کثرت

نفس بسیط چگونه می تواند ترکیب بردار باشد؟

  1. با عرض سلام و تشکر فراوان –صدرالمتالهین معتقد است آن نفسی که در عالم ذر مورد خطاب الهی قرار گرفت نفس کلی انسانی بوده که بعدها نفس جزپی هر انسانی هنگام بلوغ نطفه (در یک مرحله خاص) از این نفس کلی جدا شده و به آن شخص تعلق گرفته شده است. سوال اینجاست که نفس بسیط چگونه تجزیه شده است؟ مگر بسیط ترکیب دارد؟ - پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگذارم.

مخلوق یا تجلی؟

انجمن: 

بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَلِیُّ اعظم یا الله
سلام.
سوالی دارم و به دنبال اون هستم این هست که عالم مخلوق است و از مرتیه فعل خداوند یا تجلی و در مرتیه ذات؟
طبق مطالعاتی که کردم گویا متکلمین بر این باورند که خدا قدیم هست . عالم حادث .یعنی در مرتیه اول ذات خدا بوده و بعد حق اراده کرده و به علت فیاض بودن فعل انجام داده و خلق صورت گرفته.
و فلاسفه میگوییند هم خدا و هم عالم قدیم هستند بطوری نمیشود خدا را بدون فیضش فرض کردن همانجور که نمیشود خورشید را بدون نورش فرض کرد.با این فرق که عالم نیازمند خدا هست
اگر گفته متکلمین درست باشد و عالم حادث باشد و در مرتیه بعد از ذات قرار گیرد.در نتیجه ما مخلوق خدا هستیم .چراکه در مرتیه فعل خدا صورت گرفته ایم . پس همانجور که جیر و اختیار در مقام فعل تعریف میشود باید سوال کرد که ایا خداوند در انجام این فعل مختار بوده یا نه؟
اختیار یعنی توانایی در انجام یا عدم انجام فعلی
از انجا که خدا جمیع الکمالات است فیاض است . بر طیق این صفت درخواست ممکن الوجود مبنی بر بوجود امدن را رد نمیکند و به او وجود میخشد. حال اگر خدا در این امر مختار باشد میتواند و باید بتواند به هیچ ممکن الوجودی وجود نیخشد.که در این صورت خداوند به ممکن الوجود بخل ورزیده چرا که او را خلق نمیکند.پس او بخیل است
از انجا که نمیتواند بخیل باشد چرا که بخل متضاد tفیض است در نتیجه نمیتواند خلقی نداشته باشد .پس او باید و باید خالق باشد و اختیاری در انجام فعل خلق ندارد .
اما اگر گفته فلاسفه رو در نظر بگیریم .که عالم و خدا هر دو قدیم هستند .باید گفت در این صورت عالم در مرتیه فعل خدا صورت نگرفته بلکه از ازل و در مرتیه ذات خدا با او بوده همانند نور خورشید با خورشید.پس در این صورت فعلی صورت نگرفته .(البته فلاسفه میگویند برخی چیزها قدیم هستن و برخی حادث)پس ان چیز که قدیم هست (جز خدا) با این که نیازمند خدا هست اما به اراده خدا متصل نیست.چرا که اراده در مرتیه فعل تعریف میشود.وجود چیزی که قدیم هست دست خدا نیست و خدا در معدوم کردن ان عاجز.همانجور که نمیشود خورشید را بدونه نورش فرض کرد خدا را هم نمیشود بدون تجلی خود فرض کرد.در نتیجه وقایع و حقایقی هستند که وجودشان تحت اختیار خداوند نیست .
از پاسخگو درخواست دارم مطلی رو یرام روشن کنه.ممنون

تاپیک مقالات انجمن کلام و عقاید

بسم الله الرحمن الرحیم


سوال :

چرا تعدد زوجات با فطرت خانمها سازگار نيست ولي بر مردا يه امتيازه
خانمها كلا حقوقشون خيلي كمه در قران هم هست و للرجال عليهن درجه...ميخوام علتش بدونم

پاسخ :

اولاً اسلام تعدد زوجات را بدون قید و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسى وضع محیطهاى مختلف قبل از اسلام به این نتیجه مى‏رسیم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادى بوده و قبل از اسلام جریان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نیست، بلكه دین آن را در چارچوب ضرورت‏هاى زندگى انسان محدود ساخته و براى آن قیود و شرایط سنگیني قرار داده است.

ثانياً قوانین اسلام براساس نیازهاى واقعى بشر است، نه احساسات، زیرا ممكن است هر زنى از آمدن رقیب (در زندگى ناراحت بشود، ولى وقتى مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاریم، فلسفه تعدد زوجات روشن مى‏شود.) هیچ كس نمى‏تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگى، بیش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ‏ها و حوادث دیگر، قربانیان اصلى را آن‏ها تشكیل مى‏دهند.

نیز نمى‏توان انكار كرد كه بقاى غریزه جنسى مردان از زنان طولانى‏تر است، زیرا زنان در سن معینى، آمادگى جنسى خود را از دست مى‏دهند، در حالى كه در مردان چنین نیست.

هم چنین زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حاملگى، عملاً ممنوعیت آمیزش دارند، در حالى كه در مردان این ممنوعیت وجود ندارد. و لحاظ اين مصلحت بمنظور پيشگيري از مفاسد بسياري بوده كه در اثر فقدان اين مصلحت، دامنگير فرد و جامعه مي شود.

از همه گذشته زنانى هستند كه به علل گوناگونى همسران خود را از دست مى‏دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن‏ها باید براى همیشه بدون همسر باقى بمانند.

با درنظر گرفتن این واقعیت‏ها در این گونه موارد (كه تعادل میان مرد و زن به هم مى‏خورد) ناچاریم یكى از سه راه ذیل را انتخاب كنیم.

أ) مردان تنها به یك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بیوه تا پایان عمر بدون همسر باقى بمانند و تمام نیازهاى فطرى و خواسته‏هاى درونى و احساسى خود را سركوب كنند.

ب) مردان فقط داراى یك همسر قانونى باشند، ولى روابط آزاد و نامشروع جنسى را با زنانى كه بى شوهر مانده‏اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.

ج) كسانى كه قدرت دارند بیش از یك همسر را اداره كنندو از نظر جسمى و مالى و اخلاقى مشكلى براى آن‏ها ایجاد نمى‏شود، نیز قدرت بر اجراى كامل عدالت میان همسران و فرزندان دارند، به آن‏ها اجازه داده شود كه بیش از یك همسر انتخاب كنند.
حال اگر بخواهیم راه اول را انتخاب كنیم، باید گذشته از مشكلات اجتماعى كه به وجود مى‏آید، با فطرت و غرائز و نیازهاى روحى و جسمى بشر به مبارزه برخیزیم. هم چنین عواطف و احساسات این گونه زنان را نادیده بگیریم اما این مبارزه‏اى است كه پیروزى در آن نیست. به فرض كه این طرح عملى بشود، جنبه‏هاى غیر انسانى آن بر هیچ كس پوشیده نیست.

تعدد همسر را در موارد ضرورت نباید تنها از دریچه چشم همسر اول مورد بررسى قرار داد، بلكه از دریچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضیات اجتماعى باید مورد مطالعه قرار داد. آن‏ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مى‏كنند، كسانى هستند كه یك مسئله سه زاویه‏اى را تنها از یك زاویه نگاه مى‏كنند، زیرا تعدد همسر هم از زاویه دید مرد و هم از زاویه دیدهمسر اول، نیز از زاویه دید همسر دوم باید مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در این باره قضاوت كنیم.

اگر راه دوم را انتخاب كنیم، باید فحشا را به رسمیت بشناسیم. تازه زنانى كه به عنوان معشوقه مورد بهره بردارى جنسى قرار مى‏گیرند، نه تأمین دارند و نه آینده‏اى. چنان كه شخصیت آن‏ها پایمال شده است. این‏ها امورى نیست كه انسان آگاه آن را تجویز كند.

بنابراین تنها راه سوم مى‏ماند كه هم به خواسته‏هاى فطرى و نیازهاى غریزى زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابسامانى زندگى این دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بیرون برد.(1)

با اين توضيحات روشن مي شود كه اگر بدور از احساسات و غرض ورزي ها به احكام دين بنگريم، صرفنظر از دلايل نقلي (آيات و روايات)، به حكم عقل و وجدان، دين اسلام را جامعترين و كاملترين دين الهي دانسته، و همه احكام آن را بر اساس و در مسير جلب مصلحت و دفع مفسده خواهيم يافت كه ضمن مطابقت كامل با نيازهاي معقول و منطقي بشر، به تمامه عدل و انصاف را در همه زمينه ها مطمح نظر خويش قرار داده است.

عموماً آنچه در اين ميان مورد، اشتباه و خطا قرار مي گيرد، قضاوت هاي فاقد مبنا و اصول است كه عمدتاً مبتني بر احساسات و يكجانبه نگري است كه فاقد مبناي معقول و منطقي مي باشد، و گاهاً اينگونه مسائل با تبييني شبهه آلود از سوي مغرضان، به اشتباه، نزد بي غرضان شائبه ي عقلانيت و منطق پيدا مي كند و در صورتي كه انسان، به عدم آسيب پذيري وحي و كلام قرآن و اهل بيت (ع) و دستورات و احكام دين، وثاقت و ايمان كامل نداشته باشد، و برتري وحي و يافته هاي ديني بر ديگر يافته هاي بشري برايش ثابت نباشد، به عبارتي كلام وحي را بر عقل و دانش بشري و بر احساسات و يافته هاي خود عرضه كند، نه يافته هاي عقل و دانش و احساس بشري را بر اصول وحي، ناگزير، دچار چنين تعارض و تشكيك و ترديدي خواهد شد.

تداوم چنين رويدادي در روح و روان و منطق بشر و عدم برخورداري از روح تقوا و محروميت از هدايت الهي، انسان را از مدار انصاف و عدالت خارج ساخته و نهايتاً به وادي كفر و دشمني و مخالفت با اصول دين الهي مي كشاند.

پاورقي______________________________________ __
1. مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏3، ص 256 - 260؛ كتاب 180 پرسش و پاسخ.

تاپیک چرا پذيرش دين براي مردها راحت تر است؟
http://www.askdin.com/showthread.php?t=13857&page=2