذتی که در عفو است در انتقام نیست"

شهره22;711752 نوشت:
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی سرکار خانم حبیبه تشکر ممنونم

حبیبه;711755 نوشت:
شهره جان:آن شعر وصف خودم بود خطاب به شما

انشاالله
:doosti:

شهره22;711752 نوشت:
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی سرکار خانم حبیبه تشکر ممنونم:Gol:
جوابیه به استاد خوبم :

زخمه بر چنگ زدن بر منو تو آسان است*** چون که بر قامت ابیات نتی می بینیم
دلت از رنج دُرّر باریم اینک خون است ***گفته ات چون مثل سنگ و گهر می بینیم
گفته بودند که چون لعل شود در دل سنگ **بشود گاهی و با صبر محقق بینیم
1
گفته بودی که به استادی من شک نکنی*** این چه حرفی است تو را مرز جنون می بینیم
من و مجنون و تو شهره شهر آشوبی***همگی در ره معبود به ره می بینیم
شهره گفتا منشین با من دیوانه دهر** که تو را ذاکر ارباب جنان می بینیم

پ.ن: گویند سنگ لعل شود در مقام صبر ** آری شود ولیک بخون جگر شود

بابت تمام حرفهای ساده و خودمانی در ابیات عذر خواهی میکنم
(کلماتی چون ضمیر دوم شخص مفرد(تو)--- جنون،دیوانه)

وظیفه خودم دونستم در اسرع وقت جوابیه و تحقیقات و شرح ماوقع رو حضورتون تقدیم کنم
اون دوست عزیز هم که از اساتید بودند کلا از نت انصراف داده اند فکر کنم بله؟:Sham:
استاد و آبجی خوبم

سرکار خانم حبیبه این بیت هم تقدیم به شما گرامی و همراه خوبم

همه قبیله من عالمان دین بودند
:hamdel:
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت


آه کز حوصله ام شعر کنون بیرون است

شهره جان طبع روانت به مثل جیحون است

از فنون ادبیات شما مست شدم

شهره یِ شهر نِه ای شهرت تو افزون است

پ.ن

تقدیم با احترام:Gol:

اشعار میتونه در قالب پاپ و یا .... هم باشه؟ ولی با معنی و مضموم:Nishkhand:
منظورم سخنانش عامیانه باشه...یا مثه خواننده ها.......

monji-sec;711765 نوشت:
اشعار میتونه در قالب پاپ و یا .... هم باشه؟ ولی با معنی و مضموم:Nishkhand:
منظورم سخنانش عامیانه باشه...یا مثه خواننده ها.......

مشکلی نداره. تازه برا آقا معلم پارتی بازی هم میکنیم :ok:

ضمناً دوستان موضوع پیشنهادی من:

انتظار ظهور (صحبت با امام مهدی عج)

موضوع هنوز انتخب نشده ، این شعر فقط حال دلم هست خطاب به مولا مهدی(عج):

اشک من چون جویباری می چکد در دامنم
عهد خود بشکسته ام ، لاف تعهد می زنم!

حاضری هر جمعه در میدان و من سرگرم خواب
آخرش مولای من غایب تو هستی.... یا منم؟!

انشاالله عمری باشه کاملش میکنم

حبیبه;711762 نوشت:
آه کز حوصله ام شعر کنون بیرون است

شهره جان طبع روانت به مثل جیحون است

از فنون ادبیات شما مست شدم

شهره ی شهر نه ای شهرت تو افزون است


شهره شهر شدن خرج گزافی دارد
به ابد در ره مجنون بنشستن دارد

گاهی از قافله عشق سراغی گیریم
لاجرم جرعه این جام بلاها دارد

ما در این بحر به یک جوی قناعت بکنیم
نه چو جیحون که بسی دُرّ و گهر ها دارد

عاقبت دست در آغوش بت سیمینی
هر که جز وِرد حقیقت به زبانش دارد

ما در این بحر، تغزّل نتوانیم گرفت
تا که همراهیتان مونس و یارم دارد

شهره ،گفتم منشین در بر ارباب کنشت
جمله این راه خطرهای کلانی دارد

monji-sec;711765 نوشت:
اشعار میتونه در قالب پاپ و یا .... هم باشه؟ ولی با معنی و مضموم:Nishkhand:
منظورم سخنانش عامیانه باشه...یا مثه خواننده ها.......

مضموم؟؟؟؟ یا مضمون؟ :khandeh!:

baran bahari;711803 نوشت:
مضموم؟؟؟؟ یا مضمون؟ :khandeh!:

http://www.vajehyab.com/moein/%D9%85%D8%B6%D9%85%D9%88%D9%85
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - ملحق شده ، ضمیمه شده . 2 - واژه ای که دارای ضمه باشد.
منظور منم این بود بهش معنی ضمیمه شده یعنی معنادار باشه...پیرو کلمه قبلیش بود

شهره22;711793 نوشت:
شهره شهر شدن خرج گزافی دارد
به ابد در ره مجنون بنشستن دارد

گاهی از قافله عشق سراغی گیریم
لاجرم جرعه این جام بلاها دارد

ما در این بحر به یک جوی قناعت بکنیم
نه چو جیحون که بسی دُرّ و گهر ها دارد

عاقبت دست در آغوش بت سیمینی
هر که جز وِرد حقیقت به زبانش دارد

ما در این بحر، تغزّل نتوانیم گرفت
تا که همراهیتان مونس و یارم دارد

شهره ،گفتم منشین در بر ارباب کنشت
جمله این راه خطرهای کلانی دارد




شهره شهر شدن نسبت بی جایی نیست

این نه تنها نظر من که ضدش رایی نیست

طنز را با قلم و طبع شما باید خواند

گرچه بعد از گل آقا باز گل آقایی نیست

پ.ن

گل آقا نام مجلات طنز کیومرث صابری

نویسنده ی آن است که در سال

1383 مرحوم شدند،خدا رحمتشان کند:Sham:




monji-sec;711806 نوشت:
http://www.vajehyab.com/moein/%D9%85%D8%B6%D9%85%D9%88%D9%85
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - ملحق شده ، ضمیمه شده . 2 - واژه ای که دارای ضمه باشد.
منظور منم این بود بهش معنی ضمیمه شده یعنی معنادار باشه...پیرو کلمه قبلیش بود

خدایی منظورتون این بود یا الکی؟؟؟ :Cheshmak:
باشـــــــــــــــه... من اشتباه کردم :nevisandeh:

baran bahari;711810 نوشت:
خدایی منظورتون این بود یا الکی؟؟؟ :Cheshmak:
باشـــــــــــــــه... من اشتباه کردم :nevisandeh:

نه ولی جمله دو پهلو بود:khandeh!:
بالاخره ی دانشجوی رشته حقوق آینده باید بلد باشه خودشو یجور تبرئه کنه:Khandidan!:
من از شما عذر میخوام میخواستم کم نیارم البته جمله اون معنی رو میداد و براحتی میشد انکار کرد:Khandidan!::Gol:

monji-sec;711819 نوشت:
نه ولی جمله دو پهلو بود:khandeh!:
بالاخره ی دانشجوی رشته حقوق آینده باید بلد باشه خودشو یجور تبرئه کنه:Khandidan!:
من از شما عذر میخوام میخواستم کم نیارم البته جمله اون معنی رو میداد و براحتی میشد انکار کرد:Khandidan!::Gol:

من خودم فمیدم! واسه همین فوری تریپ اشتباهی برداشتم و عذر خواستم!!!
این ی نوع مظلوم نماییه :khaneh::khandeh!:
ی حقوقی هیچ وقت نمیتونه منو گول بزنه! هرچقدم ک استـــــــــــــاد باشه! :ok:

شهره22;711553 نوشت:
هر که باشد اهل دوزخ در جهان
می ستاید خود میان مردمان-------------------میستاید خود میان مردمان

آنکه خود را بیش از آن چیزی که هست------آنکه خود را بیش از آن چیزی که هست
می نشاند نزد مردم چیره دست-------------می ستاید میشود دلداده مست

دوست دارد تا به اوصاف نکو-----------------دوست دارد تا به اوصاف نکو
گر نباشد هم ، چنین آن زشت خو-----------هر زمان یادی کنند از روی او

لیک حَسب خصلت پَست درون ------------- لیک از بس نیست خوبی اندر او
او ستایش گردد از مردم فزون----------------می ستایندش به اسماء نکو

بارالها خادم از آن دور ساز------------------- بارالها خادم از وی دور ساز
ای خدای مهربان و چاره ساز---------------- هر دم از حال و هوای شوم او
.................................................. ................او که مسکین است و در درد و بلا
.................................................. ..................خود گرفتارش کند باد هوا


سلام
ممنونم از اینکه اصلاح فرمودید . اما اشعارم را از موضوع و مفهوم به در بردید . داشت بیچاره سر بر زیر انداخته بدون مزاحمت بر کسی راه خود می رفت که با تلنگر نابهنگام شما به بیراهه رفت و محزونانه بر آنچه بر او بستید اشک شماتت ریخت . عیب نداره هر چه از « دوست » رسد نکوست و « قابل تحمل» .
از اون کنایات ابتدایی هم به وجد آمدم . گرچه کمی سخت است انسان آنچه را ندارد به او « بچسبانند» . اما باز هم بر مصداق فوق الاشاره قابل تحمل است .
گرچه دلم میگوید دیگر شما را برای قضاوت بر نگزینم که با خشونت در رفتار و زمختی منطقتتان نرمش و ترحم را از او بستاندید لکن باز هم همان مصداق و همان تعارف دست و پاگیر و همان مخمصه دوستی و رحمت و عطوفت . وای که اگر این نبود شاخها همیشه درهم تنیده بودند و هیچ چیز و هیچ کس یارای رهایی آنان نبود .
مع الوصف آرزو می کنم شما را در آخرت لااقل به جای نکیر و منکر نبینم . و یا اینکه این دو جنابان هرگز از منطق شما برخوردار نباشند . ولی در هر صورت این دل خشونت پذیر من در تقلای محبت به شماست .

شهره22;711522 نوشت:
اما تا حالا فردی در این سایت به این خوبی ازم تشکر و قدردانی نکرده بود

سلام
چکار کنم افسار وجودم را داده ام دست دلم . بارها بهش تشر رفتم که مردم آزاری نکنه اما گوش نمیده که . کمی بی توجه هست . شما به بزرگی خودتون اونو ببخشین . تنبیهش می کنم دیگه از این کارهای ... نکنه .

شهره22;711752 نوشت:
زخمه بر چنگ زدن بر منو تو آسان است*** چون که بر قامت ابیات نتی می بینیم
دلت از رنج دُرّر باریم اینک خون است ***گفته ات چون مثل سنگ و گهر می بینیم
گفته بودند که چون لعل شود در دل سنگ **بشود گاهی و با صبر محقق بینیم1
گفته بودی که به استادی من شک نکنی*** این چه حرفی است تو را مرز جنون می بینیم
من و مجنون و تو شهره شهر آشوبی***همگی در ره معبود به ره می بینیم
شهره گفتا منشین با من دیوانه دهر** که تو را ذاکر ارباب جنان می بینیم

سلام استاد
شعرتون قشنگه چه کنم نمیتونم اونا رو نخونم . همین امر هم باعث میشه ایراداتشو بگم . آخه همیشه به قشنگا گیر میدن و زشتها را ازش رد میشن و چیزی بهش نمی گن . :khaneh:
پیش از کلمات ردیف که ( می بینم ) گذاشتید قوافی را اگر منظم و هم آهنگ می گذاشتید ....
مثلا همه را بر وزن (گهر ) و یا بر وزن ( یکی از آن کلمات پیش ردیف ) . البته شما استادید شاید اینی که نهاده اید همان باشد ولی ایراد مرا بعنوان یک ابهام برای شاگردت فرض کن .
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا انشاء الله .

Reza-D;711627 نوشت:
هر کدوم از شما سروران ، موضوع زیبایی به ذهنش میرسه بگه

سلام استاد
پیشنهاد بنده دو چیز است :
اول : اینکه شما خودتان انتخاب کنید چون گشاینده این بخش شمایید .البته همانطور که در پیش گرفته اید و بر مصداق « و امرهم شوری بینهم » عمل خواهید نمود نکو و شایسته است .
دوم : در خصوص موضوع پیشنهادی : به نظربنده ی حقیر بهتر است موضوعات دسته بندی شوند و هر وحله یکی از آنها به معرض سرایش قرار گیرند . مثلا در یک دوره موضوعات عرفاتی و یا عشق و در دوره هایی موضوعات مختلف مانند مذهبی - در رثا یا مدح اهل بیت - خدا - طبیعت - سیاست - طنز - و .... . البته موضوعاتی مانند ( شوخی با شاعران - طنز سیاسی و اجتماعی ) کارهای جالبی هستند که بنده در آنها قبلا کار کردم ( در سایتهای دیگر ) و جواب داده . ولی بهر حال منوط به تدبیر شماست .
سوم : انتخاب کنید اساتیدی که قرار است تذکر آنهم در حد اصلاح کارشناسانه بدهند . زیرا اگر کسی به این فن تسلط نداشته باشد و بخواهد ایراد تخصصی بگیرد در آنصورت سراینده که به کم داشت استاد ایراد گیرش مسلما واقف است به شدت سر خورده و دلگیر می گردد . آخر هر کسی بخواهد اشعار را تصحیح نماید اما در جایی دیده شود که اشعار آنطرف باصطلاح مصحح پر از ایراد است ، با خود می گوید آن کسی که خود در سرودن مهارت ندارد و اینهمه نکات حتی ساده را رعایت نکرده ، چگونه بر اشعار من نقد میکند و از این احساسها که میتواند درست باشد . و اینها در پیشرفت شاعران نوظهور و یا حتی شاعرانی که دستی بر این کار داشته اند خطرناک است .
چهارم: تمنا می کنم از کسانیکه معرفی نشده اند ( چون به هر حال مدیران محترم با شناخت معرفی می کنند ) برای کار تصحیح و کارشناسی بر ابیات ، مداخله کارشناسانه نکنند . ممکن است با شوخی و حرفهای خودمانی کدورتها رفع شود ولی ممکن است در پشت پرده حسب استدادها به کسی بر بخورد ولی بروز ندهد .

مرید الحسین (ع);711919 نوشت:
سلام استاد
سلام
به تمام دوستان گفتم که من استاد نیستم ولی باز اکثراً به من میگن استاد :Gig:

اگر دوستان عزیز منو به همون اسمم خطاب قرار بدن ممنون میشم

مرید الحسین (ع);711919 نوشت:
اول : اینکه شما خودتان انتخاب کنید چون گشاینده این بخش شمایید .البته همانطور که در پیش گرفته اید و بر مصداق « و امرهم شوری بینهم » عمل خواهید نمود نکو و شایسته است
دوستان موضوعات رو میگن بعد به ترتیب به اونها پرداخته میشه. البته بینش اگر شد خود من هم موضوع میگم


مرید الحسین (ع);711919 نوشت:
دوم : در خصوص موضوع پیشنهادی : به نظربنده ی حقیر بهتر است موضوعات دسته بندی شوند و هر وحله یکی از آنها به معرض سرایش قرار گیرند . مثلا در یک دوره موضوعات عرفاتی و یا عشق و در دوره هایی موضوعات مختلف مانند مذهبی - در رثا یا مدح اهل بیت - خدا - طبیعت - سیاست - طنز - و .... . البته موضوعاتی مانند ( شوخی با شاعران - طنز سیاسی و اجتماعی ) کارهای جالبی هستند که بنده در آنها قبلا کار کردم ( در سایتهای دیگر ) و جواب داده
پاسخ قبل

مرید الحسین (ع);711919 نوشت:
سوم : انتخاب کنید اساتیدی که قرار است تذکر آنهم در حد اصلاح کارشناسانه بدهند . زیرا اگر کسی به این فن تسلط نداشته باشد و بخواهد ایراد تخصصی بگیرد در آنصورت سراینده که به کم داشت استاد ایراد گیرش مسلما واقف است به شدت سر خورده و دلگیر می گردد . آخر هر کسی بخواهد اشعار را تصحیح نماید اما در جایی دیده شود که اشعار آنطرف باصطلاح مصحح پر از ایراد است ، با خود می گوید آن کسی که خود در سرودن مهارت ندارد و اینهمه نکات حتی ساده را رعایت نکرده ، چگونه بر اشعار من نقد میکند و از این احساسها که میتواند درست باشد . و اینها در پیشرفت شاعران نوظهور و یا حتی شاعرانی که دستی بر این کار داشته اند خطرناک است
حرف کاملاً درستیه. به روی چشم
ولی این انتظار دو طرفه ست. یعنی از دوستان دیگه هم انتظار هست اگر از نظرشون یکی از شاعران اشعار خودش ایراد داره ، ازش نظر کارشناسانه نخوان تا اون هم پاسخ بده. اگر هم نظر خواستن ، دیگه بعدش نباید گلایه ای داشته باشن

سلام به رسم یادگاری

کوه کندن در خور سرپنجه عشق است و بس
:Sham::Sham::Sham:
ور نه این زور و هنر در تیشه فرهاد نیست


بسم الله الرحمن الرحیم

کسی به سمت شعرها مرا روانه میکند
دوباره مثل بچه ها دلم بهانه میکند

هوای مه گرفته ام که درمیان آسمان
به زیر بارش دلم غمی جوانه میکند

دوباره روبروی من نشسته بغض یک غزل
وبیت های آشنا مرا نشانه میکند

چقدر خسته میشوم زشعرهای کاغذی
ز غم که خاطر مرا پر از ترانه میکند

فرار میکنم ولی کدام سوی نا کجا؟
کسی زمین دفتر مرا قباله میکند

یازهرا(س)

[=arial]دوستت دارم

[=arial]و عشق تو از نامم می تراود
[=arial]
[=arial]مثل شیرۀ تک درختی مجروح
[=arial]
[=arial]در حیاط زیارتگاهی.

زاهد به کرم تو را چو ما نشناسد
بیگانه تو را چو آشنا نشناسدگفتی که گنه کنی به دوزخ برمتاین را به کسی گو که تو را نشناسد

یارب;711976 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

کسی به سمت شعرها مرا روانه میکند
دوباره مثل بچه ها دلم بهانه میکند

هوای مه گرفته ام که درمیان آسمان
به زیر بارش دلم غمی جوانه میکند

دوباره روبروی من نشسته بغض یک غزل
وبیت های آشنا مرا نشانه میکند

چقدر خسته میشوم زشعرهای کاغذی
ز غم که خاطر مرا پر از ترانه میکند

فرار میکنم ولی کدام سوی نا کجا؟
کسی زمین دفتر مرا قباله میکند

یازهرا(س)


به نام خدا

یا رب این با که توان گفت که یارب سرمست

کرد، این جان مرا یا که به دل آینه بست

عکس شعرش چو رُخ یار به دل جلوه نمود

شعرم از یاد بِبُرد و دلم از غصه بِرَست

سخن دانی و خوش خوانی نمی ورزند در شیراز

:Hedye::Hedye:
بیا حافظ که تا خود را به ملک دیگر اندازیم


Reza-D;711945 نوشت:
ازش نظر کارشناسانه نخوان تا اون هم پاسخ بده. اگر هم نظر خواستن ، دیگه بعدش نباید گلایه ای داشته باشن

اینو خوب اومدی . مصداق همون شعره که میگه : خودم کردم که لعنت بر خودم باد . ولی .... خصوصی بهتون میگم .

آقای من
دل آرام گیرد چو بیند تو را
بمیرد ولی گر نبیند تو را

به زخمش ضُماد است با دیدنت
چه او را کُشد زخم نادیدنت

شوم مست تو گر ببینم رُخت
خُمارم ولی گر نبینم رُخت

کجا بهتر از تو بدیده کسی
ز تو نیک و برتر ندیده کسی

خوشم من که آخر ترا بینمت
گر اکنون ترا من نمی بینمت

چه حالی شود « خادم » از دیدنش
فسُردی گر از داغ نادیدنش

سلام من که یه چیزی میگم همه میریزید سرم که باز اومد حرف زد و حذف متون میشم و تهدید
اما وقتی نمیام باز هیشکی انورا افتابی نمیشه دوستان نیاید بیخودی هم تشکر و صلوات ندید من قرار نیست دیگه شعر بگم
اومدم بگم من دیگه بیتی نخواهم گفت وبلاگم رو سر بزنید بلد نبودم رنگی شده

شهره22;712501 نوشت:
اومدم بگم من دیگه بیتی نخواهم گفت

چرا؟!

به نظرم نباید میگفتم دوستان موضوع رو انتخاب کنن. البته هدفم این بود که همه مشارکت داشته باشن ، ولی چون موضوع نبود دوستان کمی از تاپیک فاصله گرفتن

به نظرم خود موضوع در درجهء دوم اهمیته و موضوع مهمتر ، حضور دوستان در این جمع شاعرانه ست

ضمن احترام به نظر دوستان ، فعلاً به ترتیب از موضوعاتی که گفته شد شروع میکنیم:

موضوع
انرژی هسته ای
(حق مسلم ماست) :Nishkhand:

Reza-D;712575 نوشت:
موضوع
انرژی هسته ای
(حق مسلم ماست)

از انرژی هسته اش ماند و انرژیش برفت// مثل چله که بگیری ده،ولی سیش برفت

دیگر از این حق چه مانده با توافق جان من//مثل سرمایه که خوردی اصل و هم فییَش برفت

پ.ن

فیش=فیئ

حبیبه;708951 نوشت:
سلام

صادق;708977 نوشت:
سلام

یارب;709006 نوشت:
سلام

مرید الحسین (ع);709008 نوشت:
سلام

ابوالفضل;709053 نوشت:
سلام

شهره22;709114 نوشت:
سلام

elina822;709138 نوشت:
سلام

من طلبه ام;709174 نوشت:
سلام

یاس133;709228 نوشت:
سلام

عارف;710597 نوشت:
سلام

سجاد;710646 نوشت:
سلام

baran bahari;710806 نوشت:
سلام

le123;710929 نوشت:
سلام

یکی دیگه.;711001 نوشت:
سلام

ضمن احترام به نظر دوستان ، فعلاً به ترتیب از موضوعاتی که گفته شد شروع میکنیم:

موضوع
انرژی هسته ای




حبیبه;712593 نوشت:
از انرژی هسته اش ماند و انرژیش برفت// مثل چله که بگیری ده،ولی سیش برفت

دیگر از این حق چه مانده با توافق جان من//مثل سرمایه که خوردی اصل و هم فییَش برفت

پ.ن

فیش=فیئ

سلام
نمیخواین ادامه ش بدید؟
به نظرم یه نمه روش کار کنید هم میتونید زیباترش کنید هم ادامه ش بدید

Reza-D;712613 نوشت:
سلام
نمیخواین ادامه ش بدید؟
به نظرم یه نمه روش کار کنید هم میتونید زیباترش کنید هم ادامه ش بدید

سلام علیکم

وقتی ما فی الضمیرت را با همین دو بیت می توانی بیان کنی،اطاله کلام

چه سودی دارد؟

اما زیباتر قطعا می تواند باشد، اگر نظری دارید بفرمائید.

با سپاس

حبیبه;712622 نوشت:
سلام علیکم
وقتی ما فی الضمیرت را با همین دو بیت می توانی بیان کنی،اطاله کلام
چه سودی دارد؟
اما زیباتر قطعا می تواند باشد، اگر نظری دارید بفرمائید.
با سپاس

حرف حقه :ok:

جور دیگه ای منظورم رو عرض میکنم. اگر شد شعری با ابیات بیشتر هم بگید
در مورد این شعر هم نظرم فقط اینه که وزنش رو کمی تغییر بدید تا خوندنش روان تر بشه

Reza-D;712627 نوشت:
حرف حقه :ok:

جور دیگه ای منظورم رو عرض میکنم. اگر شد شعری با ابیات بیشتر هم بگید
در مورد این شعر هم نظرم فقط اینه که وزنش رو کمی تغییر بدید تا خوندنش روان تر بشه

خودم خیلی روان می خوانمش،به نظرم مشکل وزنی ندارد،اما اگر به نظر شما مشکلی دارد لطفا بفرمائید.

دوستان ببخشید خارج از موضوعه. دلم گرفته بود گفتم این شعر رو بنویسم

مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی بینم
.
.

.
کنون دم در کش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست ، آن دم هم نمی بینم

((سعدی))

مرا در ماتمت سعدی شریکم کن ، که میسوزم
ولی از بهر این آتش ، کمی شبنم نمی بینم

دَمادَم غم به دل دارم ز هر رنگی به هر سازی
که یک دم ، آن دمی ، کین غم ، بگردد کم ، نمی بینم

چگر خون شد ، دل آشفته ، پریشان حالتی دارم
رفیق هم سخن ، شاید ، ولی همدم نمی بینم

من و تنهایی و اشک و شب و شمع و پریشانی
میـان جمع آدم هـا ، ولـــی آدم نمی بینم

به زیر بار غم گر چه ، هنوز از پا نیفتادم
ولیکن این قدم ها را ، دگر محکم نمی بینم


میان گریه می خندم ، به حال خویش و همکیشان
که این زنجیر حیرانی ، جدا از هم نمی بینم


به هر شکلی که می بینم ، نباشد گفتنی این راز
کنار خویش همرازی بجز قلبم نمی بینم


تو دم در میکشی سعدی ، رضا هم دم فرو بندد
که در دنیا مجال دم کشیدن هم نمی بینم

((رضا-د))

Reza-D;712648 نوشت:
دوستان ببخشید خارج از موضوعه. دلم گرفته بود گفتم این شعر رو بنویسم

مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی بینم
.
.

.
کنون دم در کش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست ، آن دم هم نمی بینم

((سعدی))

مرا در ماتمت سعدی شریکم کن ، که میسوزم
ولی از بهر این آتش ، کمی شبنم نمی بینم


دَمادَم غم به دل دارم ز هر رنگی به هر سازی
که یک دم ، آن دمی ، کین غم ، بگردد کم ، نمی بینم

چگر خون شد ، دل آشفته ، پریشان حالتی دارم
رفیق هم سخن ، شاید ، ولی همدم نمی بینم

من و تنهایی و اشک و شب و شمع و پریشانی
میـان جمع آدم هـا ، ولـــی آدم نمی بینم



به زیر بار غم گر چه ، هنوز از پا نیفتادم
ولیکن این قدم ها را ، دگر محکم نمی بینم


میان گریه می خندم ، به حال خویش و همکیشان
که این زنجیر حیرانی ، جدا از هم نمی بینم


به هر شکلی که می بینم ، نباشد گفتنی این راز
کنار خویش همرازی بجز قلبم نمی بینم


تو دم در میکشی سعدی ، رضا هم دم فرو بندد
که در دنیا مجال دم کشیدن هم نمی بینم

((رضا-د))

بسیار زیبا بود،احسنتم.

حبیبه;712633 نوشت:
خودم خیلی روان می خوانمش،به نظرم مشکل وزنی ندارد،اما اگر به نظر شما مشکلی دارد لطفا بفرمائید.

مشکل دار بودن یه حرفه و بهتر شدن یه حرف
عرض من هم این بود که بهتر از این بشه وگرنه مشکل وزنی نداره
شعرهای خودم هم گاهی این توقف ها رو داره. حتی اشعار شاعرهای بزرگ مثل حافظ و سعدی ، چون سرودن شعر بدون توقف واقعاً سخته

اما چون فرمودید میگم ، جاهایی که قرمز کردم میشه روش کار کرد:

از انرژی هسته اش

ماند و انرژیش برفت// مثل چله که بگیری ده،ولی سیش برفت
دیگر از این حق چه مانده با توافق جان من//مثل سرمایه که خوردی اصل و هم فییَش برفت

همچنین خود قافیه ها که با

((ییَش)) تمام میشن
باز هم تاکید میکنم اینها ایراد جدی نیست ، فقط جای بهتر شدن داره

برای تنوع ، یه نگاه طنز و دور از حواشی به بحث انرژی هسته ای و توافق بر سر تحریم ها

بنام خدا

کار ما قفل شده و معطل یک کلیده ************* یکی گفت کلیدشو دست روحانی دیده (البته جناب آقای روحانی ، ولی برای شعر مجبورم خلاصه بنویسم)

این کلید یه سرّیه که هر کسی نداره************ چی بگم؟ کلید که نه ، خودش یه شاه کلیده

پنج و یک جمع شدن و ناز اونو خریدن *********** ولی اون کلیدشو به هیچ کــســی نمـیـــده

گفتنش این آمریکا اصن شوخی نداره!*********** گفت غلط کرده بابا ، واسهء خودش چریده! :ok:

اوباما پرسید ازش واسم چه آشی پختی؟! ******* گفت که پاسخش عزیز ، دیگه دست حمیده(حمیییییییییییییییید! آشش چیه؟ //// حمید: تبرک! :Moteajeb!:)

تو رگش ، بجوش اومد خون ، این یارو اولانده! ****** این چیه فرانسوا جون ، سرخ رگه یا وریده؟! :khaneh:

جان تری قاط زده از دست ظریف ، واویلا!********* اون طــرف رنگ رخ نتــانیــاهــــو پــریــده!

انشــــاالله که آهِمون دامَنِشــــو بگیـــــره ******** هر کی که هوای نحسش سوی ما وزیده

چه بد و چه خوب ، واسه نتیجه گیری زوده ******* قصهء آینـده رو کـــی دیده کـــی شنیده؟

توی این مُصیبَتا که دیده چــشمِ مـــلـــت********* شاید این شانسیه که به سمت مـا دویده

سلام
خب من خدمت همه كارشناسان با صفاي سايت عرض ادب و احترام عرض مي كنم بهانه اي شد كه چند كلامي در اين مجلس بي ريا سخن برانم:khandeh!:
جهنم و ضررش بذاريد ي درس اخلاق بدم
ي روز تو سالن مركز ملي داشتم مي رفتم ديدم يكي از حضرات كارشناسان تأسف همي لپ لپ خوردي و انگشت حسرت گزيدي. دوستش مر او را گفت: يا شيخ! انا حبيبك الشفيق از بهر خداي بگوي تو را چه مي شود. شيخ حلقات اشك از دم مشكش ريزان شد و گفت: ما چقدر بدبختيم كه از توفيق تبليغ ديني همي محروم هستيم.
من كه قصد شنيدن و استراق سمع نداشتم جلو چند قدمي همه روان شدم و گفتم: ايها الشيخ العزيز لماذا انت تقول هكذا مگر ما اينجا برگه چغندر همي مي چينيم؟! پس ما اين جا چه مي كنيم؟! تبليغ علي اقسام و هر فردي متناسب با استعداد و شخصيت و رغبت و عشقش تبليغي را گزينش مي كند. ما هم اين مدلش را پسنديده ام يا شايد اين تبليغ ما را پسنديده است ( گواراي مان باد)
من كه در مشاوره تلفني گوش هايمان را در راه خدا داديم كه خود ديه يك انسان كامل همي گردد باورت نمي آيد همي تواني بپرسي از شركت بي مه و با مه.:Nishkhand:
باز از بهر خداي در مشاوره اينترنتي چشم و انگشتان مان و ستون فقراتمان مي دهيم.
خلاصه اغلب آخوندهاي سنتي، مبلغان مجازي را قبول ندارند و مبلغان هم مشاوران مجازي و مشاوران مجازي هم هر سه را:Cheshmak:( چه شود)

.................
خب واقعا ما اگر خودمان باور نكنيم كه كارمان تبليغ ديني است آن هم از نو به روزش كه هيچ. من تبليغ سنتي را «لازم» است و اين تبليغ را «متعدي»:khaneh:
البته اين نوع تبليغ آفاتي هم داره مردم نمي دونن كه ما پشت سيستم چه مي كنيم. همسايه ما مي گفت شما از حوزه حقوق مي گيريد. گفتم نه ( نگفتم ليست از مركز ملي گرفته اند شهريه ما را از بيخ قطع كرده اند) گفتم نه. من من در برابر كارم حقوق مي گيرم. گفت: پس بايد مال پدري خوبي داشته باشي آخه زياد در خونه هستي مردم دو شيفت و سه شيفت مي روند سر كار.
گفتم قربون شكل ماهت برم داستان ما همان «توش خودمون را كشته بيرونش مردم را» است.
گفتم به كار ما مي گويند دوركاري يا خانه كاري. من رد خانه مثلا خير سرم تدريس دارم و.................خلاصه ميان عاشق و معشوق رمزي است چه داند آن كه اشتر مي چراند:Nishkhand:
ولي
[HL]پيشنهاد مي كنم[/HL] (جدي )
ي تقدير نامه اي براي كارشناسان فضاي مجازي فرستاده شود ما كپي رنگي بگيريم البته پول قاب خاتم كاري هم بفرستند خودمان قاب بگيريم بزنيم در اتاقمان لااقل اقوام و مهمان ها نگويند عجب حالي مي كنند اينا. به چاه نفت وصل هستند. اين نگويند خدا روزي رسونه پس كي بگه.
مي گفت: روزه مال شماست كه زير كولر هستيد و از صبح تا شب عكس هنر پيشه هاي مونث را مي بينيد (لااله الاالله، مؤمن همه را به كيش خود پندارد):Nishkhand:
باجناق من فكر مي كنه اين كار مثل رانندگي قطار است فقط ميشينه پشت سيستم و چايي مي خوري ( نمي دونه جناب طاهر نميذاره نفسي چاق كنيم صد رحمت به چاه كني گاهي چاق كن چاپقي مي زنه تو رگ و چايي مي ره بالا:khaneh:)

به حامي گفتند: بي ادبي از كه آموختي گفت از كارشناسان اسك دين
البته
ببخشيد
ادامه داره
هر كار مثبتي آنها انجام مي دادند من عكسش را انجام مي دادم:Nishkhand:

امضا/ حامي
كارشناس عكس دين ( ببخشيد اسك دين):Gol:
خب
كاري نداريد من دارم مي رم صداي پاي مدير عكس دين داره مياد:khaneh:

حامیا خوش ذوق وخوش پیمانه ای
عاقلِ ؟ یا مستِ و یا دیوانه ای ؟
این سخن ها را ز کی آموختی ؟
راست گفتی لِک صد جان سوختی
ای پسر این گفته ها شیرین بود
لِک می دانی کمی سنگین بود
اسک دین را عکس دین خوانی شما
این عسل را انگبین دانی شما !
این چه حرف است ای بزرگ خوش سخن ؟
ای چو ماه چارده در انجمن !
ای منزه از ریا و از دغل
ا ی منزه از شعارو ز خلل
واعظان کان جلوه در محراب داشت
قصه های عشق در لب تاب داشت
حامی ما در میان خانه گم
قصه می بافد برای خام وخُم
کس چه داند اهل تبلیغ است وشور ؟
در مصاف صد جوان اهل زور
ای ادب آموز اهل اسک دین !
حامی دین خدا اندر زمین
ای مشاور شور بر پا کرده ای
اهل منبر را تو رسوا کرده ای
هی مگو از کار های آن حریف
از صفا و لطف آن مرد نحیف
خشم گیرد بر خدا وبر حبیب
او خودش را نیک می داند طبیب
رو منبر نسخه می پیچد ز دین
تا شفا یابد وجود ناز نین
حامیا تبلیغ رفتی راست گو
چون نبودی مدتی در گفتگو
رفته بودی گل بچینی ای جوان
می کنی گل های خود اکنون نهان
تا بگیری نان دیگر از تنور
این بود از شأن حامی خیلی دور .
حامیا از این مدیر ترسی مدار
چون که باشد مرد ناز و شهریار .

( حامی عزیز !
از متن ادبیانه وادبانه شما مشعوف شدم .
دریغ آمد چند شعر نا پخته برات سر هم نکنم . خیلی نازید .
خدایش خیلی نازید )

حبیبه;712633 نوشت:
خودم خیلی روان می خوانمش،به نظرم مشکل وزنی ندارد،اما اگر به نظر شما مشکلی دارد لطفا بفرمائید.

مشک آنست که ببوید - نه آنکه عطار بگوید .
منظورشون این بوده که ما بیسوادان هم متوجه بشیم .:khaneh:

Reza-D;712648 نوشت:
من و تنهایی و اشک و شب و شمع و پریشانی
میـان جمع آدم هـا ، ولـــی آدم نمی بینم

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر - کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

Reza-D;712656 نوشت:
اما چون فرمودید میگم ، جاهایی که قرمز کردم میشه روش کار کرد:

به نظرم متوجه طرز قرائتشون نمیشین . چون مشکلی ندارن و خیلی روانند .

صادق;712722 نوشت:
سلام
خب من خدمت همه كارشناسان با صفاي سايت عرض ادب و احترام عرض مي كنم بهانه اي شد كه چند كلامي در اين مجلس بي ريا سخن برانم

همیشه همینطور تبلیغ میکنید ؟ بدون دانستن موضوع بحث چیزهایی دیگر میفرمایید ؟ مخاطبان شما بهره هم می برند ؟ :Moteajeb!:
وای بر ما مستمعین سی ساله ی شما .:Nishkhand: (طنز بود به دل مگیر )

مرید الحسین (ع);712795 نوشت:
مشک آنست که ببوید - نه آنکه عطار بگوید .

عطاری که عمر بر سر کار عطاری گذارده باشد سخنش حجت است برای آنکه قوه ی بویشش را زکام خلل رسانده است.

لطایف الشعراء اسک دین/جدی تلقی نفرمائید.

حبیبه;712801 نوشت:
جدی تلقی نفرمائید.

هر چه از دوست رسد نکوست .برخی اوقات یک سیلی بر گوش اسباب مرحمت است .

خودتون خواستید . هرچه بادا باد .

از چه رو آزُرده اند در فصل تدبیر و امید؟
این چنین دل مُرده اند این نسل ، زین وعد و وعید؟

گفتم آخر چیست کاینسان حذف شد یارانه گفت
چون که وا ننمود قفل انتظارم آن کلید

فرق غیرت چون شکفتند در نگاه هسته ای
کی دگر دل خوش کند زین افتخارات جدید؟

حیف باشد وارثان صحنه ی رزم و دفاع
گشته اند بازیچه ی شیطان مکّار و پلید

راست بود انگار پای ملت اندر انتخاب
پس چرا یکباره پا در انتخاب خود خلید ؟

خواستند تا گوی لاف از دولت پیشین بَرَند
عاقبت گوی تعادل هم ز جای خود سُرید

هر چه گفتند از تَورّم تا کنند تغییر رأی
از سر بیچاره ی «خادم» پس آن معنا پرید

به نام خدا

طنزی جدی

اندر حکایت زرق و برق دنیا

و زوال آن
....................................................

ای خدا این وصل را هجران مکن

زرق و برق نام ما پنهان مکن

چون حبیبه می درخشیدی به سایت

نوبتش پایان گرفت و شد چو نایت(night)

روزگارم شد سیاه و پر ز دود

از تغیّر و ز تبدّل یا ودود

این نشانت می دهد دل خوش مکن

دار تغییر است دنیا، گوش کُن

این نصیحت می کنندت روز و شب

دست از دنیا بشو یا بو لهب(ابو لهب)

یا که دستت می کَند با جبر و زور

خالقت با مرگ، ای با حق نفور

چون علی گفته است دنیا را مَمَر(گذرگاه)

چون شوی در حُب دنیا مستقر؟!

این حکایتها ز دنیا باقی است

گوش کی دارد کسی کو یاغی است

پ.ن

در هر چیز آیتی پنهان است

گر دیده بگشایی :Rose:

سلام و عرض ادب

شعری با کمی زیرسازی حماسی :Nishkhand:

ای که دل خوش کرده ای بر این توافق های واهی
میکَنـــی با این کلیـــد و ان کلیـــــد هر روز چاهی

گو که بر ما چیست معنی این همه میهن فروشی
زن بر این شیطان بد طینت دمی هم یک خروشی

این همــه ایـــران و ایرانـــی و غیــــرت در کنــــارت
از چه میترسیم که با لـــــــبخند میـــگردیم غــارت

هسته و بمب و ســـلاح و موشــک و ترس خیالی
نیستند جز یک بهانه ، عقـل هاشان گشته خالی

داد و فریاد و هوار و این همه تحـــریم و بمب بست
پشت پرده چهرهاشان ترس و ترس و ترس و ترسست

نیست ایران پنبه دانه ، نیست خاکش جای شیطان
گــــو بــر ان اشــــتر دلان دیر فهـــم خون به دنـــدان

گر فقط یک دم خیــــالی ، گر کند سویــــش نگاهی
پیش از انکه روی برگرداند و فکرش کند قصد تباهی

میشوم چون اب و اتش ، غیــرتــم چون باد و طوفان
میـــزنــــم از ریشـــه بنیـــاد و بنـــا پســــت شیطان

مرید الحسین (ع);712798 نوشت:
به نظرم متوجه طرز قرائتشون نمیشین . چون مشکلی ندارن و خیلی روانند

سلام مرید عزیز
من هم ابتدای صحبت به خود ایشون هم گفتم که چیزایی که میگم ایراد نیست فقط جای بهتر شدن داره
تعارف هم نکردم چون هم من اهل تعارف بیخودی نیستم و هم میدونم خانم "حبیبه" در این قید و بندها نیستن

اما دلیلم رو میگم هم خدمت شما هم خود ایشون:
جاهایی که کلمه به یک صدای کوتاه ختم میشه ، اگر در وزنی قرارش بدیم که در اون قست صدای بلند قرار میگیره ، مجبور میشیم که صدای کوتاه رو بصورت بلند بخونیم
و این موضوع باعث میشه که روان بودن شعر کم بشه. برای اینکه مشخص بشه ایراد من صرفاً به شعر ایشون نیست ، ابتدا این اشکال رو از شعر خودم و همچنین شعر جناب سعدی میارم و روی اون توضیح میدم ، بعد در مورد شعر سرکار "حبیبه" هم مطرح میکنم

به قسمت قرمز رنگ در شعر من توجه کنید

چگر خون شد ، دل آشفته ، پریشان حالتی دارم

رفیق هم سخن ، شاید ، ولی همدم نمی بینم

وزن شعر من چیه؟
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
= بعد از "ف" باید صدای کشیده قرار بگیره ((آاااااا)). همینطور بعد از "ع" ، باید صدای کشیده قرار بگیره ((یییییی))
در قسمت قرمز رنگ شعر من ، حرف
"ق" منطبق میشه بر "ع" (ع در وزن) پس صدای بعد از اون باید منطبق بشه بر ((یییییی)) یعنی باید یک صدای کشیده باشه
ولی اینطور نیست! چون من بعد از حرف
"ق" ، صدای کوتاه قرار دادم. یعنی: ـــــِــــ (کسره) و وزن واقعی این بخش از شعر من تبدیل شده به: مفاعلن (بدون "ی")
اما برای اینکه شعرم جور در بیاد اون رو با صدای کشیده میخونم: رفیق ِ ِ ِ ِ هم سخن......

حالا بیایم بصورت مثالی یک صدای کشیده رو جایگزین میکنیم. مثلاً میگیم: رفیقی هم سخن....

خودتون مقایسه کنید:
رفیقِ هم سخن ، شاید ، ولی همدم نمی بینم
رفیقی هم سخن ، شاید ، ولی همدم نمی بینم

حالا همین ایراد در شعر جناب سعدی:
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی بینم

دیگه توضیح کامل نمیدم فقط بصورت مثالی اصلاحش میکنم:
مرا رازیست اندر دل به خون
از دیده پرورده

و حالا همون اشکال در شعر سرکار خانم "حبیبه":
از انرژی هسته اش ماند و انرژیش برفت// مثل چله
که بگیری ده،ولی سیش برفت
دیگر از این حق چه مانده با توافق جان من//مثل سرمایه که خوردی اصل و هم فییَش برفت

وزن شعر سرکار "حبیبه" چیه؟
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
اما وزن حقیقی در این بخش از شعر ایشون ، این هست:
فاعلاتن فعلاتن (دومی بدون "ا")
که بگیری = فعلاتن (نه فاعلاتن) چون "ه" در واقع بصورت ـــِـــ خونده میشه ، یعنی صدای کوتاه

حالا یه صدای بلند بجاش قرار می دیم. مثلاً صدای "و":
مثل چله که بگیری ده ولی سییش برفت
مثل چله ک
و بگیری ده ولی سییش برفت

قضاوت با خودتون

باز هم تاکید میکنم این نوع تغییر در شعر اجتناب ناپذیره. همونطور که دیدید در شعر خودم و حتی اشعار کسی مثل جناب سعدی هم چنین موردی وجود داره
اگر وقت گرفته نمیشد ، از شاعران دیگه مثل حافظ و فردوسی هم همین ایراد رو میاوردم
اینها ایراد نیست بلکه اختیار شاعر هست. واقعاً پیدا کردن اثری که این ایراد رو نداشته باشه مشکله
حرف من هم از بابت بهتر شدن بود و نه ایراد گرفتن (البته توی توضیحات از کلمهء "ایراد استفاده کردم ولی اصطلاح بود و منظورم همون بحث بهتر شدن هست)


Reza-D;712885 نوشت:
باز هم تاکید میکنم این نوع تغییر در شعر اجتناب ناپذیره. همونطور که دیدید در شعر خودم و حتی اشعار کسی مثل جناب سعدی هم چنین موردی وجود داره
اگر وقت گرفته نمیشد ، از شاعران دیگه مثل حافظ و فردوسی هم همین ایراد رو میاوردم
سلام از اینکه سعدی علیه الرحمه رو رو با خودتون قضاوت میکنید بخودم می بالم:Sham:
و
از اینکه اشتباهات وزنی ابیاتتون رو با استاد شعر و ادب
سعدی شیرازی هم پوشانی میکنید
تشکر و قدر دانی میکنم

من که زیاد بلد نیستم و در حد یه دیپلمه ادبیات نمیدونم چی به چیه اما اگر شعر قراره بگید

بدون ایراد بگید
من که اصلا با سیاست

کلید داری روحانی و تبلیغاتش و شرکت در نشست 5+1 و نتیجه اون راضی نیستم و میدونم آخرش دعوا پیش میاد

اما باید بگم موضوعتون هم بحدی مسخره هست که نمیخوام بیتی رو بگم:Narahat:

فقط اگر اجازه هست برای دل خودم و البته با کنایه در مورد کار آمریکا نسبت به توافق هسته ای یه چیزهایی رو بنویسم
اگر قراره حذف بشه خواهشا قبلش بهم بگید تا در وبلاگم لااقل کپی کنم:read:

http://www.askdin.com/blogs/recent-entries/
شاعره شیرین سخن

مرحومه پروین اعتصامی میفرمایند:

1-تو خنده میکنی و گریه میکند گلزار********* از این گریستن و خنده بد گمان شده ایم
2-زمان بستن عهدی به ما نداد سپهر**** سحر شکفته و هنگام شب خزان شده ایم....


پ ن 1- خنده ظریف و جان کری و دلواپسی مردم و دلسوزان نظام
پ ن 2- گذشت زمان و سر امدن فرصتها و از بین رفتن خون شهدای هسته ای و پر شدن چاههای
... و .... و... و...

********************************************
به جان جان کری و دوستان نابابش *** به حرمت قدَم یاوران این خاکش

دلا دلالت خیری کنم بهانه مجوی** هر انچه گفت و شنید است در نظر دارش

یکی نظر نکنی سوی مردم عامی ** میان عهد اُخوت کجاست آثارش

همه برای دَمی یک کلید میدیدند** کلید گشته گم و خونبهای یارانش؟

مراد شهره از این گفتن و شنیدنها** همین بس است که گشته گواه یارانش