جمع بندی مشاوره و تربیت

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سوالی داشتند که مایل نبودند با نام کاربری خود مطرح نمایند.

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:

سلام
من وقتی مثلا از موفقیتم در کارم با کسی صحبت میکنم و ان شخص تعجب شدید میکند و امور مشابه ان احساس میکنم چشم خورده ام لطفا راهنمایی کنید و بگید در چه صورتی ادم چشم میخورد؟

سلام
من تازه دیشب عضو انحمن شدم و باهاش اشنایی ندارم
نمیدونم واقعا اینجا جاش هست که من بخوام این موضوعات رو بیان کنم یا خیر چون بیشتر جنبه مشاوره ای داره.و در قسمت سرچ هم رفتم برای این موضوعات ولی خب صفحش برام باز نشد ببخشید اگر تکراری بود موضوع
من ۱۶ سالمه دختر هستم.زیاد مذهبی نیستم.درواقع قضیه اینه که دارم درسم رو میخونم و به دین و مذهب زیاد کاری ندارم.نمیدونم چرا ولی خب احساسی به این مسائل ندارم.وقتی میبینم که بعضی ها انقدر مذهبی هستن یا ارادت خاصی به ائمه دارن یا رابطه خوبی با خدا دارن یا هر چیز دیگه ای و حداقل دارن با یک مکتبی جلومیرن از خودم میپرسم که چرا من اینطوری نیستم.البته نا گفته نماند که من ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل العباس دارم و دلیلی هم برای این موضوع ندارم و نمیدونم چرا ارادتم به بقیه مانند ایشون نیست
شاید باورتون نشه اما شده که در طول روز اصلا یاد خدا نکنم و این مسئله از همه بیشتر عذابم میده.بارها سعی کردم که نماز بخونم یک مدتی میخوندم ولی باز وقفه میفتاد و وقت هایی که نماز میخونم واقعاحالم بهتر بود
مشکل دیگم هم اینه که خیلی از مردن میترسم.این که نمیدونم چه اتفاقی برام میفته (درباره اخرت میدونم منظورم اینه که چه سرنوشتی در پیش دارم و قراره چقدر عذاب بکشم).از اون دنیا میترسم. وقتی میگن اگ کارای دین و انجام ندی تو اون دنیا عذابت میدن خیلی میترسم. اما خب من درک درستی از هیچ کدوم ندارم.نه از دین.نه از خدا.خلاصه این که کلافه کلافه ام و بلاتکلیفم. میدونم که خدا همیشه بوده و هروقت ازش چیزی خواستم کمکم کرده و این من بودم که غیبت داشتم .نمیدونم چکار کنم قبل ترها خیلی دین دارتر بودم اما مدتیه که....
حالا شما عزیزان میشه بگید چه چیز ی کمکم میکنه که وضعیتم بهتر بشه؟ که بیشتر به خدا فکر کنم؟رابطم و با خدا بهتر کنم؟بیشتر به این مسائل اهمیت بدم؟چه کتابی و پیشنهاد میدید که بخونم؟
جای دیگه ای به ذهنم نرسید که بخوام کمک بگیرم
امیدوارم جای درستی و انتخاب کرده باشم

سلام خدمت بزرگواران،برادران و خواهرانم
مشکلی که برای بنده به وجود آمده پیرامون من و نامزدم هست که بینمان محرمیت هم خوانده شده ولی هنوز عقد رسمی نکرده ایم
بنده سر نامزدم غیرت دارم اما این موضوع یا از جانب من زیاد است یا نامزدم از این مورد اجتناب میورزد و متاسفانه دوری ما از لحاظ جغرافیایی مسائل را کمی سخت تر کرده ست
به اصل مطلب بپردازم
در دانشگاه خواستار روابط اجتماعی ست و میگوید اگر فلان آقایی را مطمئن باشد که هیچ فکری نمیکند میتواند با او صحبت کرده یا پیرامون مسائل مختلف از او کمک بگیرد
در فامیل با این مشکلی ندارد که اگر 5 نفره بیرون میروند مرد مجردی هم که باز به قول خودش کسی را دارد و حد را با او رعایت میکند بیرون برود
من همیشه به پوشش با رنگ تیره در بیرون خانه اهتمام میورزم و او میگوید لباس های رنگ روشن را بسیار دوست دارد ولی لباسی نمیپوشد که جلب توجه کند..دقیقا همین موضوع پیرامون لاک زدن او در بیرون از خانه نیز بینمان مورد صحبت است
در تمامی موارد شناخت او خوب است ولی به نظر من گاهی کافی نیست و چیزی که به نظرش مثبت است در دید من به عنوان یک مرد منفی است
البته این را بگویم که به او شک ندارم..ولی بحث پیرامون این مسائل او را به این فکر انداخته که من راجع به او فکر درستی ندارم یا به او شک دارم
عشق و علاقه زیادی نیز بینمان هست
من با این مسائل و خطرات ناشی از آن برای خود و همسرم بسیار آشفته ام..لطفا به خصوص خواهران با توجه به شناخت تفکر و بینش زنانه در این ضمینه کمک کنند

سلام. در خانه ماهواره داریم و خانواده بعضی سریالهای ماهواره ای رو نگاه میکنند. من دوست ندارم و به انها بارها گفته ام که با عقاید من سازگار نیست و در این مورد بحث هم کرده ایم. چون می بینم در این چند سال تاثیرات منفی رو من داشته. حالا من چطوری می توانم کاری کنم که خانواده مخصوصا مادرم ماهواره را جمع کند؟ با اینکه ما دستگاه دیجیتال هم داریم.این رو هم فرض کنید که از طریق گفت و گو امکان حل قضیه نیست.پس من چیکار کنم؟

سلام .ببخشید مزاحمتون میشم.من یه مشکلی دارم موندم توش نمیدونم چیکار کنم.
من یه دخترو میخوام ولی فامیلاش دارن چوب لای چرخمون میزارن دیگه طاقتم سر اومده
من هیچ عیب ایرادی ندارم خونه وده دختره دهن بین هستن مسیرمونم خیلی دوره من
از دستم هرکاری بر میاد کردم تورو خدا بگین چیکار کنم بهش برسم اینهمه مردم از فاصله
زیاد ازدواج کردن منم یکیش یه بار سکته کردم از بس حرص خوردم تورو خدا بگسن
چیکار کنم.یا علی

سلام. من و شوهرم یه ساله ازدواج کردیم و همو خیلی دوست داریم اما متوجه شدم که وقتی بیرون میریم به خانمها نگاه میکنه و دید میزنه.یاموقع حرف زدن باهاشون یه جورخاصی مهربون میشه. منم خیلی تو این چیزا حساسم.احساس میکنم بهم خیانت میشه. و خیلی غصه میخورم. البته چون حساسیتمو میدونه جلوی من سعی میکنه نگاه نکنه ولی من میفهمم که توجهش به خانمها جلب میشه . دارم نسبت بهش سرد میشم. نمیدونم اصلا باید به روش بیارم یا نه
من تو خونه همیشه به خودم میرسم و چیزی براش کم نمیزارم. لطفا راهنماییم کنید. دوست دارم توجهش فقط به من باشه

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که طرح آن با آیدی خودشون ممکن نبود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:

سلام
عشق یعنی سوختن یا ساختن ...
عشق یعنی زندگی یا باختن
ضمن قبولی طاعات و عبادات همه دوستان اسک دینی
در چت با کس بین تعدادی از کاربران گرامی بحثی انجام شد تحت عنوان عشق که جهت بررسی همه جانبه و استفاده بهینه همه عزیزآن و استفاده از نظرات کارشناس محترم سایت تصمیم بر این شد بصورت تاپیکی ب این موضوع پرداخته شود و همه جوانب آن مورد کنکاش و واکاوی قرا بگیرد !
لذا ب جهت شروع آن من سئوالات خودم را ابتدائا جهت اخذ نظر کارشناس محترم مطرح نموده تا پس تایید و انتشار آن سایر کاربران محترم نظرات و سئوالات مورد نظر خودشان را مطرح نموده و ب تبادل نظر بپردازند تا در پایان به یک جمع بندی مستدل در این خصوص برسیم شایان ذکر است کاربران خصوصا نامحرمان از گفتگو های دونفره مداوم با یکدیگر اجتناب فرمایند!

پرسش 1/ عشق یعنی چه ؟ واساسا شکل گیری آن در افراد بر اساس چه مولف های صورت می گیرد؟
2/چرا عشق های امروزی انطباقی با عشق های اساطیری ندارد؟ یعنی ن جاودان هستن و ن ماندگار؟
3/چرا عشق های زمانه ما با این همه شدت بعد از مدتی ب نفرت از یکدیگر تبدیل می شود ؟ و پایبندی ب یکدیگر در آن وجود ندارد؟
4/مرز تشخیص بین عشق حقیقی ودروغین در کجاست؟ واز کجا می شود عشق های هوی و هوسی و چند صباحی را تشخیص داد ؟

با تشکر

سلام دوستان
من یکسالی هست که با دختر خانمی آشنا شده ام و این رابطه همچنان ادامه دارد.
اما متاسفانه ایشون دارای یک مریضی هستش به نام خودخواهی و منو از دوستام و پدر و مادرم گرفته
میگه من فقط خودتو تنها میخام، حاضر نیست ببینه دوستم پیشمه یا مادرم و حسادت فراوونی داره
الان که حرف از جدایی میزنم میگه خودکشی میکنم
ب نظر شما چیکار کنم ؟
خودکشی کنه الان پای منم وسطه دیگه اره؟ اونم با اینهمه زنگ و چت ؟؟؟