ظهور

درخواست بررسی سندی روایتی درباره ظهور

با سلام این که در روایت ها آمده در ماه رجب چهره ای در ماه دیده می شود آیا سندیت دارد یا نه مثل این جدیث

سالى كه صيحه آسمانى در آن شنيده مى شود، نشانه اى پيش از آن، در ماه رجب ديده مى شود. گفته شد:آن نشانه چيست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: سيمايى در قرص ماه ديده مى شود
بحار الانوار، ج 52، ص 233 ارشاد مفيد، ص 337.

اگر روایت های دیگر هم خودتان می شناسید را هم بیان بفرمایید

سایت انتشار این مطلب:
http://www.montazar.net/montazar-far/selecttext.php?ic=490&subid=6

بررسی سندی روایتی از امام صادق علیه السلام پیرامون اتفاقات قبل از ظهور امام زمان عج

سلام

لطفا سند روایت زیر را که از امام صادق صلوات الله علیه نقل شده بررسی فرمایید .

تشکر

(( حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا علي بن الحسن، قال: حدثنا محمد بن عبد الله، عن محمد بن أبى عمير، عن هشام بن سالم، عن أبي عبد الله (عليه السلام) أنه قال: " ما يكون هذا الامر حتى لا يبقى صنف من الناس إلا وقد ولوا على الناس حتى لا يقول قائل " إنا لو ولينا لعدلنا " ثم يقوم القائم بالحق و العدل " . ))

:Rose:

تغییر احکام اسلام پس از ظهور حضرت مهدی (عج)

[="Navy"]سلام
برخی می گویند حضرت مهدی با تغییراتی که در دین ایجاد می کند طوری می شود که مردم فکر می کنند دین جدیدی آمده.
آیا این صحت دارد و امام زمان احکام قطعی و ثابت الهی را پس از ظهور تغییر می دهند؟؟

پاسخ

width: 100%

آیت الله امینی در کتاب ارزشمند دادگستر جهان می فرماید:
در بعضی از احادیث به این نکته اشاره شده است که امام زمان(عج) آئین جدیدی خواهد آورد. به عنوان مثال عبدالله بن عطا می گوید:
«سَأَلْتُهُ عَنْ سِیرَةِ الْمَهْدِیِّ کَیْفَ سِیرَتُهُ قَالَ یَصْنَعُ مَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) یَهْدِمُ‏ مَا کَانَ قَبْلَهُ کَمَا هَدَمَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَمْرَ الْجَاهِلِیَّةِ وَ یَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِیدا»[1]
«خدمت حضرت صادق(ع) عرض کردم: سیره و رفتار مهدی چیست؟ فرمود: همان کاری را که رسول خدا(ص) انجام داد، مهدی هم انجام می دهد. بدعت های موجود را خراب می کند. چنانکه رسول خدا(ص) اساس جاهلیت را منهدم نمود، آنگاه اسلام را از نو بنا می کند.»
و نیز ابو خدیجه از امام صادق(ع) روایت نموده که فرمود:
«إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (ع) جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ کَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ فِی بَدْوِ الْإِسْلَامِ إِلَی أَمْرٍ جَدِید»[2]
هنگامی که قائم ظهور کرد با امر جدیدی خواهد آمد، چنانکه رسول خدا(ص) در آغاز اسلام مردم را به امر جدید دعوت می کرد.»
اما قطعا مراد این احادیث این نیست که امام زمان(عج) دین اسلام را نسخ کند و دین جدیدی ارائه کند، چرا؟ که دین اسلام آخرین دین و پیامبر اسلام آخرین پیامبر الهی است. در بسیاری از احادیث به این مطلب تصریح شده است که حضرت مهدی(عج) از دین و قرآنی که بر جدش پیامبر(ص) نازل شده دفاع می کند.
پیامبر(ص) می فرماید:
«الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِی یُقِیمُ النَّاسَ عَلَی مِلَّتِی وَ شَرِیعَتِی وَ یَدْعُوهُمْ إِلَی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»[3]
قائم از فرزندان من و هم نام و هم کنیه من است. خوی او، خوی من و رفتارش، رفتار من است. مردم را به طاعت و دین من وادار می نماید و به قرآن، دعوتشان می کند.[4]
و نیز در روایت دیگری از پیامبر(ص) وارد شده است که:
«یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ یَعْمَلُ بِسُنَّتِی‏»[5]
یکی از اهل بیت من قیام می کند و به سنت و روش من عمل می نماید.
بنابر این به تصریح این روایات، در زمان امام زمان(عج)، دین همان دین اسلام و قرآن همان قرآن نازل شده بر پیامبر اسلام خواهد بود.
با توجه به این نکته باید گفت که مقصود از روایات دسته اول آن است که: [HL]در زمان غیبت بدعت هایی در دین گذاشته می شود و احکامی از قرآن و اسلام، بر طبق میل مردم تأویل و تفسیر می شود. بسیاری از احکام و حدود چنان فراموش می شود که گویا اصلا از اسلام نبوده است.[/HL] بسیاری از مسلمانها ارکان اسلام را رها می کنند و به ظواهر آن اکتفا می کنند. از اسلام، جز نماز و روزه و اجتناب از نجاسات، چیزی نمی دانند. در بازار و کوچه و خیابان و خانه، اثری از از اسلامشان پیدا نیست. اخلاقیات و دستورات اجتماعی را اصلا از اسلام، محسوب نمی کنند. محرمات الهی را با حیله های گوناگون و تأویلات صوری جایز می شمرند و از ادای حقوق واجب خودداری می کنند.
ا[HL]ما هرگز امام عصر احکام الهی که توسط حضرت محمد بیان شده را تغییر نمی دهند زیرا در حدیث صریح و صحیحی در کتاب شریف کافی وجود دارد که حلال حضرت محمد تا روز قیامت حلال است و حرام او تا رو قیامت حرام است[/HL]

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ فَقَالَ [HL]حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ [/HL]لَا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لَا يَجِي‏ءُ غَيْرُهُ وَ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ ع مَا أَحَدٌ ابْتَدَعَ بِدْعَةً إِلَّا تَرَكَ بِهَا سُنَّةً.

زراره گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از حلال و حرام، فرمود: [HL]حلال محمد هميشه تا روز قيامت حلال است و حرام او هميشه تا روز قيامت حرام است[/HL]، جز او پيغمبر ديگرى نباشد و جز او نيايد، فرمود: على (ع) فرمود: كسى نيست كه بدعتى نهد جز اينكه سنتى را با آن از ميان مى‏برد.

طبیعی است که در چنین اوضاعی، اگر امام زمان(عج) ظهور کند و به ابطال بدعت ها بپردازد و احکام و قوانین اسلام را به طور کامل و با تمام ابعاد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ... به اجراء بگذارد و حدود اسلامی را بدون سهل انگاری اعمال کند، چنین دینی برای مردم، تازگی خواهد داشت و با تصوری که آنها از اسلام داشته اند، متفاوت خواهد بود. در تایید این مطلب، به روایتی از امام صادق(ع) استناد می کنیم که می فرمایند:

«إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (ع) دَعَا النَّاسَ إِلَی الْإِسْلَامِ جَدِیداً وَ هَدَاهُمْ إِلَی أَمْرٍ قَدْ دَثَرَ وَ ضَلَّ عَنْهُ الْجُمْهُورُ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ الْقَائِمُ مَهْدِیّاً لِأَنَّهُ یُهْدَی إِلَی أَمْرٍ مَضْلُولٍ عَنْهُ وَ سُمِّیَ الْقَائِمَ لِقِیَامِهِ بِالْحَقِّ »[6]
«وقتی قائم ما قیام کرد مردم را از نو به سوی اسلام دعوت می نماید و به سوی چیزی که کهنه شده و عموم مردم از آن دور افتاده اند، هدایت می کند. آن جناب، مهدی نامیده شده، چون به چیزی که مردم از آن دور شده اند هدایت می شود و قائم نامیده شده چون برای به پا داشتن حق قیام می کند.»
خلاصه آنکه آنچه حضرت مهدی(عج) به سوی آن دعوت می کند چیزی جز اسلام ناب و حقیقی و نازل شده بر پیامبر اکرم(ص) نیست. اما به خاطر دور شدن مردم از این اسلام، در قرن ها و بروز بدعت ها در دین، این اسلام برای آنها تازگی خواهد داشت.[7]


[/HR][1]- بحارالانوار، ج 52، ص 353.

[2]- بحارالانوار، ج 52، ص 338، باب 27

[3]بحار ج 51، ص 73 باب 1.

[4]- اثبات الهداة، ج 7، ص 52.

[5]- بحارالانوار، ج 51، ص 82.

[6]- بحارالانوار، ج 51، ص30.

[7]- منبع کتاب دادگستر جهان، ص

[/]

علت عدم ظهور حضرت چیست؟


بسم الله الرحمن الرحیم



آیا بعد از گذشت این همه سال از غیبت امام زمان علیه السلام، هنوز 313 یار ایشان کامل نشده است تا ظهور حضرت واقع شود؟



برای پاسخ به این سوال، بهترین جواب نقل حکایتی جذاب از ملاقات شیخ علی حلّاوی با امام زمان علیه السلام است، تا بفهمیم که علت عدم ظهور حضرت خودِ ما و عدم معرفت به ساحت مقدس ایشان است:

در گذشته شخصی به نام شیخ علی حلّاوی زندگی میکرد که همیشه در انتظار ظهور حضرت مهدی علیه‌السلام به سر می‌برده است. او همیشه نسبت به امام زمان علیه‌السلام عتاب و خطاب می‌کرد که ای حضرت چرا ظهور نمیکنید؟ در حالی که مخلصین شما در شهرها و اقطار عالم همچون برگ درختان و قطره‌های باران فراوان هستند. در همین شهر خودمان، شیفتگان و دوستان شما بیش از 1000 نفرند. تا آن که روزی، ناگهان دید شخصی در هیأت عربی نزد او حاضر است و به او فرمود: جناب شیخ، به چه کسی این همه عتاب‌ و خطاب‌ می‌نمایی؟ عرض کرد: خطابم به حجّت وقت و امام زمان علیه‌السلام است که با وجود این همه مخلص و ارادتمندی که در این عصر دارد چرا ظهور نمی‌کند. آقا فرمودند: ای شیخ، صاحب‌الزمان من هستم. مطلب این گونه نیست که تو فکر کرده‌ای! اگر 313 نفر اصحاب من موجود بودند، ظاهر می‌شدم. در شهر شما هم که می‌گویی بیش از 1000 نفر مخلص واقعی دارم، جز تو و فلان شخص قصاب، کسی دوست با اخلاص من نیست. حال اگر می‌خواهی صورت واقع برایت مکشوف و روشن شود، برو مخلصین مرا که می‌شناسی، در شب جمعه به منزلت دعوت کن و در صحن حیاط، مجلسی آماده ساز. فلان قصاب را هم دعوت کن و دو بزغاله روی بام خانه‌ات ببند. آن‌گاه منتظر ورود من باش تا حاضر شوم .
شیخ علی حلّاوی، مسرور از این ماجرا با خوشحالی فراوان به شهرش برگشت. نزد قصّاب رفت و قضیه را با او در میان گذاشت. آن دو با کمک یکدیگر 40 نفر را از بین 1000 نفری که ایشان را از ابرار و منتظران حقیقی حجت غایب سلام‌الله‌علیه می‌پنداشتند دعوت نمودند که در شب جمعه به منزل شیخ بیایند تا به لقای امام عصر علیه‌السلام مشرف شوند. شب جمعة موعود فرا رسید. مدعوین آمدند و در صحن حیاط نشستند. همه با وضو، رو به قبله، در حال ذکر و صلوات و دعا در انتظار قدوم قائم منتظر علیه‌السلام لحظه‌شماری می‌کردند. شیخ علی نیز طبق فرمان حضرت، قبلاً دو بزغاله را روی پشت‌بام بسته بود و خود در صحن حیات، در حضور میهمانان، تشریف‌فرمایی مولا را انتظار می‌کشید. چون پاسی از شب گذشت، به ناگاه همگی دیدند نور با عظمت و درخشانی که به مراتب از خورشید و ماه درخشنده‌تر بود، در آسمان ظاهر شد و تمام آفاق را روشن ساخت. سپس آن نور به طرف خانة شیخ علی آمد تا آن که بر پشت بام منزل قرار گرفت و فرود آمد. دقایقی بیش نگذشت که صدایی از پشت‌بام، آن مرد قصاب را فرا خواند. مرد قصاب برخاست و روی بام رفت و به خدمت حضرت شرفیاب شد. پس از چند لحظه‌ امام به او فرمودند: یکی از این دو بزغاله را نزدیک ناودان ذبح کن، به طوری که تمام خونش از ناودان سرازیر گردد و در صحن خانه جاری شود. مرد قصاب فرمان امام را اطاعت کرد. وقتی خون‌ها در حیاط جاری شد، آن 40 نفر گمان کردند که حضرت مهدی علیه‌السلام مرد قصاب را گردن زده و این خون اوست که از ناودان فرو می‌ریزد. پس از اندکی صدایی از پشت‌بام به گوش رسید و شیخ علی حلّاوی را احضار فرمود. شیخ برخاست و خود را به روی بام رساند، دید مرد قصاب سالم و سلامت روی بام در محضر امام ایستاده، امّا یکی از دو بزغاله را سر بریده و خون بزغاله بوده که در صحن حیاط جاری شده است. در این هنگام، قصاب به امر حضرت بزغالة دوّم را نیز نزدیک ناودان سر برید و بار دوم خون از ناودان به میان حیاط سرازیر شد. وقتی آن 40 نفر دوباره خون تازه را در صحن منزل جاری دیدند، گمانشان تبدیل به یقین شد و همگی قطع پیدا کردند که حجت ‌بن ‌الحسن ارواحنا فداه مرد قصاب و شیخ علی حلاوی را به قتل رسانده و الان است که نوبت یک یک آنها فرا رسد و ملاقات با امام زمان علیه‌السلام به قیمت جانشان تمام شود. از این رو بی‌درنگ از جا برخاستند و از منزل شیخ علی حلّاوی گریختند. سپس حضرت رو به شیخ علی کرده، فرمودند: اینک به میان حیاط برو و به آنان بگو که به روی پشت‌بام بیایند تا با من دیدار کنند. شیخ علی پایین آمد و هنگامی که به صحن حیاط رسید، حتی یک نفر از آن 40 برگزیده را ندید و دانست که همه فرار کرده‌اند. به سرعت به پشت‌بام برگشت و گریختن آن 40 نفر را به عرض مبارک آن حضرت رسانید. حضرت فرمودند: ای شیخ، دیگر آن همه با من عتاب و خطاب نکن! این شهر شما بود که می‌گفتی بیش از 1000 نفر از یاران و مخلصان ما فقط در این شهر هستند. پس چه شد که بین آن دوستان انتخاب‌شده، کسی جز تو و این مرد قصاب باقی نمانده است؟! اینک سایر جاها را نیز به همین گونه قیاس کن!
(برگرفته از نهاوندي، شيخ علي اكبر، العبقري الحسان في احوال مولانا صاحب الزمان عليه‌السلام، ج 2، ص 77-78.)

دل بیقرار نیست ادا درمی آوریم
چشم انتظار نیست ادا در می آوریم
اصلا دلی که مست ریا و هوس شود
گوشش به کار نیست ادا در می آوریم
برلب دعا و دل غرق شهوت است
این رسم انتظار نیست ادا در می آوریم


دیروز انقلاب, فردا ... ظهور ♪♪♪ کلیپ صوتی

انجمن: 

:Gol: زمینه ساز طلوع آفتاب :Gol:
................................................................
استاد پناهیان

امام خمینی:doa(7):: فسلفه ی جمهوری اسلامی, وفای به عهد برای تعجیل در فرج امام زمان:doa(3): میباشد.

انشاءالله بعد از ظهور حضرت ما به همدیگه خواهیم گفت چقدر آسون بود مقدمه چینی!!!

تا ده روز قبل از پیروزی انقلاب کسی به مخیله اش خطور نمیکرد این انقلاب پیروز بشه!

چکار کردیم پیروز شد؟ حرف آقامونو گوش کردیم, یه کمی هم خوب شدیم...


:roz: دانلود با کیفیت عالی با حجم 7.13 مگابایت :roz:
:goleroz:دانلود با کیفیت عادی با حجم 1.79 مگابایت :goleroz:


◆ خوش خبر باشی آقای حیاتی ◆ آرزو و خواب زیبای آقای حیاتی (گوینده خبر)

بسم الله الرحمن الرحیم


آرزو و خواب زیبای آقای حیاتی

حضور آقای محمد رضا حیاتی در برنامه زنده رود، شبکه استانی اصفهان ( جمعه 1393/10/12)



[FLV]http://www.askdin.com/attachments/3006471430d1420342446-4a0c2055da2fc90f3e1924a1da4e27b21946131__12049.mp4[/FLV]

***کلیپ صوتی استاد پناهیان باموضوع مرگ پادشاه عربستان (ظهور نزدیک است!)***

انجمن: 



سلام
کلیپ صوتی استادپناهیان باموضوع مرگ پادشاه عربستان

حتما بشنوید ...
ظهور نزدیک است!
تاحدامکان نشردهید

لینک

منبع: fetan


دانلود مجموعه پادکست های مذهبی ظهور

انجمن: 


«بسم الله الرحمن الرحیم»
دانلود مجموعه پادکست های انتظار و منتظر (قسمت اول)
منبع:بیداری اسلامی

آیا یمانی قبل از ظهور می داند خودش یمانی است؟ و همینطور سید خراسانی؟

با سلام و احترام
چند سوال داشتم
آیا یمانی و سید خراسانی از این که چه کسی هستند مطلع اند؟ یعنی مثلا یمانی میداند یمانی هست و ظهور در زمان اوست یا نه وقتی ظهور اتفاق افتاد و برای کمک امام رفت متوجه میشود خود او یمانی هست؟
دو اینکه آیا یمانی و سید خراسانی با امام عصر عج در زمان غیبت ارتباط دارن مثل برخی اولیا الله و برخی افراد که مثلا از طرف حضرت بهشون ماموریت هایی داده میشه در زمان غیبت؟
سه: آیا امثال سفیانی میدونند که سفیانی هستند یعنی طرف میگه من دشمن شیعه و امامش هستم و آماده ام تا ظهور بشه و برم با اون فردی که ادعای امامت داره بجنگم یا نه یک حاکم ظالمی هست و بعد ظهور چون حکومتش در خطر به جنگ حضرت عج میاد و بعد خود به خود بهش میگن سفیانی؟
همین طور دجال ...
با تشکر:Gol:
یا حق

آیا زمان ظهور مدام در حال تغییر است؟

با سلام
در روایات و داستان های نقل شده شیعی مدام میخوانیم که عده ای در مورد زمان ظهور ادعاهایی کرده اند...اونهم از جانب افرادی که از دروغ گفتن بری بودند... مثلا در مورد مرحوم سید ابن طاووس میخونیم:
"

شب جمعه 27 جمادي الثاني سال 641 سيد بن طاووس از زيارت مرقد حضرت امير المومنين(ع) به حله بازگشته بود که در روز جمعه يکي از آشنايان او به نام حسن بن علي البقلي به او گفت: مردي صالح که مي گويد امام عصر(عج) را دز بيداري ملاقات کرده است به ديدار شما شتافته و نامش عبدالمحسن است.
سيد بن طاووس مي گويد ورودش را گرامي داشتم و شب شنبه 28 جمادي الثاني با مهمان خود خلوت کرده و به گفتگو نشستم، عبدالمحسن را مردي صالح يافتم و کسي در صدق گفتارش شک نخواهد کرد.
از حالش پرسيدم گفت اصلم از«حصن بشر» است ولي به آبادي دولاب رفته، در آنجا تجارت مي کنم.
زماني از«ديوان سرائر» غله خريدم. هنگامي که براي تحويل جنس رفتم شب نزد قبيله معبديه، در جايگاهي معروف به«مجره» خوابيدم. نيمه شب به قصد عبادت برخاستم ولي استفاده از آب معبديه را نمي دانستم پس به طرف نهري که در سمت شرق بود به راه افتادم. پس از اندکي ناگهان دريافتم که در«تله السلام» در راه کربلا که به سمت باختر واقع شده قرار دارم. آن شب، شب پنج شنبه 19 جمادي الثاني سنه 641 بود...( سيد بن طاووس مي گويد: اين شب همان شبي بود که با برادرم سيد محمد آوي کنار قبرمولايم حضرت امير المومنين(ع) بوديم و تفضلات معنوي و مکاشفات شامل حال ما شد) دراين لحظه ناگهان سواري را نزد خود يافتم، بي آنکه آمدنش را احساس کنم يا صدايي از اسبش بشنوم و ماه طلوع کرده بود ولي مه همه جا را پوشانده بود.
سيد بن طاووس مي گويد از او پرسيدم: هيأت آن سوار و اسب او چگونه بود؟
عبدالمحسن پاسخ داد: اسبش سرخ مايل به سياه بود و خود سوار، جامه اي سفيد داشت، عمامه اي بر سر داشت و شمشير به خويش آويخته بود، او از من پرسيد وقت مردم چگونه است؟
خيال کردم از اين وقت سوال مي کند. پاسخ دادم: دنيا از ابر و غبار پوشانده شده. گفت مرادم اين نبود، سوال کردم حال مردم چگونه است؟
جواب دادم مردم ايمن در وطنهايشان و در کنار مالها و ثروتهايشان زندگي مي کنند. سپس ادامه داد نزد ابن طاووس برو و اين پيغام را اين پيام را به او برسان. سيد بن طاووس مي گويد: او پيام آن حضرت را به من رساند و سپس گفت آن سوار بعد از پايان پيام فرمود:

فالوقت قد دناه فالوقت قد دنا...
«يعني به تحقيق زمان موعود نزديک شده ، به تحقيق زمان موعود نزديک شده است»


در اين لحظه ناگهان برخاطرم گذشت که او مولاي ما حضرت صاحب الزمان(عج) است، از حال رفتم و بي هوش شدم و تا صبح همچنان باقي ماندم.
به او گفتم، از کجا دريافتي که مراد آن حضرت از «ابن طاووس» من هستم؟
عبدالمحسن پاسخ داد: من از فرزندان«طاووس» کسي جز شما را نمي شناسم و هنگامي که موضوع پيام را بيان کرد در خاطرم چيزي جز اينکه او شما را قصد کرده، خطور نکرد.
گفتم: از اين وي که فرمود: به تحقيق زمان موعود نزديک شده است چه فهميدي؟ آيا مرادش آن بود که هنگام مرگم نزديک شده يا اينکه زمان ظهورش فرا رسيده است؟
عبدالمحسن گفت: من چنين فهميدم که زمان ظهورش نزديک شده است.
گفتم: آيا کسي را از اين راز آگاه ساختي؟
گفت: آري، وقتي از معبديه بيرون رفتم عده اي مرا مشاهده کرده و گمان داشتند من راه را گم کرده و هلاک شده ام، علاوه بر اين وقتي باز گشتم تمام طول روز چهارشنبه و پنج شنبه اثر آن بي هوشي در من پديدار بود.
به او گفتم از اين پس سرگذشت آن سحرگاه اسرارآميز را براي هيچ کس بازگو نکن.
سپس چيزهايي به او پيش کش کردم ولي عبدالمحسن نپذيرفت و گفت: من از کمک مردم بي نيازم. آنگاه براي او بستري فرستادم تا استراحت کند و چ.ن ميهمان در بستر جاي گرفت، اتاق را ترک کرده، خود نيز آماده خفتن شدم ولي پيش از آنکه خواب بر وجودم سايه افکند از خدا خواستم تا در آن شب حقايقي را برايم آشکار کند.
«در خواب مولاي ما حضرت امام جعفر صادق(ع) را مشاهده کردم که با هديه اي بس بزرگ به ديدارم شتافته وهديه نزد من است ولي گويا قدرش را نمي دانم و ارزشش را درست نمي شناسم.» در اين لحظه از خواب بيدار شده، سپاس خداوند به جاي آورده و آماده خواندن نماز شب شدم.
فتح(خادم) ابريق را براي تطهير بالا آورد، دست دراز کردم و دسته ابريق را گرفتم تا آب بر کف بريزم، ولي کسي دهانه ابزيق را گرفت و با برگرداندن آن مانع وضو گرفتنم شد. با خودم گفتم، شايد آب نجس است و خداوند مي خواهد مرا از استعمال آب ناپاک در وضو باز دارد، پس کسي را که آب آورده بود راصدا زدم، گفتم ابريق را از کجا پر کردي، پاسخ داد از نهر.
گفتم شايد اين نجس باشد. آن را برگردان، پاک کرده از اب نهر پر کن! پس رفت. آبش را ريخت و در حالي که من صداي ابريق را مي شنيدم، آن را پاک کرده و از نهر پر ساخت و آورد.
من دسته ظرف را گرفتم، تا آب بر کف ريخته و وضو سازم ولي باز گويا کسي مانع وضو گرفتنم شد.
پس دريافتم که اين حادثه براي باز داشتنم از نماز شب رخ داده است. در خاطرم گذشت که شايد پروردگار اراده کرده است، فردا امتحاني و حکمتي براي من جاري سازد و نخواسته براي سلامتي و رهايي از بلا دعا کنم پس نشستم و بي آنکه چيزي جز اين انديشه در خاطرم باشد، مرا خواب فرا گرفت.
در رويا ناگاه مردي را ديدم که مي گويد: عبدالمحسن براي رسالت آمده بود، گويا شايسته بود، در پيش رويش راه بروي. هنگامي که سخن آن مرد را بدين جا رسيد بيدار شدم و به خاطرم گذشت که در احترام و گراميداشت عبدالمحسن کوتاهي کردم، پس استغفار کنان به سوي پروردگار بازگشته و امرزش طلبيدم.
آنگاه به سراغ ابريق رفته، وضو ساختم و چون دو رکعت نمازبه جا مي آوردم فجر پديدار شد و من نافله شب را قضا کردم.
(سيد بن طاووس که دريافته بود حق فرستاده حضرت مهدي(عج) را به جاي نياورده است نزد او مي رود و او را گرامي مي دارد) ميگويد: او را از ملهاي ويژه خويش شش سکه طلا و از مالهاي ديگر که همانند اموال خودم با آنها رفتار مي کردم 15 سکه برداشتم و در حالي که پوزش مي طلبيدم، آنها را دراختيار عبدالمحسن قرار دادم ولي او از قبول آنها امتناع کرد وگفت: من صد سکه طلا به همراه دارم. اينها را به تهي دستان بده. گفتم به کسي که رسول بزرگان است، به خاطر اکرام فرستنده اش چيزي ميدهند، نه به خاطر فقر يا توانگريش. ولي باز از پذيرش خودداري، و بر اين موضع خويش پافشاري کرد.
گفتم مبارک است، البته تو را به پذيرش اين15 سکه مجبور نمي کنم، ولي لين شش سکه از اموال اختصاص من است و بايد اينها را بپذيري.
عبدالمحسن همچنان سر باز ميزد و هرگز زير بار پذيرش سکه هاي اهدايي نمي رفت ولي او را الزام کردم به قبول تا پذيرفت.
هنگام ظهر با او نهار خوردم و پس از آن، چنانکه در خواب مامور شده بودم پيش رويش راه رفتم و او را سفارش کردم به کتمان اين راز. "


سوال من اینه که زمان ظهور ایا در حال تغییره؟ یعنی مثلا خود حضرت بهش الهام میشه که ظهور نزدیکه و بعد دوباره دستور میاد که باز به تاخیر افتاد؟

در بخشی از مصاحبه حجت الاسلام آقاتهرانی میخوانیم:


"پس ما قبل از ظهور امتحانات سختی را باید پس دهیم . یعنی حتی سخت تر از فتنه سال قبل؟
ببینید با یک خاطره دیگر که خودم از آقای بهجت شنیدم جوابتان را می دهم. تابستان حدود 23 سال قبل بود که یکی از علمای بزرگ از دنیا رفت. ما حدود پانزده نفر بودیم که می رفتیم درس آیت الله بهجت. آیت الله مصباح هم به بنده توصیه کرده بود که پای درس ایشان زودتر بروید و دیرتر بیایید بیرون تا غیر از درس، از آقای بهجت بهره های دیگر هم ببرید. آن روز یادم هست درس که تمام شد، ایشان با یک حالت خاصی فرمودند که نمی دانم آقایان خبر دارند یا نه ولی خوب است که توجه داشته باشید. آیت الله بهجت به ما فرمودند که یکی از دوستان لبنانی من که تشرف خدمت حضرت دارد، آمده بود قم و می گفت در تابستان وقتی در محضر آقا در لبنان بودم، ایشان به من فرمودند که فلانی من می خواهم بروم نجف شما هم می آیید؟ دوست لبنانی هم به حضرت گفته بود بله! به یک‌باره می بیند که در و دیوار و آدم‌ها همه عوض شدند و متوجه می شود که رسیده اند به نجف! آقا می رسند به در خانه ای یاالله می گویند و وارد می شوند که منزل همان عالمی بوده که تابستان مرحوم شده بود. این دوست لبنانی آیت الله بهجت به ایشان گفته بود که من هم وارد اتاق شدم و پشت در ایستادم و در را بستم. دیدم حضرت با آن عالم بزرگوار صحبت می کنند. من الفاظ را می شنیدم ولی نمی فهمیدم. بعد از حدود نیم یا یک ساعت آقا آمدند بیرون، خداحافظی کردند. بعد آقا به من فرمودند که این آقای بزرگوار یک هفته بیشتر زنده نیست و من هم برای خداحافظی آمده بودم. البته ایشان از ما گلایه کرد، چون من به این بنده خدا قول داده بودم که تا در قید حیات هست، ظهور من اتفاق می افتد، اما چه کنم که باز هم به امر الهی در ظهورم تاخیر افتاد! یعنی ببینید بنا بود حدود بیست و چند سال قبل ظهور اتفاق بیافتد ولی باز هم تاخیر افتاد! این اتفاقات می تواند نشانه هایی از ظهور باشد ولی ممکن است به دلیل کمبود ظرفیت ما این امر الهی باز هم تاخیر بیفتد...
چه حادثه ای درآن دوره اتفاق افتاده که ظهور حضرت به گفته آن دوست آیت الله بهجت تاخیر می افتد؟
همین موضوع آن چیزی است که ما باید به آن فکر کنیم. امام که امام بود، خدا هم که خداست، دشمنان حضرت هم که همان دشمنان بودند! فقط مشکل از ماست، مقصراصلی خودمان هستیم! البته آیت الله بهجت از آن دوست لبنانی شان پرسیده بودند که من این را برای دیگران هم بگویم که ظهور تأخیر افتاد، فرموده بودند بگو که آقای بهجت هم به ما خبر دادند. این خودش یک نکته ای است که مرحوم سید بن طاووس به فرزندشان در کشف المحجة می گویند که بارها قرار بود آقا بیاید و همه چیز تمام شده بود ولی باز تاخیر افتاد."


یه چیزی تو ذهنمه اونم اینه که چرا خدا به امام نزدیک بودن ظهورو الهام میکنه و بعد اونو دوباره تاخیر میندازه.....امام گناه نداره؟ آیا در روایات در این باره مطلبی داریم؟